سه شنبه 29 اسفند 1402 4:33
صفحه نخست
پروندهها
پروندههای ویژه
تماس با ما
ارسال مطلب
RSS
جستجوی پیشرفته
دیگر مطالب این پرونده
برای مشاهده مقالات هر پرونده روی عنوان آن کلیک نمایید
پر بیننده ترین مطالب
آخرین مطالب
جدال ایران و آمریکا بر سر اسناد کودتا
کمال تبریزی: ضرغامی مخالف اشغال سفارت آمریکا بود
محمود کاشانی: پدرم دولت پس از مصدق را نامشروع میدانست
شاه: من، میهنپرستان و ارتش اجازه نمیدهیم ایران «ایرانستان» شود
آخرین ۲۸ مرداد شاه و خطاهایی ویرانگر در کنفرانس خبری
کودتای ۲۸ مرداد به روایت اینفوگرافی
داستان محاکمه مصدق
۶۶ سال بعد از ۲۸ مرداد
۵ نکته درباره اسناد کودتای ۲۸ مرداد
مصدق پیشنهاد داد انگلیسیها در شرکت نفت بمانند
نوع مقاله
همه موارد
در هزارتوی جنگل سرخ
اسناد مذاکرات اتمی ایران و آمریکا در دهه ۱۹۷۰
محرمانههای نیکسون
نیم قرن با ۱۶ آذر
از جمهوریخواهی تا سلطنت مطلقه
چائوشسکو در تهران
معمای گوادلوپ
جراحیهای بزرگ اقتصاد ایران
نواب صفوی و ایده حکومت اسلامی
۳۰ سال پس از پایان گروگانگیری
شعارهای انقلاب اسلامی از کجا آمد؟
جام جم در تصرف انقلابیون
ایران و مصر در گذر تاریخ
مصائب بودجهنویسی ایرانی
از نفت ملی تا دولت استبدادی
۴۰ سال با دیکتاتور چادرنشین
بازگشت کوروش
اولین شاهکشی
قهوه تلخ در قاب تاریخ
سال ۶۷ به روایت هاشمی
صوراسرافیل روی پیشخوان تاریخ
تاریخ معاصر از منظر امام خمینی(ره)
۳۰ سال پس از چمران
۸۵ سال با روزنامه اطلاعات
انقلاب ایران به روایت نایپل
زنان مشروطهخواه
ایران بین دو کودتا
از اشغال ایران تا انتقال سلطنت
جنگ از کجا شروع شد؟
ده شب بود...
ناگفتههای تسخیر سفارت آمریکا
کارنامه و میراث خلخالی
کار، کار انگلیسیهاست؟
حسین علاء؛ نقشهای اول، نفسهای آخر
انقلاب ۵۷؛ نگاهی از آن سو
صد روز سیاه دولت سیدضیاء
شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟
نخستوزیری که رئیس دفتر بود
پشت پرده دربار قاجار
۷۰ سال با روزنامه کیهان
آدمسوزی در سینما رکس
خاطرات سفیر بریتانیا در تهران (۵۳-۱۳۵۰)
معمای تقیزاده
خاطرات یک گروگان سفارت آمریکا
در بندهای زندان قصر
۷۰ سال پس از فروغی
انقلابی که سفید نماند
حکایت ما و دایی یوسف
خاطرات مسئول سابق میز ایران در وزارت خارجه آمریکا
لهستانیها در ایران
۷ ساعت با شاه ایران
اسناد جلسات محرمانه صدام حسین و سران رژیم بعث
۶۰ سال پس از کودتا؛ از مصدق چه میخواهیم؟
اسناد سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد
حملات شیمیایی عراق به ایران؛ رویکرد غرب
آهنگ چنگ سرهنگ علینقی وزیری
خاطرات آخرین کاردار آمریکا در ایران
ادب و هنر پس از مشروطه
خاطرات یشایایی، صابری، عدل و نجفی
کارنامه اصل ۴ ترومن در ایران
چریکهای سرخ سیاهکل
اقتصاد تحریم نفت
چهره ناپیدای هویدا
خاطرات ریچارد فرای
روزها و رازهای اسدالله علم
کارنامه هاشمی در دوره سازندگی
تاریخ سیاسی فوتبال در ایران
تاریخ سرّی مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران
عوامل داخلی کودتای ۲۸ مرداد
تقدیر امام موسی صدر اسیر
ناگفتههای ابراهیم یزدی از جنگ ایران و عراق
سیمای جهانی سینمای ایران
خاطرات ۴۴۴ روز گروگانگیری
۲۵ سال پس از فروپاشی دیوار برلین
پهلوانان نمیمیرند
بازرگان به روایت منتقدان دیروز
ناگفتههای اشغال ساواک رشت
حزب رستاخیز؛ از تاسیس تا فرجام
خاطرات امیرعباس هویدا
انقلاب ایران به روایت بشیریه
حزب جمهوری اسلامی؛ از تاسیس تا تعطیلی
ناگفتههای سال ۵۷ به روایت اسناد ویکی لیکس
پنج روز بحرانی؛ خاطرات اردشیر زاهدی از کودتای ۲۸ مرداد
چهره پنهان میرزا ملکم خان؛ پدر روشنفکری ایران
مجاهد جاسوس؛ بازخوانی پرونده محمدرضا سعادتی
اسرار ماجرای مک فارلین
سریالهای تاریخی؛ مستند یا داستان؟
۹ دوره مجلس به روایت نمایندگان
خاطرات اشرف پهلوی
چه میشد اگر...
نامههای امیر به شاه
معمای متوسلیان؛ نگاهی دوباره به فیلم «ایستاده در غبار»
۱۱۰ سال بعد؛ از مشروطه چه میخواهیم؟
ناگفتههای جنگ ایران و عراق
کوبای فیدل؛ میراث کاسترو
هاشمی رفسنجانی در قاب تاریخ
زیر و بم موسیقی ایران پس از انقلاب
رازهای روحانی در روزهای بحرانی
نوستالژی دهه ۶۰
اسناد و اسرار کودتای ۲۸ مرداد
ابراهیم یزدی در گذر انقلاب
پشتپرده سقوط هواپیمای فرماندهان جنگ
انقلاب اکتبر ۱۰۰ ساله شد؛ میراث داس و چکش
قائممقام؛ ناگفتههایی از آیتالله منتظری
وداع با شاهحسینی؛ شاهد زاهد تاریخ
مقالات خلیل ملکی
عصر ظهور فاشیسم
آن سوی اتهام امیرانتظام
اسرار صادق؛ ناگفتههایی از قطبزاده
چهل سال بعد: نگاهی از بیرون به انقلاب ایران
+ چهل سال بعد: نگاهی از بیرون به انقلاب ایران
- چهل سال بعد: نگاهی از بیرون به انقلاب ایران
بهبود جایگاه زنان
همانطور که مسائل زنان به دالّهای مهمی از موفقیت انقلاب تبدیل شد، مسئولیت بزرگی هم روی دوش آنها گذاشت که خود را با اهداف انقلاب همخوان کنند.
کاریزمای آیتالله خمینی
یک فرهنگ سیاسی و اجتماعی گستردهتر در کار بود که کاریزمای آیتالله خمینی را فعال کرد، گرچه کسانی مثل شریعتی مخالف حکومت روحانیون بودند.
اتحاد مقطعی براندازان
ایران داشت روند تاریخی درستی را طی میکرد و در آستانۀ کامل کردن زنجیره بود که احمدینژاد نگذاشت تحول لازم برای ورود به لیبرالدموکراسی رُخ بدهد.
قهر انقلابی دانشجویان
کنفدراسیون دانشجویان مکمل و بلندگوی مبارزات دموکراتیک و دانشجویی داخل ایران و یکی از فعالترین شاخههای جنبش بینالمللی دانشجویی بود
مطالب بیشتر
بهبود جایگاه زنان
همانطور که مسائل زنان به دالّهای مهمی از موفقیت انقلاب تبدیل شد، مسئولیت بزرگی هم روی دوش آنها گذاشت که خود را با اهداف انقلاب همخوان کنند.
کاریزمای آیتالله خمینی
یک فرهنگ سیاسی و اجتماعی گستردهتر در کار بود که کاریزمای آیتالله خمینی را فعال کرد، گرچه کسانی مثل شریعتی مخالف حکومت روحانیون بودند.
اتحاد مقطعی براندازان
ایران داشت روند تاریخی درستی را طی میکرد و در آستانۀ کامل کردن زنجیره بود که احمدینژاد نگذاشت تحول لازم برای ورود به لیبرالدموکراسی رُخ بدهد.
قهر انقلابی دانشجویان
کنفدراسیون دانشجویان مکمل و بلندگوی مبارزات دموکراتیک و دانشجویی داخل ایران و یکی از فعالترین شاخههای جنبش بینالمللی دانشجویی بود
مطالب کمتر
+ اسرار صادق؛ ناگفتههایی از قطبزاده
- اسرار صادق؛ ناگفتههایی از قطبزاده
قطبزاده در وزارت خارجه
قطبزاده میگفت تودهایها با شعار اسلام به سفارت آمریکا ریختهاند/ امام در جریان مذاکره قطبزاده با مشاور کارتر بود.
اتهام و اعدام قطبزاده
قطبزاده از نیت عراق برای تجاوز به ایران مطلع بود/ قطبزاده چرا باید امام را میکشت؟/ اجازه ندادند روی قبر قطبزاده سنگ بگذارند
سرنوشت خانه قطبزاده
اولین کسی که به ملاقات امام در ترکیه رفت قطبزاده بود/ قرار بود امام از فرانسه به الجزایر برود/ امام به خانه قطبزاده رفت
مصائب قطبزاده در تلویزیون
قطبزاده به امام گفت انقلاب فرزندانش را میخورد/ تلویزیون در قبضه قطبزاده نبود/ هر روز نامههای عاشقانه به تلویزیون میرسید
مطالب بیشتر
قطبزاده در وزارت خارجه
قطبزاده میگفت تودهایها با شعار اسلام به سفارت آمریکا ریختهاند/ امام در جریان مذاکره قطبزاده با مشاور کارتر بود.
سرنوشت خانه قطبزاده
اولین کسی که به ملاقات امام در ترکیه رفت قطبزاده بود/ قرار بود امام از فرانسه به الجزایر برود/ امام به خانه قطبزاده رفت
مصائب قطبزاده در تلویزیون
قطبزاده به امام گفت انقلاب فرزندانش را میخورد/ تلویزیون در قبضه قطبزاده نبود/ هر روز نامههای عاشقانه به تلویزیون میرسید
مطالب کمتر
+ آن سوی اتهام امیرانتظام
- آن سوی اتهام امیرانتظام
نامه محرمانه: امیرانتظام عامل آمریکا نیست
ما نگران حملههای غیرمنطقی هستیم که به ایرانیان وطندوستی همچون آقای مقدم مراغهای و آقای امیرانتظام وارد میشود.
قدوسی نوشت امیرانتظام جاسوس نیست
امیرانتظام موقع بازداشت روزه بود... امیرانتظام قربانی بود... از نامههای سفارت درباره امیرانتظام برداشت جاسوسی نداشتیم
اتهام جاسوسی امیرانتظام ثابت نشد
گزارش مکتوب به دادستان کل انقلاب مبنی بر جاسوس نبودن امیرانتظام داده شد... اگر امیرانتظام جاسوس بود به سرنوشت سعادتی محکوم میشد.
بازجوهایی که حلالیت طلبیدند
اصغرزاده گفت ما در نشر اسناد لانه تندروی کردیم..معاون دادستان گفت قدوسی به این نتیجه رسید که شما بیگناه هستید.
۱۷ سال نامه نوشت و نفرستادند
یکی از روسای مافیای مواد مخدر به امیرانتظام پیشنهاد فرار داد...نامههایمان را از طریق پسرخاله خاتمی به او میرساندیم.
از زندان گفتند برو تا ابد
امیرانتظام میخواست جبهه وفاق ملی را به وجود بیاورد... گفت باید به خاتمی رأی بدهیم چون نقطه عطفی در تاریخ خواهد بود.
ما مخالف سخنگویی امیرانتظام بودیم
دفاع ما نه از امیرانتظام که از نهضت آزادی بود که این وصلهها به آن نمیچسبد. آنها نه تنها جاسوس نیستند بلکه خدمتگزار کشور هستند.
تندرویها علیه امیرانتظام ربطی به نظام ندارد
من در مورد امیرانتظام هرگز از لفظ جاسوس استفاده نکردم اما قطعاً او علیه مصالح مملکت اقدام کرد.
شهادتم علیه امیرانتظام اشتباه بود
با حلالیت از امیرانتظام به او گفتم روزی که شما در آن دادگاه محاکمه و محکوم شدید تقریباً همه ایران برای این حکم کف زدند.
آن دادگاه بازرگان بود نه امیرانتظام
قدوسی، دادستان انقلاب پرونده امیرانتظام را خدمت مهندس بازرگان میبرد و میگوید هیچ اثری از جاسوسی در این پرونده نیست.
مطالب بیشتر
نامه محرمانه: امیرانتظام عامل آمریکا نیست
ما نگران حملههای غیرمنطقی هستیم که به ایرانیان وطندوستی همچون آقای مقدم مراغهای و آقای امیرانتظام وارد میشود.
قدوسی نوشت امیرانتظام جاسوس نیست
امیرانتظام موقع بازداشت روزه بود... امیرانتظام قربانی بود... از نامههای سفارت درباره امیرانتظام برداشت جاسوسی نداشتیم
بازجوهایی که حلالیت طلبیدند
اصغرزاده گفت ما در نشر اسناد لانه تندروی کردیم..معاون دادستان گفت قدوسی به این نتیجه رسید که شما بیگناه هستید.
۱۷ سال نامه نوشت و نفرستادند
یکی از روسای مافیای مواد مخدر به امیرانتظام پیشنهاد فرار داد...نامههایمان را از طریق پسرخاله خاتمی به او میرساندیم.
از زندان گفتند برو تا ابد
امیرانتظام میخواست جبهه وفاق ملی را به وجود بیاورد... گفت باید به خاتمی رأی بدهیم چون نقطه عطفی در تاریخ خواهد بود.
ما مخالف سخنگویی امیرانتظام بودیم
دفاع ما نه از امیرانتظام که از نهضت آزادی بود که این وصلهها به آن نمیچسبد. آنها نه تنها جاسوس نیستند بلکه خدمتگزار کشور هستند.
تندرویها علیه امیرانتظام ربطی به نظام ندارد
من در مورد امیرانتظام هرگز از لفظ جاسوس استفاده نکردم اما قطعاً او علیه مصالح مملکت اقدام کرد.
شهادتم علیه امیرانتظام اشتباه بود
با حلالیت از امیرانتظام به او گفتم روزی که شما در آن دادگاه محاکمه و محکوم شدید تقریباً همه ایران برای این حکم کف زدند.
آن دادگاه بازرگان بود نه امیرانتظام
قدوسی، دادستان انقلاب پرونده امیرانتظام را خدمت مهندس بازرگان میبرد و میگوید هیچ اثری از جاسوسی در این پرونده نیست.
مطالب کمتر
+ عصر ظهور فاشیسم
- عصر ظهور فاشیسم
ظهور و سقوط نئونازیسم
۴۴ درصد از مردم آلمان غربی بر این باور بودند که دستاوردهای مثبت نازیسم به مراتب بیشتر از دستاوردهای منفی آن بوده است.
تکثیر فاشیسم در اروپا
اینکه فاشیسم نتوانست در بریتانیا موفقیت مهمی در کارنامه خود ثبت کند، به دلیل نهادینه شدن نظام پارلمانی در این کشور بود.
پندارهای خام نازیهای جوان
جوانان هیتلری در جریان یک کنگره که در سال ۱۹۴۲ در وین برگزار شد نهادی موسوم به «اتحادیه جوانان اروپایی» تاسیس کردند.
راهحل مشکل یهودیان
برای اجرای راهحل نهایی مشکل یهودیان اروپا، نزدیک به ۱۱ میلیون یهودی در نظر گرفته شده است.
سینما؛ سلاح نازیها
سینمای رایش در سالهای آغازین جنگ دوم جهانی توانست برای مدتی رقم یک میلیارد بلیت در سال را ثبت کند.
ظهور فاشیسم در ایتالیا
موسولینی در آغاز خود را در کسوت معلم و استاد هیتلر میبیند، استادی که تجارب زیادی در مورد اداره یک کشور و سرکوب مردم دارد.
زنان نازی: بچهداری و جنگ
چنانچه زن خانواده از شغل خود به نفع زندگی زناشوییاش استعفا میداد، پولی تحت عنوان «وام ازدواج» دریافت میکرد.
رویای چپها پس از هیتلر
کمونیستها خیال میکردند دولت نازیها شبحی است که زود محو میشود. شعارشان این بود: پس از هیتلر ما میآییم.
هایدگر؛ فیلسوف عاشق و فارغ
هایدگر از «فاجعه شومی» که دنیا گرفتار آن است گفت اما حاضر نشد قبول کند خودش نیز بخشی از این فاجعه محسوب میشود.
پایان خونین دموکراسی آلمان
با حذف سوسیالدموکراتها آخرین سنگر جمهوری در آلمان فتح شد. شش ماه بعد آدولف هیتلر به قدرت رسید.
کودک سربازان هیتلری
تیپ ۱۲ زرهی جوانان هیتلری از جوانان ۱۷ ساله تشکیل شده بود و همین یگان بود که در جبهه فرانسه هزاران کشته و زخمی داد.
طلوع ستاره بخت هیتلر
هیتلر به هوادارانش قول داد «یک امپراتوری جدید» بسازد، امپراتوریای که نه از بالا به پایین که از پایین به بالا ساخته خواهد شد.
فوتوریستهای فاشیست
دوران فوتوریسم با یک دروغ آغاز شد. روز ۲۰ فوریه ۱۹۰۹ مانیفست فوتوریستی منتشر شد؛ جنبشی که در واقع هنوز وجود نداشت.
خیزش شبهنظامیان آلمانی
بسیاری از مقامهای بلندپایه حکومت نازیها، سابقه حضور در گروههای جنایتکار فرای کورپس را در کارنامه خود داشتند.
سیاهجامگان ایتالیا
موسولینی از یک انقلابی چپ به یک چهره مرتد بدل میشود. با الیت بورژوا دست دوستی میدهد و به شدت ضد سوسیالیست میشود.
مطالب بیشتر
ظهور و سقوط نئونازیسم
۴۴ درصد از مردم آلمان غربی بر این باور بودند که دستاوردهای مثبت نازیسم به مراتب بیشتر از دستاوردهای منفی آن بوده است.
تکثیر فاشیسم در اروپا
اینکه فاشیسم نتوانست در بریتانیا موفقیت مهمی در کارنامه خود ثبت کند، به دلیل نهادینه شدن نظام پارلمانی در این کشور بود.
پندارهای خام نازیهای جوان
جوانان هیتلری در جریان یک کنگره که در سال ۱۹۴۲ در وین برگزار شد نهادی موسوم به «اتحادیه جوانان اروپایی» تاسیس کردند.
راهحل مشکل یهودیان
برای اجرای راهحل نهایی مشکل یهودیان اروپا، نزدیک به ۱۱ میلیون یهودی در نظر گرفته شده است.
سینما؛ سلاح نازیها
سینمای رایش در سالهای آغازین جنگ دوم جهانی توانست برای مدتی رقم یک میلیارد بلیت در سال را ثبت کند.
ظهور فاشیسم در ایتالیا
موسولینی در آغاز خود را در کسوت معلم و استاد هیتلر میبیند، استادی که تجارب زیادی در مورد اداره یک کشور و سرکوب مردم دارد.
زنان نازی: بچهداری و جنگ
چنانچه زن خانواده از شغل خود به نفع زندگی زناشوییاش استعفا میداد، پولی تحت عنوان «وام ازدواج» دریافت میکرد.
رویای چپها پس از هیتلر
کمونیستها خیال میکردند دولت نازیها شبحی است که زود محو میشود. شعارشان این بود: پس از هیتلر ما میآییم.
هایدگر؛ فیلسوف عاشق و فارغ
هایدگر از «فاجعه شومی» که دنیا گرفتار آن است گفت اما حاضر نشد قبول کند خودش نیز بخشی از این فاجعه محسوب میشود.
پایان خونین دموکراسی آلمان
با حذف سوسیالدموکراتها آخرین سنگر جمهوری در آلمان فتح شد. شش ماه بعد آدولف هیتلر به قدرت رسید.
کودک سربازان هیتلری
تیپ ۱۲ زرهی جوانان هیتلری از جوانان ۱۷ ساله تشکیل شده بود و همین یگان بود که در جبهه فرانسه هزاران کشته و زخمی داد.
فوتوریستهای فاشیست
دوران فوتوریسم با یک دروغ آغاز شد. روز ۲۰ فوریه ۱۹۰۹ مانیفست فوتوریستی منتشر شد؛ جنبشی که در واقع هنوز وجود نداشت.
خیزش شبهنظامیان آلمانی
بسیاری از مقامهای بلندپایه حکومت نازیها، سابقه حضور در گروههای جنایتکار فرای کورپس را در کارنامه خود داشتند.
سیاهجامگان ایتالیا
موسولینی از یک انقلابی چپ به یک چهره مرتد بدل میشود. با الیت بورژوا دست دوستی میدهد و به شدت ضد سوسیالیست میشود.
مطالب کمتر
+ مقالات خلیل ملکی
- مقالات خلیل ملکی
خلیل ملکی؛ سوسیالیست تنها
به علی امینی نوشت: ما فراریان از جهنم شما، ثابت میکنیم که پیامآوران و مژدگان بهشت هستیم.
ملکی واقعبین و معتدل بود
ملکی طرفدار بومیسازی سوسیالیسم نبود؛ معتقد بود این نظامها باید با شرایط ایران منطبق شوند.
خلیل ملکی استثناء بود؟
اتابکی: ملکی انسجام فکری نداشت/ آشوری: تناقض در برخی گفتههای ملکی خیلی عادی و بدیهی است.
خلیل ملکی را از نو باید شناخت
انشعاب ملکی از حزب توده به معنای رویگردانیاش از مشی این حزب نبود، بلکه او خواستار اصلاحاتی در آن بود.
ملکی دانش سیاسی داشت
ملکی از یک ذهنیت کاملا سیاسی برخوردار بود که نوعی واقعگرایی اصولی داشت و سیاست را امر ممکن و میسر میدید
خلیل ملکی فرصتطلب نبود
یکی از نکات مثبت ملکی ارائه راهحل در فضایی بود که چشماندازی برای فعالان سیاسی و روشنفکر وجود نداشت.
خلیل ملکی ملیگرا نشد
ملکی به چپ افراطی یا چپ توتالیتر اعتقاد نداشت و دچار رمانتیسم سیاسی نبود و با سرسپردگی به شوروی مبارزه میکرد.
مطالب بیشتر
خلیل ملکی؛ سوسیالیست تنها
به علی امینی نوشت: ما فراریان از جهنم شما، ثابت میکنیم که پیامآوران و مژدگان بهشت هستیم.
ملکی واقعبین و معتدل بود
ملکی طرفدار بومیسازی سوسیالیسم نبود؛ معتقد بود این نظامها باید با شرایط ایران منطبق شوند.
خلیل ملکی استثناء بود؟
اتابکی: ملکی انسجام فکری نداشت/ آشوری: تناقض در برخی گفتههای ملکی خیلی عادی و بدیهی است.
خلیل ملکی را از نو باید شناخت
انشعاب ملکی از حزب توده به معنای رویگردانیاش از مشی این حزب نبود، بلکه او خواستار اصلاحاتی در آن بود.
ملکی دانش سیاسی داشت
ملکی از یک ذهنیت کاملا سیاسی برخوردار بود که نوعی واقعگرایی اصولی داشت و سیاست را امر ممکن و میسر میدید
خلیل ملکی فرصتطلب نبود
یکی از نکات مثبت ملکی ارائه راهحل در فضایی بود که چشماندازی برای فعالان سیاسی و روشنفکر وجود نداشت.
مطالب کمتر
+ وداع با شاهحسینی؛ شاهد زاهد تاریخ
- وداع با شاهحسینی؛ شاهد زاهد تاریخ
شاهحسینی نقطه پیوند گروههای ملی بود
از عواملی که موجب میشد برخورد بین مصدق و کاشانی دیرتر اتفاق بیفتد امثال شاهحسینی بودند.
پس از انقلاب ورزش را سامان داد
شاهحسینی نخستین کسی بود که گفت هر کس میتواند در رشته خودش کاری کند، بیاید و هیچ دخالتی هم نکرد.
شاهحسینی برای آزادی هاشمی سند گذاشت
شاهحسینی در همه تظاهراتها شرکت میکرد و در این زمینه با بختیار مخالف بود.
شاهحسینی بورژوای سرخ بود
شاهحسینی در زنده نگه داشتن نام مصدق در دهههای اخیر و برگزاری مراسم تولد و وفات او در احمدآباد نقش مهمی داشت.
مصدق از اختیاراتش سوءاستفاده نکرد
کاشانی با کودتا میانهای نداشت. اما آقازادهها هم عامل بودند و هم پدر را تحریک میکردند.
در خلوت خاطرات شاهحسینی
مصدق را در حصر دیدم...سید رضا زنجانی به خانواده وارطان کمک مالی میکرد...بعد از کودتا روی کاغذ نوشتیم «نهضت ادامه دارد».
سکوت راوی صادق تاریخ
جبهه ملی پس از ادیب برومند، دومین زعیم خود را از دست داد. سیاستمداری ورزشکار، ملیگرایی مذهبی و راوی صادق تاریخ معاصر.
مطالب بیشتر
شاهحسینی نقطه پیوند گروههای ملی بود
از عواملی که موجب میشد برخورد بین مصدق و کاشانی دیرتر اتفاق بیفتد امثال شاهحسینی بودند.
پس از انقلاب ورزش را سامان داد
شاهحسینی نخستین کسی بود که گفت هر کس میتواند در رشته خودش کاری کند، بیاید و هیچ دخالتی هم نکرد.
شاهحسینی برای آزادی هاشمی سند گذاشت
شاهحسینی در همه تظاهراتها شرکت میکرد و در این زمینه با بختیار مخالف بود.
مصدق از اختیاراتش سوءاستفاده نکرد
کاشانی با کودتا میانهای نداشت. اما آقازادهها هم عامل بودند و هم پدر را تحریک میکردند.
در خلوت خاطرات شاهحسینی
مصدق را در حصر دیدم...سید رضا زنجانی به خانواده وارطان کمک مالی میکرد...بعد از کودتا روی کاغذ نوشتیم «نهضت ادامه دارد».
سکوت راوی صادق تاریخ
جبهه ملی پس از ادیب برومند، دومین زعیم خود را از دست داد. سیاستمداری ورزشکار، ملیگرایی مذهبی و راوی صادق تاریخ معاصر.
مطالب کمتر
+ قائممقام؛ ناگفتههایی از آیتالله منتظری
- قائممقام؛ ناگفتههایی از آیتالله منتظری
آیتالله منتظری به روایت عمادالدین باقی
قائممقامی رهبری برای آیتالله منتظری از پیش از انقلاب محقق شده بود و مجلس خبرگان فقط بر این امر صحه گذاشت
دفتر آیتالله منتظری پایگاه مهدی هاشمی نبود
آیتالله خامنهای گفت ما هر بار به دیدن آقای منتظری میرویم، ایشان جزئیاتی از اطلاعات و مسائل کشور دارد که ما نداریم.
منتظری با رهبری آیتالله خامنهای مشکلی نداشت
آیتالله منتظری میگوید یکی از اشتباهاتم این بود که در اواخر، ارتباطم با امام کم شد. شاید بسیاری از سوتفاهمها برطرف میشد.
آیتالله منتظری پیش از انقلاب قائممقام بود
آقای منتظری هیچ وقت اجازه نداد مرجعیت خودش مانع یا مزاحم مرجعیت دیگران باشد. مرجعیت ایشان حاکمیتی نبود.
مطالب بیشتر
دفتر آیتالله منتظری پایگاه مهدی هاشمی نبود
آیتالله خامنهای گفت ما هر بار به دیدن آقای منتظری میرویم، ایشان جزئیاتی از اطلاعات و مسائل کشور دارد که ما نداریم.
منتظری با رهبری آیتالله خامنهای مشکلی نداشت
آیتالله منتظری میگوید یکی از اشتباهاتم این بود که در اواخر، ارتباطم با امام کم شد. شاید بسیاری از سوتفاهمها برطرف میشد.
آیتالله منتظری پیش از انقلاب قائممقام بود
آقای منتظری هیچ وقت اجازه نداد مرجعیت خودش مانع یا مزاحم مرجعیت دیگران باشد. مرجعیت ایشان حاکمیتی نبود.
مطالب کمتر
+ انقلاب اکتبر ۱۰۰ ساله شد؛ میراث داس و چکش
- انقلاب اکتبر ۱۰۰ ساله شد؛ میراث داس و چکش
ظهور و سقوط تروتسکی؛ فرمانده تنهای انقلاب
تروتسکی از همان زمان که به استالین «گورکن انقلاب» لقب داد، در واقع پایان کار خود را رقم میزد.
خوشبینی روشنفکران ایرانی به انقلاب اکتبر
سعی میکنم با ترجمه کتابهای روشنگرانه درباره تاریخ کمونیسم و شوروی، تصویری روشن از این ایده ویرانگر ارائه کنم.
صد سالگی انقلاب اکتبر؛ از روسیه تا ویتنام
هر چقدر روسها تلاش کردند تا بیتفاوت از کنار سالگرد انقلاب اکتبر بگذرند، ویتنامیها جشنهای انقلاب را با شکوه برگزار کردند.
دیدار از کشور شوراها نیم قرن پس از انقلاب
سفره روسها، رنگین است...کمتر اتفاق میافتد کسی بیش از یک دست لباس تهیه کند و از دو جفت کفش بیشتر داشته باشد.
دیپلماسی شوروی در دوگانه تروتسکی و استالین
تروتسکی هیچ دلیلی برای برقراری مناسبات دیپلماتیک با حکومتهای سرمایهداری نمیدید.
دوران پرهرجومرج بوریس یلتسین
روسیه در سال ۱۹۹۸ در عمل به کشوری ورشکسته بدل شد و توانایی بازپرداخت بدهیهای خود را نداشت.
گورباچف: مصلح یا قابله مرگ شوروی؟
گورباچف در کمیته مرکزی حزب اعلام کرده بود: ما به همان اندازه که برای نفس کشیدن به هوا نیاز داریم، محتاج دموکراسی هستیم.
قحطی و مرگ: پیامد کشاورزی اشتراکی
غذای روزانه مردم شوروی به یک تکه نان کپکزده و یا کمی سوپ رقیق محدود شد. در اوکراین آدمخواری نیز رخ داد.
استالین؛ آخرین کتابخوان آزاد شوروی
استالین از فوریه ۱۹۳۷ تا اکتبر ۱۹۳۸ دستور تیرباران ۳۸۹۵۵ نفر را صادر کرد که در دادگاههای فرمایشی محکوم شده بودند.
جولان بورژوازی جدید در حکومت بلشویکها
نیکلای بوخارین خطاب به دهقانان گفت: «ثروتمند شوید، پول جمع کنید و اقتصاد خود را توسعه دهید.»
وعده بهشت زمینی در عصر ترور سرخ
سرخها و بلشویکها از «ترور سرخ» به عنوان یک سیستم یاد میکردند و آن را در مواردی لازم میدانستند.
لنین؛ معمار انقلابی که مومیایی شد
لنین در نامه خود نوشت که هیچ چیز با دوران رومانفها تفاوت نکرده و آن تزاریسم کهنه «تنها با رنگ و لعاب شوروی» مزین شده است.
مطالب بیشتر
ظهور و سقوط تروتسکی؛ فرمانده تنهای انقلاب
تروتسکی از همان زمان که به استالین «گورکن انقلاب» لقب داد، در واقع پایان کار خود را رقم میزد.
خوشبینی روشنفکران ایرانی به انقلاب اکتبر
سعی میکنم با ترجمه کتابهای روشنگرانه درباره تاریخ کمونیسم و شوروی، تصویری روشن از این ایده ویرانگر ارائه کنم.
صد سالگی انقلاب اکتبر؛ از روسیه تا ویتنام
هر چقدر روسها تلاش کردند تا بیتفاوت از کنار سالگرد انقلاب اکتبر بگذرند، ویتنامیها جشنهای انقلاب را با شکوه برگزار کردند.
دیدار از کشور شوراها نیم قرن پس از انقلاب
سفره روسها، رنگین است...کمتر اتفاق میافتد کسی بیش از یک دست لباس تهیه کند و از دو جفت کفش بیشتر داشته باشد.
دیپلماسی شوروی در دوگانه تروتسکی و استالین
تروتسکی هیچ دلیلی برای برقراری مناسبات دیپلماتیک با حکومتهای سرمایهداری نمیدید.
دوران پرهرجومرج بوریس یلتسین
روسیه در سال ۱۹۹۸ در عمل به کشوری ورشکسته بدل شد و توانایی بازپرداخت بدهیهای خود را نداشت.
گورباچف: مصلح یا قابله مرگ شوروی؟
گورباچف در کمیته مرکزی حزب اعلام کرده بود: ما به همان اندازه که برای نفس کشیدن به هوا نیاز داریم، محتاج دموکراسی هستیم.
قحطی و مرگ: پیامد کشاورزی اشتراکی
غذای روزانه مردم شوروی به یک تکه نان کپکزده و یا کمی سوپ رقیق محدود شد. در اوکراین آدمخواری نیز رخ داد.
جولان بورژوازی جدید در حکومت بلشویکها
نیکلای بوخارین خطاب به دهقانان گفت: «ثروتمند شوید، پول جمع کنید و اقتصاد خود را توسعه دهید.»
وعده بهشت زمینی در عصر ترور سرخ
سرخها و بلشویکها از «ترور سرخ» به عنوان یک سیستم یاد میکردند و آن را در مواردی لازم میدانستند.
لنین؛ معمار انقلابی که مومیایی شد
لنین در نامه خود نوشت که هیچ چیز با دوران رومانفها تفاوت نکرده و آن تزاریسم کهنه «تنها با رنگ و لعاب شوروی» مزین شده است.
مطالب کمتر
+ پشتپرده سقوط هواپیمای فرماندهان جنگ
- پشتپرده سقوط هواپیمای فرماندهان جنگ
از جریان نفوذی شکست خوردیم
جاسوس موساد در بازداشتگاه خودکشی کرد…بسیاری از اتفاقات زیر سر جاسوسهایی بود که داخل سیستم شدند.
سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ عادی نبود
گزارش سقوط هواپیمای حامل سران نظامی محرمانه ماند... اینکه ۴ موتور هواپیمای سی-۱۳۰ همزمان از کار بیفتد، مشکوک است.
پرونده نفوذیهای ارتش و سپاه بررسی نشد
در دوره جنگ برخی از عملیاتها را همین نفوذیها لو دادند...ما در سپاه شاهد نفوذ بودیم که به مرور آشکار شد.
افشای عوامل سقوط سی-۱۳۰ صلاح نیست
آقایان رحیمصفوی، ریشهری و محسن رضایی در جریان علت مرگ فرماندهان جنگ هستند. اما به دلیل مصلحت کسی چیزی نمیگوید.
پرونده سقوط سی-۱۳۰ هرگز بازخوانی نشد
عدهای از شهادت فرماندهان جنگ سود بردند. چرا سقوط هواپیمای فلاحی و فکوری و ... بازخوانی نشده است؟
آیا سقوط هواپیمای فرماندهان جنگ عمدی بود؟
سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ معادلات جنگ ایران و عراق را تغییر داد و ارتش و سپاه با خلأ فرمانده مواجه شدند.
هواپیمای فرماندهان جنگ را دستکاری کردند
تیم بررسی سانحه سقوط هواپیمای سی-۱۳۰، قطعی برق و هیدرولیک را تایید اما علت سانحه را نامشخص اعلام کرد.
مطالب بیشتر
از جریان نفوذی شکست خوردیم
جاسوس موساد در بازداشتگاه خودکشی کرد…بسیاری از اتفاقات زیر سر جاسوسهایی بود که داخل سیستم شدند.
سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ عادی نبود
گزارش سقوط هواپیمای حامل سران نظامی محرمانه ماند... اینکه ۴ موتور هواپیمای سی-۱۳۰ همزمان از کار بیفتد، مشکوک است.
پرونده نفوذیهای ارتش و سپاه بررسی نشد
در دوره جنگ برخی از عملیاتها را همین نفوذیها لو دادند...ما در سپاه شاهد نفوذ بودیم که به مرور آشکار شد.
افشای عوامل سقوط سی-۱۳۰ صلاح نیست
آقایان رحیمصفوی، ریشهری و محسن رضایی در جریان علت مرگ فرماندهان جنگ هستند. اما به دلیل مصلحت کسی چیزی نمیگوید.
پرونده سقوط سی-۱۳۰ هرگز بازخوانی نشد
عدهای از شهادت فرماندهان جنگ سود بردند. چرا سقوط هواپیمای فلاحی و فکوری و ... بازخوانی نشده است؟
آیا سقوط هواپیمای فرماندهان جنگ عمدی بود؟
سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ معادلات جنگ ایران و عراق را تغییر داد و ارتش و سپاه با خلأ فرمانده مواجه شدند.
مطالب کمتر
+ ابراهیم یزدی در گذر انقلاب
- ابراهیم یزدی در گذر انقلاب
میراثی که ابراهیم یزدی به یادگار گذاشت
ما که در آرزوی صلح و عدالت هستیم، میتوانیم امیدوار باشیم که چشمانداز دکتر یزدی در ایران غلبه پیدا کند.
پاسخ به شبهات و اتهامات علیه ابراهیم یزدی
قرارداد اف ـ ۱۶ را بختیار لغو کرد نه یزدی...یزدی هیچ نقشی در اعدامهای اول انقلاب نداشت.
سیا: یزدی و بازرگان دوباره ظهور میکنند
یزدی سپاه را روشی برای پیشبرد اهداف [آیتالله] خمینی، کنترل ارتش و تحکیم موقعیت خود میدید.
حسن روحانی شبیه ابراهیم یزدی است
دکتر یزدی میگفت محاکمه افراد باید روال قانونی خود را طی کند، اما خلخالی به این حرفها گوش نمیکرد.
یزدی بهترین جانشین بازرگان بود
میراث یزدی رعایت اخلاق سیاسی، اصلاحطلبی، میانهروی، صبر در برابر مشکلات و گسترش گفتمان نهضت آزادی است.
یزدی نسخهٔ کوچکتر خمینی است
یزدی نقش پل ارتباطی میان رهبران اصلی جنبش اسلامی را ایفا کرده، نقشی که به نظر میرسد هنوز ادامه دارد.
درگذشت روشنفکری مسلمان، مدرن و معتدل
هیچ کس نمیتواند ادعا کند که بیشتر از من مسلمان و یا انقلابی است. من برای گفتن همین سخنان در کشور ماندهام.
با چپ مذهبی گفتوگوی صادقانه داریم
ما هنوز درباره روابط گذشته حزب شما با اتحاد شوروی و برداشت از انترناسیونالیسم حرف داریم.
یزدی سیاستمداری پایدار در جامعهای ناپایدار بود
آنچه میتوان از مشی سیاسی دکتر یزدی آموخت، امیدواری به آینده است؛ امیدی که مبتنی بر سنتهای تاریخی و اجتماعی است.
روایت ابراهیم یزدی از آخرین دیدار با امام
جنگ ایران و عراق قابل پیشبینی و پیشگیری بود...تا فتح خرمشهر از جنگ حمایت کردیم...چمران هرگز از نهضت آزادی جدا نشد.
مطالب بیشتر
میراثی که ابراهیم یزدی به یادگار گذاشت
ما که در آرزوی صلح و عدالت هستیم، میتوانیم امیدوار باشیم که چشمانداز دکتر یزدی در ایران غلبه پیدا کند.
پاسخ به شبهات و اتهامات علیه ابراهیم یزدی
قرارداد اف ـ ۱۶ را بختیار لغو کرد نه یزدی...یزدی هیچ نقشی در اعدامهای اول انقلاب نداشت.
سیا: یزدی و بازرگان دوباره ظهور میکنند
یزدی سپاه را روشی برای پیشبرد اهداف [آیتالله] خمینی، کنترل ارتش و تحکیم موقعیت خود میدید.
حسن روحانی شبیه ابراهیم یزدی است
دکتر یزدی میگفت محاکمه افراد باید روال قانونی خود را طی کند، اما خلخالی به این حرفها گوش نمیکرد.
یزدی بهترین جانشین بازرگان بود
میراث یزدی رعایت اخلاق سیاسی، اصلاحطلبی، میانهروی، صبر در برابر مشکلات و گسترش گفتمان نهضت آزادی است.
درگذشت روشنفکری مسلمان، مدرن و معتدل
هیچ کس نمیتواند ادعا کند که بیشتر از من مسلمان و یا انقلابی است. من برای گفتن همین سخنان در کشور ماندهام.
با چپ مذهبی گفتوگوی صادقانه داریم
ما هنوز درباره روابط گذشته حزب شما با اتحاد شوروی و برداشت از انترناسیونالیسم حرف داریم.
یزدی سیاستمداری پایدار در جامعهای ناپایدار بود
آنچه میتوان از مشی سیاسی دکتر یزدی آموخت، امیدواری به آینده است؛ امیدی که مبتنی بر سنتهای تاریخی و اجتماعی است.
روایت ابراهیم یزدی از آخرین دیدار با امام
جنگ ایران و عراق قابل پیشبینی و پیشگیری بود...تا فتح خرمشهر از جنگ حمایت کردیم...چمران هرگز از نهضت آزادی جدا نشد.
مطالب کمتر
+ اسناد و اسرار کودتای ۲۸ مرداد
- اسناد و اسرار کودتای ۲۸ مرداد
بهبهانی از نقشه کودتا آگاهی داشت
اگر کمکها و حمایتهای مالی آمریکا و تشویق شاه برای ایستادگی نبود، نقشهٔ سرنگونی مصدق هرگز موفق نمیشد.
تائید نقش بریتانیا در سرنگونی مصدق
گزارش «پیشنهاد بریتانیا برای سازماندهی یک کودتا در ایران» به تاریخ ۳ دسامبر ۱۹۵۳ ثبت شده و سند وزارت امور خارجه است.
اسناد آمریکا پازل کودتا را تکمیل میکند
برای روحانیت مصدق دیگر گزینه نبود و انتخاب میان شاه و حزب توده است. در این شرایط یک روحانی در انتخابش تردید نمیکند.
به علاء کمک مالی کنید، رسید نگیرید
تا کمکهزینه به صورت مستقیم به نخستوزیر ایران تعلق گیرد تا او بتواند حامیانش را تقویت کرده و مخالفانش را شکست دهد.
باید کاشانی را با پول تطمیع کنیم
مصدق به طور گستردهای مورد تحسین است و مشکل بتوان در حمله به او موفق شد. باید روش دیگری را در پیش بگیریم.
بهار بهترین زمان برای کودتاست
نمیخواهیم ایده کودتا را کامل رد کنیم، ولی باید تلاشی جدیتر برای دستیابی به توافق نفتی با دولت مصدق صورت گیرد.
اگر کودتا موفق شود به ضرر ما خواهد بود
غیرممکن است که با نقشه سرنگونی مصدق همکاری کنیم و همزمان به صورت علنی از او پشتیبانی به عمل آوریم.
توافق کاشانی برای اصلاح جبهه ملی
کاشانی در روز بعد از سرنگونی مصدق به منبع ما گفته که ایران باید با شوروی کنار بیابد و نباید آنها را تحریک کند.
کاشانی به دنبال کودتا علیه مصدق است
کاشانی به طور مرتب با سران مخالف مصدق دیدار کرده و موفق شده حمایت آنها را در ضدیت با او به خود جلب کند.
کاشانی از کمک خارجی استفاده نمیکند
اگر مردم پی ببرند که کاشانی از غرب و یا شوروی کمک دریافت کرده، قدرتش را به سرعت از دست خواهد داد.
دستور توقف کودتا
سند منتشر شده: ما نباید در هیچگونه عملیات دیگری علیه مصدق شرکت کنیم که مبادا رد سیا مشخص شود.
کودتاهای موازی علیه مصدق
اسناد جدید اطلاعات جالبی را در مورد یک کودتای دیگر توسط ابوالقاسم امینی، وزیر دربار افشا میکند.
حقوقبگیران ایرانی سیا
سرعت غیرمعمول انتشار اسناد کودتا این باور را تقویت میکند که تصمیم ترامپ انگیزه سیاسی داشته است.
افشای دخالت آمریکا در ایران
اسناد وزارت خارجه آمریکا همانند یک معدن طلا برای به دست آوردن اطلاعات باارزش است.
سند شکست کودتا منتشر شد
وزارت خارجه دوره رکس تیلرسون طی دو ماه تصمیم میگیرد اسناد کودتا را منتشر کند. جزئیات زیادی از کودتا مشخص شد.
مطالب بیشتر
بهبهانی از نقشه کودتا آگاهی داشت
اگر کمکها و حمایتهای مالی آمریکا و تشویق شاه برای ایستادگی نبود، نقشهٔ سرنگونی مصدق هرگز موفق نمیشد.
تائید نقش بریتانیا در سرنگونی مصدق
گزارش «پیشنهاد بریتانیا برای سازماندهی یک کودتا در ایران» به تاریخ ۳ دسامبر ۱۹۵۳ ثبت شده و سند وزارت امور خارجه است.
اسناد آمریکا پازل کودتا را تکمیل میکند
برای روحانیت مصدق دیگر گزینه نبود و انتخاب میان شاه و حزب توده است. در این شرایط یک روحانی در انتخابش تردید نمیکند.
به علاء کمک مالی کنید، رسید نگیرید
تا کمکهزینه به صورت مستقیم به نخستوزیر ایران تعلق گیرد تا او بتواند حامیانش را تقویت کرده و مخالفانش را شکست دهد.
باید کاشانی را با پول تطمیع کنیم
مصدق به طور گستردهای مورد تحسین است و مشکل بتوان در حمله به او موفق شد. باید روش دیگری را در پیش بگیریم.
بهار بهترین زمان برای کودتاست
نمیخواهیم ایده کودتا را کامل رد کنیم، ولی باید تلاشی جدیتر برای دستیابی به توافق نفتی با دولت مصدق صورت گیرد.
اگر کودتا موفق شود به ضرر ما خواهد بود
غیرممکن است که با نقشه سرنگونی مصدق همکاری کنیم و همزمان به صورت علنی از او پشتیبانی به عمل آوریم.
توافق کاشانی برای اصلاح جبهه ملی
کاشانی در روز بعد از سرنگونی مصدق به منبع ما گفته که ایران باید با شوروی کنار بیابد و نباید آنها را تحریک کند.
کاشانی از کمک خارجی استفاده نمیکند
اگر مردم پی ببرند که کاشانی از غرب و یا شوروی کمک دریافت کرده، قدرتش را به سرعت از دست خواهد داد.
دستور توقف کودتا
سند منتشر شده: ما نباید در هیچگونه عملیات دیگری علیه مصدق شرکت کنیم که مبادا رد سیا مشخص شود.
کودتاهای موازی علیه مصدق
اسناد جدید اطلاعات جالبی را در مورد یک کودتای دیگر توسط ابوالقاسم امینی، وزیر دربار افشا میکند.
حقوقبگیران ایرانی سیا
سرعت غیرمعمول انتشار اسناد کودتا این باور را تقویت میکند که تصمیم ترامپ انگیزه سیاسی داشته است.
افشای دخالت آمریکا در ایران
اسناد وزارت خارجه آمریکا همانند یک معدن طلا برای به دست آوردن اطلاعات باارزش است.
سند شکست کودتا منتشر شد
وزارت خارجه دوره رکس تیلرسون طی دو ماه تصمیم میگیرد اسناد کودتا را منتشر کند. جزئیات زیادی از کودتا مشخص شد.
مطالب کمتر
+ نوستالژی دهه ۶۰
- نوستالژی دهه ۶۰
آزادی جنسی
ژان لوک گدار با فیلم «زنانه و مردانه» یکی از پیشروهای افسارگسیختگی اخلاقی به شمار میرود.
عصر تلویزیون
صفحه تلویزیون پنجرهای بود که دنیا را به اتاقهای نشیمن مردم میآورد و افقهایی برابر دیدگانشان میگشود.
رویای انرژی ارزان
دانشمندان آرمانشهرهایی را وعده میدادند که در آن همه چیز حتی اجاقهای آشپزی با انرژی اتمی کار میکند.
دوره فضا و کامپیوتر
زمانی که کامپیوترها خطا کردند، این جوان بود که به جای ایست و توقف گفت که به کارتان ادامه دهید.
عصر ناآرامیهای جهانی
جنگ ویتنام نماد بزرگ همه آن چیزهایی بود که مردم جهان به خاطر آن از آمریکا نفرت داشتند.
کشور پاک
گزارشگر اشپیگل که خود را از برلین غربی به آن سوی دیوار رسانده بود، تیتر زد: «آفتاب، سکس و سوسیالیسم».
شور فمینیسم
امواج فمینیستی در طول تاریخ معاصر همواره حرکتهایی خودجوش بوده که در واقع رهبر مشخصی نداشته است.
پیتزاخوری با مائو!
گروههای مائوئیست تا پایان دهه ۱۹۶۰ موفق به جذب ۱۵ هزار هوادار در سراسر آلمان غربی و به ویژه برلین شدند.
پیشگامان جنبش دانشجویی
هابرماس از جمله واقعبینترین نظریهپردازان و پیشگامان فکری دهه ۱۹۶۰ تا به امروز به شمار میآید.
عصیان دانشجویان
در سال ۱۹۶۸ نسلی سیاسی اظهار وجود کرد، همان نسلی که بسیاری از آنان بعدها به مقامهای عالی در آلمان رسیدند.
انقلاب سینما
فیلم «از نفس افتاده» حرکتی نو را در زندگی و سینما آفرید که از آن به عنوان نقطه آغاز موج نو سینما یاد میشود.
غوغای اعتیاد
میلیونها جوان غربی معتقد بودند که با مصرف مواد مخدر میتوان با جهان هستی و دیگر انسانها به یگانگی و وحدت رسید.
آنارشی موسیقی
چند جوان به جای اسلحه، گیتار به دست گرفته و تاثیراتی تاریخی بر جای گذاشتند. نغمههای آنارشیگونه گیتار غوغایی برپا کرد.
تب بیتلها
بیتلها موجد یک هیستری تودهای و منحصربهفرد بودند که دنیای غرب را در بر گرفت و امکان نداشت به سادگی کنار برود.
مطالب بیشتر
آزادی جنسی
ژان لوک گدار با فیلم «زنانه و مردانه» یکی از پیشروهای افسارگسیختگی اخلاقی به شمار میرود.
عصر تلویزیون
صفحه تلویزیون پنجرهای بود که دنیا را به اتاقهای نشیمن مردم میآورد و افقهایی برابر دیدگانشان میگشود.
رویای انرژی ارزان
دانشمندان آرمانشهرهایی را وعده میدادند که در آن همه چیز حتی اجاقهای آشپزی با انرژی اتمی کار میکند.
دوره فضا و کامپیوتر
زمانی که کامپیوترها خطا کردند، این جوان بود که به جای ایست و توقف گفت که به کارتان ادامه دهید.
عصر ناآرامیهای جهانی
جنگ ویتنام نماد بزرگ همه آن چیزهایی بود که مردم جهان به خاطر آن از آمریکا نفرت داشتند.
کشور پاک
گزارشگر اشپیگل که خود را از برلین غربی به آن سوی دیوار رسانده بود، تیتر زد: «آفتاب، سکس و سوسیالیسم».
شور فمینیسم
امواج فمینیستی در طول تاریخ معاصر همواره حرکتهایی خودجوش بوده که در واقع رهبر مشخصی نداشته است.
پیتزاخوری با مائو!
گروههای مائوئیست تا پایان دهه ۱۹۶۰ موفق به جذب ۱۵ هزار هوادار در سراسر آلمان غربی و به ویژه برلین شدند.
پیشگامان جنبش دانشجویی
هابرماس از جمله واقعبینترین نظریهپردازان و پیشگامان فکری دهه ۱۹۶۰ تا به امروز به شمار میآید.
عصیان دانشجویان
در سال ۱۹۶۸ نسلی سیاسی اظهار وجود کرد، همان نسلی که بسیاری از آنان بعدها به مقامهای عالی در آلمان رسیدند.
انقلاب سینما
فیلم «از نفس افتاده» حرکتی نو را در زندگی و سینما آفرید که از آن به عنوان نقطه آغاز موج نو سینما یاد میشود.
غوغای اعتیاد
میلیونها جوان غربی معتقد بودند که با مصرف مواد مخدر میتوان با جهان هستی و دیگر انسانها به یگانگی و وحدت رسید.
آنارشی موسیقی
چند جوان به جای اسلحه، گیتار به دست گرفته و تاثیراتی تاریخی بر جای گذاشتند. نغمههای آنارشیگونه گیتار غوغایی برپا کرد.
مطالب کمتر
+ رازهای روحانی در روزهای بحرانی
- رازهای روحانی در روزهای بحرانی
۸۰ روز بیخبری از روحانی
خاتمی: روحانی به اصرار بنده و توصیه مقام معظم رهبری این مسئولیت را پذیرفت، ایشان داوطلب نبود و فداکارانه کار کرد.
دیپلماسی سرسخت روحانی
روحانی به احمدینژاد گفت: فکر کردم من را خواستهاید تا به شما مشورت بدهم.
نگرانی روحانی
جک استراو: یکی از دلایل احترامم برای دکتر روحانی این بود که او را فردی میدانستم که به کشورش بسیار میبالد.
روحانی قربانی
رهبری گفتند: «این باری است بر دوش من، بگیر بر دوش خودت!» روحانی سکوت کرد و گفت «حالا که نظر شماست، میپذیرم.»
مطالب بیشتر
۸۰ روز بیخبری از روحانی
خاتمی: روحانی به اصرار بنده و توصیه مقام معظم رهبری این مسئولیت را پذیرفت، ایشان داوطلب نبود و فداکارانه کار کرد.
دیپلماسی سرسخت روحانی
روحانی به احمدینژاد گفت: فکر کردم من را خواستهاید تا به شما مشورت بدهم.
نگرانی روحانی
جک استراو: یکی از دلایل احترامم برای دکتر روحانی این بود که او را فردی میدانستم که به کشورش بسیار میبالد.
مطالب کمتر
+ زیر و بم موسیقی ایران پس از انقلاب
- زیر و بم موسیقی ایران پس از انقلاب
سرود «خمینی ای امام» دو سال ممنوع بود
برای مصلحت انقلاب، دف جایگزین تنبک شد... هیچ کس را پاکسازی نکردم...با شریفینیا تمرین میکردیم.
در مسجد کنسرت برگزار کردیم
ما را به امینآباد بردند! قبلاً در آنجا یک بخش موسیقیدرمانی داشتند که بعد از بعضی تندرویها تعطیل شده بود.
صدای موسیقی ایران در ماههای اول انقلاب
فقط در صورت آزادی حاضریم با رادیو و تلویزیون کار کنیم...برای یک شهید موسیقی مبتذل میسازند!
۱۹ سفر ارکستر سمفونیک به جبهههای جنگ
سفر ارکستر به حلبچه پس از بمباران شیمیایی یکی از دلایل جانبازی نوازندگان و خوانندگان بود.
در جبهههای جنگ کنسرت دادیم
همه از مسئولان پادگانها گرفته تا رزمندهها، با عوامل کنسرت خیلی خوب برخورد میکردند. حتی یک نفر هم به ما اعتراض نکرد.
نوارهایمان را بساط میکردیم و میفروختیم
کارت تردد برای ساز داشتیم... در آسایشگاههای روانی هم ساز زدیم... بسیجیها به کنسرتها واکنش نشان ندادند.
بهشتی ارکستر سمفونیک را نجات داد
بهشتی یک در کشویی را باز میکند که از پایین تا بالا صفحات کنسرت و اپرای شرکت دویچه گرامافون بود!
مطالب بیشتر
سرود «خمینی ای امام» دو سال ممنوع بود
برای مصلحت انقلاب، دف جایگزین تنبک شد... هیچ کس را پاکسازی نکردم...با شریفینیا تمرین میکردیم.
در مسجد کنسرت برگزار کردیم
ما را به امینآباد بردند! قبلاً در آنجا یک بخش موسیقیدرمانی داشتند که بعد از بعضی تندرویها تعطیل شده بود.
صدای موسیقی ایران در ماههای اول انقلاب
فقط در صورت آزادی حاضریم با رادیو و تلویزیون کار کنیم...برای یک شهید موسیقی مبتذل میسازند!
۱۹ سفر ارکستر سمفونیک به جبهههای جنگ
سفر ارکستر به حلبچه پس از بمباران شیمیایی یکی از دلایل جانبازی نوازندگان و خوانندگان بود.
نوارهایمان را بساط میکردیم و میفروختیم
کارت تردد برای ساز داشتیم... در آسایشگاههای روانی هم ساز زدیم... بسیجیها به کنسرتها واکنش نشان ندادند.
بهشتی ارکستر سمفونیک را نجات داد
بهشتی یک در کشویی را باز میکند که از پایین تا بالا صفحات کنسرت و اپرای شرکت دویچه گرامافون بود!
مطالب کمتر
+ هاشمی رفسنجانی در قاب تاریخ
- هاشمی رفسنجانی در قاب تاریخ
هاشمی گفت به نهضت آزادی ظلم کردیم
آقای هاشمی با ارسال کتاب خاطراتش برای دکتر یزدی خواست از ایشان دلجویی کند. هاشمی بعد از سال ۸۸ فرق کرد.
هاشمی از شکایت علیه فرماندهان نظامی گذشت
هاشمی برای اتمام جنگ به جبهه رفت…رهبری تکلیف کردند هاشمی وارد خبرگان شود...هاشمی گفت من از کشتن بدم میآید.
هاشمی از قتلهای زنجیرهای بیخبر بود
هاشمی هیچ گامی در جهت توسعه سیاسی بر نداشت…سال ۱۳۸۴ زمان جدایی هاشمی از پارادایم ایدئولوژی بود.
هاشمی رفسنجانی نماد یک نهاد بود
بین هاشمی رفسنجانی با امیرکبیر، یک ویژگی مشترک قابل بیان است: تعلق هر دو مقام به نهادسازی.
امام برای سلامتی هاشمی نذر کردند
هاشمی امام را قانع میکند که رهبری لزوما از مراجع نباشد بلکه مجتهد متجزی باشد که ظاهرا امام میپذیرد
هاشمی بستر را برای دوم خرداد آماده کرد
دولت خاتمی ادامه دولت هاشمی بود...هاشمی دچار دگردیسی فکری نشد...هاشمی جلوتر از زمانهاش فکر میکرد.
هاشمی از نامههای محرمانه من دلگیر بود
هاشمی میخواست توسعه اقتصادی را بدون توسعه سیاسی دنبال کند و ما مخالف بودیم. میگفتیم چنین چیزی ممکن نیست.
هاشمی با حضور زنان در ورزشگاهها موافق بود
آقای هاشمی با اینکه زنان در خانه حبس شوند مخالف بودند. میگفتند هر کس توانایی دارد، از تواناییاش استفاده کنند.
در دوره هاشمی سبک زندگی تغییر کرد
سینما بیشتر از هر رسانه دیگری از تغییر سبک زندگی بهره گرفت و به سمت فیلمهای شهری سطح بالا رفت.
هاشمی نظر امام را درباره حزب تغییر داد
خیلی از شاخ و برگهای جمهوری اسلامی ریشه در هویت، شخصیت، فرهنگ و گرایشهای آقای هاشمی دارد.
خطبههای مهم هاشمی رفسنجانی درباره پایان جنگ
آنها که جنگ را شروع کردند، شکست خوردند/ هر روز تعدادی جنازه متعفن منافقین را جمعآوری میکنیم.
هاشمی استراتژی «غرب منهای آمریکا» را دنبال میکرد
اولین گفتوگوی مستقیم و منظم یک رهبر اروپایی با رئیسجمهور ایران بین هلموت کهل، صدراعظم آلمان و هاشمی رفسنجانی بود.
همه خاطراتم قابل انتشار نیست
گفتوگوی وردینژاد، دعایی، مهاجری، شریعتمداری و کرباسچی با هاشمی رفسنجانی
با هاشمی چالش داشتم اما بدفرجام نبود
هاشمی وزارت علوم را موفقترین وزارتخانه خود میدانست...رشد علمی کشور، از دولت اول هاشمی آغاز شد.
کارنامه هاشمی در دوره سازندگی
گفتوگوهایی با سعید حجاریان، سعید لیلاز، تقی آزاد ارمکی، حسین راغفر و خاطرات غلامرضا شافعی
مطالب بیشتر
هاشمی گفت به نهضت آزادی ظلم کردیم
آقای هاشمی با ارسال کتاب خاطراتش برای دکتر یزدی خواست از ایشان دلجویی کند. هاشمی بعد از سال ۸۸ فرق کرد.
هاشمی از شکایت علیه فرماندهان نظامی گذشت
هاشمی برای اتمام جنگ به جبهه رفت…رهبری تکلیف کردند هاشمی وارد خبرگان شود...هاشمی گفت من از کشتن بدم میآید.
هاشمی از قتلهای زنجیرهای بیخبر بود
هاشمی هیچ گامی در جهت توسعه سیاسی بر نداشت…سال ۱۳۸۴ زمان جدایی هاشمی از پارادایم ایدئولوژی بود.
هاشمی رفسنجانی نماد یک نهاد بود
بین هاشمی رفسنجانی با امیرکبیر، یک ویژگی مشترک قابل بیان است: تعلق هر دو مقام به نهادسازی.
امام برای سلامتی هاشمی نذر کردند
هاشمی امام را قانع میکند که رهبری لزوما از مراجع نباشد بلکه مجتهد متجزی باشد که ظاهرا امام میپذیرد
هاشمی بستر را برای دوم خرداد آماده کرد
دولت خاتمی ادامه دولت هاشمی بود...هاشمی دچار دگردیسی فکری نشد...هاشمی جلوتر از زمانهاش فکر میکرد.
هاشمی از نامههای محرمانه من دلگیر بود
هاشمی میخواست توسعه اقتصادی را بدون توسعه سیاسی دنبال کند و ما مخالف بودیم. میگفتیم چنین چیزی ممکن نیست.
هاشمی با حضور زنان در ورزشگاهها موافق بود
آقای هاشمی با اینکه زنان در خانه حبس شوند مخالف بودند. میگفتند هر کس توانایی دارد، از تواناییاش استفاده کنند.
در دوره هاشمی سبک زندگی تغییر کرد
سینما بیشتر از هر رسانه دیگری از تغییر سبک زندگی بهره گرفت و به سمت فیلمهای شهری سطح بالا رفت.
هاشمی نظر امام را درباره حزب تغییر داد
خیلی از شاخ و برگهای جمهوری اسلامی ریشه در هویت، شخصیت، فرهنگ و گرایشهای آقای هاشمی دارد.
خطبههای مهم هاشمی رفسنجانی درباره پایان جنگ
آنها که جنگ را شروع کردند، شکست خوردند/ هر روز تعدادی جنازه متعفن منافقین را جمعآوری میکنیم.
هاشمی استراتژی «غرب منهای آمریکا» را دنبال میکرد
اولین گفتوگوی مستقیم و منظم یک رهبر اروپایی با رئیسجمهور ایران بین هلموت کهل، صدراعظم آلمان و هاشمی رفسنجانی بود.
همه خاطراتم قابل انتشار نیست
گفتوگوی وردینژاد، دعایی، مهاجری، شریعتمداری و کرباسچی با هاشمی رفسنجانی
کارنامه هاشمی در دوره سازندگی
گفتوگوهایی با سعید حجاریان، سعید لیلاز، تقی آزاد ارمکی، حسین راغفر و خاطرات غلامرضا شافعی
مطالب کمتر
+ کوبای فیدل؛ میراث کاسترو
- کوبای فیدل؛ میراث کاسترو
ژوراسیک پارک سوسیالیسم
سوسیالیسم کوبایی به این اندازه محبوب و جذاب نبوده است؛ همان سوسیالیسمی که از برآمدن دوباره آن وحشت دارند.
فرزندان ازدسترفته فیدل
در سال ۱۹۹۱ تنها ۱۳ درصد از تبعیدیها مخالف تحریم علیه کوبا بودند اما امروز این رقم به ۵۲ درصد افزایش یافته است.
نقشه سیا برای ترور کاسترو
بر اساس اعلام دولت کوبا ظاهرا آمریکا در طول ۵۰ سال بیش از ۶۰۰ بار قصد ترور کاسترو را داشته است.
دموکراسی مستقیم کاسترو
کاسترو به من گفت که یک انقلابی حرفهای است و انقلابیگری شغل او به شمار میآید چون نمیتواند بیعدالتی را تحمل کند.
دربهدر دنبال دلار
کاسترو به دلیل نیاز مبرم کوبا به ارزهای خارجی، به صنعت توریسم علاقهمند شد چون ارزش شکر روزبهروز کاهش مییافت.
دوقلوهای جداشدنی
هنوز هم معماهای زیادی در مورد مرگ چهگوارا و سودی که نصیب رژیم دوست سابقش در کوبا کرد، وجود دارد.
بت انقلاب کوبا
فیدل تا نفس آخر برای رسیدن به خواستههای خود دشنام داد و مبارزه کرد اما به ندرت پیروزی را در آغوش گرفت.
مطالب بیشتر
ژوراسیک پارک سوسیالیسم
سوسیالیسم کوبایی به این اندازه محبوب و جذاب نبوده است؛ همان سوسیالیسمی که از برآمدن دوباره آن وحشت دارند.
نقشه سیا برای ترور کاسترو
بر اساس اعلام دولت کوبا ظاهرا آمریکا در طول ۵۰ سال بیش از ۶۰۰ بار قصد ترور کاسترو را داشته است.
دموکراسی مستقیم کاسترو
کاسترو به من گفت که یک انقلابی حرفهای است و انقلابیگری شغل او به شمار میآید چون نمیتواند بیعدالتی را تحمل کند.
دربهدر دنبال دلار
کاسترو به دلیل نیاز مبرم کوبا به ارزهای خارجی، به صنعت توریسم علاقهمند شد چون ارزش شکر روزبهروز کاهش مییافت.
دوقلوهای جداشدنی
هنوز هم معماهای زیادی در مورد مرگ چهگوارا و سودی که نصیب رژیم دوست سابقش در کوبا کرد، وجود دارد.
بت انقلاب کوبا
فیدل تا نفس آخر برای رسیدن به خواستههای خود دشنام داد و مبارزه کرد اما به ندرت پیروزی را در آغوش گرفت.
مطالب کمتر
+ ناگفتههای جنگ ایران و عراق
- ناگفتههای جنگ ایران و عراق
فکر بکر فکوری
فرماندهان نیروی هوایی عملیاتی را اجرا کردند که در زمان شاه طراحی شده و مبتنی بر حمله به پایگاههای هوایی عراق بود.
رویارویی دو ارتش نابرابر ایران و عراق
ساختار نیروی نظامی عراق از بریتانیا و شوروی الهام گرفته و سیستم نظامی ایران، آمریکایی و بریتانیایی بود.
انتقام قرارداد الجزایر با اشغال خوزستان
فقط پسرعموی صدام و رئیس سرویس مخفی شجاعت آن را داشت که به خطرات زودهنگام بودن جنگ اشاره کند.
مطالب بیشتر
فکر بکر فکوری
فرماندهان نیروی هوایی عملیاتی را اجرا کردند که در زمان شاه طراحی شده و مبتنی بر حمله به پایگاههای هوایی عراق بود.
رویارویی دو ارتش نابرابر ایران و عراق
ساختار نیروی نظامی عراق از بریتانیا و شوروی الهام گرفته و سیستم نظامی ایران، آمریکایی و بریتانیایی بود.
مطالب کمتر
+ ۱۱۰ سال بعد؛ از مشروطه چه میخواهیم؟
- ۱۱۰ سال بعد؛ از مشروطه چه میخواهیم؟
آرمان مشروطه، مسأله امروز ماست
هنوز قادر به اجرای کامل مشروطه نشدهایم… یکی از مشکلات ما نداشتن درک درست از مفهوم قانون است.
مشروطه گسست از سنتهای ایرانی نبود
مشروطه یک انقلاب شهری و صنفی بود…مشروطه نتیجه تغییرات رسانهای در ایران بود.
مشروطه تأثیر مستقیمی بر موسیقی نگذاشت
تأثیر مشروطه بر موسیقی، نگاه انتقادی به گذشته بود...پس از مشروطه، موسیقی از محفل به مؤسسه تغییر یافت.
عکسهای مشروطه یادگاری بود
حدود ۱۵۰ عکس از دوره مشروطه باقیمانده است...درباری بودن عکسها شعار پوپولیستی است.
کاریکاتور زبان اعتراض مردم در مشروطه شد
کاریکاتور از دوران مشروطه، نقش تصویرسازی مقالات انتقادی را ایفا میکرد اما بتدریج مستقل شد.
مشروطه هنوز زنده است
در مشروطه برای نخستین بار دو نیروی سنتی و مدرن در کنار هم قرار گرفتند... در مشروطه تابوها شکست.
مشروطه، ایرانی است نه غربی
هدف عالی مشروطه، از میان رفتن کیش شخصیت بود. مشروطه پایهریز تجدد فکری بود.
در مشروطه عوام زنده شدند
فیلم «خاطرات یک ۷۵ ساله» محمدرضا اصلانی روایتی جدید از انقلاب مشروطه است...مستندها درباره مشروطه بسیار سطحی است.
مشروطه اکنون ماست
مردم همچنان بر مطالبات جنبش مشروطه پافشاری میکنند... نیما و هدایت فرزندان مشروطهاند.
تئاتر سلاح مشروطهخواهان بود
اگر همه نیروی مشروطهخواهی را بر دوش تئاتر میگذاشتند، زودتر به نقد اجتماعی میرسیدند.
مشروطه موسیقی را از دربار جدا کرد
قاجاریه موسیقی را سالمسازی کرد...جایگاه موسیقیدان و رابطهاش با مخاطب در دوره مشروطه تغییر کرد.
مشروطه پروژهای ناتمام بود
اصلاحطلبان مواضع شیخ فضلالله نوری را رد میکنند و اصولگرایان مواضع علامه نائینی را التقاطی میشمارند.
مطالب بیشتر
آرمان مشروطه، مسأله امروز ماست
هنوز قادر به اجرای کامل مشروطه نشدهایم… یکی از مشکلات ما نداشتن درک درست از مفهوم قانون است.
مشروطه گسست از سنتهای ایرانی نبود
مشروطه یک انقلاب شهری و صنفی بود…مشروطه نتیجه تغییرات رسانهای در ایران بود.
مشروطه تأثیر مستقیمی بر موسیقی نگذاشت
تأثیر مشروطه بر موسیقی، نگاه انتقادی به گذشته بود...پس از مشروطه، موسیقی از محفل به مؤسسه تغییر یافت.
عکسهای مشروطه یادگاری بود
حدود ۱۵۰ عکس از دوره مشروطه باقیمانده است...درباری بودن عکسها شعار پوپولیستی است.
کاریکاتور زبان اعتراض مردم در مشروطه شد
کاریکاتور از دوران مشروطه، نقش تصویرسازی مقالات انتقادی را ایفا میکرد اما بتدریج مستقل شد.
مشروطه هنوز زنده است
در مشروطه برای نخستین بار دو نیروی سنتی و مدرن در کنار هم قرار گرفتند... در مشروطه تابوها شکست.
مشروطه، ایرانی است نه غربی
هدف عالی مشروطه، از میان رفتن کیش شخصیت بود. مشروطه پایهریز تجدد فکری بود.
در مشروطه عوام زنده شدند
فیلم «خاطرات یک ۷۵ ساله» محمدرضا اصلانی روایتی جدید از انقلاب مشروطه است...مستندها درباره مشروطه بسیار سطحی است.
مشروطه اکنون ماست
مردم همچنان بر مطالبات جنبش مشروطه پافشاری میکنند... نیما و هدایت فرزندان مشروطهاند.
تئاتر سلاح مشروطهخواهان بود
اگر همه نیروی مشروطهخواهی را بر دوش تئاتر میگذاشتند، زودتر به نقد اجتماعی میرسیدند.
مشروطه موسیقی را از دربار جدا کرد
قاجاریه موسیقی را سالمسازی کرد...جایگاه موسیقیدان و رابطهاش با مخاطب در دوره مشروطه تغییر کرد.
مطالب کمتر
+ معمای متوسلیان؛ نگاهی دوباره به فیلم «ایستاده در غبار»
- معمای متوسلیان؛ نگاهی دوباره به فیلم «ایستاده در غبار»
کسی که از متوسلیان خبر داشت کشته شد
محمد درودیان: اسرائیل هیچ سیگنالی نداده که متوسلیان را به اسارت گرفته است یا قصد مبادله دارد.
متوسلیان زنده است
با اعزام نیروی نظامی به لبنان مخالف بودم...علت دستگیری اسرای ایرانی وجود متوسلیان بود...متوسلیان حزبالله را آموزش میداد.
اسم حزبالله لبنان را متوسلیان پیشنهاد داد
نصرالله و حزبالله لبنان را مدیون متوسلیان هستیم...حاج احمد باید میرفت و به آرزویش میرسید.
متوسلیان صید بزرگ اسرائیل بود
بار اصلی فتح خرمشهر بر دوش متوسلیان بود...حرف منتسب به شمخانی درباره متوسلیان واقعیت ندارد.
از قهرمانان جنگ قدیس نسازیم
تعدادی از چهرههای جنگ شاید به نوعی قدیس باشند اما به این معنا نیست که آنها غیرقابل باور و دسترس معرفی شوند.
به متوسلیان گفتند از لبنان برگردید
غلامعلی خوشرو: اسم فیلم رمز و رازی در خود دارد؛ هم جنگ پر غبار است، هم سرنوشت متوسلیان.
«ایستاده در غبار»؛ فیلم داستانی یا تاریخ فرهنگی جنگ؟
ترکیب هنرمندانه تصویر حماسی و تراژیک بیانگر «تاریخ فرهنگی جنگ» در قاب سینما است.
گفتوگو با محمدحسین مهدویان: روایت خودم را از متوسلیان ساختم
«ایستاده در غبار» تصویر قهرمان جنگ را عوض میکند. این فیلم دوجنسه است. نسل جدید فیلم خودش را میسازد.
مطالب بیشتر
کسی که از متوسلیان خبر داشت کشته شد
محمد درودیان: اسرائیل هیچ سیگنالی نداده که متوسلیان را به اسارت گرفته است یا قصد مبادله دارد.
متوسلیان زنده است
با اعزام نیروی نظامی به لبنان مخالف بودم...علت دستگیری اسرای ایرانی وجود متوسلیان بود...متوسلیان حزبالله را آموزش میداد.
اسم حزبالله لبنان را متوسلیان پیشنهاد داد
نصرالله و حزبالله لبنان را مدیون متوسلیان هستیم...حاج احمد باید میرفت و به آرزویش میرسید.
متوسلیان صید بزرگ اسرائیل بود
بار اصلی فتح خرمشهر بر دوش متوسلیان بود...حرف منتسب به شمخانی درباره متوسلیان واقعیت ندارد.
از قهرمانان جنگ قدیس نسازیم
تعدادی از چهرههای جنگ شاید به نوعی قدیس باشند اما به این معنا نیست که آنها غیرقابل باور و دسترس معرفی شوند.
به متوسلیان گفتند از لبنان برگردید
غلامعلی خوشرو: اسم فیلم رمز و رازی در خود دارد؛ هم جنگ پر غبار است، هم سرنوشت متوسلیان.
«ایستاده در غبار»؛ فیلم داستانی یا تاریخ فرهنگی جنگ؟
ترکیب هنرمندانه تصویر حماسی و تراژیک بیانگر «تاریخ فرهنگی جنگ» در قاب سینما است.
مطالب کمتر
+ نامههای امیر به شاه
- نامههای امیر به شاه
از امیرکبیر بتی غیرقابل نقد ساختهایم
امیرکبیر فردی دیکتاتور بود و هیچ قدرتی را جز خودش نمیتوانست تحمل کند. ذهنی روشن داشت اما خوشزبان نبود.
آن امیرکبیر، این امیری نیست که به خورد ما دادهاند
در سه سال نخست ناصرالدین شاه کارهای نبود و امیرکبیر با اقتدار تمام بر ایران حکومت میکرد.
امیرکبیر؛ خادم سنت یا پدر تجدد؟
دغدغهٔ امیرکبیر برای تقویت اقتصاد ایران و خدمترسانی به مردم از شاه عباس اول به بعد بیسابقه بود.
تصویرگران امیر؛ از شاه پشیمان تا سلطان صاحبقران
ناصرالدین شاه که از قتل امیرکبیر پشیمان بود پرترهای از او میکشد و به ابوالحسنخان میدهد تا آن را کامل کند.
سیمای امیر؛ اصلاحگر ضد استعمار
با نقل قول از خاصهتراش مخصوص پرده از راز مرگ امیر برداشته شد و به مورخان اجازه داد درباره او قضاوت کنند.
شهرت بابیه به خاطر سرکوب امیرکبیر بود
سرکوبهای امیرکبیر به دیگران مجوز داد تا با مخالفان، به این اعتبار که بابی هستند برخورد و قتلعام کنند.
