تاریخ ایرانی: روز ۱۰ بهمن ۱۳۳۵، نعمتالله نصیری، رئیس شهربانی کل کشور به سمت معاون نخستوزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) منصوب شد. دوره ریاست نصیری بر ساواک تا ۱۷ خرداد ۱۳۵۷ بطول انجامید و پس از وی
ناصر مقدم عهدهدار این سمت شد.
نعمتالله نصیری در مرداد ۱۲۸۹ در سمنان متولد شد، در ۱۳۱۱ وارد دانشکده افسری شد و در ۱۳۱۳ درجه ستوان دومی گرفت. او ۱۰ سال اولیه خدمت خود را در دانشکده افسری گذراند و در بخشی از این مدت با محمدرضا پهلوی در آن دانشکده، دوست و همدوره بود.
وی پس از فارغالتحصیلی از دانشکده افسری، مشاغل مختلف نظامی را برعهده گرفت: فرمانده دسته مسلسل سنگین، فرمانده دسته و گروهان دانشکده افسری، معاون دانشکده تکمیلی افسری، فرمانده گردان ۲ هنگ ۱۸ کرمان، فرمانده گردان مستقل سیرجان، فرمانده گردان پیاده دانشکده افسری، فرمانده دوره تکمیلی و معاون رسته پیاده دانشکده افسری، رئیس ستاد دژبان مرکز، فرمانده دانشکده پیاده و فرمانده هنگ پیاده پهلوی.
نصیری در سال ۱۳۲۹ با درجه سرهنگی به فرمانده گارد سلطنتی منصوب شد. او در همین سمت در ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ به دستور شاه مأمور ابلاغ دستور وی مبنی بر عزل مصدق از نخستوزیری و انتصاب فضلالله زاهدی به جای او شد، اما در شامگاه ۲۴ مرداد هنگام مراجعه به منزل مصدق به دستور سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد وقت ارتش توقیف و زندانی شد و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آزاد گردید. او پس از بازگشت شاه به کشور به درجه سرتیپی و در ۱۳۳۶ به درجه سرلشکری ارتقاء یافت. در مهر سال ۱۳۳۹ به سمت معاونت آجودانی و در آذرماه همان سال به سمت ریاست شهربانی کل کشور منصوب گردید. او در مرداد سال ۱۳۴۱ به درجه سپهبدی ارتقاء و در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ همزمان با قیام مردم در حمایت از امام خمینی به سمت فرمانداری نظامی تهران و حومه منصوب شد. او در تهران حکومت نظامی اعلام کرد و به سرکوب شدید مردم پرداخت.
نصیری در ۱۰ بهمن ۱۳۴۳ در دولت اول امیرعباس هویدا به سمت معاونت نخستوزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ ساواک ـ منصوب شد. ساواک در دوران نصیری به اوج خشونت و سرکوب مخالفان گرایش یافت. تیم سه نفره نصیری، ثابتی و معتضد، از ساواک یک سرویس امنیتی خشن و بیرحم بوجود آوردند. وی چندین بار از شاه تقاضای بازنشستگی کرده بود ولی به دلیل تواناییاش در سرکوب مخالفین، شاه هیچگاه با درخواست او موافقت نکرد. وی در ۱۲ مهر ۱۳۵۰ به دستور شاه به درجه ارتشبدی نائل شد.
نصیری در خرداد ۱۳۵۷ به پیشنهاد دولت نظامی غلامرضا ازهاری به عنوان گامی در جهت فرونشاندن خشم مردم، از ریاست ساواک برکنار و به عنوان سفیر به پاکستان اعزام شد. چندی بعد دولت ازهاری با موافقت شاه، نصیری را به تهران فراخواند و در ۱۷ آبان ۱۳۵۷ بازداشت شد. در آستانه دستگیری اعلام جرمی هم در ۱۳ مورد علیه نصیری تنظیم و در اختیار دادسرای تهران و دادسرای دیوان کیفری قرار گرفت تا براساس آن وی را مورد بازخواست و محاکمه قرار دهند، ولی این ۱۳ مورد عمدتاً به موارد زمینخواری و سوءاستفادههای مالی و اداری مربوط میشد و از عملکرد وی در سالهای ریاست بر ساواک خبری نبود.
