20 فروردین  |  سیدمرتضی آوینی به شهادت رسید

تاریخ ایرانی: روز ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ سیدمرتضی آوینی نویسنده، عکاس، معمار و مستندساز در منطقه فکه استان خوزستان به شهادت رسید.

 

آوینی در شهریورماه ۱۳۲۶ هجری شمسی در شهر ری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. او که از کودکی با هنر انس داشت، شعر می‌سرود، داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد، تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود.

 

آوینی زمانی که در میانه دهه ۴۰ وارد دانشگاه شد چهره متفاوتی داشت. او خودش را «کامران» معرفی می‌کرد. خوش‌قیافه، شیک‌پوش و خوش‌لباس با صورتی تراشیده و موهایی حالت داده و مرتب. زیبایی‌های چهره و تیپش کاملاً به چشم می‌آمد. گاهی سبیل نیچه‌ای می‌گذاشت. گاهی ریش پروفسوری و گاهی صورتش را صاف صاف می‌تراشید. خوش‌بیان هم بود. صدای گیرایی داشت. نسبت به دختر‌ها خودش را مغرور نشان می‌داد. با همه نشست و برخاست می‌کرد اما رفتارش جلف نبود. زیرکانه و آرام و مؤدب بود و رفتارش به دل می‌نشست. وقتی عینک تیره به چشم می‌زد، صورتش شکل دیگری به خود می‌گرفت. سعی می‌کرد همه جا با تیپ روشنفکرانه‌ای ظاهر شود که بیشتر به چشم بیاید. حتی از حالت صحبت کردنش این را می‌شد فهمید. بعضی کلمات را طوری با ته لهجه انگلیسی تلفظ می‌کرد که دیگران متوجه پرستیژ روشنفکری‌اش شوند.

 

کامران آوینی در آن سال‌ها دوستانی داشت از جنس هنر و ادبیات. افرادی همچون امیراردلان مهندس آرشیتکت که هم‌اکنون در آمریکاست، غزاله علیزاده شاعری که مرحوم شد، شهرزاد بهشتی شاعر مشهور ساکن اصفهان و چند تن دیگر. کامران آوینی با این افراد رفت و ‌آمدهای نزدیکی داشت، با هم مراودات شعری و هنری داشتند.

 

عموماً با همه گرم می‌گرفت. چه دانشجویان دوره‌های بالا‌تر و چه بچه‌های ورودی جدید برای او احترام خاصی قائل بودند. او آدم حساسی بود. مسائل زندگی دوستانش برای او مهم‌ بود. حتی وقتی دوستانش مشکلی مالی یا عاطفی و روحی داشتند، سعی می‌کرد به آن‌ها کمک کند تا مشکلشان حل شود.

 

مریم امینی همسر آوینی که سال ۳۶ با او پیوند زناشویی بست، درباره آشنایی با وی می‌گوید: «قبل از ازدواج، آشنایی چندساله با هم داشتیم. من ایشان را می‌شناختم. از سن پانزده سالگی تا نوزده- بیست سالگی که این آشنایی به ازدواج رسید. خانواده من مخالف بود، ولی برای من مشخص بود که این زند‌گی مشترک باید شروع شود. صورت دیگری برای ادامه‌ زند‌گی نمی‌توانستم تصور کنم. به خاطر اینکه از‌‌ همان ابتدا مرتضی برای من حالت مراد بودن را داشت. رد و بدل کردن کتاب‌های خوب، شرکت در سخنرانی‌ها و کنسرت‌های موسیقی دانشکده‌ هنرهای زیبا که ایشان آنجا درس می‌خواندند، در واقع ایشان راهنمای کاملی برای من بودند.»

 

امینی درباره آوینی پیش از انقلاب می‌گوید: «قبل از انقلاب، مرتب فیلم‌های جشنواره‌ها را می‌دید و به مقوله‌ سینما علاقه‌مند بود. تقریباً تمام آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بودند. نام‌های داستایوفسکی و نیچه از آن روز‌ها یادم هست که زیاد درباره‌اش حرف می‌زدند. راجع به کامو و داستایوفسکی در مقاله‌ای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نه اینکه فقط مطالعه کرده و یا درباره‌ آن سخن گفته باشند. فکر می‌کنم مرتضی هم دقیقاً این‌طور بود. به خیلی‌های دیگر هم می‌شد باسواد گفت، ولی مرتضی فضای آن روز‌ها و آثار فلسفی و رمان‌هایش را زند‌گی کرده بود، و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سوالاتش پیدا شد، دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد.»