علمپروری ناصرالدین شاه حاصل تربیت امیرکبیر بود
ناصرالدین شاه در برابر قتل امیرکبیر بسیار مقاومت کرد و اجازه داد با قدرت به او زور بگوید و صدارت کند.
عتاب و خطاب به قبله عالم
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم.
مطالب بیشتر
از امیرکبیر بتی غیرقابل نقد ساختهایم
امیرکبیر فردی دیکتاتور بود و هیچ قدرتی را جز خودش نمیتوانست تحمل کند. ذهنی روشن داشت اما خوشزبان نبود.
آن امیرکبیر، این امیری نیست که به خورد ما دادهاند
در سه سال نخست ناصرالدین شاه کارهای نبود و امیرکبیر با اقتدار تمام بر ایران حکومت میکرد.
امیرکبیر؛ خادم سنت یا پدر تجدد؟
دغدغهٔ امیرکبیر برای تقویت اقتصاد ایران و خدمترسانی به مردم از شاه عباس اول به بعد بیسابقه بود.
تصویرگران امیر؛ از شاه پشیمان تا سلطان صاحبقران
ناصرالدین شاه که از قتل امیرکبیر پشیمان بود پرترهای از او میکشد و به ابوالحسنخان میدهد تا آن را کامل کند.
سیمای امیر؛ اصلاحگر ضد استعمار
با نقل قول از خاصهتراش مخصوص پرده از راز مرگ امیر برداشته شد و به مورخان اجازه داد درباره او قضاوت کنند.
شهرت بابیه به خاطر سرکوب امیرکبیر بود
سرکوبهای امیرکبیر به دیگران مجوز داد تا با مخالفان، به این اعتبار که بابی هستند برخورد و قتلعام کنند.
عتاب و خطاب به قبله عالم
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم.
مطالب کمتر
+ چه میشد اگر...
- چه میشد اگر...
چه میشد اگر گورباچف با کودتا برکنار میشد؟
اگر گورباچف چند سال زودتر چنین اصلاحات رادیکالی را پیشنهاد میداد، احتمالاً او را به تبعید میفرستادند.
چه میشد اگر کندی ترور نمیشد؟
احتمالا کندی در دوره دوم ریاستجمهوری رابطه با کاسترو و خروشچف را بهبود میبخشید.
اگر ژاپنیها به پرل هاربر حمله نمیکردند چه میشد؟
روزولت میدانست که نمیتواند چیزی بیشتر از یک سازش کوتاهمدت از ژاپنیها انتظار داشته باشد.
اگر تروتسکی قدرت را در دست میگرفت چه میشد؟
تروتسکی بدون شک دیکتاتوری میانهروتر میشد اما احتمالاً رهبر بهتری از استالین نمیشد.
چه میشد اگر بلشویکها انقلاب نمیکردند؟
اگر دولت موقتی که بلشویکها سرنگونش کردند بهتر بود، میشد جلوی قیام آنها را گرفت.
چه میشد اگر ایالات متحده آمریکا از هم پاشیده بود؟
ایالات متحده آمریکا مساحتش از اروپای قارهای بیشتر است. تعجبی نداشت اگر ۴۵ کشور کوچک را در خودش جا میداد.
چه میشد اگر ناپلئون در واترلو پیروز شده بود؟
ناپلئون در محاصره کشورهای مختلفی قرار داشت که همهشان قصد داشتند از شر او خلاص شوند.
اگر مغولها اروپا را میگرفتند چه میشد؟
ویرانی پاریس احتمالاً یکی از فاجعهبارترین نتایج حمله مغولها میشد؛ چون پاریس مرکز روشنفکری قرون وسطی بود.
چه میشد اگر ایران از یونان شکست نمیخورد؟
پرشیا میتوانست چیزی شبیه دستاوردهای امپراتوری روم را از آن خودش کند. غرب بدون سالامیس هم پا میگرفت.
چه میشد اگر هیتلر به نفت خاورمیانه میرسید؟
اگر نیروهای متحدین به نفت خاورمیانه و قفقاز میرسیدند، نتیجه جنگ جهانی دوم به احتمال زیاد تغییر میکرد.
مطالب بیشتر
چه میشد اگر گورباچف با کودتا برکنار میشد؟
اگر گورباچف چند سال زودتر چنین اصلاحات رادیکالی را پیشنهاد میداد، احتمالاً او را به تبعید میفرستادند.
چه میشد اگر کندی ترور نمیشد؟
احتمالا کندی در دوره دوم ریاستجمهوری رابطه با کاسترو و خروشچف را بهبود میبخشید.
اگر ژاپنیها به پرل هاربر حمله نمیکردند چه میشد؟
روزولت میدانست که نمیتواند چیزی بیشتر از یک سازش کوتاهمدت از ژاپنیها انتظار داشته باشد.
اگر تروتسکی قدرت را در دست میگرفت چه میشد؟
تروتسکی بدون شک دیکتاتوری میانهروتر میشد اما احتمالاً رهبر بهتری از استالین نمیشد.
چه میشد اگر بلشویکها انقلاب نمیکردند؟
اگر دولت موقتی که بلشویکها سرنگونش کردند بهتر بود، میشد جلوی قیام آنها را گرفت.
چه میشد اگر ایالات متحده آمریکا از هم پاشیده بود؟
ایالات متحده آمریکا مساحتش از اروپای قارهای بیشتر است. تعجبی نداشت اگر ۴۵ کشور کوچک را در خودش جا میداد.
چه میشد اگر ناپلئون در واترلو پیروز شده بود؟
ناپلئون در محاصره کشورهای مختلفی قرار داشت که همهشان قصد داشتند از شر او خلاص شوند.
اگر مغولها اروپا را میگرفتند چه میشد؟
ویرانی پاریس احتمالاً یکی از فاجعهبارترین نتایج حمله مغولها میشد؛ چون پاریس مرکز روشنفکری قرون وسطی بود.
چه میشد اگر ایران از یونان شکست نمیخورد؟
پرشیا میتوانست چیزی شبیه دستاوردهای امپراتوری روم را از آن خودش کند. غرب بدون سالامیس هم پا میگرفت.
مطالب کمتر
+ خاطرات اشرف پهلوی
- خاطرات اشرف پهلوی
ایادی، علم و هویدا از بیماری شاه اطلاع داشتند
شاه در تگزاس در حالت بازداشت بود...شاه گفت بزرگترین اشتباه من این بود که هویدا را شش سال پیش عوض نکردم.
پدرم با انگلیسیها خیلی بد بود
میخواستم با هوشنگ تیمورتاش فرار کنم...رضاشاه یقین داشت که به او خیانت شده است...برادرم گفت با احمد شفیق ازدواج کنم.
سیا برای سقوط مصدق ۶۰ هزار دلار خرج کرد
بعد از دوره مصدق از سیاست کنارهگیری کردم... تلویزیون دست کمونیستها بود...زاهدی را برای نخستوزیری پیشنهاد دادم.
ملک فاروق میخواست با من ازدواج کند
نماینده هیتلر به دیدن مادرم آمد... نتوانستم درسم را تمام کنم...پدرم گفت: شما غلط زیادی نکنید و فورا با مادرتان برگردید.
مطالب بیشتر
ایادی، علم و هویدا از بیماری شاه اطلاع داشتند
شاه در تگزاس در حالت بازداشت بود...شاه گفت بزرگترین اشتباه من این بود که هویدا را شش سال پیش عوض نکردم.
پدرم با انگلیسیها خیلی بد بود
میخواستم با هوشنگ تیمورتاش فرار کنم...رضاشاه یقین داشت که به او خیانت شده است...برادرم گفت با احمد شفیق ازدواج کنم.
ملک فاروق میخواست با من ازدواج کند
نماینده هیتلر به دیدن مادرم آمد... نتوانستم درسم را تمام کنم...پدرم گفت: شما غلط زیادی نکنید و فورا با مادرتان برگردید.
مطالب کمتر
+ ۹ دوره مجلس به روایت نمایندگان
- ۹ دوره مجلس به روایت نمایندگان
با حیله، یک غیرمعمم را رئیس مجلس کردند
تشکیل مجلس هفتم مرتبط با جو حاکم در دوره ششم بود. مجلس هفتم از رأس امور خارج شد.
مجلس ششم از افتخارآمیزترین دورهها بود
برجسته کردن کنش سیاسی مجلس ششم اشتباهی بود که به ضربهای علیه فعالیتهای آن تبدیل شد.
اجرای برجام به دلیل مصوبه مجلس بود
مجلس شمای مینیاتوری مردم و کسانی است که نهم دی آمدند و دلبسته نظام هستند.
تنها منتخب مستقل مجلس پنجم بودم
مجلس اول یکی از قویترین مجالس جمهوری اسلامی بود اما به دلیل عدم نظارت شورای نگهبان نبود.
مجالس اول تا پنجم اصولگرا بودند
مجلس ششم تجلی دیدگاههای مردم از انقلاب نبود. مجلس نهم به دلیل شکلگیری انحراف ترکیب دیگری پیدا کرد.
بیشترین رشد اقتصادی در مجلس سوم محقق شد
به دلیل فعالیتهای نوربخش و اعضای کمیسیون اقتصادی از جمله آقایان جهانگیری و عبدالعلیزاده برنامه اول تصویب شد.
مجلس دوم کارنامه نامطلوبی دارد
در دوره دوم بود که فردی در صحن مجلس گفت از جماران ۲۷۰ پوزهبند بفرستید و دهان نمایندگان را ببندید.
مجلس اول قویترین دوره بود
ما در مجلس اول هیچ تجربهای نداشتیم، من ۲۹ ساله بودم. در آن زمان روحیه انقلابی زنده بود.
در مجلس دیدم اصولگرایی واقعی وجود ندارد
سکوت مجلس در قبال احمدینژاد جایز نبود، اما عدهای معتقد بودند که چون دولت مورد حمایت رهبری است باید مسائل را نادیده بگیریم.
مطالب بیشتر
با حیله، یک غیرمعمم را رئیس مجلس کردند
تشکیل مجلس هفتم مرتبط با جو حاکم در دوره ششم بود. مجلس هفتم از رأس امور خارج شد.
مجلس ششم از افتخارآمیزترین دورهها بود
برجسته کردن کنش سیاسی مجلس ششم اشتباهی بود که به ضربهای علیه فعالیتهای آن تبدیل شد.
اجرای برجام به دلیل مصوبه مجلس بود
مجلس شمای مینیاتوری مردم و کسانی است که نهم دی آمدند و دلبسته نظام هستند.
تنها منتخب مستقل مجلس پنجم بودم
مجلس اول یکی از قویترین مجالس جمهوری اسلامی بود اما به دلیل عدم نظارت شورای نگهبان نبود.
مجالس اول تا پنجم اصولگرا بودند
مجلس ششم تجلی دیدگاههای مردم از انقلاب نبود. مجلس نهم به دلیل شکلگیری انحراف ترکیب دیگری پیدا کرد.
بیشترین رشد اقتصادی در مجلس سوم محقق شد
به دلیل فعالیتهای نوربخش و اعضای کمیسیون اقتصادی از جمله آقایان جهانگیری و عبدالعلیزاده برنامه اول تصویب شد.
مجلس دوم کارنامه نامطلوبی دارد
در دوره دوم بود که فردی در صحن مجلس گفت از جماران ۲۷۰ پوزهبند بفرستید و دهان نمایندگان را ببندید.
مجلس اول قویترین دوره بود
ما در مجلس اول هیچ تجربهای نداشتیم، من ۲۹ ساله بودم. در آن زمان روحیه انقلابی زنده بود.
مطالب کمتر
+ سریالهای تاریخی؛ مستند یا داستان؟
- سریالهای تاریخی؛ مستند یا داستان؟
تلویزیون سریالی میخواهد که رژیم گذشته را نقد کند
در «کیف انگلیسی» هیچ تصویری حذف نشد…در «کلاه پهلوی» مجبور شدم تقیزاده را نشان دهم.
عوض شدم، رضاشاه را قهرمان نمیدانم
با جاسوس و فراماسونر نشان دادن فروغی مخالفم…نمیتوانیم در تلویزیون قربان صدقه پهلوی برویم.
فیلمساز نمیتواند نسخهای دلخواه از تاریخ بپیچد
شیوه شخصیتپردازی، توجه به جزئیات صحنه و نوع مواجهه علی حاتمی با تاریخ، شناسنامه کارش شده است.
صداوسیما تاریخ تولید میکند، نه روایت
سریالهای امروزی فاصله بسیار زیادی با واقعیتها دارند و به نوعی تاریخ را تغییر میدهند.
در برخورد با فیلمهای تاریخی نباید آرمانگرا باشیم
اگر کارگردان ادعا نکند که روایتگر تاریخ است، پسزمینههای تاریخی اثرش میتواند قابل استناد نباشد.
در صداوسیما از رضاشاه دفاع شد
من منتقد «معمای شاه» هستم اما بعضی انتقادات به این سریال توهین است. بعضی نقدها هم کار دشمنان است.
ماموریت سریال تاریخی؛ روایت کدام تاریخ و چگونه؟
انتظار نمیرود که یک سریال نعل به نعل با تاریخ حرکت کند اما باید امانتدار تاریخ باشد.
آیا فیلم تاریخی، کلاس تاریخ است؟
نحوه ارائه تاریخ در یک فیلم تاثیری جدی روی فهم مردم از گذشته میگذارد...فیلم تاریخی سینمایی، درس دقیق و وفادار تاریخ نیست.
سریال تاریخی، فیلم مستند نیست
سریالهای تاریخی عموماً درام هستند یعنی داستان بر واقعیت غلبه دارد.
حسن فتحی: با تخیل «مقرون به واقع» فیلم تاریخی میسازم
برای من در ساخت یک اثر تاریخی بیش از قهرمانان، مردمان آن دوره تاریخی در اولویت قرار میگیرند.
مطالب بیشتر
تلویزیون سریالی میخواهد که رژیم گذشته را نقد کند
در «کیف انگلیسی» هیچ تصویری حذف نشد…در «کلاه پهلوی» مجبور شدم تقیزاده را نشان دهم.
عوض شدم، رضاشاه را قهرمان نمیدانم
با جاسوس و فراماسونر نشان دادن فروغی مخالفم…نمیتوانیم در تلویزیون قربان صدقه پهلوی برویم.
فیلمساز نمیتواند نسخهای دلخواه از تاریخ بپیچد
شیوه شخصیتپردازی، توجه به جزئیات صحنه و نوع مواجهه علی حاتمی با تاریخ، شناسنامه کارش شده است.
صداوسیما تاریخ تولید میکند، نه روایت
سریالهای امروزی فاصله بسیار زیادی با واقعیتها دارند و به نوعی تاریخ را تغییر میدهند.
در برخورد با فیلمهای تاریخی نباید آرمانگرا باشیم
اگر کارگردان ادعا نکند که روایتگر تاریخ است، پسزمینههای تاریخی اثرش میتواند قابل استناد نباشد.
در صداوسیما از رضاشاه دفاع شد
من منتقد «معمای شاه» هستم اما بعضی انتقادات به این سریال توهین است. بعضی نقدها هم کار دشمنان است.
ماموریت سریال تاریخی؛ روایت کدام تاریخ و چگونه؟
انتظار نمیرود که یک سریال نعل به نعل با تاریخ حرکت کند اما باید امانتدار تاریخ باشد.
آیا فیلم تاریخی، کلاس تاریخ است؟
نحوه ارائه تاریخ در یک فیلم تاثیری جدی روی فهم مردم از گذشته میگذارد...فیلم تاریخی سینمایی، درس دقیق و وفادار تاریخ نیست.
سریال تاریخی، فیلم مستند نیست
سریالهای تاریخی عموماً درام هستند یعنی داستان بر واقعیت غلبه دارد.
مطالب کمتر
+ اسرار ماجرای مک فارلین
- اسرار ماجرای مک فارلین
ناگفتههای معاملهٔ ایران و آمریکا؛ سلاح در برابر گروگان
کیسی، ریگان را متقاعد کرد تا به سیا اجازه دهد تماس با ایران را تا زمان شکلگیری «روابط» ادامه دهد.
فرصت سوخته ایران - کنترا
این آخرین فرصت آمریکا برای جلوگیری از تبدیل شدن به سیستم ریاستجمهوری امپراتوریوار بود.
میراث رسوایی ایران – کنترا
هیاتهای دیپلماتیک آمریکا مجبور شدند برای همکاری با ایران از رهبران عربی عذرخواهی کنند.
کیک، کلت و کلید
الیور نورث در تلآویو به یک کیکفروشی حلال رفت و کیکی برای تهران تهیه کرد که گفته میشود به شکل کلید بود.
ناامیدی آمریکا از نفوذ در ایران
ریگان گفت اگر به گروگانهای ما در لبنان آسیب برسد، به ایران حمله میکنیم و بندرهایشان را مسدود خواهیم کرد.
تلاش اسرائیل برای رابطه نظامی با ایران
با توجه به ارقام سیآیای، تا پایان سال ۱۹۸۱، اسرائیل دستکم ۲۸ میلیون دلار تجهیزات به تهران فروخت.
آن روحانی مذاکرهکننده، حسن روحانی نبود
مکفارلین گفت: این بیاعتمادی تا زمان زیادی باقی خواهد ماند. یک فرصت مهم از بین رفت.
ریگان و ایران؛ از براندازی تا معامله
ایالات متحده مهمات شیمیایی را برای صدام تهیه نکرد اما در عملیات نظامی عراق دست داشت.
مطالب بیشتر
ناگفتههای معاملهٔ ایران و آمریکا؛ سلاح در برابر گروگان
کیسی، ریگان را متقاعد کرد تا به سیا اجازه دهد تماس با ایران را تا زمان شکلگیری «روابط» ادامه دهد.
فرصت سوخته ایران - کنترا
این آخرین فرصت آمریکا برای جلوگیری از تبدیل شدن به سیستم ریاستجمهوری امپراتوریوار بود.
میراث رسوایی ایران – کنترا
هیاتهای دیپلماتیک آمریکا مجبور شدند برای همکاری با ایران از رهبران عربی عذرخواهی کنند.
کیک، کلت و کلید
الیور نورث در تلآویو به یک کیکفروشی حلال رفت و کیکی برای تهران تهیه کرد که گفته میشود به شکل کلید بود.
ناامیدی آمریکا از نفوذ در ایران
ریگان گفت اگر به گروگانهای ما در لبنان آسیب برسد، به ایران حمله میکنیم و بندرهایشان را مسدود خواهیم کرد.
تلاش اسرائیل برای رابطه نظامی با ایران
با توجه به ارقام سیآیای، تا پایان سال ۱۹۸۱، اسرائیل دستکم ۲۸ میلیون دلار تجهیزات به تهران فروخت.
ریگان و ایران؛ از براندازی تا معامله
ایالات متحده مهمات شیمیایی را برای صدام تهیه نکرد اما در عملیات نظامی عراق دست داشت.
مطالب کمتر
+ مجاهد جاسوس؛ بازخوانی پرونده محمدرضا سعادتی
- مجاهد جاسوس؛ بازخوانی پرونده محمدرضا سعادتی
اگر سعادتی اعدام نمیشد به نفع نظام بود
زمانی که قرار بود سعادتی اعدام شود آقای رجایی دو روز دنبال آقای لاجوردی بودند تا نگذارند اعدام شود.
اعدام سعادتی اشتباه بود
اگر سعادتی زنده میماند میتوانست آلترناتیوی مقابل مجاهدین خلق و مشی مسلحانه آن باشد.
سعادتی ماهها تحت نظر بود تا دستگیر شود
هر کس میخواست با سعادتی در زندان حرف بزند باید هفتهها با نوچههایش صحبت میکرد.
سعادتی را سپاه دستگیر کرد
شوروی تلاش میکرد بداند چگونه یک جاسوس آنها لو رفته است. مجاهدین هم میخواستند امکاناتی از شوروی بگیرند.
ابراهیم یزدی: سعادتی را باقیماندههای ساواک لو دادند
ما اطلاع نداشتیم فردی که قرار است سر قرار با سرکنسول شوروی حاضر بشود سعادتی، عضو مجاهدین خلق است.
سعادتی روش مسلحانه منافقین را قبول داشت
آن بخش از ساواک سابق سعادتی را دستگیر کرد که در زمان شاه مسئول ضد جاسوسی بود.
دادگاه سعادتی منصفانه برگزار شد
بعید میدانم اگر سعادتی اعدام نمیشد در مسیر مجاهدین تغییری ایجاد میشد. مسعود رجوی خط اصلی را میداد.
ارتباط سعادتی با ترور کچویی ثابت شده بود
فردی اعتراف کرده بود که افجهای و سعادتی با هم ارتباط داشتهاند. سعادتی به همین دلیل اعدام شد.
مطالب بیشتر
اگر سعادتی اعدام نمیشد به نفع نظام بود
زمانی که قرار بود سعادتی اعدام شود آقای رجایی دو روز دنبال آقای لاجوردی بودند تا نگذارند اعدام شود.
اعدام سعادتی اشتباه بود
اگر سعادتی زنده میماند میتوانست آلترناتیوی مقابل مجاهدین خلق و مشی مسلحانه آن باشد.
سعادتی ماهها تحت نظر بود تا دستگیر شود
هر کس میخواست با سعادتی در زندان حرف بزند باید هفتهها با نوچههایش صحبت میکرد.
سعادتی را سپاه دستگیر کرد
شوروی تلاش میکرد بداند چگونه یک جاسوس آنها لو رفته است. مجاهدین هم میخواستند امکاناتی از شوروی بگیرند.
سعادتی روش مسلحانه منافقین را قبول داشت
آن بخش از ساواک سابق سعادتی را دستگیر کرد که در زمان شاه مسئول ضد جاسوسی بود.
دادگاه سعادتی منصفانه برگزار شد
بعید میدانم اگر سعادتی اعدام نمیشد در مسیر مجاهدین تغییری ایجاد میشد. مسعود رجوی خط اصلی را میداد.
ارتباط سعادتی با ترور کچویی ثابت شده بود
فردی اعتراف کرده بود که افجهای و سعادتی با هم ارتباط داشتهاند. سعادتی به همین دلیل اعدام شد.
مطالب کمتر
+ چهره پنهان میرزا ملکم خان؛ پدر روشنفکری ایران
- چهره پنهان میرزا ملکم خان؛ پدر روشنفکری ایران
ملکمستیزان ایدئولوژیک
غیرعلمیترین استدلال در رد تلاشهای ملکمخان برای آشنایی ایران با مدرنیته متعلق به جلال آلاحمد است.
ملکم و براون؛ نقش روزنامه قانون در بیداری ایرانیان
ملکمخان معتقد بود که در یک حکومت مشروطه که قانون در آن حکمفرما باشد مشکلی با مذهب پیش نمیآید.
ملکمخان زنان را فرشتگان بشریت میدانست
سخنان ملکمخان دربارهٔ نیاز به بهبود اوضاع زنان و آموزش آنها نظر شاه را به خود جلب نکرد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با علی فردوسی: ما امروز به ملکم نزدیکتریم
میرزا ملکمخان فراماسونی بود که به نوعی دین یونیورسال و لیبرالیسم اقتصادی اعتقاد داشت.
ملکمخان درک عمیقی از افکار جدید اروپایی داشت
ملکم عدالت را به صورت ظلمگریزی عرضه داشت...جنبه کنشگری سیاسی ملکم بر جنبه تئوریک وی غلبه دارد.
ملکمخان متاثر از ایدههای توسعه در استانبول بود
ملکمخان خود را متعهد میدانست که تغییرات مثبتی در ایران ایجاد کند و دشمنان زیادی را برای خود بوجود آورد.
مطالب بیشتر
ملکمستیزان ایدئولوژیک
غیرعلمیترین استدلال در رد تلاشهای ملکمخان برای آشنایی ایران با مدرنیته متعلق به جلال آلاحمد است.
ملکم و براون؛ نقش روزنامه قانون در بیداری ایرانیان
ملکمخان معتقد بود که در یک حکومت مشروطه که قانون در آن حکمفرما باشد مشکلی با مذهب پیش نمیآید.
ملکمخان زنان را فرشتگان بشریت میدانست
سخنان ملکمخان دربارهٔ نیاز به بهبود اوضاع زنان و آموزش آنها نظر شاه را به خود جلب نکرد.
ملکمخان درک عمیقی از افکار جدید اروپایی داشت
ملکم عدالت را به صورت ظلمگریزی عرضه داشت...جنبه کنشگری سیاسی ملکم بر جنبه تئوریک وی غلبه دارد.
ملکمخان متاثر از ایدههای توسعه در استانبول بود
ملکمخان خود را متعهد میدانست که تغییرات مثبتی در ایران ایجاد کند و دشمنان زیادی را برای خود بوجود آورد.
مطالب کمتر
+ پنج روز بحرانی؛ خاطرات اردشیر زاهدی از کودتای ۲۸ مرداد
- پنج روز بحرانی؛ خاطرات اردشیر زاهدی از کودتای ۲۸ مرداد
اولین دستور زاهدی آزادی زندانیان سیاسی بود
پدرم گفت باید سه محل را هدف قرار دهیم و به تصرف درآوریم: اول ایستگاه رادیو، بعد اداره شهربانی و سپس ستاد ارتش.
شاه گفت به جان مصدق آسیبی نرسد
از فرمان نخستوزیری پدرم مقدار زیادی عکس گرفتیم و برای تمام ادارات، روزنامهها و مجلات و موسسات دولتی فرستادیم.
اصرار کردم در اصفهان حکومت تشکیل دهیم
پدرم عقیده داشت اگر مردم پا به میدان بگذارند، ظرف مدت کوتاهی بساط دار و دسته مصدق از هم پاشیده خواهد شد.
هدف ما اطلاع مردم از فرمان عزل مصدق بود
از طرف فرمانداری نظامی برای دستگیری پدرم ده هزار تومان جایزه تعیین شد. پدرم گفت بد نیست بروم و خودم را معرفی کنم.
مطالب بیشتر
اولین دستور زاهدی آزادی زندانیان سیاسی بود
پدرم گفت باید سه محل را هدف قرار دهیم و به تصرف درآوریم: اول ایستگاه رادیو، بعد اداره شهربانی و سپس ستاد ارتش.
شاه گفت به جان مصدق آسیبی نرسد
از فرمان نخستوزیری پدرم مقدار زیادی عکس گرفتیم و برای تمام ادارات، روزنامهها و مجلات و موسسات دولتی فرستادیم.
اصرار کردم در اصفهان حکومت تشکیل دهیم
پدرم عقیده داشت اگر مردم پا به میدان بگذارند، ظرف مدت کوتاهی بساط دار و دسته مصدق از هم پاشیده خواهد شد.
مطالب کمتر
+ ناگفتههای سال ۵۷ به روایت اسناد ویکی لیکس
- ناگفتههای سال ۵۷ به روایت اسناد ویکی لیکس
پیشنهاد نهضت آزادی برای آیندۀ شاه
شرایط حاضر فقط دو راه جلوی شاه میگذارد: یا دولت نظامیاش را بر سر کار نگاه دارد یا کنارهگیری کند.
مردم به زودی جذب آیتالله خمینی خواهند شد
ناآرامیهای اخیر، همچون زمینلرزههای شرق کشور، نشان از طغیانی دارد که هر لحظه ممکن است جامعه را فرا بگیرد.
ارتش از دولت برای مقابله با تظاهرات ناراضی است
شایعات مربوط به فاجعۀ عظیم و قریبالوقوع همه جا پیچیده است. آلمانیها از همه بیشتر مضطرب و نگران هستند.
شایعاتی درباره شاه: از بیماری سرطان تا ترور در شمال
طوفانیان روسها را مقصر این شایعه میداند. اطمینان دارم که بیش از ۹۰ درصد این شایعات مهمل است.
آتشسوزی سینما رکس با اجازۀ حکومت بود
برخی از بازماندگان میگویند که پیش از شروع آتشسوزی صدای انفجار شنیدهاند. جمعیت به سمت در هجوم برد. در قفل بود.
نقشه اپوزیسیون برای عزل شاه
نقشه اینست که شاه عزل شود و شورای سلطنت به ریاست ملکه یا فردی منتصب شاه و شخصیتهای نظامی و غیرنظامی تشکیل شود.
مطالب بیشتر
پیشنهاد نهضت آزادی برای آیندۀ شاه
شرایط حاضر فقط دو راه جلوی شاه میگذارد: یا دولت نظامیاش را بر سر کار نگاه دارد یا کنارهگیری کند.
مردم به زودی جذب آیتالله خمینی خواهند شد
ناآرامیهای اخیر، همچون زمینلرزههای شرق کشور، نشان از طغیانی دارد که هر لحظه ممکن است جامعه را فرا بگیرد.
ارتش از دولت برای مقابله با تظاهرات ناراضی است
شایعات مربوط به فاجعۀ عظیم و قریبالوقوع همه جا پیچیده است. آلمانیها از همه بیشتر مضطرب و نگران هستند.
آتشسوزی سینما رکس با اجازۀ حکومت بود
برخی از بازماندگان میگویند که پیش از شروع آتشسوزی صدای انفجار شنیدهاند. جمعیت به سمت در هجوم برد. در قفل بود.
نقشه اپوزیسیون برای عزل شاه
نقشه اینست که شاه عزل شود و شورای سلطنت به ریاست ملکه یا فردی منتصب شاه و شخصیتهای نظامی و غیرنظامی تشکیل شود.
مطالب کمتر
+ حزب جمهوری اسلامی؛ از تاسیس تا تعطیلی
- حزب جمهوری اسلامی؛ از تاسیس تا تعطیلی
شرایط بر اعضای حزب جمهوری اسلامی سخت شده بود
بنیصدر نوار سخنرانی من را خدمت امام برد تا جوسازی کند.
حزب جمهوری اسلامی دچار انشعاب میشد
بنیصدر دعوت شهید بهشتی برای عضویت در حزب را نپذیرفت.
اختلاف در حزب جمهوری به دلیل فقدان دشمن بود
حزب جمهوری اسلامی در دانشگاهها حضور جدی نداشت که این یک ضعف بود.
روزنامه جمهوری اسلامی پاتوق حزباللهیها بود
آیتالله خامنهای انتقاد کردند که کجاست آن مقالههای آتشین روزنامه جمهوری اسلامی؟ آن کاریکاتورهای خوب چرا دیگر نیست؟
حزب جمهوری اسلامی نقشه مجاهدین را ناکام گذاشت
امام قصد توقف تدریجی فعالیتهای حزب را داشتند تا حاشیهای ایجاد نشود.
حزب جمهوری اسلامی معبد شهید بهشتی بود
شهید بهشتی تمایل داشت از همه ظرفیتها استفاده بشود و مایل نبود افراد به دلیل وجود اختلاف نظرهای جزئی کنار گذاشته شوند.
آیتالله مطهری مخالف فعالیت حزبی روحانیون بود
بعد از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، دیگر مطهری مخالفتی با آن نداشت و حتی به ما توصیه کردند که بروید در این حزب ثبتنام کنید
مردم فکر میکردند جمهوری اسلامی حزب نظام است
اختلاف در حزب جمهوری اسلامی درباره مسائل اقتصادی بود. عدهای معتقد به اقتصاد دولتی بودند و عدهای مخالف آن.
ترورها فعالیت حزب جمهوری اسلامی را متوقف کرد
امام نگران بود حزب جمهوری اسلامی مقابل جامعه روحانیت قرار گیرد.
گفتوگویی منتشر نشده با محسن دعاگو: کلاهی اصرار کرد در جلسه حزب جمهوری اسلامی بمانم
هاشمی پیشنهاد داد شاخه ایدئولوژیک حزب را تاسیس کنم.
رئیسجمهور نشدن بهشتی اشتباه بود
اگر شهید بهشتی به ریاست جمهوری میرسید بسیاری از مشکلات ما حل میشد.
کلاهی به سادگی در حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرد
اگر کلاهی در حزب میماند تا یک ماه بعد به سمت معاون تشکیلات ارتقا پیدا میکرد.
مطالب بیشتر
شرایط بر اعضای حزب جمهوری اسلامی سخت شده بود
بنیصدر نوار سخنرانی من را خدمت امام برد تا جوسازی کند.
حزب جمهوری اسلامی دچار انشعاب میشد
بنیصدر دعوت شهید بهشتی برای عضویت در حزب را نپذیرفت.
اختلاف در حزب جمهوری به دلیل فقدان دشمن بود
حزب جمهوری اسلامی در دانشگاهها حضور جدی نداشت که این یک ضعف بود.
روزنامه جمهوری اسلامی پاتوق حزباللهیها بود
آیتالله خامنهای انتقاد کردند که کجاست آن مقالههای آتشین روزنامه جمهوری اسلامی؟ آن کاریکاتورهای خوب چرا دیگر نیست؟
حزب جمهوری اسلامی نقشه مجاهدین را ناکام گذاشت
امام قصد توقف تدریجی فعالیتهای حزب را داشتند تا حاشیهای ایجاد نشود.
حزب جمهوری اسلامی معبد شهید بهشتی بود
شهید بهشتی تمایل داشت از همه ظرفیتها استفاده بشود و مایل نبود افراد به دلیل وجود اختلاف نظرهای جزئی کنار گذاشته شوند.
آیتالله مطهری مخالف فعالیت حزبی روحانیون بود
بعد از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، دیگر مطهری مخالفتی با آن نداشت و حتی به ما توصیه کردند که بروید در این حزب ثبتنام کنید
مردم فکر میکردند جمهوری اسلامی حزب نظام است
اختلاف در حزب جمهوری اسلامی درباره مسائل اقتصادی بود. عدهای معتقد به اقتصاد دولتی بودند و عدهای مخالف آن.
ترورها فعالیت حزب جمهوری اسلامی را متوقف کرد
امام نگران بود حزب جمهوری اسلامی مقابل جامعه روحانیت قرار گیرد.
رئیسجمهور نشدن بهشتی اشتباه بود
اگر شهید بهشتی به ریاست جمهوری میرسید بسیاری از مشکلات ما حل میشد.
کلاهی به سادگی در حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرد
اگر کلاهی در حزب میماند تا یک ماه بعد به سمت معاون تشکیلات ارتقا پیدا میکرد.
مطالب کمتر
+ انقلاب ایران به روایت بشیریه
- انقلاب ایران به روایت بشیریه
طبقه بورژوا با سلطنت قهر نکرد
نباید شکاف فرهنگی که برنامه نوسازی پهلوی بین بخشهای سنتی و مدرن جامعه ایران بوجود آورده بود مورد غفلت قرار گیرد.
انقلاب ایران، خیزش پابرهنهها نبود
لیبرالها تشکلهای مربوط به خود را نداشتند اما روحانیون و بازار سرکوب نشده و اختیار امور را در دست گرفتند.
ائتلاف مقدسی که به سقوط شاه انجامید
آیا روحانیون یک طبقهٔ مجزا هستند یا در امتداد طبقهٔ بورژوای بازاری قرار دارند؟
بحران اقتصادی عامل شکست شاهانه؟
در انقلاب اسلامی ترمیدور رخ نداده است...بشیریه اثر تورم و کاهش درآمدهای دولت را پررنگ نشان داده است.
انقلاب خردهبورژواها
بشیریه انقلاب اسلامی را انقلاب زحمتکشان نمیداند و سویه نگاهش را به سمت تضاد منافع میان دولت و بورژوازی برده است.
انقلاب راستگرایانه طبقه متوسط
از دیدگاه بشیریه، سکولار و صنعتی شدن ایران از عوامل انقلابیگری طبقه متوسط سنتی بود.
ناسیونالیسم اسلامی علیه لیبرالیسم غربی
بشیریه نقش اساسی را در تحولات پس از مشروطه به خرده بورژوازی میدهد.
مطالب بیشتر
طبقه بورژوا با سلطنت قهر نکرد
نباید شکاف فرهنگی که برنامه نوسازی پهلوی بین بخشهای سنتی و مدرن جامعه ایران بوجود آورده بود مورد غفلت قرار گیرد.
انقلاب ایران، خیزش پابرهنهها نبود
لیبرالها تشکلهای مربوط به خود را نداشتند اما روحانیون و بازار سرکوب نشده و اختیار امور را در دست گرفتند.
بحران اقتصادی عامل شکست شاهانه؟
در انقلاب اسلامی ترمیدور رخ نداده است...بشیریه اثر تورم و کاهش درآمدهای دولت را پررنگ نشان داده است.
ائتلاف مقدسی که به سقوط شاه انجامید
آیا روحانیون یک طبقهٔ مجزا هستند یا در امتداد طبقهٔ بورژوای بازاری قرار دارند؟
انقلاب راستگرایانه طبقه متوسط
از دیدگاه بشیریه، سکولار و صنعتی شدن ایران از عوامل انقلابیگری طبقه متوسط سنتی بود.
ناسیونالیسم اسلامی علیه لیبرالیسم غربی
بشیریه نقش اساسی را در تحولات پس از مشروطه به خرده بورژوازی میدهد.
مطالب کمتر
+ خاطرات امیرعباس هویدا
- خاطرات امیرعباس هویدا
کافهنشینی با صادق هدایت و پرویز خانلری
بعدازظهرها همه دوستان را میشد در کافه فردوسی دید. قدری دیرتر همه در کافه شمشاد جمع میشدند...بیشتر افسرانی که در آن دوره فرماندهی ما را در دانشکده به عهده داشتند امروز بازنشسته شدهاند و یا در گروه تیمساران هستند...دروس و تعلیمات نظامی همیشه مورد علاقه من بود و قبل از حضور در کلاسهای درس تاکتیک و سوقالجیشی فرمانده جوان که مالک بود، من هم خود اطلاعاتی در این زمینه کسب کرده بودم...چون در صنف سوار برای همه کاندیداها جا نبود ناچار قرعه کشیدند و در نتیجه من وارد صنف توپخانه شدم.
انگلیسیها ارباب جنوب کشورم بودند
در کابینه وزیر خارجه کارآموز شدم. مرا وادار به ثبت نامههای خروجی کردند. میبایست در تمام روز، نامهها را خواند، آنها را خلاصه کرد، ثبت کرد و بعد آنها را خلاصه و در چند کلمه در دفتر اندیکاتور روی آنها نمره زد...در خوزستان دو قدرت مشخص وجود داشت، ارتش اشغالگر و شرکت نفت...یک نسل ایرانی از منابع اروپایی دانشی را آموخته بود که آن را نوعی معجزه میپنداشت. تصور میکرد که این دانش آن کلمه سحرآمیزی است که کلید باز شدن هر در بستهای محسوب میشود.
اگر قسمت من باشد کشته میشوم
فرانسه! خاک آزادی و پناهنده فراریها! تو تسلیم میشوی؟!...در روزنامه با خط بزرگ این جمله نوشته شده بود: امروز صبح سپاهیان انگلیس و شوروی داخل خاک ایران شدند. تهران و سایر شهرهای ایران بمباران شدند. ایران عزیز ما به جنگ عادت نداشت. چگونه ممکن بود که در این روزهای سیاه بتوانم راحت باشم...فرانسویهای طبقه متوسط که مخصوصا بورژوا هستند و نسبت به عقاید کمونیستی دشمنی خاصی دارند تعجب میکردند از اینکه روسیه توانسته است در مقابل آلمان مقاومت کند.
در میان بزرگترین اتفاقات تاریخ زندگی میکنم
منظره این زن و چهار چرخی که در مقابل خود میکشید یکی از دردناکترین تابلوهای جنگ بود و دیوانگی و سبعیت دنیای متمدن قرن بیستم! را یک بار دیگر با تمام قساوت خود متجسم مینمود. نزدیک بود دیوانه بشوم...هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم این جنگ چه عائلهها و چه زندگیها را در یک ثانیه از بین میبرد!...معتقد شدهام که اگر اجل انسان آمده باشد این همه احتیاطها تماما بیمعنی است...جوانان قطعا نخواهند توانست دقایق پر اضطراب و پر امیدی را که من در آن زندگی کردهام پیش خود تصور کنند.
سفر به پاریس و زندگی در لندن
اروپا برای همه ما قارهای بود که در آن حیات دنیا ثبات و قوام میگرفت. بدون شک من در آن لحظه به خود میبالیدم که به سوی سرزمینی میروم که غذای زندگی فکری من بود...امیدوارم روزی برسد که در کشور ما هم تاریخ کشورمان را که پر از وقایع معجزهآسا و جذاب است به جوانهای ما آنطور که باید و شاید یاد بدهند...انگلیسیها دوست ندارند کشور ما را ایران بخوانند و ترجیح میدهند که آن را به نام «پرشیا» بخوانند... یک شب من با عدهای از دوستان به شام مدعو بودیم و در آنجا برنارد شاو معروف را ملاقات کردم.
آنچه در مذاکره با نمایندگان کنسرسیوم نفت گذشت
به نمایندگان کنسرسیوم گفتم کسی از شما باج نمیخواهد، ایران حقوق حقه خود را مطالبه میکند... شاه دستور داد شرکت نفت یکی از شرکتهای بزرگ نفتی دنیا گردد.
تحصیل در لبنان، ماموریتهای پدر و روحیات مادر
پشت قرآن در صفحه سفید قبل از سوره فاتحه الکتاب، مادربزرگم یادداشت کرد که من قبل از آفتاب یک روز سرد زمستانی به دنیا آمدم...دولت ایران پدرم را مامور کرده بود که میان پادشاه یمن و عربستان سعودی میانجیگری کند...پدرم در ایام اقامت در سوریه با آزادیخواهان و استقلالطلبان این کشور رابطه داشت...در تمام این دوره سخت زندگی و بعدها هم که کارمند کوچکی با حقوق ناچیز در دستگاه دولت بودم قوم و خویشهای بسیار کم به خودم دیدم. اما امروز قوم و خویشهای بسیار از هر طرف مرا کشف میکنند.
مطالب بیشتر
کافهنشینی با صادق هدایت و پرویز خانلری
بعدازظهرها همه دوستان را میشد در کافه فردوسی دید. قدری دیرتر همه در کافه شمشاد جمع میشدند...بیشتر افسرانی که در آن دوره فرماندهی ما را در دانشکده به عهده داشتند امروز بازنشسته شدهاند و یا در گروه تیمساران هستند...دروس و تعلیمات نظامی همیشه مورد علاقه من بود و قبل از حضور در کلاسهای درس تاکتیک و سوقالجیشی فرمانده جوان که مالک بود، من هم خود اطلاعاتی در این زمینه کسب کرده بودم...چون در صنف سوار برای همه کاندیداها جا نبود ناچار قرعه کشیدند و در نتیجه من وارد صنف توپخانه شدم.
انگلیسیها ارباب جنوب کشورم بودند
در کابینه وزیر خارجه کارآموز شدم. مرا وادار به ثبت نامههای خروجی کردند. میبایست در تمام روز، نامهها را خواند، آنها را خلاصه کرد، ثبت کرد و بعد آنها را خلاصه و در چند کلمه در دفتر اندیکاتور روی آنها نمره زد...در خوزستان دو قدرت مشخص وجود داشت، ارتش اشغالگر و شرکت نفت...یک نسل ایرانی از منابع اروپایی دانشی را آموخته بود که آن را نوعی معجزه میپنداشت. تصور میکرد که این دانش آن کلمه سحرآمیزی است که کلید باز شدن هر در بستهای محسوب میشود.
اگر قسمت من باشد کشته میشوم
فرانسه! خاک آزادی و پناهنده فراریها! تو تسلیم میشوی؟!...در روزنامه با خط بزرگ این جمله نوشته شده بود: امروز صبح سپاهیان انگلیس و شوروی داخل خاک ایران شدند. تهران و سایر شهرهای ایران بمباران شدند. ایران عزیز ما به جنگ عادت نداشت. چگونه ممکن بود که در این روزهای سیاه بتوانم راحت باشم...فرانسویهای طبقه متوسط که مخصوصا بورژوا هستند و نسبت به عقاید کمونیستی دشمنی خاصی دارند تعجب میکردند از اینکه روسیه توانسته است در مقابل آلمان مقاومت کند.
در میان بزرگترین اتفاقات تاریخ زندگی میکنم
منظره این زن و چهار چرخی که در مقابل خود میکشید یکی از دردناکترین تابلوهای جنگ بود و دیوانگی و سبعیت دنیای متمدن قرن بیستم! را یک بار دیگر با تمام قساوت خود متجسم مینمود. نزدیک بود دیوانه بشوم...هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم این جنگ چه عائلهها و چه زندگیها را در یک ثانیه از بین میبرد!...معتقد شدهام که اگر اجل انسان آمده باشد این همه احتیاطها تماما بیمعنی است...جوانان قطعا نخواهند توانست دقایق پر اضطراب و پر امیدی را که من در آن زندگی کردهام پیش خود تصور کنند.
سفر به پاریس و زندگی در لندن
اروپا برای همه ما قارهای بود که در آن حیات دنیا ثبات و قوام میگرفت. بدون شک من در آن لحظه به خود میبالیدم که به سوی سرزمینی میروم که غذای زندگی فکری من بود...امیدوارم روزی برسد که در کشور ما هم تاریخ کشورمان را که پر از وقایع معجزهآسا و جذاب است به جوانهای ما آنطور که باید و شاید یاد بدهند...انگلیسیها دوست ندارند کشور ما را ایران بخوانند و ترجیح میدهند که آن را به نام «پرشیا» بخوانند... یک شب من با عدهای از دوستان به شام مدعو بودیم و در آنجا برنارد شاو معروف را ملاقات کردم.
تحصیل در لبنان، ماموریتهای پدر و روحیات مادر
پشت قرآن در صفحه سفید قبل از سوره فاتحه الکتاب، مادربزرگم یادداشت کرد که من قبل از آفتاب یک روز سرد زمستانی به دنیا آمدم...دولت ایران پدرم را مامور کرده بود که میان پادشاه یمن و عربستان سعودی میانجیگری کند...پدرم در ایام اقامت در سوریه با آزادیخواهان و استقلالطلبان این کشور رابطه داشت...در تمام این دوره سخت زندگی و بعدها هم که کارمند کوچکی با حقوق ناچیز در دستگاه دولت بودم قوم و خویشهای بسیار کم به خودم دیدم. اما امروز قوم و خویشهای بسیار از هر طرف مرا کشف میکنند.
مطالب کمتر
+ حزب رستاخیز؛ از تاسیس تا فرجام
- حزب رستاخیز؛ از تاسیس تا فرجام
راه اشتباه شاه؛ حزب رستاخیز چه بر سر نظام پهلوی آورد؟
اینکه اول بار چه کسی ایده تشکیل حزب واحد را به شاه پیشنهاد کرد، داریوش همایون از غلامرضا افخمی نام میبرد اما افخمی وقتی غروب ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ این خبر را از تلویزیون شنید، بهتزده شد...هویدا گوشزد کرده بود که جز نظامی تکحزبی چاره دیگری وجود ندارد...منوچهر آزمون، اساسنامهای فاشیستی بر اساس سیستم صنفی ایتالیا و اسپانیا نوشت...همایون عامل انقلاب ۵۷ را چهار برابر شدن قیمت نفت میداند نه اقدامات حزب رستاخیز اما افخمی معتقد است رستاخیز بسیار بد هدایت شد و شکست آن به تضعیف رژیم انجامید.
شاه مخالف تک حزبی، موسس آن شد
غلامرضا افخمی، یکی از مشاورین ملکه، پیشنهاد داد سیستم چند حزبی منحل شده و سیستم تک حزبی جایگزین آن شود...شاه گفت: این همان فاشیسم است...عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه میگوید: «ایدهٔ تاسیس حزب رستاخیز ناگهان از کجا ظاهر شد؟ چه کسی آن را پیشنهاد کرد؟ این واقعا یک سؤال بزرگ در ذهن من است.»...شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۵-۱۹۶۲، یعنی از زمان آغاز انقلاب سفید تا زمان ایجاد یک حزب فراگیر، رو به زوال گذاشته بود.
حزب رستاخیز در تسریع سقوط شاه نقش داشت
شاه علاقمند شده بود با تشکیل حزبی واحد و فراگیر، تداوم سلطنت و حکمرانی ایران را برای خود و جانشینانش تضمین نماید...شاه برای تشکیل حزب رستاخیز با هیچ کس مشورت نکرده بود...وقتی حزب رستاخیز تشکیل شد، دامنه رویگردانی ملت از حاکمیت روند مضافتری به خود گرفت...حزب رستاخیز هیچگاه عضو واقعی نداشت...تأسیس حزب رستاخیز نه تنها برای رژیم پهلوی دستاورد مثبتی نداشت، بلکه موقعیت آن را در برابر مخالفان و منتقدان سیاسی شکنندهتر و آسیبپذیرتر کرد.
حزب واحد؛ آخرین تلاش شاه برای نجات
با انتصاب منصور، نسل جدیدی از سیاستمداران ایرانی وارد دولت شدند. اکثر آنها ماموران امنیتی خشن و شبه تکنوکرات بودند...افزایش بودجهٔ نظامی در شاه این تصور را ایجاد میکرد که نیروهای امنیتی میتوانند با اپوزیسیون مقابله کرده و آنها را متفرق کنند. شاه مرتب از تواناییهای دفاعی ایران سخن میگفت و این نشان میداد که تا چه حد مضطرب است. شاه در جمع خبرنگاران خارجی ادعا کرد که نیروی نظامی ایران ظرف ده سال آینده از بریتانیا قویتر خواهد شد...رستاخیز امیدها برای بازگشت دموکراسی را از بین برد.
انقلابی سفید که به قیامی خونین انجامید
همهپرسی ۲۶ ژانویه ۱۹۶۳ نمایشی مضحک از دموکراسی ساختگی بود. این خطر مردم را تهدید میکرد که اگر در انتخابات شرکت نکنند کارشان را از دست بدهند...فساد و تورم ناشی از افزایش درآمد نفتی بخش جداییناپذیر دیکتاتوری شاه و برنامههای اقتصادی او شد؛ برنامههایی که حتی بوروکراتهای اطراف شاه را به سمت اقشار کمدرآمد راند...بر اساس مطالعات دانشگاه آریامهر، میزان سرب موجود در هوای برخی از نقاط تهران در برخی از ساعات روز ۳۰ برابر بیشتر از حالت هشدار در شهر لسآنجلس بود.
از جدال شاه با امینی تا رویارویی با آیتالله خمینی
از برنامههای اجرایی امینی اصلاحات نهادی، تقسیم زمینهای کشاورزی و بازنگری قوانین انتخابات بود. در سال ۱۹۵۳ هر دوی این موضوعات در راس برنامههای دکتر مصدق قرار داشتند ولی با منافع نزدیکان شاه در تداخل بودند...امینی گفت که شاه در تمام این مدت سعی در توطئهچینی علیه دولت او داشته است و مشاجره بر سر بودجه آخرین دسیسهٔ اوست...تعداد مخالفین شاه دائما رو به افزایش بود و علاوه بر رهبران مذهبی و پیروان آنها، ایلات و عشایر، روشنفکران، کارگران صنایع، تجار، تکنوکراتها و بوروکراتها را هم شامل میشد.
نقش نفت در تاسیس حزب رستاخیز
رژیم پهلوی زمانی اقدام به تاسیس حزب رستاخیز گرفت که درآمدهای افسانهای نفت به شاه قدرتی غیرقابل باور داده بود. شاه با تکیه بر این درآمد هنگفت خود را هم در منطقه و هم در داخل کشور بیرقیب میدید...انباشت قدرت در آن شرایط تاریخی برای توسعه اقتصادی ضرورت داشت، لیکن مانع توسعه سیاسی شد به این معنی که نهادها و رویههای سیاسی مستقر را حفظ نمود و ساخت قدرت عمودی را تقویت کرد...شاه تنها راه تحقق یک دموکراسی راستین را وجود یک اقتصاد سالم و توانا میدانست.
ظهور و زیان رستاخیز؛ شاه چرا نظام تکحزبی را برگزید؟
شاه زمانی که عملکرد احزاب مردم، ملیون و ایران نوین را در جذب مشارکت مردم و نمایش دموکراسی بیفایده دید، برای پر کردن خلاء سیاسی و تشکیلاتی دستور تأسیس حزب رستاخیز را صادر کرد...رژیم شاه با توجه به ثروتهای عظیم نفتی موجود، از حزب رستاخیز به عنوان مجرای تطمیع هواداران سلطنت استفاده کرد. شعار شاه بسیار ساده بود، آنان که با ما نیستند، ضد ما هستند...تشکیل حزب رستاخیز موید توسعه نامتوازن رژیم شاه بود... حزب رستاخیز به جای آنکه سوپاپ اطمینان سیستم باشد، عامل تشدیدکننده جداسازی مردم از حکومت بود.
تاسیس حزب فراگیر برای مقابله با مخالفان شاه
در سال ۱۹۶۱-۱۹۶۰ دو اتفاق رخ داد که در شکلگیری آیندهٔ حکومت ایران نقش اساسی داشت. نخست برنامهٔ تثبیت اقتصادی است که صندوق بینالمللی پول آن را پیشنهاد کرده بود و دوم تغییر انتخابات مجلس بیستم بود...بلافاصله پس از استعفای امینی، شاه برخی از سیاستهای بهسازی و اصلاحات او را گلچین کرده، بدون در نظر گرفتن هر پیامدی آنها را تحریف کرده و به نام خود ثبت کرد. این حرکت ناهماهنگیهای گستردهٔ سازمانی و از بین رفتن حجم عظیمی از منابع کشور را در پی داشت و در نهایت باعث ازهمپاشی و سقوط رژیم شاه شد.
گزارشی اقتصادی که شاه را برآشفت
سه واقعه انقلاب ایران را شکل دادند: سقوط دولت دموکرات دکتر مصدق در سال ۱۹۵۳، قیامهای ملی سال ۱۹۶۳ که آیتالله خمینی را به عنوان رهبر در خط مقدم قرار داد و افزایش درآمدهای نفتی در سال ۱۹۷۳ که نشست رامسر برای بازنگری برنامهٔ توسعهٔ پنجم را به دنبال داشت...حدود یک سال پیش از کنفرانس رامسر شاه اعلام کرد: «اگر دولت در مقابله با تورم شکست بخورد ارتش وارد عمل خواهد شد.»...ماموران ساواک بر انتشارات بانک مرکزی نظارت میکردند... برای نخستین بار در تحقیقات دولتی، «انفجار سیاسی - اجتماعی» پیشبینی شد.
تک حزبی شدن در اوج دوره نابرابری اقتصادی
توسعهٔ اقتصاد ایران در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۵-۱۹۶۲ نابرابری در توزیع درآمد را به همراه آورد و به طبع آن اختلاف میان ثروتمندان و فقرا به طور چشمگیری افزایش یافت...در آغاز سال ۱۹۷۴، گزارشی دربارهٔ توزیع درآمد در ایران در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۲-۱۹۶۲ برای بنیاد فرح تهیه شد. این گزارش تصویر تاریکی از توسعهٔ ایران ارائه میداد. بلافاصله پس از ارائهٔ این گزارش کارکنان بخش آمار بانک مرکزی تغییر کردند، دادهها به سرعت عوض شده و دادههای جدید حاکی از بهبود در توزیع درآمدها بودند.
احمد نقیبزاده در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تاسیس حزب رستاخیز دیرهنگام بود
شاه میخواست نوعی ملتسازی را در قالب حزب واحد انجام دهد...حزب رستاخیز پا نگرفت.
مطالب بیشتر
راه اشتباه شاه؛ حزب رستاخیز چه بر سر نظام پهلوی آورد؟
اینکه اول بار چه کسی ایده تشکیل حزب واحد را به شاه پیشنهاد کرد، داریوش همایون از غلامرضا افخمی نام میبرد اما افخمی وقتی غروب ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ این خبر را از تلویزیون شنید، بهتزده شد...هویدا گوشزد کرده بود که جز نظامی تکحزبی چاره دیگری وجود ندارد...منوچهر آزمون، اساسنامهای فاشیستی بر اساس سیستم صنفی ایتالیا و اسپانیا نوشت...همایون عامل انقلاب ۵۷ را چهار برابر شدن قیمت نفت میداند نه اقدامات حزب رستاخیز اما افخمی معتقد است رستاخیز بسیار بد هدایت شد و شکست آن به تضعیف رژیم انجامید.
شاه مخالف تک حزبی، موسس آن شد
غلامرضا افخمی، یکی از مشاورین ملکه، پیشنهاد داد سیستم چند حزبی منحل شده و سیستم تک حزبی جایگزین آن شود...شاه گفت: این همان فاشیسم است...عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه میگوید: «ایدهٔ تاسیس حزب رستاخیز ناگهان از کجا ظاهر شد؟ چه کسی آن را پیشنهاد کرد؟ این واقعا یک سؤال بزرگ در ذهن من است.»...شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۵-۱۹۶۲، یعنی از زمان آغاز انقلاب سفید تا زمان ایجاد یک حزب فراگیر، رو به زوال گذاشته بود.
حزب رستاخیز در تسریع سقوط شاه نقش داشت
شاه علاقمند شده بود با تشکیل حزبی واحد و فراگیر، تداوم سلطنت و حکمرانی ایران را برای خود و جانشینانش تضمین نماید...شاه برای تشکیل حزب رستاخیز با هیچ کس مشورت نکرده بود...وقتی حزب رستاخیز تشکیل شد، دامنه رویگردانی ملت از حاکمیت روند مضافتری به خود گرفت...حزب رستاخیز هیچگاه عضو واقعی نداشت...تأسیس حزب رستاخیز نه تنها برای رژیم پهلوی دستاورد مثبتی نداشت، بلکه موقعیت آن را در برابر مخالفان و منتقدان سیاسی شکنندهتر و آسیبپذیرتر کرد.
حزب واحد؛ آخرین تلاش شاه برای نجات
با انتصاب منصور، نسل جدیدی از سیاستمداران ایرانی وارد دولت شدند. اکثر آنها ماموران امنیتی خشن و شبه تکنوکرات بودند...افزایش بودجهٔ نظامی در شاه این تصور را ایجاد میکرد که نیروهای امنیتی میتوانند با اپوزیسیون مقابله کرده و آنها را متفرق کنند. شاه مرتب از تواناییهای دفاعی ایران سخن میگفت و این نشان میداد که تا چه حد مضطرب است. شاه در جمع خبرنگاران خارجی ادعا کرد که نیروی نظامی ایران ظرف ده سال آینده از بریتانیا قویتر خواهد شد...رستاخیز امیدها برای بازگشت دموکراسی را از بین برد.
انقلابی سفید که به قیامی خونین انجامید
همهپرسی ۲۶ ژانویه ۱۹۶۳ نمایشی مضحک از دموکراسی ساختگی بود. این خطر مردم را تهدید میکرد که اگر در انتخابات شرکت نکنند کارشان را از دست بدهند...فساد و تورم ناشی از افزایش درآمد نفتی بخش جداییناپذیر دیکتاتوری شاه و برنامههای اقتصادی او شد؛ برنامههایی که حتی بوروکراتهای اطراف شاه را به سمت اقشار کمدرآمد راند...بر اساس مطالعات دانشگاه آریامهر، میزان سرب موجود در هوای برخی از نقاط تهران در برخی از ساعات روز ۳۰ برابر بیشتر از حالت هشدار در شهر لسآنجلس بود.
از جدال شاه با امینی تا رویارویی با آیتالله خمینی
از برنامههای اجرایی امینی اصلاحات نهادی، تقسیم زمینهای کشاورزی و بازنگری قوانین انتخابات بود. در سال ۱۹۵۳ هر دوی این موضوعات در راس برنامههای دکتر مصدق قرار داشتند ولی با منافع نزدیکان شاه در تداخل بودند...امینی گفت که شاه در تمام این مدت سعی در توطئهچینی علیه دولت او داشته است و مشاجره بر سر بودجه آخرین دسیسهٔ اوست...تعداد مخالفین شاه دائما رو به افزایش بود و علاوه بر رهبران مذهبی و پیروان آنها، ایلات و عشایر، روشنفکران، کارگران صنایع، تجار، تکنوکراتها و بوروکراتها را هم شامل میشد.
نقش نفت در تاسیس حزب رستاخیز
رژیم پهلوی زمانی اقدام به تاسیس حزب رستاخیز گرفت که درآمدهای افسانهای نفت به شاه قدرتی غیرقابل باور داده بود. شاه با تکیه بر این درآمد هنگفت خود را هم در منطقه و هم در داخل کشور بیرقیب میدید...انباشت قدرت در آن شرایط تاریخی برای توسعه اقتصادی ضرورت داشت، لیکن مانع توسعه سیاسی شد به این معنی که نهادها و رویههای سیاسی مستقر را حفظ نمود و ساخت قدرت عمودی را تقویت کرد...شاه تنها راه تحقق یک دموکراسی راستین را وجود یک اقتصاد سالم و توانا میدانست.
ظهور و زیان رستاخیز؛ شاه چرا نظام تکحزبی را برگزید؟
شاه زمانی که عملکرد احزاب مردم، ملیون و ایران نوین را در جذب مشارکت مردم و نمایش دموکراسی بیفایده دید، برای پر کردن خلاء سیاسی و تشکیلاتی دستور تأسیس حزب رستاخیز را صادر کرد...رژیم شاه با توجه به ثروتهای عظیم نفتی موجود، از حزب رستاخیز به عنوان مجرای تطمیع هواداران سلطنت استفاده کرد. شعار شاه بسیار ساده بود، آنان که با ما نیستند، ضد ما هستند...تشکیل حزب رستاخیز موید توسعه نامتوازن رژیم شاه بود... حزب رستاخیز به جای آنکه سوپاپ اطمینان سیستم باشد، عامل تشدیدکننده جداسازی مردم از حکومت بود.
تاسیس حزب فراگیر برای مقابله با مخالفان شاه
در سال ۱۹۶۱-۱۹۶۰ دو اتفاق رخ داد که در شکلگیری آیندهٔ حکومت ایران نقش اساسی داشت. نخست برنامهٔ تثبیت اقتصادی است که صندوق بینالمللی پول آن را پیشنهاد کرده بود و دوم تغییر انتخابات مجلس بیستم بود...بلافاصله پس از استعفای امینی، شاه برخی از سیاستهای بهسازی و اصلاحات او را گلچین کرده، بدون در نظر گرفتن هر پیامدی آنها را تحریف کرده و به نام خود ثبت کرد. این حرکت ناهماهنگیهای گستردهٔ سازمانی و از بین رفتن حجم عظیمی از منابع کشور را در پی داشت و در نهایت باعث ازهمپاشی و سقوط رژیم شاه شد.
گزارشی اقتصادی که شاه را برآشفت
سه واقعه انقلاب ایران را شکل دادند: سقوط دولت دموکرات دکتر مصدق در سال ۱۹۵۳، قیامهای ملی سال ۱۹۶۳ که آیتالله خمینی را به عنوان رهبر در خط مقدم قرار داد و افزایش درآمدهای نفتی در سال ۱۹۷۳ که نشست رامسر برای بازنگری برنامهٔ توسعهٔ پنجم را به دنبال داشت...حدود یک سال پیش از کنفرانس رامسر شاه اعلام کرد: «اگر دولت در مقابله با تورم شکست بخورد ارتش وارد عمل خواهد شد.»...ماموران ساواک بر انتشارات بانک مرکزی نظارت میکردند... برای نخستین بار در تحقیقات دولتی، «انفجار سیاسی - اجتماعی» پیشبینی شد.
تک حزبی شدن در اوج دوره نابرابری اقتصادی
توسعهٔ اقتصاد ایران در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۵-۱۹۶۲ نابرابری در توزیع درآمد را به همراه آورد و به طبع آن اختلاف میان ثروتمندان و فقرا به طور چشمگیری افزایش یافت...در آغاز سال ۱۹۷۴، گزارشی دربارهٔ توزیع درآمد در ایران در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۲-۱۹۶۲ برای بنیاد فرح تهیه شد. این گزارش تصویر تاریکی از توسعهٔ ایران ارائه میداد. بلافاصله پس از ارائهٔ این گزارش کارکنان بخش آمار بانک مرکزی تغییر کردند، دادهها به سرعت عوض شده و دادههای جدید حاکی از بهبود در توزیع درآمدها بودند.
مطالب کمتر
+ ناگفتههای اشغال ساواک رشت
- ناگفتههای اشغال ساواک رشت
کشتار ساواکیها فوران تنفر مردم بود
خوشحالم که همه گروههای سیاسی شهر از ارتکاب چنین جرایمی متفقالقول تبری جسته و آن را محکوم کردند...این رفتار بازتاب شایعاتی بود که مردم درباره ساواک میشنیدند که شکنجهگران ساواک، دست و پا قطع میکنند و به گوش میخ میزنند...وقتی ماموران به دست مردم افتادند کاملا بیحس و خمار شده بودند...من در زندان صحنههای شنیع زیادی دیده بودم اما هیچکدام با این کشتار قابل قیاس نبود...کشتار ساواکیها نقشهای از قبل طراحی شده نبود. چهرهها آنچنان سیاه و سوخته شده بودند که امکان شناسایی وجود نداشت.
کالبدشکافی یک انتقام؛ ساواک رشت چگونه هدف خشم انقلابیون قرار گرفت؟
قدرت شاه در نهادی تبلوریافته به نام ساواک ظهور یافت...در شب حادثه، انقلابیون به طور عینی، نظم و سازمان اجتماعی قبلی که در ساختمان و افراد ساواک متبلور است را نابود میکنند و از وابستگی و ترس خود کنده میشوند تا یک گروه تحت عنوان «ما نمادین» تشکیل دهند...بیشتر افرادی که در شب حادثه اشغال ساواک رشت در محل حاضر بودند، در قالب گروههای محلی و محلات رهسپار ساختمان ساواک شده و فاقد انسجام گروهی و ایدئولوژیک بودند. مشخص نبود افراد عضو کدام گروه سیاسی و فکری بودند.
مثله کردن ساواکیها کار مردم عادی نبود
عموماً افرادی به عنوان اعدامکننده قرار میگرفتند که شرورتر از مردم عادی جامعه بودند، مثلاً اعدام کبلا کیجا یا مهدی پاسبان از همین سنخ خشونتها بود. کسی که کبلا کیجا را تیرباران کرد، یکی از شرورترین لاتهای منطقهٔ پل عراق بود که در قماربازی و شرارت شهره بود. لحظهٔ اعدام، از نوک پا تا فرق سر کبلا کیجا را تیرباران کرد...تصمیم گرفتیم اسناد و مدارک ساواک را خارج کنیم...یکی از ساواکیها رفته بود داخل سلول ساواک که مردم فکر کنند زندانی است، اما مردم سریع فهمیدند. فقط همان یک نفر زنده ماند.
اسناد ساواک رشت را در پادگان نیروی دریایی مخفی کرده بودند
با حکم مرحوم احسانبخش مسئول بررسی اسناد ساواک شدیم...اعضای سازمان مجاهدین خلق در رشت اسناد و اسلحه از ساواک بردند...کل نیروهای ساواک در استان گیلان فقط ۸۹ نفر بود...مسئولین ساختمان شهربانی عمدتا اعضای انجمن حجتیه بودند که بعدها برخی از آنها به ما ملحق شدند.... اینکه روی متهم یک خشاب ژ-۳ فشنگ خالی شود، امر پسندیدهای نیست...سعی داشتیم با رأفت با ساواکیها رفتار کنیم...ساواک در جامعه روحانیت هم منبع داشت.
هیچ گروه سیاسی در کشتن ساواکیها دست نداشت
ما دنبال اشغال منزل مسکونی استاندار بودیم اما منزل او قبلا تخلیه شده بود...هیچ گروهی در اشغال ساواک وجود نداشت. چریک، مجاهدین، سازمان انقلابی یا حزباللهی؛ اصلا این نوع دستهبندیها وجود نداشت. مردم خودجوش آمده بودند... یک نفر با داس به سر سرهنگ لهسایی، رئیس ساواک رشت کوبید...یکی از کسانی که دست یکی از ساواکیها را برید، شخصی به نام «شله حسن» بود. او در دهه ۶۰ در منطقه نقره دشت ترور شد...افراد سیاسی عاملان قتل ساواکیها نبودند، چون همه این رفتار را تقبیح کرده بودند.
نقش بچههای محلات بیشتر از اعضای جریانات بود
اولین تجمع روبروی ساواک از سوی بچههای مذهبی شکل گرفت...در آن شب عده زیادی به دنبال کورههای آدمسوزی بودند...ما چیزی از ابزارهای شکنجه ندیدیم...از بچههای خودمان خواهش کردم اجازه ندهند که ساواکیها له شوند، چون ما به اینها نیاز داشتیم. ما میخواستیم از اینها بازجویی کنیم...ما از طریق اینها میتوانستیم به آدمهای کلیدی دست پیدا کنیم، اما متاسفانه کسی به حرف ما گوش نمیداد...شهر رشت دیر تب میکند اما اگر تب کند ناگهان فوران میکند.
قصد کتک زدن هم نداشتیم
وقتی ماشینهای ساواک به آتش کشیده شد عدهای دنبال برنج، لباس و وسایل داخل اتومبیلها بودند...هدف ما تنها تسخیر و توقف فعالیت ساواک بود...هیچگونه گروه یا تشکیلاتی وجود نداشت که متولی این کار بوده باشد...اکثر ساواکیها سیانور خورده بودند و در برابر مشت و لگد مردم هیچگونه عکسالعملی نشان نمیدادند...ما در این نوع حملهها شرکت نداشتیم چون در مباحث اعتقادی ما به هیچ وجه چنین رفتارهایی پسندیده نبود... همه چیز از کنترل ما خارج شده بود.
اصرار کردم نکشند، صدایم شنیده نشد
حجتالاسلام احسانبخش کشتار ساواکیها را زشت میدانست... عدهای میگفتند که ساواکیها را سر ببریم، برخی دنبال طناب دار بودند. برخی به دنبال قطعه قطعه کردن اعضای بدنشان بودند. تصور میکردند که باید حیاط ساختمان ساواک را شخم بزنند تا زندانهای مخفی را پیدا کنند...من با حیرت نوک داس را دیدم که در جمجمه آن ساواکی فرو رفت و خون از سرش فواره زد که به دور و بر پاشید و روی یقه پیراهن من هم ریخته شد...مردم دسته دسته برای دیدن جنازههای آویزان میآمدند، انگار که به دیدار موزه یا نمایشگاه رفته بودند.
گفتوگو با حجتالاسلام میرابوطالب حجازی: آویزان کردن اجساد ساواکیها کشمکش را پایان داد
حمله به ساختمان ساواک کار مذهبیها بود...هویت کسانی که اجساد را آویزان کردهاند از نظر ما نامعلوم است...اشغال ساواک کاملا خودجوش و مردمی بود.
تسخیر آخرین دژ؛ از تظاهرات خونین تا اشغال ساواک رشت
سرانجام با مقاومت شدید جوانان و شکستن درب ساواک با بولدوزری که توسط مردم هدایت میشد تظاهرکنندگان به داخل ساواک نفوذ کردند...ساعت ۲ بامداد ساواک سقوط کرد و ۸ مامور مسلح ساواک با اسلحه به دست مردم اسیر شدند. مردم خشمگین ۶ نفر آنان را قطعه قطعه کردند و جنازههای آنان را از درختان پارک شهر روبروی ساواک آویزان کردند...گفته شد یک نفر از ماموران خارجی بوده است که او نیز قطعه قطعه شد. یک نفر سرباز و دو نفر مامور مسلح اسیر شدند که توسط مردم به خانه حجتالاسلام صادق احسانبخش برده شدند.
مطالب بیشتر
کشتار ساواکیها فوران تنفر مردم بود
خوشحالم که همه گروههای سیاسی شهر از ارتکاب چنین جرایمی متفقالقول تبری جسته و آن را محکوم کردند...این رفتار بازتاب شایعاتی بود که مردم درباره ساواک میشنیدند که شکنجهگران ساواک، دست و پا قطع میکنند و به گوش میخ میزنند...وقتی ماموران به دست مردم افتادند کاملا بیحس و خمار شده بودند...من در زندان صحنههای شنیع زیادی دیده بودم اما هیچکدام با این کشتار قابل قیاس نبود...کشتار ساواکیها نقشهای از قبل طراحی شده نبود. چهرهها آنچنان سیاه و سوخته شده بودند که امکان شناسایی وجود نداشت.
کالبدشکافی یک انتقام؛ ساواک رشت چگونه هدف خشم انقلابیون قرار گرفت؟
قدرت شاه در نهادی تبلوریافته به نام ساواک ظهور یافت...در شب حادثه، انقلابیون به طور عینی، نظم و سازمان اجتماعی قبلی که در ساختمان و افراد ساواک متبلور است را نابود میکنند و از وابستگی و ترس خود کنده میشوند تا یک گروه تحت عنوان «ما نمادین» تشکیل دهند...بیشتر افرادی که در شب حادثه اشغال ساواک رشت در محل حاضر بودند، در قالب گروههای محلی و محلات رهسپار ساختمان ساواک شده و فاقد انسجام گروهی و ایدئولوژیک بودند. مشخص نبود افراد عضو کدام گروه سیاسی و فکری بودند.
مثله کردن ساواکیها کار مردم عادی نبود
عموماً افرادی به عنوان اعدامکننده قرار میگرفتند که شرورتر از مردم عادی جامعه بودند، مثلاً اعدام کبلا کیجا یا مهدی پاسبان از همین سنخ خشونتها بود. کسی که کبلا کیجا را تیرباران کرد، یکی از شرورترین لاتهای منطقهٔ پل عراق بود که در قماربازی و شرارت شهره بود. لحظهٔ اعدام، از نوک پا تا فرق سر کبلا کیجا را تیرباران کرد...تصمیم گرفتیم اسناد و مدارک ساواک را خارج کنیم...یکی از ساواکیها رفته بود داخل سلول ساواک که مردم فکر کنند زندانی است، اما مردم سریع فهمیدند. فقط همان یک نفر زنده ماند.
اسناد ساواک رشت را در پادگان نیروی دریایی مخفی کرده بودند
با حکم مرحوم احسانبخش مسئول بررسی اسناد ساواک شدیم...اعضای سازمان مجاهدین خلق در رشت اسناد و اسلحه از ساواک بردند...کل نیروهای ساواک در استان گیلان فقط ۸۹ نفر بود...مسئولین ساختمان شهربانی عمدتا اعضای انجمن حجتیه بودند که بعدها برخی از آنها به ما ملحق شدند.... اینکه روی متهم یک خشاب ژ-۳ فشنگ خالی شود، امر پسندیدهای نیست...سعی داشتیم با رأفت با ساواکیها رفتار کنیم...ساواک در جامعه روحانیت هم منبع داشت.
هیچ گروه سیاسی در کشتن ساواکیها دست نداشت
ما دنبال اشغال منزل مسکونی استاندار بودیم اما منزل او قبلا تخلیه شده بود...هیچ گروهی در اشغال ساواک وجود نداشت. چریک، مجاهدین، سازمان انقلابی یا حزباللهی؛ اصلا این نوع دستهبندیها وجود نداشت. مردم خودجوش آمده بودند... یک نفر با داس به سر سرهنگ لهسایی، رئیس ساواک رشت کوبید...یکی از کسانی که دست یکی از ساواکیها را برید، شخصی به نام «شله حسن» بود. او در دهه ۶۰ در منطقه نقره دشت ترور شد...افراد سیاسی عاملان قتل ساواکیها نبودند، چون همه این رفتار را تقبیح کرده بودند.
نقش بچههای محلات بیشتر از اعضای جریانات بود
اولین تجمع روبروی ساواک از سوی بچههای مذهبی شکل گرفت...در آن شب عده زیادی به دنبال کورههای آدمسوزی بودند...ما چیزی از ابزارهای شکنجه ندیدیم...از بچههای خودمان خواهش کردم اجازه ندهند که ساواکیها له شوند، چون ما به اینها نیاز داشتیم. ما میخواستیم از اینها بازجویی کنیم...ما از طریق اینها میتوانستیم به آدمهای کلیدی دست پیدا کنیم، اما متاسفانه کسی به حرف ما گوش نمیداد...شهر رشت دیر تب میکند اما اگر تب کند ناگهان فوران میکند.
قصد کتک زدن هم نداشتیم
وقتی ماشینهای ساواک به آتش کشیده شد عدهای دنبال برنج، لباس و وسایل داخل اتومبیلها بودند...هدف ما تنها تسخیر و توقف فعالیت ساواک بود...هیچگونه گروه یا تشکیلاتی وجود نداشت که متولی این کار بوده باشد...اکثر ساواکیها سیانور خورده بودند و در برابر مشت و لگد مردم هیچگونه عکسالعملی نشان نمیدادند...ما در این نوع حملهها شرکت نداشتیم چون در مباحث اعتقادی ما به هیچ وجه چنین رفتارهایی پسندیده نبود... همه چیز از کنترل ما خارج شده بود.
اصرار کردم نکشند، صدایم شنیده نشد
حجتالاسلام احسانبخش کشتار ساواکیها را زشت میدانست... عدهای میگفتند که ساواکیها را سر ببریم، برخی دنبال طناب دار بودند. برخی به دنبال قطعه قطعه کردن اعضای بدنشان بودند. تصور میکردند که باید حیاط ساختمان ساواک را شخم بزنند تا زندانهای مخفی را پیدا کنند...من با حیرت نوک داس را دیدم که در جمجمه آن ساواکی فرو رفت و خون از سرش فواره زد که به دور و بر پاشید و روی یقه پیراهن من هم ریخته شد...مردم دسته دسته برای دیدن جنازههای آویزان میآمدند، انگار که به دیدار موزه یا نمایشگاه رفته بودند.