در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ همزمان با پیروزی انقلاب در جریان حمله مردم به زندانها و پادگانها، نصیری که به همراه گروه دیگری از رجال و کارگزاران رژیم پهلوی در پادگان جمشیدیه زندانی بود، به سرعت شناسایی و دستگیر شد و پس از ضرب و شتم و جراحاتی که بر او وارد شده بود در مدرسه رفاه تحویل نیروهای انقلاب شد. وی در ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ به حکم دادگاه انقلاب اسلامی به جرم ارعاب در جامعه و کشتار مردم در سالهای ریاست بر ساواک و شهربانی تیرباران شد.
آیتالله صادق خلخالی، قاضی شرع دادگاههای انقلاب که نصیری را محاکمه و به اعدام محکوم کرد، در خاطرات خود نوشته است: «ارتشبد نصیری که به مدت پانزده سال در رأس کارهای حساس کشور، از جمله سازمان اطلاعات و امنیت کشور قرار داشت، به کلی منکر شکنجه در زندانهای رژیم شد. او گفت: من در یکی دو روز که در زندان شما هستم، پی بردهام که قبل از انقلاب زندانیان سیاسی را شکنجه میکردند. او به این طریق میخواست خود را تبرئه کند؛ ولی چه کسی بود که باور کند او از همه جریانها بیخبر است. او امالفساد و امالخبائث بود. تمام توقیفها و شکنجهها و اعدامها و سر به نیست کردنها به دستور مستقیم ساواک و در رأس آن، نصیری ملعون صورت میگرفت. جعفرقلیصدری، رئیس شهربانی کل کشور، هنگامی که او را رودرروی نصیری قرار دادیم، تصریح کرد و گفت: من به مقتضای شغلم که در رأس شهربانی قرار داشتم، تلفنهای نصیری را گوش میکردم. در واقع، یک سیم تلفن او بدون اینکه معلوم شود، در دفتر کار من بود و من همه جریانها و گفتوگوهای تلفنی را گوش میکردم. ایشان بودند که فرمان میدادند تا مردم را بگیرند و به زندان ببرند و زیر شکنجه قرار دهند. اگر کسی در اثر شکنجه به قتل میرسید، جنازه مقتول را یا به پزشکی قانونی میدادند و التزام میگرفتند به عنوان مجهولالهویه به سالن تشریح بیمارستانها میفرستادند و یا دفن میکردند. اینها مطالبی بود که سپهبد جعفرقلی صدری در مقابل نصیری به آن اذعان کرد. با توجه به این موضوع، آیا میشد فلان ساواکی جزء را مورد تعقیب و یا حبس و یا اعدام قرار دهیم، ولی رئیس ساواک را که از زمان سقوط مصدق به بعد، مصدر حساسترین پستهای این مملکت بود و از زیر و بم سیاستها و جنایتهای رژیم اطلاع عمیق داشت، تبرئه کنیم؟
نصیری را زمانی که قصد فرار داشت، بازداشت کرده بودند. وقتی که درهای زندان دژبان جمشیدیه شکسته شد، تعدادی از اینها که به صورت ظاهر در آن زندان بودند، بیرون آمده و قصد فرار داشتند که مردم آنها را بازداشت کردند. نصیری هم در حال فرار بود که دستگیر شد و در حین دستگیری، کتک مفصلی هم از دست مردم نوش جان کرد. البته مردم میخواستند همان جا او را به درک واصل کنند، ولی بعد تصمیم گرفتند که بهتر است او محاکمه شود. نصیری را با پیکر زخمی و سر و صورت خونآلود و لت و پار شده، به دادگاه آوردند. البته، روزهای اول، دادگاه به آن صورت منظمی که تصور میشود، نبود. همین امر موجب میشد که گاهی اوقات، متهمین و مجرمین واقعی، از زندان فرار کنند. از جمله کسانی که در همه کارها دخالت میکرد و بازپرس شده بود، ابراهیم یزدی بود که در دولت موقت اول، معاون نخستوزیر و سپس وزیر امور خارجه شد. او در واقع، همه کاره بود و در هر کاری دخالت مینمود. مردم هم از ماهیت او و همفکرانش اطلاع نداشتند. امیرانتظام هم یکی از مهرههایی بود که در کارها دخالت میکرد؛ البته، نه مثل ابراهیم یزدی.
