تاریخ ایرانی: در روز ۲۷ شهریور ۱۳۵۸ تیمسار تقی ریاحی وزیر دفاع ملی کابینه موقت مهندس بازرگان از سمت خود استعفا داد. صادق طباطبایی سخنگوی دولت بعدازظهر آن روز در گفتوگو با خبرگزاری پارس اعلام کرد که دلیل استعفای ریاحی بیماری بوده است. طباطبایی همچنین گفت تا انتخاب وزیر جدید، تیمسار سرتیپ نورایی عهدهدار امور آن وزارتخانه خواهد بود.
محمدتقی ریاحی در سال ۱۲۸۹ شمسی در اصفهان متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی و ابتدایی وارد مدرسه دارالفنون تهران شده و دیپلم متوسطه دریافت کرد. پس از آنکه دانشکده افسری را گذراند، از طرف ارتش برای ادامه تحصیل به اروپا اعزام شد، در پاریس به مدرسه عالی پلیتکنیک رفت و در رشته هیدرولیک دیپلم مهندسی گرفت. پس از بازگشت به ایران ضمن انجام وظایف نظامی، برای تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران دعوت شد و به تدریس دروس آنالیز، هندسه، حساب و شیمی پرداخت.
ریاحی در سال ۱۳۳۰ شمسی با احراز درجه سرتیپی به ریاست اداره تسلیحات ارتش منصوب شد و سازمان جدیدی برای آن بنیان نهاد که با اصول فنی و تکنولوژی کشورهای پیشرفته برابری میکرد. به دنبال ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفت انگلیس- ایران و اخراج کارشناسان انگلیسی نفت، سرتیپ ریاحی با مساعدت مهندس بازرگان که آن زمان رییس موقت هیات مدیره شرکت ملی نفت ایران بود، به ریاست پالایشگاه آبادان منصوب شد. وی در این دوره موفق شد از تعطیلی کامل پالایشگاه جلوگیری کند و چرخهای صنعت نفت را به گردش در آورد.
ریاحی همچنین از رهبران سازمان مخفی افسران ناسیونالیست بود که از نهضت ملی و اندیشههای دکتر مصدق طرفداری میکرد. او همچنین با رهبران «حزب ایران» دوستی و ارتباط داشت و همین روابط بود که باعث شد پس از ماجرای ۹ اسفند ۱۳۳۱، به ریاست ستاد ارتش منصوب شود. آن زمان کاندیدهای افسران ناسیونالیست برای تصدی ستاد ارتش، سرتیپ محمود امینی و سرتیپ افشارطوس بودند در صورتی که ریاحی برای تصدی معاونت دفاع ملی نامزد و پیشنهاد شده بود، اما با مداخله رهبران حزب ایران، دکتر مصدق که به زحمات ریاحی در آبادان واقف بود، سرلشگر بهارمست را از ریاست ستاد ارتش برکنار و ریاحی را به جای او به سمت ریاست ستاد ارتش منصوب کرد و وی تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در این سمت باقی ماند.
حسین فردوست در خاطرات خود مینویسد: «ریاحی، در دوران مصدق، محمدرضا شاه را فرمانده کل قوا میدانست و قلبا از رویه مصدق نسبت به فرم اداره ارتش راضی نبود. او علاقه داشت شاه ارتش را اداره کند. مصدق در تمام مدتی که ریاحی رییس ستاد بود، علنا خود را مدیون او میدانست. همان زمان بود که به اطلاع من رساندند که اگر زیر فرمان امضای محمدرضا نباشد، ریاحی آن را اجرا نخواهد کرد. محمدرضا به او کوچکترین مرحمتی نکرده بود که خود را مدیون او بداند بلکه این را طبق اصول میگفت.»
در شب ۲۴ مرداد ۳۲ که شایعه کودتای نظامی فراگیر شده بود، مصدق متوجه شد که سرتیپ ریاحی در انجام وظیفه کوتاهی میکند. از این رو او را احضار کرد و از او نوشتهای گرفت که از دولت قانونی دفاع و حمایت خواهد کرد. همان شب، افراد گارد سلطنتی به خانه ریاحی یورش بردند ولی موفق به دستگیری او نشدند. پس از آنکه کودتا نافرجام ماند و شاه به خارج از کشور گریخت، ریاحی از کودتا پرده برداشت و فرار شاه را استعفا تلقی کرد، پس دستور داد نام شاه از مراسم دعای صبحگاهی و شامگاهی پادگانها حذف شود؛ اما در روز ۲۸ مرداد چنانکه باید و شاید از حکومت مصدق دفاع نکرد و اگر نوشته سرهنگ سررشته افسر تجسس رکن دوم ستاد را باور کنیم ریاحی در ساعت ۱۱ صبح آن روز دستور داد تانکهایی که راههای ورودی به خانه مصدق را مسدود کرده بودند برداشته و به پادگانها برگرداند.