تسخیر آخرین دژ؛ از تظاهرات خونین تا اشغال ساواک رشت
سرانجام با مقاومت شدید جوانان و شکستن درب ساواک با بولدوزری که توسط مردم هدایت میشد تظاهرکنندگان به داخل ساواک نفوذ کردند...ساعت ۲ بامداد ساواک سقوط کرد و ۸ مامور مسلح ساواک با اسلحه به دست مردم اسیر شدند. مردم خشمگین ۶ نفر آنان را قطعه قطعه کردند و جنازههای آنان را از درختان پارک شهر روبروی ساواک آویزان کردند...گفته شد یک نفر از ماموران خارجی بوده است که او نیز قطعه قطعه شد. یک نفر سرباز و دو نفر مامور مسلح اسیر شدند که توسط مردم به خانه حجتالاسلام صادق احسانبخش برده شدند.
مطالب کمتر
+ بازرگان به روایت منتقدان دیروز
- بازرگان به روایت منتقدان دیروز
علیرضا بهشتی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: انتقاد بهشتی به شیوه اداره کشور در دوره بازرگان بود
شهید بهشتی گفت اصل مذاکره با آمریکا یا دیگر قدرتهای خارجی نمیتواند اشکال داشته باشد. مهم محتوای مذاکره است و شفافیت در مقابل مردم که در نظام اسلامی نامحرم محسوب نمیشوند...بهشتی با شتاب به همراه آقایان هاشمی و باهنر به قم رفتند تا امام را متقاعد کنند استعفای بازرگان را نپذیرند که ظاهرا موفق هم شده بودند، اما در هنگام بازگشت از قم، از طریق رادیوی ماشین خبر پذیرش استعفا را شنیدند...شهید بهشتی یکی از کسانی بود که باعث حضور مرحوم بازرگان و دیگر اعضای دولت موقت در ترکیب جدید شورای انقلاب شد.
روشنفکران چپ و دولت موقت در گفتوگو با فریدون تنکابنی: حامی بازرگان هم میشدیم تاثیری نداشت
هرگز نگفتیم بازرگان عامل آمریکاست...حزب ما تقصیرها را گردن بازرگان میانداخت...«لیبرال» به خودی خود، صفت بدی نیست اما در آن زمان از نظر ما و با توجه به آن جو انقلابی و شور حاکم بر جامعه ایران، «لیبرال» بودن از آن جنسی که بازرگان بود، میتوانست یک صفت منفی تلقی شود، چنانکه شد و او را با مشکل مواجه کرد...بازرگان، آدمی بود بسیار ملاحظهکار، محافظهکار و به قول خودش «آسه برو، آسه بیا.» ایراد ما هم دقیقاً همین بود...ما از یک طرف پشتیبان حکومت بودیم و از طرف دیگر، بازرگان و دولتش را نکوهش میکردیم.
غرضی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: دولت بازرگان عقبه اجتماعی نداشت
در سال ۱۳۴۳ در دادگاه مهندس بازرگان شرکت کردم...نقد ما به اعتقادات مهندس بازرگان و همراهانشان بود...دولت مهندس بازرگان آن قدر از اوضاع مطمئن بود که حتی تجهیزاتی را که شاه از آمریکا خریده بود واگذار کرد...این گفته مهندس بازرگان و دوستانشان که انقلاب تمام شده و مردم دیگر بروند در خانههایشان بنشینند و کار را به دولت واگذار کنند، از ناحیه انقلابیون پذیرفته شده نبود...دولت بازرگان بر اساس اعتقادات خودشان معتقد بود باید با اروپا و آمریکا کنار آمد...بازرگان یک مسلمان متدین مبارز بود.
نقدهای دیروز و امروز فریبرز رئیسدانا: آقای بازرگان! ما نیم درصد نبودیم
بازرگان لیبرال نبود. او محافظهکار، راستگرا و ضد چپ بود...چپها درباره بازرگان خیلی تندروی کردند...خصلت آزادیخواهی نسبی در جناح بازرگان بیشتر از جناحهای دیگر بود...ما بخاطر نگرانی از آمریکا نباید نهضت آزادی و بازرگان را فدا میکردیم...در میان جناح بازرگان، بنیصدر و اکثریت حاکمیت، دوری از بازرگان تصمیم نادرستی بود...حزب توده برای این اعتقاد بود که نباید کودتای ایالات متحده را شوخی انگاشت.
اسدالله بادامچیان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: بازرگان را نه خائن میدانم نه آمریکایی
من اولین شعار را برای بازرگان ساختم...بازرگان کلاه امام بر سر آمریکا بود...انتخاب بازرگان به نخستوزیری مصلحتی بود...دلیل اینکه امام بازرگان را نخستوزیر کرد این بود که در آن زمان چهره لازم را نداشتیم، بازرگان مورد پذیرش نسبی همه بود...آیت گفت مگر امام نمیداند که مهندس بازرگان لیبرال است؟...امام فرمود بازرگان را من انتخاب کردم، دولت من و امام زمان است مخالفت نکنید... بازرگان در عقایدش صادق بود...نظر شهید بهشتی این بود که دولت بازرگان، دولت اضطراری است نه دولت واقعی انقلاب.
جعفر شجونی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هنوز به بازرگان ارادت دارم
بازرگان را مرد مبارزی میدانستم و میدانم... در زندان چیزی جز خوبی از مهندس بازرگان و دیگر اعضای نهضت آزادی ندیدم...آن زمان شاخص مبارزات سیاسی - انقلابی در دانشگاهها بازرگان بود، فضای جامعه او را به عنوان نخستوزیر میپذیرفت...بازرگان آمریکایی نبود ولی ضعف داشت...نمیشود به بازرگان با آن ریش سفید و یک عمر مبارزه، لفظ خیانت را چسباند. ممکن است آدمهای داغ مثل مرحوم خلخالی این حرفها را بزنند کمااینکه زدند اما من این را نمیگویم. این افراد اهل قرآن و نماز و مسجد بودند.
علی مطهری در گفتوگو با تاریخ ایرانی: انتخاب بازرگان تدبیر درستی بود
انتخاب بازرگان در پیروزی زودهنگام انقلاب موثر بود...شهید مطهری گفتند که امام همین روزها میخواهد دولت بازرگان را تغییر دهد.
همسر مهدی بازرگان: ناسزاگویان ابراز ندامت کردند
دوران نخستوزیری دوران بسیار سخت و طاقتفرسایی بود، هر چند او غم و نگرانی خود را معمولا در خانه عنوان نمیکرد و کوله بارش را بیرون در میگذاشت. اما این دوران ۹ ماهه هر روز با بحرانهای عجیب روبرو بود، در این دوره حتی تهدیدهایی جانی نیز وجود داشت... این سخن را مکرر از زبان بسیاری شنیدم که ما قدر مهندس را نشناختیم یا اینکه در حق او جفا کردیم... آقای خلخالی حلالیت طلبید...آنچه در روحیه بازرگان برجسته بود نوعی ستیز با جبر و استبداد است.
مطالب بیشتر
علیرضا بهشتی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: انتقاد بهشتی به شیوه اداره کشور در دوره بازرگان بود
شهید بهشتی گفت اصل مذاکره با آمریکا یا دیگر قدرتهای خارجی نمیتواند اشکال داشته باشد. مهم محتوای مذاکره است و شفافیت در مقابل مردم که در نظام اسلامی نامحرم محسوب نمیشوند...بهشتی با شتاب به همراه آقایان هاشمی و باهنر به قم رفتند تا امام را متقاعد کنند استعفای بازرگان را نپذیرند که ظاهرا موفق هم شده بودند، اما در هنگام بازگشت از قم، از طریق رادیوی ماشین خبر پذیرش استعفا را شنیدند...شهید بهشتی یکی از کسانی بود که باعث حضور مرحوم بازرگان و دیگر اعضای دولت موقت در ترکیب جدید شورای انقلاب شد.
روشنفکران چپ و دولت موقت در گفتوگو با فریدون تنکابنی: حامی بازرگان هم میشدیم تاثیری نداشت
هرگز نگفتیم بازرگان عامل آمریکاست...حزب ما تقصیرها را گردن بازرگان میانداخت...«لیبرال» به خودی خود، صفت بدی نیست اما در آن زمان از نظر ما و با توجه به آن جو انقلابی و شور حاکم بر جامعه ایران، «لیبرال» بودن از آن جنسی که بازرگان بود، میتوانست یک صفت منفی تلقی شود، چنانکه شد و او را با مشکل مواجه کرد...بازرگان، آدمی بود بسیار ملاحظهکار، محافظهکار و به قول خودش «آسه برو، آسه بیا.» ایراد ما هم دقیقاً همین بود...ما از یک طرف پشتیبان حکومت بودیم و از طرف دیگر، بازرگان و دولتش را نکوهش میکردیم.
غرضی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: دولت بازرگان عقبه اجتماعی نداشت
در سال ۱۳۴۳ در دادگاه مهندس بازرگان شرکت کردم...نقد ما به اعتقادات مهندس بازرگان و همراهانشان بود...دولت مهندس بازرگان آن قدر از اوضاع مطمئن بود که حتی تجهیزاتی را که شاه از آمریکا خریده بود واگذار کرد...این گفته مهندس بازرگان و دوستانشان که انقلاب تمام شده و مردم دیگر بروند در خانههایشان بنشینند و کار را به دولت واگذار کنند، از ناحیه انقلابیون پذیرفته شده نبود...دولت بازرگان بر اساس اعتقادات خودشان معتقد بود باید با اروپا و آمریکا کنار آمد...بازرگان یک مسلمان متدین مبارز بود.
نقدهای دیروز و امروز فریبرز رئیسدانا: آقای بازرگان! ما نیم درصد نبودیم
بازرگان لیبرال نبود. او محافظهکار، راستگرا و ضد چپ بود...چپها درباره بازرگان خیلی تندروی کردند...خصلت آزادیخواهی نسبی در جناح بازرگان بیشتر از جناحهای دیگر بود...ما بخاطر نگرانی از آمریکا نباید نهضت آزادی و بازرگان را فدا میکردیم...در میان جناح بازرگان، بنیصدر و اکثریت حاکمیت، دوری از بازرگان تصمیم نادرستی بود...حزب توده برای این اعتقاد بود که نباید کودتای ایالات متحده را شوخی انگاشت.
جعفر شجونی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هنوز به بازرگان ارادت دارم
بازرگان را مرد مبارزی میدانستم و میدانم... در زندان چیزی جز خوبی از مهندس بازرگان و دیگر اعضای نهضت آزادی ندیدم...آن زمان شاخص مبارزات سیاسی - انقلابی در دانشگاهها بازرگان بود، فضای جامعه او را به عنوان نخستوزیر میپذیرفت...بازرگان آمریکایی نبود ولی ضعف داشت...نمیشود به بازرگان با آن ریش سفید و یک عمر مبارزه، لفظ خیانت را چسباند. ممکن است آدمهای داغ مثل مرحوم خلخالی این حرفها را بزنند کمااینکه زدند اما من این را نمیگویم. این افراد اهل قرآن و نماز و مسجد بودند.
اسدالله بادامچیان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: بازرگان را نه خائن میدانم نه آمریکایی
من اولین شعار را برای بازرگان ساختم...بازرگان کلاه امام بر سر آمریکا بود...انتخاب بازرگان به نخستوزیری مصلحتی بود...دلیل اینکه امام بازرگان را نخستوزیر کرد این بود که در آن زمان چهره لازم را نداشتیم، بازرگان مورد پذیرش نسبی همه بود...آیت گفت مگر امام نمیداند که مهندس بازرگان لیبرال است؟...امام فرمود بازرگان را من انتخاب کردم، دولت من و امام زمان است مخالفت نکنید... بازرگان در عقایدش صادق بود...نظر شهید بهشتی این بود که دولت بازرگان، دولت اضطراری است نه دولت واقعی انقلاب.
همسر مهدی بازرگان: ناسزاگویان ابراز ندامت کردند
دوران نخستوزیری دوران بسیار سخت و طاقتفرسایی بود، هر چند او غم و نگرانی خود را معمولا در خانه عنوان نمیکرد و کوله بارش را بیرون در میگذاشت. اما این دوران ۹ ماهه هر روز با بحرانهای عجیب روبرو بود، در این دوره حتی تهدیدهایی جانی نیز وجود داشت... این سخن را مکرر از زبان بسیاری شنیدم که ما قدر مهندس را نشناختیم یا اینکه در حق او جفا کردیم... آقای خلخالی حلالیت طلبید...آنچه در روحیه بازرگان برجسته بود نوعی ستیز با جبر و استبداد است.
مطالب کمتر
+ پهلوانان نمیمیرند
- پهلوانان نمیمیرند
زندگی تختی مهم بود، نه مرگش
معلوم نیست تختی را کشته باشند که مردم اسطوره او را ساختند و اسطوره کشتنی نیست... سرگذشت این مرد نیازی به قهرمانبازی و شهیدسازی ندارد...سال ۱۳۴۰، ظهور قهرمان آرام و کم حرف در تشکیلات جبهه ملی معارضهای آشکار با دستگاه حکومت به شمار میرفت. دستگاهی که به سنت دولتهای ایران عادت کرده بود ورزشکاران را مرهون و تقریبا چاکر خویش بداند...او در زندگیاش شهادتی بزرگ را مردانه پذیرفته بود پس چه تعجب که پهلوان در زندگی عادی شکست بخورد؟ آخر اسطوره که نمیتواند ازدواج کند.
غلامرضا تختی؛ قتل یا خودکشی؟!
آنهایی که حاضر نبودند دلیل رسمی مرگ او را بپذیرند عقیده داشتند که تختی بارها شجاعت و دلاوریاش را اثبات کرده بود و امکان نداشت با بزدلی از مشکلات زندگی فرار کند و دست به خودکشی بزند. شعرهای بسیاری در یادبود او سروده شد و نزد افکار عمومی نام او به عنوان یکی از قربانیان رژیم شاه ثبت شد...بسیاری از هواداران مصدق و جبههٔ ملی در مراسم خاکسپاری او در ابنبابویه شهر ری شرکت کردند. پس از قیام ماه ژوئن ۱۹۶۳ مخالفان حکومت امکان اعتراض آزادانه نداشتند و مراسم تدفین تختی به یک حرکت سیاسی بدل شد.
فرزین مخبر: فروهر هرگز نگفت تختی را کشتهاند
اولین شعاری که من سر دادم و بعد با مردم هماهنگ شد این بود که «تختی مصدقی بود»...تشییع جنازه تختی یک میتینگ تمام عیار سیاسی شد...یکی از علل اوج گرفتن شایعه کشته شدنش این بود که هتل آتلانتیک جنب ساختمانی متعلق به ساواک بود...حسیبی که وصی او بود هیچ وقت نگفت که تختی را کشتند...خودمان دوست داشتیم این تصور بماند که شاه او را کشته است...بعدها از قرائن و حاشیههای ماجرای زندگی تختی به این نتیجه رسیدیم که خودکشی کرده است.
محمدرضا طالقانی: تختی مرد چون نمیخواست شرمنده مردم باشد
تختی بعد از یک فطرت بد ظهور کرد، اکبر خراسانی، پهلوانی بهنام ولی خسیس بود و دست دهنده نداشت و تختی در تقابل با او قرار گرفت، همین باعث شد که در میان مردم وجههای مردمی پیدا کند... اسطوره تختی زمانی به ثبت رسید که حقش را خوردند و مظلوم واقع شد...تختی مایل نبود عضو جبهه ملی شود، اما دکتر محمد مصدق و بازرگان و طالقانی را بسیار دوست داشت و به احترام آنها به آن سمت کشیده شد...از تختی خواستند شهردار شود نپذیرفت، از او خواستند پول بگیرد و برای تبلیغ تیغ ژیلت ریشش را بتراشد نپذیرفت.
تختی به روایت مردم کوچه و خیابان: خودکشی؟ کی باور میکنه؟
تو همین بازار با قدیمیها حرف بزنی یادشونه ماجرای بوئینزهرا را که خود آقا تختی آمد بین بازاریها تا پول و وسایل برای مردم جمع کند. خانم نمیدونی چه پولی جمع شد. مردم به خاطر تختی بود که میآمدند و کمک میکردند...مردم برای پسر شاه بلند نشده بودند اما پیش پای آقا تختی بلند شده بودند و همین شاه رو ترسونده بود. از محبوبیت تختی میترسیدند. بخصوص که تختی مصدقی هم بود...پدرم میگوید تختی برای این ساکت شد که نخواست وارد شغل دولتی شود...آدمهایی مثل تختی دیگه تکرار نمیشن. اونا توی همون سالها ماندهاند.
خسرو سیف: عوامل حکومت باعث خودکشی تختی شدند
تختی یک هفته قبل از مرگ، رفته بود شمال و گفته بود که من میخواهم خودم را بکشم...ما نمیتوانستیم تصور کنیم که تختی در اوج افتخار علیرغم مسائل مالی چنین تصمیمی بگیرد...سرهنگ خسروانی به برادر تختی گفت در مصاحبهای، علت خودکشی را مسائل خانوادگی عنوان کند...گفته شد وقتی فیلم تشییع جنازه تختی را به شاه نشان دادند، عصبانی شده بود...چند نفر به خاطر تختی خودکشی کردند. یک نفر در شمال آب باطری خورد. یک نفر زرنیخ خورد که کنار آرامگاه تختی دفن شده است.
هاشم صباغیان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تختی خودکشی نکرد
تختی فدایی مصدق بود. بعد از فوت دکتر مصدق نیز امنیتیها مانع نزدیکی تختی به احمدآباد میشدند...من احتمال اینکه دستگاه با دارو یا هوا به زندگی تختی پایان داد را بیشتر میدانم. تختی صاحب وجههای شده بود که برای حاکمیت مزاحمت ایجاد میکرد. احتمال مرگ طبیعی بر اثر فشار زندگی را هم نمیدهم...او از نظر جسمی در شرایط مساعدی بود و با فشارهای روحی و روانی کارش به سکته و مرگ نمیکشید...در مرگ تختی نقش دستگاههای حکومتی را پررنگتر از هر احتمال دیگری میدانم.
لوریس چکناوریان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: زندگی تختی یک تراژدی کمدی بود
پسر تختی معتقد بود پدرش را رفقایش با دور شدن از او کشتند...تختی وجهۀ سیاسی نداشت...اگر ورزشکار میماند قطعا امروز فراموش شده بود.
کورسویی در تاریکی
تختی که از کشتار زلزله بوئینزهرا دلشکسته بود، پا در مسیری گذاشت تا اندوه و تأثر در سطح ماندۀ مردمان اهل حزن را به جایی هدایت کند تا گذرا نباشد. او شکلدهندۀ شرایطی شد که مردم با پرداخت حتی اندکی پول خود را مسئول بدانند و مهمتر آن اتحاد رنگباخته جانی دیگر یابد. انگار زمین در بوئینزهرا تکان خورد تا مردم تهران هم تکان بخورند و به چشم خود ببینند که هستند...مردم به خود آمدند و به یاری تختی شتافتند و در دورۀ بسیار کوتاهی تبدیل به تنی واحد شدند و به همدیگر تکیه کردند.
مطالب بیشتر
زندگی تختی مهم بود، نه مرگش
معلوم نیست تختی را کشته باشند که مردم اسطوره او را ساختند و اسطوره کشتنی نیست... سرگذشت این مرد نیازی به قهرمانبازی و شهیدسازی ندارد...سال ۱۳۴۰، ظهور قهرمان آرام و کم حرف در تشکیلات جبهه ملی معارضهای آشکار با دستگاه حکومت به شمار میرفت. دستگاهی که به سنت دولتهای ایران عادت کرده بود ورزشکاران را مرهون و تقریبا چاکر خویش بداند...او در زندگیاش شهادتی بزرگ را مردانه پذیرفته بود پس چه تعجب که پهلوان در زندگی عادی شکست بخورد؟ آخر اسطوره که نمیتواند ازدواج کند.
غلامرضا تختی؛ قتل یا خودکشی؟!
آنهایی که حاضر نبودند دلیل رسمی مرگ او را بپذیرند عقیده داشتند که تختی بارها شجاعت و دلاوریاش را اثبات کرده بود و امکان نداشت با بزدلی از مشکلات زندگی فرار کند و دست به خودکشی بزند. شعرهای بسیاری در یادبود او سروده شد و نزد افکار عمومی نام او به عنوان یکی از قربانیان رژیم شاه ثبت شد...بسیاری از هواداران مصدق و جبههٔ ملی در مراسم خاکسپاری او در ابنبابویه شهر ری شرکت کردند. پس از قیام ماه ژوئن ۱۹۶۳ مخالفان حکومت امکان اعتراض آزادانه نداشتند و مراسم تدفین تختی به یک حرکت سیاسی بدل شد.
فرزین مخبر: فروهر هرگز نگفت تختی را کشتهاند
اولین شعاری که من سر دادم و بعد با مردم هماهنگ شد این بود که «تختی مصدقی بود»...تشییع جنازه تختی یک میتینگ تمام عیار سیاسی شد...یکی از علل اوج گرفتن شایعه کشته شدنش این بود که هتل آتلانتیک جنب ساختمانی متعلق به ساواک بود...حسیبی که وصی او بود هیچ وقت نگفت که تختی را کشتند...خودمان دوست داشتیم این تصور بماند که شاه او را کشته است...بعدها از قرائن و حاشیههای ماجرای زندگی تختی به این نتیجه رسیدیم که خودکشی کرده است.
محمدرضا طالقانی: تختی مرد چون نمیخواست شرمنده مردم باشد
تختی بعد از یک فطرت بد ظهور کرد، اکبر خراسانی، پهلوانی بهنام ولی خسیس بود و دست دهنده نداشت و تختی در تقابل با او قرار گرفت، همین باعث شد که در میان مردم وجههای مردمی پیدا کند... اسطوره تختی زمانی به ثبت رسید که حقش را خوردند و مظلوم واقع شد...تختی مایل نبود عضو جبهه ملی شود، اما دکتر محمد مصدق و بازرگان و طالقانی را بسیار دوست داشت و به احترام آنها به آن سمت کشیده شد...از تختی خواستند شهردار شود نپذیرفت، از او خواستند پول بگیرد و برای تبلیغ تیغ ژیلت ریشش را بتراشد نپذیرفت.
تختی به روایت مردم کوچه و خیابان: خودکشی؟ کی باور میکنه؟
تو همین بازار با قدیمیها حرف بزنی یادشونه ماجرای بوئینزهرا را که خود آقا تختی آمد بین بازاریها تا پول و وسایل برای مردم جمع کند. خانم نمیدونی چه پولی جمع شد. مردم به خاطر تختی بود که میآمدند و کمک میکردند...مردم برای پسر شاه بلند نشده بودند اما پیش پای آقا تختی بلند شده بودند و همین شاه رو ترسونده بود. از محبوبیت تختی میترسیدند. بخصوص که تختی مصدقی هم بود...پدرم میگوید تختی برای این ساکت شد که نخواست وارد شغل دولتی شود...آدمهایی مثل تختی دیگه تکرار نمیشن. اونا توی همون سالها ماندهاند.
خسرو سیف: عوامل حکومت باعث خودکشی تختی شدند
تختی یک هفته قبل از مرگ، رفته بود شمال و گفته بود که من میخواهم خودم را بکشم...ما نمیتوانستیم تصور کنیم که تختی در اوج افتخار علیرغم مسائل مالی چنین تصمیمی بگیرد...سرهنگ خسروانی به برادر تختی گفت در مصاحبهای، علت خودکشی را مسائل خانوادگی عنوان کند...گفته شد وقتی فیلم تشییع جنازه تختی را به شاه نشان دادند، عصبانی شده بود...چند نفر به خاطر تختی خودکشی کردند. یک نفر در شمال آب باطری خورد. یک نفر زرنیخ خورد که کنار آرامگاه تختی دفن شده است.
هاشم صباغیان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تختی خودکشی نکرد
تختی فدایی مصدق بود. بعد از فوت دکتر مصدق نیز امنیتیها مانع نزدیکی تختی به احمدآباد میشدند...من احتمال اینکه دستگاه با دارو یا هوا به زندگی تختی پایان داد را بیشتر میدانم. تختی صاحب وجههای شده بود که برای حاکمیت مزاحمت ایجاد میکرد. احتمال مرگ طبیعی بر اثر فشار زندگی را هم نمیدهم...او از نظر جسمی در شرایط مساعدی بود و با فشارهای روحی و روانی کارش به سکته و مرگ نمیکشید...در مرگ تختی نقش دستگاههای حکومتی را پررنگتر از هر احتمال دیگری میدانم.
کورسویی در تاریکی
تختی که از کشتار زلزله بوئینزهرا دلشکسته بود، پا در مسیری گذاشت تا اندوه و تأثر در سطح ماندۀ مردمان اهل حزن را به جایی هدایت کند تا گذرا نباشد. او شکلدهندۀ شرایطی شد که مردم با پرداخت حتی اندکی پول خود را مسئول بدانند و مهمتر آن اتحاد رنگباخته جانی دیگر یابد. انگار زمین در بوئینزهرا تکان خورد تا مردم تهران هم تکان بخورند و به چشم خود ببینند که هستند...مردم به خود آمدند و به یاری تختی شتافتند و در دورۀ بسیار کوتاهی تبدیل به تنی واحد شدند و به همدیگر تکیه کردند.
مطالب کمتر
+ ۲۵ سال پس از فروپاشی دیوار برلین
- ۲۵ سال پس از فروپاشی دیوار برلین
دیوارها و آدمها؛ آزادی در حصار
زمانی که دیوار برلین ساخته شد، جان اف کندی گفت: «راهحل مناسبی نیست، ولی دیوار به مراتب از جنگ بهتر است.» برخی ادعا داشتند که وجود دیوار پس از جنگ برای حفظ صلح لازم است. البته که گفتنش آسان است، به خصوص زمانی که در سویی از دیوار قرار دارید که پر از مراکز خرید است و پلیس مخفی وجود ندارد...بنا بر تحقیقات مرکز مطالعات تاریخ معاصر در پتسدام، دستکم ۱۳۸ نفر در حین عبور از دیوار جان خود را از دست دادهاند. پنج کودک هنگام عبور از کانالها و حفرههایی که بخشی از مرزبندی بودند غرق شدند.
آن شب که دیوار فروریخت...
دیوار با حرف بزرگ فقط یکی است که آن هم در شب پنجشنبه نهم نوامبر ۱۹۸۹ «فروریخت» و اصطلاح جدیدی را وارد تاریخ کرد: «فروریختن دیوار»...گونتر گراس گفت: احساس میکنم مدتها مثل یک کوسهٔ پیر بودم که در آکواریوم زندگی کردهام و یک سری آن بیرون ایستادهاند و لحظه لحظه زندگیام را زیر نظر داشتهاند...دیوار برلین از آن شوخیهای تلخ با مردم برلین بود، خانمانبرانداز و پر از یاس..دیوار ما را رها کرده، اما سایهاش از سر برلین حذف نشده است.
برلین جدید؛ ۲۵ سال پس از سقوط دیوار
با وجود گذشتهٔ اندوهناکش، برلین میتواند الگویی باشد برای چگونگی دستیابی به دنیای مدرن. این سرانجام برای برلین پیشبینی نمیشد؛ شهر پرحادثه و غمگین و بیرحم، به دورافتادگی یک جزیره در قلب قارهٔ اروپا که اکنون سردمدار هدایت اروپا به سمت آیندهای متمدن و آزاد است... برلین دوست دارد که گذشته را در زمان حال جای بدهد...موفقیت شگرف آلمان پس از ۱۹۴۵ محصول آن چیزی است که آلمانها آن را «کاپیتالیسم فاقد ابعاد اجتماعی» مینامند...برلین با شجاعتی خارقالعاده خطاهای گذشته را به نمایش در میآورد.
برلین، ۱۹۶۳: سه روایت از شهر تقسیم شده
مردم مانند بچهها خوشحال میشدند مغازهای را ببینند که در ویترینش پرتقال چیده شده است. من تا هجده سالگیام یک پرتقال واقعی ندیده بودم...میتوانستیم با خیال راحت در خیابان قدم بزنیم و صحبت کنیم بدون آنکه مجبور باشیم هر چند دقیقه یکبار اطرافمان را کنترل کنیم...برلین برای آنها خارقالعاده است چرا که همیشه در کنار دیوار اتفاقاتی رخ میدهد، گلوله شلیک میشود و چیزهایی از این قبیل... ما اینجا در جای گرم و نرم نشستهایم ولی مردم آنجا برای خرید یک موز باید سه ساعت در صف بایستند.
اگر هوایی برای تنفس نباشد اصلاحات مفهومی ندارد
کهل: به عنوان صدراعظم آلمان و یک شهروند آلمانی، اعلام میکنم که به شما امید دارم. فقط به شما و نه به کسانی که در کنار شما هستند. به همین دلیل خودم را ملزم میدانم که به شما در دستیابی به اهدافتان کمک کنم...گورباچف: مردم صراحتا این پرسش را مطرح کردهاند: آیا حقیقت دارد که یلتسین بخشهایی از کشورمان را جدا میکند؟ به طور کلی باید در زمینهٔ مسائل ارضی محتاطانه وارد عمل شویم...صدام حسین باید متوجه شود که او را بر سر جایش خواهیم نشاند. او به این موضوع پی برده است.
شوروی، ایالات متحده را دشمن خود نمیداند
گورباچف: اتحاد جماهیر شوروی تحت هیچ شرایطی جنگ را آغاز نخواهد کرد...ساختار دستهبندی نظامی در اروپای مرکزی به شکل تدافعی درآمده است...باید ترتیبی بدهیم تا پیمان ورشو و ناتو به فعالیت نظامی محدود نشده و به سازمانهای سیاسی بدل شوند...بوش: ما به ارادهٔ شخصی و استقلال در تعیین سرنوشت ایمان داریم. ارزشهای غربی به هیچ عنوان به معنای تحمیل نظام ما بر رومانی، چکسلواکی و یا آلمان شرقی نیست. این ارزشها معادل گلاسنوست (شفافیت) و فضای باز شمرده میشوند.
گوشههایی از دو سوی دیوار برلین
اسدالله علم به فریدون فرخ، سفیر ایران ماموریت داد برای آزادی حسین یزدی تلاش کند...اعضای کنفدراسیون دانشجویان سفارت را اشغال کردند و ما را گروگان گرفتند.
۴۵ سال مانع از وقوع جنگ شدیم
بوش: پیشنهادات دیگری به طور مداوم به من ارائه میشود: به بالای دیوار برلین برو و یک سخنرانی پر سر و صدا راه بیانداز. البته دولت من به چنین راهکارهایی متوسل نخواهد شد و با خویشتنداری به مسیرش ادامه خواهد داد....علیرغم تغییراتی که در اروپای شرقی پدید آمد، ایالات متحده آمریکا مواضع سرسختانهای در برابر شوروی اتخاذ نکرد، در حالی که افرادی در داخل آمریکا من را به احتیاط بیش از حد محکوم میکنند....گورباچف: رئیسجمهور ایالات متحده حتی یک بار حمایت خود را از پرسترویکا اعلام و برای آن آرزوی موفقیت نکرد.
مطالب بیشتر
دیوارها و آدمها؛ آزادی در حصار
زمانی که دیوار برلین ساخته شد، جان اف کندی گفت: «راهحل مناسبی نیست، ولی دیوار به مراتب از جنگ بهتر است.» برخی ادعا داشتند که وجود دیوار پس از جنگ برای حفظ صلح لازم است. البته که گفتنش آسان است، به خصوص زمانی که در سویی از دیوار قرار دارید که پر از مراکز خرید است و پلیس مخفی وجود ندارد...بنا بر تحقیقات مرکز مطالعات تاریخ معاصر در پتسدام، دستکم ۱۳۸ نفر در حین عبور از دیوار جان خود را از دست دادهاند. پنج کودک هنگام عبور از کانالها و حفرههایی که بخشی از مرزبندی بودند غرق شدند.
برلین جدید؛ ۲۵ سال پس از سقوط دیوار
با وجود گذشتهٔ اندوهناکش، برلین میتواند الگویی باشد برای چگونگی دستیابی به دنیای مدرن. این سرانجام برای برلین پیشبینی نمیشد؛ شهر پرحادثه و غمگین و بیرحم، به دورافتادگی یک جزیره در قلب قارهٔ اروپا که اکنون سردمدار هدایت اروپا به سمت آیندهای متمدن و آزاد است... برلین دوست دارد که گذشته را در زمان حال جای بدهد...موفقیت شگرف آلمان پس از ۱۹۴۵ محصول آن چیزی است که آلمانها آن را «کاپیتالیسم فاقد ابعاد اجتماعی» مینامند...برلین با شجاعتی خارقالعاده خطاهای گذشته را به نمایش در میآورد.
آن شب که دیوار فروریخت...
دیوار با حرف بزرگ فقط یکی است که آن هم در شب پنجشنبه نهم نوامبر ۱۹۸۹ «فروریخت» و اصطلاح جدیدی را وارد تاریخ کرد: «فروریختن دیوار»...گونتر گراس گفت: احساس میکنم مدتها مثل یک کوسهٔ پیر بودم که در آکواریوم زندگی کردهام و یک سری آن بیرون ایستادهاند و لحظه لحظه زندگیام را زیر نظر داشتهاند...دیوار برلین از آن شوخیهای تلخ با مردم برلین بود، خانمانبرانداز و پر از یاس..دیوار ما را رها کرده، اما سایهاش از سر برلین حذف نشده است.
برلین، ۱۹۶۳: سه روایت از شهر تقسیم شده
مردم مانند بچهها خوشحال میشدند مغازهای را ببینند که در ویترینش پرتقال چیده شده است. من تا هجده سالگیام یک پرتقال واقعی ندیده بودم...میتوانستیم با خیال راحت در خیابان قدم بزنیم و صحبت کنیم بدون آنکه مجبور باشیم هر چند دقیقه یکبار اطرافمان را کنترل کنیم...برلین برای آنها خارقالعاده است چرا که همیشه در کنار دیوار اتفاقاتی رخ میدهد، گلوله شلیک میشود و چیزهایی از این قبیل... ما اینجا در جای گرم و نرم نشستهایم ولی مردم آنجا برای خرید یک موز باید سه ساعت در صف بایستند.
اگر هوایی برای تنفس نباشد اصلاحات مفهومی ندارد
کهل: به عنوان صدراعظم آلمان و یک شهروند آلمانی، اعلام میکنم که به شما امید دارم. فقط به شما و نه به کسانی که در کنار شما هستند. به همین دلیل خودم را ملزم میدانم که به شما در دستیابی به اهدافتان کمک کنم...گورباچف: مردم صراحتا این پرسش را مطرح کردهاند: آیا حقیقت دارد که یلتسین بخشهایی از کشورمان را جدا میکند؟ به طور کلی باید در زمینهٔ مسائل ارضی محتاطانه وارد عمل شویم...صدام حسین باید متوجه شود که او را بر سر جایش خواهیم نشاند. او به این موضوع پی برده است.
شوروی، ایالات متحده را دشمن خود نمیداند
گورباچف: اتحاد جماهیر شوروی تحت هیچ شرایطی جنگ را آغاز نخواهد کرد...ساختار دستهبندی نظامی در اروپای مرکزی به شکل تدافعی درآمده است...باید ترتیبی بدهیم تا پیمان ورشو و ناتو به فعالیت نظامی محدود نشده و به سازمانهای سیاسی بدل شوند...بوش: ما به ارادهٔ شخصی و استقلال در تعیین سرنوشت ایمان داریم. ارزشهای غربی به هیچ عنوان به معنای تحمیل نظام ما بر رومانی، چکسلواکی و یا آلمان شرقی نیست. این ارزشها معادل گلاسنوست (شفافیت) و فضای باز شمرده میشوند.
۴۵ سال مانع از وقوع جنگ شدیم
بوش: پیشنهادات دیگری به طور مداوم به من ارائه میشود: به بالای دیوار برلین برو و یک سخنرانی پر سر و صدا راه بیانداز. البته دولت من به چنین راهکارهایی متوسل نخواهد شد و با خویشتنداری به مسیرش ادامه خواهد داد....علیرغم تغییراتی که در اروپای شرقی پدید آمد، ایالات متحده آمریکا مواضع سرسختانهای در برابر شوروی اتخاذ نکرد، در حالی که افرادی در داخل آمریکا من را به احتیاط بیش از حد محکوم میکنند....گورباچف: رئیسجمهور ایالات متحده حتی یک بار حمایت خود را از پرسترویکا اعلام و برای آن آرزوی موفقیت نکرد.
مطالب کمتر
+ خاطرات ۴۴۴ روز گروگانگیری
- خاطرات ۴۴۴ روز گروگانگیری
وعدهای که کمال خرازی به کاردار آمریکا داد
پوشه رئیس ایستگاه سیا در تهران نحیف بود اما مهم بود که هیچ جزئی از آن به دست نامحرم نیفتد. این اطلاعات به خاطر فعالیت ناچیز خود وی ویرانکننده، برای ایالات متحده خجالتآور و برای ایرانیهای دخیل بالقوه مصیبتبار (حتی مرگبار) بود...کارکنان آموزش دیده بودند با احتیاط از دروازههای نسبتاً خلوت پشتی خارج شوند و خود را به سفارتخانههای بریتانیا، کانادا یا سوئیس برسانند...کارکنان سفارت توافق کرده بودند که گاز اشکآور نباید در تمامی نقاط سفارت استفاده شود.
تماس پسران طالقانی با افسر سیاسی سفارت آمریکا
کارتر از مشاوران ارشدش نظر خواست و بیشترشان از پذیرش شاه حمایت کردند. پرزیدنت پرسید: «اگر آنها بریزند توی سفارت ما و مردممان را گروگان بگیرند، توصیهتان چه کاری خواهد بود؟» از آن جمع یک نفر هم جوابی نداشت... جان گریوز، رئیس دفتر نمایندگی سازمان اطلاعاتی ایالات متحده، آن هفته به واشنگتن تلگراف زده بود که فضای عمومی در تهران به کفایت بهبود یافته که برنامهاش از سر گرفته شده و تعداد کارکنانش افزایش یابد...ابراهیم یزدی هشدار داد پس از پذیرش شاه، توقعی بیجا خواهد بود که قول دهد سفارت امن بماند.
محمود احمدینژاد؛ دانشجویی که ساز مخالف میزد
اصغرزاده نخستین کسی بود که پیشنهاد اشغال سفارت را مطرح کرد. اما دو دانشجو با آن مخالفت کردند: محمود احمدینژاد و محمدعلی سیدنژاد که ترجیح میدادند سفارت شوروی هدف گرفته شود...موسوی خوئینیها موافق بود که ضروری است رویهها و اعمال شیطانی داخل سفارت ایالات متحده از خط خارج شوند... اگر گلوله شلیک میکردند، اجساد آنهایی که در صفوف نخست شهید میشدند، به میان جمعیت بیرون منتقل و روی دست، در خیابانها تشییع میشد تا بر آتش خشم مردم دمیده شود.
خاطرات دانشجویان ایرانی در آمریکا از دوره گروگانگیری
شرایط برای دانشجویان ایرانی در دوران گروگانگیری سخت شد و حتی گریبان شهروندان عرب و ترک را نیز گرفت...من و همسرم که در آن زمان در خانههای دانشجویی زندگی میکردیم، دو تلفن تهدیدآمیز دریافت کردیم. هر دو این تلفنها توسط دانشجویان انجام گرفته بود...اساتید چپ نیز گروگانگیری را مخل شئونات لازم بینالمللی میدانستند...گروگانگیری کارکنان سفارت ۴۴۴ روز به طول انجامید، اما آمریکا با حمایت از شاه، ۲۵ سال ایرانیها را در گروگان نگه داشت...هنوز آثار روانی گروگانگیری را در بین آمریکاییها میبینیم.
سفارتی که خار چشم انقلابیون بود
محمد هاشمی خود را برای مرگ آماده میکرد. او و مابقی، یک هفته بیشتر بود که کارشان شده بود دید زدن از پشتبام ساختمانهای بلند خیابانهای فرعی اطراف سفارت آمریکا...تا هاشمی مژده داد که قصدشان محاصرهٔ این محل است، همهمهٔ خرسندی و هیجان جماعت بلند شد...کنسولگری شبیه قلعه شده بود...دیوارها با شعارهای انقلابی پوشانده شده بودند و بر تارکشان، میلههای سه فوتی تیز و خمیدهای از جنس فولاد نشسته بود...چند روز قبلترش، گروهی از جوانان دزدکی وارد مجتمع شده بودند تا پرچم آمریکا را پائین بیاورند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با دختر یکی از گروگانهای آمریکایی: کمپین نامهنگاری به گروگانها راه انداختم
بعد از ۳ روز مطلع شدیم که پدرم در میان گروگانها است...من فکر میکردم پدرم در اسلامآباد است. تصور نمیکردم دولت ما در آن آخر هفته به او چراغ سبز نشان داده تا به تهران پرواز کند...مردم شروع به بستن روبانهای زرد رنگ به دور درختانشان کردند. در ایالات متحده این یک نماد بود...بیشتر روز را در سفارت ایران در واشنگتن سپری میکردم و حتی برای ناهار نیز آنجا میماندم و با نمایندگان کشور شما صحبت میکردم... به خاطر دوستی با ایرانیها تهدید به مرگ شدم...دو نفر از گروگانها بعد از بازگشت خودکشی کردند.
بازجویی از من درباره کودتای سال ۳۲ بود
هدف از افشاگریها، سلطنتطلبان و یا آمریکاییان نبودند، بلکه اعضای جبهۀ ملی، جنبش سوسیال دموکراتی که به آنها «لیبرال» میگفتند هدف قرار میگرفتند...یکی لباس مامور امنیتی ما را پوشیده بود...گفتم حالا تمام نماز و روزههایت باطل میشود چون لباسها را بدون رضایت صاحبش پوشیدهای...با مرگ شاه هیچ عذری برای گروگانگیری وجود نداشت...نامه به ما جزو تکالیف مدارس بود...از لحاظ روانی احساس میکردیم که هرچه از تهران دورتر باشیم شانس آزادی ما کمتر است.
از بازجویی در برابر خوئینیها تا مصاحبه با ابتکار
روز گروگانگیری با پسران طالقانی ملاقات داشتم...عملیات طبس ابلهانهترین نقشهٔ نجات ما بود. من واقعا خوشحالم که آن عملیات بینتیجه ماند، چون در غیر این صورت ما حتما مرده به دولت آمریکا تحویل داده میشدیم...چون فارسی میدانستم مرا به زندان انفرادی بردند...در آن فرصت کوتاهی که داشتم هر آنچه لازم بود در دسترس نباشد را از بین برده بودم و خوشبختانه چیزی آنجا نبود...از بین رفتن دفتر تلفن خانهام سبب شد زندگی خیلی از آدمها در تهران به خطر نیافتد...ما را به شهر قم و زندان سابق ساواک بردند.
دانشجویان بعد از اشغال سفارت برنامهای نداشتند
به ما گفتند مردم فقط میخواهند یک اعلامیه بخوانند و بروند...هیچ گلولهای شلیک نشد و به کسی آسیب نرسید...یکی از احمقانهترین تصمیمات دوران خدمتم در وزارت امور خارجه را گرفتم. داوطلب شدم که بیرون بروم و با مردم صحبت کنم...فکر میکردیم این ماجرا نمیتواند ادامه بیابد. بالاخره کسی پیدا میشود که به ختم این غائله کمک کند...به یاد دارم که از رادیو خبر استعفای دولت موقت را شنیدم. خبر خوبی نبود...وقتی از چشمبند استفاده میکردند که میخواستند ما را جابجا کنند... استرداد شاه به ایران غیرممکن بود.
گروگانگیری سفارت آمریکا را پیشبینی کرده بودم
در زیرزمین سفارت آمریکا دنبال سران حکومت شاه بودند...آیتالله بهشتی و یزدی کارکنان سفارت آمریکا را آزاد کردند...هر روز صبح اولین کاری که میکردم، زنگ زدن به سفارت بود. آنسو کسی که انگلیسی حرف میزد، جواب میداد و میگفت: «لانهٔ جاسوسی»...دیدار با قطبزاده آخرین راهحل مسالمتآمیز بحران گروگانگیری بود...گروگانها ما را مسئول اسارتشان میدانستند...چون دستمان به مقامهای صاحب قدرت ایران نمیرسید برای هر کسی که به سرمان میزد شاید نفوذ و تأثیری داشته باشد، پیغام میفرستادیم.
امیدوارم روزی به تهران برگردم
قصد نداشتیم شاه را برگردانیم...دربارۀ حمله به سفارت هشدار داده بودم... همه به بحران دامن زدیم...اسناد محرمانه سفارت به اندازه کافی نابود نشد...به تفنگدارهای سفارت دستور شلیک ندادم. از گاز اشکآور استفاده کردیم...اتاق وزارت خارجه ایران، سفارت آمریکا شد...از طریق سفیر سوئیس در تهران پیغامهایی از درون زندان به واشنگتن میرساندیم...بعد از عملیات نجات همهٔ گروگانها را جابهجا کردند...شکست عملیات نجات ما را آچمز کرد...قطبزاده برای حل و فصل گروگانگیری خطر کرد...شگفتی اکتبر ادعایی توخالی است.
خاطرات دوران گروگانگیری با سه وزیر خارجه
سفرا برای پادرمیانی جهت آزادی گروگانها میآمدند و میرفتند و چون غالباً اروپایی بودند، من طبق روال اداری پای ثابت بسیاری از آن دیدارها و عهدهدار تهیه گزارشهایش بودم...کن تیلور، سفیر کانادا با حالتی خونسرد روبروی من نشسته بود. کمتر از یک هفته بعد آگاه شدیم که در همان روز مذاکره، شش دیپلمات آمریکایی که در روز گروگانگیری در سفارت نبودند و به او پناه برده بودند، هنوز میهمانش بودند... سفیری آمده بود اتمام حجت کند که یا گروگانها را آزاد کنید و یا یک تحریم اقتصادی عمومی را پذیرا باشید!
گفتوگوی تاریخ ایرانی با فروز رجاییفر: نگران بودند خبر اشغال سفارت را به دولت موقت بدهم
عقد ما در ساختمان ویزای سفارت آمریکا برگزار شد... گروگانها یک سیلی هم نخوردند...الان معنا ندارد که کسی برود سفارت اشغال کند.
دانشجویان میخواستند یکی دو روز در سفارت بمانند
گمان میکردم شب خانه خواهم بود تا شام حسابی بخورم...از دانشجوها نمیترسیدم، از تودههای مردم میترسیدم...در بازجوییها شکنجه نشدیم...دانشجوهای اسیرکننده نگران حال و روز ما بودند...خبر آزادیمان را از پزشکان الجزایری شنیدم...احساس بدی نسبت به گروگانگیرها نداشتهام...بسیاری از سرکردههای دانشجویان در آمریکا زندگی کرده بودند...دربارهٔ اصل ماجرای گروگانگیری حق نوشتن نداشتیم...تجربهٔ گروگانگیری مطلقاً همهٔ زندگی من نیست.
مطالب بیشتر
وعدهای که کمال خرازی به کاردار آمریکا داد
پوشه رئیس ایستگاه سیا در تهران نحیف بود اما مهم بود که هیچ جزئی از آن به دست نامحرم نیفتد. این اطلاعات به خاطر فعالیت ناچیز خود وی ویرانکننده، برای ایالات متحده خجالتآور و برای ایرانیهای دخیل بالقوه مصیبتبار (حتی مرگبار) بود...کارکنان آموزش دیده بودند با احتیاط از دروازههای نسبتاً خلوت پشتی خارج شوند و خود را به سفارتخانههای بریتانیا، کانادا یا سوئیس برسانند...کارکنان سفارت توافق کرده بودند که گاز اشکآور نباید در تمامی نقاط سفارت استفاده شود.
تماس پسران طالقانی با افسر سیاسی سفارت آمریکا
کارتر از مشاوران ارشدش نظر خواست و بیشترشان از پذیرش شاه حمایت کردند. پرزیدنت پرسید: «اگر آنها بریزند توی سفارت ما و مردممان را گروگان بگیرند، توصیهتان چه کاری خواهد بود؟» از آن جمع یک نفر هم جوابی نداشت... جان گریوز، رئیس دفتر نمایندگی سازمان اطلاعاتی ایالات متحده، آن هفته به واشنگتن تلگراف زده بود که فضای عمومی در تهران به کفایت بهبود یافته که برنامهاش از سر گرفته شده و تعداد کارکنانش افزایش یابد...ابراهیم یزدی هشدار داد پس از پذیرش شاه، توقعی بیجا خواهد بود که قول دهد سفارت امن بماند.
محمود احمدینژاد؛ دانشجویی که ساز مخالف میزد
اصغرزاده نخستین کسی بود که پیشنهاد اشغال سفارت را مطرح کرد. اما دو دانشجو با آن مخالفت کردند: محمود احمدینژاد و محمدعلی سیدنژاد که ترجیح میدادند سفارت شوروی هدف گرفته شود...موسوی خوئینیها موافق بود که ضروری است رویهها و اعمال شیطانی داخل سفارت ایالات متحده از خط خارج شوند... اگر گلوله شلیک میکردند، اجساد آنهایی که در صفوف نخست شهید میشدند، به میان جمعیت بیرون منتقل و روی دست، در خیابانها تشییع میشد تا بر آتش خشم مردم دمیده شود.
سفارتی که خار چشم انقلابیون بود
محمد هاشمی خود را برای مرگ آماده میکرد. او و مابقی، یک هفته بیشتر بود که کارشان شده بود دید زدن از پشتبام ساختمانهای بلند خیابانهای فرعی اطراف سفارت آمریکا...تا هاشمی مژده داد که قصدشان محاصرهٔ این محل است، همهمهٔ خرسندی و هیجان جماعت بلند شد...کنسولگری شبیه قلعه شده بود...دیوارها با شعارهای انقلابی پوشانده شده بودند و بر تارکشان، میلههای سه فوتی تیز و خمیدهای از جنس فولاد نشسته بود...چند روز قبلترش، گروهی از جوانان دزدکی وارد مجتمع شده بودند تا پرچم آمریکا را پائین بیاورند.
خاطرات دانشجویان ایرانی در آمریکا از دوره گروگانگیری
شرایط برای دانشجویان ایرانی در دوران گروگانگیری سخت شد و حتی گریبان شهروندان عرب و ترک را نیز گرفت...من و همسرم که در آن زمان در خانههای دانشجویی زندگی میکردیم، دو تلفن تهدیدآمیز دریافت کردیم. هر دو این تلفنها توسط دانشجویان انجام گرفته بود...اساتید چپ نیز گروگانگیری را مخل شئونات لازم بینالمللی میدانستند...گروگانگیری کارکنان سفارت ۴۴۴ روز به طول انجامید، اما آمریکا با حمایت از شاه، ۲۵ سال ایرانیها را در گروگان نگه داشت...هنوز آثار روانی گروگانگیری را در بین آمریکاییها میبینیم.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با دختر یکی از گروگانهای آمریکایی: کمپین نامهنگاری به گروگانها راه انداختم
بعد از ۳ روز مطلع شدیم که پدرم در میان گروگانها است...من فکر میکردم پدرم در اسلامآباد است. تصور نمیکردم دولت ما در آن آخر هفته به او چراغ سبز نشان داده تا به تهران پرواز کند...مردم شروع به بستن روبانهای زرد رنگ به دور درختانشان کردند. در ایالات متحده این یک نماد بود...بیشتر روز را در سفارت ایران در واشنگتن سپری میکردم و حتی برای ناهار نیز آنجا میماندم و با نمایندگان کشور شما صحبت میکردم... به خاطر دوستی با ایرانیها تهدید به مرگ شدم...دو نفر از گروگانها بعد از بازگشت خودکشی کردند.
بازجویی از من درباره کودتای سال ۳۲ بود
هدف از افشاگریها، سلطنتطلبان و یا آمریکاییان نبودند، بلکه اعضای جبهۀ ملی، جنبش سوسیال دموکراتی که به آنها «لیبرال» میگفتند هدف قرار میگرفتند...یکی لباس مامور امنیتی ما را پوشیده بود...گفتم حالا تمام نماز و روزههایت باطل میشود چون لباسها را بدون رضایت صاحبش پوشیدهای...با مرگ شاه هیچ عذری برای گروگانگیری وجود نداشت...نامه به ما جزو تکالیف مدارس بود...از لحاظ روانی احساس میکردیم که هرچه از تهران دورتر باشیم شانس آزادی ما کمتر است.
دانشجویان بعد از اشغال سفارت برنامهای نداشتند
به ما گفتند مردم فقط میخواهند یک اعلامیه بخوانند و بروند...هیچ گلولهای شلیک نشد و به کسی آسیب نرسید...یکی از احمقانهترین تصمیمات دوران خدمتم در وزارت امور خارجه را گرفتم. داوطلب شدم که بیرون بروم و با مردم صحبت کنم...فکر میکردیم این ماجرا نمیتواند ادامه بیابد. بالاخره کسی پیدا میشود که به ختم این غائله کمک کند...به یاد دارم که از رادیو خبر استعفای دولت موقت را شنیدم. خبر خوبی نبود...وقتی از چشمبند استفاده میکردند که میخواستند ما را جابجا کنند... استرداد شاه به ایران غیرممکن بود.
از بازجویی در برابر خوئینیها تا مصاحبه با ابتکار
روز گروگانگیری با پسران طالقانی ملاقات داشتم...عملیات طبس ابلهانهترین نقشهٔ نجات ما بود. من واقعا خوشحالم که آن عملیات بینتیجه ماند، چون در غیر این صورت ما حتما مرده به دولت آمریکا تحویل داده میشدیم...چون فارسی میدانستم مرا به زندان انفرادی بردند...در آن فرصت کوتاهی که داشتم هر آنچه لازم بود در دسترس نباشد را از بین برده بودم و خوشبختانه چیزی آنجا نبود...از بین رفتن دفتر تلفن خانهام سبب شد زندگی خیلی از آدمها در تهران به خطر نیافتد...ما را به شهر قم و زندان سابق ساواک بردند.
گروگانگیری سفارت آمریکا را پیشبینی کرده بودم
در زیرزمین سفارت آمریکا دنبال سران حکومت شاه بودند...آیتالله بهشتی و یزدی کارکنان سفارت آمریکا را آزاد کردند...هر روز صبح اولین کاری که میکردم، زنگ زدن به سفارت بود. آنسو کسی که انگلیسی حرف میزد، جواب میداد و میگفت: «لانهٔ جاسوسی»...دیدار با قطبزاده آخرین راهحل مسالمتآمیز بحران گروگانگیری بود...گروگانها ما را مسئول اسارتشان میدانستند...چون دستمان به مقامهای صاحب قدرت ایران نمیرسید برای هر کسی که به سرمان میزد شاید نفوذ و تأثیری داشته باشد، پیغام میفرستادیم.
امیدوارم روزی به تهران برگردم
قصد نداشتیم شاه را برگردانیم...دربارۀ حمله به سفارت هشدار داده بودم... همه به بحران دامن زدیم...اسناد محرمانه سفارت به اندازه کافی نابود نشد...به تفنگدارهای سفارت دستور شلیک ندادم. از گاز اشکآور استفاده کردیم...اتاق وزارت خارجه ایران، سفارت آمریکا شد...از طریق سفیر سوئیس در تهران پیغامهایی از درون زندان به واشنگتن میرساندیم...بعد از عملیات نجات همهٔ گروگانها را جابهجا کردند...شکست عملیات نجات ما را آچمز کرد...قطبزاده برای حل و فصل گروگانگیری خطر کرد...شگفتی اکتبر ادعایی توخالی است.
خاطرات دوران گروگانگیری با سه وزیر خارجه
سفرا برای پادرمیانی جهت آزادی گروگانها میآمدند و میرفتند و چون غالباً اروپایی بودند، من طبق روال اداری پای ثابت بسیاری از آن دیدارها و عهدهدار تهیه گزارشهایش بودم...کن تیلور، سفیر کانادا با حالتی خونسرد روبروی من نشسته بود. کمتر از یک هفته بعد آگاه شدیم که در همان روز مذاکره، شش دیپلمات آمریکایی که در روز گروگانگیری در سفارت نبودند و به او پناه برده بودند، هنوز میهمانش بودند... سفیری آمده بود اتمام حجت کند که یا گروگانها را آزاد کنید و یا یک تحریم اقتصادی عمومی را پذیرا باشید!
دانشجویان میخواستند یکی دو روز در سفارت بمانند
گمان میکردم شب خانه خواهم بود تا شام حسابی بخورم...از دانشجوها نمیترسیدم، از تودههای مردم میترسیدم...در بازجوییها شکنجه نشدیم...دانشجوهای اسیرکننده نگران حال و روز ما بودند...خبر آزادیمان را از پزشکان الجزایری شنیدم...احساس بدی نسبت به گروگانگیرها نداشتهام...بسیاری از سرکردههای دانشجویان در آمریکا زندگی کرده بودند...دربارهٔ اصل ماجرای گروگانگیری حق نوشتن نداشتیم...تجربهٔ گروگانگیری مطلقاً همهٔ زندگی من نیست.
مطالب کمتر
+ سیمای جهانی سینمای ایران
- سیمای جهانی سینمای ایران
مخاطبان و سینمای هنری؛ تصویر ایران مدرن
تحسینهای بینالمللی لزوما سبب نمیشود که مردم برای تماشای فیلم اکران شدهای با این شرایط هجوم ببرند...به لطف گردش اقتصادی فوقالعادهٔ قاچاق و تماشای فیلم در ویسیدیهای خانگی بسیاری از فیلمهای هنری که دچار سانسور یا توقیف شدهاند به شکل گستردهای در ایران توزیع و دیده شدهاند...ایرانیان نمیخواهند به عنوان «یک بدوی دیگر» در منظر غرب مدرن دیده شوند. این واکنش، نقطهٔ مقابل آن چیزی است که در سینمای ایران پیش از انقلاب وجود داشت.
فیلمهای سفارشی و ناسیونالیسم ایرانی؛ کنایه حاتمیکیا و گلایه فرمانآرا
یکی از اصلیترین اتهاماتی که دربارهٔ سینمای هنری ایران مطرح میشود، نشان دادن «ایرانی عقبمانده، فقیر و تصاویری منفی از جامعهٔ ایران است که مطابق با کلیشههایی است که غرب از ایران تصویر میکند و برای همین هم در جشنوارههای خارجی محبوبیت دارد.»...ابراهیم حاتمیکیا گفت: «وقتی که این فیلمسازها در شهرهای کوچک فیلم میسازند، یک چشمانداز تیره و بسیار منفی ارائه میکنند، درست مثل نگاهی که اپوزیسیون و مخالفان حکومت دارند.»...بهمن فرمانآرا میگوید خارجیها به دیدن بدبختیهای ایران علاقمند هستند.
جدال سیاسی در صحنه سینما؛ نوبت مخملباف و خانۀ کیارستمی
مقامات در آن زمان بر این عقیده بودند که سینماگران میبایست از نمایش طبقهٔ ثروتمند ایرانی حذر کنند...برخی از محافظهکاران به بهشتی گفتهاند که نسبت به انگیزهٔ غرب در استقبال از سینمای ایران شک دارند...فیلمهای مخملباف بهانهای برای حمله به محمد خاتمی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد...طالبزاده گفت که مانع از ارسال فیلمهای سکولار به جشنوارهها خواهد شد...یکی از مقامات وزارت خارجه اعلام کرد که در خبرگزاریهای بینالمللی به نام کیارستمی دو برابر بیشتر از نام وزیر امور خارجهٔ ایران اشاره شده است.
سینمای پساانقلابی؛ از رکس تا کن
آیتالله خمینی، سینما را ابزاری برای «آموزش مردم» خواند که آن نیز مانند باقی هنرها میبایست در خدمت اسلام به کار گرفته شود...در نخستین سالهای پس از انقلاب چارچوب معینی برای سینمای اسلامی تعریف نشده بود و این سردرگمی باعث شد تا فیلمهای اندکی ساخته شوند...سینمای هنری و جشنوارهای در پی تغییرات نوین وزارت ارشاد پدید آمد. در ازای بها دادن به سینمای سوپراستارهای پیش از انقلاب، مقامات جدید بر نقش کارگردان به عنوان نیروی خلاقهٔ سینما تمرکز کردند.
موج نو سینمای ایران؛ هیاهوی یک «گاو»
نسخهٔ اصلی فیلم «گاو» قانون سانسور را زیر پا میگذاشت. نمایش روستای فقیرنشین باب میل رژیم پهلوی نبود که ادعا میکرد ایران را به کشوری مدرن تبدیل کرده است...فیلم گاو تنها زمانی اجازهٔ اکران یافت که سانسورچیها یادداشتی به ابتدای فیلم اضافه کردند با این مضمون که زمان وقایع نشان داده شده در فیلم پیش از دورهٔ پهلوی است... رژیم سلطنتی از ساخت و اکران فیلمهای مستندی که پیشرفتهای ایران در دورهٔ پهلوی را به تصویر میکشیدند، پشتیبانی میکرد.
سانسور فیلمهای هنری؛ گریز کیارستمی و ستیز پناهی
مسئولان محافظهکار گفتند باید قسمت بیشتری از فیلم زندان زنان سانسور شود...صحنهٔ پایانی فیلم طعم گیلاس نمونه پرهیز کیارستمی از مواجهه با سانسور است.
مطالب بیشتر
مخاطبان و سینمای هنری؛ تصویر ایران مدرن
تحسینهای بینالمللی لزوما سبب نمیشود که مردم برای تماشای فیلم اکران شدهای با این شرایط هجوم ببرند...به لطف گردش اقتصادی فوقالعادهٔ قاچاق و تماشای فیلم در ویسیدیهای خانگی بسیاری از فیلمهای هنری که دچار سانسور یا توقیف شدهاند به شکل گستردهای در ایران توزیع و دیده شدهاند...ایرانیان نمیخواهند به عنوان «یک بدوی دیگر» در منظر غرب مدرن دیده شوند. این واکنش، نقطهٔ مقابل آن چیزی است که در سینمای ایران پیش از انقلاب وجود داشت.
فیلمهای سفارشی و ناسیونالیسم ایرانی؛ کنایه حاتمیکیا و گلایه فرمانآرا
یکی از اصلیترین اتهاماتی که دربارهٔ سینمای هنری ایران مطرح میشود، نشان دادن «ایرانی عقبمانده، فقیر و تصاویری منفی از جامعهٔ ایران است که مطابق با کلیشههایی است که غرب از ایران تصویر میکند و برای همین هم در جشنوارههای خارجی محبوبیت دارد.»...ابراهیم حاتمیکیا گفت: «وقتی که این فیلمسازها در شهرهای کوچک فیلم میسازند، یک چشمانداز تیره و بسیار منفی ارائه میکنند، درست مثل نگاهی که اپوزیسیون و مخالفان حکومت دارند.»...بهمن فرمانآرا میگوید خارجیها به دیدن بدبختیهای ایران علاقمند هستند.
جدال سیاسی در صحنه سینما؛ نوبت مخملباف و خانۀ کیارستمی
مقامات در آن زمان بر این عقیده بودند که سینماگران میبایست از نمایش طبقهٔ ثروتمند ایرانی حذر کنند...برخی از محافظهکاران به بهشتی گفتهاند که نسبت به انگیزهٔ غرب در استقبال از سینمای ایران شک دارند...فیلمهای مخملباف بهانهای برای حمله به محمد خاتمی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد...طالبزاده گفت که مانع از ارسال فیلمهای سکولار به جشنوارهها خواهد شد...یکی از مقامات وزارت خارجه اعلام کرد که در خبرگزاریهای بینالمللی به نام کیارستمی دو برابر بیشتر از نام وزیر امور خارجهٔ ایران اشاره شده است.
سینمای پساانقلابی؛ از رکس تا کن
آیتالله خمینی، سینما را ابزاری برای «آموزش مردم» خواند که آن نیز مانند باقی هنرها میبایست در خدمت اسلام به کار گرفته شود...در نخستین سالهای پس از انقلاب چارچوب معینی برای سینمای اسلامی تعریف نشده بود و این سردرگمی باعث شد تا فیلمهای اندکی ساخته شوند...سینمای هنری و جشنوارهای در پی تغییرات نوین وزارت ارشاد پدید آمد. در ازای بها دادن به سینمای سوپراستارهای پیش از انقلاب، مقامات جدید بر نقش کارگردان به عنوان نیروی خلاقهٔ سینما تمرکز کردند.
موج نو سینمای ایران؛ هیاهوی یک «گاو»
نسخهٔ اصلی فیلم «گاو» قانون سانسور را زیر پا میگذاشت. نمایش روستای فقیرنشین باب میل رژیم پهلوی نبود که ادعا میکرد ایران را به کشوری مدرن تبدیل کرده است...فیلم گاو تنها زمانی اجازهٔ اکران یافت که سانسورچیها یادداشتی به ابتدای فیلم اضافه کردند با این مضمون که زمان وقایع نشان داده شده در فیلم پیش از دورهٔ پهلوی است... رژیم سلطنتی از ساخت و اکران فیلمهای مستندی که پیشرفتهای ایران در دورهٔ پهلوی را به تصویر میکشیدند، پشتیبانی میکرد.
مطالب کمتر
+ ناگفتههای ابراهیم یزدی از جنگ ایران و عراق
- ناگفتههای ابراهیم یزدی از جنگ ایران و عراق
روایت ابراهیم یزدی از نامۀ محرمانه بازرگان و آخرین دیدار با امام
حمله عراق به ایران را پیشبینی، با ادامه جنگ مخالفت و از رزمندگان حمایت کردیم...اگر در سفارت آمریکا گروگانگیری نمیشد، صدام جرات نمیکرد حمله کند.
در دیدار ابراهیم یزدی و سعدون حمادی چه گذشت؟
یزدی: هدف ما در کردستان این است که مشکل کردها را از راه سیاسی حل کنیم، نه فقط با نیروی نظامی...برای اولین بار است که میشنوم عراق نگران شیعیان است...اعلام کنید که روابطتان را با جبهه آزادیبخش خوزستان قطع کردهاید و در مورد کردستان نباید اسلحه به هیچ کس بدهید و اغتشاش نکنید....حمادی: حاضریم قرارداد امضا کنیم که نه شما و نه ما دخالتی در کار یکدیگر نکنیم...تمام کردهایی که در ایران زندگی میکنند و عراقی هستند و با حزب دمکرات کردستان همکاری دارند، علیه ما فعالیت میکنند.
چمران هرگز از نهضت آزادی جدا نشد
امام گفتند اگر بصره را بگیریم، در عراق کودتا میشود و صدام را برکنار میکنند و بعد ما صلح میکنیم...به امام گفتم باید پیروزی نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی کنیم. به محض اینکه به پیروزی نظامی رسیدید، کشورهایی که میگویند دوست ما هستند مثل سوریه و الجزایر، در سازمان ملل پیشنهاد آتشبس بدهند...چمران گله کرد که غرضی به ماشینهای ما بنزین نمیدهد...شیبانی پیش از انقلاب وقتی از زندان آزاد شد، اعلام کرد که دیگر عضو نهضت نیست... آیتالله طالقانی از زندان که آزاد شد، دیگر عضو نهضت آزادی نبود.
تا فتح خرمشهر از جنگ حمایت کردیم
چمران گفت از ما دو نفر یکی باید بماند...تا فتح خرمشهر ما با تمام قوا از جنگ حمایت کردیم...آقای محسن اللهوردی از اعضای نهضت آزادی بود که در جنگ شهید شد... اعراب حاضر شدند ۱۰۰ میلیارد دلار بابت خسارت جنگ به ایران بپردازند. این موضوع در جلسات غیرعلنی مجلس هم مطرح شد... صدام در شرایط مالی نبود که بتواند غرامت را بپردازد...اگر در مواردی کشورهای عربی به صدام در جنگ علیه ایران کمک کرده بودند چه ایرادی داشت اگر آنها غرامت جنگ را میپرداختند.
مخالف اعزام ارتش به کردستان بودیم
گزارشهای ارتش عراق قبل از اینکه به دست رئیسجمهور عراق برسد، به ایران میآمد...اگر گروگانگیری نمیشد، صدام جرات نمیکرد به ایران حمله کند...قبل از گروگانگیری، کویت هرگز موافق حمله عراق نبود...ارتش به انقلاب تسلیم شده بود اما هنوز نیروی قابل اعتمادی نبود. پیشبینی آمریکاییها این بود که بعد از مدتی که هیجانات انقلابی فروکش کند، دوباره ارتش وارد صحنه شود...غرضی، استاندار خوزستان فرماندهان ارتش را زندانی و خلع درجه کرد...به پیشنهاد رئیسجمهور الجزایر با صدام مذاکره کردم.
جنگ ایران و عراق قابل پیشبینی و پیشگیری بود
از اسفند ۵۷ حمله عراق به ایران را پیشبینی کردیم...کشورهایی در منطقه، مثل کویت و سوریه، آمادگی داشتند که میان ایران و عراق برای بهبود روابط وساطت کنند...برنامههایی که به زبان عربی از رادیو و تلویزیون ایران پخش میشد، تبلیغات مخربی داشت...افسران عراقی به آقای شمس اردکانی گزارش داده بودند که ارتش عراق در چه روز و ساعتی و از کدام نقطه به ایران حمله خواهد کرد...مامور سیا به امیرانتظام گفت که ما اطلاعاتی داریم و حاضریم به ایران بیاییم...اطلاعات آمریکاییها برای ما تازگی نداشت.
متن کامل مذاکرات ابراهیم یزدی با صدام حسین در هاوانا
یزدی: شما حق هیچگونه دخالتی در خوزستان ندارید... این به صلاح ما و شما نیست که کردها را بر علیه یکدیگر بشورانیم. تشکیل دولت کردستان همیشه در جنگ با عراق و ایران خواهد بود...در مورد سه جزیره ایرانی در خلیج فارس حاضر نیستیم با شما صحبت کنیم، چون به عراق ربطی ندارد...صدام: چندین بار روزنامههای شما در صفحه اولشان به عراق حمله کردند... اگر شاه میخواست روشش را ادامه دهد یک جنگ رودرروی طولانی مدتی با او میداشتیم...ما انقلاب و حکومت جدید شما را به رسمیت شناختیم.
مطالب بیشتر
روایت ابراهیم یزدی از نامۀ محرمانه بازرگان و آخرین دیدار با امام
حمله عراق به ایران را پیشبینی، با ادامه جنگ مخالفت و از رزمندگان حمایت کردیم...اگر در سفارت آمریکا گروگانگیری نمیشد، صدام جرات نمیکرد حمله کند.
در دیدار ابراهیم یزدی و سعدون حمادی چه گذشت؟
یزدی: هدف ما در کردستان این است که مشکل کردها را از راه سیاسی حل کنیم، نه فقط با نیروی نظامی...برای اولین بار است که میشنوم عراق نگران شیعیان است...اعلام کنید که روابطتان را با جبهه آزادیبخش خوزستان قطع کردهاید و در مورد کردستان نباید اسلحه به هیچ کس بدهید و اغتشاش نکنید....حمادی: حاضریم قرارداد امضا کنیم که نه شما و نه ما دخالتی در کار یکدیگر نکنیم...تمام کردهایی که در ایران زندگی میکنند و عراقی هستند و با حزب دمکرات کردستان همکاری دارند، علیه ما فعالیت میکنند.
چمران هرگز از نهضت آزادی جدا نشد
امام گفتند اگر بصره را بگیریم، در عراق کودتا میشود و صدام را برکنار میکنند و بعد ما صلح میکنیم...به امام گفتم باید پیروزی نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی کنیم. به محض اینکه به پیروزی نظامی رسیدید، کشورهایی که میگویند دوست ما هستند مثل سوریه و الجزایر، در سازمان ملل پیشنهاد آتشبس بدهند...چمران گله کرد که غرضی به ماشینهای ما بنزین نمیدهد...شیبانی پیش از انقلاب وقتی از زندان آزاد شد، اعلام کرد که دیگر عضو نهضت نیست... آیتالله طالقانی از زندان که آزاد شد، دیگر عضو نهضت آزادی نبود.
تا فتح خرمشهر از جنگ حمایت کردیم
چمران گفت از ما دو نفر یکی باید بماند...تا فتح خرمشهر ما با تمام قوا از جنگ حمایت کردیم...آقای محسن اللهوردی از اعضای نهضت آزادی بود که در جنگ شهید شد... اعراب حاضر شدند ۱۰۰ میلیارد دلار بابت خسارت جنگ به ایران بپردازند. این موضوع در جلسات غیرعلنی مجلس هم مطرح شد... صدام در شرایط مالی نبود که بتواند غرامت را بپردازد...اگر در مواردی کشورهای عربی به صدام در جنگ علیه ایران کمک کرده بودند چه ایرادی داشت اگر آنها غرامت جنگ را میپرداختند.
مخالف اعزام ارتش به کردستان بودیم
گزارشهای ارتش عراق قبل از اینکه به دست رئیسجمهور عراق برسد، به ایران میآمد...اگر گروگانگیری نمیشد، صدام جرات نمیکرد به ایران حمله کند...قبل از گروگانگیری، کویت هرگز موافق حمله عراق نبود...ارتش به انقلاب تسلیم شده بود اما هنوز نیروی قابل اعتمادی نبود. پیشبینی آمریکاییها این بود که بعد از مدتی که هیجانات انقلابی فروکش کند، دوباره ارتش وارد صحنه شود...غرضی، استاندار خوزستان فرماندهان ارتش را زندانی و خلع درجه کرد...به پیشنهاد رئیسجمهور الجزایر با صدام مذاکره کردم.
جنگ ایران و عراق قابل پیشبینی و پیشگیری بود
از اسفند ۵۷ حمله عراق به ایران را پیشبینی کردیم...کشورهایی در منطقه، مثل کویت و سوریه، آمادگی داشتند که میان ایران و عراق برای بهبود روابط وساطت کنند...برنامههایی که به زبان عربی از رادیو و تلویزیون ایران پخش میشد، تبلیغات مخربی داشت...افسران عراقی به آقای شمس اردکانی گزارش داده بودند که ارتش عراق در چه روز و ساعتی و از کدام نقطه به ایران حمله خواهد کرد...مامور سیا به امیرانتظام گفت که ما اطلاعاتی داریم و حاضریم به ایران بیاییم...اطلاعات آمریکاییها برای ما تازگی نداشت.
مطالب کمتر
+ تقدیر امام موسی صدر اسیر
- تقدیر امام موسی صدر اسیر
ناگفتههای وزیر خارجه سابق لیبی از مشاجره امام موسی صدر و قذافی
هواری بومدین، امام صدر را قانع کرد که به لیبی برو و با معمر قذافی دیدار کن برای حرکت ملی... بعدا شنیدم که بومدین وقتی حکایت ناپدید شدن امام موسی صدر را شنید خشمگین شد و وقتی از قذافی پرسید، او جواب روشنی نداد...امام موسی صدر خشمگین شد و گفته میشود که به قذافی گفت تو چیزی از دین نمیفهمی و به اسلام و پیامبر گستاخی میکنی، معمر قذافی هم خشمگین شد. امام صدر، قذافی را توبیخ کرد. برای همین امام موسی صدر را گرفتند. او و دو همراهش را بردند به جایی که تا به امروز مشخص نیست.
کارنامه موسی صدر در لبنان؛ بیداری شیعی با مشارکت اجتماعی
موسی صدر متعلق به نسلی است که میخواهند به مدد علوم دینی اسلامی برای مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی راهحل ارائه دهند...بخشی از انگیزه مبارزه موسی صدر، نبرد با ایدههای چپگرایی بود که در جامعه نفوذ داشتند...وی جامعه شیعیان را تحکیم بخشید و باعث یک بسیج اجتماعی شد که به او اجازه داد علیه رقیبان سیاسی و اجتماعی موضع بگیرد...دهه ۶٠ نقطه عطفی در ظهور جامعه شیعه در لبنان بود. موسی صدر به شیعیان لبنان لحن، ایدئولوژی، بنیادهای جدید و عناصر مهمی برای استقلال و رهایی داد.
شگفتیهای نجیبزادۀ عجیب
اوایل دههٔ ۱۳۴۰ مسیحیانی بودند که به دیدشان امام موسی صدر خصایل و هیبت مسیح را داشت... کریم بقرادونی، از روشنفکران برجستهٔ حزب مسیحیان مارونی لبنان به یاد میآورد که صدر «آدم جذابی بود که به ظاهر و لباسش میرسید و در رفتار و سخنرانیهایش دقت داشت.»... در موسی صدر، گرایش به حیرتزده کردن، در هیچ موردی به اندازهٔ روشهای تلاشش برای پر کردن شکاف میان مسلمانان و مسیحیان مشهود و بارز نیست... صدر با لبنان زمان خودش هیچ پیوند اجتماعی یا ملی مستقیمی نداشت.
قهرمان دورۀ گذار؛ از امل تا عمل
دندیایسم واپسین جرقهٔ قهرمانی در عصر سیطرهٔ انحطاط است...زمانهٔ فعالیتهای موسی صدر توضیحدهندهٔ بخشی از روند پیدایش و تکوین این اسطوره است...قطع رابطهٔ صدر با شاه را تداوم رابطهٔ حکومت ایران با اسرائیل در دورانی تسریع کرد که اسرائیل شروع کرده بود به استفاده از بمبهای فسفری به قصد نابود کردن محصولات کشاورزی جنوب لبنان... موسی صدر بهبود وضع زندگی مردمش را میخواست و گفته، «ما نه راست و نه چپ بلکه رهروی راه عدالتیم.»...تلاشهای صدر در بهبود جایگاه شیعیان لبنان تاثیر داشت.