 

با وجود آنچه از آوینی دهه چهل در یاد‌ها مانده، پیروزی انقلاب و وقایع پس از آن به ویژه جنگ ایران و عراق او را به راهی دیگر کشاند. راهی متفاوت که برگزیدن آن از سوی آوینی، تحولی عمیق در زندگی او به شمار آمد. مریم امینی در این باره می‌گوید: «یک خصوصیت واحدی هست که دو مرحله‌ زند‌گی آقا مرتضی، یعنی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تا شهادت را به هم وصل می‌کند. از وقتی من مرتضی را شناختم، دنبال حقیقت بود. تحولات کوچک و بزرگ سیاسی - اجتماعی، حتی هنری و ادبی قبل از انقلاب، جست‌وجوی او را بی‌جواب می‌گذاشت، ولی میل به پیدا کردن حق و حقیقت در این جست‌وجو‌ها زیاد بود. آن قدر در این مورد پافشاری می‌کرد که حتی از خودش هم می‌گذشت. در این جست‌وجو خیلی هم سرش به سنگ خورد. خیلی چیز‌ها را تجربه کرد.»

 

مرتضی آوینی خود در دست‌نویسی که سال‌ها پیش درباره جوانی‌اش نوشته بود و پس از شهادتش پیدا شد، آورده است: «... تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام. به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحاث بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پرفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان موجود تک ساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش ـ طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده‌ است که ناچار شده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالا‌تر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جست‌وجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت... و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم.»

 

 

دوران جهاد و فیلم‌سازی

 

هرچند آوینی با علاقه وارد دانشکده معماری شد و مدرک خود را دریافت کرد اما با پیروزی انقلاب مدرک معماری را به گوشه‌ای نهاد، دوربین به دست گرفت و به جست‌وجوی حقیقت رفت.‌‌ همان زمان بود که به «جهاد سازندگی» پیوست.

 

مریم امینی درباره این بخش از زندگی همسرش می‌گوید: «پس از انقلاب زندگی‌اش وقف انقلاب شد. خودش هم می‌گوید از طرف جهاد رفتیم بیل بزنیم، دوربین به دستمان دادند. فرقی نمی‌کرد. با تمام وجود خودش را وقف انقلاب می‌کرد و آنچه از او انتظار می‌رفت انجام می‌داد. زمان جنگ ایشان را خیلی کم در خانه می‌دیدیم، هر چند شب یک بار. تمام دغدغه‌ ذهنی‌اش جنگ بود.»

 

وقتی آوینی وارد واحد تلویزیونی جهاد سازندگی شد به صورت حرفه‌ای مستندسازی را با ساختن چند مجموعه دربارهٔ غائله‌ گنبد (مجموعه‌ شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعهٔ مستند خان گزیده‌ها) آغاز کرد.

 

گروه فیلم جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت. در اولین سفر دو تن از اعضای گروه در‌‌ همان روزهای اول جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانه‌اش خورده بود، از حلقه‌ محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصره خرمشهر برای تهیهٔ فیلم وارد این شهر شد. مجموعهٔ یازده قسمتی «حقیقت» کار بعدی گروه محسوب می‌شد که یکی از هدف‌های آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود. کار گروه جهاد در جبهه‌ها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوسته‌ای پیدا کرد. آغاز تهیه مجموعه زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به‌‌ همان ایام باز می‌گردد.

 

آوینی سال ۱۳۷۱ درباره انگیزه گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است، می‌گوید: «انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آن‌ها را به جبهه‌های دفاع مقدس می‌کشاند، نه وظایف و تعهدات اداری. اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق‌القدس به شهادت رسید و آخرینشان مهدی فلاحت‌پور است که همین امسال در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آنکه ما خسته نشده‌ایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده‌ترین روزهای زندگی یک «مرد» آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد.»