مخالفان و دشمنان سرتیپ ریاحی نسبتهای ناروایی به او دادند و ریاحی را به خیانت و ارتباط با شاه و همدستی با کودتاچیان متهم کردند، ولی هیچ نوع مدرک و دلیل قانع کنندهای برای اثبات ادعای خود ارائه نکردند، شاید روایت آنهایی که معتقدند سرتیپ ریاحی توانایی اداره و رهبری ارتش را در آن دوران حساس و تاریخی نداشت، به واقعیت نزدیکتر باشد.
سرتیپ ریاحی در غروب ۲۸ مرداد بازداشت شد و از سوی دادرسی ارتش تحت تعقیب قرار گرفت، اتهامات سرتیپ ریاحی خیانت و اقدام برای بر هم زدن اساس حکومت و ترتیب آن و نیز تحریک مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت بود که مهمترین آنها به شرح زیر بود:
۱. بازداشت سرهنگ نعمتالله نصیری که حامل فرمان عزل دکتر مصدق بود و دیگر بازداشت افسران دیگر، بدون آنکه مجوز قانونی داشته باشد. ۲. گارد شاهنشاهی را خلع سلاح میکند. ۳. دستور حذف نام شاهنشاه از دعای صبحگاه و شامگاه سربازان را صادر میکند. ۴. دستور عدم جلوگیری از تظاهرات حزب منحله توده و اخلالگران بر علیه شاهنشاه و پایین آوردن مجسمههای شاهنشاه فقید و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از مهمترین اتهامات ریاحی بود.
سرتیپ ریاحی همراه با دکتر مصدق در برابر محکمه نظامی قرار گرفت و دادستان برای او تقاضای حکم اعدام کرد. در جلسات دادگاه، ریاحی میخواست از مسئولیت شانه خالی کند و خود را بیگناه و دیگران را مقصر جلوه دهد، اما دکتر مصدق در مقابل مسئولیت همه اقدامات ریاحی را پذیرفت و گفت کلیه اقدامات مزبور به دستور وی انجام گرفته و ریاحی تنها مجری بوده است.
ریاحی در دادگاه اظهارات خود را اینگونه بیان کرد: «راجع به اطلاعاتی که خواسته بودید باید عرض کنم با وجود اینکه جزییات وقایع ۲۴ تا ۲۸ مرداد را من از روی یادداشتهای روزانه ستادم (یگانه مدرکی که با خود بردم) به تفصیل نوشتهام، ولی هنوز موقع افشای کامل آنها نرسیده است، به دو دلیل، یکی اینکه به عقیده من هر دستهای که شکست بخورد، فرد فرد افرادش هر کدام به نسبتی مقصرند و عموما به خصوص با روحیهای که ما ایرانیها داریم هر یک تقصیر را گردن دیگری میاندازد. ثانیا شخصیت دکتر مصدق هنوز برای ملت ما ارزش دارد و باز هم سالهای دراز، باید ملیون ارزش او را هر روز بالا ببرند. شاید ذکر بعضی اتفاقات صحیح نباشد، چون باید اذعان داشت که هر سیاستمداری ممکن است اشتباه کند یا اعمال او به نظر اشتباه بیاید پس لازم است سالها بگذرد تا بتوان عادلانه قضاوت کرد. چنانکه امروز اعمال «ژول سزار»، «ناپلئون» را با ذکر جزئیات میتوان بیان کرد و از بزرگی آنها چیزی کاسته نمیشود، اما راجع به خود من چون بعد از زندانی شدن همه، حتی افراد جبهه ملی مرا هدف قرار دادند، چند نکته را برای اطلاعتان ذکر میکنم: وقتی در ستاد بودم خیلی از اعمال هیات دولت و نظریات خود دکتر مصدق را منطبق با وضع سیاسی دنیا نمیدیدم؛ ولی همواره فکر میکردم که ناخدای کشتی دکتر مصدق است و باید چشم بسته به او اعتماد کرد.»