دین و دندی؛ مذهبیونی که آراسته بودند
در روایات شیعی در مورد هر دوازده امام آمده که قامت چشمگیر و لباس آراسته داشتهاند. در ایران، آیتالله خمینی و بهشتی، قطعاً با این تصویر آرمانی منطبق بودند...در اروپای قرن نوزدهم، پاپ لئوی سیزدهم به چشم بسیاری آدمها یک دندی بود. در دوران ما شخصیت نخستین رئیسجمهور قبرس، اسقف ماکاریوس که اتفاقاً موسی صدر را اغلب با او مقایسه میکنند، دندیطور به نظر میآید...دندی هم احترامی برای دولت قائل نیست و هم مطیع است...دندی نظم اجتماعی را دست میاندازد اما شورشی نیست.
راز جذابیت رهبر شیعیان لبنان
موسی صدر شهروندی ایرانی بود که سال ۱۳۳۸ ازش خواستند برود به لبنان و رهبر جامعهٔ شیعیان شهر صور شود، چون بر سر هیچ لبنانیای برای نشستن در این جایگاه توافق نبود...موسی صدر یکی از جذابترین شخصیتهای سیاسی است که در خاورمیانهٔ مدرن ظهور کرد...جذابیت او محدود به شیعیان نمیشود...ابعاد دندیگونه وجههٔ عمومی امام موسی صدر شیفتگی برمیانگیخت...دغدغهٔ من نه شخص موسی صدر بلکه وجههٔ اوست؛ «افسانه» یا به بیان دقیقتر اسطورهٔ اوست که میکوشم تفسیرش کنم.
امام موسی صدر با زنان بیحجاب تعامل خوبی داشت
احساس کردم که همۀ بیحجابها الزاماً بیدین نیستند. در لبنان دیدم افرادی هستند که واقعا حجاب ندارند اما خیلی دین دارند و کار خیر میکنند، کار فرهنگی میکنند... میدیدم خانمهایی که مسیحی یا مسلمان بودند و حجاب درستی نداشتند، دعوت میکردند و امام موسی صدر میرفتند منزلشان...خانمی میآمد که چریک بود. بعد دایی جان خیلی از او تعریف میکرد. برای من خیلی عجیب بود. بعد از انقلاب برای ما عادی شد...قم و شهری که من بودم و علمای قم هم محیطشان خیلی متفاوت بود با محیط لبنان و بیروت.
تلگرافهای امام خمینی برای پیگیری سرنوشت موسی صدر
فکر میکردیم ماجرای امام موسی صدر دو روزه حل میشود...دکتر چمران جلساتی دربارۀ پیگیری سرنوشت امام میگذاشت. من و احمد با هم میرفتیم. فکر میکنم دکتر یزدی هم بود. در این جلسات بیشتر این ایده مطرح میشد که کار از طریق چند حقوقدان بینالمللی انجام بگیرد. طرح خیلی هم پخته شد و همه راضی بودند. بالاخره به جمعبندی رسیدیم که چند نفر باشند...احمد بیشتر شخصی میآمد البته به امام گزارش هم میداد. یادم هست وقتی برمیگشتیم همین مساله را برای حضرت امام مطرح کرد که پیشنهادی شده و به این جمعبندی رسیدیم.
رد صدر؛ از تهران تا طرابلس
برآوردهای ساواک صراحت بر این داشت که «امام موسی صدر در اسارت سرهنگ قذافی است»...تغییر سفیر ایران در لبنان از نقاط مبهم پرونده امام موسی صدر است.
مطالب بیشتر
ناگفتههای وزیر خارجه سابق لیبی از مشاجره امام موسی صدر و قذافی
هواری بومدین، امام صدر را قانع کرد که به لیبی برو و با معمر قذافی دیدار کن برای حرکت ملی... بعدا شنیدم که بومدین وقتی حکایت ناپدید شدن امام موسی صدر را شنید خشمگین شد و وقتی از قذافی پرسید، او جواب روشنی نداد...امام موسی صدر خشمگین شد و گفته میشود که به قذافی گفت تو چیزی از دین نمیفهمی و به اسلام و پیامبر گستاخی میکنی، معمر قذافی هم خشمگین شد. امام صدر، قذافی را توبیخ کرد. برای همین امام موسی صدر را گرفتند. او و دو همراهش را بردند به جایی که تا به امروز مشخص نیست.
کارنامه موسی صدر در لبنان؛ بیداری شیعی با مشارکت اجتماعی
موسی صدر متعلق به نسلی است که میخواهند به مدد علوم دینی اسلامی برای مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی راهحل ارائه دهند...بخشی از انگیزه مبارزه موسی صدر، نبرد با ایدههای چپگرایی بود که در جامعه نفوذ داشتند...وی جامعه شیعیان را تحکیم بخشید و باعث یک بسیج اجتماعی شد که به او اجازه داد علیه رقیبان سیاسی و اجتماعی موضع بگیرد...دهه ۶٠ نقطه عطفی در ظهور جامعه شیعه در لبنان بود. موسی صدر به شیعیان لبنان لحن، ایدئولوژی، بنیادهای جدید و عناصر مهمی برای استقلال و رهایی داد.
قهرمان دورۀ گذار؛ از امل تا عمل
دندیایسم واپسین جرقهٔ قهرمانی در عصر سیطرهٔ انحطاط است...زمانهٔ فعالیتهای موسی صدر توضیحدهندهٔ بخشی از روند پیدایش و تکوین این اسطوره است...قطع رابطهٔ صدر با شاه را تداوم رابطهٔ حکومت ایران با اسرائیل در دورانی تسریع کرد که اسرائیل شروع کرده بود به استفاده از بمبهای فسفری به قصد نابود کردن محصولات کشاورزی جنوب لبنان... موسی صدر بهبود وضع زندگی مردمش را میخواست و گفته، «ما نه راست و نه چپ بلکه رهروی راه عدالتیم.»...تلاشهای صدر در بهبود جایگاه شیعیان لبنان تاثیر داشت.
شگفتیهای نجیبزادۀ عجیب
اوایل دههٔ ۱۳۴۰ مسیحیانی بودند که به دیدشان امام موسی صدر خصایل و هیبت مسیح را داشت... کریم بقرادونی، از روشنفکران برجستهٔ حزب مسیحیان مارونی لبنان به یاد میآورد که صدر «آدم جذابی بود که به ظاهر و لباسش میرسید و در رفتار و سخنرانیهایش دقت داشت.»... در موسی صدر، گرایش به حیرتزده کردن، در هیچ موردی به اندازهٔ روشهای تلاشش برای پر کردن شکاف میان مسلمانان و مسیحیان مشهود و بارز نیست... صدر با لبنان زمان خودش هیچ پیوند اجتماعی یا ملی مستقیمی نداشت.
دین و دندی؛ مذهبیونی که آراسته بودند
در روایات شیعی در مورد هر دوازده امام آمده که قامت چشمگیر و لباس آراسته داشتهاند. در ایران، آیتالله خمینی و بهشتی، قطعاً با این تصویر آرمانی منطبق بودند...در اروپای قرن نوزدهم، پاپ لئوی سیزدهم به چشم بسیاری آدمها یک دندی بود. در دوران ما شخصیت نخستین رئیسجمهور قبرس، اسقف ماکاریوس که اتفاقاً موسی صدر را اغلب با او مقایسه میکنند، دندیطور به نظر میآید...دندی هم احترامی برای دولت قائل نیست و هم مطیع است...دندی نظم اجتماعی را دست میاندازد اما شورشی نیست.
راز جذابیت رهبر شیعیان لبنان
موسی صدر شهروندی ایرانی بود که سال ۱۳۳۸ ازش خواستند برود به لبنان و رهبر جامعهٔ شیعیان شهر صور شود، چون بر سر هیچ لبنانیای برای نشستن در این جایگاه توافق نبود...موسی صدر یکی از جذابترین شخصیتهای سیاسی است که در خاورمیانهٔ مدرن ظهور کرد...جذابیت او محدود به شیعیان نمیشود...ابعاد دندیگونه وجههٔ عمومی امام موسی صدر شیفتگی برمیانگیخت...دغدغهٔ من نه شخص موسی صدر بلکه وجههٔ اوست؛ «افسانه» یا به بیان دقیقتر اسطورهٔ اوست که میکوشم تفسیرش کنم.
امام موسی صدر با زنان بیحجاب تعامل خوبی داشت
احساس کردم که همۀ بیحجابها الزاماً بیدین نیستند. در لبنان دیدم افرادی هستند که واقعا حجاب ندارند اما خیلی دین دارند و کار خیر میکنند، کار فرهنگی میکنند... میدیدم خانمهایی که مسیحی یا مسلمان بودند و حجاب درستی نداشتند، دعوت میکردند و امام موسی صدر میرفتند منزلشان...خانمی میآمد که چریک بود. بعد دایی جان خیلی از او تعریف میکرد. برای من خیلی عجیب بود. بعد از انقلاب برای ما عادی شد...قم و شهری که من بودم و علمای قم هم محیطشان خیلی متفاوت بود با محیط لبنان و بیروت.
تلگرافهای امام خمینی برای پیگیری سرنوشت موسی صدر
فکر میکردیم ماجرای امام موسی صدر دو روزه حل میشود...دکتر چمران جلساتی دربارۀ پیگیری سرنوشت امام میگذاشت. من و احمد با هم میرفتیم. فکر میکنم دکتر یزدی هم بود. در این جلسات بیشتر این ایده مطرح میشد که کار از طریق چند حقوقدان بینالمللی انجام بگیرد. طرح خیلی هم پخته شد و همه راضی بودند. بالاخره به جمعبندی رسیدیم که چند نفر باشند...احمد بیشتر شخصی میآمد البته به امام گزارش هم میداد. یادم هست وقتی برمیگشتیم همین مساله را برای حضرت امام مطرح کرد که پیشنهادی شده و به این جمعبندی رسیدیم.
مطالب کمتر
+ عوامل داخلی کودتای ۲۸ مرداد
- عوامل داخلی کودتای ۲۸ مرداد
شاپور رواسانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: اسناد شبکه مالی کودتای ۲۸ مرداد باید منتشر شود
آقای کاشانی که ۳۰ تیر پیام قیام داد چرا آن روزها که مطلع شد قرار است کودتایی صورت بگیرد به خاطر ملت ایران دستور قیام نداد؟...خارجیها اسنادی را منتشر میکنند که قرار است ما بدانیم. طرف خارجی تنها بخشی از اسناد را منتشر میکند اما نام همکار داخلیاش را اعلام نمیکند. الان بعد از ۶۰ سال باید سازوکار شبکه مالی کودتا کاملا مشخص شود. در ارتش و بازار این شبکه عناصر فعالی داشته است....از اردیبهشت ۳۲ به افسران وظیفه ارتش خاتمه خدمت داده شد. چه کسی دستور تصفیه افسران وظیفه را داد؟
گفتوگو با مجید شریفی، استاد دانشگاه واشنگتن شرقی: مصدق نتوانست دولت ملی تشکیل بدهد
به کار بردن «دولت» برای دورۀ مصدق یک اشتباه لفظی است...در دوره مصدق ناسیونالیسم سیاسی شکست خورد...هژمونی دوره مصدق بسیار شکننده بود، ملت به معنای سیاسی آن نداشتیم. نتیجه آن جدایی مردم و شکست پوسته نازک دولتها است...مصدق برآمده از دل یک شکست بود و نمیخواست این شکست دوباره تجربه شود. اما شرایط داخلی و خارجی اجازه نهادینه شدن دموکراسی را در ایران نداد...در دوره مصدق فضا امنیتی نشد چون حکومت پایدار نبود.
مصدق از اختیاراتش سوءاستفاده نکرد/ نخستوزیر دیکتاتوری بود
سیفزاده: هیچ نخستوزیری نه تنها در تاریخ مشروطه بلکه در تاریخ ایران مقتدرتر از دکتر مصدق نبود...دکتر مصدق میتوانست در برابر ادعاهای انگلستان شرکتهای تابعه نفت را ودیعه بگذارد و خود را از محاصره و محدودیت فروش نفت برهاند، اما این کار را نکرد... شاهحسینی: دکتر مصدق تا جایی که توانست با مجلس کار میکرد. ولی چون نمایندگانی که به دربار وابسته بودند در مجلس کارشکنی میکردند، اختیارات یکساله گرفت که برای اصلاح دادگستری، کشاورزی و ارتش استفاده کرد.
کاشانی با کودتا میانهای نداشت/ مصدق نقشه سرنگونی خودش را کشید!
شاهحسینی: دکتر بقایی با سکوت خودش از کودتا حمایت کرد... شاه ریشۀ همه توطئهها بود...شما جای مصدق چی دارید بگذارید؟ فضلالله زاهدی را میخواستید بگذارید؟ که همین هم شد...سیفزاده: مصدق میخواست منافع انگلستان حفظ شود و خودش هم محبوب شود...در مجلس هفتاد و چند نفری فقط ۲۰ نماینده طرفدار زاهدی بودند...مصدق آگاهانه نهضت ملی را به شکست کشاند...فاطمی را با نظر مصدق کشتند، وگرنه خیلیها از دکتر فاطمی دفاع کردند که کشته نشود و شاه هم قول داده بود که او را نکشد.
۲۸ مرداد کودتا نشد/ کودتاگران اعتراف کردهاند
شاه از روز اول با نخستوزیری مصدق مخالف بود...ابلاغ فرمان شاه که کودتا نیست.
مطالب بیشتر
شاپور رواسانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: اسناد شبکه مالی کودتای ۲۸ مرداد باید منتشر شود
آقای کاشانی که ۳۰ تیر پیام قیام داد چرا آن روزها که مطلع شد قرار است کودتایی صورت بگیرد به خاطر ملت ایران دستور قیام نداد؟...خارجیها اسنادی را منتشر میکنند که قرار است ما بدانیم. طرف خارجی تنها بخشی از اسناد را منتشر میکند اما نام همکار داخلیاش را اعلام نمیکند. الان بعد از ۶۰ سال باید سازوکار شبکه مالی کودتا کاملا مشخص شود. در ارتش و بازار این شبکه عناصر فعالی داشته است....از اردیبهشت ۳۲ به افسران وظیفه ارتش خاتمه خدمت داده شد. چه کسی دستور تصفیه افسران وظیفه را داد؟
گفتوگو با مجید شریفی، استاد دانشگاه واشنگتن شرقی: مصدق نتوانست دولت ملی تشکیل بدهد
به کار بردن «دولت» برای دورۀ مصدق یک اشتباه لفظی است...در دوره مصدق ناسیونالیسم سیاسی شکست خورد...هژمونی دوره مصدق بسیار شکننده بود، ملت به معنای سیاسی آن نداشتیم. نتیجه آن جدایی مردم و شکست پوسته نازک دولتها است...مصدق برآمده از دل یک شکست بود و نمیخواست این شکست دوباره تجربه شود. اما شرایط داخلی و خارجی اجازه نهادینه شدن دموکراسی را در ایران نداد...در دوره مصدق فضا امنیتی نشد چون حکومت پایدار نبود.
مصدق از اختیاراتش سوءاستفاده نکرد/ نخستوزیر دیکتاتوری بود
سیفزاده: هیچ نخستوزیری نه تنها در تاریخ مشروطه بلکه در تاریخ ایران مقتدرتر از دکتر مصدق نبود...دکتر مصدق میتوانست در برابر ادعاهای انگلستان شرکتهای تابعه نفت را ودیعه بگذارد و خود را از محاصره و محدودیت فروش نفت برهاند، اما این کار را نکرد... شاهحسینی: دکتر مصدق تا جایی که توانست با مجلس کار میکرد. ولی چون نمایندگانی که به دربار وابسته بودند در مجلس کارشکنی میکردند، اختیارات یکساله گرفت که برای اصلاح دادگستری، کشاورزی و ارتش استفاده کرد.
کاشانی با کودتا میانهای نداشت/ مصدق نقشه سرنگونی خودش را کشید!
شاهحسینی: دکتر بقایی با سکوت خودش از کودتا حمایت کرد... شاه ریشۀ همه توطئهها بود...شما جای مصدق چی دارید بگذارید؟ فضلالله زاهدی را میخواستید بگذارید؟ که همین هم شد...سیفزاده: مصدق میخواست منافع انگلستان حفظ شود و خودش هم محبوب شود...در مجلس هفتاد و چند نفری فقط ۲۰ نماینده طرفدار زاهدی بودند...مصدق آگاهانه نهضت ملی را به شکست کشاند...فاطمی را با نظر مصدق کشتند، وگرنه خیلیها از دکتر فاطمی دفاع کردند که کشته نشود و شاه هم قول داده بود که او را نکشد.
مطالب کمتر
+ تاریخ سرّی مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران
- تاریخ سرّی مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران
آمریکا اسرار نظامی عراق را به ایران داد
۶ اسفند ۶۴ قربانیفر در هتل شرایتون فرانکفورت قرار دیداری گذاشت بین نورث و محسن کنگرلو، از مشاوران دفتر نخستوزیر ایران... نورث نقشهٔ مواضع یگانهای عراقی در جبههٔ مرکزی را به ایرانیها داد، نقشهای که سیآیای آماده کرده بود...دومین محمولهٔ پانصدتایی موشکهای تاو به بندر عباس فرستاده شد... حکم ریگان به سیآیای مأموریت میداد مسئولیت انتقال سلاحها را به عهده بگیرد...درخواست قربانیفر این بود که مجموعه سلاحهایی بیشتر به ایران فرستاده شود.
مذاکره با مشاور هاشمی؛ فرار از گروه مهدی هاشمی
مکفارلین به ایرانیها گفت ایالات متحده تمایلی به سرنگونی انقلاب ایران ندارد. او گفت ایالات متحده خبر دارد شوروی طرح حمله به ایران داشته است...مهدی هاشمی جمعیتی راه انداخت که بروند آمریکاییها را بگیرند. اگر هاشمی موفق میشد، احتمالاً ریگان هم گرفتار بحران گروگانگیریای مختص خودش میشد...مکفارلین به یکی از ایرانیها گفت این چهارمین باری است که نتوانستهاند به افتخار رسیدن به یک توافق دست یابند: «بیاعتمادی ما تا مدتها ادامه دارد. فرصت مهمی بود که از دست رفت.»
حمایت آیتالله از معاملات مخفیانۀ عملگرایان
آیتالله خمینی بعد از انتقال دومین محموله از موشکهای تاو به ایران، از معاملات مخفیانه با آمریکاییها و اسرائیلیها خبردار شد. طرف رفسنجانی عملگرا را گرفت...سردستههای همهٔ جناحهای سیاسی ایران از این معاملات تسلیحاتی باخبر بودند... اسرائیلیها به عوض محمولهٔ وعده دادهشان، موشکهای قدیمیتری فرستاده بودند که سرتاسر هر کدامشان نوشتههایی به عبری و نشان ستارهٔ داوود چاپ شده بود... قربانیفر گفت ایالات متحده سرشان را کلاه گذاشته است.
ارسال ۵۰۴ موشک تاو برای آزادی یک گروگان آمریکایی
ریگان مشاور امنیت ملیاش را تشویق کرد که پیشنهاد اسرائیلیها برای گشایش روابط با ایران را پی بگیرد...ریگان در دورهٔ اول ریاست جمهوریاش سه نامه خطاب به دولت ایران برای بهبود روابط امضا کرد که هر کدام را وزیر امور خارجهٔ کشور متفاوتی به مقصد رساند...روز ۲۹ مرداد ۱۳۶۴ یک هواپیمای ۷۰۷ دربست اسرائیلی با محمولهای شامل ۹۶ موشک تاو ساخت آمریکا در تهران به زمین نشست. از هیچ گروگانی از لبنان خبری نشد. ریگان با فرستادن محمولهٔ دوم موشکها موافقت کرد.
مبادلهٔ سلاح با گروگان برای تقویت میانهروهای ایران
مکفارلین توصیه میکرد به ایران اسلحه بفروشیم تا بتوان نفوذ شوروی را تضعیف کرد و از عناصر میانهروی حکومت ایران دل برد...سود حاصل از فروش سلاح به ایران خرج چریکهای طرفدار آمریکا شد که در نیکاراگوئه با دولت چپگرای این کشور میجنگیدند...تاجر اسرائیلی اسلحه گفت قربانیفر به کسانی در سطوح عالیهٔ حکومت ایران دسترسی دارد، از جمله به روحانی بلندپایهای که مشهور به میانهروی است: آیتالله حسن کروبی...سفیر اسرائیل طرح مشابهی پیشنهاد کرده بود: استفاده از تسلیحات برای تحت تأثیر قرار دادن ایران.
افشای نقشۀ حمله اتمی آمریکا به ایران
نقشهٔ جنگ جهانی سوم در ایران طراحی شد...آمریکاییها اشغال ایران توسط ۱۵ تا ۲۴ لشکر شوروی را پیشبینی کردند که دسترسی به میادین نفتی خوزستان در جنوب غربی ایران و مسدود کردن تنگه هرمز و قطع راههای حیاتی ارسال نفت به غرب، هدف این حمله بود...۲۰۰ هزار زن و مرد ارتشی برای حمله به ایران در نظر گفته شدند...پنتاگون ۲۰ مهمات تخریبی هستهای را به ایران اختصاص داده بود... کارتر به وضوح مشخص کرد: ایالات متحده به زور متوسل خواهد شد تا ایران را از مسدود ساختن جریان صادرات نفت از طریق خلیج فارس بازدارد.
آمادهباش برای حمله شوروی به ایران
یک ماه پس از بازگشت آیتالله خمینی به ایران، برژینسکی یک تغییر مسیر استراتژیک کامل را در مواجه با خاورمیانه پیشنهاد کرد...ارتش آمریکا در اطراف خلیج فارس مستقر شد تا در صورت حملهٔ شوروی به ایران دسترسی کامل داشته باشد... پایگاه جزیرهٔ مصیره به عنوان مقر اصلی عملیات ناموفق نجات در ایران در هشتم آوریل ۱۹۸۰ به کار گرفته شد و در طی ۲۰ سال پس از آن نیز از پایگاههای اصلی آمریکا باقی ماند. از این پایگاه برای اعزام نیروهای ویژهٔ آمریکایی در اکتبر سال ۲۰۰۱ به افغانستان استفاده شد.
طرح امنیتی آمریکا پس از انقلاب ایران
تا زمان سقوط شاه، برنامهریزان پنتاگون تکیه بر ایران و عربستان سعودی و فروش اسلحه برای تقویت آنها را پیشنهاد میکردند...رئیس ستاد نیروهای مشترک آمریکا در گزارشی رسمی گفت: «تا زمانی که تهران به تصرف مسکو در نیامده باشد، نیروهای نظامی نمیبایست در حوادث کوچک احتمالی وارد عمل شوند.»... با آغاز انقلاب ایران، ایالات متحده در پرتگاه یک فاجعهٔ سیاسی قرار داشت و برژینسکی پیشنهاد کرد تا آمریکا یک چارچوب جدید امنیتی برای خلیج فارس تدوین کند.
معاملات محرمانۀ ایران و آمریکا چگونه لو رفت؟
الیور نورث، برادرزادهٔ هاشمی رفسنجانی را در کاخ سفید گرداند...هاشمی افشا کرد که آمریکاییها کیکی کلید مانند آوردند اما بچهها گرسنه بودند و خوردند.
مطالب بیشتر
مذاکره با مشاور هاشمی؛ فرار از گروه مهدی هاشمی
مکفارلین به ایرانیها گفت ایالات متحده تمایلی به سرنگونی انقلاب ایران ندارد. او گفت ایالات متحده خبر دارد شوروی طرح حمله به ایران داشته است...مهدی هاشمی جمعیتی راه انداخت که بروند آمریکاییها را بگیرند. اگر هاشمی موفق میشد، احتمالاً ریگان هم گرفتار بحران گروگانگیریای مختص خودش میشد...مکفارلین به یکی از ایرانیها گفت این چهارمین باری است که نتوانستهاند به افتخار رسیدن به یک توافق دست یابند: «بیاعتمادی ما تا مدتها ادامه دارد. فرصت مهمی بود که از دست رفت.»
آمریکا اسرار نظامی عراق را به ایران داد
۶ اسفند ۶۴ قربانیفر در هتل شرایتون فرانکفورت قرار دیداری گذاشت بین نورث و محسن کنگرلو، از مشاوران دفتر نخستوزیر ایران... نورث نقشهٔ مواضع یگانهای عراقی در جبههٔ مرکزی را به ایرانیها داد، نقشهای که سیآیای آماده کرده بود...دومین محمولهٔ پانصدتایی موشکهای تاو به بندر عباس فرستاده شد... حکم ریگان به سیآیای مأموریت میداد مسئولیت انتقال سلاحها را به عهده بگیرد...درخواست قربانیفر این بود که مجموعه سلاحهایی بیشتر به ایران فرستاده شود.
حمایت آیتالله از معاملات مخفیانۀ عملگرایان
آیتالله خمینی بعد از انتقال دومین محموله از موشکهای تاو به ایران، از معاملات مخفیانه با آمریکاییها و اسرائیلیها خبردار شد. طرف رفسنجانی عملگرا را گرفت...سردستههای همهٔ جناحهای سیاسی ایران از این معاملات تسلیحاتی باخبر بودند... اسرائیلیها به عوض محمولهٔ وعده دادهشان، موشکهای قدیمیتری فرستاده بودند که سرتاسر هر کدامشان نوشتههایی به عبری و نشان ستارهٔ داوود چاپ شده بود... قربانیفر گفت ایالات متحده سرشان را کلاه گذاشته است.
ارسال ۵۰۴ موشک تاو برای آزادی یک گروگان آمریکایی
ریگان مشاور امنیت ملیاش را تشویق کرد که پیشنهاد اسرائیلیها برای گشایش روابط با ایران را پی بگیرد...ریگان در دورهٔ اول ریاست جمهوریاش سه نامه خطاب به دولت ایران برای بهبود روابط امضا کرد که هر کدام را وزیر امور خارجهٔ کشور متفاوتی به مقصد رساند...روز ۲۹ مرداد ۱۳۶۴ یک هواپیمای ۷۰۷ دربست اسرائیلی با محمولهای شامل ۹۶ موشک تاو ساخت آمریکا در تهران به زمین نشست. از هیچ گروگانی از لبنان خبری نشد. ریگان با فرستادن محمولهٔ دوم موشکها موافقت کرد.
مبادلهٔ سلاح با گروگان برای تقویت میانهروهای ایران
مکفارلین توصیه میکرد به ایران اسلحه بفروشیم تا بتوان نفوذ شوروی را تضعیف کرد و از عناصر میانهروی حکومت ایران دل برد...سود حاصل از فروش سلاح به ایران خرج چریکهای طرفدار آمریکا شد که در نیکاراگوئه با دولت چپگرای این کشور میجنگیدند...تاجر اسرائیلی اسلحه گفت قربانیفر به کسانی در سطوح عالیهٔ حکومت ایران دسترسی دارد، از جمله به روحانی بلندپایهای که مشهور به میانهروی است: آیتالله حسن کروبی...سفیر اسرائیل طرح مشابهی پیشنهاد کرده بود: استفاده از تسلیحات برای تحت تأثیر قرار دادن ایران.
افشای نقشۀ حمله اتمی آمریکا به ایران
نقشهٔ جنگ جهانی سوم در ایران طراحی شد...آمریکاییها اشغال ایران توسط ۱۵ تا ۲۴ لشکر شوروی را پیشبینی کردند که دسترسی به میادین نفتی خوزستان در جنوب غربی ایران و مسدود کردن تنگه هرمز و قطع راههای حیاتی ارسال نفت به غرب، هدف این حمله بود...۲۰۰ هزار زن و مرد ارتشی برای حمله به ایران در نظر گفته شدند...پنتاگون ۲۰ مهمات تخریبی هستهای را به ایران اختصاص داده بود... کارتر به وضوح مشخص کرد: ایالات متحده به زور متوسل خواهد شد تا ایران را از مسدود ساختن جریان صادرات نفت از طریق خلیج فارس بازدارد.
آمادهباش برای حمله شوروی به ایران
یک ماه پس از بازگشت آیتالله خمینی به ایران، برژینسکی یک تغییر مسیر استراتژیک کامل را در مواجه با خاورمیانه پیشنهاد کرد...ارتش آمریکا در اطراف خلیج فارس مستقر شد تا در صورت حملهٔ شوروی به ایران دسترسی کامل داشته باشد... پایگاه جزیرهٔ مصیره به عنوان مقر اصلی عملیات ناموفق نجات در ایران در هشتم آوریل ۱۹۸۰ به کار گرفته شد و در طی ۲۰ سال پس از آن نیز از پایگاههای اصلی آمریکا باقی ماند. از این پایگاه برای اعزام نیروهای ویژهٔ آمریکایی در اکتبر سال ۲۰۰۱ به افغانستان استفاده شد.
طرح امنیتی آمریکا پس از انقلاب ایران
تا زمان سقوط شاه، برنامهریزان پنتاگون تکیه بر ایران و عربستان سعودی و فروش اسلحه برای تقویت آنها را پیشنهاد میکردند...رئیس ستاد نیروهای مشترک آمریکا در گزارشی رسمی گفت: «تا زمانی که تهران به تصرف مسکو در نیامده باشد، نیروهای نظامی نمیبایست در حوادث کوچک احتمالی وارد عمل شوند.»... با آغاز انقلاب ایران، ایالات متحده در پرتگاه یک فاجعهٔ سیاسی قرار داشت و برژینسکی پیشنهاد کرد تا آمریکا یک چارچوب جدید امنیتی برای خلیج فارس تدوین کند.
مطالب کمتر
+ تاریخ سیاسی فوتبال در ایران
- تاریخ سیاسی فوتبال در ایران
رقابتها و مراقبتهای ورزشکاران ایرانی در میادین جهانی
از بازیهای المپیک ۱۹۴۸ لندن بود که ایران شروع کرد به فرستادن تیمهایش به مسابقات بینالمللی...روشهای غربیها در ورزش شد توجیه کاهش شدید حضور ایران در مسابقههای بینالمللی...بعد از کشمکشی علنی میان مسئولان وزارت امور خارجه و سازمان تربیت بدنی به ورزشکاران ایران اجازه داده شد با آمریکاییها مسابقه بدهند اما با اسرائیلیها نه...اوایل دههٔ ۱۳۷۰ تلویزیون شروع کرد به پوشش رخدادهای ورزشی مهم، حتی بازیهای جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا...مسابقات بینالمللی به ایران امکان میدهد جزئی از جامعهٔ جهانی باشد.
شعبان جعفری؛ باستانیکار کودتاچی
نخستین کسانی که تربیت بدنی را برای دختران باب کردند، میسیونرهای مسیحی سدهٔ سیزدهم شمسی بودند...در دههٔ ۱۳۱۰ تربیت بدنی در مدارس دخترانهٔ دولتی اجباری شد...سال ۱۳۱۸ در رشتههای دو و میدانی، فوتبال و شنا مسابقات ملی قهرمانی برگزار شد...اواخر دههٔ ۱۳۴۰ بود که فوتبال آرامآرام کشتی را به سایه برد...در دهۀ ۱۳۵۰ هنرهای رزمی آسیای شرقی پا به عرصهٔ ورزش ایران گذاشت. محبوبیت شگرف فیلمهای کونگفویی چینی هم در فراگیری هنرهای رزمی نقش داشت.
از ورزشهای زورخانهای تا تربیت بدنی اجباری
نویسندگان یونان باستان مهارتهای سوارکاری اهل پرشیا را قدر گذاردهاند...خاستگاه بازی چوگان، ایران است...سال ۱۲۹۴ افسری نظامی به نام گرانمایه نرمشها و تمرینات ورزشی را در ارتش ایران باب کرد...میرمهدی ورزنده برای معرفی و باب کردن ورزش غربی در ایران تلاش کرد. ورزنده گنجاندن تربیت بدنی در برنامهٔ آموزشی مدارس را روال کرد...مهدیقلی هدایت، نخستوزیر در خاطراتش نوشت در مدارس دخترانه، زیاده از حد به تربیت بدنی توجه شده است. لباسهای ورزشی یک شکل، حس حیا را در دختران کم میکنند.
بازی ایران و آمریکا با دروازه بسته روابط
ارتباطات ورزشی نمیتوانند فینفسه به روابطی بهتر منجر شوند...آشتیدهندهٔ چین و آمریکا پینگپنگبازهای دو کشور نبودند، تصمیم «رهبران» دو طرف به بهبود روابط بود...اینکه طی یک و نیم سال از بازی تیمهای ملی فوتبال ایران و آمریکا در لیون تا بازی در پاسدانا در ۲۶ دیماه ۱۳۷۸ هیچ چیزی در روابط دو کشور تغییر نکرده بود، محدودیتهای دیپلماسی ورزشی را نشان میدهد...بعید است افکار عمومی مانع برقراری مجدد روابط عادی میان دو کشور باشد.
آشتی فوتبالی ایران و آمریکا در جام جهانی
دیپلماسی ورزشی ایران و آمریکا در دو رشته بوده: کشتی آزاد و فوتبال...کلینتون امیدوار بود بازی فوتبال «گامی به سوی پایان روابط سرد میان کشورهایمان» باشد...خاتمی تأکید را روی خصلتهای پسندیدهٔ ورزشکاری گذاشت و گفت آنچه اهمیت دارد تلاش، سختکوشی، اتحاد، زبردستی و هوشی است که جوانان ایران به نمایش گذاشتند...تیمهای ایران و آمریکا هدایایی رد و بدل کردند و عکس مشترک بیست و دو نفره گرفتند. هر دو تیم مشترکاً جایزهٔ بازی جوانمردانهٔ فیفا را گرفتند.
مهاجران ایرانی در آمریکا؛ شعر پرشین و شعار فارسی
ارتباط آمریکاییها هیچ گاه به کل با ایران قطع نبوده و نشده: رابط مهم میان دو جامعه، مهاجران ایرانیاند...در همهٔ این سالها جریان تصویرسازی هیولاوار هر طرف از دیگری تا حد زیادی کماکان ادامه داشته است...روابط میان ملتها میتواند راهی برای برقراری روابطی نیمه رسمی میان دو کشور باشد...مجلهٔ «نشنال جئوگرافیک»، در کل دو دههٔ بعد انقلاب فقط یک مقاله دربارهٔ ایران داشت...ایرانیهای ساکن ایالات متحده گرایش به این داشتهاند که خودشان را پرشین بخوانند.
دیپلماسی فوتبال در روابط ایران و آمریکا
خاتمی در گفتوگو با کریستین امانپور، خبرنگار سیانان، پیشقدم شکستن رسم متداول بدگویی از آمریکا شد...خاتمی پیشنهاد رابطهٔ بین ملتها را داد...دیپلماسی ورزش بدل به «یکی از پرابهامترین ابزارهای کار دیپلماتیک» شده، ابهامی که مفید هم هست، چون «میتواند نشان دهد کشوری قدرتمند است و نمیشود نادیدهاش گرفت، اما ضمنا برای مذاکره منعطف و متمایل هم هست.»...برای آنکه بده بستانی ورزشی رخ بدهد، مدیران دولتی، مربیها و دیپلماتها باید در کنار همدیگر تلاش کنند.
رقابت خاتمی و ناطق نوری؛ مبارزه فوتبال و کشتی
روزنامۀ «سلام» روی فوتبال تأکید داشت اما «رسالت»، اهمیت را به کشتی میداد...اوایل دهۀ ۱۳۷۰ به ابتکار فائزه رفسنجانی ورزش زنان احیا شد...رئیس سازمان تربیت بدنی با ورود زنان به استادیوم فوتبال موافقت کرد. روز ۲۷ تیرماه حدود ۵۰۰ زن در جایگاهی ویژه در استادیوم جدای از مردان نشستند و بازی میان هند و بحرین را تماشا کردند... جشنهای راهیابی ایران به جام جهانی را باید در پرتو نتیجۀ انتخابات خرداد ۱۳۷۶ تفسیر کرد.
از حضور در جام جهانی تا جامعه جهانی
در ایران آدمها نه شکست آمریکا بلکه پیروزی تیم خودشان را جشن گرفتند، اما در جاهای دیگر خاورمیانه، شکست ایالات متحده را جشن گرفتند...دیپلماسی ورزش هیچ اثری در سطح روابط میان دولتهای ایران و ایالات متحده نگذاشت...تب فوتبال اواخر دههٔ ۱۳۷۰ در ایران، یکپارچگی ملی را بالا برد...متعاقب جام جهانی ۱۹۹۸، پیوستن ایران به جامعهٔ جهانی جلوهٔ نمادین پررنگتری هم یافت وقتی بسیاری از بازیکنان قدر ایرانی شروع به بازی در تیمهای فوتبال خارجی (عمدتا آلمانی) کردند.
تب فوتبال، توطئهای استعماری؟!
اوایل اسبسواری و موارد مربوط به آن به دلیل تصویر اشرافیشان با اخم و تخم روبهرو بود...با توجه به وابستگی بسیاری از صاحبان باشگاههای ورزشی به حکومت پیشین، همۀ باشگاههای خصوصی ملی شدند...مقالهای در نشریۀ رسمی حزب جمهوری اسلامی، سخت گلایه میکرد که ورزشهای تماشاگرپسند میراث حکومت شاه است و انقلاب باید ورزشهایی مبتنی بر مشارکت را جایگزینشان کند. مقالهای دیگر نقش مخرب فوتبال را در کشورهای جهان سوم تحلیل میکرد.
جدال تاج و پرسپولیس؛ درباریان و مخالفان
بازی ایران و اسرائیل در سال ۱۳۴۷، فوتبال را بدل به پدیدۀ تودهها در ایران کرد... تیم تاج وابسته به حکومت بود، اما شاهین آدمهای روشنفکرتری داشت. مالکش اصرار داشت بازیکنها از درس خواندن غفلت نکنند و بسیاریشان هم درس را ادامه دادند... رقابت میان تاج و شاهین بعدی سیاسی داشت و گرایش مخالفان به هواداری از شاهین بود...ولیعهد طرفدار تاج بود و همین هم تصویر تاج را بیشتر با تصویر حکومت یکی میکرد...مخالفان میگفتند حکومت فوتبال را ترویج میکند تا جماعت را غیرسیاسی نگه دارد.
ولیعهد فوتبالیست در خط حمله
اواسط دهۀ ۱۳۰۰ فوتبال دیگر نماد تجدد در ایران شده بود...عیسی صدیق روایت میکند که عامۀ مردم در آغاز چنان بیاعتنا بودند که ادارۀ تربیت بدنی ناگزیر بود به دادن چای و شیرینی تا مردم را به دیدن بازیهای فوتبال اغوا کند...سال ۱۳۱۸ برای اولین بار در تاریخ ایران در تعدادی از رشتهها، از جمله فوتبال، مسابقات ملی قهرمانی برگزار شد...تا اواسط دهۀ ۱۳۱۰ ورزشهای غربی برای اقلیتی مختصر از ایرانیها جالب بودند. فوتبال عمدتاً فعالیتی خاص نخبگان و بالادستیها بود.
رضاخان؛ رئیس اولین مجمع فوتبال ایران
فوتبالیستهای ایرانی جوان بابت پوشیدن شورت ورزشی با ناملایماتی روبرو میشدند...حدود سال ۱۲۸۷ ایرانیها کمکم شروع کردند به جایگزین کردن بازیکنانی در تیمهای بریتانیایی. مشکل بزرگشان این بود که توپ سخت پیدا میشد...در جاهایی مثل اردبیل، فوتبال را جوانانی که مدتی در قفقاز زندگی کرده بودند، معرفی کردند...در اسفند ۱۳۰۳ مسابقۀ میان باشگاه تهران و تیمی ارمنی به آشوب کشیده شد. اوباش فوتبالی دستگیر و محکوم شدند به پنجاه ضربه شلاق.
سوغات انگلیسیها و مبلغین مسیحی
پای انواع مختلف تمرینهای بدنی مدرن به واسطۀ نظامیها به ایران باز شد...پدر ورزش مدرن در ایران، میرمهدی ورزنده بود که شروع به آموزش تربیت بدنی در مدارس ایران کرد....نخستین سابقۀ ثبت شدهای که من از یک بازی فوتبال یافتهام، مال سال ۱۲۷۷ در اصفهان است که در آن مهاجرانی از بریتانیا در قالب تیمی ارمنی بازی میکردهاند...فوتبال را سه واسطۀ تجدد به ایرانیها معرفی کردند: مدارس مذهبی میسیونری، صنعت نفت و نظامیها...در مدارس مذهبی بریتانیاییها فوتبال جزو برنامۀ تحصیلی بود.
میراث فائزه هاشمی برای ورزش زنان
آیتالله خمینی حکم داد پخش و تماشای برنامههای ورزشی مجاز است...هاشمی رفسنجانی گفت ورزش ضرورتی گریزناپذیر برای زنان است.
از کشتی ملی تا فوتبال محبوب
هر چیزی در ایران میتواند تبدیل به بازی فوتبال سیاسی بشود، از جمله خود فوتبال... مقام اولی مسابقات جهانی سال کشتی ۱۹۹۸ که در تهران برگزار شد، شور و هیجان خیلی کمتری برانگیخت تا صرف حضور این کشور در مسابقات جام جهانی فوتبال سال ۱۹۹۸...اینکه جایگاه محبوبترین ورزش در ایران کمکم از کشتی به فوتبال منتقل شد، بازتابی است از تغییراتی اجتماعی و سیاسی که در این کشور رخ داده. تحولاتی اجتماعی که به محبوبیت فوتبال در اروپا کمک کردند، در ایران دیرتر اتفاق افتادند.
مطالب بیشتر
رقابتها و مراقبتهای ورزشکاران ایرانی در میادین جهانی
از بازیهای المپیک ۱۹۴۸ لندن بود که ایران شروع کرد به فرستادن تیمهایش به مسابقات بینالمللی...روشهای غربیها در ورزش شد توجیه کاهش شدید حضور ایران در مسابقههای بینالمللی...بعد از کشمکشی علنی میان مسئولان وزارت امور خارجه و سازمان تربیت بدنی به ورزشکاران ایران اجازه داده شد با آمریکاییها مسابقه بدهند اما با اسرائیلیها نه...اوایل دههٔ ۱۳۷۰ تلویزیون شروع کرد به پوشش رخدادهای ورزشی مهم، حتی بازیهای جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا...مسابقات بینالمللی به ایران امکان میدهد جزئی از جامعهٔ جهانی باشد.
شعبان جعفری؛ باستانیکار کودتاچی
نخستین کسانی که تربیت بدنی را برای دختران باب کردند، میسیونرهای مسیحی سدهٔ سیزدهم شمسی بودند...در دههٔ ۱۳۱۰ تربیت بدنی در مدارس دخترانهٔ دولتی اجباری شد...سال ۱۳۱۸ در رشتههای دو و میدانی، فوتبال و شنا مسابقات ملی قهرمانی برگزار شد...اواخر دههٔ ۱۳۴۰ بود که فوتبال آرامآرام کشتی را به سایه برد...در دهۀ ۱۳۵۰ هنرهای رزمی آسیای شرقی پا به عرصهٔ ورزش ایران گذاشت. محبوبیت شگرف فیلمهای کونگفویی چینی هم در فراگیری هنرهای رزمی نقش داشت.
از ورزشهای زورخانهای تا تربیت بدنی اجباری
نویسندگان یونان باستان مهارتهای سوارکاری اهل پرشیا را قدر گذاردهاند...خاستگاه بازی چوگان، ایران است...سال ۱۲۹۴ افسری نظامی به نام گرانمایه نرمشها و تمرینات ورزشی را در ارتش ایران باب کرد...میرمهدی ورزنده برای معرفی و باب کردن ورزش غربی در ایران تلاش کرد. ورزنده گنجاندن تربیت بدنی در برنامهٔ آموزشی مدارس را روال کرد...مهدیقلی هدایت، نخستوزیر در خاطراتش نوشت در مدارس دخترانه، زیاده از حد به تربیت بدنی توجه شده است. لباسهای ورزشی یک شکل، حس حیا را در دختران کم میکنند.
بازی ایران و آمریکا با دروازه بسته روابط
ارتباطات ورزشی نمیتوانند فینفسه به روابطی بهتر منجر شوند...آشتیدهندهٔ چین و آمریکا پینگپنگبازهای دو کشور نبودند، تصمیم «رهبران» دو طرف به بهبود روابط بود...اینکه طی یک و نیم سال از بازی تیمهای ملی فوتبال ایران و آمریکا در لیون تا بازی در پاسدانا در ۲۶ دیماه ۱۳۷۸ هیچ چیزی در روابط دو کشور تغییر نکرده بود، محدودیتهای دیپلماسی ورزشی را نشان میدهد...بعید است افکار عمومی مانع برقراری مجدد روابط عادی میان دو کشور باشد.
آشتی فوتبالی ایران و آمریکا در جام جهانی
دیپلماسی ورزشی ایران و آمریکا در دو رشته بوده: کشتی آزاد و فوتبال...کلینتون امیدوار بود بازی فوتبال «گامی به سوی پایان روابط سرد میان کشورهایمان» باشد...خاتمی تأکید را روی خصلتهای پسندیدهٔ ورزشکاری گذاشت و گفت آنچه اهمیت دارد تلاش، سختکوشی، اتحاد، زبردستی و هوشی است که جوانان ایران به نمایش گذاشتند...تیمهای ایران و آمریکا هدایایی رد و بدل کردند و عکس مشترک بیست و دو نفره گرفتند. هر دو تیم مشترکاً جایزهٔ بازی جوانمردانهٔ فیفا را گرفتند.
مهاجران ایرانی در آمریکا؛ شعر پرشین و شعار فارسی
ارتباط آمریکاییها هیچ گاه به کل با ایران قطع نبوده و نشده: رابط مهم میان دو جامعه، مهاجران ایرانیاند...در همهٔ این سالها جریان تصویرسازی هیولاوار هر طرف از دیگری تا حد زیادی کماکان ادامه داشته است...روابط میان ملتها میتواند راهی برای برقراری روابطی نیمه رسمی میان دو کشور باشد...مجلهٔ «نشنال جئوگرافیک»، در کل دو دههٔ بعد انقلاب فقط یک مقاله دربارهٔ ایران داشت...ایرانیهای ساکن ایالات متحده گرایش به این داشتهاند که خودشان را پرشین بخوانند.
دیپلماسی فوتبال در روابط ایران و آمریکا
خاتمی در گفتوگو با کریستین امانپور، خبرنگار سیانان، پیشقدم شکستن رسم متداول بدگویی از آمریکا شد...خاتمی پیشنهاد رابطهٔ بین ملتها را داد...دیپلماسی ورزش بدل به «یکی از پرابهامترین ابزارهای کار دیپلماتیک» شده، ابهامی که مفید هم هست، چون «میتواند نشان دهد کشوری قدرتمند است و نمیشود نادیدهاش گرفت، اما ضمنا برای مذاکره منعطف و متمایل هم هست.»...برای آنکه بده بستانی ورزشی رخ بدهد، مدیران دولتی، مربیها و دیپلماتها باید در کنار همدیگر تلاش کنند.
از حضور در جام جهانی تا جامعه جهانی
در ایران آدمها نه شکست آمریکا بلکه پیروزی تیم خودشان را جشن گرفتند، اما در جاهای دیگر خاورمیانه، شکست ایالات متحده را جشن گرفتند...دیپلماسی ورزش هیچ اثری در سطح روابط میان دولتهای ایران و ایالات متحده نگذاشت...تب فوتبال اواخر دههٔ ۱۳۷۰ در ایران، یکپارچگی ملی را بالا برد...متعاقب جام جهانی ۱۹۹۸، پیوستن ایران به جامعهٔ جهانی جلوهٔ نمادین پررنگتری هم یافت وقتی بسیاری از بازیکنان قدر ایرانی شروع به بازی در تیمهای فوتبال خارجی (عمدتا آلمانی) کردند.
رقابت خاتمی و ناطق نوری؛ مبارزه فوتبال و کشتی
روزنامۀ «سلام» روی فوتبال تأکید داشت اما «رسالت»، اهمیت را به کشتی میداد...اوایل دهۀ ۱۳۷۰ به ابتکار فائزه رفسنجانی ورزش زنان احیا شد...رئیس سازمان تربیت بدنی با ورود زنان به استادیوم فوتبال موافقت کرد. روز ۲۷ تیرماه حدود ۵۰۰ زن در جایگاهی ویژه در استادیوم جدای از مردان نشستند و بازی میان هند و بحرین را تماشا کردند... جشنهای راهیابی ایران به جام جهانی را باید در پرتو نتیجۀ انتخابات خرداد ۱۳۷۶ تفسیر کرد.
تب فوتبال، توطئهای استعماری؟!
اوایل اسبسواری و موارد مربوط به آن به دلیل تصویر اشرافیشان با اخم و تخم روبهرو بود...با توجه به وابستگی بسیاری از صاحبان باشگاههای ورزشی به حکومت پیشین، همۀ باشگاههای خصوصی ملی شدند...مقالهای در نشریۀ رسمی حزب جمهوری اسلامی، سخت گلایه میکرد که ورزشهای تماشاگرپسند میراث حکومت شاه است و انقلاب باید ورزشهایی مبتنی بر مشارکت را جایگزینشان کند. مقالهای دیگر نقش مخرب فوتبال را در کشورهای جهان سوم تحلیل میکرد.
جدال تاج و پرسپولیس؛ درباریان و مخالفان
بازی ایران و اسرائیل در سال ۱۳۴۷، فوتبال را بدل به پدیدۀ تودهها در ایران کرد... تیم تاج وابسته به حکومت بود، اما شاهین آدمهای روشنفکرتری داشت. مالکش اصرار داشت بازیکنها از درس خواندن غفلت نکنند و بسیاریشان هم درس را ادامه دادند... رقابت میان تاج و شاهین بعدی سیاسی داشت و گرایش مخالفان به هواداری از شاهین بود...ولیعهد طرفدار تاج بود و همین هم تصویر تاج را بیشتر با تصویر حکومت یکی میکرد...مخالفان میگفتند حکومت فوتبال را ترویج میکند تا جماعت را غیرسیاسی نگه دارد.
ولیعهد فوتبالیست در خط حمله
اواسط دهۀ ۱۳۰۰ فوتبال دیگر نماد تجدد در ایران شده بود...عیسی صدیق روایت میکند که عامۀ مردم در آغاز چنان بیاعتنا بودند که ادارۀ تربیت بدنی ناگزیر بود به دادن چای و شیرینی تا مردم را به دیدن بازیهای فوتبال اغوا کند...سال ۱۳۱۸ برای اولین بار در تاریخ ایران در تعدادی از رشتهها، از جمله فوتبال، مسابقات ملی قهرمانی برگزار شد...تا اواسط دهۀ ۱۳۱۰ ورزشهای غربی برای اقلیتی مختصر از ایرانیها جالب بودند. فوتبال عمدتاً فعالیتی خاص نخبگان و بالادستیها بود.
رضاخان؛ رئیس اولین مجمع فوتبال ایران
فوتبالیستهای ایرانی جوان بابت پوشیدن شورت ورزشی با ناملایماتی روبرو میشدند...حدود سال ۱۲۸۷ ایرانیها کمکم شروع کردند به جایگزین کردن بازیکنانی در تیمهای بریتانیایی. مشکل بزرگشان این بود که توپ سخت پیدا میشد...در جاهایی مثل اردبیل، فوتبال را جوانانی که مدتی در قفقاز زندگی کرده بودند، معرفی کردند...در اسفند ۱۳۰۳ مسابقۀ میان باشگاه تهران و تیمی ارمنی به آشوب کشیده شد. اوباش فوتبالی دستگیر و محکوم شدند به پنجاه ضربه شلاق.
سوغات انگلیسیها و مبلغین مسیحی
پای انواع مختلف تمرینهای بدنی مدرن به واسطۀ نظامیها به ایران باز شد...پدر ورزش مدرن در ایران، میرمهدی ورزنده بود که شروع به آموزش تربیت بدنی در مدارس ایران کرد....نخستین سابقۀ ثبت شدهای که من از یک بازی فوتبال یافتهام، مال سال ۱۲۷۷ در اصفهان است که در آن مهاجرانی از بریتانیا در قالب تیمی ارمنی بازی میکردهاند...فوتبال را سه واسطۀ تجدد به ایرانیها معرفی کردند: مدارس مذهبی میسیونری، صنعت نفت و نظامیها...در مدارس مذهبی بریتانیاییها فوتبال جزو برنامۀ تحصیلی بود.
از کشتی ملی تا فوتبال محبوب
هر چیزی در ایران میتواند تبدیل به بازی فوتبال سیاسی بشود، از جمله خود فوتبال... مقام اولی مسابقات جهانی سال کشتی ۱۹۹۸ که در تهران برگزار شد، شور و هیجان خیلی کمتری برانگیخت تا صرف حضور این کشور در مسابقات جام جهانی فوتبال سال ۱۹۹۸...اینکه جایگاه محبوبترین ورزش در ایران کمکم از کشتی به فوتبال منتقل شد، بازتابی است از تغییراتی اجتماعی و سیاسی که در این کشور رخ داده. تحولاتی اجتماعی که به محبوبیت فوتبال در اروپا کمک کردند، در ایران دیرتر اتفاق افتادند.
مطالب کمتر
+ کارنامه هاشمی در دوره سازندگی
- کارنامه هاشمی در دوره سازندگی
سعید حجاریان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: راستها به هاشمی پشت کردند
ورود نظامیها به اقتصاد کار خوبی بود...توسعه در زمان هاشمی ناموزون بود...خاتمی گفت تهاجم فرهنگی یعنی من. استعفا بدهم مشکل حل خواهد شد...هاشمی در مبارزه با فساد جدی بود...ما میگفتیم هیچ برنامهنویسی نباید در صورت شکست بگوید برنامه من به دلیل سیاسی شکست خورد بلکه باید از ابتدا مسائل سیاسی را هم در برنامه خودش بگنجاند...استان شدن بعضی شهرها برای راضی کردن مردم بود...هاشمی تصور میکرد برنامه اقتصادی به اندازه کافی جوابگوی همه مشکلات خواهد بود.
سعید لیلاز در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هاشمی پدر توسعه سیاسی است
پس از جنگ چارهای جز در پیش گرفتن استراتژی اقتصاد بازار آزاد نداشتیم...سیاستهای دوره سازندگی کشور را از لبه پرتگاه سقوط اقتصادی بیرون کشید...هاشمی مساله کهنه سربازها را حل کرد...هاشمی بیش از اندازه به جناح راست تکیه کرده بود...در پاییز سال ۷۰ ایران رکورد تولید ناخالص داخلی سال ۵۵ را پشت سر گذاشت...به دولت هاشمی بیانصافی زیادی شد...اراده هاشمی به هیچ وجه واردات کالاهای مصرفی و تغییر الگوی مصرف مردم نبود... خاتمی اقتصاد را با پایههای بسیار نیرومند تحویل گرفت.
تقی آزاد ارمکی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هاشمی خود را فدای چرخش جامعه کرد
دوره آقای هاشمی سختترین دوره حیات جمهوری اسلامی بود، زیرا در این دوره هاشمی توانست شرایط جنگی را به شرایط سازندگی تغییر دهد... در دوره هاشمی تغییرات جز به جز و درون سیستمی اصل شد...تغییر گفتمان نتیجه تغییر موقعیت نیروی اجتماعی است. ما از طریق اهمیت دادن به تکنوکراتها و بوروکراتها به تغییر گفتمان رسیدیم... دولت هاشمی نیامده بود که جامعه را مصرفی کند...در دوره هاشمی فاصله طبقاتی افزایش یافت...دولت خاتمی نتیجه طبیعی دولت هاشمی بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با حسین راغفر: سیاست تعدیل ساختاری هاشمی بازندگان زیادی داشت
سیاستهای قبل از دوره هاشمی نه به خاطر چپروی بلکه به دلیل فضای حاکم بر کشور بود...سیاست تعدیل ساختاری در سال ۱۳۷۴ سبب تورم ۵۰ درصدی شد...مشکل اساسی فقدان حضور نهادهای حامی توسعه است...ارزشهایی که بعد از جنگ ظهور کرد، با ارزشهای انقلاب بسیار متفاوت و حتی مخالف بود...هزینههای بازسازی پس از جنگ دلیلی بود بر اینکه سیاستهای تعدیلی اجرا شود...تبعات سیاست تعدیل ساختاری تاکنون ادامه دارد.
با سیاستهای دوره سازندگی قشر متوسط تقویت شد
آمریکا گرچه پیامهای دوستانهای ارسال میداشت و خواستار همکاری بیشتر بود، ولی جواب ما این بود که لازم است ابتدا اموال و کالاهای ایران را که ظالمانه نگه داشته بود، به ما پس بدهد، ولی زیر بار نمیرفت... بهای بنزین شش برابر شد؛ در کنار آزاد کردن بنزین در حد نیاز همه، هم مردم راحت شدند و هم بازار سیاه جمع شد...برای تکمیل نیروگاه بوشهر با روسیه وارد مذاکره شدیم و نهایتا قرارداد تکمیل آن بسته شد...در دوره سازندگی رسانههای نوشتاری از ۱۶۳ عنوان به ۳۴۴ عنوان افزایش یافت.
خاطرات غلامرضا شافعی، وزیر تعاون دوره سازندگی: دولت هاشمی ناگزیر به دخالت در اقتصاد شد
دولت موافق تاسیس وزارت تعاون نبود...بدون مخالف از مجلس رأی گرفتم...بودجهای برای وزارت تعاون پیشبینی نشده بود.
مطالب بیشتر
سعید لیلاز در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هاشمی پدر توسعه سیاسی است
پس از جنگ چارهای جز در پیش گرفتن استراتژی اقتصاد بازار آزاد نداشتیم...سیاستهای دوره سازندگی کشور را از لبه پرتگاه سقوط اقتصادی بیرون کشید...هاشمی مساله کهنه سربازها را حل کرد...هاشمی بیش از اندازه به جناح راست تکیه کرده بود...در پاییز سال ۷۰ ایران رکورد تولید ناخالص داخلی سال ۵۵ را پشت سر گذاشت...به دولت هاشمی بیانصافی زیادی شد...اراده هاشمی به هیچ وجه واردات کالاهای مصرفی و تغییر الگوی مصرف مردم نبود... خاتمی اقتصاد را با پایههای بسیار نیرومند تحویل گرفت.
تقی آزاد ارمکی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هاشمی خود را فدای چرخش جامعه کرد
دوره آقای هاشمی سختترین دوره حیات جمهوری اسلامی بود، زیرا در این دوره هاشمی توانست شرایط جنگی را به شرایط سازندگی تغییر دهد... در دوره هاشمی تغییرات جز به جز و درون سیستمی اصل شد...تغییر گفتمان نتیجه تغییر موقعیت نیروی اجتماعی است. ما از طریق اهمیت دادن به تکنوکراتها و بوروکراتها به تغییر گفتمان رسیدیم... دولت هاشمی نیامده بود که جامعه را مصرفی کند...در دوره هاشمی فاصله طبقاتی افزایش یافت...دولت خاتمی نتیجه طبیعی دولت هاشمی بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با حسین راغفر: سیاست تعدیل ساختاری هاشمی بازندگان زیادی داشت
سیاستهای قبل از دوره هاشمی نه به خاطر چپروی بلکه به دلیل فضای حاکم بر کشور بود...سیاست تعدیل ساختاری در سال ۱۳۷۴ سبب تورم ۵۰ درصدی شد...مشکل اساسی فقدان حضور نهادهای حامی توسعه است...ارزشهایی که بعد از جنگ ظهور کرد، با ارزشهای انقلاب بسیار متفاوت و حتی مخالف بود...هزینههای بازسازی پس از جنگ دلیلی بود بر اینکه سیاستهای تعدیلی اجرا شود...تبعات سیاست تعدیل ساختاری تاکنون ادامه دارد.
خاطرات غلامرضا شافعی، وزیر تعاون دوره سازندگی: دولت هاشمی ناگزیر به دخالت در اقتصاد شد
دولت موافق تاسیس وزارت تعاون نبود...بدون مخالف از مجلس رأی گرفتم...بودجهای برای وزارت تعاون پیشبینی نشده بود.
با سیاستهای دوره سازندگی قشر متوسط تقویت شد
آمریکا گرچه پیامهای دوستانهای ارسال میداشت و خواستار همکاری بیشتر بود، ولی جواب ما این بود که لازم است ابتدا اموال و کالاهای ایران را که ظالمانه نگه داشته بود، به ما پس بدهد، ولی زیر بار نمیرفت... بهای بنزین شش برابر شد؛ در کنار آزاد کردن بنزین در حد نیاز همه، هم مردم راحت شدند و هم بازار سیاه جمع شد...برای تکمیل نیروگاه بوشهر با روسیه وارد مذاکره شدیم و نهایتا قرارداد تکمیل آن بسته شد...در دوره سازندگی رسانههای نوشتاری از ۱۶۳ عنوان به ۳۴۴ عنوان افزایش یافت.
مطالب کمتر
+ روزها و رازهای اسدالله علم
- روزها و رازهای اسدالله علم
محسن میلانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: علم سرنوشت سلطنت پهلوی را تغییر داد
ریشه انقلاب بهمن ۵۷ را باید در سرکوب شدید معترضین و روحانیت در ۱۵ خرداد ۴۲ توسط اسدالله علم جستجو کرد...علم رابط مهمی میان شاه و انگلیس و آمریکا بود...شاه خیلی کارها را توسط علم جلو میبرد ولی در نهایت تصمیم نهایی را خودش میگرفت...ظاهرا هیچ کس به اندازه علم مورد اعتماد شاه نبود...شرکتهایی که میخواستند به ایران اسلحه و کالاهای دیگر بفروشند میبایست ابتدا با دفتر علم هماهنگ میکردند...همسر اسدالله علم قسمت زیادی از خاطرات را از بین برد.
ما را با آثار جاننثار شهریار چه کار؟/ آمال و آلام اسدالله علم
علم از ماههای پنجم، ششم حضور در وزارت دربار شروع به نگارش یادداشتهای روزانه خود کرد، یادداشتهایی که قرار بود شرح سی سال زندگی علم با شاه باشد... علم به شدت درگیر جلب اعتماد شاه بود...یکی از روزنوشتهای علم تابلوی پررنگ تصویر شاه نظرکرده است که سلطنت را چونان ماموریتی الهی میدید...این جلد از خاطرات علم گویای تردیدهای جدی پیرامون کارآمدی نظام مطلقه فردی است...علم نوشته «بعد از من منصور آمد و آنقدر ثقیلالهضم برای مردم بود که کشته شد، یعنی او را ترور کردند.»
سفیر اسبق بریتانیا: علم تاثیرگذارترین فرد بر شاه بود
اسدالله علم رسم و رفتارهای ما را دوست داشت. او خودش را کمی شبیه اعیان انگلیسی میکرد که اصلاً شبیه پولدارهای آمریکایی نیستند...علم مانع میشد شاه کارهایی را بکند...شاه زیاد به علم تکیه میکرد. اعتماد شاه را داشت. ارتباطش قطع نمیشد. هر روز شاه را میدید...علم زندگیاش را وقف شاه کرده بود. زندگی خانوادگی نداشت...علم احتمالاً خیلی خوشحال بوده که دارد میمیرد. به نظر من زمان درستی مُرد. هیچ چیز خوب پیش نرفت.
رموز خاطرات درسآموز؛ آنچه علم برای آیندگان نوشت
علم در ضمن این یادداشتها شخصیت خود را به خواننده نشان میدهد و از طرف دیگر آن را تقریبا منصفانه نقد میکند...دیدگاه طبقاتی علم در این یادداشتها کاملا روشن است...امینی و مصدق، منصور و عبدالناصر و کمونیستها و تودهایها و حتی کندیها از تیغ تیز دشنامهای او در امان نیستند...علم ترجیح میدهد نخستوزیر باشد و اوضاع مملکت را کاملا اداره کند. او در بسیاری از مطالب خود از سیاستهای فردی شاه گلهمند بوده و برای آیندهای که شاهدش نبود نگران.
خاطرات علم از خلوت شاه؛ عاشقانههایی که عیان شد
علم معتقد بود که ترس و تردید شاه به دور از مصلحت است و تصمیم خودش، یعنی سرکوب شدید مخالفان، سنجیده و عاقلانه است...علم چرا میبایست نکاتی از زندگی شخصیاش را به نگارش درآورد درحالیکه مسائل بسیار مهمتری از قلم افتادهاند؟... خوانندگان متعجباند که چرا علم به این تفرجها و معاشرتهایی که در آنها شاه یا به قول علم، «اعلیحضرت» نیز در آن حضور داشته است، اشاره میکند؟.... برخی از سخنان شاه که توسط علم ثبت شدهاند بیانگر نحوهٔ ادارهٔ حکومت هستند و دلیل سرنگونی آن را نشان میدهند.
اسرار وزیر دربار؛ آیا کتاب خاطرات علم معتبر است؟
علم میدانست که توسعهٔ کشور با حکومت سلطنتی همخوانی ندارد...عالیخانی فکر میکند که نویسندهٔ خاطرات، از ترس نظارت ساواک بر نوشتههایش، به ستایش شاه پرداخته است...شاه و علم حرص و آز برخی از اعضای خانوادهٔ سلطنتی را تمسخر میکردند. ملکه از نفوذ علم متنفر بود. علم، نخستوزیر هویدا را خوار میشمرد...علم ناامید شد ولی فقط دفترچهٔ خاطراتش از ناامیدیاش آگاهی یافت...علم در بسیاری از مسائل مهم دیپلماتیک جانشین وزیر امور خارجه بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با علینقی عالیخانی: علم نگران بود شاه یادداشتهایش را بخواند
علم خواسته بود خاطرات زمانی چاپ شود که شاه و خودش زنده نباشند...نام چند شخص را در خاطرات حذف کردم...دختر علم جلد اول خاطرات را در یک صندوقچه پیدا کرد.
دوگانه شاه و علم؛ خاطرهنویسی که چهرهنگاری میکند
علم ناراحت است که همهٔ وقت او صرف لولهکشی و تهویهٔ هوای کاخ و روابط پیچیدهٔ خانوادهٔ شاه میشود. او مجبور بود پیامهای رمزداری را به سفرا منتقل کند بدون آنکه از محتوای آنها آگاهی داشته باشد... ترکیب شاه و علم به ضرر ایران بود. هیچ کدام به تنهایی افراد بسیار باهوش و فهیمی به شمار نمیرفتند اما در مصاحبت با هم میتوانستند همدیگر را قانع سازند که از پیش باهوشترند...شاه نمونهٔ یک رادیکال بود، علم یک محافظهکار به تمام معنی...بیش از آنکه شخصیت شاه به تصویر درآید، شخصیت خود علم نشان داده شده است.
مطالب بیشتر
محسن میلانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: علم سرنوشت سلطنت پهلوی را تغییر داد
ریشه انقلاب بهمن ۵۷ را باید در سرکوب شدید معترضین و روحانیت در ۱۵ خرداد ۴۲ توسط اسدالله علم جستجو کرد...علم رابط مهمی میان شاه و انگلیس و آمریکا بود...شاه خیلی کارها را توسط علم جلو میبرد ولی در نهایت تصمیم نهایی را خودش میگرفت...ظاهرا هیچ کس به اندازه علم مورد اعتماد شاه نبود...شرکتهایی که میخواستند به ایران اسلحه و کالاهای دیگر بفروشند میبایست ابتدا با دفتر علم هماهنگ میکردند...همسر اسدالله علم قسمت زیادی از خاطرات را از بین برد.
ما را با آثار جاننثار شهریار چه کار؟/ آمال و آلام اسدالله علم
علم از ماههای پنجم، ششم حضور در وزارت دربار شروع به نگارش یادداشتهای روزانه خود کرد، یادداشتهایی که قرار بود شرح سی سال زندگی علم با شاه باشد... علم به شدت درگیر جلب اعتماد شاه بود...یکی از روزنوشتهای علم تابلوی پررنگ تصویر شاه نظرکرده است که سلطنت را چونان ماموریتی الهی میدید...این جلد از خاطرات علم گویای تردیدهای جدی پیرامون کارآمدی نظام مطلقه فردی است...علم نوشته «بعد از من منصور آمد و آنقدر ثقیلالهضم برای مردم بود که کشته شد، یعنی او را ترور کردند.»
سفیر اسبق بریتانیا: علم تاثیرگذارترین فرد بر شاه بود
اسدالله علم رسم و رفتارهای ما را دوست داشت. او خودش را کمی شبیه اعیان انگلیسی میکرد که اصلاً شبیه پولدارهای آمریکایی نیستند...علم مانع میشد شاه کارهایی را بکند...شاه زیاد به علم تکیه میکرد. اعتماد شاه را داشت. ارتباطش قطع نمیشد. هر روز شاه را میدید...علم زندگیاش را وقف شاه کرده بود. زندگی خانوادگی نداشت...علم احتمالاً خیلی خوشحال بوده که دارد میمیرد. به نظر من زمان درستی مُرد. هیچ چیز خوب پیش نرفت.
رموز خاطرات درسآموز؛ آنچه علم برای آیندگان نوشت
علم در ضمن این یادداشتها شخصیت خود را به خواننده نشان میدهد و از طرف دیگر آن را تقریبا منصفانه نقد میکند...دیدگاه طبقاتی علم در این یادداشتها کاملا روشن است...امینی و مصدق، منصور و عبدالناصر و کمونیستها و تودهایها و حتی کندیها از تیغ تیز دشنامهای او در امان نیستند...علم ترجیح میدهد نخستوزیر باشد و اوضاع مملکت را کاملا اداره کند. او در بسیاری از مطالب خود از سیاستهای فردی شاه گلهمند بوده و برای آیندهای که شاهدش نبود نگران.
خاطرات علم از خلوت شاه؛ عاشقانههایی که عیان شد
علم معتقد بود که ترس و تردید شاه به دور از مصلحت است و تصمیم خودش، یعنی سرکوب شدید مخالفان، سنجیده و عاقلانه است...علم چرا میبایست نکاتی از زندگی شخصیاش را به نگارش درآورد درحالیکه مسائل بسیار مهمتری از قلم افتادهاند؟... خوانندگان متعجباند که چرا علم به این تفرجها و معاشرتهایی که در آنها شاه یا به قول علم، «اعلیحضرت» نیز در آن حضور داشته است، اشاره میکند؟.... برخی از سخنان شاه که توسط علم ثبت شدهاند بیانگر نحوهٔ ادارهٔ حکومت هستند و دلیل سرنگونی آن را نشان میدهند.
اسرار وزیر دربار؛ آیا کتاب خاطرات علم معتبر است؟
علم میدانست که توسعهٔ کشور با حکومت سلطنتی همخوانی ندارد...عالیخانی فکر میکند که نویسندهٔ خاطرات، از ترس نظارت ساواک بر نوشتههایش، به ستایش شاه پرداخته است...شاه و علم حرص و آز برخی از اعضای خانوادهٔ سلطنتی را تمسخر میکردند. ملکه از نفوذ علم متنفر بود. علم، نخستوزیر هویدا را خوار میشمرد...علم ناامید شد ولی فقط دفترچهٔ خاطراتش از ناامیدیاش آگاهی یافت...علم در بسیاری از مسائل مهم دیپلماتیک جانشین وزیر امور خارجه بود.
دوگانه شاه و علم؛ خاطرهنویسی که چهرهنگاری میکند
علم ناراحت است که همهٔ وقت او صرف لولهکشی و تهویهٔ هوای کاخ و روابط پیچیدهٔ خانوادهٔ شاه میشود. او مجبور بود پیامهای رمزداری را به سفرا منتقل کند بدون آنکه از محتوای آنها آگاهی داشته باشد... ترکیب شاه و علم به ضرر ایران بود. هیچ کدام به تنهایی افراد بسیار باهوش و فهیمی به شمار نمیرفتند اما در مصاحبت با هم میتوانستند همدیگر را قانع سازند که از پیش باهوشترند...شاه نمونهٔ یک رادیکال بود، علم یک محافظهکار به تمام معنی...بیش از آنکه شخصیت شاه به تصویر درآید، شخصیت خود علم نشان داده شده است.
مطالب کمتر
+ خاطرات ریچارد فرای
- خاطرات ریچارد فرای
ایرانشناسی از بین رفت
نمیتوان از دست نوروز خلاص شد...ایرانشناسی یکی شده بود با پولی که از ایران میرسید. نتیجهاش هم اینکه وقتی پول قطع شد، ایرانشناسی هم متوقف شد...کتابخانهٔ پهلوی در تهران که شجاعالدین شفا مسئولش بود، علاقه به میترائیسم داشت. میترائیسم خیلی ارتباط زیادی به ایران ندارد اما از این اتفاقها هم میافتاد...در آمریکا حتی در روستاها هم میدانستند ایران انقلابی در راه دارد، جز آدمهایی که در سفارت ایالات متحده در تهران بودند.
خودم را از دولت آمریکا دور نگه میداشتم
گرایش سیاسی در زندگی من هیچ نقشی نداشت...از تهران میآمدند و میخواستند عجیب و غریبترین، شگفتترین محصولات ساحل غربی پاریس، جینسوی توکیو یا جنوب منهتن را به شیراز بیاورند...بالاخره حکومت فهمید در جشن هنر چه خبر است و به این نتیجه رسیدند که اوضاع را عوض کنند و همین شد که برنامهٔ تعزیه گذاشتند...پنجشنبه عصرها میرفتم به خانقاه خاکساری...همه من را کمی غیرعادی میدانستند. برای حکومت ایران کار میکردم، در ایران بودم و بیشتر از آمریکایی هم ایرانی بودم.
من را از جشن هنر شیراز بیرون کردند
جشنهای ۲۵۰۰ سالهٔ شاهنشاهی عجیب و مسخره بود. این جشنها زیادی از مردم دور بود. دانشجوها هم البته قضیه را کم و بیش چماقی کرده بودند تا توی سر حکومت بکوبند. تحت تأثیر شریعتی و دیگر نویسندههای شبیه او بودند...فکر میکردند من جاسوس آمریکا هستم...درست قبل فوت آیتالله بروجردی، رفتم او را ببینم....من اهل ایران واقعیام، این تهران که ایران نیست. جمعیت ساکن تهران، شمیران چنان از باقی مملکت جدا بودند که حتی نمیدانستند در کشور چه خبر است.
در دوره شاه علاقه به ایران باستان بیشتر نشد
تا زمان سقوط مصدق همه چیز خیلی باز و آزاد بود...پول نفت علاقه به مطالعه ایران را کم کرد...رشتههای ایرانشناسی در دانشگاهها دانشجو نداشتند.
ایران بعد از جنگ کشف شد
بعد جنگ در لندن و پیش پروفسور والتر هنینگ درس پهلوی و سُغدی و دیگر زبانهای کهن ایرانی را خواندم...قبل جنگ جهانی دوم آدمهای خیلی خیلی کمی به ایران علاقه داشتند و این آدمها هم معمولاً علایق باستانشناسانه داشتند. بعدش دیگر انسانشناسها، جامعهشناسها، اقتصاددانان، همه به ایران علاقمند شدند...انسانشناسها میدیدند در ایران قبایل و عشایری هستند و میخواستند بروند به آنجا تا دربارهٔ عشایر و روستاها تحقیق کنند. ایران جایی آرمانی بود برای رفتن.
مطالب بیشتر
ایرانشناسی از بین رفت
نمیتوان از دست نوروز خلاص شد...ایرانشناسی یکی شده بود با پولی که از ایران میرسید. نتیجهاش هم اینکه وقتی پول قطع شد، ایرانشناسی هم متوقف شد...کتابخانهٔ پهلوی در تهران که شجاعالدین شفا مسئولش بود، علاقه به میترائیسم داشت. میترائیسم خیلی ارتباط زیادی به ایران ندارد اما از این اتفاقها هم میافتاد...در آمریکا حتی در روستاها هم میدانستند ایران انقلابی در راه دارد، جز آدمهایی که در سفارت ایالات متحده در تهران بودند.
خودم را از دولت آمریکا دور نگه میداشتم
گرایش سیاسی در زندگی من هیچ نقشی نداشت...از تهران میآمدند و میخواستند عجیب و غریبترین، شگفتترین محصولات ساحل غربی پاریس، جینسوی توکیو یا جنوب منهتن را به شیراز بیاورند...بالاخره حکومت فهمید در جشن هنر چه خبر است و به این نتیجه رسیدند که اوضاع را عوض کنند و همین شد که برنامهٔ تعزیه گذاشتند...پنجشنبه عصرها میرفتم به خانقاه خاکساری...همه من را کمی غیرعادی میدانستند. برای حکومت ایران کار میکردم، در ایران بودم و بیشتر از آمریکایی هم ایرانی بودم.
من را از جشن هنر شیراز بیرون کردند
جشنهای ۲۵۰۰ سالهٔ شاهنشاهی عجیب و مسخره بود. این جشنها زیادی از مردم دور بود. دانشجوها هم البته قضیه را کم و بیش چماقی کرده بودند تا توی سر حکومت بکوبند. تحت تأثیر شریعتی و دیگر نویسندههای شبیه او بودند...فکر میکردند من جاسوس آمریکا هستم...درست قبل فوت آیتالله بروجردی، رفتم او را ببینم....من اهل ایران واقعیام، این تهران که ایران نیست. جمعیت ساکن تهران، شمیران چنان از باقی مملکت جدا بودند که حتی نمیدانستند در کشور چه خبر است.