ابراهیم یزدی در طبقه سوم مدرسه رفاه که من هم در آنجا بودم، نصیری و رحیمی را به محاکمه کشید. آنها با وجود اینکه میدانستند من از طرف امام به عنوان قاضی و حاکم شرع تعیین شدهام، به این امر توجه نمیکردند، خودشان میبریدند و میدوختند و در باغ سبز نشان میدادند. تلویزیون هم جریان را ضبط میکرد و ما هم نظاره میکردیم. سرانجام، کاسه صبرم لبریز شد و مستقیماً خدمت امام رفتم و عرض کردم: ابراهیم یزدی میگوید که جزء شورای انقلاب است و نمیگذارد من به کارها رسیدگی کنم. او در همه کارها دخالت میکند و مانع کار ما میشود. امام فرمود: او جزء شورای انقلاب نیست و زورش هم به تو نمیرسد، اگر آمد آنجا، یقه او را بگیر! (سپس امام یقه مرا گرفت و گفت: این جوری) و از پلهها به پایین پرت کن، تا بیاید پیش من و من جواب او را میدهم.
پس از بیانات امام، من با قدرت تمام به مدرسه رفاه برگشتم و زمام امور را به دست گرفتم و دیگر مجال ندادم که ابراهیم یزدی در کارها دخالت کند. فردای آن شب نصیری و ناجی و رحیمی و خسروداد اعدام شدند، مهندس بازرگان مصاحبه مطبوعاتی تشکیل داد و با کمال تعجب اعلام نمود: ما از وضع دادگاههای انقلاب، کوچکترین اطلاعی نداریم. این اولین ضربهای بود که از طرف دولت موقت بر پیکر دادگاههای انقلاب وارد میشد. این در حالی بود که هم سخنگوی دولت، امیرانتظام و هم صباغیان در مدرسه رفاه حضور داشتند و ابراهیم یزدی در کارها مداخله میکرد. آنها از اوضاع با خبر بودند. حتی در آن شبی که این چهار نفر به اعدام محکوم شدند، ابراهیم یزدی تا آخر در مدرسه رفاه بود.
البته همان طور که گفتم، من میخواستم در آن شب تعداد ۲۴ نفر را اعدام کنم. چشم همه آنها را بسته بودیم؛ اما این آقایان، دائماً این پا و آن پا کردند و میرفتند و میآمدند و من هم خون دل میخوردم. این آقایان حتی برای وقتگذرانی و ایجاد فرصت برای جلوگیری از اعدام آنها، کاغذهایی تهیه کرده و گفتند که میخواهیم نام متهمین را با خط درشت روی آن بنویسیم و به سینه آنها بچسبانیم، من وضع را ناجور دیدم و متوجه شدم که ابراهیم یزدی در آنجا حضور ندارد. حس کردم که ممکن است خدمت امام رفته باشد. در همین موقع، از مقر امام مرا خواستند. دویدم و خودم را به مدرسه علوی شماره یک که محل اقامت امام بود، رساندم. نفسزنان از پلهها بالا رفتم و نفسم تنگ شده بود. با کمال تعجب دیدم که آقایان ابراهیم یزدی و مطهری و دکتر بهشتی و احمد آقا خمینی در خدمت امام هستند. عرض کردم: ای امام! ما حاضر نیستیم به جهنم برویم. امام فرمود: مگر جهنمی در کار است؟ عرض کردم: بلی، اگر این ۲۴ نفر را اعدام نکنیم، همه ما به جهنم میرویم و خلاصه، خیانت به انقلاب است. امام ما را به بردباری دعوت کرد و فرمودند: تعداد اعدامها امشب چهار یا پنج نفر بیشتر نباشد، بحث شد که نفر پنجم چه کسی باشد. عدهای گفتند: سالار جاف و من گفتم: ربیعی، فرمانده نیروی هوایی. سرانجام، ساعت دو بعد از نیمه شب، آن چهار نفر را به پشت بام بردیم و اعدام کردیم.
ماهها پس از اعدام نصیری، در روز ۲ مهر ۱۳۵۸ اموال گروهی از کارگزاران رژیم پهلوی مصادره شد که در بین آنها اسم نعمتالله نصیری هم دیده میشد. روزنامه کیهان آن روز نوشت: «از سوی دادگاه انقلاب اسلامی شیراز اموال ۲۴ تن از عوامل رژیم گذشته ضبط و در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت. اسامی کسانی که اموال آنها مصادره شد، به این شرح است: ارتشبد معدوم نعمتالله نصیری، ارتشبد مینباشیان، مهدی نمازی، سپهبد بقراط جعفریان استاندار اسبق فارس، تیمسار سالاری آخرین رئیس شهربانی رژیم گذشته فارس.»
منابع:
۱- آرشیو موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
۲- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج ۲، ص ۱۸۹
۳- خاطرات آیتالله خلخالی، جلد اول، نشر سایه، چاپ اول، ۱۳۷۹
۴- نشریه الکترونیکی دوران