او اضافه میکند: «اما بارها به سرلشگر مهنا که معاون وزارت جنگ بود و زنده است میگفتیم که از پشت میز ستاد به زندان خواهم رفت؛ معذلک معتقد بودم که باید ماند و دستورات مصدق را اجرا کرد. روز ۲۵ مرداد که شاه فرار کرد ژنرال «مک کلور» که رییس مستشاری بود، آمد نزد من و از قول سفیرشان گفت که سفیر و او، نماینده آمریکا نزد دربار، یعنی شخص شاه هستند و حالا که شاه رفته است آنها سمتی نزد مصدق ندارند. من جواب دادم که شاه، دکتر مصدق و دولت و ارتش یکی و همه در خدمت ایران هستند و شما ماموریتتان نزد کشور ایران است و تغییری در ماموریتتان داده نشده است. البته ماموریت مک کلور این بود که مرا از مصدق جدا کند به عنوان اینکه من هم رییس ستاد هستم. قبلا هم آمریکاییها سعی کرده بودند مرا از تهران دور کنند که آن هم داستان مفصلی دارد.
روز ۲۸ مرداد من تا ساعت ۱۷ در ستاد پشت میزم بودم. در آن ساعت تعدادی از افسران آمدند و مرا به زور برای حفظ جانم از ستاد خارج کردند و به منزل سرتیپ همت پهلوان که از عموزادههای شاه است و ملی است، رفتم و فورا وقتی اطلاع دادند باتمانقلیچ رییس ستاد شده است نامهای به زاهدی به شرح زیر نوشتم، فرستادم که بدهند: «اینجانب سرتیپ تقی ریاحی رییس ستاد ارتش در منزل سرتیپ همت پهلوان هستم. ساعت ۲ بعد از نصف شب از ستاد آمدند عقب من و رفتم به ستاد که مدت ۴ روز، تا مراجعت شاه در آنجا بودم و شام و نهار با باتمانقلیچ میخوردیم. روزی که شاه برگشت و قرار بود باتمانقلیچ نزد او برود به من گفت تقی بیا با هم همکاری کنیم، جواب دادم حرفی ندارم به یک شرط، حالا که تو در ستاد هستی، زاهدی را زندانی کن، مصدق بشود نخستوزیر، آن وقت با تو همکاری خواهم کرد. عین این حرفهای مرا با شاه گفته بود و طبعا همان شب به جمشیدیه منتقل شدم و تحت مراقبت. مابقی داستان و محاکمه را میدانید. ارادتمند سرتیپ تقی ریاحی.»
اینچنین بود که دادگاه بدوی به تقی ریاحی حکم دو سال زندان داد و سرانجام دادگاه تجدیدنظر که در اردیبهشت ۱۳۳۳ تشکیل شد او را به ۳ سال زندان محکوم کرد. سرتیپ ریاحی پس از خروج از زندان در بخش خصوصی به کار مشغول شد و پس از چندی از ایران خارج شد و در فرانسه اقامت گزید.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در فروردین ۱۳۵۸ از سوی دولت موقت بازرگان به وزارت دفاع ملی منصوب شد. سرتیپ ریاحی در ۱۸ تیرماه ۱۳۵۸ سرهنگ عزیزالله امیر رحیمی را از فرماندهی دژبان مرکز برکنار کرد ولی او با سرپیچی از دستور برکناری، اعلام کرد که «من به دستور امام آمدهام و به دستور امام خواهم رفت و به جز امام هیچ کس را قبول ندارم». وقتی اعلام شد به فرمان امام خمینی فرمانده دژبان در سمت خود ابقا شده است، سرتیپ ریاحی برای نخستین بار از سمت خود استعفا کرد که مورد قبول قرار نگرفت. ریاحی بعد از این واقعه تا حدود دو ماه دیگر به مسئولیت خویش ادامه داد تا اینکه در ۲۷ شهریورماه ۱۳۵۸، بار دیگر و این بار به علت دخالت اشخاص غیرمسئول در امور ارتش، برای دومین مرتبه و این بار به طور قطعی از سمت خود استعفا داد و چندی بعد دکتر مصطفی چمران به جای او به سمت وزارت دفاع منصوب شد.
ریاحی پس از استعفا مدت زمان کوتاهی در ایران ماند اما وقتی شرایط کشور را برای ادامهٔ حضور مناسب ندانست، ترک وطن کرد و بار دیگر به فرانسه بازگشت. او تا پایان عمر در این کشور ماند. تیمسار ریاحی سرانجام در تاریخ ۱۴ مرداد ماه سال ۱۳۶۷ در سن ۷۸ سالگی در شهر نیس واقع در جنوب فرانسه درگذشت.
منابع:
سرنوشت یاران مصدق، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انتشارات علمی
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، انتشارات اطلاعات
تقی ریاحی، سعیده سلطانی مقدم، پژوهشکده باقرالعلوم
گفتوگوی صادق طباطبایی با پارس، روزنامه کیهان، ۲۸ شهریور ۵۸
خاطرات من، سرهنگ حسینقلی سررشته، یادداشتهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۴
مصدق در محکمه نظامی، جلیل بزرگمهر، انتشارات دوستان