ایران بعد از جنگ کشف شد
بعد جنگ در لندن و پیش پروفسور والتر هنینگ درس پهلوی و سُغدی و دیگر زبانهای کهن ایرانی را خواندم...قبل جنگ جهانی دوم آدمهای خیلی خیلی کمی به ایران علاقه داشتند و این آدمها هم معمولاً علایق باستانشناسانه داشتند. بعدش دیگر انسانشناسها، جامعهشناسها، اقتصاددانان، همه به ایران علاقمند شدند...انسانشناسها میدیدند در ایران قبایل و عشایری هستند و میخواستند بروند به آنجا تا دربارهٔ عشایر و روستاها تحقیق کنند. ایران جایی آرمانی بود برای رفتن.
مطالب کمتر
+ چهره ناپیدای هویدا
- چهره ناپیدای هویدا
هویدای روشنفکر؛ دوست چوبک و محرم ثابتی
هویدا در جوانی علاقه به رماننویسانی فرانسوی چون آندره ژید و آندره مالرو داشت...میزان صلاحیت هویدا برای روشنفکر نام گرفتن هیچ رضایتبخش نیست. اما میلانی برهانی مهم برای قهرمان کتاب رو میکند: هویدا موفق شد «به حلقهٔ دوستان هدایت هم وارد شود». به رغم ادعای میلانی، هیچ سندی نیست که نشان بدهد هویدا حتی به این حلقه نزدیک شده باشد...اتهام اثبات نشدهٔ قاچاق حتی در محاکمهٔ دادگاه انقلاب هم علیه هویدا استفاده شد... شاه مسئول ساواک بود اما قانون مسئولیت اقدامات ساواک با هویدای نخستوزیر بود.
شخصیتشناسی هویدا؛ یاغی محافظهکار
پدربزرگ هویدا و احتمالاً پدرش بهایی بودند...هویدا عضو لژ فراماسونی فروغی بود...هویدا یک شبهدندی بود... رفتارهای عجیب و غریب اما کنترل شدهای که میلانی در کتابش از هویدا نقل میکند، او را یاغی محافظهکاری نشان میدهند که از شگفت زده کردن دیگران بابت کارهای غیرمنتظرهاش لذت میبرد...دندی گستاخ اما مطیع است، اما هویدا نهایتاً فقط مطیع بود. هیچ جور تندی و گستاخیای نمیشود در این آدم یافت. میشود در این آدم نوعی تملقگویی فرومایه در برابر شاه دید که هیچ ربطی به سرشت و خصلتهای دندی ندارد.
شاه و هویدا؛ قصۀ ارباب مستبد و خدمتگزار لیبرال
میلانی در مقدمهٔ «معمای هویدا» ادعا میکند نوشتن این کتاب مجابش کرده که تقریباً همهٔ استنباطهایش در مورد هویدا اشتباه بوده، که یعنی خواننده هم احتمالاً باید منتظر تجربهای مشابه باشد...میلانی هویدا و دیگر همکارانش را در طبقهٔ قدر قدرتان حاکم، مسئول جدی معایب و ناکامیهای حکومت نمیداند. بهنظر میآید حرفش این باشد که موانع خیلی عظیم و شاه زیادی «غیرلیبرال» بود...هویدا که تا آخرین لحظه به اربابش وفادار بود، حاضر نشد شاه را گناهکار بخواند.
هویدای فکلی؛ محصول مشترک ایران و اروپا
شخصیت هویدا دارای پیچیدگیها و تضادهایی بود که در فرهنگ ایرانی نیز به چشم میآیند. هویدا در عین سادگی، بدگمان بود. در حالی که فرمانبردار بود، غرورش را نیز حفظ میکرد...شاه ایران از هویدا برای ایجاد موازنه با دیگر سیاستمداران قدرتطلب بهره میبرد...او وقت زیادی صرف کرد تا حمایت روشنفکران تاثیرگذار مملکت را جلب کند ولی با شکست سنگینی در این زمینه مواجه شد...از رویکرد سیاسی هویدا میتوان با عنوان «طعنهمداری» یاد کرد. او طعنه میزد ولی کنارهگیری نمیکرد.
اخبار بد را به من میدهند و اخبار خوب را به شاه
اگر ایران به اشغال شوروی دربیاید سیاست زمین سوخته را به کار خواهیم گرفت...پیدایش تدریجی یک طبقهٔ متوسط ثروتمند و قوی، مقداری غرولند نیز به همراه دارد و این نشانهٔ سلامت جامعه است....دولت ایران پیشبینی میکند که ۲۳ الی ۳۰ هزار مگاوات از نیروی برق تولیدی توسط انرژی هستهای مورد نیاز است تا دیگر انواع انرژی را تکمیل کند...بریتانیاییها میبایست زمان کمتری صرف نوشیدن چای بکنند...هرچه پول بیشتری از فروش نفت عاید دولت ایران شود، بیشتر صرف اقتصاد آمریکا خواهد شد.
با افکار قرون وسطایی جامعه مدرن نمیشود
فساد عملی یکسویه نیست و پیشنهاددهنده و دریافتکنندهٔ رشوه هر دو محکومند...مهارتها «احتکار» میشوند و دستمزدها و درآمدها با آنچه که به «حراج» شباهت دارد، تعیین میشوند...بسیاری از کارآفرینان ایرانی به آنچه که به دست آوردهاند «قانع شدهاند» و دیگر «خسته»اند. بهرهوری بخش خصوصی نیز کافی نیست...بخش سنتی و مدرن ایران هر دو از ساختار قانونی قدیمی و طاقتفرسا به تنگ آمدهاند... هدف اصلی حفظ و غنی ساختن هویت فرهنگی ماست.
روشنفکران و هویدا؛ کسی که روح خود را فروخت
آلاحمد اعتراض کرد که هویدا سعی میکند مخالفان سانسور را تبدیل به سانسورچی کند....فیلم ابراهیم گلستان رابطهٔ هویدا با اربابش را دست انداخت.
نخستوزیری که رئیس دفتر بود
با آثار و گفتاری از: صادق زیباکلام، عبدالمجید مجیدی، احمد بنیجمالی، بهزاد اشتری، محمدرضا ویژه، التون دانیل و ماروین واینبام.
مطالب بیشتر
هویدای روشنفکر؛ دوست چوبک و محرم ثابتی
هویدا در جوانی علاقه به رماننویسانی فرانسوی چون آندره ژید و آندره مالرو داشت...میزان صلاحیت هویدا برای روشنفکر نام گرفتن هیچ رضایتبخش نیست. اما میلانی برهانی مهم برای قهرمان کتاب رو میکند: هویدا موفق شد «به حلقهٔ دوستان هدایت هم وارد شود». به رغم ادعای میلانی، هیچ سندی نیست که نشان بدهد هویدا حتی به این حلقه نزدیک شده باشد...اتهام اثبات نشدهٔ قاچاق حتی در محاکمهٔ دادگاه انقلاب هم علیه هویدا استفاده شد... شاه مسئول ساواک بود اما قانون مسئولیت اقدامات ساواک با هویدای نخستوزیر بود.
شاه و هویدا؛ قصۀ ارباب مستبد و خدمتگزار لیبرال
میلانی در مقدمهٔ «معمای هویدا» ادعا میکند نوشتن این کتاب مجابش کرده که تقریباً همهٔ استنباطهایش در مورد هویدا اشتباه بوده، که یعنی خواننده هم احتمالاً باید منتظر تجربهای مشابه باشد...میلانی هویدا و دیگر همکارانش را در طبقهٔ قدر قدرتان حاکم، مسئول جدی معایب و ناکامیهای حکومت نمیداند. بهنظر میآید حرفش این باشد که موانع خیلی عظیم و شاه زیادی «غیرلیبرال» بود...هویدا که تا آخرین لحظه به اربابش وفادار بود، حاضر نشد شاه را گناهکار بخواند.
شخصیتشناسی هویدا؛ یاغی محافظهکار
پدربزرگ هویدا و احتمالاً پدرش بهایی بودند...هویدا عضو لژ فراماسونی فروغی بود...هویدا یک شبهدندی بود... رفتارهای عجیب و غریب اما کنترل شدهای که میلانی در کتابش از هویدا نقل میکند، او را یاغی محافظهکاری نشان میدهند که از شگفت زده کردن دیگران بابت کارهای غیرمنتظرهاش لذت میبرد...دندی گستاخ اما مطیع است، اما هویدا نهایتاً فقط مطیع بود. هیچ جور تندی و گستاخیای نمیشود در این آدم یافت. میشود در این آدم نوعی تملقگویی فرومایه در برابر شاه دید که هیچ ربطی به سرشت و خصلتهای دندی ندارد.
هویدای فکلی؛ محصول مشترک ایران و اروپا
شخصیت هویدا دارای پیچیدگیها و تضادهایی بود که در فرهنگ ایرانی نیز به چشم میآیند. هویدا در عین سادگی، بدگمان بود. در حالی که فرمانبردار بود، غرورش را نیز حفظ میکرد...شاه ایران از هویدا برای ایجاد موازنه با دیگر سیاستمداران قدرتطلب بهره میبرد...او وقت زیادی صرف کرد تا حمایت روشنفکران تاثیرگذار مملکت را جلب کند ولی با شکست سنگینی در این زمینه مواجه شد...از رویکرد سیاسی هویدا میتوان با عنوان «طعنهمداری» یاد کرد. او طعنه میزد ولی کنارهگیری نمیکرد.
اخبار بد را به من میدهند و اخبار خوب را به شاه
اگر ایران به اشغال شوروی دربیاید سیاست زمین سوخته را به کار خواهیم گرفت...پیدایش تدریجی یک طبقهٔ متوسط ثروتمند و قوی، مقداری غرولند نیز به همراه دارد و این نشانهٔ سلامت جامعه است....دولت ایران پیشبینی میکند که ۲۳ الی ۳۰ هزار مگاوات از نیروی برق تولیدی توسط انرژی هستهای مورد نیاز است تا دیگر انواع انرژی را تکمیل کند...بریتانیاییها میبایست زمان کمتری صرف نوشیدن چای بکنند...هرچه پول بیشتری از فروش نفت عاید دولت ایران شود، بیشتر صرف اقتصاد آمریکا خواهد شد.
با افکار قرون وسطایی جامعه مدرن نمیشود
فساد عملی یکسویه نیست و پیشنهاددهنده و دریافتکنندهٔ رشوه هر دو محکومند...مهارتها «احتکار» میشوند و دستمزدها و درآمدها با آنچه که به «حراج» شباهت دارد، تعیین میشوند...بسیاری از کارآفرینان ایرانی به آنچه که به دست آوردهاند «قانع شدهاند» و دیگر «خسته»اند. بهرهوری بخش خصوصی نیز کافی نیست...بخش سنتی و مدرن ایران هر دو از ساختار قانونی قدیمی و طاقتفرسا به تنگ آمدهاند... هدف اصلی حفظ و غنی ساختن هویت فرهنگی ماست.
نخستوزیری که رئیس دفتر بود
با آثار و گفتاری از: صادق زیباکلام، عبدالمجید مجیدی، احمد بنیجمالی، بهزاد اشتری، محمدرضا ویژه، التون دانیل و ماروین واینبام.
مطالب کمتر
+ اقتصاد تحریم نفت
- اقتصاد تحریم نفت
نفت را ملی کردیم اما نمیتوانیم بفروشیم
نفت را ملی کردهایم و مال ماست ولیکن نه توانایی اداره کردن آن را داریم نه متخصص فنی و نه وسایل حمل، فرضا که متخصص و وسایل حمل را فراهم کردیم تازه در فروش نفت عاجز خواهیم بود...اطلاعاتی که در این دو ماه اخیر توانستهام کسب نمایم همه دال بر این است که نقشه کمپانی نفت این است که ایران را درس عبرتی برای سایر کشورهای خاورمیانه قرار دهد تا هر کس به فکر ملی کردن نفت خود نیفتد...فروش نفت مستلزم تشکیلات مخصوصی در کشورهای مصرفکننده است و با این سهل و سادگی که تصور کردهاند نیست.
کابوس قطع درآمد نفت و مصائب کسری بودجه
بر اساس اطلاعات گمرک ایران، از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، به رغم نبود صادرات نفتی، رقم مجموع صادرات از مجموع واردات بیشتر است...در سال ۱۳۳۱، بهای واحد صادرات ایران ۴۰ درصد افت کرده است...تلاشهای مصدق برای تبلیغ و ترویج صادرات را چند عامل بیاثر کردند، برجستهترینشان کاهش قیمتهای جهانی و خروج سرمایهها از ایران...مصدق برای تأمین کسری، مالیاتها را بالا برد، به مردم اوراق قرضه فروخت و نقدینگی را افزایش داد...مصدق کوشید زیر بار وام نرود و با افزایش حجم پول مشکل را حل کند.
برآورد غلط از واقعیت بازار نفت و اقتصاد ایران
افسانهای ملی شکل گرفته که به غلط، رسیدن به رشد اقتصادی چشمگیر را به دکتر مصدق نسبت میدهد...دولت ایران برای مقابله با اثرات تحریم نفتی بریتانیا، سیاستهای کوتاه مدت ناموفقی را در پیش گرفت که در نتیجهشان وضعیت اقتصاد ایران از همه جهات به سرعت وخیمتر شد... درآمد نفت که قطع شد، عایدی دولت هم ۳۷ درصد کاهش یافت...مصدق سوسیالیست نبود و به تراز بودجه، پول درست و قابل اتکا و نقش محدود دولت در اقتصاد باور داشت...مصدق اعتقاد داشت درآمد نفت میتواند به توسعۀ بیشتر کشور کمک کند.
کاهش وابستگی به خارج؛ درسی که ایران تحریمشده داد
در دوره تحریم نفتی میزان واقعی کسری اساساً کمتر از مقداری بود که در بودجه در نظر گرفته بودند...درآمدهای بودجهای دولت ظرف چهار سال از ۱۳۲۸ به بعد ۲۱ درصد رشد داشت...اصلیترین تغییر در حوزهٔ مالی دولت، این بود که دیگر نمیتوانست برنامهٔ هفت سالهاش را اجرا کند؛ دست شستن از طرح بلندپروازانهاش بود برای برنامهٔ توسعه...کاهش درآمدهای نفتی تأثیر عظیمی روی سرمایهگذاریها نگذاشت...در فاصلهٔ سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، تورم متعادل و ملایم باقی ماند.
مهار ارز در دوره شوک اقتصادی
کاهش واردات اثر خیلی جدی روی کشاورزی، بزرگترین واحد اقتصادی ایران، نگذاشت...روابط تجاری دو سویهای که در طول این دوره شکل گرفت ــ به خصوص با اتحاد جماهیر شوروی و آلمان غربی ــ به این معنا بود که ایران کماکان میتواند به منابعی برای تأمین کالاهای پشتوانهای وارداتیاش دسترسی داشته باشد...ارزش ریال در بازار آزاد به شدت تحت تأثیر دولت بود...ایران بدون اعمال اقدامات تطبیقی هم ظرفیت و قابلیت تحمل یک شوک ارزی موقت را داشت...تغییرات دوره تحریم، سرشت تجارت ایران را دگرگون کرد.
مردمی که پشت مصدق نایستادند
بعد از نخستوزیری مصدق حجم سرمایهگذاری افت کرد... حس بلاتکلیفی برآمده از تفوق حزب توده بود...سقوط مصدق پایان غمباری بود برای آغازی نویدبخش.
اقتصادی که بدون نفت دوام آورد
در سال ۱۳۳۲، اگر تحریم نفت تا زمانی نامعلوم هم ادامه مییافت، اقتصاد ایران میتوانست در غیاب درآمد نفت و بدون اقدامات ریاضتی بیشتر، بر همان مداری که میرفت باقی بماند و دوام بیاورد...در دورهٔ تحریم نفت میزان واردات ۳۸ درصد کاهش یافت... عمدهٔ سیاستهای تطبیقی در دوره مصدق برای مقابله با گرفتاریهای ارزی موفق بودند...در سراسر این دوره، نرخ رسمی ارز بدون تغییر باقی ماند، ۳۲ ریال به ازای هر یک دلار... کاهش ارزش پول انگیزهای شد برای ترغیب فعالان اقتصادی به صادرات غیرنفتی.
مطالب بیشتر
نفت را ملی کردیم اما نمیتوانیم بفروشیم
نفت را ملی کردهایم و مال ماست ولیکن نه توانایی اداره کردن آن را داریم نه متخصص فنی و نه وسایل حمل، فرضا که متخصص و وسایل حمل را فراهم کردیم تازه در فروش نفت عاجز خواهیم بود...اطلاعاتی که در این دو ماه اخیر توانستهام کسب نمایم همه دال بر این است که نقشه کمپانی نفت این است که ایران را درس عبرتی برای سایر کشورهای خاورمیانه قرار دهد تا هر کس به فکر ملی کردن نفت خود نیفتد...فروش نفت مستلزم تشکیلات مخصوصی در کشورهای مصرفکننده است و با این سهل و سادگی که تصور کردهاند نیست.
کابوس قطع درآمد نفت و مصائب کسری بودجه
بر اساس اطلاعات گمرک ایران، از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، به رغم نبود صادرات نفتی، رقم مجموع صادرات از مجموع واردات بیشتر است...در سال ۱۳۳۱، بهای واحد صادرات ایران ۴۰ درصد افت کرده است...تلاشهای مصدق برای تبلیغ و ترویج صادرات را چند عامل بیاثر کردند، برجستهترینشان کاهش قیمتهای جهانی و خروج سرمایهها از ایران...مصدق برای تأمین کسری، مالیاتها را بالا برد، به مردم اوراق قرضه فروخت و نقدینگی را افزایش داد...مصدق کوشید زیر بار وام نرود و با افزایش حجم پول مشکل را حل کند.
برآورد غلط از واقعیت بازار نفت و اقتصاد ایران
افسانهای ملی شکل گرفته که به غلط، رسیدن به رشد اقتصادی چشمگیر را به دکتر مصدق نسبت میدهد...دولت ایران برای مقابله با اثرات تحریم نفتی بریتانیا، سیاستهای کوتاه مدت ناموفقی را در پیش گرفت که در نتیجهشان وضعیت اقتصاد ایران از همه جهات به سرعت وخیمتر شد... درآمد نفت که قطع شد، عایدی دولت هم ۳۷ درصد کاهش یافت...مصدق سوسیالیست نبود و به تراز بودجه، پول درست و قابل اتکا و نقش محدود دولت در اقتصاد باور داشت...مصدق اعتقاد داشت درآمد نفت میتواند به توسعۀ بیشتر کشور کمک کند.
کاهش وابستگی به خارج؛ درسی که ایران تحریمشده داد
در دوره تحریم نفتی میزان واقعی کسری اساساً کمتر از مقداری بود که در بودجه در نظر گرفته بودند...درآمدهای بودجهای دولت ظرف چهار سال از ۱۳۲۸ به بعد ۲۱ درصد رشد داشت...اصلیترین تغییر در حوزهٔ مالی دولت، این بود که دیگر نمیتوانست برنامهٔ هفت سالهاش را اجرا کند؛ دست شستن از طرح بلندپروازانهاش بود برای برنامهٔ توسعه...کاهش درآمدهای نفتی تأثیر عظیمی روی سرمایهگذاریها نگذاشت...در فاصلهٔ سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، تورم متعادل و ملایم باقی ماند.
مهار ارز در دوره شوک اقتصادی
کاهش واردات اثر خیلی جدی روی کشاورزی، بزرگترین واحد اقتصادی ایران، نگذاشت...روابط تجاری دو سویهای که در طول این دوره شکل گرفت ــ به خصوص با اتحاد جماهیر شوروی و آلمان غربی ــ به این معنا بود که ایران کماکان میتواند به منابعی برای تأمین کالاهای پشتوانهای وارداتیاش دسترسی داشته باشد...ارزش ریال در بازار آزاد به شدت تحت تأثیر دولت بود...ایران بدون اعمال اقدامات تطبیقی هم ظرفیت و قابلیت تحمل یک شوک ارزی موقت را داشت...تغییرات دوره تحریم، سرشت تجارت ایران را دگرگون کرد.
اقتصادی که بدون نفت دوام آورد
در سال ۱۳۳۲، اگر تحریم نفت تا زمانی نامعلوم هم ادامه مییافت، اقتصاد ایران میتوانست در غیاب درآمد نفت و بدون اقدامات ریاضتی بیشتر، بر همان مداری که میرفت باقی بماند و دوام بیاورد...در دورهٔ تحریم نفت میزان واردات ۳۸ درصد کاهش یافت... عمدهٔ سیاستهای تطبیقی در دوره مصدق برای مقابله با گرفتاریهای ارزی موفق بودند...در سراسر این دوره، نرخ رسمی ارز بدون تغییر باقی ماند، ۳۲ ریال به ازای هر یک دلار... کاهش ارزش پول انگیزهای شد برای ترغیب فعالان اقتصادی به صادرات غیرنفتی.
مطالب کمتر
+ چریکهای سرخ سیاهکل
- چریکهای سرخ سیاهکل
پس از ۴۴ سال؛ ناگفتههای معاون پاسگاه سیاهکل
سال ۶۱ دوباره به سیاهکل برگشتم و آنجا افسرانی بودند که باز هم از من درباره آن واقعه پرسیدند. ارزیابی آنها این بود که اقدام چریکها در آن زمان یک اقدام کور و کاملا خطاکارانه بود، اما من از کار آنها دفاع کردم.
واقعه سیاهکل به روایت شاهد عینی: ژاندارمها به خانۀ ما آمدند
اینها یک کاری را شروع کرده بودند اما نیمۀ راه، نیمه کاره رها شد. نیمه کاره رها شدنش هم بر حسب اجبار بود...هادی بنده خدا لنگرودی وقتی میفهمد که در حال دستگیری است با بیسیم به گروه مستقر در کوه خبر میدهد که لو رفته. این پیام را که میدهد باعث میشود سریع همرزمانش میآیند و به پاسگاه حمله میکنند تا آزادش کنند...ژاندارمها با بیسیم در حیاط خانه ما با تهران تماس گرفتند. مکالمهشان را شنیدم. وضعیت امنیتی شدیدی به وجود آمده بود. هر روز هلیکوپتر میآمد و اینجا نیرو پیاده میکرد.
چریکها پدرم را به گلوله بستند!
ژاندارمها و حتی رئیسشان در سیاهکل هیچ خبری از ماجرا نداشتند. موضوع هر چه بود، از تهران لو رفته بود!...وسط بازار، رئیس پاسگاه، صادقی سوار بر جیب ژاندارمری پدر را صدا میزند و میگوید، برود پاسگاه و آنجا بماند تا او برود به رشت و برگردد!...پدر در پاسگاه نیمه بازداشت بود!...کارگر خانۀ ما حوالی ساعت ۹ شب به منزل آمد و خبر آورد: «به پاسگاه حمله کردند. پدر را تیر زدند. زخمی پدر را به بیمارستان لاهیجان بردند!»...خبر حمله به پاسگاه خوشحالم میکرد و از طرفی گلوله خوردن پدر آزارم میداد.
افشین پرتو در گفتوگو با تاریخ ایرانی: حمله چریکها به پاسگاه سیاهکل برنامهریزی شده نبود
چریکها حتی یک وسیله نقلیه آماده نداشتند. پس از اینکه مسیری را با مینیبوس طی میکنند به علت اینکه جادهای وجود نداشت پیاده به راه خود ادامه میدهند و پس از مدتی به یک کلبه جنگی پناه میبرند...مردم چریکها را دوست داشتند...فضای امنیتی در سیاهکل زیاد طول نکشید...در ۱۹ بهمن ۵۷ در سیاهکل تعداد کثیری از مردم در خیابانها بودند. شخصی از من پرسید پس این جماعت در روز واقعه سیاهکل کجا بودند و من پاسخ دادم در آن روز همه ترسیده بودند و حضور نداشتند اما حالا به میدان آمدهاند.
تحلیل تطبیقی دو ترانه فرهاد مهراد: جمعهها خون جای بارون میچکه
«جمعه» بیانگر اصول گفتمان آن دوره و حادثهٔ سیاهکل است و شخصیتپردازیهای دقیق و تشبیهات ساده به تاثیرگذاری این ترانه میافزاید. انتخاب نام «جمعه» نیز دقیقا به روز حادثه اشاره دارد... استفاده از واژههای «غمگین»، «ابر سیاه»، «رخت عزا»، «ابر سنگین» و «خون» بازتابی هستند از تاریکی، ناامیدی و خفقان...«با لبای بسته فریاد میکنه» داستان قیامهای مسلحانه و سرکوبهای شدید را بیان میکند...«از صدا افتاده تار و کمونچه» حاکی از یکنواختی و تکصدایی حاکم بر کشور است.
هوشنگ ماهرویان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: اقتصاد نفتی حرکت سیاهکل را بیاثر کرده بود
تجربه سیاهکل تکرار شد...انتخاب سیاهکل به دلیل زیبایی جنگل بود...بنیانهای فرهنگی ما با رفتارهای چریکی همخوانی داشتند.
جامعهشناسی جنبش چریکی سازمان فدایی خلق ایران
رهبران چریکها با این استدلال که حضور در کوهستانها و صعبالعبور بودن مناطق جنگلی باعث کند شدن واکنش نظامیان خواهد شد، منطقه سیاهکل را انتخاب کردند...یکی از عوامل شکست جنبش سیاهکل، کپیبرداری ناقص از جنبشهای چریکی در دیگر نقاط دنیا بود...تصور اینکه دهقانان به علت داشتن بینش رادیکالی با جنبش همراهی خواهند کرد یکی از اشتباهات گروه بود...دستکم گرفتن ماشین سرکوب حکومت توسط چریکها خطای استراتژیک بود و مانع پیشبینی صحیح از وضعیت جامعه حاکمیت گردید.
سیاهکل ۴۹ به روایت حمید اشرف
عملیات میبایست به صورت حمله به یک پاسگاه و خلع سلاح آن شروع میشد و افراد موظف بودند بدون درنگ منطقه را ترک گویند تا از عکسالعمل احتمالی دشمن مصون بمانند...روز ۱۹ بهمن برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بود...غلامرضا ـ برادر شاه ـ برای بازرسی و سرکشی به سیاهکل اعزام شده بود... به علت زمستان، درختان جنگلی برگ نداشتند و از نظر نظامی، این یک عامل منفی برای چریک محسوب میشد و امکان استفاده از هلیکوپتر را به دشمن میداد.
سیاهکل؛ شهری که در یک عصر پنهان شد
حمید اشرف به تصمیم گروه برای حمله به ژاندارمری در روز ۱۹ بهمن اشاره میکند. اما آنچه بعد از دستگیری هادی بنده خدا لنگرودی رخ میدهد کمی با برنامه داشتن این گروه در تضاد است. او از طرف رفقا برای آگاه شدن از وضعیت ایرج نیری به شبخوسلات میرود و در آنجا توسط گروهی از محلیها دستگیر میشود و در حالی که از کتک خوردن بیهوش شده بود به سیاهکل منتقل میشود...ماجرای دستگیری هادی بنده خدا لنگرودی توسط روستاییان را شاهدان عینی در سیاهکل هم تائید میکنند.
حتی جنازهاش را هم ندیدیم
ایرج پیش از هوشنگ ضد شاه بود اما من خیلی در جریان نبودم که چه اتفاقاتی بینشان افتاد و چطور شد که با هم رفتند به شبخوسلات...بعد از کشته شدن برادرم، فشار روی خانواده ما خیلی زیاد بود. یک سال اول که اصلا کسی از فامیل و دوست و آشنا به خانه ما رفتوآمد نمیکرد...خواهرم که آن زمان معلم بود، بعد از مرگ هوشنگ، از مدرسه اخراج شد...چند سال بعد از آن ماجرا، همه به ما احترام میگذاشتند و از شهرهای مختلف میآمدند و با ما دیدار میکردند.
پا به پای چریکها از پاسگاه تا جنگل سیاهکل
تا ۲ یا ۳ سال بعد از آن روز، اینجا هنوز پاسگاه بود. بعد از سال ۵۱ بود که پاسگاه رو بردن میدان شهرداری...یکی از بومیها که از نزدیک شاهد رویدادهای آن سال بوده، روایت را اینطور نقل میکند: «متاسفانه، آنها بلد راه نبودند، به بنبست خوردند. فکر کنم برای همین هم بود که شکست خوردند.»...آنها به جنگلهای کاکوه متواری شدند. اینها جنگل را که خیلی خوب نمیشناختند. بعد به خانه یه روستایی پناه میبرند...تا چند مدت همینطور هلیکوپترها میآمدن و میرفتن، اینجا خیلی امنیتی شده بود.
شرح نیم ساعت درگیری در پاسگاه سیاهکل
هفت، هشت مرد جوان از کوه آمدند و از رودخانه رد شدند. قد بلند و چهارشانه و همه مسلح بودند. چهرههایشان آشنا بود...با یک مینیبوس فورد آلمانی آمدند و به سمت پاسگاه رفتند و آنجا را گرفتند. بعد از همین جا برگشتند به جنگل...از پاسگاه بیرون آمدند و خواستند بروند که دیدند ماشینشان خراب شده و نمیتوانند بروند. مردم هل دادند...یکیشان به من گفت بیا کمک کن. اما من از ترس فرار کردم...ما را که بردند سربازی میگفتند اینها سیاهکلی هستند. خرابکارند، چریک هستند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با رئیس وقت پاسگاه سیاهکل: مردم محلی از چریکها حمایت نکردند
چریکها قبل از سیاهکل، در هشتپر و رضوانشهر حمله کرده بودند...چریکها عمدتا خودشان را جنگلبان معرفی میکردند...هدف از حمله به پاسگاه آزادسازی یکی از همفکرانشان بود. آنها نمیدانستند که از این جنگل به شهر نمیرسند، چون جنگل سیاهکل بنبست بود...چریکها وقتی به پاسگاه حمله کردند ۹ قبضه اسلحه را برداشته و نگهبان پاسگاه را هم کشتند...۴۰ روز در آمادهباش بودیم. فضای کلی این بود که اگر به هوش نباشیم چریکها حمله خواهند کرد و این بار سر ژاندارمها را خواهند برید... مدیریت منطقه در دست ارتش و ساواک بود.
مطالب بیشتر
پس از ۴۴ سال؛ ناگفتههای معاون پاسگاه سیاهکل
سال ۶۱ دوباره به سیاهکل برگشتم و آنجا افسرانی بودند که باز هم از من درباره آن واقعه پرسیدند. ارزیابی آنها این بود که اقدام چریکها در آن زمان یک اقدام کور و کاملا خطاکارانه بود، اما من از کار آنها دفاع کردم.
واقعه سیاهکل به روایت شاهد عینی: ژاندارمها به خانۀ ما آمدند
اینها یک کاری را شروع کرده بودند اما نیمۀ راه، نیمه کاره رها شد. نیمه کاره رها شدنش هم بر حسب اجبار بود...هادی بنده خدا لنگرودی وقتی میفهمد که در حال دستگیری است با بیسیم به گروه مستقر در کوه خبر میدهد که لو رفته. این پیام را که میدهد باعث میشود سریع همرزمانش میآیند و به پاسگاه حمله میکنند تا آزادش کنند...ژاندارمها با بیسیم در حیاط خانه ما با تهران تماس گرفتند. مکالمهشان را شنیدم. وضعیت امنیتی شدیدی به وجود آمده بود. هر روز هلیکوپتر میآمد و اینجا نیرو پیاده میکرد.
چریکها پدرم را به گلوله بستند!
ژاندارمها و حتی رئیسشان در سیاهکل هیچ خبری از ماجرا نداشتند. موضوع هر چه بود، از تهران لو رفته بود!...وسط بازار، رئیس پاسگاه، صادقی سوار بر جیب ژاندارمری پدر را صدا میزند و میگوید، برود پاسگاه و آنجا بماند تا او برود به رشت و برگردد!...پدر در پاسگاه نیمه بازداشت بود!...کارگر خانۀ ما حوالی ساعت ۹ شب به منزل آمد و خبر آورد: «به پاسگاه حمله کردند. پدر را تیر زدند. زخمی پدر را به بیمارستان لاهیجان بردند!»...خبر حمله به پاسگاه خوشحالم میکرد و از طرفی گلوله خوردن پدر آزارم میداد.
افشین پرتو در گفتوگو با تاریخ ایرانی: حمله چریکها به پاسگاه سیاهکل برنامهریزی شده نبود
چریکها حتی یک وسیله نقلیه آماده نداشتند. پس از اینکه مسیری را با مینیبوس طی میکنند به علت اینکه جادهای وجود نداشت پیاده به راه خود ادامه میدهند و پس از مدتی به یک کلبه جنگی پناه میبرند...مردم چریکها را دوست داشتند...فضای امنیتی در سیاهکل زیاد طول نکشید...در ۱۹ بهمن ۵۷ در سیاهکل تعداد کثیری از مردم در خیابانها بودند. شخصی از من پرسید پس این جماعت در روز واقعه سیاهکل کجا بودند و من پاسخ دادم در آن روز همه ترسیده بودند و حضور نداشتند اما حالا به میدان آمدهاند.
تحلیل تطبیقی دو ترانه فرهاد مهراد: جمعهها خون جای بارون میچکه
«جمعه» بیانگر اصول گفتمان آن دوره و حادثهٔ سیاهکل است و شخصیتپردازیهای دقیق و تشبیهات ساده به تاثیرگذاری این ترانه میافزاید. انتخاب نام «جمعه» نیز دقیقا به روز حادثه اشاره دارد... استفاده از واژههای «غمگین»، «ابر سیاه»، «رخت عزا»، «ابر سنگین» و «خون» بازتابی هستند از تاریکی، ناامیدی و خفقان...«با لبای بسته فریاد میکنه» داستان قیامهای مسلحانه و سرکوبهای شدید را بیان میکند...«از صدا افتاده تار و کمونچه» حاکی از یکنواختی و تکصدایی حاکم بر کشور است.
هوشنگ ماهرویان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: اقتصاد نفتی حرکت سیاهکل را بیاثر کرده بود
تجربه سیاهکل تکرار شد...انتخاب سیاهکل به دلیل زیبایی جنگل بود...بنیانهای فرهنگی ما با رفتارهای چریکی همخوانی داشتند.
جامعهشناسی جنبش چریکی سازمان فدایی خلق ایران
رهبران چریکها با این استدلال که حضور در کوهستانها و صعبالعبور بودن مناطق جنگلی باعث کند شدن واکنش نظامیان خواهد شد، منطقه سیاهکل را انتخاب کردند...یکی از عوامل شکست جنبش سیاهکل، کپیبرداری ناقص از جنبشهای چریکی در دیگر نقاط دنیا بود...تصور اینکه دهقانان به علت داشتن بینش رادیکالی با جنبش همراهی خواهند کرد یکی از اشتباهات گروه بود...دستکم گرفتن ماشین سرکوب حکومت توسط چریکها خطای استراتژیک بود و مانع پیشبینی صحیح از وضعیت جامعه حاکمیت گردید.
سیاهکل ۴۹ به روایت حمید اشرف
عملیات میبایست به صورت حمله به یک پاسگاه و خلع سلاح آن شروع میشد و افراد موظف بودند بدون درنگ منطقه را ترک گویند تا از عکسالعمل احتمالی دشمن مصون بمانند...روز ۱۹ بهمن برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بود...غلامرضا ـ برادر شاه ـ برای بازرسی و سرکشی به سیاهکل اعزام شده بود... به علت زمستان، درختان جنگلی برگ نداشتند و از نظر نظامی، این یک عامل منفی برای چریک محسوب میشد و امکان استفاده از هلیکوپتر را به دشمن میداد.
سیاهکل؛ شهری که در یک عصر پنهان شد
حمید اشرف به تصمیم گروه برای حمله به ژاندارمری در روز ۱۹ بهمن اشاره میکند. اما آنچه بعد از دستگیری هادی بنده خدا لنگرودی رخ میدهد کمی با برنامه داشتن این گروه در تضاد است. او از طرف رفقا برای آگاه شدن از وضعیت ایرج نیری به شبخوسلات میرود و در آنجا توسط گروهی از محلیها دستگیر میشود و در حالی که از کتک خوردن بیهوش شده بود به سیاهکل منتقل میشود...ماجرای دستگیری هادی بنده خدا لنگرودی توسط روستاییان را شاهدان عینی در سیاهکل هم تائید میکنند.
حتی جنازهاش را هم ندیدیم
ایرج پیش از هوشنگ ضد شاه بود اما من خیلی در جریان نبودم که چه اتفاقاتی بینشان افتاد و چطور شد که با هم رفتند به شبخوسلات...بعد از کشته شدن برادرم، فشار روی خانواده ما خیلی زیاد بود. یک سال اول که اصلا کسی از فامیل و دوست و آشنا به خانه ما رفتوآمد نمیکرد...خواهرم که آن زمان معلم بود، بعد از مرگ هوشنگ، از مدرسه اخراج شد...چند سال بعد از آن ماجرا، همه به ما احترام میگذاشتند و از شهرهای مختلف میآمدند و با ما دیدار میکردند.
پا به پای چریکها از پاسگاه تا جنگل سیاهکل
تا ۲ یا ۳ سال بعد از آن روز، اینجا هنوز پاسگاه بود. بعد از سال ۵۱ بود که پاسگاه رو بردن میدان شهرداری...یکی از بومیها که از نزدیک شاهد رویدادهای آن سال بوده، روایت را اینطور نقل میکند: «متاسفانه، آنها بلد راه نبودند، به بنبست خوردند. فکر کنم برای همین هم بود که شکست خوردند.»...آنها به جنگلهای کاکوه متواری شدند. اینها جنگل را که خیلی خوب نمیشناختند. بعد به خانه یه روستایی پناه میبرند...تا چند مدت همینطور هلیکوپترها میآمدن و میرفتن، اینجا خیلی امنیتی شده بود.
شرح نیم ساعت درگیری در پاسگاه سیاهکل
هفت، هشت مرد جوان از کوه آمدند و از رودخانه رد شدند. قد بلند و چهارشانه و همه مسلح بودند. چهرههایشان آشنا بود...با یک مینیبوس فورد آلمانی آمدند و به سمت پاسگاه رفتند و آنجا را گرفتند. بعد از همین جا برگشتند به جنگل...از پاسگاه بیرون آمدند و خواستند بروند که دیدند ماشینشان خراب شده و نمیتوانند بروند. مردم هل دادند...یکیشان به من گفت بیا کمک کن. اما من از ترس فرار کردم...ما را که بردند سربازی میگفتند اینها سیاهکلی هستند. خرابکارند، چریک هستند.
مطالب کمتر
+ کارنامه اصل ۴ ترومن در ایران
- کارنامه اصل ۴ ترومن در ایران
اصل ۴ ترومن در ایران در گفتوگو با ویلیام وارن: گفتند تا وقتی مصدق هست، از پول خبری نیست
قاتل شماره یک مردم ایران را از پا درآوردیم...در دوران ترومن، یک سیاست کلی داشتیم. اینکه در امور و مسائل دولت میزبان، عملیات و سیاستهایشان دخالت نکنیم. زیرآب آنها را نمیزدیم، بلکه علنی معامله میکردیم. اما اینجا نیتی حساب شده و آشکار برای بیرون کردن مصدق در ایران وجود داشت...بازیگر اصلی روی صحنه در ایران بودم. اما نمیدانستم که سیا یا آن آقای کرمیت روزولت آنجا هستند. تا بعدازظهر آخرین حمله، وقتی زاهدی مسئولیت را به عهده گرفت... برنامههای واکسیناسیون علیه حصبه و دیفتری بسیار موفق بود.
داروی مسکن برای مرض سرطان ایران
روزنامه ترود، چاپ مسکو در پی عملی شدن اجرای اصل ۴ گزارشی تحت عنوان «وضع فلاکتبار زحمتکشان ایران» نوشت و در آن حاکمیت امپریالیستی آمریکا را مسبب این وضعیت دانست... در گزارش روزنامه نیویورکتایمز آمده بود: چقدر حرارت و فعالیت مصرف شد تا بالاخره ایران را متقاعد کردند که قبول ۲۳ میلیون دلار از ماده چهار برایش مفید است و از طرفی باید از دکتر مصدق متشکر باشیم که توانست عقیده مردد خویش را کنترل کند... تقسیم املاک سلطنتی برنامهای اساسی است و به گفته محققان یک چاره فوری برای مرض موجود ایران خواهد بود.
انجام و فرجام اصل ۴ در ایران/ ترومن با اصفهانک و کمالآباد چه کرد؟
مسئولان برنامهٔ اصل ۴ در ایران تصمیم گرفتند تا در سه زمینهٔ تخصصی فعالیت داشته باشند: آموزش، بهداشت و کشاورزی. اصفهانک در هر سه زمینه با چالش مواجه بود...از مهمترین پروژههایی که برای توسعه کمالآباد به انجام رسید افشاندن د.د.ت در تمامی منازل و ساختمانهای روستا بود که به منظور از بین بردن پشههای مالاریا صورت گرفت...برنامهٔ کنترل ملخها در ایران از نمونه کارهایی است که اصل ۴ به انجام آن افتخار میکند...در جولای سال ۱۹۵۱ کمیتهٔ مشترک تصمیم گرفت تا فعالیتهایش را در ۱۰ استان کشور آغاز کند.
ساختمان اصل ۴ ترومن هنوز در تهران است
پس از انعقاد قرارداد اصل ۴ ترومن، دو ساختمان در ایران ساخته شد، یکی در نبش خیابان آبان ـ ورشو و دیگری نبش تخت جمشید (طالقانی) ـ ایرانشهر...اکنون به جای بنای قدیمی اصل ۴، ساختمان جدیدی ساخته شده است. ساختمان «غدیر» که اکنون محل استقرار شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی ایران است...ساختمان سمعی- بصری هنوز زنده است؛ شاهد عینی تمام تلاش، طرح و برنامههای شش هزار نفر کارکنانی که در طرح ترومن فعالیت میکردند. این ساختمان حالا جزو املاک بانک ملت ایران است.
رضا نیازمند در گفتوگو با تاریخ ایرانی: خر قبرسی آوردند و بز ایرانی را بردند
سیستم اداری ایران مخالف فعالیتهای اصل ۴ بود...مهمترین اقدام آنها تعویض دستشوییها در روستاهای ایران بود...مقامات تذکر دادند چون آمریکاییها به ما کمک مالی کردهاند سر و صداها را بخوابانید...برنامه مبارزه با مالاریا موفق بود. بخشی از کمکهای کشاورزی هم موثر بود... آمریکاییها شناختی از جامعه ما و آگاهی به کار نداشتند...آمریکاییها یک عده از کارشناسان درجه سه خود را به ایران فرستاده بودند که این نوع اقدامات را به سرانجام برسانند. اما در عوض افتضاح بار آوردند.
کمربند فرهنگی در مقابل کمونیسم نظامی/ سوغاتی که آمریکاییها به روستاهای ایران بردند
تا پایان دهه ۳۰ نزدیک به ۴۰۰ مدرسه در سراسر ایران با کمک مالی اصل ۴ و وزارت آموزش و پرورش راهاندازی شد؛ مدارسی که بر اساس سیستم آموزشی آمریکایی اداره میشدند...کلاسهای عشایری هر چند توسط اصل ۴ در استانهای فارس و بختیاری و اصفهان شروع به کار کرد، اما با همت معلمی چون محمد بهمن بیگی گسترش یافت...سیمین دانشور و جلال آلاحمد از کسانی بودند که در دورههای اصل ۴ شرکت کرده بودند...کار اصل ۴ در سال ۱۳۳۶ به پایان رسید، اما حضور فرهنگی کارشناسان این طرح درست از همین زمان آغاز شد.
شکست برنامهریزی در سایه دلارهای آمریکایی/ چرا اصل ۴ در ایران ناکام ماند؟
ویلیام وارن گفته بود: «من به هیچ وجه از اقدامات آقای روزولت، طراح عملیات براندازی دولت مصدق اطلاع نداشته و جزئیترین دخالتی نداشتهام.»...مسائل مورد توجه جراید عبارت بودند از: تبهکاری بریتانیای کبیر و شرکت نفت ایران و انگلیس و خانواده سلطنتی یا «مشارکت» و بلاهت مشاوران آمریکایی...به عقیده باقر پیرنیا، یاریهای اصل ۴ و برنامههای آن، از زمان دکتر مصدق آغاز شد و پس از ۲۸ مرداد گسترش پیدا کرده بود اما انجام بخشی از برنامههای آبادانی در سطح روستا جز هدر دادن پول چیز دیگری نبود.
جنگ سرد در ایران و توافقنامه اصل ۴/ واکسیناسیون شورویگریزی
اصل ۴ طراحی شده بود تا به ایران کمک کند تا از نظر اقتصادی قدرتمند شود و در عین حال یکپارچگی سیاسی آن را تضمین کند...سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده در سال ۱۹۵۰ چنین اظهار کرده است: هدف اصلی سیاست ما، جلوگیری از سلطهٔ اتحاد جماهیر شوروی و تقویت جهتگیری ایران به سمت غرب است...پس از بحران مصدق، علاوه بر مقادیر بیشتر کمکهای اقتصادی و نظامی، ایران مازاد فروش محصولات کشاورزی را کسب کرد...کمکهای آمریکا موجب شد که روابط گرم ایران و اتحاد جماهیر شوروی به سردی گراید.
ناصر براتی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: نظام مدیریت یکپارچه شهری محصول اصل ۴ ترومن است
برنامه آمریکاییها پاسخ به نیازهای ما نبود... یکی از اهرمهای فشار برای براندازی دولت مصدق قطع کمکهای اصل ۴ ترومن بود.
مطالب بیشتر
داروی مسکن برای مرض سرطان ایران
روزنامه ترود، چاپ مسکو در پی عملی شدن اجرای اصل ۴ گزارشی تحت عنوان «وضع فلاکتبار زحمتکشان ایران» نوشت و در آن حاکمیت امپریالیستی آمریکا را مسبب این وضعیت دانست... در گزارش روزنامه نیویورکتایمز آمده بود: چقدر حرارت و فعالیت مصرف شد تا بالاخره ایران را متقاعد کردند که قبول ۲۳ میلیون دلار از ماده چهار برایش مفید است و از طرفی باید از دکتر مصدق متشکر باشیم که توانست عقیده مردد خویش را کنترل کند... تقسیم املاک سلطنتی برنامهای اساسی است و به گفته محققان یک چاره فوری برای مرض موجود ایران خواهد بود.
اصل ۴ ترومن در ایران در گفتوگو با ویلیام وارن: گفتند تا وقتی مصدق هست، از پول خبری نیست
قاتل شماره یک مردم ایران را از پا درآوردیم...در دوران ترومن، یک سیاست کلی داشتیم. اینکه در امور و مسائل دولت میزبان، عملیات و سیاستهایشان دخالت نکنیم. زیرآب آنها را نمیزدیم، بلکه علنی معامله میکردیم. اما اینجا نیتی حساب شده و آشکار برای بیرون کردن مصدق در ایران وجود داشت...بازیگر اصلی روی صحنه در ایران بودم. اما نمیدانستم که سیا یا آن آقای کرمیت روزولت آنجا هستند. تا بعدازظهر آخرین حمله، وقتی زاهدی مسئولیت را به عهده گرفت... برنامههای واکسیناسیون علیه حصبه و دیفتری بسیار موفق بود.
انجام و فرجام اصل ۴ در ایران/ ترومن با اصفهانک و کمالآباد چه کرد؟
مسئولان برنامهٔ اصل ۴ در ایران تصمیم گرفتند تا در سه زمینهٔ تخصصی فعالیت داشته باشند: آموزش، بهداشت و کشاورزی. اصفهانک در هر سه زمینه با چالش مواجه بود...از مهمترین پروژههایی که برای توسعه کمالآباد به انجام رسید افشاندن د.د.ت در تمامی منازل و ساختمانهای روستا بود که به منظور از بین بردن پشههای مالاریا صورت گرفت...برنامهٔ کنترل ملخها در ایران از نمونه کارهایی است که اصل ۴ به انجام آن افتخار میکند...در جولای سال ۱۹۵۱ کمیتهٔ مشترک تصمیم گرفت تا فعالیتهایش را در ۱۰ استان کشور آغاز کند.
ساختمان اصل ۴ ترومن هنوز در تهران است
پس از انعقاد قرارداد اصل ۴ ترومن، دو ساختمان در ایران ساخته شد، یکی در نبش خیابان آبان ـ ورشو و دیگری نبش تخت جمشید (طالقانی) ـ ایرانشهر...اکنون به جای بنای قدیمی اصل ۴، ساختمان جدیدی ساخته شده است. ساختمان «غدیر» که اکنون محل استقرار شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی ایران است...ساختمان سمعی- بصری هنوز زنده است؛ شاهد عینی تمام تلاش، طرح و برنامههای شش هزار نفر کارکنانی که در طرح ترومن فعالیت میکردند. این ساختمان حالا جزو املاک بانک ملت ایران است.
رضا نیازمند در گفتوگو با تاریخ ایرانی: خر قبرسی آوردند و بز ایرانی را بردند
سیستم اداری ایران مخالف فعالیتهای اصل ۴ بود...مهمترین اقدام آنها تعویض دستشوییها در روستاهای ایران بود...مقامات تذکر دادند چون آمریکاییها به ما کمک مالی کردهاند سر و صداها را بخوابانید...برنامه مبارزه با مالاریا موفق بود. بخشی از کمکهای کشاورزی هم موثر بود... آمریکاییها شناختی از جامعه ما و آگاهی به کار نداشتند...آمریکاییها یک عده از کارشناسان درجه سه خود را به ایران فرستاده بودند که این نوع اقدامات را به سرانجام برسانند. اما در عوض افتضاح بار آوردند.
کمربند فرهنگی در مقابل کمونیسم نظامی/ سوغاتی که آمریکاییها به روستاهای ایران بردند
تا پایان دهه ۳۰ نزدیک به ۴۰۰ مدرسه در سراسر ایران با کمک مالی اصل ۴ و وزارت آموزش و پرورش راهاندازی شد؛ مدارسی که بر اساس سیستم آموزشی آمریکایی اداره میشدند...کلاسهای عشایری هر چند توسط اصل ۴ در استانهای فارس و بختیاری و اصفهان شروع به کار کرد، اما با همت معلمی چون محمد بهمن بیگی گسترش یافت...سیمین دانشور و جلال آلاحمد از کسانی بودند که در دورههای اصل ۴ شرکت کرده بودند...کار اصل ۴ در سال ۱۳۳۶ به پایان رسید، اما حضور فرهنگی کارشناسان این طرح درست از همین زمان آغاز شد.
شکست برنامهریزی در سایه دلارهای آمریکایی/ چرا اصل ۴ در ایران ناکام ماند؟
ویلیام وارن گفته بود: «من به هیچ وجه از اقدامات آقای روزولت، طراح عملیات براندازی دولت مصدق اطلاع نداشته و جزئیترین دخالتی نداشتهام.»...مسائل مورد توجه جراید عبارت بودند از: تبهکاری بریتانیای کبیر و شرکت نفت ایران و انگلیس و خانواده سلطنتی یا «مشارکت» و بلاهت مشاوران آمریکایی...به عقیده باقر پیرنیا، یاریهای اصل ۴ و برنامههای آن، از زمان دکتر مصدق آغاز شد و پس از ۲۸ مرداد گسترش پیدا کرده بود اما انجام بخشی از برنامههای آبادانی در سطح روستا جز هدر دادن پول چیز دیگری نبود.
جنگ سرد در ایران و توافقنامه اصل ۴/ واکسیناسیون شورویگریزی
اصل ۴ طراحی شده بود تا به ایران کمک کند تا از نظر اقتصادی قدرتمند شود و در عین حال یکپارچگی سیاسی آن را تضمین کند...سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده در سال ۱۹۵۰ چنین اظهار کرده است: هدف اصلی سیاست ما، جلوگیری از سلطهٔ اتحاد جماهیر شوروی و تقویت جهتگیری ایران به سمت غرب است...پس از بحران مصدق، علاوه بر مقادیر بیشتر کمکهای اقتصادی و نظامی، ایران مازاد فروش محصولات کشاورزی را کسب کرد...کمکهای آمریکا موجب شد که روابط گرم ایران و اتحاد جماهیر شوروی به سردی گراید.
مطالب کمتر
+ خاطرات یشایایی، صابری، عدل و نجفی
- خاطرات یشایایی، صابری، عدل و نجفی
مخملباف گفت خودم را در سینما منفجر میکنم
اجارهنشینها جان تازهای به سینمای بعد از انقلاب بخشید...یکی از افتخاراتم تهیهکنندگی ناخدا خورشید است...استقبال از هامون به دلیل بحران روشنفکری بود.
با وساطت فردوست آزاد شدم
ساواکیها برای من پروندهسازی میکردند...پول دادند تا عکسهایم از انقلاب را چاپ نکنم.... موسوی گفت من را آزاد کنند... خانۀ عموی من آن زمان دفتر میرحسین بود. زمانی که پروژه مسجد سلمان فارسی را عکاسی میکردم، یک بار او را دیدم. آنجا به من گفت: «چرا خانه عمویت را عکاسی نمیکنی؟»...قطبی از دم در داد زد: «آقای عدل آب من با شما در یک جو نمیرود، پارتیتان هم که کلفت است.»...من «عکاسی معماری اجتماعی» کردم، یعنی در عکاسی از بناها دقت داشتم تا زندگی آدمها را نشان دهم.
پوستر فیلم «واکسی» را بیژن جزنی طراحی کرد
آیتالله کاشانی چند تن از معتمدان و نزدیکانش را راهی عودلاجان کرد تا دست از ایجاد ارعاب برای یهودیهای ایرانی بردارند...مالکیت ساختمان سفارت فلسطین در تهران هنوز متعلق به انجمن کلیمیان است...ما تنهایی حریف سومکاییها نبودیم و برای اینکه مقابل آزارهای آنها بایستیم به بچههای مدرسه ۱۵ بهمن نزدیک شدیم. آشنایی من با بیژن جزنی و نزدیک شدن به گرایشهای چپ هم از همان جا شروع شد... ما اولین گروهی بودیم که برای سینماها اسلایدهای تبلیغاتی میساختیم.
با فشار ساواک اسم موسسه تبلیغاتی را تغییر دادیم
اولین تیزر تبلیغاتی را در ایران ساختیم...عباس کیارستمی آگهی بخاری ارج را ساخت و شعر مشهور احمد شاملو را در متن گنجاند...علی حاتمی برای صندوق پسانداز بانک ملی یک آگهی ساخت...کار ما یکی از درآمدهای عمده سینماها را تامین میکرد... بیژن جزنی میگفت کاری که ما میکنیم عملهگی برای بورژوازی است...بهترین نقاشیهای جزنی محصول دوران زندان است... ماجرای فرار و کشته شدن جزنی در حین فرار از زندان دروغ بود...۳۰ فروردین ۱۳۵۴ بیاغراق هنوز بدترین روز زندگی من است.
از ما خواستند وارد کارهای سیاسی نشویم
یک انبار متروکه پیدا کردم و پیشنهاد دادم آنجا را به یک تالار مدرن و امروزی تبدیل کنیم که پایهگذار یک نوع حرکت در تئاتر باشد...از رئیس دانشگاه خواستم ممیزیها را برای ما مشخص کند و ما کارهای با ارزش را به روی صحنه ببریم...بعد از انقلاب دیدم مشکل من این است که تا به حال به فرهنگ ایرانی نپرداختهام...زبان فارسی و تئاتر ایرانی گمگشته من است...خیلیها با بازی در کارهای من مشهور شدهاند از جمله پرویز فنیزاده و سوسن تسلیمی که اولین کارش را با من انجام داد.
در فرانسه هم کارگردان زن را نمیپذیرفتند
وقتی در ادبیات ایران شروع به کار کردم زمینه کارم قصه، شعر، موسیقی و حرکت بود و خیلیها از جمله همکاران خودم به من ایراد گرفتند که این تئاتر نیست، تئاتر فقط قدرت کلام است...کسانی که با بکت و یونسکو و امثالهم جنگ داشتند مریدانشان شدند...در فرانسه با ساخت فیلم کوتاهی برای فارغالتحصیلی به خاطر تکنیک و دید سینمایی که داشتم مقام اول را کسب کردم اما خیلی از پسرهای همدورهام خوششان نیامد. فکر نکنید فقط اینجا جامعه مردسالار وجود دارد...تانیا بالاشوا راه تئاتر را به من یاد داد.
تئاتر «یرما» به خاطر نازایی ثریا متوقف شد
ابراهیم گلستان و جلال آلاحمد کارهای من را تائید کردند که باعث تعجب من شد. آقای گلستان خیلی از کار من جانبداری کرد... امثال آقای پرویز صیاد به ما تاختند. به هر حال سلیقههای متفاوتی بود و به موقعیت و کار ما حسادت میکردند... اولین کار نمایش تئاتری را من در تالار رودکی اجرا کردم و راه را برای دیگران هم باز کرده بودم... تئاتریها در مقابل بازی فروغ فرخزاد مقاومت میکردند. آن زمان فروغ مشهور بود و همین شهرت باعث دردسر من شده بود اما کارش در این تئاتر بسیار درخشان بود.
ظاهر من برای فرح پهلوی عجیب بود
تلویزیون نامهای برای من فرستاد و برای همکاری دعوت کرد....اولین سری عکسهای معماری من از مسجد جامع عباسی است... برای اولین بار بود فرح عکاس غیرفرنگی میدید... علی پهلوی از لحاظ ظاهر و همچنین قیافه شباهتهای بسیاری به من داشت. ما هردویمان در چارچوبهای آن زمان آدمهای عجیب و غریبی به حساب میآمدیم. علی بعدها انقلابی شد و اسم فامیلش را اسلامی گذاشت... خیلیها از جمله برادر من - شهریار- به جشن هنر شیراز ایراد میگرفتند و میگفتند که این سیستم بورژوازی است.
عکاس و مطرب را در یک حد میدانستند
پروفسور عدل، مصدق را بسیار دوست داشت و جان مصدق را هم او نجات داد، چون جرم مصدق اقدام علیه سلطنت بود...نوه دکتر مصدق یکی از عکاسان نسل اول است...معلمانم تودهای بودند و به انواع و اقسام بهانهها کتک میخوردم...در ۱۲ سالگی از حرم حضرت معصومه عکس گرفتم...وقتی خواستم عکاس شوم، مادرم به شدت مخالفت میکرد. پروفسور یحیی عدل پادرمیانی و مادرم را راضی کرد...استودیوی ما در بهترین جای شانزهلیزه پاریس بود و تمام بوتیکهای بزرگ و خیاطهای بزرگ فرانسوی در همان جا بودند.
غارت خانه مصدق در ۲۸ مرداد را دیدم
پیش از ورود پدرم به ایران دانشکده کشاورزی وجود داشت، اما او آن را گسترش داد، استادان فرانسوی را به ایران دعوت کرد و دانشکده کشاورزی کرج را راهاندازی کردند...پدرم تعدادی از مهمترین سدهایی که هم اکنون در کشور وجود دارد را ساخت که از جمله آن میتوان به سد کرج، دز و کوهرنگ اشاره کرد...محمدرضا شاه بعد از مدتی متوجه اشتباه بودن طرح اصلاحات ارضی میشود و از پدرم میخواهد به تهران بازگردد...اموال خانواده ما پس از انقلاب مصادره نشد...در ۱۲ سالگی آرزو کردم که عکاس شوم.
«گزارش یک قتل» فیلمی سیاسی نبود
با فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان شیفتۀ سینما شدم...استادم تودهای بود اما ختم قرآن داشت...شب تاسوعا احسان طبری در مورد مسائل اجتماعی صحبت میکرد، حیرتآور بود. من یک آن متوجه شدم همه دارند گریه میکنند. روضه نخواند ولی به بیان خودش جریان کربلا را تشریح کرد...قبل از انقلاب بودند افرادی که شراب و کباب میخوردند و از پرولتاریا صحبت میکردند...«گزارش یک قتل» فرمی تازه در فیلمسازی بود که همه را گیج کرده بود... این طرفیها میگفتند نجفی چپ است، آن طرفیها میگفتند حزب توده این نبوده.
سینماگران بهترین آثارشان را بعد از انقلاب ساختند
آن قدر جریانهای شبه تجدد غربی بود و ما را زده کرده بود، که به ریسمان مذهب پناه آوردیم...ما مخالف جشن هنر شیراز بودیم... در حسینیه ارشاد نمایشگاه نقاشی و عکاسی برگزار میکردیم...بعد از انقلاب لمپنیسم از سینما جمع شد...همان موقع میگفتیم شاه و عواملش سینما رکس را آتش زدهاند...اصلا فکر نمیکردیم با هنرمان انحراف به وجود بیاوریم، با آن تجارت کنیم...پس از انقلاب کارگردانسالاری آغاز شد یعنی تفکر پشت دوربین قرار گرفت...با سربداران میخواستم نشان دهم رضاخان محصول انقلاب مشروطه بود.
خلخالی علیه من حکم داد
«فریاد مجاهد» فیلم خیلی ضعیفی بود...من با مصادرۀ سینماها آن هم به این شکل که اسلحه ببرند و سینما بگیرند، موافق نبودم...فیلم «قیصر» را بعد از انقلاب اکران کردیم... به ما اعتراض میکردند که سریال «سربداران» باعث شده آمار دزدی بالا برود، چون مردم حواسشان میرود به سریال شما و دزد خانهشان را میزند!... آقای محمد هاشمی، رئیس رادیو و تلویزیون مرا خواست، گفت فلانی میدانی دختر مدرسهایها هم حرف از قاضی شارح میزنند؟
اسم سینماها را خود سینمادارها تغییر دادند
مهندس بازرگان گفت تصمیم گرفتیم سینما را بدهیم دست آقای نجفی. امام گفتند این یک تکلیف است!...بچههای تلویزیون با همکاری حاج احمدآقا نسخهای از فیلم گاو را برای امام بردند. گفته امام درباره آن فیلم در روند سینما خیلی تاثیر داشت...صحنههای رقص فیلمهای قدیمی ایرانی را در میآوردیم و شرایطش را برای اکران مناسب میکردیم...در دوران پیش از انقلاب بعضا فیلمهای خوبی هم ساخته شده بود...یک عده از کارمندان و مجریهای صدا و سیما وقتی مساله حجاب جدی شد، رفتند.
شریعتی قیصر و گاو را دوست داشت
موسوی و بازرگان به «جشن عاشورا» اعتراض کردند...بازیگر فیلم «الناس»، فرزند مهندس بازرگان بود...همسرم موسیقی «شهرزاد» کورساکف را در کانون توحید پخش کرد...به قوام علاقهمندم چون خیلی شبیه قاضی شارح در سربداران است...شریعتی یقین داشت که انقلاب میشود. بعد از آزادی از زندان درباره حُر صحبت میکرد...معلم فیلم «جُنگ اطهر» ترکیبی از آلاحمد، شریعتی و تجربههای خود من بود...میخواستیم برای فیلم «سفر سنگ» کیمیایی که بارقههای مذهبی داشت سرمایهگذاری بکنیم.
ساواک میخواست از شریعتی یک کسروی بسازد
دکتر شریعتی به من گفت مساله سینما و هنر را جدی بگیر...دکتر شریعتی یک سوسیالیست بود که مذهب را به عنوان زبانی برای ارتباط با تودههای مردم انتخاب کرده بود...آرم حسینیه ارشاد را ما طراحی کردیم. بعدا گفتند اسمهای عمر و عثمان در آرم حسینیه ارشاد است...با معماری حسینیه ارشاد موافق نبودیم. یک جور فکر میکردیم طرح کلیسا است...با مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس میرحسین موسوی، مهندس حمید نقرهکار، حسن آلادپوش و حسن هندی شرکت سمرقند را تشکیل دادیم... سر تئاتر «سربداران» همه را بازداشت کردند.
مطالب بیشتر
مخملباف گفت خودم را در سینما منفجر میکنم
اجارهنشینها جان تازهای به سینمای بعد از انقلاب بخشید...یکی از افتخاراتم تهیهکنندگی ناخدا خورشید است...استقبال از هامون به دلیل بحران روشنفکری بود.
با وساطت فردوست آزاد شدم
ساواکیها برای من پروندهسازی میکردند...پول دادند تا عکسهایم از انقلاب را چاپ نکنم.... موسوی گفت من را آزاد کنند... خانۀ عموی من آن زمان دفتر میرحسین بود. زمانی که پروژه مسجد سلمان فارسی را عکاسی میکردم، یک بار او را دیدم. آنجا به من گفت: «چرا خانه عمویت را عکاسی نمیکنی؟»...قطبی از دم در داد زد: «آقای عدل آب من با شما در یک جو نمیرود، پارتیتان هم که کلفت است.»...من «عکاسی معماری اجتماعی» کردم، یعنی در عکاسی از بناها دقت داشتم تا زندگی آدمها را نشان دهم.
با فشار ساواک اسم موسسه تبلیغاتی را تغییر دادیم
اولین تیزر تبلیغاتی را در ایران ساختیم...عباس کیارستمی آگهی بخاری ارج را ساخت و شعر مشهور احمد شاملو را در متن گنجاند...علی حاتمی برای صندوق پسانداز بانک ملی یک آگهی ساخت...کار ما یکی از درآمدهای عمده سینماها را تامین میکرد... بیژن جزنی میگفت کاری که ما میکنیم عملهگی برای بورژوازی است...بهترین نقاشیهای جزنی محصول دوران زندان است... ماجرای فرار و کشته شدن جزنی در حین فرار از زندان دروغ بود...۳۰ فروردین ۱۳۵۴ بیاغراق هنوز بدترین روز زندگی من است.
پوستر فیلم «واکسی» را بیژن جزنی طراحی کرد
آیتالله کاشانی چند تن از معتمدان و نزدیکانش را راهی عودلاجان کرد تا دست از ایجاد ارعاب برای یهودیهای ایرانی بردارند...مالکیت ساختمان سفارت فلسطین در تهران هنوز متعلق به انجمن کلیمیان است...ما تنهایی حریف سومکاییها نبودیم و برای اینکه مقابل آزارهای آنها بایستیم به بچههای مدرسه ۱۵ بهمن نزدیک شدیم. آشنایی من با بیژن جزنی و نزدیک شدن به گرایشهای چپ هم از همان جا شروع شد... ما اولین گروهی بودیم که برای سینماها اسلایدهای تبلیغاتی میساختیم.
از ما خواستند وارد کارهای سیاسی نشویم
یک انبار متروکه پیدا کردم و پیشنهاد دادم آنجا را به یک تالار مدرن و امروزی تبدیل کنیم که پایهگذار یک نوع حرکت در تئاتر باشد...از رئیس دانشگاه خواستم ممیزیها را برای ما مشخص کند و ما کارهای با ارزش را به روی صحنه ببریم...بعد از انقلاب دیدم مشکل من این است که تا به حال به فرهنگ ایرانی نپرداختهام...زبان فارسی و تئاتر ایرانی گمگشته من است...خیلیها با بازی در کارهای من مشهور شدهاند از جمله پرویز فنیزاده و سوسن تسلیمی که اولین کارش را با من انجام داد.
تئاتر «یرما» به خاطر نازایی ثریا متوقف شد
ابراهیم گلستان و جلال آلاحمد کارهای من را تائید کردند که باعث تعجب من شد. آقای گلستان خیلی از کار من جانبداری کرد... امثال آقای پرویز صیاد به ما تاختند. به هر حال سلیقههای متفاوتی بود و به موقعیت و کار ما حسادت میکردند... اولین کار نمایش تئاتری را من در تالار رودکی اجرا کردم و راه را برای دیگران هم باز کرده بودم... تئاتریها در مقابل بازی فروغ فرخزاد مقاومت میکردند. آن زمان فروغ مشهور بود و همین شهرت باعث دردسر من شده بود اما کارش در این تئاتر بسیار درخشان بود.
در فرانسه هم کارگردان زن را نمیپذیرفتند
وقتی در ادبیات ایران شروع به کار کردم زمینه کارم قصه، شعر، موسیقی و حرکت بود و خیلیها از جمله همکاران خودم به من ایراد گرفتند که این تئاتر نیست، تئاتر فقط قدرت کلام است...کسانی که با بکت و یونسکو و امثالهم جنگ داشتند مریدانشان شدند...در فرانسه با ساخت فیلم کوتاهی برای فارغالتحصیلی به خاطر تکنیک و دید سینمایی که داشتم مقام اول را کسب کردم اما خیلی از پسرهای همدورهام خوششان نیامد. فکر نکنید فقط اینجا جامعه مردسالار وجود دارد...تانیا بالاشوا راه تئاتر را به من یاد داد.
ظاهر من برای فرح پهلوی عجیب بود
تلویزیون نامهای برای من فرستاد و برای همکاری دعوت کرد....اولین سری عکسهای معماری من از مسجد جامع عباسی است... برای اولین بار بود فرح عکاس غیرفرنگی میدید... علی پهلوی از لحاظ ظاهر و همچنین قیافه شباهتهای بسیاری به من داشت. ما هردویمان در چارچوبهای آن زمان آدمهای عجیب و غریبی به حساب میآمدیم. علی بعدها انقلابی شد و اسم فامیلش را اسلامی گذاشت... خیلیها از جمله برادر من - شهریار- به جشن هنر شیراز ایراد میگرفتند و میگفتند که این سیستم بورژوازی است.
عکاس و مطرب را در یک حد میدانستند
پروفسور عدل، مصدق را بسیار دوست داشت و جان مصدق را هم او نجات داد، چون جرم مصدق اقدام علیه سلطنت بود...نوه دکتر مصدق یکی از عکاسان نسل اول است...معلمانم تودهای بودند و به انواع و اقسام بهانهها کتک میخوردم...در ۱۲ سالگی از حرم حضرت معصومه عکس گرفتم...وقتی خواستم عکاس شوم، مادرم به شدت مخالفت میکرد. پروفسور یحیی عدل پادرمیانی و مادرم را راضی کرد...استودیوی ما در بهترین جای شانزهلیزه پاریس بود و تمام بوتیکهای بزرگ و خیاطهای بزرگ فرانسوی در همان جا بودند.
غارت خانه مصدق در ۲۸ مرداد را دیدم
پیش از ورود پدرم به ایران دانشکده کشاورزی وجود داشت، اما او آن را گسترش داد، استادان فرانسوی را به ایران دعوت کرد و دانشکده کشاورزی کرج را راهاندازی کردند...پدرم تعدادی از مهمترین سدهایی که هم اکنون در کشور وجود دارد را ساخت که از جمله آن میتوان به سد کرج، دز و کوهرنگ اشاره کرد...محمدرضا شاه بعد از مدتی متوجه اشتباه بودن طرح اصلاحات ارضی میشود و از پدرم میخواهد به تهران بازگردد...اموال خانواده ما پس از انقلاب مصادره نشد...در ۱۲ سالگی آرزو کردم که عکاس شوم.
«گزارش یک قتل» فیلمی سیاسی نبود
با فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان شیفتۀ سینما شدم...استادم تودهای بود اما ختم قرآن داشت...شب تاسوعا احسان طبری در مورد مسائل اجتماعی صحبت میکرد، حیرتآور بود. من یک آن متوجه شدم همه دارند گریه میکنند. روضه نخواند ولی به بیان خودش جریان کربلا را تشریح کرد...قبل از انقلاب بودند افرادی که شراب و کباب میخوردند و از پرولتاریا صحبت میکردند...«گزارش یک قتل» فرمی تازه در فیلمسازی بود که همه را گیج کرده بود... این طرفیها میگفتند نجفی چپ است، آن طرفیها میگفتند حزب توده این نبوده.
سینماگران بهترین آثارشان را بعد از انقلاب ساختند
آن قدر جریانهای شبه تجدد غربی بود و ما را زده کرده بود، که به ریسمان مذهب پناه آوردیم...ما مخالف جشن هنر شیراز بودیم... در حسینیه ارشاد نمایشگاه نقاشی و عکاسی برگزار میکردیم...بعد از انقلاب لمپنیسم از سینما جمع شد...همان موقع میگفتیم شاه و عواملش سینما رکس را آتش زدهاند...اصلا فکر نمیکردیم با هنرمان انحراف به وجود بیاوریم، با آن تجارت کنیم...پس از انقلاب کارگردانسالاری آغاز شد یعنی تفکر پشت دوربین قرار گرفت...با سربداران میخواستم نشان دهم رضاخان محصول انقلاب مشروطه بود.
خلخالی علیه من حکم داد
«فریاد مجاهد» فیلم خیلی ضعیفی بود...من با مصادرۀ سینماها آن هم به این شکل که اسلحه ببرند و سینما بگیرند، موافق نبودم...فیلم «قیصر» را بعد از انقلاب اکران کردیم... به ما اعتراض میکردند که سریال «سربداران» باعث شده آمار دزدی بالا برود، چون مردم حواسشان میرود به سریال شما و دزد خانهشان را میزند!... آقای محمد هاشمی، رئیس رادیو و تلویزیون مرا خواست، گفت فلانی میدانی دختر مدرسهایها هم حرف از قاضی شارح میزنند؟
اسم سینماها را خود سینمادارها تغییر دادند
مهندس بازرگان گفت تصمیم گرفتیم سینما را بدهیم دست آقای نجفی. امام گفتند این یک تکلیف است!...بچههای تلویزیون با همکاری حاج احمدآقا نسخهای از فیلم گاو را برای امام بردند. گفته امام درباره آن فیلم در روند سینما خیلی تاثیر داشت...صحنههای رقص فیلمهای قدیمی ایرانی را در میآوردیم و شرایطش را برای اکران مناسب میکردیم...در دوران پیش از انقلاب بعضا فیلمهای خوبی هم ساخته شده بود...یک عده از کارمندان و مجریهای صدا و سیما وقتی مساله حجاب جدی شد، رفتند.
شریعتی قیصر و گاو را دوست داشت
موسوی و بازرگان به «جشن عاشورا» اعتراض کردند...بازیگر فیلم «الناس»، فرزند مهندس بازرگان بود...همسرم موسیقی «شهرزاد» کورساکف را در کانون توحید پخش کرد...به قوام علاقهمندم چون خیلی شبیه قاضی شارح در سربداران است...شریعتی یقین داشت که انقلاب میشود. بعد از آزادی از زندان درباره حُر صحبت میکرد...معلم فیلم «جُنگ اطهر» ترکیبی از آلاحمد، شریعتی و تجربههای خود من بود...میخواستیم برای فیلم «سفر سنگ» کیمیایی که بارقههای مذهبی داشت سرمایهگذاری بکنیم.
مطالب کمتر
+ ادب و هنر پس از مشروطه
- ادب و هنر پس از مشروطه
بهرام دبیری در گفتوگو با «تاریخ ایرانی»: مشروطه و نقاشی ایرانی از هم دورند
مهمترین دستاورد مشروطیت ایران، نیما یوشیج است...کمالالملک در جریانهای هنر مدرن و معاصر ایران تاثیرگذار نبود. چطور کسی که هیچ استنباطی از جریانهای نو هنری به دست نیاورده، میتوانسته در نقاشی مدرن ایران موثر باشد؟... یکی از سوغاتیهای کمالالملک، مفهوم پرسپکتیو یا کار کردن عکاسیوار از طبیعت است که در هنر نقاشی ما سنت نبود و یکی از مختصات هنر مدرن هم که در غرب به آن رسیدند حذف پرسپکتیو نقطهای بود...نشانهای نمیبینم که بشود گفت نقاشی زمینهساز انقلاب مشروطیت بوده است.
مختاری طالقانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: مشروطۀ معماری قبل از مشروطۀ سیاسی بود
سپهسالار ساختمان مجلس را ۲۰ سال پیش از جریانات مشروطه در باغ بهارستان ساخت. در همان زمان که این ساختمان را میساخت گفت که پارلمان میسازم. بعدها که مشروطه رخ داد، مجلس احتیاج به فضا داشت و آنجا را تبدیل به پارلمان کردند... نمیتوان گفت اتفاقات تاریخی عصر مشروطه و نوسانات در معماری تابعی از همدیگر هستند، خیلی در پیوند با همدیگر نیستند بلکه مرتبط با یکدیگرند...قبل از مشروطه کسی حق نداشت خانهای شبیه خانه ظلالسلطان بسازد.
شمس لنگرودی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: شیوه جدید زندگی، شعر جدیدی میخواست
آنهایی که به عنوان شاعران مشروطه معروف شدند، چه در نظام اجتماعی و چه در نظام زیباییشناسی محافظهکار بودند...ملکالشعرای بهار در دورهای در دفاع از رضاشاه شعر گفت و بعد عقبنشینی کرد...حاج سیاح در خاطراتش نوشته که چقدر از شمع و گل و پروانه و بلبل باید حرف زد؟ اینها را کنار بگذارید و به جای شمع در شعرهایتان از کارخانهٔ شمعسازی صحبت کنید...میانهروها یعنی ایرج میرزا و ملکالشعرا و این دسته شاعران، افرادی که سعی میکردند تغییرات بنیادین ایجاد کنند را مورد تمسخر قرار میدادند.