 

 

مقالات و فعالیت‌های مطبوعاتی

 

با پایان جنگ و در فاصله سال‌های پایان جنگ و تأسیس مؤسسه روایت فتح، آوینی نوعی فعالیت هنری‌- مطبوعاتی را تجربه کرد. سابقه مطبوعاتی آوینی به اواخر سال ۱۳۶۲ بازمی‌گشت. وقتی که همزمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه فیلم‌های مستند درباره جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه «اعتصام» ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد. این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت. او طی یک مجموعه مقاله درباره «مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام» آرا و اندیشه‌های رایج در مورد دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی امام خمینی مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون «اشک، چشمه تکامل»، «تحقیقی در معنی صلوات» و «حج، تمثیل سلوک جمعی بشر» به چاپ می‌سپرد.

 

در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی «تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب» برای ماهنامه «جهاد» ارگان جهاد سازندگی، نوشت. «بهشت زمینی»، «میمون برهنه»، «تمدن اسراف و تبذیر»، «دیکتاتوری اقتصاد»، «از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی»، «نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی»، «ترقی یا تکامل؟» و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان «توسعه و مبانی تمدن غرب» به چاپ رسید. این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال ۱۳۶۵ ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهید آوینی علاوه بر کارگردانی و مونتاژ مجموعهٔ «روایت فتح» نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعد‌ها قالب کتابی گرفت با عنوان «گنجینهٔ آسمانی».

 

او در سال‌های پس از جنگ به فعالیت‌های مطبوعاتی بازگشت. در این دوره آوینی به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجههٔ آن با مسائل مختلف فکر می‌کرد. حاصل همهٔ آن فکر کردن‌ها، تحقیق‌ها و مباحثات، نوشته‌هایی است که از او به جا مانده. تأملاتی در ماهیت سینما که در فصلنامهٔ فارابی به چاپ رسید و بعد مقالاتی با عناوین جذابیت در سینما، آینه جادو، قاب تصویر، زبان سینما و... که از فروردین سال ۱۳۶۸ در ماهنامهٔ سوره منتشر می‌شد. مجموعه این مقالات در کتاب آینه جادو که جلد اول از مجموعه مقالات و نقدهای سینمایی اوست جمع‌آوری شد.

 

هرچند آشنایی با سینما در طول مدت بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینه کارگردانی مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هر چیز به سینما بپردازد، ولی فکر‌ها و حرف‌های او بیشتر از این‌ها بود. او در کنار تألیف مقالات تئوریک درباره ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک، تئا‌تر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تألیف کرد که بیشتر آن‌ها در ماهنامه سوره به چاپ رسید.

 

اواخر سال ۱۳۷۰ بود که «موسسه فرهنگی روایت فتح» به فرمان آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب تاسیس شد تا به کار فیلم‌سازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیه مجموعه‌ روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه‌‌ رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار تهیه شش برنامه از مجموعه ده قسمتی «شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعه‌های دیگری را درباره آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. «شهری در آسمان» که به واقعه محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه‌های دیگر با شهادتش در قتلگاه فکه ناتمام ماند.

 

روز جمعه بیستم فروردین ۱۳۷۲ مرتضی آوینی که به همراه گروه تصویربرداری روایت فتح در منطقه فکه به سر می‌برد، در اثر اصابت ترکش مین باقی‌مانده از جنگ ایران و عراق به شدت مجروح شد و لحظاتی بعد در سن ۴۶ سالگی به شهادت رسید.

 

 

منابع:

 

۱- زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی، سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

۲- «من از یک راه طی شده حرف می‌زنم» نوشته شهید سید مرتضی آوینی درباره زندگی و دوران جوانی‌اش

۳- «تحول شخصیت شهید سید مرتضی آوینی در بیان همسر شهید». ماهنامه سپیده دانایی، اردیبهشت ۱۳۸۷

۴- معجزه تمام عیار، خاطرات دکتر عطاالله امیدوار از سید مرتضی آوینی، سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

 

 

در همین باره بخوانید:

 

تاریخ شهادت آوینی تغییر کرد!

 

واکنش خانواده شهید آوینی به تغییر تاریخ شهادت وی

 
صفحه نخست | پرونده‌ها | پرونده‌های ویژه | گزارش‌های ویژه | تاریخ مصور | از دیگر رسانه‌ها | پاورقی | روزنگار | تاریخ جهان | کاغذ اخبار | دفتر مقالات | گزیده‌های تاریخی | تاریخ شفاهی | کتابخانه
© 2010-2011, Iranian History. All right reserved.
The Site is best viewed at a screen resolution 1200*800, optimized for mozilla firefox.
Design By ACACO.