جمشید ملکپور در گفتوگو با تاریخ ایرانی: نمایش وسیلهای برای مشروطهطلبان جهت تنویر افکار بود
شاهان قاجار از پتانسیل تئاتر برای ایجاد تحولات اجتماعی آگاه نبودند، بلکه آن را هم در ردیف سایر تفریحات و سرگرمیها میدانستند...قالب «دیالوگی» نمایشنامهها در آن دوره تازه بود و ظرفیت جدیدی برای انتقاد ارائه میکرد...مشکل مهم نمایش این بود که مردمی نشد...دو شهری که در نهضت مشروطه «دروازههای فرهنگی» ایران محسوب میشدند، تبریز و رشت بودند...سیاست و سانسور را عامل مهم نپرداختن به وقایع تاریخی در تئاتر میدانم...قبل از انقلاب تعریف حکومت از مشروطه با تعاریف هنرمندان و نمایشنامهنویسان در تضاد بود.
سینمای ایران و داستان ناگفته مشروطه
سینما نقش مهمی در ترویج فرهنگ مشروطیت داشته است و به همین دلیل بسیاری از واپسگرایان مخالف سینما بودند و آن را برای مردم زیانبخش میانگاشتند، چون سینما نقش مهمی در نو کردن نگاه مردم و بر گذشتن از استبداد داشته است...فقط فیلمساز فقید علی حاتمی، جسارت آن را پیدا کرده است که در فیلمهای ستارخان (۱۳۵۱) و کمالالملک (۱۳۶۳) تا حدودی به مشروطه بپردازد...انقلاب مشروطه در سینمای ایران، به دلیل فقر امکانات و ممیزی بازدارنده و نگاه یکسویهٔ فیلمسازان، همچنان داستانی ناگفته باقی مانده است.
علیرضا میرعلینقی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تاثیر موسیقی بر جنبش مشروطه، عاطفی بود
در پی مشروطیت هنری که تا دیروز در اختیار اشراف و ثروتمندان و در پستوها، دهلیزهای خصوصی، خانقاهها، دربار و طبقه متوسط اعیان بود، عمومی شد...تاثیر مشروطیت آزادسازی موسیقی از فضاهای درونی به فضاهای بیرونی بود. تحول موسیقایی حدود ۲۰ سال بعد از مشروطیت شروع شد. طبیعی هم هست، چون هیچ انقلابی به طور مستقیم قادر نیست موسیقی را تغییر دهد...صفحات گرامافون تنها یک سال قبل از صدور فرمان مشروطیت وارد شد، اما اختیاراتی که موجب ضبط موسیقی شود وجود نداشت.
گفتوگو با سپانلو دربارهٔ «چهار شاعر آزادی»: شاعران محصول مشروطه بودند
ملکالشعرای بهار هنر زنده بودن را میدانست...میرزاده عشقی شاگرد انقلاب بود...برای عارف قزوینی آگاه ساختن تودهها مهم بود.
«تاریخمندی»؛ ارمغان مطبوعات مشروطه به شعر فارسی
با اعلام دورۀ مشروطه، شعر فارسی از فضای رخوتآلود سنتی بیرون آمد...نشر شعر در مطبوعات، صرفنظر از محتوا و درونمایه، به تغییرهای جدی در ساختار زبانی شعر هم یاری رساند. گویندگانی که به دو قلمرو سیاست و اجتماع علاقه داشتند یا بیعلاقه نبودند، ناگزیر از ساده ساختن زبان ادب یا روی بردن به زبان گفتار بودند...جهان جدید علاقهمند است تا شعر را در ذیل «تاریخ» هر دوره قرار دهد. این نکته، شاید عمیقترین نمود یا ارمغانی است که شعر از طریق مطبوعات، در ورود به جهان نو دریافت کرد.
مطالب بیشتر
بهرام دبیری در گفتوگو با «تاریخ ایرانی»: مشروطه و نقاشی ایرانی از هم دورند
مهمترین دستاورد مشروطیت ایران، نیما یوشیج است...کمالالملک در جریانهای هنر مدرن و معاصر ایران تاثیرگذار نبود. چطور کسی که هیچ استنباطی از جریانهای نو هنری به دست نیاورده، میتوانسته در نقاشی مدرن ایران موثر باشد؟... یکی از سوغاتیهای کمالالملک، مفهوم پرسپکتیو یا کار کردن عکاسیوار از طبیعت است که در هنر نقاشی ما سنت نبود و یکی از مختصات هنر مدرن هم که در غرب به آن رسیدند حذف پرسپکتیو نقطهای بود...نشانهای نمیبینم که بشود گفت نقاشی زمینهساز انقلاب مشروطیت بوده است.
مختاری طالقانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: مشروطۀ معماری قبل از مشروطۀ سیاسی بود
سپهسالار ساختمان مجلس را ۲۰ سال پیش از جریانات مشروطه در باغ بهارستان ساخت. در همان زمان که این ساختمان را میساخت گفت که پارلمان میسازم. بعدها که مشروطه رخ داد، مجلس احتیاج به فضا داشت و آنجا را تبدیل به پارلمان کردند... نمیتوان گفت اتفاقات تاریخی عصر مشروطه و نوسانات در معماری تابعی از همدیگر هستند، خیلی در پیوند با همدیگر نیستند بلکه مرتبط با یکدیگرند...قبل از مشروطه کسی حق نداشت خانهای شبیه خانه ظلالسلطان بسازد.
شمس لنگرودی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: شیوه جدید زندگی، شعر جدیدی میخواست
آنهایی که به عنوان شاعران مشروطه معروف شدند، چه در نظام اجتماعی و چه در نظام زیباییشناسی محافظهکار بودند...ملکالشعرای بهار در دورهای در دفاع از رضاشاه شعر گفت و بعد عقبنشینی کرد...حاج سیاح در خاطراتش نوشته که چقدر از شمع و گل و پروانه و بلبل باید حرف زد؟ اینها را کنار بگذارید و به جای شمع در شعرهایتان از کارخانهٔ شمعسازی صحبت کنید...میانهروها یعنی ایرج میرزا و ملکالشعرا و این دسته شاعران، افرادی که سعی میکردند تغییرات بنیادین ایجاد کنند را مورد تمسخر قرار میدادند.
جمشید ملکپور در گفتوگو با تاریخ ایرانی: نمایش وسیلهای برای مشروطهطلبان جهت تنویر افکار بود
شاهان قاجار از پتانسیل تئاتر برای ایجاد تحولات اجتماعی آگاه نبودند، بلکه آن را هم در ردیف سایر تفریحات و سرگرمیها میدانستند...قالب «دیالوگی» نمایشنامهها در آن دوره تازه بود و ظرفیت جدیدی برای انتقاد ارائه میکرد...مشکل مهم نمایش این بود که مردمی نشد...دو شهری که در نهضت مشروطه «دروازههای فرهنگی» ایران محسوب میشدند، تبریز و رشت بودند...سیاست و سانسور را عامل مهم نپرداختن به وقایع تاریخی در تئاتر میدانم...قبل از انقلاب تعریف حکومت از مشروطه با تعاریف هنرمندان و نمایشنامهنویسان در تضاد بود.
سینمای ایران و داستان ناگفته مشروطه
سینما نقش مهمی در ترویج فرهنگ مشروطیت داشته است و به همین دلیل بسیاری از واپسگرایان مخالف سینما بودند و آن را برای مردم زیانبخش میانگاشتند، چون سینما نقش مهمی در نو کردن نگاه مردم و بر گذشتن از استبداد داشته است...فقط فیلمساز فقید علی حاتمی، جسارت آن را پیدا کرده است که در فیلمهای ستارخان (۱۳۵۱) و کمالالملک (۱۳۶۳) تا حدودی به مشروطه بپردازد...انقلاب مشروطه در سینمای ایران، به دلیل فقر امکانات و ممیزی بازدارنده و نگاه یکسویهٔ فیلمسازان، همچنان داستانی ناگفته باقی مانده است.
علیرضا میرعلینقی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تاثیر موسیقی بر جنبش مشروطه، عاطفی بود
در پی مشروطیت هنری که تا دیروز در اختیار اشراف و ثروتمندان و در پستوها، دهلیزهای خصوصی، خانقاهها، دربار و طبقه متوسط اعیان بود، عمومی شد...تاثیر مشروطیت آزادسازی موسیقی از فضاهای درونی به فضاهای بیرونی بود. تحول موسیقایی حدود ۲۰ سال بعد از مشروطیت شروع شد. طبیعی هم هست، چون هیچ انقلابی به طور مستقیم قادر نیست موسیقی را تغییر دهد...صفحات گرامافون تنها یک سال قبل از صدور فرمان مشروطیت وارد شد، اما اختیاراتی که موجب ضبط موسیقی شود وجود نداشت.
«تاریخمندی»؛ ارمغان مطبوعات مشروطه به شعر فارسی
با اعلام دورۀ مشروطه، شعر فارسی از فضای رخوتآلود سنتی بیرون آمد...نشر شعر در مطبوعات، صرفنظر از محتوا و درونمایه، به تغییرهای جدی در ساختار زبانی شعر هم یاری رساند. گویندگانی که به دو قلمرو سیاست و اجتماع علاقه داشتند یا بیعلاقه نبودند، ناگزیر از ساده ساختن زبان ادب یا روی بردن به زبان گفتار بودند...جهان جدید علاقهمند است تا شعر را در ذیل «تاریخ» هر دوره قرار دهد. این نکته، شاید عمیقترین نمود یا ارمغانی است که شعر از طریق مطبوعات، در ورود به جهان نو دریافت کرد.
مطالب کمتر
+ خاطرات آخرین کاردار آمریکا در ایران
- خاطرات آخرین کاردار آمریکا در ایران
امیدوارم روزی به تهران برگردم
ما اشتباه کردیم، همه به بحران دامن زدیم...امیدوارم مانع ورود گروگانگیران به خاک ایالات متحده شوند، چه برای سکونت چه برای سفر.
شگفتی اکتبر ادعایی توخالی است
همهٔ همکارانم با لیاقت تمام آن بحران را تاب آوردند و جز یکی، دو مورد استثنا سرفراز ایستادند...احساس عمومی ما این بود که بعید به نظر میرسد ریگان بتواند برنده شود...ایرانیها هیچ احترام و حرمتی برای آقای کارتر قائل نبودند. این را میشود از یکی از جملات محبوبشان دریافت که به خصوص دانشجوها عاشقش بودند، اینکه «کارتر هیچ غلطی نمیتواند بکند»، اینکه خدا با آنها است. انقلابیها ازش خوششان نمیآمد؛ کارتر را شخصا با شاه و ملکه یکی میدانستند.
شکست عملیات نجات ما را آچمز کرد
سفیر کانادا میآمد به دیدن ما و نهایتا هم گفت شش تا همکارمان پیش او هستند...ناگهان یک روز نه فقط فهمیدیم که آن شش تا رفتهاند بلکه خود سفیر کانادا هم رفته بود؛ سفارتش را تعطیل کرده و کل کارکنانش را هم با خودش بُرده بود...باز بودن سفارت ایران در واشنگتن رنجآور بود...قرار بود گروگانها را به وزارت خارجه ایران بیاورند. تختخوابهای سفری بُردند به اتاق بزرگی که کنار اتاق ما بود. برای ۵۰ گروگان گنجههای فلزی آوردند...بعد از عملیات نجات همهٔ گروگانها را جابهجا کردند.
بخش اندکی از داراییهای مسدود شده به ایران برگشت
حملۀ صدام صراحتاً تجاوز بود...نتیجهٔ تجاوز عراق به خاک ایران، اغتشاش در هیات حاکمهٔ ایران نشد، برافتادن حکومت هم نشد، بلکه درجا تقویتش کرد...آقای [صادق] طباطبایی را فرستادند به بُن تا شرطهایشان را اعلام کنند؛ ایرانیها درخواستهایی داشتند که برای پایان دادن به بحران باید محقق میشدند... ما را نه پیش همکارانمان بلکه به سلولهایی انفرادی بردند در یکی از زندانهای تهران...توی هواپیما ۵۲ آمریکایی خیلی خوشحال همدیگر را بغل کردند. صحنهٔ کموبیش باورنکردنیای بود. با این فرق که واقعی بود.
قطبزاده برای حل و فصل گروگانگیری خطر کرد
ما به شدت نگران این بودیم که نکند دولت آمریکا آماده شده با حکومت ایران معاملهای بکند...دولت موقت ۳۶ ساعت بعد از تسخیر سفارت استعفا داد...مشاور اقتصادی ما میگفت بنیصدر روشنفکری گیج و گول است...قطبزاده گفت ما آزادیم فقط از ساختمان وزارت امور خارجه برویم. نمیتوانست امنیت ما را تضمین کند...قطبزاده به این نتیجه رسید که قضیهٔ گروگانها سد راه انقلاب است و باید تمامش کرد...قطبزاده دل و جرات به خرج داد. متأسفم که نهایتا اعدام شد.
اتاق وزارت خارجه ایران، سفارت آمریکا شد
در حمله به سفارت آمریکا در ماه فوریه، یکی، دو نفر کشته شدند...به تفنگدارهای سفارت دستور شلیک ندادم...از گاز اشکآور استفاده کردیم...هیات دونفرهٔ کلارک ـ میلر هیچوقت به تهران نرسید، چون نهایتا آیتالله گفت نه...هرازگاه سفرای کشورهای دیگر میآمدند به ما در زندان سر میزدند...از طریق سفیر سوئیس در تهران پیغامهایی از درون زندان به واشنگتن میرساندیم...الان یک پرونده در بایگانی وزارت امور خارجهٔ ایالات متحده هست مربوط به تلگرافهای لینگن در این دوره. توی بعضیشان اطلاعات خیلی حساسی هم هست.
اسناد محرمانه سفارت به اندازه کافی نابود نشد
روز ۱۳ آبانماه تفنگدارها را در وضعیت آمادهباش نگه داشتیم...به نظرمان نیامد گروههای تظاهرکننده عازم سفارتخانهٔ ما هستند...از کمال خرازی خواستیم فورا کاری کند و کمکی برساند...در وزارت خارجۀ ایران همه در وضعیت بلاتکلیفی و تا حدی بهت و گیجی بودند که واقعا چه اتفاقی دارد میافتد...باید نابود کردن اسناد سفارت را زودتر شروع میکردیم...ایرانیها بابت ناتوانی ما در نابود کردن اسناد گناهکاریمان رنج بردند...همان زمان هم معلوم بود رابطهٔ ما با ایرانیها قرار نیست به این زودیها دوباره برقرار شود.
یزدی میخواست پزشکان ایرانی در جریان درمان شاه باشند
خبر نداشتیم شاه بیماری خیلی جدیای دارد. پزشکهای فرانسوی خاصی که کارهایش را انجام میدادند، از قضیه مطلع بودند اما ما نبودیم...بازرگان آدم محترم خیلی متشخصی بود. آقای یزدی کمی بیتعارفتر و رُکگوتر بود...آیتالله خمینی این حس اطمینان را به مخاطبانش منتقل کرد که بههرحال و از لحاظ سیاسی شاه مُرده است و حالا هم راهی پیدا شده که ببینیم از لحاظ پزشکی هم میمیرد...نگرانی عمدهٔ ما تظاهرات عظیمی بود که سه روز قبل هجوم به سفارت، در حمایت از انقلاب برنامهریزی شده بود.
قصد نداشتیم شاه را برگردانیم
دربارۀ حمله به سفارت هشدار داده بودم...یکی از افسرهای من در واحد سیاسی، مایک مترینکو، ارتباطاتی خیلی وسیع با خانوادهٔ طالقانی داشت...نوشتم که ما این محظوریت را داریم که باید شاه را به خاک ایالات متحده راه بدهیم، اما زمانش خیلی مهم است. جواب دادم زمان برای پذیرش او مناسب نیست...خیلی از آمریکاییهایی حس تعهد، حس انسانی، سیاسی و اخلاقی در قبال شاه داشتند...ماه ژوئن که به تهران رسیدم، دیگر مجاب شده بودم انقلاب قرار است بماند. واقعا انقلابی مردمی بود...آماده بودیم با انقلاب اسلامی بسازیم.
اطلاعات محرمانهای دربارهٔ عراق به دولت موقت دادیم
قراردادهای نظامی عامل تعیینکنندهای در روابط با ایران بود...حدود ۶۰ هزار آمریکایی در دورهٔ شاه در ایران زندگی میکردند...معدود دفعاتی هم پیش آمد که وسط آن هنگامهای که اسمش را گذاشته بودم هجوم برای ویزا، کسانی حتی در سطح وزرا و چند باری خود نخستوزیر، از من خواستند کاری کنم روند صدور ویزا برای فلانی یا بهمانی تسریع شود...سه روز قبل از تسخیر، تظاهراتی بیرون سفارتخانه در جریان بود که در جریانشان روی دیوارهای دفتر واحد صدور ویزا ــ گمانم چون تازه بود ــ کلی خط خطی و شکلک کشیدند.
طالقانی جزو چهرههای میانهروی شورای انقلاب بود
به بهشتی گفتم ما انقلاب ایران را پذیرفتهایم و هیچ قصد و تلاشی برای کله پا کردن آن نداریم...سفیر ترکیه هشدار میداد که هنوز راه درازی هست تا وضعیت مطلوب؛ ممکن است اوضاع ناجور شود...برای سفارتخانههای خارجی در تهران، ما فشارسنجی مهم بودیم برای اینکه بفهمند احتمالا چه اتفاقاتی دارد میافتد...گفتوگوی یزدی و سایروس ونس ناجور پیش رفت...چهرههایی انقلابی، گروه امنیت محوطه سفارتمان را که گردن کلفت زمختی به اسم ماشاءالله سرکردهاش بود، به زور از محوطه بیرون کردند.
گفتوگوی تندی با بهشتی داشتم
مأموریتم در ایران موقت بود...برای افزایش میزان حراست و امنیت محوطهٔ سفارت دستور داشتم...باید اطمینان میدادم ما تغییرات در تهران را کاملاً پذیرفتهایم و هیچ قصد نداریم با شاه همکاری کنیم...حدود ۱۲ میلیارد دلار سفارشهای شاه روی زمین مانده بود...استقبال مقامهای دولت موقت انقلاب از من خیلی خوب بود؛ چهرههای اصلی این دولت، دولتی مشخصاً نمایندهٔ جبههٔ ملی، رهبران غیرروحانی انقلاب بودند...وزیر امور خارجه، وزیر دفاع و گمانم چند تایی از دیگر وزرای دولت موقت را به جشن سفارت آمریکا دعوت کردیم.
امیدوارم ساختمان سفارت آمریکا را بسوزانند
آمریکا در مشهد پایگاه شنود داشت... در چشم بسیاری از ایرانیها، آمریکا یک قدرت خارجی «خوب» بود. آمریکاییها در زمینههای انساندوستانه در ایران فعال بودند، در حوزهٔ آموزش و دیگر فعالیتهای بشردوستانه، در ساختن بیمارستان و مدرسه... ایرانیها قدرتهای خارجی را خیلی بیشتر از آنی که خودشان از خودشان تصور داشتند، مسوول میدانستند... ما به خودمان قبولانده بودیم حکومت مصدق از منافع عمدهتر ایران و از منافع مردم عادی توی خیابانها بیخبر و دور است. اشتباه میکردیم.
نتیجهٔ بازنگری سیاست آمریکا بازسازی رابطه با ایران بود
حس نمیکردیم اسلام یک نیروی سیاسی است...اسرائیل آن موقع هنوز عامل سیاسی مهم و برجستهای نبود...با زاهدی پسر همکار بودیم...رابطه ایران و آمریکا در سالهایی پا گرفت که من آنجا بودم و در سالهایی به اوجش رسید که من برای بار دوم رفتم آنجا خدمت کنم...سفارتخانه نگهبانهایی انقلابی داشت که ما آدمهای داخل محوطه مؤدبانه بهشان میگفتیم بزنبهادرها...تصمیم گرفتند پس سفیر سولیوان باید ایران را ترک کند؛ او زیادی با حکومت سابق گره خورده بود. این یعنی مسوولیت سفارتخانه میافتاد به گردن چارلی ناس.
سرلشکر زاهدی منافع آمریکا را در نظر میگرفت
قدرت دست سرلشکر زاهدی بود، قطعاً با حمایت سیآیای...در دوره سرلشکر زاهدی توافقنامهٔ نفتی بالاخره حاصل شده بود. آن زمان شاه هنوز پادشاهی بود خیلی جوان و فکر میکنم به گمان خیلی از ما آدمی که منافع آمریکا را درک میکرد...بریتانیاییها دیگر باید حضور سیاسیشان را در تهران و کلاً در آن منطقه با ما شریک میشدند، جوری که تا قبلش هیچ سابقه نداشت... دولت آمریکا دلش نمیخواست گوش بدهد. بابت برگشتن شاه خیال خیلیها راحت شده بود و کلی امید و اعتقاد به موفقیت داشتیم.
مطالب بیشتر
شگفتی اکتبر ادعایی توخالی است
همهٔ همکارانم با لیاقت تمام آن بحران را تاب آوردند و جز یکی، دو مورد استثنا سرفراز ایستادند...احساس عمومی ما این بود که بعید به نظر میرسد ریگان بتواند برنده شود...ایرانیها هیچ احترام و حرمتی برای آقای کارتر قائل نبودند. این را میشود از یکی از جملات محبوبشان دریافت که به خصوص دانشجوها عاشقش بودند، اینکه «کارتر هیچ غلطی نمیتواند بکند»، اینکه خدا با آنها است. انقلابیها ازش خوششان نمیآمد؛ کارتر را شخصا با شاه و ملکه یکی میدانستند.
بخش اندکی از داراییهای مسدود شده به ایران برگشت
حملۀ صدام صراحتاً تجاوز بود...نتیجهٔ تجاوز عراق به خاک ایران، اغتشاش در هیات حاکمهٔ ایران نشد، برافتادن حکومت هم نشد، بلکه درجا تقویتش کرد...آقای [صادق] طباطبایی را فرستادند به بُن تا شرطهایشان را اعلام کنند؛ ایرانیها درخواستهایی داشتند که برای پایان دادن به بحران باید محقق میشدند... ما را نه پیش همکارانمان بلکه به سلولهایی انفرادی بردند در یکی از زندانهای تهران...توی هواپیما ۵۲ آمریکایی خیلی خوشحال همدیگر را بغل کردند. صحنهٔ کموبیش باورنکردنیای بود. با این فرق که واقعی بود.
شکست عملیات نجات ما را آچمز کرد
سفیر کانادا میآمد به دیدن ما و نهایتا هم گفت شش تا همکارمان پیش او هستند...ناگهان یک روز نه فقط فهمیدیم که آن شش تا رفتهاند بلکه خود سفیر کانادا هم رفته بود؛ سفارتش را تعطیل کرده و کل کارکنانش را هم با خودش بُرده بود...باز بودن سفارت ایران در واشنگتن رنجآور بود...قرار بود گروگانها را به وزارت خارجه ایران بیاورند. تختخوابهای سفری بُردند به اتاق بزرگی که کنار اتاق ما بود. برای ۵۰ گروگان گنجههای فلزی آوردند...بعد از عملیات نجات همهٔ گروگانها را جابهجا کردند.
قطبزاده برای حل و فصل گروگانگیری خطر کرد
ما به شدت نگران این بودیم که نکند دولت آمریکا آماده شده با حکومت ایران معاملهای بکند...دولت موقت ۳۶ ساعت بعد از تسخیر سفارت استعفا داد...مشاور اقتصادی ما میگفت بنیصدر روشنفکری گیج و گول است...قطبزاده گفت ما آزادیم فقط از ساختمان وزارت امور خارجه برویم. نمیتوانست امنیت ما را تضمین کند...قطبزاده به این نتیجه رسید که قضیهٔ گروگانها سد راه انقلاب است و باید تمامش کرد...قطبزاده دل و جرات به خرج داد. متأسفم که نهایتا اعدام شد.
اتاق وزارت خارجه ایران، سفارت آمریکا شد
در حمله به سفارت آمریکا در ماه فوریه، یکی، دو نفر کشته شدند...به تفنگدارهای سفارت دستور شلیک ندادم...از گاز اشکآور استفاده کردیم...هیات دونفرهٔ کلارک ـ میلر هیچوقت به تهران نرسید، چون نهایتا آیتالله گفت نه...هرازگاه سفرای کشورهای دیگر میآمدند به ما در زندان سر میزدند...از طریق سفیر سوئیس در تهران پیغامهایی از درون زندان به واشنگتن میرساندیم...الان یک پرونده در بایگانی وزارت امور خارجهٔ ایالات متحده هست مربوط به تلگرافهای لینگن در این دوره. توی بعضیشان اطلاعات خیلی حساسی هم هست.
اسناد محرمانه سفارت به اندازه کافی نابود نشد
روز ۱۳ آبانماه تفنگدارها را در وضعیت آمادهباش نگه داشتیم...به نظرمان نیامد گروههای تظاهرکننده عازم سفارتخانهٔ ما هستند...از کمال خرازی خواستیم فورا کاری کند و کمکی برساند...در وزارت خارجۀ ایران همه در وضعیت بلاتکلیفی و تا حدی بهت و گیجی بودند که واقعا چه اتفاقی دارد میافتد...باید نابود کردن اسناد سفارت را زودتر شروع میکردیم...ایرانیها بابت ناتوانی ما در نابود کردن اسناد گناهکاریمان رنج بردند...همان زمان هم معلوم بود رابطهٔ ما با ایرانیها قرار نیست به این زودیها دوباره برقرار شود.
یزدی میخواست پزشکان ایرانی در جریان درمان شاه باشند
خبر نداشتیم شاه بیماری خیلی جدیای دارد. پزشکهای فرانسوی خاصی که کارهایش را انجام میدادند، از قضیه مطلع بودند اما ما نبودیم...بازرگان آدم محترم خیلی متشخصی بود. آقای یزدی کمی بیتعارفتر و رُکگوتر بود...آیتالله خمینی این حس اطمینان را به مخاطبانش منتقل کرد که بههرحال و از لحاظ سیاسی شاه مُرده است و حالا هم راهی پیدا شده که ببینیم از لحاظ پزشکی هم میمیرد...نگرانی عمدهٔ ما تظاهرات عظیمی بود که سه روز قبل هجوم به سفارت، در حمایت از انقلاب برنامهریزی شده بود.
قصد نداشتیم شاه را برگردانیم
دربارۀ حمله به سفارت هشدار داده بودم...یکی از افسرهای من در واحد سیاسی، مایک مترینکو، ارتباطاتی خیلی وسیع با خانوادهٔ طالقانی داشت...نوشتم که ما این محظوریت را داریم که باید شاه را به خاک ایالات متحده راه بدهیم، اما زمانش خیلی مهم است. جواب دادم زمان برای پذیرش او مناسب نیست...خیلی از آمریکاییهایی حس تعهد، حس انسانی، سیاسی و اخلاقی در قبال شاه داشتند...ماه ژوئن که به تهران رسیدم، دیگر مجاب شده بودم انقلاب قرار است بماند. واقعا انقلابی مردمی بود...آماده بودیم با انقلاب اسلامی بسازیم.
اطلاعات محرمانهای دربارهٔ عراق به دولت موقت دادیم
قراردادهای نظامی عامل تعیینکنندهای در روابط با ایران بود...حدود ۶۰ هزار آمریکایی در دورهٔ شاه در ایران زندگی میکردند...معدود دفعاتی هم پیش آمد که وسط آن هنگامهای که اسمش را گذاشته بودم هجوم برای ویزا، کسانی حتی در سطح وزرا و چند باری خود نخستوزیر، از من خواستند کاری کنم روند صدور ویزا برای فلانی یا بهمانی تسریع شود...سه روز قبل از تسخیر، تظاهراتی بیرون سفارتخانه در جریان بود که در جریانشان روی دیوارهای دفتر واحد صدور ویزا ــ گمانم چون تازه بود ــ کلی خط خطی و شکلک کشیدند.
طالقانی جزو چهرههای میانهروی شورای انقلاب بود
به بهشتی گفتم ما انقلاب ایران را پذیرفتهایم و هیچ قصد و تلاشی برای کله پا کردن آن نداریم...سفیر ترکیه هشدار میداد که هنوز راه درازی هست تا وضعیت مطلوب؛ ممکن است اوضاع ناجور شود...برای سفارتخانههای خارجی در تهران، ما فشارسنجی مهم بودیم برای اینکه بفهمند احتمالا چه اتفاقاتی دارد میافتد...گفتوگوی یزدی و سایروس ونس ناجور پیش رفت...چهرههایی انقلابی، گروه امنیت محوطه سفارتمان را که گردن کلفت زمختی به اسم ماشاءالله سرکردهاش بود، به زور از محوطه بیرون کردند.
گفتوگوی تندی با بهشتی داشتم
مأموریتم در ایران موقت بود...برای افزایش میزان حراست و امنیت محوطهٔ سفارت دستور داشتم...باید اطمینان میدادم ما تغییرات در تهران را کاملاً پذیرفتهایم و هیچ قصد نداریم با شاه همکاری کنیم...حدود ۱۲ میلیارد دلار سفارشهای شاه روی زمین مانده بود...استقبال مقامهای دولت موقت انقلاب از من خیلی خوب بود؛ چهرههای اصلی این دولت، دولتی مشخصاً نمایندهٔ جبههٔ ملی، رهبران غیرروحانی انقلاب بودند...وزیر امور خارجه، وزیر دفاع و گمانم چند تایی از دیگر وزرای دولت موقت را به جشن سفارت آمریکا دعوت کردیم.
نتیجهٔ بازنگری سیاست آمریکا بازسازی رابطه با ایران بود
حس نمیکردیم اسلام یک نیروی سیاسی است...اسرائیل آن موقع هنوز عامل سیاسی مهم و برجستهای نبود...با زاهدی پسر همکار بودیم...رابطه ایران و آمریکا در سالهایی پا گرفت که من آنجا بودم و در سالهایی به اوجش رسید که من برای بار دوم رفتم آنجا خدمت کنم...سفارتخانه نگهبانهایی انقلابی داشت که ما آدمهای داخل محوطه مؤدبانه بهشان میگفتیم بزنبهادرها...تصمیم گرفتند پس سفیر سولیوان باید ایران را ترک کند؛ او زیادی با حکومت سابق گره خورده بود. این یعنی مسوولیت سفارتخانه میافتاد به گردن چارلی ناس.
امیدوارم ساختمان سفارت آمریکا را بسوزانند
آمریکا در مشهد پایگاه شنود داشت... در چشم بسیاری از ایرانیها، آمریکا یک قدرت خارجی «خوب» بود. آمریکاییها در زمینههای انساندوستانه در ایران فعال بودند، در حوزهٔ آموزش و دیگر فعالیتهای بشردوستانه، در ساختن بیمارستان و مدرسه... ایرانیها قدرتهای خارجی را خیلی بیشتر از آنی که خودشان از خودشان تصور داشتند، مسوول میدانستند... ما به خودمان قبولانده بودیم حکومت مصدق از منافع عمدهتر ایران و از منافع مردم عادی توی خیابانها بیخبر و دور است. اشتباه میکردیم.
سرلشکر زاهدی منافع آمریکا را در نظر میگرفت
قدرت دست سرلشکر زاهدی بود، قطعاً با حمایت سیآیای...در دوره سرلشکر زاهدی توافقنامهٔ نفتی بالاخره حاصل شده بود. آن زمان شاه هنوز پادشاهی بود خیلی جوان و فکر میکنم به گمان خیلی از ما آدمی که منافع آمریکا را درک میکرد...بریتانیاییها دیگر باید حضور سیاسیشان را در تهران و کلاً در آن منطقه با ما شریک میشدند، جوری که تا قبلش هیچ سابقه نداشت... دولت آمریکا دلش نمیخواست گوش بدهد. بابت برگشتن شاه خیال خیلیها راحت شده بود و کلی امید و اعتقاد به موفقیت داشتیم.
مطالب کمتر
+ آهنگ چنگ سرهنگ علینقی وزیری
- آهنگ چنگ سرهنگ علینقی وزیری
محمدرضا لطفی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: وزیری از سکانداران سزارین فرهنگی ایران بود
اگر قرار باشد بگوییم همه کارهای وزیری درست بوده ما الان باید در همان موسیقی مدل وزیری به شکوفایی میرسیدیم ولی میبینیم که حتی شاگردان خود وزیری هم تئوریهای او را به طور کامل دنبال نکردند، تاثیر گرفتند اما همان راه را نرفتند...رفته رفته ایدههای وزیری در دست شاگردانش مثل خالقی شکل و شمایل ایرانیتری پیدا میکند تا جایی که به ارکستری مثل گلها ختم میشود. آیا موسیقی ما با ارکستر گلها و آواز بنان بینالمللی شد؟... وزیری را بخاطر تندروی کنار گذاشتند...متحجرها در مقابل وزیری ایستادند.
پیمان سلطانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: وزیری میانجی موسیقی ایرانی و غربی بود
وزیری تواست موسیقی را از دور سُفرههای پستوی درباری جدا کند... وزیری موسیقی را از محافل عیش و طرب بیرون میآورد و به آن روح قدسی میبخشد...مفهوم اجتماعی و جامعهشناختی موسیقی پس از وزیری معنای جدیدی مییابد...استفادهٔ بهینهای که وزیری از تئوری و مبانی موسیقی غرب کرد با حفظ خصوصیات سرزمیناش انجام میگرفت.
با ریاست وزیری وضع مدرسۀ موسیقی بهتر خواهد شد
آقای علینقیخان وزیری! شما از اول مهر ۱۳۰۸ با ماهی ۱۲۴ تومان حقوق به ریاست مدرسۀ موسیقی منصوب هستید...یک طغرا بلیت نمایش به منفعت مدرسۀ عالی موسیقی به مبلغ شش تومان از طرف حضرت مستطاب عالی به عنوان بنده فرستاده شده بود. با نهایت میلی که به قبول و اطاعت امر محترم داشتم ولی چون مبلغ مزبور با بودجۀ بنده متناسب نبود از قبول آن با نهایت خجلت معذور و لفاً اعاده میدهد.
باید انقلاب اخلاقی کرد
میتوانستیم با ملل متمدنه دنیا همدوش شویم...تنبلی حکمفرما است...اگر مدارس منظم عالی داشته باشیم ممکن است آرتیستهای ما به همه جای عالم رفته، عایدیهای هنگفت داشته و اسباب افتخار مملکت ما گردند...موسیقی معاصر عبارت است از یک سلسله آهنگهای بازاری که به عنوان پیش درآمد و تصنیف و رنگ معمول است...فرنگیها سبک قدیم موسیقی را آواز «امان امان» نامیدهاند...معنی فارسی تأتر نمایشگاه و محل انتقادات اخلاق مردم است. تأتر را میتوان اونیورسیته صنعتی و اخلاقی خواند...اپرا برای نشان دادن قضایای تاریخی است.
ساز وزیری و ناسازگاری سنتگرایان/ نگاهی به روزها و رازهای کلنل موسیقیدان
وزیری از اصول انقلاب مشروطه جانبداری میکرد و این کار موقعیت او را در ارتش به خطر انداخت...وزیری از طریق میرزا عبدالله، با ردیفهای موسیقی سنتی ایرانی آشنا شد...در میان نخستین گروه دانشآموزانی که در مدرسه عالی موسیقی ثبتنام کردند میتوان به موسی معروفی، ابوالحسن صبا و روحالله خالقی اشاره کرد که همگی به مهمترین شخصیتهای موسیقی ایرانی در قرن بیستم بدل شدند...وزیری زنان را به حضور در مجامع فرهنگی تشویق میکرد که در آن زمان حرکت بسیار متهورانهای به شمار میرفت.
از تیغۀ شمشیر تا نغمۀ مضراب/ تجددی که علینقی وزیری میخواست
وزیری به شوکتالملک پاسخ داد: «از تیغهٔ شمشیر جز کینهتوزی ثمری به بار نیامده است، ولی این مضراب کوچک، دلها را به عشق و محبت میکشاند و چنان جذبهای داشت که مرا هم به سوی خود کشید.»...وزیری در سخنرانیهای میان کنسرتهایش گفته بود: «امروز در عالم کم کم موضوع سلطنت و اشرافیت از میان رفته. قوای مهمه به دست جمعیت و ملت افتاده و مدارس است که توده را تربیت میکند و از صنعتگران [هنرمندان] پشتیبانی میکند.»...وزیری را متهم میکردند که در حال نابود کردن موسیقی ایرانی است.
علینقی وزیری؛ ناسیونالیسم دولتی و روشنفکر موسیقی
وزیری و دیگر اندیشهوران آن روزگار سود اصلی هنرها را تاثیر اخلاقیشان میدانستند... وزیری باورش را به هنری که ارزش تربیتی داشته باشد، ابراز میکند... وزیری نوعی هنر واقعیتگرا و تعلیمگر را میپسندید و ترویج میکرد. این نظریه تا آنجا گسترش مییافت که تئاتر را به واقعگراترین شکل ممکن تعریف میکرد...آنچه وزیری را تا این حد (شاید برای اهالی موسیقی) خاص میکند منفرد بودن اوست در میان موسیقیدانان همدورهاش. او بهترین الگوی نمونه از دوران ناسیونالیسم دولتی خواهد بود.
حسین علیزاده در گفتوگو با تاریخ ایرانی: به جایگاه وزیری در موسیقی ایران ظلم شده است
شیوه وزیری در نوازندگی تار به نسلهای بعدی منتقل نشد...وزیری میخواست پلی بین موسیقی ایرانی و غربی ایجاد کند.
مطالب بیشتر
محمدرضا لطفی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: وزیری از سکانداران سزارین فرهنگی ایران بود
اگر قرار باشد بگوییم همه کارهای وزیری درست بوده ما الان باید در همان موسیقی مدل وزیری به شکوفایی میرسیدیم ولی میبینیم که حتی شاگردان خود وزیری هم تئوریهای او را به طور کامل دنبال نکردند، تاثیر گرفتند اما همان راه را نرفتند...رفته رفته ایدههای وزیری در دست شاگردانش مثل خالقی شکل و شمایل ایرانیتری پیدا میکند تا جایی که به ارکستری مثل گلها ختم میشود. آیا موسیقی ما با ارکستر گلها و آواز بنان بینالمللی شد؟... وزیری را بخاطر تندروی کنار گذاشتند...متحجرها در مقابل وزیری ایستادند.
پیمان سلطانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: وزیری میانجی موسیقی ایرانی و غربی بود
وزیری تواست موسیقی را از دور سُفرههای پستوی درباری جدا کند... وزیری موسیقی را از محافل عیش و طرب بیرون میآورد و به آن روح قدسی میبخشد...مفهوم اجتماعی و جامعهشناختی موسیقی پس از وزیری معنای جدیدی مییابد...استفادهٔ بهینهای که وزیری از تئوری و مبانی موسیقی غرب کرد با حفظ خصوصیات سرزمیناش انجام میگرفت.
با ریاست وزیری وضع مدرسۀ موسیقی بهتر خواهد شد
آقای علینقیخان وزیری! شما از اول مهر ۱۳۰۸ با ماهی ۱۲۴ تومان حقوق به ریاست مدرسۀ موسیقی منصوب هستید...یک طغرا بلیت نمایش به منفعت مدرسۀ عالی موسیقی به مبلغ شش تومان از طرف حضرت مستطاب عالی به عنوان بنده فرستاده شده بود. با نهایت میلی که به قبول و اطاعت امر محترم داشتم ولی چون مبلغ مزبور با بودجۀ بنده متناسب نبود از قبول آن با نهایت خجلت معذور و لفاً اعاده میدهد.
باید انقلاب اخلاقی کرد
میتوانستیم با ملل متمدنه دنیا همدوش شویم...تنبلی حکمفرما است...اگر مدارس منظم عالی داشته باشیم ممکن است آرتیستهای ما به همه جای عالم رفته، عایدیهای هنگفت داشته و اسباب افتخار مملکت ما گردند...موسیقی معاصر عبارت است از یک سلسله آهنگهای بازاری که به عنوان پیش درآمد و تصنیف و رنگ معمول است...فرنگیها سبک قدیم موسیقی را آواز «امان امان» نامیدهاند...معنی فارسی تأتر نمایشگاه و محل انتقادات اخلاق مردم است. تأتر را میتوان اونیورسیته صنعتی و اخلاقی خواند...اپرا برای نشان دادن قضایای تاریخی است.
ساز وزیری و ناسازگاری سنتگرایان/ نگاهی به روزها و رازهای کلنل موسیقیدان
وزیری از اصول انقلاب مشروطه جانبداری میکرد و این کار موقعیت او را در ارتش به خطر انداخت...وزیری از طریق میرزا عبدالله، با ردیفهای موسیقی سنتی ایرانی آشنا شد...در میان نخستین گروه دانشآموزانی که در مدرسه عالی موسیقی ثبتنام کردند میتوان به موسی معروفی، ابوالحسن صبا و روحالله خالقی اشاره کرد که همگی به مهمترین شخصیتهای موسیقی ایرانی در قرن بیستم بدل شدند...وزیری زنان را به حضور در مجامع فرهنگی تشویق میکرد که در آن زمان حرکت بسیار متهورانهای به شمار میرفت.
از تیغۀ شمشیر تا نغمۀ مضراب/ تجددی که علینقی وزیری میخواست
وزیری به شوکتالملک پاسخ داد: «از تیغهٔ شمشیر جز کینهتوزی ثمری به بار نیامده است، ولی این مضراب کوچک، دلها را به عشق و محبت میکشاند و چنان جذبهای داشت که مرا هم به سوی خود کشید.»...وزیری در سخنرانیهای میان کنسرتهایش گفته بود: «امروز در عالم کم کم موضوع سلطنت و اشرافیت از میان رفته. قوای مهمه به دست جمعیت و ملت افتاده و مدارس است که توده را تربیت میکند و از صنعتگران [هنرمندان] پشتیبانی میکند.»...وزیری را متهم میکردند که در حال نابود کردن موسیقی ایرانی است.
علینقی وزیری؛ ناسیونالیسم دولتی و روشنفکر موسیقی
وزیری و دیگر اندیشهوران آن روزگار سود اصلی هنرها را تاثیر اخلاقیشان میدانستند... وزیری باورش را به هنری که ارزش تربیتی داشته باشد، ابراز میکند... وزیری نوعی هنر واقعیتگرا و تعلیمگر را میپسندید و ترویج میکرد. این نظریه تا آنجا گسترش مییافت که تئاتر را به واقعگراترین شکل ممکن تعریف میکرد...آنچه وزیری را تا این حد (شاید برای اهالی موسیقی) خاص میکند منفرد بودن اوست در میان موسیقیدانان همدورهاش. او بهترین الگوی نمونه از دوران ناسیونالیسم دولتی خواهد بود.
مطالب کمتر
+ حملات شیمیایی عراق به ایران؛ رویکرد غرب
- حملات شیمیایی عراق به ایران؛ رویکرد غرب
حسین علایی: سلاح شیمیایی عراق ابزار فشار روانی به مردم بود
عراق از اسفند ۱۳۶۲ بکارگیری سلاحهای شیمیایی علیه ایران را آغاز کرد... اسنادی که اخیرا منتشر شده، نشان میدهد آمریکاییها از استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی مطلع بودهاند. اما آنها برای مدتی نسبتا طولانی ادعای ایران در مورد استفاده عراقیها از سلاحهای شیمیایی را تائید نکردند. ایران بالاخره از طریق اعزام مجروحان شیمیایی به خارج از کشور و با کمک سازمان ملل توانست این مساله را در دنیا به اثبات برساند...آمریکا میخواست جنگ نه برنده داشته باشد و نه بازنده.
صدام بعد از شکستهای مداوم دستور حمله شیمیایی را صادر کرد
عراق نخستین بار از گاز خردل در کردستان در ژوئیهٔ ۱۹۸۳ استفاده کرد...به فرماندهان عراقی اجازه داده شد برای مقابله با حملهٔ ایرانیها به شهر عراقی پَنجوین باز هم از مادهٔ خردل استفاده کنند...استفادهٔ مؤثر عراق از مادهٔ خردل، ایرانیها را وادار به پایان دادن به جنگ نخواهد کرد...احتمال هیچ هیاهوی جهانی علیه عراق نیست، مگر اینکه ایران سندی محکم از استفادهٔ گستردهٔ عراق از مواد شیمیایی ارائه دهد...عراق فکر میکند حق دارد هر سلاحی را به کار گیرد تا مانع گذشتن ایران از مرز میان دو کشور شود.
عراق محمولههای شیمیایی را در پوشش تحقیقات علمی میگرفت
مطالباتمان را قربانی مراودات سیاسی میکنیم...لغو قرارداد الجزایر و یا صدور انقلاب دلیل شروع جنگ نبود...هدف از جنگ، نابودی ایران بود...وزیر کشور اسبق فرانسه میگفت ما بیشترین تجهیزات و امکانات را به عراق میدادیم و ۴۷ خلبان در اختیار صدام گذاشتیم...آمریکاییها ۴ گونه از عوامل سیاه زخم و بعد از سال ۱۹۸۸ یازده نوع از عوامل شیمیایی را در اختیار عراق قرار دادند...کشورهای مشارکت کننده در جنگ نیز باید غرامت دهند... جنگ ایران و عراق از اوایل سال ۱۳۵۹ آغاز شده بود.
سیاست عراق استفاده از سلاح شیمیایی در خاک خود است
رهبران عراق سال ۱۹۷۳ تصمیم گرفتند یک برنامهٔ کامل و تمامعیار تولید سلاحهای شیمیایی را پیش ببرند...هزینهٔ کل برنامهٔ تولید جنگافزارهای شیمیایی عراق ۲۰۰ میلیون دلار بوده است...عراق در استفاده از سلاحهای شیمیایی بیرون از محدودهٔ مرزهای خودش خویشتنداری خواهد کرد...بدون کمک کشورهای اروپای غربی، عراق نمیتوانست برنامهٔ توسعهٔ سلاحهای شیمیاییاش را توسعه بدهد...اوایل دههٔ ۱۹۷۰ شورویها شروع کرده بودند به تامین حجم زیادی تجهیزات جنگی شیمیایی مدرن برای ارتش عراق.
بعضی اعضای شورای امنیت از حملات شیمیایی عراق آگاه بودند
سلاحهای شیمیایی مورد استفاده در سالهای ۶۵ و ۶۶ ترکیبی از گاز خردل و آرسنیک بود که به آن «خردل کثیف» میگویند. این بدترین نوع گاز شیمیایی است که عراق از آن علیه ایران استفاده کرد...پس از پیروزیهای ایران و تغییر روند جنگ، کشورهای عضو دائم شورای امنیت بخصوص شوروی و آمریکا، در جهت ارائه کمک به نفع عراق وارد معرکه شدند... پس از اعزام جانبازان به خارج از کشور جهت درمان، شورای امنیت قطعنامهای را صادر کرد که به صورت ملایم عراق را محکوم کرد، حتی سرزنش نکرد.
۵۶۰ حمله و ۱۰۰ هزار آسیبدیده شیمیایی در ایران
گاز اعصاب برای اولین بار در تاریخ علیه ایران استفاده شد... نخستین بار گاز خردل علیه اهداف غیرنظامی در شهر سردشت و مریوان مورد استفاده قرار گرفت...آمار رسمی جانبازان تحت پوشش بنیاد شهید و ایثارگران ۷۵ هزار نفر است...۱۹۵۰۰ بمب شیمیایی، ۵۴ هزار گلوله شیمیایی و ۲۷ هزار موشک کوتاه بُرد شیمیایی (حدود ۱۰۰ هزار پرتابه) در خلال سالها ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۸ علیه ایرانیان به کار گرفته شد...عراق حدود ۱۸۰۰ تُن گاز خردل، ۱۴۰ تُن تابون که یک عامل اعصاب است و حدود ۶۰۰ تُن سارین علیه ایران استفاده کرده است.
عراق از مادۀ محرک اعصاب استفاده کرده است
توانایی عراق در استفاده از مادهٔ محرک اعصاب احتمالا روی تاکتیکهای ایران که مبتنی بر تعداد بالای نفرات است، تاثیر چشمگیری خواهد گذاشت... جنگافزارهای شیمیایی مجهز به مادهٔ محرک اعصاب بسیار اثرگذارتر و کارآمدتر از جنگافزارهای شیمیایی مجهز به مادهٔ خردل هستند...ایران توانایی بمباران تاسیسات تولید سلاحهای شیمیایی عراق را دارد، ما فکر میکنیم ایرانیها نمیدانند محل دقیق این تاسیسات کجا است... بعد از فروکش کردن جنگ، عراق با موجودی و توان تولید [سلاحهای شیمیایی]اش چه کار خواهد کرد؟
عراق مواد شیمیایی را از اروپای غربی و مصر خرید
برنامهٔ [تولید مادۀ] خردل موفق بود و نتیجهاش شد رسیدن به توانایی تولیدی دستکم در حجم محدود و همچنین یک موجودی احتمالاً ۷۰ تُنی ماده [خردل] در اواسط سال ۱۹۸۳...استفاده از مواد محرک اعصاب، معانی و دلالتهایی دارد از جمله شامل نقض عمدهٔ قوانین محدودکنندهٔ [استفاده از] جنگافزارهای شیمیایی، واکنش شدید ایران، تأمین [جنگافزارهای شیمیایی برای] دیگر دولتهای عرب از سوی عراق و [به وجود آمدن] بنیانی منطقی برای اقدامات نظامی اسرائیل علیه این ظرفیتهای تسلیحاتی تازه.
آمریکا در جنگ عوامل شیمیایی را در اختیار عراق گذاشت
آمار جانبازان شیمیایی ثبت شده ۷۵ هزار نفر است...برای اولین بار در اسفند ۶۲ و در عملیات خیبر، عراق به طور گسترده از سلاح شیمیایی و عامل خردل علیه ایران استفاده کرد... آمریکاییها در سال پایانی جنگ ۵ میلیارد دلار به ایران خسارت وارد کردند...آمریکاییها مجموعهای از عوامل بیماریزای شیمیایی را در قالب پکیجهای تحقیقاتی به دانشگاههای عراق دادند که از آن طریق در اختیار مراکز نظامی عراق قرار گرفت...شورای امنیت نسبت به استفاده از سلاحهای شیمیایی آگاهی داشت.
سیاست آمریکایی؛ دورویی شیمیایی
دولت ریگان از بهکارگیری وسیع گازهای خردل، سارین و عامل عصبی تابون، علیه نظامیان و غیرنظامیان ایرانی اطلاع کامل داشت... یکی از توجیهاتی که اوباما برای مداخله نظامی آمریکا در سوریه به کار برد، این بود که در غیر این صورت ایران جسور خواهد شد. بهتر است اوباما اندکی تأمل کند و به سخنانش بیاندیشد. هنگامی که ایالات متحده آمریکا شکست صدام حسین را محتمل دانست، رئیسجمهور و متحدانش استفاده از سلاحهای شیمیایی را نادیده گرفتند تا رژیم عراق حفظ شود...ایران به عدم استفاده از سلاحهای شیمیایی وفادار ماند.
اروپا به تولید سلاح شیمیایی عراق کمک کرد
عراق اولین کشوری بود که از محرک اعصاب علیه نیروهای نظامی در جنگی کلاسیک استفاده کرد...شوروی تامین کنندهٔ اصلی تجهیزات دفاعی شیمیایی برای عراق است.
مطالب بیشتر
حسین علایی: سلاح شیمیایی عراق ابزار فشار روانی به مردم بود
عراق از اسفند ۱۳۶۲ بکارگیری سلاحهای شیمیایی علیه ایران را آغاز کرد... اسنادی که اخیرا منتشر شده، نشان میدهد آمریکاییها از استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی مطلع بودهاند. اما آنها برای مدتی نسبتا طولانی ادعای ایران در مورد استفاده عراقیها از سلاحهای شیمیایی را تائید نکردند. ایران بالاخره از طریق اعزام مجروحان شیمیایی به خارج از کشور و با کمک سازمان ملل توانست این مساله را در دنیا به اثبات برساند...آمریکا میخواست جنگ نه برنده داشته باشد و نه بازنده.
صدام بعد از شکستهای مداوم دستور حمله شیمیایی را صادر کرد
عراق نخستین بار از گاز خردل در کردستان در ژوئیهٔ ۱۹۸۳ استفاده کرد...به فرماندهان عراقی اجازه داده شد برای مقابله با حملهٔ ایرانیها به شهر عراقی پَنجوین باز هم از مادهٔ خردل استفاده کنند...استفادهٔ مؤثر عراق از مادهٔ خردل، ایرانیها را وادار به پایان دادن به جنگ نخواهد کرد...احتمال هیچ هیاهوی جهانی علیه عراق نیست، مگر اینکه ایران سندی محکم از استفادهٔ گستردهٔ عراق از مواد شیمیایی ارائه دهد...عراق فکر میکند حق دارد هر سلاحی را به کار گیرد تا مانع گذشتن ایران از مرز میان دو کشور شود.
سیاست عراق استفاده از سلاح شیمیایی در خاک خود است
رهبران عراق سال ۱۹۷۳ تصمیم گرفتند یک برنامهٔ کامل و تمامعیار تولید سلاحهای شیمیایی را پیش ببرند...هزینهٔ کل برنامهٔ تولید جنگافزارهای شیمیایی عراق ۲۰۰ میلیون دلار بوده است...عراق در استفاده از سلاحهای شیمیایی بیرون از محدودهٔ مرزهای خودش خویشتنداری خواهد کرد...بدون کمک کشورهای اروپای غربی، عراق نمیتوانست برنامهٔ توسعهٔ سلاحهای شیمیاییاش را توسعه بدهد...اوایل دههٔ ۱۹۷۰ شورویها شروع کرده بودند به تامین حجم زیادی تجهیزات جنگی شیمیایی مدرن برای ارتش عراق.
عراق محمولههای شیمیایی را در پوشش تحقیقات علمی میگرفت
مطالباتمان را قربانی مراودات سیاسی میکنیم...لغو قرارداد الجزایر و یا صدور انقلاب دلیل شروع جنگ نبود...هدف از جنگ، نابودی ایران بود...وزیر کشور اسبق فرانسه میگفت ما بیشترین تجهیزات و امکانات را به عراق میدادیم و ۴۷ خلبان در اختیار صدام گذاشتیم...آمریکاییها ۴ گونه از عوامل سیاه زخم و بعد از سال ۱۹۸۸ یازده نوع از عوامل شیمیایی را در اختیار عراق قرار دادند...کشورهای مشارکت کننده در جنگ نیز باید غرامت دهند... جنگ ایران و عراق از اوایل سال ۱۳۵۹ آغاز شده بود.
بعضی اعضای شورای امنیت از حملات شیمیایی عراق آگاه بودند
سلاحهای شیمیایی مورد استفاده در سالهای ۶۵ و ۶۶ ترکیبی از گاز خردل و آرسنیک بود که به آن «خردل کثیف» میگویند. این بدترین نوع گاز شیمیایی است که عراق از آن علیه ایران استفاده کرد...پس از پیروزیهای ایران و تغییر روند جنگ، کشورهای عضو دائم شورای امنیت بخصوص شوروی و آمریکا، در جهت ارائه کمک به نفع عراق وارد معرکه شدند... پس از اعزام جانبازان به خارج از کشور جهت درمان، شورای امنیت قطعنامهای را صادر کرد که به صورت ملایم عراق را محکوم کرد، حتی سرزنش نکرد.
۵۶۰ حمله و ۱۰۰ هزار آسیبدیده شیمیایی در ایران
گاز اعصاب برای اولین بار در تاریخ علیه ایران استفاده شد... نخستین بار گاز خردل علیه اهداف غیرنظامی در شهر سردشت و مریوان مورد استفاده قرار گرفت...آمار رسمی جانبازان تحت پوشش بنیاد شهید و ایثارگران ۷۵ هزار نفر است...۱۹۵۰۰ بمب شیمیایی، ۵۴ هزار گلوله شیمیایی و ۲۷ هزار موشک کوتاه بُرد شیمیایی (حدود ۱۰۰ هزار پرتابه) در خلال سالها ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۸ علیه ایرانیان به کار گرفته شد...عراق حدود ۱۸۰۰ تُن گاز خردل، ۱۴۰ تُن تابون که یک عامل اعصاب است و حدود ۶۰۰ تُن سارین علیه ایران استفاده کرده است.
عراق از مادۀ محرک اعصاب استفاده کرده است
توانایی عراق در استفاده از مادهٔ محرک اعصاب احتمالا روی تاکتیکهای ایران که مبتنی بر تعداد بالای نفرات است، تاثیر چشمگیری خواهد گذاشت... جنگافزارهای شیمیایی مجهز به مادهٔ محرک اعصاب بسیار اثرگذارتر و کارآمدتر از جنگافزارهای شیمیایی مجهز به مادهٔ خردل هستند...ایران توانایی بمباران تاسیسات تولید سلاحهای شیمیایی عراق را دارد، ما فکر میکنیم ایرانیها نمیدانند محل دقیق این تاسیسات کجا است... بعد از فروکش کردن جنگ، عراق با موجودی و توان تولید [سلاحهای شیمیایی]اش چه کار خواهد کرد؟
عراق مواد شیمیایی را از اروپای غربی و مصر خرید
برنامهٔ [تولید مادۀ] خردل موفق بود و نتیجهاش شد رسیدن به توانایی تولیدی دستکم در حجم محدود و همچنین یک موجودی احتمالاً ۷۰ تُنی ماده [خردل] در اواسط سال ۱۹۸۳...استفاده از مواد محرک اعصاب، معانی و دلالتهایی دارد از جمله شامل نقض عمدهٔ قوانین محدودکنندهٔ [استفاده از] جنگافزارهای شیمیایی، واکنش شدید ایران، تأمین [جنگافزارهای شیمیایی برای] دیگر دولتهای عرب از سوی عراق و [به وجود آمدن] بنیانی منطقی برای اقدامات نظامی اسرائیل علیه این ظرفیتهای تسلیحاتی تازه.
سیاست آمریکایی؛ دورویی شیمیایی
دولت ریگان از بهکارگیری وسیع گازهای خردل، سارین و عامل عصبی تابون، علیه نظامیان و غیرنظامیان ایرانی اطلاع کامل داشت... یکی از توجیهاتی که اوباما برای مداخله نظامی آمریکا در سوریه به کار برد، این بود که در غیر این صورت ایران جسور خواهد شد. بهتر است اوباما اندکی تأمل کند و به سخنانش بیاندیشد. هنگامی که ایالات متحده آمریکا شکست صدام حسین را محتمل دانست، رئیسجمهور و متحدانش استفاده از سلاحهای شیمیایی را نادیده گرفتند تا رژیم عراق حفظ شود...ایران به عدم استفاده از سلاحهای شیمیایی وفادار ماند.
مطالب کمتر
+ اسناد سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد
- اسناد سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد
مصدق! تو داری آوازهٔ ما را نابود میکنی
این دام بزرگی است که مصدق در آن افتاده، پیوستن به کمونیستها برای ترغیب و تشویق ما به رفتار زمخت، زشت و خارج از نزاکت. ما ایرانیها باید دست برداریم از رفتار کردن شبیه بلشویکها و به منش ملی سنتیمان وفادار بمانیم...بعضی مردمان ما حتی تا جایی پیش رفتهاند که به صورت همسر سفیر آرژانتین اسید پاشیدهاند. بعضی آدمهایمان به خارجیها حمله کردهاند و به ماشین خارجیها سنگ زندهاند و در روزهای اخیر بارها شده که مردممان با همدیگر دعوا کردهاند و گلاویز شدهاند ــ حتی در مجلس.
از نیروهای عملیات آژاکس تقدیر میشود
۴۱۲ نفر از اعضای حزب توده دستگیر شدهاند...اعضای عادی حزب توده قرار است به لرستان تبعید شوند...الان در درون دولت وزرا عموما موافق اخراج اعضای حزب توده از وزارتخانههای دولتیاند. وزرا اعضای حزب توده را نمیشناسند و باید آنها را پیدا کنند...حزب توده در داخل سفارتخانهٔ شوروی دارد روزنامههایی چاپ میکند...حزب توده تلاش میکند ائتلافی با عناصر طرفدار مصدق تشکیل بدهد...فرماندار نظامی تهران مؤکدا میگوید ائتلاف مصدق ـ توده را از هم گسسته و اینکه بازار هم دیگر مصدق را رها کرده است.
بیانیۀ آمریکا پس از یک کودتای موفق را آماده کنید
هدف از «استعفا»ی جبهه ملی، تعطیل کردن مجلس و به این واسطه از بین بردن نفوذ و تأثیر مخالفان در این نهاد بود...مخالفان پشتیبانی مالیای دارند که من نمیدانم از کجا است...مصدق قصد داشت با «تقلب» در همهپرسی به تسلیم بیقید و شرط مخالفان برسد، همهپرسیای که نتیجهاش تبدیل شدن او به یک دیکتاتور کامل بود. ...نمایندهٔ مخالف توضیح داد ۱۵ نمایندهٔ شکل دهندهٔ «هستهٔ سخت» مخالفان توافق کردهاند هر ساعتی [حذف شده] وارد مجلس بشوند، «تا زمانی که کسی جانشین مصدق شود».
مجلس نباید منحل شود
نمایندگان مجلس به استناد مادهٔ ۶۰ متمم، مصدق را به مجلس احضار کنند. وقتی تمکین نکرد، اقدامش را تقبیح کنند و مطابق مادهٔ ۶۹ متمم ارجاعش بدهند به دادگاه عالی... مطابق مادهٔ اصلاحی ۴۸ فقط شاه اختیار انحلال مجلس را دارد و نباید اجازه داد چنین کاری صورت بگیرد...من منتظرم از روز ۱۴ ژوئیه دستگیریهای گستردهٔ مخالفان شروع شود. هر گونه تلاشی از سوی مصدق برای بستن و تعطیل کردن مجلس «قطعا» نمایندگان را از او رویگردان خواهد کرد...در مجلس، اکنون مخالفان شامل ۲۰ نمایندهاند که سفت و سخت سرسپردهٔ زاهدی هستند.
شاه با اعدام مصدق موافقت کرد
در صورت بروز اقدامی از سوی حزب توده، شاه دستور داده نگهبانان مصدق درجا او را بکشند...حزب توده ظرف سی روز آتی حملهای برای نجات مصدق انجام خواهد داد.
مطالب بیشتر
مصدق! تو داری آوازهٔ ما را نابود میکنی
این دام بزرگی است که مصدق در آن افتاده، پیوستن به کمونیستها برای ترغیب و تشویق ما به رفتار زمخت، زشت و خارج از نزاکت. ما ایرانیها باید دست برداریم از رفتار کردن شبیه بلشویکها و به منش ملی سنتیمان وفادار بمانیم...بعضی مردمان ما حتی تا جایی پیش رفتهاند که به صورت همسر سفیر آرژانتین اسید پاشیدهاند. بعضی آدمهایمان به خارجیها حمله کردهاند و به ماشین خارجیها سنگ زندهاند و در روزهای اخیر بارها شده که مردممان با همدیگر دعوا کردهاند و گلاویز شدهاند ــ حتی در مجلس.
از نیروهای عملیات آژاکس تقدیر میشود
۴۱۲ نفر از اعضای حزب توده دستگیر شدهاند...اعضای عادی حزب توده قرار است به لرستان تبعید شوند...الان در درون دولت وزرا عموما موافق اخراج اعضای حزب توده از وزارتخانههای دولتیاند. وزرا اعضای حزب توده را نمیشناسند و باید آنها را پیدا کنند...حزب توده در داخل سفارتخانهٔ شوروی دارد روزنامههایی چاپ میکند...حزب توده تلاش میکند ائتلافی با عناصر طرفدار مصدق تشکیل بدهد...فرماندار نظامی تهران مؤکدا میگوید ائتلاف مصدق ـ توده را از هم گسسته و اینکه بازار هم دیگر مصدق را رها کرده است.
بیانیۀ آمریکا پس از یک کودتای موفق را آماده کنید
هدف از «استعفا»ی جبهه ملی، تعطیل کردن مجلس و به این واسطه از بین بردن نفوذ و تأثیر مخالفان در این نهاد بود...مخالفان پشتیبانی مالیای دارند که من نمیدانم از کجا است...مصدق قصد داشت با «تقلب» در همهپرسی به تسلیم بیقید و شرط مخالفان برسد، همهپرسیای که نتیجهاش تبدیل شدن او به یک دیکتاتور کامل بود. ...نمایندهٔ مخالف توضیح داد ۱۵ نمایندهٔ شکل دهندهٔ «هستهٔ سخت» مخالفان توافق کردهاند هر ساعتی [حذف شده] وارد مجلس بشوند، «تا زمانی که کسی جانشین مصدق شود».
مجلس نباید منحل شود
نمایندگان مجلس به استناد مادهٔ ۶۰ متمم، مصدق را به مجلس احضار کنند. وقتی تمکین نکرد، اقدامش را تقبیح کنند و مطابق مادهٔ ۶۹ متمم ارجاعش بدهند به دادگاه عالی... مطابق مادهٔ اصلاحی ۴۸ فقط شاه اختیار انحلال مجلس را دارد و نباید اجازه داد چنین کاری صورت بگیرد...من منتظرم از روز ۱۴ ژوئیه دستگیریهای گستردهٔ مخالفان شروع شود. هر گونه تلاشی از سوی مصدق برای بستن و تعطیل کردن مجلس «قطعا» نمایندگان را از او رویگردان خواهد کرد...در مجلس، اکنون مخالفان شامل ۲۰ نمایندهاند که سفت و سخت سرسپردهٔ زاهدی هستند.
مطالب کمتر
+ ۶۰ سال پس از کودتا؛ از مصدق چه میخواهیم؟
- ۶۰ سال پس از کودتا؛ از مصدق چه میخواهیم؟
یرواند آبراهامیان، تاریخنگار: مصدق فرزند عصر روشنگری است
عامل شکست مذاکرات نفت، بریتانیا و آمریکا بودند که هرگز پیشنهاد مورد پسندی ارائه نکردند...کودتای ۲۸ مرداد ارتباط بسیار اندکی با بحث کمونیسم داشت. کمونیسم عامل ترس و وحشت بود که بریتانیا مایل بود از آن استفاده کند...در کودتای ۲۸ مرداد، ۹۰ درصد بازیگران خارجی نقش داشتند و ۱۰ درصد ایرانیان. کودتا نه توسط جمعیتی که در خیابان حضور داشتند، بلکه توسط ارتش سازماندهی شد. از همین رو ما آن را یک کودتای نظامی مینامیم...درباره نقش روحانیت در کودتا اغراق شده است...مصدق نماینده عقاید سکولار و ملیگرایانه بود.
بابک احمدی، نویسنده و منتقد هنری: مصدق اصلاحگری زنده است
مصدق نزدیکترین برداشت را به معنای امروزی دموکراسی داشت... نام مصدق بیان تکالیف دموکراتیکی است که در انقلاب مشروطه مطرح شدند و برخی هرگز اجرایی نشدند. تا این تکالیف (که به گمان من امروز مهمترین آنها بنیان دولت دموکراتیک مدرن است) مطرح باشند و مبارزۀ اجتماعی (بیشتر در پوشش اصلاحطلبی) ادامه یابد مصدق با ما همراه خواهد بود. تا زمانی که مسالۀ فساد مالی دولتی مطرح باشد مصدق در وجدان اخلاقی ملت باقی خواهد ماند. تا زمانی که قانون محترم دانسته نشود نام مصدق راهنمای قانونگرایان خواهد ماند.
احسان شریعتی، استاد فلسفه: مصدق به لطف دشمنانش زنده است
مصدق نماد اعتدال و ملیگرایی واقعی است...برتری اخلاقی مصدق از دستاوردهای سیاسیاش مهمتر است...هنوز مصدقهراسی قوی است...برخی هنگامی که از ایران خارج میشوند، بیمقدمه و بدون هیچ دلیلی، ناگهان شروع به حمله به شریعتی یا مصدق، در مقام دو نماد ملی و دینی میکنند...هنگامی که نیروهایی میخواهند در خدمت مطامع قدرتهای بینالمللی یا مستبدان داخلی قرار بگیرند، اول به مصدق حمله میکنند...تجربۀ مصدق تداوم نهضت مشروطه است و سنخی از دموکراسی را تعریف میکند که با لیبرالیسم وارداتی فرق دارد.
ابراهیم توفیق، جامعهشناس: مصدق را باید قابل دسترس و زمینی کرد
تصوری از مصدق برجسته میشود که شاید با مصدق تاریخی خیلی هم نسبتی نداشته باشد...در تاریخنگاری ما، مصدق بیشتر به یک بار سنگین تبدیل شده است تا یک نماد راهگشا. این لزوما ربطی به شخص مصدق ندارد...ما مصدق را تبدیل به یک قهرمان مظلوم میکنیم. هم با قهرمان بودنش همذاتپنداری میکنیم و هم با مظلومیت گریزناپذیرش. شما یک قهرمان مظلوم را نمیتوانید موضوع یک بررسی عرفی و نقادانه تاریخی قرار دهید... امکان معاصر و زمینی شدن را از مصدق میگیریم و خود را از یک منبع غرورآفرین محروم میکنیم.
عبدالله کوثری، مترجم: مصدق قهرمان تنهای تراژدیهاست
من مصدق را میراثدار مشروطه و تجددگرایی و دموکراسی میدانم، البته این ملیگرایی تجددگرایانه نمیتوانست بدون مخالف باشد...مصدق هنوز نماینده منافع ملی است؛ منافع ملیای که تلاش برای دستیابی به آنها از دوران مشروطه آغاز شد...بسیاری از اقدامات مصدق که حتما اشتباهاتی هم در آنها بود در واکنش به اقدامات دیگران بود...من فکر نمیکنم مصدق در درازمدت میتوانست با حزب توده همراه شود. نیروهای مذهبی هم در آن روزها یکدست نبودند. مشکل مصدق، مشکل یک ملت بود که دچار پراکندگی و بیتجربگی سیاسی شد.
محمد شمس لنگرودی، شاعر: مصدق نماد بازگشت به هویت ایرانی است
پس از ۲۸ مرداد «شعر شکست» به وجود آمد؛ گونهای که با طبع ما سازگار بود. تعدادی کمی از شاعران ما بودند که طبعشان با ادبیات ضجه سازگار نبود که به گمان من شاملو و سهراب سپهری و فروغ فرخزاد استثناهای آن سالها بودند...شاید موجهترین شکستی که در این سالها توانستیم با آن همراه شویم کودتای ۲۸ مرداد است...ما از گریه و ضجه لذت میبریم، بعد از ۲۸ مرداد مشروعیتی به این موضوع داده شد تا با آرامش خاطر ضجه کنیم...مصدق مبرا از خطا نبود اما به دلیل فرهنگ تقدسگرایی سعی میکنیم خطاهایش را نبینیم.
سید علی صالحی، شاعر: مصدق رند، هوشمند و کم حواس بود
ادبیات بعد از کودتای ۳۲، به شدت حرفهای، ناب و در عین حال معترض به شرایط بود...مصدق «فرد» است برای من و «جریان» بود به عهد خود.
حسن صدر حاج سیدجوادی، استاد دانشگاه و روزنامهنگار: مصدق فکر معترض جامعه بود
مصدق از قدرت افتاد و از ذهنها نه. شاید همان موقع هم فکر شکست را میکرد اما راه خود را ادامه داد...مصدق فردی است که به جریان پیوست. فرد زمانی میتواند ماندگار شود که در یک جریان وارد شود. اما او فردی بود که دیگران وارد جریان او شدند...مصدق الگوی دموکراسیخواهی است که باید به تجربه روز و جهانی مجهز شود. اما در عمل سخت به نظر میرسد...مصدق بدیل مردم است و مغضوب حکومتهای استبدادی...مصدق در تمام تحولات و پیشامدهای آینده ایران نقش خواهد داشت...دموکراسیخواهی عامل ماندگاری مصدق شد.
بهزاد فراهانی، بازیگر: زمانۀ ما مصدق خودش را میطلبد
من مصدق را قهرمان ملی میدانم...اعتماد مصدق به آمریکاییها نادرست و اشتباه بود. مصدق خام دموکراتمنشی آمریکاییها شد ...شناخت مصدق نسبت به دشمن تا اندازهای کم بود...مصدق به نیروهای قدرتمندی که در کشورمان برای دفاع از منافع ملی وجود داشتند تکیه نکرد...هر زمانهای الگوی خودش را میطلبد چون شرایط سیاسی و استراتژیک آن دوره را نمیشود با امروز مقایسه کرد. مصدقی میخواهیم که بتواند خودش را با این زمان و مسایل موجود در سیاست کلان این دوره تطبیق دهد.
رضا براهنی، شاعر و نویسنده: مصدق به کار امروز ما نمیآید
مصدق اگر در قدرت میماند موضوع طبقاتی و مسالهٔ زنان حل میشد...مصدق ایدهآلهای طبقه متوسط روشنفکری را پیگیری میکرد...من در شرف مصدق به هیچ وجه تردیدی ندارم. اما به طور کلی نرمشی که او در ساز و کار سیاسی و اجتماعی خود داشت موجب شد که از یک طرف ارتش قدرت بیابد و از طرف دیگر هم محمدرضا شاه سعی کند که برگردد و همه چیز را به هم بریزد...مصدق میخواست که دولت، کار خود را بکند و شاه هم نوعی جایگاه تشریفاتی قابل احترام در تاریخ باشد.
جواد مجابی، شاعر و نویسنده: مصدق آزادی را با سود و زیانش میخواست
مصدق نمونه صداقت سیاسی و مظهر آزادمنشی است...وقتی میبینیم عدهای میخواهند نام مصدق را به هر صورت و بهانهای بیالایند، به فراموشی بسپارند، از تاریخ معاصر حذف کنند، در عین اندوه، خندهام میگیرد. تو نام او را نمیبری تا نام خودت مطرح باشد؟ چه خیال خامی، تویی که برای تاریخ تصمیم میگیری؟ نامها میمانند، در تاریخ و حافظه ملتها و متاسفانه کنار هم...مصدق و دیگرانی که ستایششان کردهام از دایرۀ نقد عقلانی بیرون نیستند. من آنان را دوست میدارم با بد و نیکشان، با ضعفهای انسانی و قدرت سلوکشان.
بدر شاکر السیاب، پدر شعر نو عرب: تودهایها مصدق را قربانی منافع شوروی کردند
مصدق فکر کرد اگر کمونیستها به قدرت برسند به دارش خواهند آویخت. در حالی که اگر مرتجعان پیروز شوند حداکثر او را چند سال به زندان میاندازند. اینگونه بود که در تختخوابش ماند تا ببیند کار دنیا به کجا میکشد...گفتند که مرتجعان علیه مصدق انقلاب کردهاند. چه ملت عجیبی! آن صدها هزار نفری که چند روز پیش در حمایت از مصدق به خیابان آمدند و تهران را به لرزه درآوردند کجا بودند؟...اینکه مخالفان کمونیستها آنها را مزدور میخوانند و میگویند که مصالح بیگانه را بر مصالح ملت خودشان ترجیح میدهند، بیراه نیست.
قطبالدین صادقی، کارگردان تئاتر: مصدق اعتماد به نفس ملی ما را بازگرداند
هنوز انتقام مصدق را نگرفتهاند...مصدق هنوز هم احقاق حق نشده، یک خیابان به اسمش گذاشتند، فورا برداشتند. این چهره تاریخی به اندازهٔ یک خیابان در این کشور سهم ندارد؟...مصدق اگر آدم خائنی بود، امروز نامش نبود. اگر فرد وطنفروشی بود این قدر محبوب نبود...مصدق اشرافزادهای بود که به حمایت از منافع اشرافیت وفادار نبود. اشرافیت را نهی کرده بود و پرچم را به سود منافع ملی بلند کرده بود. باید افتخار هم بکنیم که چنین آدمی از منافع طبقاتیاش دست کشیده و به ارزشهای فراطبقهای و ملی میاندیشد.
مطالب بیشتر
یرواند آبراهامیان، تاریخنگار: مصدق فرزند عصر روشنگری است
عامل شکست مذاکرات نفت، بریتانیا و آمریکا بودند که هرگز پیشنهاد مورد پسندی ارائه نکردند...کودتای ۲۸ مرداد ارتباط بسیار اندکی با بحث کمونیسم داشت. کمونیسم عامل ترس و وحشت بود که بریتانیا مایل بود از آن استفاده کند...در کودتای ۲۸ مرداد، ۹۰ درصد بازیگران خارجی نقش داشتند و ۱۰ درصد ایرانیان. کودتا نه توسط جمعیتی که در خیابان حضور داشتند، بلکه توسط ارتش سازماندهی شد. از همین رو ما آن را یک کودتای نظامی مینامیم...درباره نقش روحانیت در کودتا اغراق شده است...مصدق نماینده عقاید سکولار و ملیگرایانه بود.
بابک احمدی، نویسنده و منتقد هنری: مصدق اصلاحگری زنده است
مصدق نزدیکترین برداشت را به معنای امروزی دموکراسی داشت... نام مصدق بیان تکالیف دموکراتیکی است که در انقلاب مشروطه مطرح شدند و برخی هرگز اجرایی نشدند. تا این تکالیف (که به گمان من امروز مهمترین آنها بنیان دولت دموکراتیک مدرن است) مطرح باشند و مبارزۀ اجتماعی (بیشتر در پوشش اصلاحطلبی) ادامه یابد مصدق با ما همراه خواهد بود. تا زمانی که مسالۀ فساد مالی دولتی مطرح باشد مصدق در وجدان اخلاقی ملت باقی خواهد ماند. تا زمانی که قانون محترم دانسته نشود نام مصدق راهنمای قانونگرایان خواهد ماند.
ابراهیم توفیق، جامعهشناس: مصدق را باید قابل دسترس و زمینی کرد
تصوری از مصدق برجسته میشود که شاید با مصدق تاریخی خیلی هم نسبتی نداشته باشد...در تاریخنگاری ما، مصدق بیشتر به یک بار سنگین تبدیل شده است تا یک نماد راهگشا. این لزوما ربطی به شخص مصدق ندارد...ما مصدق را تبدیل به یک قهرمان مظلوم میکنیم. هم با قهرمان بودنش همذاتپنداری میکنیم و هم با مظلومیت گریزناپذیرش. شما یک قهرمان مظلوم را نمیتوانید موضوع یک بررسی عرفی و نقادانه تاریخی قرار دهید... امکان معاصر و زمینی شدن را از مصدق میگیریم و خود را از یک منبع غرورآفرین محروم میکنیم.
عبدالله کوثری، مترجم: مصدق قهرمان تنهای تراژدیهاست
من مصدق را میراثدار مشروطه و تجددگرایی و دموکراسی میدانم، البته این ملیگرایی تجددگرایانه نمیتوانست بدون مخالف باشد...مصدق هنوز نماینده منافع ملی است؛ منافع ملیای که تلاش برای دستیابی به آنها از دوران مشروطه آغاز شد...بسیاری از اقدامات مصدق که حتما اشتباهاتی هم در آنها بود در واکنش به اقدامات دیگران بود...من فکر نمیکنم مصدق در درازمدت میتوانست با حزب توده همراه شود. نیروهای مذهبی هم در آن روزها یکدست نبودند. مشکل مصدق، مشکل یک ملت بود که دچار پراکندگی و بیتجربگی سیاسی شد.
سید علی صالحی، شاعر: مصدق رند، هوشمند و کم حواس بود
ادبیات بعد از کودتای ۳۲، به شدت حرفهای، ناب و در عین حال معترض به شرایط بود...مصدق «فرد» است برای من و «جریان» بود به عهد خود.
محمد شمس لنگرودی، شاعر: مصدق نماد بازگشت به هویت ایرانی است
پس از ۲۸ مرداد «شعر شکست» به وجود آمد؛ گونهای که با طبع ما سازگار بود. تعدادی کمی از شاعران ما بودند که طبعشان با ادبیات ضجه سازگار نبود که به گمان من شاملو و سهراب سپهری و فروغ فرخزاد استثناهای آن سالها بودند...شاید موجهترین شکستی که در این سالها توانستیم با آن همراه شویم کودتای ۲۸ مرداد است...ما از گریه و ضجه لذت میبریم، بعد از ۲۸ مرداد مشروعیتی به این موضوع داده شد تا با آرامش خاطر ضجه کنیم...مصدق مبرا از خطا نبود اما به دلیل فرهنگ تقدسگرایی سعی میکنیم خطاهایش را نبینیم.
حسن صدر حاج سیدجوادی، استاد دانشگاه و روزنامهنگار: مصدق فکر معترض جامعه بود
مصدق از قدرت افتاد و از ذهنها نه. شاید همان موقع هم فکر شکست را میکرد اما راه خود را ادامه داد...مصدق فردی است که به جریان پیوست. فرد زمانی میتواند ماندگار شود که در یک جریان وارد شود. اما او فردی بود که دیگران وارد جریان او شدند...مصدق الگوی دموکراسیخواهی است که باید به تجربه روز و جهانی مجهز شود. اما در عمل سخت به نظر میرسد...مصدق بدیل مردم است و مغضوب حکومتهای استبدادی...مصدق در تمام تحولات و پیشامدهای آینده ایران نقش خواهد داشت...دموکراسیخواهی عامل ماندگاری مصدق شد.
بهزاد فراهانی، بازیگر: زمانۀ ما مصدق خودش را میطلبد
من مصدق را قهرمان ملی میدانم...اعتماد مصدق به آمریکاییها نادرست و اشتباه بود. مصدق خام دموکراتمنشی آمریکاییها شد ...شناخت مصدق نسبت به دشمن تا اندازهای کم بود...مصدق به نیروهای قدرتمندی که در کشورمان برای دفاع از منافع ملی وجود داشتند تکیه نکرد...هر زمانهای الگوی خودش را میطلبد چون شرایط سیاسی و استراتژیک آن دوره را نمیشود با امروز مقایسه کرد. مصدقی میخواهیم که بتواند خودش را با این زمان و مسایل موجود در سیاست کلان این دوره تطبیق دهد.
رضا براهنی، شاعر و نویسنده: مصدق به کار امروز ما نمیآید
مصدق اگر در قدرت میماند موضوع طبقاتی و مسالهٔ زنان حل میشد...مصدق ایدهآلهای طبقه متوسط روشنفکری را پیگیری میکرد...من در شرف مصدق به هیچ وجه تردیدی ندارم. اما به طور کلی نرمشی که او در ساز و کار سیاسی و اجتماعی خود داشت موجب شد که از یک طرف ارتش قدرت بیابد و از طرف دیگر هم محمدرضا شاه سعی کند که برگردد و همه چیز را به هم بریزد...مصدق میخواست که دولت، کار خود را بکند و شاه هم نوعی جایگاه تشریفاتی قابل احترام در تاریخ باشد.
جواد مجابی، شاعر و نویسنده: مصدق آزادی را با سود و زیانش میخواست
مصدق نمونه صداقت سیاسی و مظهر آزادمنشی است...وقتی میبینیم عدهای میخواهند نام مصدق را به هر صورت و بهانهای بیالایند، به فراموشی بسپارند، از تاریخ معاصر حذف کنند، در عین اندوه، خندهام میگیرد. تو نام او را نمیبری تا نام خودت مطرح باشد؟ چه خیال خامی، تویی که برای تاریخ تصمیم میگیری؟ نامها میمانند، در تاریخ و حافظه ملتها و متاسفانه کنار هم...مصدق و دیگرانی که ستایششان کردهام از دایرۀ نقد عقلانی بیرون نیستند. من آنان را دوست میدارم با بد و نیکشان، با ضعفهای انسانی و قدرت سلوکشان.
بدر شاکر السیاب، پدر شعر نو عرب: تودهایها مصدق را قربانی منافع شوروی کردند
مصدق فکر کرد اگر کمونیستها به قدرت برسند به دارش خواهند آویخت. در حالی که اگر مرتجعان پیروز شوند حداکثر او را چند سال به زندان میاندازند. اینگونه بود که در تختخوابش ماند تا ببیند کار دنیا به کجا میکشد...گفتند که مرتجعان علیه مصدق انقلاب کردهاند. چه ملت عجیبی! آن صدها هزار نفری که چند روز پیش در حمایت از مصدق به خیابان آمدند و تهران را به لرزه درآوردند کجا بودند؟...اینکه مخالفان کمونیستها آنها را مزدور میخوانند و میگویند که مصالح بیگانه را بر مصالح ملت خودشان ترجیح میدهند، بیراه نیست.
قطبالدین صادقی، کارگردان تئاتر: مصدق اعتماد به نفس ملی ما را بازگرداند
هنوز انتقام مصدق را نگرفتهاند...مصدق هنوز هم احقاق حق نشده، یک خیابان به اسمش گذاشتند، فورا برداشتند. این چهره تاریخی به اندازهٔ یک خیابان در این کشور سهم ندارد؟...مصدق اگر آدم خائنی بود، امروز نامش نبود. اگر فرد وطنفروشی بود این قدر محبوب نبود...مصدق اشرافزادهای بود که به حمایت از منافع اشرافیت وفادار نبود. اشرافیت را نهی کرده بود و پرچم را به سود منافع ملی بلند کرده بود. باید افتخار هم بکنیم که چنین آدمی از منافع طبقاتیاش دست کشیده و به ارزشهای فراطبقهای و ملی میاندیشد.
مطالب کمتر
+ اسناد جلسات محرمانه صدام حسین و سران رژیم بعث
- اسناد جلسات محرمانه صدام حسین و سران رژیم بعث
آمریکا نمیخواهد ایران شکست بخورد
آمریکا میخواهد به ایران حمله کند و همزمان ایران را بفریبد. این سیاست چماق و هویج است...نباید ایرانیها را دستکم بگیرید.
بمبهایتان را روی شهرها خالی کنید بعد برگردید
اعلام کنید که سد کرج را هدف بگیرند. تهران زیر آب برود یا نه چیزی را از دست نمیدهیم. آسیبمان به نیروگاه وارد خواهد شد...با دوازده موشک دیگر هم مرکز دزفول را هدف میگیریم...شکمهای هندی و مصری گرسنهٔ کمتری خواهیم داشت که بخواهیم سیر کنیم، باقی خارجیها هم خواهند رفت. همین است که منابعمان بیشتر خواهد شد. قبلاً آنها را هم جزو جیرهٔ غذایی حساب میکردیم...لباس خوب تن اسرای ایرانی میکنیم و چند نفری را از بینشان انتخاب میکنیم که با روزنامههای ما دربارهٔ نحوهٔ رفتار با آنها حرف بزنند.
سد دز را تخریب کنیم تا برق تهران قطع شود
ما به رئیس ستاد ارتش دستور دادیم که میخواهیم زمین را پس بگیریم و نه هیچ شهری. بنابراین شهر را در مسیر با خاک یکسان کنید تا تلفات ندهید...ایرانیها محتاط هستند و فکرشان فوقالعاده کار میکند...نیروی هوایی ایران فوقالعاده است...وقتی دورهٔ این خلبانهای ایرانی تمام شود، همگی همزمان پیرتر شدهاند و دیگر نمیتوانند پرواز کنند...باید برویم سراغ آبادان، تا هیچ نیروی پشتیبانی از آبادان به المحمره [خرمشهر] اعزام نشود، چون طبق انتظارات ما نیروهایی در آبادان مستقر هستند... تمرکز آتشمان بر آبادان باشد.
توافقنامه الجزایر منسوخ است
اگر مهمات داشتیم، خطالقعر شطالعرب را به شاه نمیدادیم... معاهدهٔ الجزایر پیروزیای برای ما بود چون نواحی وسیعی از سرزمینمان و حزب سوسیالیست عرب بعث را حفظ میکرد...شاید کسی بپرسد چرا در زمان حکومت شاه سکوت کردید و حالا به حرف آمدهاید؟ ما معاهده الجزایر را در زمان رژیم شاه امضا کردیم نه زمان دیگر. مردی انتقام نگرفته چشم از دنیا فرو میبندد اما از پسرش میخواهد که انتقامش را بگیرد...این بهترین فرصت برای ماست که بخشهایی از شطالعرب را که تحت کنترل ایران هستند پس بگیریم.
فرصت میدهیم ایرانیها به ما حمله کنند
یاسر عرفات گفت ما عرب هستیم و مناقشهٔ میان شما و ایران، مناقشهٔ اعراب است. ما گفتیم خوب گفتی...کویتیها همین حالا ترسیدهاند. سفیر کویت به دیدار من آمد و گفت که ما با شما هستیم اما بگویید تا کجا پیش خواهید رفت؟...شاه اردن گفت که ما هستیم و با شماییم و هر کمکی که بخواهید ما کاملاً آمادهایم که انجام دهیم... ما به رسانهها دستور دادیم که به آنها بگویند شما [سربازان ایرانی] به زور به این جنگ آورده شدهاید...اختلافات و نزاع قومی و نژادی ایران باید از رادیوی فارسی ما حذف شود.
با خبر خودکشی خلخالی به ایران ضربه زدیم!
خلبانهایی [عراقی] که از اجرای وظیفهشان سر باز زدهاند باید اعدام شوند.... بگذارید هر قدر میخواهند انکار کنند، تا وقتی که فقط ۵۰ هزار نفر شنوندهٔ اخبار برای ما بماند...شاه آنقدر سرش گرم مسایلی چون ولخرجیهایش بود که مردم ایران را ول کرده بود تا از گرسنگی بمیرند...حتی یک روستای ایرانی ندیدم که یک خانهٔ سیمانی و سنگی داشته باشد. همهشان از کاهگل ساخته شدهاند...حقوق سربازان ایرانی فقط چند کیلویی آرد، شکر و چای است...شایعات روی ما اعراب تأثیر بسیار زیادی دارند.
ایران توان حمله نظامی علیه عراق را ندارد
سپاه پاسداران توانسته ۵ هزار عامل ساواک را دستگیر کند...۸ آوریل ۱۹۸۰، نیروهای ایرانی وارد وضعیت C (آمادهباش کل نیروها) شدند...۴۰ درصد از کل نیروهای ایران در حال حاضر در منطقهٔ کردستان ایران مستقر هستند...تمام منابع بر افت شرایط نظامی ایران اذعان دارند...وضعیت نیروی هوایی در مقایسه با گذشته، به خاطر کمبود قطعات یدکی بد است...برای بنیصدر استعفا محتملترین گزینه است...ما انتظار بدتر شدن بیشتر وضعیت عمومی توان جنگی ایران را داریم... روابط سازمان مجاهدین و حکومت ایران رو به وخامت است.
ایران تحت کنترل دو بلوک قدرت بنیصدر- بهشتی است
ائتلاف بهشتی، بنیصدر را آدمی میدید بدون پسزمینهٔ عمیق اسلامی...در ۱۶ ماه چهار وزیر امور خارجه منصوب شدهاند...مدیران سیاستهای داخلی و خارجی ایران موضع لیبرالیسم بورژوایی دارند. آنها عناصر انقلابی را از ورود به دولت بازمیدارند. این خلأ باعث شده است که نهادهای اجرایی هماهنگی و همکاری درونیشان را از دست بدهند...ایران از آغاز امسال بیش از ۳۰۰ میلیون دلار از سپرده طلاهایش برداشت کرده است...تولید صنعتی ایران از سال گذشته تاکنون ۴۰ درصد کاهش یافته است.
از خودمختاری کردها و عربهای ایران حمایت میکنیم
انگار نمود اصلی تغییری که در ایران اتفاق افتاد با قصد و نیت مخالفت و عداوت با منافع عراق بوده است...کلامی که ما با آن با ایران حرف میزنیم کلام چانهزنی نیست...ایران به آمریکا هشدار میدهد «اگر شاه را به ما پس ندهید، ما گروگانها را نگه خواهیم داشت.» بعد از دو روز صبر کردن، آنها [آمریکاییها] پزشکی را برای معالجهٔ شاه میفرستند. [آمریکاییها] واقعاً مواظب او هستند، حتی پس از گروگانگیری. تمام اینها به سریالی مبتذل میماند...قتلعام اعراب حاشیه خلیج [فارس] موهبت و برکتی فداکارانه خواهد بود.
نگران بیثباتی در ایران هستیم
ما به دنبال ایرانی هستیم که متحد، توسعهیافته، همسایهای خوب باشد و خصومتی با اعراب نداشته باشد... تمام اعراب باید هر وقت که ممکن باشد، سیاستهایی را به اجرا بگذارند که ایران را به جانبداری از ملت عرب سوق دهد و نه دشمنی با آن...مردم ایران شش ماه یا یک سال این وضعیت را تحمل خواهند کرد چون دیگر نان یا پنیر یا خانه برای کسانی که خانه ندارند وجود نخواهد داشت...شاه کارش تمام شده اما هنوز نشانههایی از نفاق میان گروهها مشاهده میشود؛ در گروهی که بر سر برکناری شاه توافق کرده بود.
مطالب بیشتر
بمبهایتان را روی شهرها خالی کنید بعد برگردید
اعلام کنید که سد کرج را هدف بگیرند. تهران زیر آب برود یا نه چیزی را از دست نمیدهیم. آسیبمان به نیروگاه وارد خواهد شد...با دوازده موشک دیگر هم مرکز دزفول را هدف میگیریم...شکمهای هندی و مصری گرسنهٔ کمتری خواهیم داشت که بخواهیم سیر کنیم، باقی خارجیها هم خواهند رفت. همین است که منابعمان بیشتر خواهد شد. قبلاً آنها را هم جزو جیرهٔ غذایی حساب میکردیم...لباس خوب تن اسرای ایرانی میکنیم و چند نفری را از بینشان انتخاب میکنیم که با روزنامههای ما دربارهٔ نحوهٔ رفتار با آنها حرف بزنند.
سد دز را تخریب کنیم تا برق تهران قطع شود
ما به رئیس ستاد ارتش دستور دادیم که میخواهیم زمین را پس بگیریم و نه هیچ شهری. بنابراین شهر را در مسیر با خاک یکسان کنید تا تلفات ندهید...ایرانیها محتاط هستند و فکرشان فوقالعاده کار میکند...نیروی هوایی ایران فوقالعاده است...وقتی دورهٔ این خلبانهای ایرانی تمام شود، همگی همزمان پیرتر شدهاند و دیگر نمیتوانند پرواز کنند...باید برویم سراغ آبادان، تا هیچ نیروی پشتیبانی از آبادان به المحمره [خرمشهر] اعزام نشود، چون طبق انتظارات ما نیروهایی در آبادان مستقر هستند... تمرکز آتشمان بر آبادان باشد.
فرصت میدهیم ایرانیها به ما حمله کنند
یاسر عرفات گفت ما عرب هستیم و مناقشهٔ میان شما و ایران، مناقشهٔ اعراب است. ما گفتیم خوب گفتی...کویتیها همین حالا ترسیدهاند. سفیر کویت به دیدار من آمد و گفت که ما با شما هستیم اما بگویید تا کجا پیش خواهید رفت؟...شاه اردن گفت که ما هستیم و با شماییم و هر کمکی که بخواهید ما کاملاً آمادهایم که انجام دهیم... ما به رسانهها دستور دادیم که به آنها بگویند شما [سربازان ایرانی] به زور به این جنگ آورده شدهاید...اختلافات و نزاع قومی و نژادی ایران باید از رادیوی فارسی ما حذف شود.
توافقنامه الجزایر منسوخ است
اگر مهمات داشتیم، خطالقعر شطالعرب را به شاه نمیدادیم... معاهدهٔ الجزایر پیروزیای برای ما بود چون نواحی وسیعی از سرزمینمان و حزب سوسیالیست عرب بعث را حفظ میکرد...شاید کسی بپرسد چرا در زمان حکومت شاه سکوت کردید و حالا به حرف آمدهاید؟ ما معاهده الجزایر را در زمان رژیم شاه امضا کردیم نه زمان دیگر. مردی انتقام نگرفته چشم از دنیا فرو میبندد اما از پسرش میخواهد که انتقامش را بگیرد...این بهترین فرصت برای ماست که بخشهایی از شطالعرب را که تحت کنترل ایران هستند پس بگیریم.
با خبر خودکشی خلخالی به ایران ضربه زدیم!
خلبانهایی [عراقی] که از اجرای وظیفهشان سر باز زدهاند باید اعدام شوند.... بگذارید هر قدر میخواهند انکار کنند، تا وقتی که فقط ۵۰ هزار نفر شنوندهٔ اخبار برای ما بماند...شاه آنقدر سرش گرم مسایلی چون ولخرجیهایش بود که مردم ایران را ول کرده بود تا از گرسنگی بمیرند...حتی یک روستای ایرانی ندیدم که یک خانهٔ سیمانی و سنگی داشته باشد. همهشان از کاهگل ساخته شدهاند...حقوق سربازان ایرانی فقط چند کیلویی آرد، شکر و چای است...شایعات روی ما اعراب تأثیر بسیار زیادی دارند.
ایران توان حمله نظامی علیه عراق را ندارد
سپاه پاسداران توانسته ۵ هزار عامل ساواک را دستگیر کند...۸ آوریل ۱۹۸۰، نیروهای ایرانی وارد وضعیت C (آمادهباش کل نیروها) شدند...۴۰ درصد از کل نیروهای ایران در حال حاضر در منطقهٔ کردستان ایران مستقر هستند...تمام منابع بر افت شرایط نظامی ایران اذعان دارند...وضعیت نیروی هوایی در مقایسه با گذشته، به خاطر کمبود قطعات یدکی بد است...برای بنیصدر استعفا محتملترین گزینه است...ما انتظار بدتر شدن بیشتر وضعیت عمومی توان جنگی ایران را داریم... روابط سازمان مجاهدین و حکومت ایران رو به وخامت است.
ایران تحت کنترل دو بلوک قدرت بنیصدر- بهشتی است
ائتلاف بهشتی، بنیصدر را آدمی میدید بدون پسزمینهٔ عمیق اسلامی...در ۱۶ ماه چهار وزیر امور خارجه منصوب شدهاند...مدیران سیاستهای داخلی و خارجی ایران موضع لیبرالیسم بورژوایی دارند. آنها عناصر انقلابی را از ورود به دولت بازمیدارند. این خلأ باعث شده است که نهادهای اجرایی هماهنگی و همکاری درونیشان را از دست بدهند...ایران از آغاز امسال بیش از ۳۰۰ میلیون دلار از سپرده طلاهایش برداشت کرده است...تولید صنعتی ایران از سال گذشته تاکنون ۴۰ درصد کاهش یافته است.
از خودمختاری کردها و عربهای ایران حمایت میکنیم
انگار نمود اصلی تغییری که در ایران اتفاق افتاد با قصد و نیت مخالفت و عداوت با منافع عراق بوده است...کلامی که ما با آن با ایران حرف میزنیم کلام چانهزنی نیست...ایران به آمریکا هشدار میدهد «اگر شاه را به ما پس ندهید، ما گروگانها را نگه خواهیم داشت.» بعد از دو روز صبر کردن، آنها [آمریکاییها] پزشکی را برای معالجهٔ شاه میفرستند. [آمریکاییها] واقعاً مواظب او هستند، حتی پس از گروگانگیری. تمام اینها به سریالی مبتذل میماند...قتلعام اعراب حاشیه خلیج [فارس] موهبت و برکتی فداکارانه خواهد بود.
نگران بیثباتی در ایران هستیم
ما به دنبال ایرانی هستیم که متحد، توسعهیافته، همسایهای خوب باشد و خصومتی با اعراب نداشته باشد... تمام اعراب باید هر وقت که ممکن باشد، سیاستهایی را به اجرا بگذارند که ایران را به جانبداری از ملت عرب سوق دهد و نه دشمنی با آن...مردم ایران شش ماه یا یک سال این وضعیت را تحمل خواهند کرد چون دیگر نان یا پنیر یا خانه برای کسانی که خانه ندارند وجود نخواهد داشت...شاه کارش تمام شده اما هنوز نشانههایی از نفاق میان گروهها مشاهده میشود؛ در گروهی که بر سر برکناری شاه توافق کرده بود.
مطالب کمتر
+ ۷ ساعت با شاه ایران
- ۷ ساعت با شاه ایران
انقلاب سفید چیزی نشد که شاه میخواست
از صدام حسین خوشم آمد...یک قذافی برای جهان عرب کافی است...سلسلۀ پهلوی در ایران ماندگار است، زیرا آیندۀ ایران به آن وابسته است...هر کس بخواهد دستش به من برسد باید از سدی بگذرد که از هفتصد هزار مرد درست شده که همهشان به من و سلطنت وفادارند...اگر پوستۀ یک درخت را بتراشی، خون سرخ از آن بیرون میآید چون کمونیستها هنوز فعالند. شوروی هم میخواهد ایران را بگیرد...کودتای نظامی در ایران عملی نیست چون من خودم هر افسر ارتش را آموزش دادهام.
شاه سالانه یک میلیارد دلار از شرکت نفت میگرفت
انقلاب ظفار کمونیستی است و من مخالف گسترش کمونیسم در منطقهام...تنگۀ هرمز برای من یک شاهراه حیاتی است. اجازه نمیدهم تهدید شود...من به جنبش کُرد ضد حکومت بغداد کمک کردم. این جواب آن کارهایی بود که ضد ایران کردند...همکاری ما با اسرائیل نظامی است...با درآمد نفت چه میخواهم بکنم؟ ما الان تلاش میکنیم ایران جدیدی بسازیم؛ ساختن کشوری بهتر برای ملتم و برای پسرم که بعد از من به سلطنت خواهد رسید. وقتی در سن و سال الان او بودم رویاپردازی میکردم و آیندۀ ایران برایم دستنیافتنی بود.
شاه گفت بمب اتم نمیخواهم
در مدرسه یاد گرفتی که این خلیج چه اسمی دارد؟ از وقتی دنیا آن را شناخته اسمش خلیج فارس بوده...من خودم یک بار در رادیو شنیدم که عبدالناصر در سخنرانیای گفت که جنبشهای قومی عربی از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس را در بر گرفته است...نیروی مسلح مثل چفت در است. دیگران را دستکم تا چند وقت پشت در نگه میدارد. معطلشان میکند و به ما فرصت میدهد...اگر قرار باشد کسی در منطقه بمب هستهای داشته باشد ایران هم باید بمب هستهای خودش را داشته باشد...میخواهم کاری کنم که هرگونه نفوذ هوایی به ایران ناممکن باشد.
گناه مصدق و علاء، دیدن شاه در دوران ضعف بود
هر چه در ایران اتفاق میافتاد دو حالت داشت: یا اینکه شاه دستور داده بود و دیگران مشغول اجرایش بودند؛ یا دیگران آنچه را تصور میکردند شاه دستور داده اجرا میکردند...شاه گفت: «تو در روزهای سختی ما را دیدی. دیگر الان بر فراز آتشفشان نیستیم. نظرت را برایم بگو.»...شاه ادامه داد: «مصدق...اولش انسان خوبی بود اما بعد خراب و سرنگون شد. فاطمی روح شریری بود که او را به سرنگونی کشاند.»...شاه از همۀ سیاستمدارانی که او را از کودکیاش میشناختند یا با او پیش از سال ۱۹۵۳ کار کرده بودند، متنفر است.
شاه در برابر طوفانها خود را تنها میدید
برای شاه مهم بود که جهان عرب واقعیتهای اتفاقات ایران را بداند، چرا که همۀ مردم در جهان عرب با مصدق همدل بودند...در خانۀ اشرف پهلوی عکسهایی از پدرش رضاشاه و عکسی کوچک از ناپلئون بناپارت بود...جمال عبدالناصر برای عادیسازی روابط، بستن دفتر روابط ایران و اسرائیل در تهران را شرط کرده بود...شاه شخصا مرا به تهران دعوت کرده بود در حالی که نزدیکترین دوست بزرگترین دشمنش در منطقه (جمال عبدالناصر) بودم و الان از مخالفان نزدیکترین دوستش در منطقه (انور سادات).
شاه با ملی کردن نفت مخالف بود
موضع مصدق مطلوب و ملی بود و موضع شاه، عملی و قابل درک...در بحران دومش با [امام] خمینی، باز خود را طرفدار انقلابی دیدم که آیتالله سالخورده رهبری میکرد. انقلابی که پایههای تخت طاووس را در تهران خم کرد. تهرانی که هرچه در آن اتفاق میافتاد محرک و انگیزۀ جدیدی برای انقلاب بود. با وجود این، میتوانستم شاه را درک کنم وقتی در اوج بحرانی شدن وضع میپرسید: «آخر این انقلاب اسلامی دقیقاً چه میخواهد؟» دیگر معجزهای در کار نبود و پیچیدهترین دسیسهها نمیتوانست سرنوشت محتوم را تغییر دهد.
جواهرات سلطنتی در چمدان شاه جا نشد
اسم رمز شاه در آمریکا «سیخ» بود...شاه را در بیمارستان نیویورک به بخش بیماران روانی منتقل کردند...تشییع جنازه شاه خلاف وصیتش برگزار شد.
مطالب بیشتر
انقلاب سفید چیزی نشد که شاه میخواست
از صدام حسین خوشم آمد...یک قذافی برای جهان عرب کافی است...سلسلۀ پهلوی در ایران ماندگار است، زیرا آیندۀ ایران به آن وابسته است...هر کس بخواهد دستش به من برسد باید از سدی بگذرد که از هفتصد هزار مرد درست شده که همهشان به من و سلطنت وفادارند...اگر پوستۀ یک درخت را بتراشی، خون سرخ از آن بیرون میآید چون کمونیستها هنوز فعالند. شوروی هم میخواهد ایران را بگیرد...کودتای نظامی در ایران عملی نیست چون من خودم هر افسر ارتش را آموزش دادهام.
شاه سالانه یک میلیارد دلار از شرکت نفت میگرفت
انقلاب ظفار کمونیستی است و من مخالف گسترش کمونیسم در منطقهام...تنگۀ هرمز برای من یک شاهراه حیاتی است. اجازه نمیدهم تهدید شود...من به جنبش کُرد ضد حکومت بغداد کمک کردم. این جواب آن کارهایی بود که ضد ایران کردند...همکاری ما با اسرائیل نظامی است...با درآمد نفت چه میخواهم بکنم؟ ما الان تلاش میکنیم ایران جدیدی بسازیم؛ ساختن کشوری بهتر برای ملتم و برای پسرم که بعد از من به سلطنت خواهد رسید. وقتی در سن و سال الان او بودم رویاپردازی میکردم و آیندۀ ایران برایم دستنیافتنی بود.
شاه گفت بمب اتم نمیخواهم
در مدرسه یاد گرفتی که این خلیج چه اسمی دارد؟ از وقتی دنیا آن را شناخته اسمش خلیج فارس بوده...من خودم یک بار در رادیو شنیدم که عبدالناصر در سخنرانیای گفت که جنبشهای قومی عربی از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس را در بر گرفته است...نیروی مسلح مثل چفت در است. دیگران را دستکم تا چند وقت پشت در نگه میدارد. معطلشان میکند و به ما فرصت میدهد...اگر قرار باشد کسی در منطقه بمب هستهای داشته باشد ایران هم باید بمب هستهای خودش را داشته باشد...میخواهم کاری کنم که هرگونه نفوذ هوایی به ایران ناممکن باشد.
گناه مصدق و علاء، دیدن شاه در دوران ضعف بود
هر چه در ایران اتفاق میافتاد دو حالت داشت: یا اینکه شاه دستور داده بود و دیگران مشغول اجرایش بودند؛ یا دیگران آنچه را تصور میکردند شاه دستور داده اجرا میکردند...شاه گفت: «تو در روزهای سختی ما را دیدی. دیگر الان بر فراز آتشفشان نیستیم. نظرت را برایم بگو.»...شاه ادامه داد: «مصدق...اولش انسان خوبی بود اما بعد خراب و سرنگون شد. فاطمی روح شریری بود که او را به سرنگونی کشاند.»...شاه از همۀ سیاستمدارانی که او را از کودکیاش میشناختند یا با او پیش از سال ۱۹۵۳ کار کرده بودند، متنفر است.
شاه در برابر طوفانها خود را تنها میدید
برای شاه مهم بود که جهان عرب واقعیتهای اتفاقات ایران را بداند، چرا که همۀ مردم در جهان عرب با مصدق همدل بودند...در خانۀ اشرف پهلوی عکسهایی از پدرش رضاشاه و عکسی کوچک از ناپلئون بناپارت بود...جمال عبدالناصر برای عادیسازی روابط، بستن دفتر روابط ایران و اسرائیل در تهران را شرط کرده بود...شاه شخصا مرا به تهران دعوت کرده بود در حالی که نزدیکترین دوست بزرگترین دشمنش در منطقه (جمال عبدالناصر) بودم و الان از مخالفان نزدیکترین دوستش در منطقه (انور سادات).
شاه با ملی کردن نفت مخالف بود
موضع مصدق مطلوب و ملی بود و موضع شاه، عملی و قابل درک...در بحران دومش با [امام] خمینی، باز خود را طرفدار انقلابی دیدم که آیتالله سالخورده رهبری میکرد. انقلابی که پایههای تخت طاووس را در تهران خم کرد. تهرانی که هرچه در آن اتفاق میافتاد محرک و انگیزۀ جدیدی برای انقلاب بود. با وجود این، میتوانستم شاه را درک کنم وقتی در اوج بحرانی شدن وضع میپرسید: «آخر این انقلاب اسلامی دقیقاً چه میخواهد؟» دیگر معجزهای در کار نبود و پیچیدهترین دسیسهها نمیتوانست سرنوشت محتوم را تغییر دهد.
مطالب کمتر
+ لهستانیها در ایران
- لهستانیها در ایران
علیرضا دولتشاهی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: حزب توده مهاجران لهستانی را سانسور کرد
ما با یک سری لهستانی مواجه هستیم که پاسپورت فرانسوی یا روسی و پروسی دارند؛ از راتوله چشمپزشک لهستانی مقیم تهران تا الکساندر حوجکو، کنسول روسیه در رشت و تهران همه لهستانیاند...در دوران اواخر قاجار و اوایل پهلوی، بهترین پارچههای موجود در بازار ایران، لهستانی بود...۹۰ درصد استادان دانشکده سازههای دریایی تحصیلکرده لهستان هستند...لهستانیها در پروژه راهآهن سراسری و تاسیس دانشکده نساجی پلیتکنیک حضور داشتند...چرا سفارت ایران پیش از حمله آلمان به لهستان بسته شد؟
در جستوجوی ردپای زندگی لهستانیها در ایران/ پولونیا؛ کافهای که جنگ آن را زایید
کافه پولونیا در لالهزار قدیم، زیرزمینی بود که با ورود لهستانیها در ایران پا گرفت و همچون دیگر زادههای جنگ، با پایان عربدهکشی متحدین و متفقین جنگ دوم جهانی، از میان رفت...پولونیا به اعیانیترین کافه رستوران تهران تبدیل شد؛ کافهای که بیشتر چهرههای حکومتی و افسران ارتش متفقین به آن رفتوآمد داشتند....بر اساس گفتههای لولا، هر کسی اجازه ورود به این کافه را نداشته، برای همین تا به این لحظه خاطرات پولونیا در مه تاریخ جا خوش کرده است...پولونیا حالا چاپخانهای است در پاساژ چلچله.
از نذری مادموازل ایزابلا تا مرگ مشکوک همسر آنا
در کمپ ما، خانم بسیار باسوادی بود که در مدت کمی سر از آمریکا درآورد و هنرپیشه معروفی شد که از ستارگان هالیوود به شمار میرفت...پسربچهای که در یتیمخانه اصفهان نگهداری میشد امروز یکی از بزرگترین بازرگانان لهستان است...شاهپور علیرضا پهلوی، غلامحسین ابتهاج، سرلشکر احمدی، سرهنگ اشرفی، دکتر معتمد، دکتر میمندینژاد، هوشنگ تجدد، دکتر هروی، سرهنگ فاضل و عدهای دیگر دارای همسر لهستانی بودند...در موزه لهستان هنوز فرشهای اصیل ایرانی، اهدایی شاه عباس صفوی جزو بهترین آثار تماشایی موزه است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با ریزارد آنتولک: حرف زدن درباره مهاجرت لهستانیها به ایران ممنوع بود
وقتی تبعیدیهای لهستانی به بندر انزلی رسیدند، در امتداد ساحل زانو زدند و خاک ایران را بوسیدند...مهاجرت لهستانیها به مدت بیش از نیم قرن عملا از تاریخ پاک شد... تا سال ۱۹۸۸ اجازهٔ اشاره یا ارجاع به مهاجرت لهستانیها به ایران در رسانههای دولتی لهستان داده نمیشد تا اربابان سیاسیشان (شوروی) برآشفته نشوند...بریتانیا و آمریکا به لهستان خیانت کردند...نقش لهستانیها در جنگ کوچک شمرده میشود...خاطرهٔ آوارگان لهستانی در اصفهان زندهتر است...خسرو سینایی، فیلمساز شجاعی بود که سعی کرد سکوت را بشکند.
لهستانیها نیامده بودند در انزلی بمیرند
زمانی سر و صدا در آمد که لهستانیها وبا گرفتهاند. اگر وبا میشد ما هم همراه آنها مبتلا میشدیم. هیچ پادزهری هم نبود. اما اسهال خونی بود، وبا نبود. در حدود یک ماه بسیاری از جمعیت اینها مردند. حالا یک بخش از آن قبرستان جزو خیابان شده است. تازه چند ردیف قبر هست، خدا میداند!...انگلیسیها جلوی اسهال را گرفتند...خیلی از لهستانیها خیاط بودند. اینها چند تا ساختمان اجاره کردند، چرخ خیاطی پایی و دستی آنجا گذاشتند، هر کس از اینها که خیاطی بلد بود نشست، کار کرد.
از جهنم سیبری تا بهشت اصفهان/ لهستانیها از زندگی در نصف جهان میگویند
سید ملا هاشم گفت: این وظیفه شرعی ماست که به پناهندگان کمک کنیم و در نهایت احترام با آنها رفتار نماییم. مهم نیست که آنها به روش ما خدا را عبادت نمیکنند...بیشک هر یک از بچههای لهستانی خاطرهای خوش و فراموشنشدنی از اصفهان به یاد دارند...اصفهان ما همان شهر شرقی هزار و یک شب بود که هیچ شباهتی با تجربه تلخ دردناک ما در جهنم روسیه نداشت...مارس ۱۹۴۵ عاقبت داستان زندگی ما بچههای لهستانی در شهر اصفهان پایان یافت. برای ما بچهها، لحظه ترک شهر عزیزمان اصفهان تلخ و دشوار بود.
سفری به گورستان لهستانیها در تهران/ گذرگاهی که خانه ابدی تبعیدیها شد
بر اساس گزارشهای دولتی ۱۹۳۷ نفر در گورستان دولاب در کنار گورستان ارامنه دفن شدند. ۵۶ نفر در گورستان یهودیان تهران و ۱۰ نفر در گورستان سفارت انگلیس در باغ قلهک به خاک سپرده شدند. نزدیک به هشتصد نفر نیز در شهرهای انزلی، اهواز، قزوین، مشهد، اصفهان و خرمشهر به خاک سپرده شدند...تاریخ روی همه سنگ قبرها سال ۱۹۴۲ است...درست در مقابل گور دکتر کلوکه، پزشک مخصوص محمدشاه قاجار و پسرش ناصرالدین شاه، گور پزشک دیگر همایونی قرار دارد: «جوزف تولوزان»، پزشکی که در خاطرات ناصرالدین شاه بارها نامش برده میشود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با خسرو سینایی: مرثیه لهستانیها تا سقوط کمونیسم مسکوت ماند
همه لهستانیهای مهاجر یهودی نبودند...تعداد ۳۰۰ هزار لهستانی یک مقدار اغراق شده است. طبق اسناد رسمی عدهای که به ایران آمدند در حدود ۱۵۰-۱۲۰ هزار نفر بودند... لهستانیها میگفتند بعد از آن دورهای که در سیبری گذرانده بودیم ایران برای ما مثل یک بهشت بود...به من گفتند به هیچوجه در مورد آوارگان لهستانی در ایران صحبت نکن...بسیاری از خانمهای جوانی که در میان لهستانیها بودند با خانوادههای ایرانی وصلت کردند...فیلم «قطار زمستانی» را درباره بچههای لهستانی در ایران میسازم.
خاطرات یک لهستانی از سفر به ایران/ عید پاک نجاتیافتگان در بندر پهلوی
در سوم آوریل ۱۹۴۲ در بندر پهلوی (انزلی) در پرشیا (ایران) پیاده شدم. شخصا نمیتوانستم این موضوع را باور کنم که از اتحاد شوروی و استبداد کمونیستیاش خارج شدهام...اولین صحنهٔ هیجانانگیز برای من در بندر پهلوی، دیدن پرچم ایران روی کشتیها بود. برای اولین بار من یک پرچم متفاوت را میدیدم که دیگر نشانی از داس و چکش ترسناک و تنفربرانگیز نداشت!...۱۱۴ هزار سرباز و تعدادی غیرنظامی توانستند با خروج از شوروی و آمدن به ایران نجات پیدا کنند. این امری منحصر بهفرد در تاریخ استبدادی شوروی کمونیستی بود.
گفتوگو با رضا نیکپور: لهستانیها موجب رونق کسب و کار ایرانیها شدند
حدود ۳۰۰ لهستانی زندگی دایم در ایران را ترجیح دادند...جریان ایرانشناسی تا امروز در دانشگاههای لهستان پیگیری میشود.
مطالب بیشتر
علیرضا دولتشاهی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: حزب توده مهاجران لهستانی را سانسور کرد
ما با یک سری لهستانی مواجه هستیم که پاسپورت فرانسوی یا روسی و پروسی دارند؛ از راتوله چشمپزشک لهستانی مقیم تهران تا الکساندر حوجکو، کنسول روسیه در رشت و تهران همه لهستانیاند...در دوران اواخر قاجار و اوایل پهلوی، بهترین پارچههای موجود در بازار ایران، لهستانی بود...۹۰ درصد استادان دانشکده سازههای دریایی تحصیلکرده لهستان هستند...لهستانیها در پروژه راهآهن سراسری و تاسیس دانشکده نساجی پلیتکنیک حضور داشتند...چرا سفارت ایران پیش از حمله آلمان به لهستان بسته شد؟
در جستوجوی ردپای زندگی لهستانیها در ایران/ پولونیا؛ کافهای که جنگ آن را زایید
کافه پولونیا در لالهزار قدیم، زیرزمینی بود که با ورود لهستانیها در ایران پا گرفت و همچون دیگر زادههای جنگ، با پایان عربدهکشی متحدین و متفقین جنگ دوم جهانی، از میان رفت...پولونیا به اعیانیترین کافه رستوران تهران تبدیل شد؛ کافهای که بیشتر چهرههای حکومتی و افسران ارتش متفقین به آن رفتوآمد داشتند....بر اساس گفتههای لولا، هر کسی اجازه ورود به این کافه را نداشته، برای همین تا به این لحظه خاطرات پولونیا در مه تاریخ جا خوش کرده است...پولونیا حالا چاپخانهای است در پاساژ چلچله.
از نذری مادموازل ایزابلا تا مرگ مشکوک همسر آنا
در کمپ ما، خانم بسیار باسوادی بود که در مدت کمی سر از آمریکا درآورد و هنرپیشه معروفی شد که از ستارگان هالیوود به شمار میرفت...پسربچهای که در یتیمخانه اصفهان نگهداری میشد امروز یکی از بزرگترین بازرگانان لهستان است...شاهپور علیرضا پهلوی، غلامحسین ابتهاج، سرلشکر احمدی، سرهنگ اشرفی، دکتر معتمد، دکتر میمندینژاد، هوشنگ تجدد، دکتر هروی، سرهنگ فاضل و عدهای دیگر دارای همسر لهستانی بودند...در موزه لهستان هنوز فرشهای اصیل ایرانی، اهدایی شاه عباس صفوی جزو بهترین آثار تماشایی موزه است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با ریزارد آنتولک: حرف زدن درباره مهاجرت لهستانیها به ایران ممنوع بود
وقتی تبعیدیهای لهستانی به بندر انزلی رسیدند، در امتداد ساحل زانو زدند و خاک ایران را بوسیدند...مهاجرت لهستانیها به مدت بیش از نیم قرن عملا از تاریخ پاک شد... تا سال ۱۹۸۸ اجازهٔ اشاره یا ارجاع به مهاجرت لهستانیها به ایران در رسانههای دولتی لهستان داده نمیشد تا اربابان سیاسیشان (شوروی) برآشفته نشوند...بریتانیا و آمریکا به لهستان خیانت کردند...نقش لهستانیها در جنگ کوچک شمرده میشود...خاطرهٔ آوارگان لهستانی در اصفهان زندهتر است...خسرو سینایی، فیلمساز شجاعی بود که سعی کرد سکوت را بشکند.
لهستانیها نیامده بودند در انزلی بمیرند
زمانی سر و صدا در آمد که لهستانیها وبا گرفتهاند. اگر وبا میشد ما هم همراه آنها مبتلا میشدیم. هیچ پادزهری هم نبود. اما اسهال خونی بود، وبا نبود. در حدود یک ماه بسیاری از جمعیت اینها مردند. حالا یک بخش از آن قبرستان جزو خیابان شده است. تازه چند ردیف قبر هست، خدا میداند!...انگلیسیها جلوی اسهال را گرفتند...خیلی از لهستانیها خیاط بودند. اینها چند تا ساختمان اجاره کردند، چرخ خیاطی پایی و دستی آنجا گذاشتند، هر کس از اینها که خیاطی بلد بود نشست، کار کرد.
از جهنم سیبری تا بهشت اصفهان/ لهستانیها از زندگی در نصف جهان میگویند
سید ملا هاشم گفت: این وظیفه شرعی ماست که به پناهندگان کمک کنیم و در نهایت احترام با آنها رفتار نماییم. مهم نیست که آنها به روش ما خدا را عبادت نمیکنند...بیشک هر یک از بچههای لهستانی خاطرهای خوش و فراموشنشدنی از اصفهان به یاد دارند...اصفهان ما همان شهر شرقی هزار و یک شب بود که هیچ شباهتی با تجربه تلخ دردناک ما در جهنم روسیه نداشت...مارس ۱۹۴۵ عاقبت داستان زندگی ما بچههای لهستانی در شهر اصفهان پایان یافت. برای ما بچهها، لحظه ترک شهر عزیزمان اصفهان تلخ و دشوار بود.
سفری به گورستان لهستانیها در تهران/ گذرگاهی که خانه ابدی تبعیدیها شد
بر اساس گزارشهای دولتی ۱۹۳۷ نفر در گورستان دولاب در کنار گورستان ارامنه دفن شدند. ۵۶ نفر در گورستان یهودیان تهران و ۱۰ نفر در گورستان سفارت انگلیس در باغ قلهک به خاک سپرده شدند. نزدیک به هشتصد نفر نیز در شهرهای انزلی، اهواز، قزوین، مشهد، اصفهان و خرمشهر به خاک سپرده شدند...تاریخ روی همه سنگ قبرها سال ۱۹۴۲ است...درست در مقابل گور دکتر کلوکه، پزشک مخصوص محمدشاه قاجار و پسرش ناصرالدین شاه، گور پزشک دیگر همایونی قرار دارد: «جوزف تولوزان»، پزشکی که در خاطرات ناصرالدین شاه بارها نامش برده میشود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با خسرو سینایی: مرثیه لهستانیها تا سقوط کمونیسم مسکوت ماند
همه لهستانیهای مهاجر یهودی نبودند...تعداد ۳۰۰ هزار لهستانی یک مقدار اغراق شده است. طبق اسناد رسمی عدهای که به ایران آمدند در حدود ۱۵۰-۱۲۰ هزار نفر بودند... لهستانیها میگفتند بعد از آن دورهای که در سیبری گذرانده بودیم ایران برای ما مثل یک بهشت بود...به من گفتند به هیچوجه در مورد آوارگان لهستانی در ایران صحبت نکن...بسیاری از خانمهای جوانی که در میان لهستانیها بودند با خانوادههای ایرانی وصلت کردند...فیلم «قطار زمستانی» را درباره بچههای لهستانی در ایران میسازم.
خاطرات یک لهستانی از سفر به ایران/ عید پاک نجاتیافتگان در بندر پهلوی
در سوم آوریل ۱۹۴۲ در بندر پهلوی (انزلی) در پرشیا (ایران) پیاده شدم. شخصا نمیتوانستم این موضوع را باور کنم که از اتحاد شوروی و استبداد کمونیستیاش خارج شدهام...اولین صحنهٔ هیجانانگیز برای من در بندر پهلوی، دیدن پرچم ایران روی کشتیها بود. برای اولین بار من یک پرچم متفاوت را میدیدم که دیگر نشانی از داس و چکش ترسناک و تنفربرانگیز نداشت!...۱۱۴ هزار سرباز و تعدادی غیرنظامی توانستند با خروج از شوروی و آمدن به ایران نجات پیدا کنند. این امری منحصر بهفرد در تاریخ استبدادی شوروی کمونیستی بود.
مطالب کمتر
+ خاطرات مسئول سابق میز ایران در وزارت خارجه آمریکا
- خاطرات مسئول سابق میز ایران در وزارت خارجه آمریکا
گروگانها ما را مسئول اسارتشان میدانستند
از کارتر تقدیرنامه گرفتم، یک کوه نامه برایم آمد، پیشنهادات ازدواج، «انجمن کهنه سربازان آمریکا» و «انجمن پلیس آمریکا» بهم جایزه دادند. در زندگیام هیچوقت چنان شهرتی نداشتم...برای عملیات نجات هیچ مشورتی با ما نکردند...ماه ژوئیه [مردادماه] که شاه مرد، ما دیگر امیدوار بودیم بحران تمام شود، اما آنها هیچ اعتنایی به مرگ شاه نکردند...گفتند من شاهی را که مطلوب ایالات متحده بوده، ساقط کردهام و نمیگذارند به یک شاه دیگر، شاه مراکش نزدیک شوم...برخورد گروگانها با من سرد و بیخیال بود.
دیدار با قطبزاده آخرین راهحل مسالمتآمیز بحران گروگانگیری بود
مسدود کردن داراییها به چشم ایرانیها نمونهٔ دیگری از رفتار خصمانه علیه آنها بود و نهایتا مانعی سر راه آزادی گروگانها شد...خانمی به ما تلفن کرد و گفت دوست دختر روس قطبزاده در زمان دانشگاه رفتن او بوده و شاید بتواند باهاش تماس بگیرد...چون دستمان به مقامهای صاحب قدرت ایران نمیرسید برای هر کسی که به سرمان میزد شاید نفوذ و تأثیری داشته باشد، پیغام میفرستادیم... قطبزاده تضمینی نداد. ما بیهیچ دستاورد تازهای برگشتیم... میدانستیم اگر روابط را قطع کنیم، برقراری مجددش ممکن است تا ابد طول بکشد.
گروگانگیری سفارت آمریکا را پیشبینی کرده بودم
نوشتم «اگر شاه در خاک ایالات متحده پذیرفته شود، میشود پیشبینی کرد یکی از این موارد اتفاق بیفتد.» اولیشان «کارکنان سفارت گروگان گرفته شوند.»...با آیتالله بهشتی در مورد بازگشت مهاجران و پناهجویان ایرانی صحبت کردیم. گفت اگر انقلاب را بپذیرند، راه برای برگشتشان باز است...از من خواستند نامهای از طرف رئیسجمهور کارتر به آیتالله خمینی بنویسم...هر روز صبح اولین کاری که میکردم، زنگ زدن به سفارت بود. آنسو کسی که انگلیسی حرف میزد، جواب میداد و میگفت: «لانهٔ جاسوسی».
میخواستیم هویدا را نجات بدهیم
حسن، شاه مراکش، دیگر کمکم داشت از اقامت طولانی شاه ناخرسند میشد...امنیت سفارت موضوع کلیدی برای تصمیمگیری در مورد شاه بود...کارتر زیر بار پذیرفتن شاه نرفت...به پیشنهاد من باید وقتی برای پذیرش شاه برنامه میریختیم که دولت موقت بازرگان بعد از برگزاری انتخاباتی مطابق قانون اساسی تازه عوض شود و دولتی پایدار و تصمیمگیرنده سر کار بیاید...ابراهیم یزدی گفت: «ریچارد کاتم را که استاد دانشگاه هم هست، به عنوان سفیر بفرستین.»...بعد از انقلاب تصفیهای در واحد خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا اتفاق افتاد.
در زیرزمین سفارت آمریکا دنبال سران حکومت شاه بودند
شاه فکر میکرد ما داریم با آن حمایت نسنجیده و پرتناقضمان از او، فقط زیر پایش را خالی میکنیم...سفارتخانه ما در ایران را محاصره کردند و ارتباطات کارکنان آنجا کامل قطع شده بود...آیتالله بهشتی و یزدی کارکنان سفارت آمریکا را آزاد کردند...سالیوان سفیر و چارلی ناس تصمیم گرفتند تعداد کارکنان را عملا به صفر کاهش بدهند. فکر میکنم تا حد شش هفت نفر کم شدند، و درجا شروع کردند به تخلیه کارکنان و همچنین شهروندان آمریکایی حاضر در آنجا در مقیاس وسیع. قرار بود این کار آرام انجام بشود، اما شتاب گرفت.
هیچ کس بختیار را جدی نگرفت
تودهایها در معادلات موجود جایی نداشتند...دولت اسرائیل به آدمهایش در واشنگتن دستور داد به آمریکاییها اصرار کنند که به شاه بگویند دست به سرکوب بزند...از من پرسیدند آیا خروج شاه از ایران فکر خوبی است. گفتم به نظر من مردم ایران که خوشحال میشوند...نمیدانم زاهدی بود یا برژینسکی که به شاه گفتند در منطقه بماند...برژینسکی به سالیوان گفت الان وقت کودتا است. گروه مشاوران نظامی ما در آنجا باید بختیار را سرنگون کنند و مهار کشور را به دست بگیرند و هر کاری لازم است بکنند تا آرامش به کشور برگردد.
کارتر مخالف سیاست مشت آهنین شاه بود
در ماه آگوست، سیآیای برآوردی اطلاعاتی تهیه کرده بود که میگفت ایران حتی در «وضعیت پیشاانقلابی» هم نیست...نمیتوانستیم زیر پای شاه را خالی کنیم چون سازوکاری برای جایگزینیاش نبود...در یادداشتی نوشتم رهبران ارتش توان ادارهٔ کشور را نخواهند داشت...همیلتون جوردن به رسانهها گفته بود شاه آدم ماست و تنها کسی است که در ایران ازش حمایت میکنیم. فکر کنم بلومنتال بود که گفت اگر کس دیگری نداریم بهتر است زود یکی پیدا کنیم چون این آدم دیگر جان و جوهری ندارد...میگفتم شاه ته تهش سه ماه دیگه هست.
سیا گفت سینما رکس را ساواک آتش زد
کارتر نمیخواست سر قضیهٔ حقوق بشر فشاری به شاه وارد شود... برژینسکی گفت شاه آدم ماست و باید به هر قیمتی شده پشتش بمانیم. هیچ سازش و مصالحهای در کار نبود و قرار شد ما هر کاری لازم شد در حمایت از او بکنیم...بعد از جمعۀ سیاه گفتم کار شاه دیگر واقعا تمام است. این جنگی بود میان او و مردمش و در چنین جنگی امکان نداشت او غالب شود...شاه گفته بود آمریکاییها و روسها تصمیم گرفتهاند ایران را به حوزههای نفوذ مجزا تقسیم کنند. ما جنوب را بر میداریم که بیشترین مقدار نفت را دارد و شورویها هم شمال را.
۵۰ هزار آمریکایی در ایران بودند
یک بار سفیر گفت دکترهای فرانسوی آمدهاند بالاسرش و شاه دارد وصیتنامه مینویسد...عراق خطری بود که ما برای توجیه خریدهای شاه پیش میکشیدیم چون خطر دیگری وجود نداشت. من که قضیهٔ عراق را جدی نمیگرفتم...اگرچه هنوز هیچ نشانی از ناآرامیهای سیاسی نبود، اما کلی از مردم بابت مسائل اقتصادی دلخور و دلواپس بودند...واکنش شاه در قبال تورم، واکنش معمول تمامیتخواهها بود، مهار قیمتها به زور و به فرمان...گفتم آنجا هیچ اقتصاددانی نیست که به شاه بگوید چطور باید مهار توسعهٔ بیحساب کشورش را به دست بیاورد.
سفیر اسرائیل مخالفت مذهبیها را پیشبینی کرده بود
شبه سفارت اسرائیل در ایران یکجور انباری بود...دیپلمات اسرائیلی گفت جدیترین خطر پیشاروی شاه عناصر مذهبی هستند...انقلاب که شد یکی از نگرانیهای بزرگ ما از دست دادن پایگاههای رصد آزمایشهای موشکی شوروی بود...نیکسون و هنری کیسینجر دلشان نمیخواست بدانند شاه مشکلات داخلی دارد...مملکت دوتا حزب داشت که ما بهشان میگفتیم حزبهای «بله حضرت آقا» و «درست میفرمایید حضرت آقا»... نظام سیاسی سلسله مراتبی شاه، حکومت بالا بر پایین، چیز مسخرهای بود ــ چیزی کاملاً بیمعنا.
آمریکاییها انقلاب ایران را چگونه دیدند؟
ناگفتههایی از خریدهای تسلیحاتی و حمایت آمریکا از شاه، اختلاف در واشنگتن در روزهای انقلاب ایران و بحران اشغال سفارت ایالات متحده
آمریکا درباره دوام شاه هیچ تردیدی نداشت
کارمند سیآیای میگفت حکومت شاه از شوروی هم استبدادیتر است...مخالفان شاه راحت رو نشان نمیدادند... شخص شاه کاملاً منطقهٔ ممنوعه بود. من از خودم میپرسیدم چطور آدمی که در ایالات متحده دکترا گرفته و برگشته به ایران تا کارش را بکند یا یک تاجر، میپذیرد که حتی نتواند در مورد مالیاتهای داخلی یا خدمات عمومی ناکافی و نامناسب دولت اعتراض کند...خودبزرگبینی شاه در آن دوران مانع تشخیص این میشد که در مورد مخالفتهای داخلی گرفتوگیرهایی هست.
مطالب بیشتر
گروگانها ما را مسئول اسارتشان میدانستند
از کارتر تقدیرنامه گرفتم، یک کوه نامه برایم آمد، پیشنهادات ازدواج، «انجمن کهنه سربازان آمریکا» و «انجمن پلیس آمریکا» بهم جایزه دادند. در زندگیام هیچوقت چنان شهرتی نداشتم...برای عملیات نجات هیچ مشورتی با ما نکردند...ماه ژوئیه [مردادماه] که شاه مرد، ما دیگر امیدوار بودیم بحران تمام شود، اما آنها هیچ اعتنایی به مرگ شاه نکردند...گفتند من شاهی را که مطلوب ایالات متحده بوده، ساقط کردهام و نمیگذارند به یک شاه دیگر، شاه مراکش نزدیک شوم...برخورد گروگانها با من سرد و بیخیال بود.
دیدار با قطبزاده آخرین راهحل مسالمتآمیز بحران گروگانگیری بود
مسدود کردن داراییها به چشم ایرانیها نمونهٔ دیگری از رفتار خصمانه علیه آنها بود و نهایتا مانعی سر راه آزادی گروگانها شد...خانمی به ما تلفن کرد و گفت دوست دختر روس قطبزاده در زمان دانشگاه رفتن او بوده و شاید بتواند باهاش تماس بگیرد...چون دستمان به مقامهای صاحب قدرت ایران نمیرسید برای هر کسی که به سرمان میزد شاید نفوذ و تأثیری داشته باشد، پیغام میفرستادیم... قطبزاده تضمینی نداد. ما بیهیچ دستاورد تازهای برگشتیم... میدانستیم اگر روابط را قطع کنیم، برقراری مجددش ممکن است تا ابد طول بکشد.
گروگانگیری سفارت آمریکا را پیشبینی کرده بودم
نوشتم «اگر شاه در خاک ایالات متحده پذیرفته شود، میشود پیشبینی کرد یکی از این موارد اتفاق بیفتد.» اولیشان «کارکنان سفارت گروگان گرفته شوند.»...با آیتالله بهشتی در مورد بازگشت مهاجران و پناهجویان ایرانی صحبت کردیم. گفت اگر انقلاب را بپذیرند، راه برای برگشتشان باز است...از من خواستند نامهای از طرف رئیسجمهور کارتر به آیتالله خمینی بنویسم...هر روز صبح اولین کاری که میکردم، زنگ زدن به سفارت بود. آنسو کسی که انگلیسی حرف میزد، جواب میداد و میگفت: «لانهٔ جاسوسی».
میخواستیم هویدا را نجات بدهیم
حسن، شاه مراکش، دیگر کمکم داشت از اقامت طولانی شاه ناخرسند میشد...امنیت سفارت موضوع کلیدی برای تصمیمگیری در مورد شاه بود...کارتر زیر بار پذیرفتن شاه نرفت...به پیشنهاد من باید وقتی برای پذیرش شاه برنامه میریختیم که دولت موقت بازرگان بعد از برگزاری انتخاباتی مطابق قانون اساسی تازه عوض شود و دولتی پایدار و تصمیمگیرنده سر کار بیاید...ابراهیم یزدی گفت: «ریچارد کاتم را که استاد دانشگاه هم هست، به عنوان سفیر بفرستین.»...بعد از انقلاب تصفیهای در واحد خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا اتفاق افتاد.
در زیرزمین سفارت آمریکا دنبال سران حکومت شاه بودند
شاه فکر میکرد ما داریم با آن حمایت نسنجیده و پرتناقضمان از او، فقط زیر پایش را خالی میکنیم...سفارتخانه ما در ایران را محاصره کردند و ارتباطات کارکنان آنجا کامل قطع شده بود...آیتالله بهشتی و یزدی کارکنان سفارت آمریکا را آزاد کردند...سالیوان سفیر و چارلی ناس تصمیم گرفتند تعداد کارکنان را عملا به صفر کاهش بدهند. فکر میکنم تا حد شش هفت نفر کم شدند، و درجا شروع کردند به تخلیه کارکنان و همچنین شهروندان آمریکایی حاضر در آنجا در مقیاس وسیع. قرار بود این کار آرام انجام بشود، اما شتاب گرفت.
هیچ کس بختیار را جدی نگرفت
تودهایها در معادلات موجود جایی نداشتند...دولت اسرائیل به آدمهایش در واشنگتن دستور داد به آمریکاییها اصرار کنند که به شاه بگویند دست به سرکوب بزند...از من پرسیدند آیا خروج شاه از ایران فکر خوبی است. گفتم به نظر من مردم ایران که خوشحال میشوند...نمیدانم زاهدی بود یا برژینسکی که به شاه گفتند در منطقه بماند...برژینسکی به سالیوان گفت الان وقت کودتا است. گروه مشاوران نظامی ما در آنجا باید بختیار را سرنگون کنند و مهار کشور را به دست بگیرند و هر کاری لازم است بکنند تا آرامش به کشور برگردد.
کارتر مخالف سیاست مشت آهنین شاه بود
در ماه آگوست، سیآیای برآوردی اطلاعاتی تهیه کرده بود که میگفت ایران حتی در «وضعیت پیشاانقلابی» هم نیست...نمیتوانستیم زیر پای شاه را خالی کنیم چون سازوکاری برای جایگزینیاش نبود...در یادداشتی نوشتم رهبران ارتش توان ادارهٔ کشور را نخواهند داشت...همیلتون جوردن به رسانهها گفته بود شاه آدم ماست و تنها کسی است که در ایران ازش حمایت میکنیم. فکر کنم بلومنتال بود که گفت اگر کس دیگری نداریم بهتر است زود یکی پیدا کنیم چون این آدم دیگر جان و جوهری ندارد...میگفتم شاه ته تهش سه ماه دیگه هست.
سیا گفت سینما رکس را ساواک آتش زد
کارتر نمیخواست سر قضیهٔ حقوق بشر فشاری به شاه وارد شود... برژینسکی گفت شاه آدم ماست و باید به هر قیمتی شده پشتش بمانیم. هیچ سازش و مصالحهای در کار نبود و قرار شد ما هر کاری لازم شد در حمایت از او بکنیم...بعد از جمعۀ سیاه گفتم کار شاه دیگر واقعا تمام است. این جنگی بود میان او و مردمش و در چنین جنگی امکان نداشت او غالب شود...شاه گفته بود آمریکاییها و روسها تصمیم گرفتهاند ایران را به حوزههای نفوذ مجزا تقسیم کنند. ما جنوب را بر میداریم که بیشترین مقدار نفت را دارد و شورویها هم شمال را.
۵۰ هزار آمریکایی در ایران بودند
یک بار سفیر گفت دکترهای فرانسوی آمدهاند بالاسرش و شاه دارد وصیتنامه مینویسد...عراق خطری بود که ما برای توجیه خریدهای شاه پیش میکشیدیم چون خطر دیگری وجود نداشت. من که قضیهٔ عراق را جدی نمیگرفتم...اگرچه هنوز هیچ نشانی از ناآرامیهای سیاسی نبود، اما کلی از مردم بابت مسائل اقتصادی دلخور و دلواپس بودند...واکنش شاه در قبال تورم، واکنش معمول تمامیتخواهها بود، مهار قیمتها به زور و به فرمان...گفتم آنجا هیچ اقتصاددانی نیست که به شاه بگوید چطور باید مهار توسعهٔ بیحساب کشورش را به دست بیاورد.
سفیر اسرائیل مخالفت مذهبیها را پیشبینی کرده بود
شبه سفارت اسرائیل در ایران یکجور انباری بود...دیپلمات اسرائیلی گفت جدیترین خطر پیشاروی شاه عناصر مذهبی هستند...انقلاب که شد یکی از نگرانیهای بزرگ ما از دست دادن پایگاههای رصد آزمایشهای موشکی شوروی بود...نیکسون و هنری کیسینجر دلشان نمیخواست بدانند شاه مشکلات داخلی دارد...مملکت دوتا حزب داشت که ما بهشان میگفتیم حزبهای «بله حضرت آقا» و «درست میفرمایید حضرت آقا»... نظام سیاسی سلسله مراتبی شاه، حکومت بالا بر پایین، چیز مسخرهای بود ــ چیزی کاملاً بیمعنا.
آمریکا درباره دوام شاه هیچ تردیدی نداشت
کارمند سیآیای میگفت حکومت شاه از شوروی هم استبدادیتر است...مخالفان شاه راحت رو نشان نمیدادند... شخص شاه کاملاً منطقهٔ ممنوعه بود. من از خودم میپرسیدم چطور آدمی که در ایالات متحده دکترا گرفته و برگشته به ایران تا کارش را بکند یا یک تاجر، میپذیرد که حتی نتواند در مورد مالیاتهای داخلی یا خدمات عمومی ناکافی و نامناسب دولت اعتراض کند...خودبزرگبینی شاه در آن دوران مانع تشخیص این میشد که در مورد مخالفتهای داخلی گرفتوگیرهایی هست.
مطالب کمتر
+ حکایت ما و دایی یوسف
- حکایت ما و دایی یوسف
گفتوگوی تاریخ ایرانی با اتابک فتحاللهزاده: شوروی استالینی بهشت زحمتکشان نبود
نظام شوروی ترکیبی از جباریت، استبداد و به خصوص در زمان فرمانروایی استالین حکومت مطلقه چنگیزخانی بود...آنان که گرفتار زندانها و اردوگاههای استالینی (باغبان شادمانی خلقها) شده بودند، همهشان به لحاظ روانی در مقابل سیستم امنیتی شوروی درهم شکسته شده بودند...پس از ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان و مساله امتیاز نفت به شوروی، نطفهٔ شک و تردید روشنفکران ایرانی به استالین و شوروی بسته شد...در فقدان فضای باز سیاسی بود که جنایات استالین و نظام هیولاییاش در سایه قرار گرفت.
بابک امیرخسروی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: آذربایجان در گلوی استالین گیر کرد
هدف استالین سلطه بر آذربایجان و کردستان و وارد کردن این بخش ایران به اقمار شوروی بود...فرقه دموکرات آذربایجان یک جنبش آزادیخواهانه و ملی نبود... استالین لحظه به لحظه رویدادهای آذربایجان را دنبال میکرد و دستور صادر میکرد...ماجرای آذربایجان برای استالین به صورت یک مهره شطرنج، در صحنه داد و ستدهای سیاسی جهانی وی بود... قوامالسلطنه از نادر کسانی است که استالین را فریفت و متوجه شد که فرقه دموکرات یک ابزار برای فشار سیاسی به ایران بود... با بستن قرارداد نفت، استالین پشت فرقه دموکرات را خالی کرد.
دایی یوسف، بهادر بود یا اسکندر؟/ مرثیه و ارثیه استالین برای چپهای ایرانی
خلیل ملکی، استالین را نه بهادر که «اسکندر سرابی که لنین توانست از انرژی او به درستی استفاده کند» توصیف کرده بود...نگرانی احسان طبری از فقدان استالین بدین جهت بود که «مائوتسه دون دعوی رهبری جنبش جهانی را بعد از استالین داشت»...حزب توفان هنوز هم خروشچف را «روباه مرتد» میداند که «در سخنرانی مخفی خود، تمامی مبارزات استالین و پرولتاریا را زیر حملات ناجوانمرادنه خود قرار میدهد.»...سوال آندره ژید هنوز برای مخاطبین چپ تازگی دارد که «آخر تا کی باید تائید کنیم؟»
گفتوگوی تاریخ ایرانی با پاول گابل: ایران جادۀ بزرگ استالین بود
استالین به دنبال گسترش انقلاب روسیه به داخل ایران از طریق جنبش جنگل بود...تردید دارم که ایرانیهای کمونیست میخواستند کشور خودشان را کنترل کنند، در عوض مایل بودند جذب امپراطوری «قدرتمند» اتحاد جماهیر شوروی شوند...سیاستهای لنین در قبال ایران حتی پیشروانهتر از استالین بود، حداقل در مساله گسترش قلمرو اتحاد جماهیر شوروی...تمرکز بر غرب ایران و یک «آذربایجان یکپارچه» استراتژیای بود که استالین دنبال میکرد...دیدگاههای استالین در خصوص اهمیت ایران برای مسکو در تفکر امروز روسیه نیز جای دارد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمدحسین خسروپناه: چپ ایرانی دچار کیش شخصیت استالین شد
تودهایها کیش شخصیت استالین را محکوم و چریکهای فدایی از استالین دفاع کردند...فداییان خلق آگاهی درستی درباره اردوگاههای کار اجباری نداشتند. دیکتاتوری شاه و اختناق سیاسی حاکم بر جامعه ایران و همچنین جهان دوقطبی به آنها و دیگر مبارزان داخل کشور اجازه و فرصت نمیداد که بتوانند کار تحقیقی همهجانبهای به عمل بیاورند و پی به واقعیتها ببرند. آنها اردوگاه کار اجباری را چند سال کار بدنی روشنفکران خائن و منحرف مینامیدند...تلقی چپهای جدید از استالین، مبتنی بر نشریات و تبلیغات شوروی بود.
آقا یوسف مشروطهخواه/ افسانههایی که ایرانیها از استالین ساختند
این تئوری در میان ایرانیان به وجود آمد که از آنجایی که تا جنگهای ایران و روس در دوره فتحعلی شاه، گرجستان جز خاک ایران به شمار میرفت پس استالین اصالتا ایرانی است. این نظریه تا جایی پیش رفت که بسیاری به دنبال ریشههای خانوادگی او پیش رفتند و به این نظریه رسیدند که نام او اصلا یوسف یوسفزاده بوده است...یکی از داستانهایی که در مورد استالین گفته میشد این است که او در جنبش مشروطه ایران با کمک به مشروطهخواهان در پیشبرد این نهضت کمک کرده است.
استالین و چپهای ایرانی در گفتوگو با انور خامهای: استالین مُرد، استالینیسم نمُرده بود
تقی ارانی، استالین را جاهطلب میدانست...ما مدتها استالین را شخصیت برجستهای میدانستیم که خدمات بسیاری به مارکسیسم داشته و هنوز نمیدانستیم حقیقت وجودی او چیست...آن زمان که استالین را شناختیم و فهمیدیم او بر اساس منافع شخصی خودش تمامی دیگر رهبران کمونیست را کشته یا به سیبری تبعید کرده است هم این ایدۀ اصلی که اگر سوسیالیسمی هست همین است که در شوروی است را از دست ندادیم...حزب توده علیه استالین موضع نگرفت...اسکندری در خلوت استالین را طعن و لعن و احسان طبری، استالین را تقدیس میکرد.
ستایشگران شوکت رهبر فولادین/ نویسندگانی که شیفته استالین شدند
نویسندگان در دوره استالین هدف تعقیب و آزار بودند و به قتل میرسیدند، زیرا تشخیص داده شده بود که ادبیات نیرویی خطیر و بالقوه خطرناک است...استالین از دید پابلو نرودا مردی بود که باید از او به عنوان سازندهٔ کبیر یاد میشد... برنارد شاو در دفاع از دادگاههای استالین گفت «مساله ما کشتن یا نکشتن نیست، انتخاب درست برای کشتن است.» شاو دربارهٔ جنایتهای استالین هم چندان بیاطلاع نبود... رومن رولان گفته بود استالین مردی از جنس فولاد است. او پیشرفت سوسیالیستها را مرهون تلاش و کمخوابی استالین میدانست.
تحلیل روانشناختی استالین/ تقاص پدرکشی با قصاص رقیبان
استالین از سازوکار دفاع روانشناختی فرافکنی استفاده میکرد؛ نسبت دادن جرمهای خودش به دیگران و رها کردن خود از بار گناه...در زندگی استالین هیچ جنایتی نبود که به اندازهٔ قتل پدرش از نظر احساسی محکوم باشد...سکوت پیرامون قتل ویساریون، احساس محبت ناگهانی نسبت به پدر و فرافکنی صحنهٔ جنایت به «هدفی اشتباهی»، احتمال نقش داشتن استالین در این جنایت را مطرح میکند... انگیزهٔ کشتن پدر، انتقام کتکهایی بود که در دوران کودکی متحمل شده بود... استالین تمام عمر به تناوب نقش قاتل و انتقامجو را بازی میکرد.
استالینگرایی و حزب توده ایران
نظریهپردازان حزب توده، جهان را همانند استالین، به دو اردوگاه دمکراتیک و ضد امپریالیست، امپریالیست و ضد دمکراتیک تقسیم میکردند. شوروی، مدار و محور اردوگاه نخست تلقی میشد...به نظر احسان طبری کم بها دادن به دوستی به شوروی برای یک ایرانی «خطای محض» است...حزب توده سیاست خود را بر اساس «دفاع بیقید و شرط از سیاستهای شوروی» گذاشت؛ همان معیاری که انترناسیونالیسم استالینی را مشخص میکند...بر مبنای سیاستهای استالینی، احتیاجی به اتخاذ تصمیمات جمعی نبود. این سیاست در حزب توده هم اجرا میشد.
سرنوشت تکاندهنده یک ایرانی در اردوگاههای کار اجباری دوره استالین/ تودهای در بهشت موعود
این یادداشتها به قلم کسی نوشته شده که مدت هفت سال در جایی که تودهایها و کمونیستهای جهان آن را «بهشت» میدانند، بسر برده است.
مطالب بیشتر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با اتابک فتحاللهزاده: شوروی استالینی بهشت زحمتکشان نبود
نظام شوروی ترکیبی از جباریت، استبداد و به خصوص در زمان فرمانروایی استالین حکومت مطلقه چنگیزخانی بود...آنان که گرفتار زندانها و اردوگاههای استالینی (باغبان شادمانی خلقها) شده بودند، همهشان به لحاظ روانی در مقابل سیستم امنیتی شوروی درهم شکسته شده بودند...پس از ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان و مساله امتیاز نفت به شوروی، نطفهٔ شک و تردید روشنفکران ایرانی به استالین و شوروی بسته شد...در فقدان فضای باز سیاسی بود که جنایات استالین و نظام هیولاییاش در سایه قرار گرفت.
بابک امیرخسروی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: آذربایجان در گلوی استالین گیر کرد
هدف استالین سلطه بر آذربایجان و کردستان و وارد کردن این بخش ایران به اقمار شوروی بود...فرقه دموکرات آذربایجان یک جنبش آزادیخواهانه و ملی نبود... استالین لحظه به لحظه رویدادهای آذربایجان را دنبال میکرد و دستور صادر میکرد...ماجرای آذربایجان برای استالین به صورت یک مهره شطرنج، در صحنه داد و ستدهای سیاسی جهانی وی بود... قوامالسلطنه از نادر کسانی است که استالین را فریفت و متوجه شد که فرقه دموکرات یک ابزار برای فشار سیاسی به ایران بود... با بستن قرارداد نفت، استالین پشت فرقه دموکرات را خالی کرد.
دایی یوسف، بهادر بود یا اسکندر؟/ مرثیه و ارثیه استالین برای چپهای ایرانی
خلیل ملکی، استالین را نه بهادر که «اسکندر سرابی که لنین توانست از انرژی او به درستی استفاده کند» توصیف کرده بود...نگرانی احسان طبری از فقدان استالین بدین جهت بود که «مائوتسه دون دعوی رهبری جنبش جهانی را بعد از استالین داشت»...حزب توفان هنوز هم خروشچف را «روباه مرتد» میداند که «در سخنرانی مخفی خود، تمامی مبارزات استالین و پرولتاریا را زیر حملات ناجوانمرادنه خود قرار میدهد.»...سوال آندره ژید هنوز برای مخاطبین چپ تازگی دارد که «آخر تا کی باید تائید کنیم؟»
گفتوگوی تاریخ ایرانی با پاول گابل: ایران جادۀ بزرگ استالین بود
استالین به دنبال گسترش انقلاب روسیه به داخل ایران از طریق جنبش جنگل بود...تردید دارم که ایرانیهای کمونیست میخواستند کشور خودشان را کنترل کنند، در عوض مایل بودند جذب امپراطوری «قدرتمند» اتحاد جماهیر شوروی شوند...سیاستهای لنین در قبال ایران حتی پیشروانهتر از استالین بود، حداقل در مساله گسترش قلمرو اتحاد جماهیر شوروی...تمرکز بر غرب ایران و یک «آذربایجان یکپارچه» استراتژیای بود که استالین دنبال میکرد...دیدگاههای استالین در خصوص اهمیت ایران برای مسکو در تفکر امروز روسیه نیز جای دارد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمدحسین خسروپناه: چپ ایرانی دچار کیش شخصیت استالین شد
تودهایها کیش شخصیت استالین را محکوم و چریکهای فدایی از استالین دفاع کردند...فداییان خلق آگاهی درستی درباره اردوگاههای کار اجباری نداشتند. دیکتاتوری شاه و اختناق سیاسی حاکم بر جامعه ایران و همچنین جهان دوقطبی به آنها و دیگر مبارزان داخل کشور اجازه و فرصت نمیداد که بتوانند کار تحقیقی همهجانبهای به عمل بیاورند و پی به واقعیتها ببرند. آنها اردوگاه کار اجباری را چند سال کار بدنی روشنفکران خائن و منحرف مینامیدند...تلقی چپهای جدید از استالین، مبتنی بر نشریات و تبلیغات شوروی بود.
آقا یوسف مشروطهخواه/ افسانههایی که ایرانیها از استالین ساختند
این تئوری در میان ایرانیان به وجود آمد که از آنجایی که تا جنگهای ایران و روس در دوره فتحعلی شاه، گرجستان جز خاک ایران به شمار میرفت پس استالین اصالتا ایرانی است. این نظریه تا جایی پیش رفت که بسیاری به دنبال ریشههای خانوادگی او پیش رفتند و به این نظریه رسیدند که نام او اصلا یوسف یوسفزاده بوده است...یکی از داستانهایی که در مورد استالین گفته میشد این است که او در جنبش مشروطه ایران با کمک به مشروطهخواهان در پیشبرد این نهضت کمک کرده است.
ستایشگران شوکت رهبر فولادین/ نویسندگانی که شیفته استالین شدند
نویسندگان در دوره استالین هدف تعقیب و آزار بودند و به قتل میرسیدند، زیرا تشخیص داده شده بود که ادبیات نیرویی خطیر و بالقوه خطرناک است...استالین از دید پابلو نرودا مردی بود که باید از او به عنوان سازندهٔ کبیر یاد میشد... برنارد شاو در دفاع از دادگاههای استالین گفت «مساله ما کشتن یا نکشتن نیست، انتخاب درست برای کشتن است.» شاو دربارهٔ جنایتهای استالین هم چندان بیاطلاع نبود... رومن رولان گفته بود استالین مردی از جنس فولاد است. او پیشرفت سوسیالیستها را مرهون تلاش و کمخوابی استالین میدانست.
استالین و چپهای ایرانی در گفتوگو با انور خامهای: استالین مُرد، استالینیسم نمُرده بود
تقی ارانی، استالین را جاهطلب میدانست...ما مدتها استالین را شخصیت برجستهای میدانستیم که خدمات بسیاری به مارکسیسم داشته و هنوز نمیدانستیم حقیقت وجودی او چیست...آن زمان که استالین را شناختیم و فهمیدیم او بر اساس منافع شخصی خودش تمامی دیگر رهبران کمونیست را کشته یا به سیبری تبعید کرده است هم این ایدۀ اصلی که اگر سوسیالیسمی هست همین است که در شوروی است را از دست ندادیم...حزب توده علیه استالین موضع نگرفت...اسکندری در خلوت استالین را طعن و لعن و احسان طبری، استالین را تقدیس میکرد.
تحلیل روانشناختی استالین/ تقاص پدرکشی با قصاص رقیبان
استالین از سازوکار دفاع روانشناختی فرافکنی استفاده میکرد؛ نسبت دادن جرمهای خودش به دیگران و رها کردن خود از بار گناه...در زندگی استالین هیچ جنایتی نبود که به اندازهٔ قتل پدرش از نظر احساسی محکوم باشد...سکوت پیرامون قتل ویساریون، احساس محبت ناگهانی نسبت به پدر و فرافکنی صحنهٔ جنایت به «هدفی اشتباهی»، احتمال نقش داشتن استالین در این جنایت را مطرح میکند... انگیزهٔ کشتن پدر، انتقام کتکهایی بود که در دوران کودکی متحمل شده بود... استالین تمام عمر به تناوب نقش قاتل و انتقامجو را بازی میکرد.
استالینگرایی و حزب توده ایران
نظریهپردازان حزب توده، جهان را همانند استالین، به دو اردوگاه دمکراتیک و ضد امپریالیست، امپریالیست و ضد دمکراتیک تقسیم میکردند. شوروی، مدار و محور اردوگاه نخست تلقی میشد...به نظر احسان طبری کم بها دادن به دوستی به شوروی برای یک ایرانی «خطای محض» است...حزب توده سیاست خود را بر اساس «دفاع بیقید و شرط از سیاستهای شوروی» گذاشت؛ همان معیاری که انترناسیونالیسم استالینی را مشخص میکند...بر مبنای سیاستهای استالینی، احتیاجی به اتخاذ تصمیمات جمعی نبود. این سیاست در حزب توده هم اجرا میشد.
مطالب کمتر
+ انقلابی که سفید نماند
- انقلابی که سفید نماند
گفتوگوی تاریخ ایرانی با حبیبالله زنجانی: اصلاحات ارضی تاثیر چندانی در مهاجرت به شهرها نداشت
در دو سرشماری سال ۱۳۴۵ و ۱۳۵۵ تعداد آبادیهای دارای سکنه تغییری نکرد...در ده سال بعد از اجرای اصلاحات ارضی به جمعیت روستایی کشور افزوده شد...برداشتی که در مورد مساله مهاجرت و ارتباط دادن آن با اصلاحات ارضی وجود دارد، برداشت نادرستی است. این به معنی آن نیست که اصلاحات ارضی بر مهاجرت اثر نداشته، ولی آن اثری که تصور میشود نبوده است. اگر مهاجرت موثر بوده باشد باید روی اشتغال نیز اثر بگذارد. مهاجرت بر روی تعداد آبادیها اثر نداشته، تعداد جمعیت نیز کم نشده است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با موسی غنینژاد: اجرای اصلاحات ارضی اشتباه بود
اصلاحات ارضی نباید مالکان زمین را خلع ید میکرد...شاه برخی از برنامههای تودهایها را اجرا کرد...خلیل ملکی رهبر نیروی سوم بارها اشاره کرده بود که اصلاحات ارضی ایدهای بود که شاه از آنها دزدیده است... برنامهریزان شاه گرفتار توهم مهندسی اجتماعی بودند...شاه با یک تیر دو نشان را هدف قرار میداد. هم منویات دولت وقت آمریکا را تامین میکرد و به اصطلاح جلوی نفوذ کمونیسم را میگرفت و هم ملاکان بزرگ را که از نظر سیاسی محدودکننده قدرت او بودند از صحنه خارج میکرد.
تلگرافهای سفارت آمریکا در تهران: هیچ چیز نمیتواند انقلاب سفید را متوقف کند
انتخابات همیشه در ایران زمان بحران است. اگر شاه برای اصلاحات ارضی و برنامههای مبارزه با فساد پافشاری کند، بسیاری از محافظهکاران به دنبال تضعیف قدرت او خواهند بود...شاه تاکید ویژهای بر اصلاحات ارضی داشت و گفت که برای پرداخت غرامت به زمیندارانی که زمینهایشان گرفته میشود، نیاز مالی شدیدی دارد...شاه امیدوار بود که برنامهٔ اصلاحات ارضی او که آن را تایید و تحسین کرده بودیم، مشمول کمک وامهای توسعه ما با شرایط مناسب شود.
تلگرافهای سفارت بریتانیا در تهران: تفکیک زمینها در اصلاحات ارضی دستاورد مطلوبی نداشت
از آنجا که پارلمانی در کشور وجود نداشت، این اصلاحات و دیگر اصلاحات مشابه غیرقانونی تلقی میشدند...بدون وجود دستگاه اداری کارآمد و درستکار نمیتوان به موفقیت نهایی برنامۀ اصلاحات ارضی امیدوار بود...علم به علت آنکه نتوانست حداقل بودجۀ لازم برای اجرای برنامۀ اصلاحات ارضی را – که خود یکی از طرفداران اولیه آن بود – به دست آورد، از سمت خود استعفا کرد.
نامه منصور روحانی به بازرگان: قبول ندارم که اصلاحات ارضی کشاورزی را از بین برد
اینجانب قبول دارم که رشد کشاورزی کافی برای تامین همۀ رشد تقاضای مواد غذایی در سالهای اخیر نبوده است (رشد تولید ۵ درصد و رشد تقاضا ۱۰ درصد بوده است)، ولی قبول ندارم که کشاورزی از بین رفته است یا به اصطلاح خودتان آن را از بین بردهاند. اگر مزاحم شدم به علت اعتقادی است که به حقطلبی و آزادگی جنابعالی دارم...اینکه مردم ایران مرغخوار شدهاند از نظر تیزبین جنابعالی پوشیده نمانده است.
بیانیه نهضت آزادی ایران درباره رفراندوم انقلاب سفید: انقلاب بدیع ممتاز مسخرهای است!
عامل این انقلابها نه دهاتیها هستند، نه شهریها، نه ملت، نه مجلس و نه دولت. یک نفر است: شخص پادشاه مملکت. این خود در تاریخ انقلابهای جهان انقلابی است!... ارباب در ده با وجود معایب و مضاری که داشت اولا یک پا عامل و نماینده و ادامهدهنده خود این حکومت و برقرارکننده نظم و نسق در آن قلمرو کوچک بود و ثانیا در بسیاری موارد یک پا بانک و اداره کشاورزی محسوب میشد. حال این عامل بد یا خوب ولی موثر که برداشته میشود به جای آن چه میآید؟
پاسخ مازیار بهروز به پرسشهای تاریخ ایرانی: مشکل چپها مجریان اصلاحات ارضی بود نه محتوای آن
اصلاحات ارضی بخشی از بنمایه نظری چپ مارکسیستی است...اصلاحات ارضی توام با بازگشت سرکوب بود.
فشار از بالا، فروپاشی در پایین/ چرا اصلاحات ارضی شکست خورد؟
کاتوزیان تخمین میزند که فقط ۱۵ درصد کل روستاهای آن زمان برای توزیع زمین در نظر گرفته شد...حدود ۱/۵ میلیون خوشنشین (که حق زرع نداشتند) یا به عبارتی ۴۲ درصد از کل رعایای ایرانی از مزایای اصلاحات ارضی محروم ماندند... این اصلاحات در واقع نوعی تغییر اجتماعی تحمیل شده از بالا و با کمترین میزان دادههای ریشهای بود...اصلاحات ارضی ساختار دیرین و مستبد روستایی را بیآنکه ساختار کاپیتالیستی مدرنی جایگزینش کند، تخریب کرد...عدم توجه به فقه اسلامی یا دموکراسی پارلمانی نقش اساسی در شکست اصلاحات ارضی داشت.
اصلاحات ارضی به روایت ادبیات و سینما/ از «نفرین زمین» جلال تا غصۀ «گاو» مهرجویی
«مدیر مدرسه» نخستین اثر آلاحمد بود که به گونهای در کنار «چوب بدستان ورزیل» ساعدی میتوان آنها را پیشروی ادبیات معترض به اصلاحات ارضی دانست... «جای خالی سلوچ» دولتآبادی روایت دردمندانه خانواده روستایی بیزمینی است که مجبور به ترک خانه خود و دربدری در شهری بزرگ میشوند...مهرجویی در فیلم «گاو» مسخ روستاییانی را روایت کرد که با از دست دادن زمین به موجوداتی دیگر تبدیل میشوند...پرویز صیاد در مجموعه «صمد آقا» تقابل روستاییان با زندگی شهری و شهرنشیان را به شیوهای کاریکاتوروار به نمایش گذاشت.
سعید لیلاز در گفتوگو با تاریخ ایرانی: اصلاحات ارضی آغازگر انقلاب اسلامی بود
اصلاحات ارضی یکی از چند متغیر مستقلی بود که بنیان نظام پهلوی را سست کرد...انقلاب اسلامی یک دلیل عینی و علمی دارد و آغاز آن هم از اصلاحات ارضی بود...علم در خاطراتش نوشت با وزیر آب و برق جلسه داشتم و تعجب میکنم که چگونه در ایران انقلاب نمیشود. امروز دریافتم که تنها یک درصد از جمعیت روستایی ایران دارای آب و برق هستند...روستاییان شهری شده نه مسکنی در داخل شهر داشتند و نه کالایی برای خرید پیدا میکردند. غالبا در حلبیآبادها زندگی میکردند... شکاف طبقاتی آخرین ضربه را بر پیکر اقتصاد پهلوی زد.
اصلاحات آموزشی در انقلاب سفید/ جدال نظام درسی و سپاه دانش با معضل جهل و خیال
اولویتهای اصلی آموزشی برنامهٔ پنجم توسعه، تربیت نیروی انسانی در رشتههای فنی و علوم تجربی برای بخش صنعتی در حال رشد، استفاده از رسانههای جمعی برای پر کردن شکاف بین شهرنشینها و روستاییان، توسعهٔ تحقیقات پیرامون مشکلات آموزشی و ریشهکن کردن بیسوادی است...از سال ۱۹۵۳ همهٔ کودکان از سن ۶ سالگی برای دورهٔ آموزشی ثبتنام میکنند. اما به ویژه در مناطق روستایی، این کار بیشتر به رویا شباهت دارد تا واقعیت...سپاه دانش قرار است با نرخ بیسوادی ۸۶ درصدی در مناطق روستایی مبارزه کند.
اصلاحات ارضی و چپ ایرانی در گفتوگو با هوشنگ ماهرویان: شاه روی دست کمونیستها بلند شد
مائوئیستها معتقد بودند سیستم حاکم علیرغم اصلاحات ارضی همچنان نیمه فئودال- نیمه مستعمره است. چریکهای فدایی خلق معتقد بودند به دنبال اصلاحات ارضی سیستم تبدیل به بورژوازی کمپرادور شده است...آنچه عملا در اصلاحات ارضی و خصوصا مرحله رادیکال آن اتفاق افتاد تخریب روستاها بود...سیستم آبرسانی به زمینهای کشاورزی از طریق قنات شاید یکی از عجایب جهان ما باشد که به دنبال اصلاحات ارضی تخریب شد...خوشنشینها آواره شهرها شدند و نتیجه آن شد که روستاها شکل شهر و حاشیه شهرها شکل روستا به خود گرفتند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با علی رشیدی: اصلاحات ارضی فقط یک ژست سیاسی بود
شاه فقط به انگیزه جلب توجه و محبت تودههای مردم تصمیم به برگزاری رفراندوم «انقلاب سفید» گرفت...شاه گمان میکرد میتواند جامعه را از نظر اجتماعی و اقتصادی متحول کند ولی از نظر سیاسی منجمد نگاه دارد...مالکیت زمین یکی از دلایل ایجاد علاقه در زارع برای افزایش میزان محصول بود اما فردای روزی که مالکیت زمین با یک تکه کاغذ به او منتقل شد حتی نانی برای خوردن نداشت... گروههای چپ فقط به این امید بودند که زارع روستایی را تبدیل به یک زاغهنشین شهری کنند تا خوراک احزابی شود که در پی ساقط کردن کل نظام بودند.
اصلاحات ارضی در ایران؛ اهداف و پیامدها
اصلاحات ارضی، ثبات سیاسی را در ایران بالا نبُرد. فقط شش سال بعد از اتمام برنامهٔ عظیم اصلاحات ارضی، نظامی سلطنتی که ۲۵ قرن دوام آورده بود، سرنگون شد...نمیتوان اصلاحات ارضی را تثبیتکنندهٔ سرمایهداری در مناطق روستایی ایران خواند...اصلاحات ارضی اساساً مفهوم زمینداری را در ایران تغییر داد، نظامی مبتنی بر اجاره را تبدیل کرد به نظام زمینهای زراعی در تصرف مالک و در اعطای زمین به تمام کشاورزان مستأجر زمین در ایران، کاملاً موفق بود... این اصلاحات، قدرت سیاسی و اقتصادی طبقهٔ زمیندار را از بین بُرد.
بهشتی سرشت در گفتوگو با تاریخ ایرانی: امام خمینی با اصل اصلاحات ارضی مخالف نبود
امام از منظر فقهی و شرعی زمینداری بزرگ را در طول تاریخ نوعی غصب میدانستند...اگر اصلاحات ارضی از لحاظ فقهی و شرعی از نظر امام اشکال داشته بعد از انقلاب هم قطعا انجام نمیشد...امام معتقد بودند با اصلاحات ارضی نفوذ آمریکاییها در کشور دوچندان میشود و بنابراین با آن مخالف بودند...امام محتوای انقلاب سفید را مخالف اسلام میدانستند...امام با اصل موضوع رای زنان مخالفتی نمیکنند بلکه استفاده ابزاری از آن را قبول ندارند...*همراه با توضیحات عبدالله شهبازی درباره علل قیام عشایر فارس*
اسطوره سیاسی انقلاب سفید/ محمدرضا شاه، مدرنیسم و تثبیت قدرت
اسدالله علم گفت که یک انقلاب «سفید» (بدون خونریزی) در ایران لازم است تا کودتای عراق در این کشور تکرار نشود...امینی در ملاقات با ملاکین تاکید میکرد که هدف اصلی اصلاحات ارضی افزایش محصولات کشاورزی است و برنامهای در جهت جنگ طبقاتی نیست... مجله خواندنیها هشدار داده بود که یک انقلاب چه حزب توده آغازش کند چه شاه، اگر کنترل نشود، میتواند خطرناک باشد...ادامهٔ توسعه به رغم تضعیف رشد اقتصادی، اختلاف بین افسانه و واقعیت اجتماعی را تشدید کرد و منجر به سقوط شاه شد.
مطالب بیشتر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با حبیبالله زنجانی: اصلاحات ارضی تاثیر چندانی در مهاجرت به شهرها نداشت
در دو سرشماری سال ۱۳۴۵ و ۱۳۵۵ تعداد آبادیهای دارای سکنه تغییری نکرد...در ده سال بعد از اجرای اصلاحات ارضی به جمعیت روستایی کشور افزوده شد...برداشتی که در مورد مساله مهاجرت و ارتباط دادن آن با اصلاحات ارضی وجود دارد، برداشت نادرستی است. این به معنی آن نیست که اصلاحات ارضی بر مهاجرت اثر نداشته، ولی آن اثری که تصور میشود نبوده است. اگر مهاجرت موثر بوده باشد باید روی اشتغال نیز اثر بگذارد. مهاجرت بر روی تعداد آبادیها اثر نداشته، تعداد جمعیت نیز کم نشده است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با موسی غنینژاد: اجرای اصلاحات ارضی اشتباه بود
اصلاحات ارضی نباید مالکان زمین را خلع ید میکرد...شاه برخی از برنامههای تودهایها را اجرا کرد...خلیل ملکی رهبر نیروی سوم بارها اشاره کرده بود که اصلاحات ارضی ایدهای بود که شاه از آنها دزدیده است... برنامهریزان شاه گرفتار توهم مهندسی اجتماعی بودند...شاه با یک تیر دو نشان را هدف قرار میداد. هم منویات دولت وقت آمریکا را تامین میکرد و به اصطلاح جلوی نفوذ کمونیسم را میگرفت و هم ملاکان بزرگ را که از نظر سیاسی محدودکننده قدرت او بودند از صحنه خارج میکرد.
تلگرافهای سفارت آمریکا در تهران: هیچ چیز نمیتواند انقلاب سفید را متوقف کند
انتخابات همیشه در ایران زمان بحران است. اگر شاه برای اصلاحات ارضی و برنامههای مبارزه با فساد پافشاری کند، بسیاری از محافظهکاران به دنبال تضعیف قدرت او خواهند بود...شاه تاکید ویژهای بر اصلاحات ارضی داشت و گفت که برای پرداخت غرامت به زمیندارانی که زمینهایشان گرفته میشود، نیاز مالی شدیدی دارد...شاه امیدوار بود که برنامهٔ اصلاحات ارضی او که آن را تایید و تحسین کرده بودیم، مشمول کمک وامهای توسعه ما با شرایط مناسب شود.
تلگرافهای سفارت بریتانیا در تهران: تفکیک زمینها در اصلاحات ارضی دستاورد مطلوبی نداشت
از آنجا که پارلمانی در کشور وجود نداشت، این اصلاحات و دیگر اصلاحات مشابه غیرقانونی تلقی میشدند...بدون وجود دستگاه اداری کارآمد و درستکار نمیتوان به موفقیت نهایی برنامۀ اصلاحات ارضی امیدوار بود...علم به علت آنکه نتوانست حداقل بودجۀ لازم برای اجرای برنامۀ اصلاحات ارضی را – که خود یکی از طرفداران اولیه آن بود – به دست آورد، از سمت خود استعفا کرد.
نامه منصور روحانی به بازرگان: قبول ندارم که اصلاحات ارضی کشاورزی را از بین برد
اینجانب قبول دارم که رشد کشاورزی کافی برای تامین همۀ رشد تقاضای مواد غذایی در سالهای اخیر نبوده است (رشد تولید ۵ درصد و رشد تقاضا ۱۰ درصد بوده است)، ولی قبول ندارم که کشاورزی از بین رفته است یا به اصطلاح خودتان آن را از بین بردهاند. اگر مزاحم شدم به علت اعتقادی است که به حقطلبی و آزادگی جنابعالی دارم...اینکه مردم ایران مرغخوار شدهاند از نظر تیزبین جنابعالی پوشیده نمانده است.
بیانیه نهضت آزادی ایران درباره رفراندوم انقلاب سفید: انقلاب بدیع ممتاز مسخرهای است!
عامل این انقلابها نه دهاتیها هستند، نه شهریها، نه ملت، نه مجلس و نه دولت. یک نفر است: شخص پادشاه مملکت. این خود در تاریخ انقلابهای جهان انقلابی است!... ارباب در ده با وجود معایب و مضاری که داشت اولا یک پا عامل و نماینده و ادامهدهنده خود این حکومت و برقرارکننده نظم و نسق در آن قلمرو کوچک بود و ثانیا در بسیاری موارد یک پا بانک و اداره کشاورزی محسوب میشد. حال این عامل بد یا خوب ولی موثر که برداشته میشود به جای آن چه میآید؟
فشار از بالا، فروپاشی در پایین/ چرا اصلاحات ارضی شکست خورد؟
کاتوزیان تخمین میزند که فقط ۱۵ درصد کل روستاهای آن زمان برای توزیع زمین در نظر گرفته شد...حدود ۱/۵ میلیون خوشنشین (که حق زرع نداشتند) یا به عبارتی ۴۲ درصد از کل رعایای ایرانی از مزایای اصلاحات ارضی محروم ماندند... این اصلاحات در واقع نوعی تغییر اجتماعی تحمیل شده از بالا و با کمترین میزان دادههای ریشهای بود...اصلاحات ارضی ساختار دیرین و مستبد روستایی را بیآنکه ساختار کاپیتالیستی مدرنی جایگزینش کند، تخریب کرد...عدم توجه به فقه اسلامی یا دموکراسی پارلمانی نقش اساسی در شکست اصلاحات ارضی داشت.
اصلاحات ارضی به روایت ادبیات و سینما/ از «نفرین زمین» جلال تا غصۀ «گاو» مهرجویی
«مدیر مدرسه» نخستین اثر آلاحمد بود که به گونهای در کنار «چوب بدستان ورزیل» ساعدی میتوان آنها را پیشروی ادبیات معترض به اصلاحات ارضی دانست... «جای خالی سلوچ» دولتآبادی روایت دردمندانه خانواده روستایی بیزمینی است که مجبور به ترک خانه خود و دربدری در شهری بزرگ میشوند...مهرجویی در فیلم «گاو» مسخ روستاییانی را روایت کرد که با از دست دادن زمین به موجوداتی دیگر تبدیل میشوند...پرویز صیاد در مجموعه «صمد آقا» تقابل روستاییان با زندگی شهری و شهرنشیان را به شیوهای کاریکاتوروار به نمایش گذاشت.
اصلاحات آموزشی در انقلاب سفید/ جدال نظام درسی و سپاه دانش با معضل جهل و خیال
اولویتهای اصلی آموزشی برنامهٔ پنجم توسعه، تربیت نیروی انسانی در رشتههای فنی و علوم تجربی برای بخش صنعتی در حال رشد، استفاده از رسانههای جمعی برای پر کردن شکاف بین شهرنشینها و روستاییان، توسعهٔ تحقیقات پیرامون مشکلات آموزشی و ریشهکن کردن بیسوادی است...از سال ۱۹۵۳ همهٔ کودکان از سن ۶ سالگی برای دورهٔ آموزشی ثبتنام میکنند. اما به ویژه در مناطق روستایی، این کار بیشتر به رویا شباهت دارد تا واقعیت...سپاه دانش قرار است با نرخ بیسوادی ۸۶ درصدی در مناطق روستایی مبارزه کند.
سعید لیلاز در گفتوگو با تاریخ ایرانی: اصلاحات ارضی آغازگر انقلاب اسلامی بود
اصلاحات ارضی یکی از چند متغیر مستقلی بود که بنیان نظام پهلوی را سست کرد...انقلاب اسلامی یک دلیل عینی و علمی دارد و آغاز آن هم از اصلاحات ارضی بود...علم در خاطراتش نوشت با وزیر آب و برق جلسه داشتم و تعجب میکنم که چگونه در ایران انقلاب نمیشود. امروز دریافتم که تنها یک درصد از جمعیت روستایی ایران دارای آب و برق هستند...روستاییان شهری شده نه مسکنی در داخل شهر داشتند و نه کالایی برای خرید پیدا میکردند. غالبا در حلبیآبادها زندگی میکردند... شکاف طبقاتی آخرین ضربه را بر پیکر اقتصاد پهلوی زد.
اصلاحات ارضی و چپ ایرانی در گفتوگو با هوشنگ ماهرویان: شاه روی دست کمونیستها بلند شد
مائوئیستها معتقد بودند سیستم حاکم علیرغم اصلاحات ارضی همچنان نیمه فئودال- نیمه مستعمره است. چریکهای فدایی خلق معتقد بودند به دنبال اصلاحات ارضی سیستم تبدیل به بورژوازی کمپرادور شده است...آنچه عملا در اصلاحات ارضی و خصوصا مرحله رادیکال آن اتفاق افتاد تخریب روستاها بود...سیستم آبرسانی به زمینهای کشاورزی از طریق قنات شاید یکی از عجایب جهان ما باشد که به دنبال اصلاحات ارضی تخریب شد...خوشنشینها آواره شهرها شدند و نتیجه آن شد که روستاها شکل شهر و حاشیه شهرها شکل روستا به خود گرفتند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با علی رشیدی: اصلاحات ارضی فقط یک ژست سیاسی بود
شاه فقط به انگیزه جلب توجه و محبت تودههای مردم تصمیم به برگزاری رفراندوم «انقلاب سفید» گرفت...شاه گمان میکرد میتواند جامعه را از نظر اجتماعی و اقتصادی متحول کند ولی از نظر سیاسی منجمد نگاه دارد...مالکیت زمین یکی از دلایل ایجاد علاقه در زارع برای افزایش میزان محصول بود اما فردای روزی که مالکیت زمین با یک تکه کاغذ به او منتقل شد حتی نانی برای خوردن نداشت... گروههای چپ فقط به این امید بودند که زارع روستایی را تبدیل به یک زاغهنشین شهری کنند تا خوراک احزابی شود که در پی ساقط کردن کل نظام بودند.
اصلاحات ارضی در ایران؛ اهداف و پیامدها
اصلاحات ارضی، ثبات سیاسی را در ایران بالا نبُرد. فقط شش سال بعد از اتمام برنامهٔ عظیم اصلاحات ارضی، نظامی سلطنتی که ۲۵ قرن دوام آورده بود، سرنگون شد...نمیتوان اصلاحات ارضی را تثبیتکنندهٔ سرمایهداری در مناطق روستایی ایران خواند...اصلاحات ارضی اساساً مفهوم زمینداری را در ایران تغییر داد، نظامی مبتنی بر اجاره را تبدیل کرد به نظام زمینهای زراعی در تصرف مالک و در اعطای زمین به تمام کشاورزان مستأجر زمین در ایران، کاملاً موفق بود... این اصلاحات، قدرت سیاسی و اقتصادی طبقهٔ زمیندار را از بین بُرد.
بهشتی سرشت در گفتوگو با تاریخ ایرانی: امام خمینی با اصل اصلاحات ارضی مخالف نبود
امام از منظر فقهی و شرعی زمینداری بزرگ را در طول تاریخ نوعی غصب میدانستند...اگر اصلاحات ارضی از لحاظ فقهی و شرعی از نظر امام اشکال داشته بعد از انقلاب هم قطعا انجام نمیشد...امام معتقد بودند با اصلاحات ارضی نفوذ آمریکاییها در کشور دوچندان میشود و بنابراین با آن مخالف بودند...امام محتوای انقلاب سفید را مخالف اسلام میدانستند...امام با اصل موضوع رای زنان مخالفتی نمیکنند بلکه استفاده ابزاری از آن را قبول ندارند...*همراه با توضیحات عبدالله شهبازی درباره علل قیام عشایر فارس*
اسطوره سیاسی انقلاب سفید/ محمدرضا شاه، مدرنیسم و تثبیت قدرت
اسدالله علم گفت که یک انقلاب «سفید» (بدون خونریزی) در ایران لازم است تا کودتای عراق در این کشور تکرار نشود...امینی در ملاقات با ملاکین تاکید میکرد که هدف اصلی اصلاحات ارضی افزایش محصولات کشاورزی است و برنامهای در جهت جنگ طبقاتی نیست... مجله خواندنیها هشدار داده بود که یک انقلاب چه حزب توده آغازش کند چه شاه، اگر کنترل نشود، میتواند خطرناک باشد...ادامهٔ توسعه به رغم تضعیف رشد اقتصادی، اختلاف بین افسانه و واقعیت اجتماعی را تشدید کرد و منجر به سقوط شاه شد.
مطالب کمتر
+ ۷۰ سال پس از فروغی
- ۷۰ سال پس از فروغی
پاسخ عبدالحسین آذرنگ به پرسشهای تاریخ ایرانی: فروغی میخواست ایران حفظ شود
فروغی حکومت جمهوری را در آن زمان برای ایران مناسب نمیدانست، ولو آنکه خود او را در مقام رئیسجمهور در راس نظام میگذاشتند... فروغی از روی کار آوردن رضاشاه پشیمان شد...او به لحاظ خصلتهای روحی و شخصیتیاش همیشه طرفدار اعتدال و روشهای قانونی بود. در هیچ دورهای از زندگی سیاسی فروغی، تندروی دیده نمیشود...فروغی پیشبینی نکرده بود که قدرت بیمهار هرچند ممکن است برخی آرمانهایش را متحقق کند، اما ویرانگریهای آن ممکن است هرگونه آرمانخواهی را از ریشه بخشکاند.
پاسخ صادق زیباکلام به پرسشهای تاریخ ایرانی: فروغی نقشی در استبداد رضاشاه نداشت
روشنفکران عصر پهلوی اول با شوق و فراغ بال به سمت رضاشاه رفتند و به او در ساختن نظام سیاسی جدید کمک کردند...علت اصلی همکاری فروغی این بود که میدید رضاشاه دارد کشور را به جلو میبرد...همکاری روشنفکرانی چون فروغی با رضاشاه برای ایجاد یک حکومت مدرن درست بوده است...چرا تمامی آدم حسابیهای این مملکت در یکصد سال گذشته را میگویند فراماسون بودهاند؟...بیایند یکی از اقدامات فروغی را به من نشان دهند و بگویند فروغیِ فراماسون این عمل را در راستای خیانت به ایران انجام داده است.
ریشههای ایرانیت در اندیشه فروغی/ تاجبخشی که نام و نشان به پهلوی داد
فروغی در نطق خود به شاه جدید یادآور میشود که وارث شاهان بزرگی چون کوروش و انوشیروان شده است و تنها برای این تاج بر سر گذاشته که ایران را به دوره شکوه خود ببرد...فروغی وقتی در سال ۱۳۰۴ داشتن نامخانوادگی اجباری شد، فامیلی رضاخان را از «پالانی» به «پهلوی» تغییر داد که یادآور یکی از خطها و زبانهای باستانی ایران بود...فروغی و یارانش برای ایجاد روح ناسیونالیستی در میان ایرانیان به دنبال سلسلهای بودند که تمامیت ایران را فراتر از مرزهای امروزی برده بود که آن سلسله هخامنشیان بود.
یادگاران پر فروغ فروغی
ویرایشهای فروغی از شاهکارهای ادب پارسی است...پس از هفتاد سال هنوز ارجاع به کلیات سعدی به تصحیح فروغی بیشتر از نسخههای دیگر است.
فروغی و آداب مشروطیت دول/ حقوق عمومی ملت، آزادی است و مساوات
کتاب «حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول» فروغی شاید نخستین کتابی است که بعد از مرداد ۱۲۸۵ درباره قانون اساسی نوشته شده است...ذکاءالملک اول، پدر محمدعلی فروغی در مقدمه این کتاب تذکر میدهد که: «مطالب رساله به هیچ وجه با احکام و قوانین مطهره شریعت مخالفت و تناقضی ندارد.»...فروغی در زمانی از دو واژه آزادی و مساوات صحبت میکند که هردوی این واژهها از سوی منتقدین مشروطه مورد هجوم بود و از آزادی به عنوان «کلمه قبیحه» نام میبردند و چنان که شیخ فضلالله در حرمت مشروطه نوشته بود، حرام به شمار میآمد.
فروغی؛ نظامالملکی در عصرجدید/ ناصحی که همچنان گوش شنوا میجوید
اصل تمدن این است که ملت تربیت داشته باشد و بهترین علامت تربیت داشتن ملت این است که قانون را محترم بدارد...اگر بنیاد حکومت استبدادی بر ترس و بیم است، بنیاد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است...تنها کاری که انگلیس میتواند بکند آن است که ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم و هیچ کار نکنیم و متصل به او التماس کنیم که بیا فکری برای ما کن...سهم فروغی که در حکومت پهلوی اول دو دوره نخستوزیر و همچنین سفیر و وزیر بوده، لقب «زن ریشدار» است و خانهنشینی ۶ ساله.
گفتوگو با علی قیصری، استاد تاریخ دانشگاه سندیهگو: فروغی، نیاز به نهادسازی و دولت پهلوی
فروغی در شناساندن اندیشههای عصر جدید، چه از نظر حقوقی و اجرایی و چه از دیدگاه نظری، بسیار مصمم و کوشا بود...فروغی را میتوان اصلاحطلب و در نیمه دوم حیاتش دولتمردی محافظهکار دانست...فروغی چون مصمم به بهبود و اصلاح امور بود، تحول ذهن و زبان را توامان از لوازم کار میدانست...فروغی تنها به معرفی تصنعی و ترجمه صوری اندیشه تجدد بسنده نمیکرد بلکه به اهمیت زبان و غنای آن التفات و اشراف داشت...کتاب «سیر حکمت در اروپا» نمونه بسیار خوبی از کوشش در پرداخت فارسی فلسفی در دوران جدید بود.
مطالب بیشتر
پاسخ عبدالحسین آذرنگ به پرسشهای تاریخ ایرانی: فروغی میخواست ایران حفظ شود
فروغی حکومت جمهوری را در آن زمان برای ایران مناسب نمیدانست، ولو آنکه خود او را در مقام رئیسجمهور در راس نظام میگذاشتند... فروغی از روی کار آوردن رضاشاه پشیمان شد...او به لحاظ خصلتهای روحی و شخصیتیاش همیشه طرفدار اعتدال و روشهای قانونی بود. در هیچ دورهای از زندگی سیاسی فروغی، تندروی دیده نمیشود...فروغی پیشبینی نکرده بود که قدرت بیمهار هرچند ممکن است برخی آرمانهایش را متحقق کند، اما ویرانگریهای آن ممکن است هرگونه آرمانخواهی را از ریشه بخشکاند.
پاسخ صادق زیباکلام به پرسشهای تاریخ ایرانی: فروغی نقشی در استبداد رضاشاه نداشت
روشنفکران عصر پهلوی اول با شوق و فراغ بال به سمت رضاشاه رفتند و به او در ساختن نظام سیاسی جدید کمک کردند...علت اصلی همکاری فروغی این بود که میدید رضاشاه دارد کشور را به جلو میبرد...همکاری روشنفکرانی چون فروغی با رضاشاه برای ایجاد یک حکومت مدرن درست بوده است...چرا تمامی آدم حسابیهای این مملکت در یکصد سال گذشته را میگویند فراماسون بودهاند؟...بیایند یکی از اقدامات فروغی را به من نشان دهند و بگویند فروغیِ فراماسون این عمل را در راستای خیانت به ایران انجام داده است.
ریشههای ایرانیت در اندیشه فروغی/ تاجبخشی که نام و نشان به پهلوی داد
فروغی در نطق خود به شاه جدید یادآور میشود که وارث شاهان بزرگی چون کوروش و انوشیروان شده است و تنها برای این تاج بر سر گذاشته که ایران را به دوره شکوه خود ببرد...فروغی وقتی در سال ۱۳۰۴ داشتن نامخانوادگی اجباری شد، فامیلی رضاخان را از «پالانی» به «پهلوی» تغییر داد که یادآور یکی از خطها و زبانهای باستانی ایران بود...فروغی و یارانش برای ایجاد روح ناسیونالیستی در میان ایرانیان به دنبال سلسلهای بودند که تمامیت ایران را فراتر از مرزهای امروزی برده بود که آن سلسله هخامنشیان بود.
یادگاران پر فروغ فروغی
ویرایشهای فروغی از شاهکارهای ادب پارسی است...پس از هفتاد سال هنوز ارجاع به کلیات سعدی به تصحیح فروغی بیشتر از نسخههای دیگر است.
فروغی و آداب مشروطیت دول/ حقوق عمومی ملت، آزادی است و مساوات
کتاب «حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول» فروغی شاید نخستین کتابی است که بعد از مرداد ۱۲۸۵ درباره قانون اساسی نوشته شده است...ذکاءالملک اول، پدر محمدعلی فروغی در مقدمه این کتاب تذکر میدهد که: «مطالب رساله به هیچ وجه با احکام و قوانین مطهره شریعت مخالفت و تناقضی ندارد.»...فروغی در زمانی از دو واژه آزادی و مساوات صحبت میکند که هردوی این واژهها از سوی منتقدین مشروطه مورد هجوم بود و از آزادی به عنوان «کلمه قبیحه» نام میبردند و چنان که شیخ فضلالله در حرمت مشروطه نوشته بود، حرام به شمار میآمد.
فروغی؛ نظامالملکی در عصرجدید/ ناصحی که همچنان گوش شنوا میجوید
اصل تمدن این است که ملت تربیت داشته باشد و بهترین علامت تربیت داشتن ملت این است که قانون را محترم بدارد...اگر بنیاد حکومت استبدادی بر ترس و بیم است، بنیاد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است...تنها کاری که انگلیس میتواند بکند آن است که ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم و هیچ کار نکنیم و متصل به او التماس کنیم که بیا فکری برای ما کن...سهم فروغی که در حکومت پهلوی اول دو دوره نخستوزیر و همچنین سفیر و وزیر بوده، لقب «زن ریشدار» است و خانهنشینی ۶ ساله.
مطالب کمتر
+ در بندهای زندان قصر
- در بندهای زندان قصر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با رئیس زندان قصر در دهه ۴۰: یک ماه در زندان انفرادی بودم
هویدا را به زندان شمارۀ یک قصر بردم...به طالقانی و بازرگان و دکتر سحابی شبی که از برازجان به زندان قصر برگشتند گفتم حواستان جمع باشد، اینجا در بند شما میکروفن و ضبط صوت کار گذاشتهاند...یکی از گرفتاریهای ما نامهنگاری زندانیان سیاسی بود. یکی از سوالهایی که در آن ۲۹ روز بازداشت از من شد این بود که این نامهها چطور خارج شده است...گفتم سعی من این بوده که دشمنان مملکتم را کم کنم...سحابی و بازرگان به حسن رفتار من شهادت دادهاند...هاشمی رفسنجانی رفتارشان خیلی متین و اهل مطالعه بودند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با جعفر شجونی: مغز رئیس زندان سیاسی قصر را گربه خورد
با رهبران نهضت آزادی در زندان کنار میآمدیم...قدرت ما از زندانبانها بیشتر بود...نوشتههای شش هزار زندانی را با کامیون بردند و آتش زدند...همیشه رختخوابم در زندان پهن بود. تا بیرون میرفتم، دکتر سحابی آن را جمع میکرد...سال ۵۳ سرهنگ زمانی که رئیس زندانیان سیاسی قصر بود، از بلندگوی زندان اعلام کرد که از فردا صبح کسی حق ندارد نماز بخواند...گفتم این حجتی کرمانی را آنقدر بزن تا بمیرد. من جاسوسی نمیکنم...خلخالی در پشتبام مدرسه علوی، حکم اعدام سرهنگ زمانی را صادر کرد.
۱۰ زندان تاریخی و مشهور جهان/ چه بر سر قلعه بردگان و بندر مجرمان و جزیره مبارزان سیاسی آمد؟
زندان مخوف تول سلنگ تبدیل به موزهای تاریخی و یادوارهای از اقدامات خمرهای سرخ در کامبوج شده است...برای بردگان در قلعه المینا عادی شده بود که در سلولی همراه با ۲۰۰ نفر دیگر حبس شوند و به قدری درهم فشرده باشند که جای کافی برای دراز کشیدن وجود نداشته باشد...زندانی که ماندلا در آن محبوس بوده، امروزه یک مقصد گردشگری است...آلکاتراز در جزیرهای سنگی ساخته شده و آبهای بسیار سرد لنگرگاه سانفرانسیسکو آن را احاطه کرده است. چنین وضعیتی قابلیت فرار از زندان را از اذهان دور میکرد.
رد پای ادبیات در زندان قصر/ عجایب شهر پر شوری است این قصر قجر
«ورقپارههای زندان» بزرگ علوی، «در حیاط کوچک پاییز» اخوان ثالث، «کلیدر» دولتآبادی و «مرگ نازلی» شاملو در زندان قصر نوشته شدند...پزشکیار زندان قصر گفته که فرخی یزدی شعرهای خود را بلند بلند میخواند، شاید کسی آنها را خاطر بسپارد و روی دیوار زندان مینوشت...شاملو که همزمان با اخوان ثالث به زندان افتاده بود بعدها نقل کرد که ماموران زندان به دلیل آنکه پدرش رتبه سیاسی داشت او را شکنجه نمیکردند و به جایش اخوان را به سختی کتک میزدند. شاملو اشعار «مرگ نازلی» و «از عموهایت» را در زندان قصر نوشت.
زندان؟ موزه؟ ننگ؟ خاطره؟/ بازداشتگاههای شوروی، یادمان قربانیان سرکوبهای سیاسی شدند
آنا آخماتوا، شاعر مشهور روس وصیت کرده بود اگر زمانی تصمیم به ساخت مجسمهٔ او بگیرند، آن را نه در زادگاهش و نه در کنار دریا، بلکه در پای دیوار زندان صلیبها بسازند...یکی از پرطرفدارترین بخشهای موزه اشیا و وسایل ممنوعهای است که زندانیان از نان، چوب و مقوا ساختهاند و در جریان تفتیش از سلولها پیدا شده است...بنای یادبود «قربانیان سرکوبهای سیاسی» به شکل دو مجسمهٔ ابوالهول برافراشته شده است. آن نیمرخ این دو مجسمه که رو به زندان دارد، همانند جمجمهای عریان است.
مهرآیین در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تبدیل زندان به موزه، دیدنی کردن نادیدههاست
در گفتمان دینی اساسا با چیزی به نام زندان بیرونی مواجه نیستیم...در دوره سازندگی نهاد زندان از یک روایت سیاسی- انقلابی تبدیل به یک روایت اجتماعی میشود. در این روایت اجتماعی نهاد زندان بیشتر جایی است برای نگه داشتن کسانی که از نظم اجتماعی عینی توسعه بیرون میزنند...شهر نباید نمود فضاهایی باشد که به لحاظ نمادین بیانگر ابعاد منفی حیات اجتماعی مثل زندان هستند. بنابراین با تحول در نگاه شهرسازی به این نتیجه میرسیم که این نهادها باید به بیرون از شهر منتقل شوند.
گفتوگو با شاهرخ ولیزاده، استاد جامعهشناسی دانشگاه اهواز: عصر زندانهای خشن پلیسی گذشته است
اگر در جوامع کهن زندان تنها به مفهوم نگهداری و حبس بود، اینک تلاش میشود در زمان حبس آموزشهای لازم به فرد داده شود که زندانی پس از بازگشت به جامعه تا حد امکان اصلاح شده باشد... سرعت تحولات اجتماعی به گونهای است که میتوانیم به شکل دیگری افراد ناهنجار را به واقعیتهای موجود زندگی امروز آگاه سازیم...ما در زندان دنبال ریشهکن کردن افکار و اندیشههایی هستیم که مستعد جرمهای سنگینتر هستند. یکی از این مفاهیم مجازاتهای جایگزین است.
بستهنگار در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تقسیم میوه با بازرگان و پاک کردن سبزی با طالقانی بود
آن زندان اصلی قصر که تاریخ مجسم صد سال ایران و بند سیاسیها بود، نابود شده است...زندان یک دانشگاه بود...از زندان برای نهضت آزادیبخش فلسطین پول فرستادیم... ماموران زندان بخشی از روزنامه که خبر فوت دکتر مصدق منتشر شده بود را از قبل بریده بودند...مهندس سحابی مسئول اعتصاب غذای زندانیان شد...لباس زندان زرد راهراه بود که ما نمیپوشیدیم...آقای طالقانی در زندان رادیوهای خارجی را گوش میکرد...جشن ۲۸ مرداد را در زندان به هم ریختیم...ناطق نوری پای سخنرانیهای طالقانی و بازرگان و سحابی مینشست.
گفتوگو با نویسندۀ کتاب «دیوارنوشتههای زندان قصر»: بند زنان تخریب شد
یک نفر روی دیوار نوشته بود: «دنیا را نگه دارید، من میخواهم پیاده شوم!» یا یک جمله دیگر این بود که «آزادی شلوغ است!»...این متنهایی که روی دیوارها نوشته و این تصاویری که نقاشی شدهاند، به این امید ثبت شده که خوانده و دیده شوند، تا اعتراضی را بیان کنند، تا خاطرهای بگویند یا درددلی کنند. این آینه احساسات هزاران آدمی است که هر یک به دلیلی سر از این سلولها درآوردند و مدتی را در آن گذراندند...چرا هیچکس به فکر حفظ این میراث نیست؟...حدود ۶، ۷ ساعت از زندان قصر فیلم گرفتم.
عشرتکده قجری که زندان پهلوی شد/ قصر نفرین شده
قصری که خشت اولش را دومین شاه قاجار به زمین گذاشت، تبدیل به نخستین زندان نظمیۀ رضاشاه پهلوی شد. قصری که ۴۰۰ هزار تومان صرف ساخت آن شد...ساخت این قصر دو سال زمان برد و بهترین معمارهای تهران در آن زمان روی آن کار کردند...این ساختمان از معدود بناهای فاقد پنجرههای بیرونی بود و از این جهت بیشتر از آنکه به یک کاخ پادشاهی شبیه باشد، به یک قلعه نظامی شباهت داشت...این قصر در دوره ناصرالدین شاه قاجار از رونق افتاد...نخستین زندانی قصر، سرتیپ درگاهی رئیس نظمیه بود.
گشت و گذاری در زندان قصر با محمدعلی عمویی
عزتالله سحابی پرسید: پیش آمده دلت برای زندان تنگ شود؟...انواری میگفت: زندان را باید مثل زولبیا خورد...آیتالله منتظری گفت: مگر در زندان تخت داشتیم؟
مطالب بیشتر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با رئیس زندان قصر در دهه ۴۰: یک ماه در زندان انفرادی بودم
هویدا را به زندان شمارۀ یک قصر بردم...به طالقانی و بازرگان و دکتر سحابی شبی که از برازجان به زندان قصر برگشتند گفتم حواستان جمع باشد، اینجا در بند شما میکروفن و ضبط صوت کار گذاشتهاند...یکی از گرفتاریهای ما نامهنگاری زندانیان سیاسی بود. یکی از سوالهایی که در آن ۲۹ روز بازداشت از من شد این بود که این نامهها چطور خارج شده است...گفتم سعی من این بوده که دشمنان مملکتم را کم کنم...سحابی و بازرگان به حسن رفتار من شهادت دادهاند...هاشمی رفسنجانی رفتارشان خیلی متین و اهل مطالعه بودند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با جعفر شجونی: مغز رئیس زندان سیاسی قصر را گربه خورد
با رهبران نهضت آزادی در زندان کنار میآمدیم...قدرت ما از زندانبانها بیشتر بود...نوشتههای شش هزار زندانی را با کامیون بردند و آتش زدند...همیشه رختخوابم در زندان پهن بود. تا بیرون میرفتم، دکتر سحابی آن را جمع میکرد...سال ۵۳ سرهنگ زمانی که رئیس زندانیان سیاسی قصر بود، از بلندگوی زندان اعلام کرد که از فردا صبح کسی حق ندارد نماز بخواند...گفتم این حجتی کرمانی را آنقدر بزن تا بمیرد. من جاسوسی نمیکنم...خلخالی در پشتبام مدرسه علوی، حکم اعدام سرهنگ زمانی را صادر کرد.
۱۰ زندان تاریخی و مشهور جهان/ چه بر سر قلعه بردگان و بندر مجرمان و جزیره مبارزان سیاسی آمد؟
زندان مخوف تول سلنگ تبدیل به موزهای تاریخی و یادوارهای از اقدامات خمرهای سرخ در کامبوج شده است...برای بردگان در قلعه المینا عادی شده بود که در سلولی همراه با ۲۰۰ نفر دیگر حبس شوند و به قدری درهم فشرده باشند که جای کافی برای دراز کشیدن وجود نداشته باشد...زندانی که ماندلا در آن محبوس بوده، امروزه یک مقصد گردشگری است...آلکاتراز در جزیرهای سنگی ساخته شده و آبهای بسیار سرد لنگرگاه سانفرانسیسکو آن را احاطه کرده است. چنین وضعیتی قابلیت فرار از زندان را از اذهان دور میکرد.
رد پای ادبیات در زندان قصر/ عجایب شهر پر شوری است این قصر قجر
«ورقپارههای زندان» بزرگ علوی، «در حیاط کوچک پاییز» اخوان ثالث، «کلیدر» دولتآبادی و «مرگ نازلی» شاملو در زندان قصر نوشته شدند...پزشکیار زندان قصر گفته که فرخی یزدی شعرهای خود را بلند بلند میخواند، شاید کسی آنها را خاطر بسپارد و روی دیوار زندان مینوشت...شاملو که همزمان با اخوان ثالث به زندان افتاده بود بعدها نقل کرد که ماموران زندان به دلیل آنکه پدرش رتبه سیاسی داشت او را شکنجه نمیکردند و به جایش اخوان را به سختی کتک میزدند. شاملو اشعار «مرگ نازلی» و «از عموهایت» را در زندان قصر نوشت.
مهرآیین در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تبدیل زندان به موزه، دیدنی کردن نادیدههاست
در گفتمان دینی اساسا با چیزی به نام زندان بیرونی مواجه نیستیم...در دوره سازندگی نهاد زندان از یک روایت سیاسی- انقلابی تبدیل به یک روایت اجتماعی میشود. در این روایت اجتماعی نهاد زندان بیشتر جایی است برای نگه داشتن کسانی که از نظم اجتماعی عینی توسعه بیرون میزنند...شهر نباید نمود فضاهایی باشد که به لحاظ نمادین بیانگر ابعاد منفی حیات اجتماعی مثل زندان هستند. بنابراین با تحول در نگاه شهرسازی به این نتیجه میرسیم که این نهادها باید به بیرون از شهر منتقل شوند.
زندان؟ موزه؟ ننگ؟ خاطره؟/ بازداشتگاههای شوروی، یادمان قربانیان سرکوبهای سیاسی شدند
آنا آخماتوا، شاعر مشهور روس وصیت کرده بود اگر زمانی تصمیم به ساخت مجسمهٔ او بگیرند، آن را نه در زادگاهش و نه در کنار دریا، بلکه در پای دیوار زندان صلیبها بسازند...یکی از پرطرفدارترین بخشهای موزه اشیا و وسایل ممنوعهای است که زندانیان از نان، چوب و مقوا ساختهاند و در جریان تفتیش از سلولها پیدا شده است...بنای یادبود «قربانیان سرکوبهای سیاسی» به شکل دو مجسمهٔ ابوالهول برافراشته شده است. آن نیمرخ این دو مجسمه که رو به زندان دارد، همانند جمجمهای عریان است.
گفتوگو با شاهرخ ولیزاده، استاد جامعهشناسی دانشگاه اهواز: عصر زندانهای خشن پلیسی گذشته است
اگر در جوامع کهن زندان تنها به مفهوم نگهداری و حبس بود، اینک تلاش میشود در زمان حبس آموزشهای لازم به فرد داده شود که زندانی پس از بازگشت به جامعه تا حد امکان اصلاح شده باشد... سرعت تحولات اجتماعی به گونهای است که میتوانیم به شکل دیگری افراد ناهنجار را به واقعیتهای موجود زندگی امروز آگاه سازیم...ما در زندان دنبال ریشهکن کردن افکار و اندیشههایی هستیم که مستعد جرمهای سنگینتر هستند. یکی از این مفاهیم مجازاتهای جایگزین است.
بستهنگار در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تقسیم میوه با بازرگان و پاک کردن سبزی با طالقانی بود
آن زندان اصلی قصر که تاریخ مجسم صد سال ایران و بند سیاسیها بود، نابود شده است...زندان یک دانشگاه بود...از زندان برای نهضت آزادیبخش فلسطین پول فرستادیم... ماموران زندان بخشی از روزنامه که خبر فوت دکتر مصدق منتشر شده بود را از قبل بریده بودند...مهندس سحابی مسئول اعتصاب غذای زندانیان شد...لباس زندان زرد راهراه بود که ما نمیپوشیدیم...آقای طالقانی در زندان رادیوهای خارجی را گوش میکرد...جشن ۲۸ مرداد را در زندان به هم ریختیم...ناطق نوری پای سخنرانیهای طالقانی و بازرگان و سحابی مینشست.
گفتوگو با نویسندۀ کتاب «دیوارنوشتههای زندان قصر»: بند زنان تخریب شد
یک نفر روی دیوار نوشته بود: «دنیا را نگه دارید، من میخواهم پیاده شوم!» یا یک جمله دیگر این بود که «آزادی شلوغ است!»...این متنهایی که روی دیوارها نوشته و این تصاویری که نقاشی شدهاند، به این امید ثبت شده که خوانده و دیده شوند، تا اعتراضی را بیان کنند، تا خاطرهای بگویند یا درددلی کنند. این آینه احساسات هزاران آدمی است که هر یک به دلیلی سر از این سلولها درآوردند و مدتی را در آن گذراندند...چرا هیچکس به فکر حفظ این میراث نیست؟...حدود ۶، ۷ ساعت از زندان قصر فیلم گرفتم.
عشرتکده قجری که زندان پهلوی شد/ قصر نفرین شده
قصری که خشت اولش را دومین شاه قاجار به زمین گذاشت، تبدیل به نخستین زندان نظمیۀ رضاشاه پهلوی شد. قصری که ۴۰۰ هزار تومان صرف ساخت آن شد...ساخت این قصر دو سال زمان برد و بهترین معمارهای تهران در آن زمان روی آن کار کردند...این ساختمان از معدود بناهای فاقد پنجرههای بیرونی بود و از این جهت بیشتر از آنکه به یک کاخ پادشاهی شبیه باشد، به یک قلعه نظامی شباهت داشت...این قصر در دوره ناصرالدین شاه قاجار از رونق افتاد...نخستین زندانی قصر، سرتیپ درگاهی رئیس نظمیه بود.
مطالب کمتر
+ خاطرات یک گروگان سفارت آمریکا
- خاطرات یک گروگان سفارت آمریکا
بانکدارهای آمریکایی آزادی ما را عقب انداختند
احساس بدی نسبت به گروگانگیرها نداشتهام...گروگانها از آزادشدنشان شاد و مسرور بودند اما از رفتار قدرتهای بزرگ خوشحال نبودند...دانشجوها به ما مجلههای خبری سانسور شده میدادند...دانشجوها نان خشکها را میریختند توی توالتها یا وسایل آمریکایی را میزدند به پریزهای برق ۲۲۰ ولت، همینها بود که باعث شد لولهها بگیرند و بخاری برقیهایمان خراب بشوند...اگر ما زندانیهای بچه دانشگاهیهای آمریکایی بودیم که قرار بود بهمان غذا بدهند و از ما مراقبت کنند، بدتر از اینها با ما رفتار میکردند.
خبر آزادیمان را از پزشکان الجزایری شنیدم
یکی از چیزهایی که دانشجوها همان اول فهمیدند این بود که برای جلوگیری از درگیری و نزاع باید سر ما را گرم کنند. بنابراین کلی تلاش داشتند تا از کتابخانهٔ سفارت به ما کتاب بدهند...ما را انداختند توی یکی از زندانهای بدنام زمان شاه که میگفتند دیگر زندان نیست چون کنارش گذاشتهاند و دیگر ازش استفاده نمیکنند...پزشکان الجزایری ما را معاینه کردند، چون ایرانیها نمیخواستند گروگانهای سابقشان بروند بعداً ادعاهای دروغ کنند...خوابیدن با دستبند خیلی سخت است، ولی آدم به راه رفتن بدون کفش عادت میکند.
در بازجوییها شکنجه نشدیم
بهترین راه برای بینتیجه کردن بازجویی این است که با هر چیز و همه چی موافق باشی...دانشجوهای اسیرکننده نگران حال و روز ما بودند چون آیتالله خمینی مشخصاً آنها را مسئول سلامتی ما دانسته بود...ما را منتقل میکردند جای دیگر چون میترسیدند برای آزادی ما حملهای بشود. آنجا گروههای مسلح مخالف آنها هم بود و ما را زیر آتش گرفتند...دانشجوها موهایشان را با شامپو فرش میشستند...یکی از گروگانها سعی کرد خودکشی کند...حدس من این بود که بیشترمان کشته میشویم.
نفرت ایرانیها از کارتر دوره اسارت ما را طولانی کرد
دربارهٔ اصل ماجرای گروگانگیری حق نوشتن نداشتیم...تجربهٔ گروگانگیری مطلقاً همهٔ زندگی من نیست.
از دانشجوها نمیترسیدم، از تودههای مردم میترسیدم
گمان میکردم شب خانه خواهم بود تا شام حسابی بخورم...یکی از افراد نیروی دریایی روی یکی از کرکرهها نوشت: «آمریکایی رفت خانهاش»...گروه دیگری از آمریکاییها توانستند به کمک کاناداییها مخفیانه از ایران خارج شوند...طی آن سال من را سی باری با کامیون از محوطهٔ سفارت بیرون بردند، همیشه هم شبها...مردانی مسلسل به دست و نقابدار گفتند: «تو معلم نیستی. تو رئیس اصلی هستی!»...نمیگذاشتند بخوابم و مجبورم میکردند تمام مدت سرپا بمانم...بیشتر کارمندان بومی سفارت مسلمان نبودند و بیشتر از ما ترسیده بودند.
منافع ما ایجاب میکرد با انقلاب بسازیم
از نفرت ایرانیها از آمریکا باخبر بودیم...کتاب عملیات سیا علیه مصدق گم شد...مدتی که از اقامتم در ایران گذشت، چندتایی کلمهٔ فارسی یاد گرفتم، از جمله «طاغوتی» که معنایش میشد «آدم آلوده و فاسد»...من با حکومت سرکوبگر شاه خیلی همدلی نداشتم...ایالات متحده نباید از حکومتهای بد و دیکتاتوریها حمایت کند...ما شاه را دوباره به تخت طاووسش برگرداندیم...جلوی باجههای کنسولگری هر روز صفهای طولانی داشتیم از آدمهایی که میخواستند ویزای ورود به خاک ایالات متحده بگیرند.
دانشجویان میخواستند یکی دو روز در سفارت بمانند
بسیاری از سرکردههای دانشجویان در آمریکا زندگی کرده بودند...تسخیر سفارت توطئهای روسی نبود.
مطالب بیشتر
بانکدارهای آمریکایی آزادی ما را عقب انداختند
احساس بدی نسبت به گروگانگیرها نداشتهام...گروگانها از آزادشدنشان شاد و مسرور بودند اما از رفتار قدرتهای بزرگ خوشحال نبودند...دانشجوها به ما مجلههای خبری سانسور شده میدادند...دانشجوها نان خشکها را میریختند توی توالتها یا وسایل آمریکایی را میزدند به پریزهای برق ۲۲۰ ولت، همینها بود که باعث شد لولهها بگیرند و بخاری برقیهایمان خراب بشوند...اگر ما زندانیهای بچه دانشگاهیهای آمریکایی بودیم که قرار بود بهمان غذا بدهند و از ما مراقبت کنند، بدتر از اینها با ما رفتار میکردند.
خبر آزادیمان را از پزشکان الجزایری شنیدم
یکی از چیزهایی که دانشجوها همان اول فهمیدند این بود که برای جلوگیری از درگیری و نزاع باید سر ما را گرم کنند. بنابراین کلی تلاش داشتند تا از کتابخانهٔ سفارت به ما کتاب بدهند...ما را انداختند توی یکی از زندانهای بدنام زمان شاه که میگفتند دیگر زندان نیست چون کنارش گذاشتهاند و دیگر ازش استفاده نمیکنند...پزشکان الجزایری ما را معاینه کردند، چون ایرانیها نمیخواستند گروگانهای سابقشان بروند بعداً ادعاهای دروغ کنند...خوابیدن با دستبند خیلی سخت است، ولی آدم به راه رفتن بدون کفش عادت میکند.
در بازجوییها شکنجه نشدیم
بهترین راه برای بینتیجه کردن بازجویی این است که با هر چیز و همه چی موافق باشی...دانشجوهای اسیرکننده نگران حال و روز ما بودند چون آیتالله خمینی مشخصاً آنها را مسئول سلامتی ما دانسته بود...ما را منتقل میکردند جای دیگر چون میترسیدند برای آزادی ما حملهای بشود. آنجا گروههای مسلح مخالف آنها هم بود و ما را زیر آتش گرفتند...دانشجوها موهایشان را با شامپو فرش میشستند...یکی از گروگانها سعی کرد خودکشی کند...حدس من این بود که بیشترمان کشته میشویم.
از دانشجوها نمیترسیدم، از تودههای مردم میترسیدم
گمان میکردم شب خانه خواهم بود تا شام حسابی بخورم...یکی از افراد نیروی دریایی روی یکی از کرکرهها نوشت: «آمریکایی رفت خانهاش»...گروه دیگری از آمریکاییها توانستند به کمک کاناداییها مخفیانه از ایران خارج شوند...طی آن سال من را سی باری با کامیون از محوطهٔ سفارت بیرون بردند، همیشه هم شبها...مردانی مسلسل به دست و نقابدار گفتند: «تو معلم نیستی. تو رئیس اصلی هستی!»...نمیگذاشتند بخوابم و مجبورم میکردند تمام مدت سرپا بمانم...بیشتر کارمندان بومی سفارت مسلمان نبودند و بیشتر از ما ترسیده بودند.
منافع ما ایجاب میکرد با انقلاب بسازیم
از نفرت ایرانیها از آمریکا باخبر بودیم...کتاب عملیات سیا علیه مصدق گم شد...مدتی که از اقامتم در ایران گذشت، چندتایی کلمهٔ فارسی یاد گرفتم، از جمله «طاغوتی» که معنایش میشد «آدم آلوده و فاسد»...من با حکومت سرکوبگر شاه خیلی همدلی نداشتم...ایالات متحده نباید از حکومتهای بد و دیکتاتوریها حمایت کند...ما شاه را دوباره به تخت طاووسش برگرداندیم...جلوی باجههای کنسولگری هر روز صفهای طولانی داشتیم از آدمهایی که میخواستند ویزای ورود به خاک ایالات متحده بگیرند.
مطالب کمتر
+ معمای تقیزاده
- معمای تقیزاده
تورج اتابکی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تقیزاده پیرو وفادار تجدد آمرانه بود
اینکه ما باید فرنگیمآب شویم و به اصطلاح از فرق سر تا نوک پا غربی شویم، اندیشه تقیزاده نبود. این اندیشه به طور مشخص ترجمه کار عبدالله جودت روشنفکر عثمانی است...تقیزاده با باورش به تجدد آمرانه، هیچ بدیلی جز همراهی با حکومت برای پیشبرد پروژه مدرنسازی ایران نداشت...ناسیونالیسم تقیزاده ناسیونالیسم نژادی، قومی، یا زبانی نیست که به برتری نژادی، قومی یا زبانی منتهی شود. این ناسیونالیسم سرزمینی است و در آن عنصر ضد استعماری به خوبی مشخص است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با علی انصاری: تقیزاده سوسیال دموکرات و جمهوریخواه بود
تقیزاده ملیگرایی ضد شوونیسم بود...در جستجو برای کسب تمدن غربی، تقیزاده از کردار غرب تقلید نمیکند بلکه جذب گرایش و روش ذهنی میشود که برای غرب چنین موفقیتهای سیاسی و اقتصادی به همراه داشته است: در یک کلام نظم و انضباط غرب...تقیزاده خواستار «بازگشت» به تمدن اروپایی است...تقیزاده و ملیگرایان ایرانی این طور نبود که ایران را فاقد تمدن بدانند بلکه بر آن بودند که ایران، راه خود را گم کرده و در خطر دل کندن از شخصیت متمدن خود قرار دارد.
تبریز؛ شهری جهان وطنی که افکار تقیزاده را شکل داد
تقیزاده در شهری جهان وطنی بزرگ شد و جوانیاش تحت تأثیر عقاید عثمانی و غرب از مدرنیته قرار گرفت...تقیزاده تلاش کرد از نفوذ ادوارد براون برای به دست آوردن حمایت لیبرالهای پارلمان انگلستان از مشروطهخواهان ایرانی استفاده نماید...من هیچ مدرکی در رابطه با نقش تقیزاده در لژ فراماسونری ندیدهام. ممکن است هنگامی که در استانبول بوده در یک یا دو نشست شرکت کرده باشد، اما باز هم این بدان معنا نیست که وی بخشی از یک توطئه غربی بوده است. او با بسیاری از اصلاحطلبان خاورمیانه رابطه نزدیک داشت.
تقیزاده؛ منازعه در اندیشه و عمل/ حکایت مرد غریب و دیار غرب
تقیزاده به تعبیر جمالزاده یک شبه «رجل سیاسی» نشد...تنگناهای مالی در برخی اوقات تقیزاده را به کارگزاری ساده تبدیل کرده است...نویسندگان «کاوه» خصوصاً تقیزاده، اعتقادی به داد و ستد بین سنت و مدرنیته نداشتند...گزاره «سراپا غربی شدن» به عنوان برجستهترین مظهر غیریت در گفتمان بومیگرا مورد لعن قرار میگیرد...مقصود او از تمدن، آسانسور یا قهوهخانه رقصدار و لباس فرنگی پوشیدن یا اتومبیل داشتن و رعایت یا عدم رعایت حجاب نیست...تقیزاده کمتر به دامن ناسیونالیسم فرهنگی و رمانتیک میغلتد.
خاطرات تقیزاده از دوران استبداد صغیر/ مانع تندروی مشروطهطلبان بودم
من در تمام مدت دوره اول مجلس با احدی از خارجیان آشنا نبوده و ارتباط معمولی هم با کسی از آنان نداشتم...آنچه کسروی نوشته که من خواهان جنگ بودم و آدم در خانه این و آن فرستادم و پیغام دادم که بیایند امروز جنگ خواهد شد، هیچ اساسی ندارد...شخص فقیر گفت: «یونجه میخوریم و اگر یونجه هم تمام شد برگ درختها را میخوریم و دمار از روزگار محمدعلی شاه خونخوار، سفاک و آدمکش درمی آوریم.»...دست توسل به دامن پدر نامهربان زدن را بر خارجیان ترجیح میدهیم...اگر تلگراف برای شاه میرفت از ورود قشون روس جلوگیری میشد.
هیچ کس جواب معمای تقیزاده را ندارد
وقت آن است که افسانۀ تقیزاده مامور یا جاسوس انگلیس را کنار بگذاریم...تقیزاده به جبهه مخالفین مصدق نپیوست.
پاسخ مهرزاد بروجردی به دو پرسش تاریخ ایرانی: تقیزاده به دنبال مدرنسازی روح جامعه ایران بود
تقیزاده با سویههای مثبت فرهنگ ایرانی دشمنی نداشت...دیگر روشنفکران زمانه با تقیزاده همراه بودند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با سهراب یزدانی: تقیزاده نماینده اجتماعیون عامیون نبود
تقیزاده در جایی گفته تا زمان مشروطیت هشتاد درصد تفکرش متأثر از ملکمخان بود...تقیزاده نه در دوره مشروطه نه پس از آن، هیچگاه آرمانهای سوسیالیستی را نپذیرفت...تقیزاده در زمان قتل بهبهانی، از اندیشهها و رفتارهای انقلابی دوره گذشته کناره میگرفت...تقیزاده از کشتن بهبهانی سودی نمیبرد...فعالیت اجتماعیون عامیون بر مشروطیت ایران تأثیر منفی نداشت و آن را از مسیری که طی میکرد، به بیراهه نبرد...در عصر انقلاب مشروطه سازمانی به راستی انقلابی و بانفوذ سر بر نیاورد که به بسیج تودههای مردم بپردازد.
سیاست و روشنفکری؛ از افراط تا اعتدال/ گزارشی از زندگی سیاسی و فکری سید حسن تقیزاده
فریدون آدمیت به گفتههای احتشامالسلطنه رییس مجلس اول و محمدولی خان تنکابنی رییس حکومت موقت استناد میکند که «تقیزاده و یارانش مجلس سابق را به باد دادند.»...ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس...اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد...وقتی تابوت بهبهانی را میبردند جمعیت شعار میداد: «فقیهی که اسلام را بود پشت، تقیزاده گفت و شقیزاده کشت».
مطالب بیشتر
تورج اتابکی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: تقیزاده پیرو وفادار تجدد آمرانه بود
اینکه ما باید فرنگیمآب شویم و به اصطلاح از فرق سر تا نوک پا غربی شویم، اندیشه تقیزاده نبود. این اندیشه به طور مشخص ترجمه کار عبدالله جودت روشنفکر عثمانی است...تقیزاده با باورش به تجدد آمرانه، هیچ بدیلی جز همراهی با حکومت برای پیشبرد پروژه مدرنسازی ایران نداشت...ناسیونالیسم تقیزاده ناسیونالیسم نژادی، قومی، یا زبانی نیست که به برتری نژادی، قومی یا زبانی منتهی شود. این ناسیونالیسم سرزمینی است و در آن عنصر ضد استعماری به خوبی مشخص است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با علی انصاری: تقیزاده سوسیال دموکرات و جمهوریخواه بود
تقیزاده ملیگرایی ضد شوونیسم بود...در جستجو برای کسب تمدن غربی، تقیزاده از کردار غرب تقلید نمیکند بلکه جذب گرایش و روش ذهنی میشود که برای غرب چنین موفقیتهای سیاسی و اقتصادی به همراه داشته است: در یک کلام نظم و انضباط غرب...تقیزاده خواستار «بازگشت» به تمدن اروپایی است...تقیزاده و ملیگرایان ایرانی این طور نبود که ایران را فاقد تمدن بدانند بلکه بر آن بودند که ایران، راه خود را گم کرده و در خطر دل کندن از شخصیت متمدن خود قرار دارد.
تبریز؛ شهری جهان وطنی که افکار تقیزاده را شکل داد
تقیزاده در شهری جهان وطنی بزرگ شد و جوانیاش تحت تأثیر عقاید عثمانی و غرب از مدرنیته قرار گرفت...تقیزاده تلاش کرد از نفوذ ادوارد براون برای به دست آوردن حمایت لیبرالهای پارلمان انگلستان از مشروطهخواهان ایرانی استفاده نماید...من هیچ مدرکی در رابطه با نقش تقیزاده در لژ فراماسونری ندیدهام. ممکن است هنگامی که در استانبول بوده در یک یا دو نشست شرکت کرده باشد، اما باز هم این بدان معنا نیست که وی بخشی از یک توطئه غربی بوده است. او با بسیاری از اصلاحطلبان خاورمیانه رابطه نزدیک داشت.
تقیزاده؛ منازعه در اندیشه و عمل/ حکایت مرد غریب و دیار غرب
تقیزاده به تعبیر جمالزاده یک شبه «رجل سیاسی» نشد...تنگناهای مالی در برخی اوقات تقیزاده را به کارگزاری ساده تبدیل کرده است...نویسندگان «کاوه» خصوصاً تقیزاده، اعتقادی به داد و ستد بین سنت و مدرنیته نداشتند...گزاره «سراپا غربی شدن» به عنوان برجستهترین مظهر غیریت در گفتمان بومیگرا مورد لعن قرار میگیرد...مقصود او از تمدن، آسانسور یا قهوهخانه رقصدار و لباس فرنگی پوشیدن یا اتومبیل داشتن و رعایت یا عدم رعایت حجاب نیست...تقیزاده کمتر به دامن ناسیونالیسم فرهنگی و رمانتیک میغلتد.
خاطرات تقیزاده از دوران استبداد صغیر/ مانع تندروی مشروطهطلبان بودم
من در تمام مدت دوره اول مجلس با احدی از خارجیان آشنا نبوده و ارتباط معمولی هم با کسی از آنان نداشتم...آنچه کسروی نوشته که من خواهان جنگ بودم و آدم در خانه این و آن فرستادم و پیغام دادم که بیایند امروز جنگ خواهد شد، هیچ اساسی ندارد...شخص فقیر گفت: «یونجه میخوریم و اگر یونجه هم تمام شد برگ درختها را میخوریم و دمار از روزگار محمدعلی شاه خونخوار، سفاک و آدمکش درمی آوریم.»...دست توسل به دامن پدر نامهربان زدن را بر خارجیان ترجیح میدهیم...اگر تلگراف برای شاه میرفت از ورود قشون روس جلوگیری میشد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با سهراب یزدانی: تقیزاده نماینده اجتماعیون عامیون نبود
تقیزاده در جایی گفته تا زمان مشروطیت هشتاد درصد تفکرش متأثر از ملکمخان بود...تقیزاده نه در دوره مشروطه نه پس از آن، هیچگاه آرمانهای سوسیالیستی را نپذیرفت...تقیزاده در زمان قتل بهبهانی، از اندیشهها و رفتارهای انقلابی دوره گذشته کناره میگرفت...تقیزاده از کشتن بهبهانی سودی نمیبرد...فعالیت اجتماعیون عامیون بر مشروطیت ایران تأثیر منفی نداشت و آن را از مسیری که طی میکرد، به بیراهه نبرد...در عصر انقلاب مشروطه سازمانی به راستی انقلابی و بانفوذ سر بر نیاورد که به بسیج تودههای مردم بپردازد.
سیاست و روشنفکری؛ از افراط تا اعتدال/ گزارشی از زندگی سیاسی و فکری سید حسن تقیزاده
فریدون آدمیت به گفتههای احتشامالسلطنه رییس مجلس اول و محمدولی خان تنکابنی رییس حکومت موقت استناد میکند که «تقیزاده و یارانش مجلس سابق را به باد دادند.»...ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس...اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد...وقتی تابوت بهبهانی را میبردند جمعیت شعار میداد: «فقیهی که اسلام را بود پشت، تقیزاده گفت و شقیزاده کشت».
مطالب کمتر
+ خاطرات سفیر بریتانیا در تهران (۵۳-۱۳۵۰)
- خاطرات سفیر بریتانیا در تهران (۵۳-۱۳۵۰)
محمد خاتمی شجاع و حیرتانگیز بود
فرح اصلاً نفوذی در سیاست نداشت...شاه دلش نمیخواست دربارهٔ سیاستهای داخلیاش حرف بزند.
شاه میگفت برو یک حزب مخالف راه بنداز
شاه کودکی خیلی آزارنده و پُراضطرابی داشت. کودکیاش خوش و شاد نبود، راحت نبود...آن زمان که من مشغول مذاکرات با مصدق بودم، شاه را اصلاً حساب نمیکردند، آدم عیاش و خوشگذرانی بود...شاه میگفت «چرا جوانهای من این قدر نسبت به من قدرنشناساند، من که این همه کار براشون کردهام»...شاه نمیتوانست به کسی اعتماد کند...به شاه گفتم دارین عقوبت میدین چون شما میخواین خیلی سریع زندگی مردم کشورتون رو تغییر بدین...همه چیز همین بود: «شاه عطا میکند...»
اسدالله علم رفتار انگلیسی داشت و هویدا آداب فرانسوی
اسدالله علم خودش را کمی شبیه اعیان انگلیسی میکرد...علم در مورد موضوعات مختلف، همیشه تأثیرگذارترین آدم بود...علم زندگیاش را وقف شاه کرده بود. زندگی خانوادگی نداشت...آداب و رسوم فرانسوی هیچوقت دست از سر هویدا برنداشت...شاه همیشه فکر میکرد بخش فارسی بیبیسی پر از مخالفان اوست، که حقیقت نداشت...امریکاییها هیچ وقت آدمی شبیه اردشیر زاهدی ندیده بودند. هیچوقت نتوانستند درست و حسابی هضمش کنند...آدمهای درجه دو برنامه پانوراما صحنههایی از فقر در اصفهان را نشان میدادند و شاه هم عصبانی میشد.
نیکپی میخواست نخستوزیر شود
من به لحاظ فرهنگ و تمدن، ایران را پیشرفتهتر از بریتانیا میدانم... شاه گفت: «هر وقت دوست داری به جای ایران از لغت پرشیا استفاده کن.»...ما دادگاه عالی جنایی داشتیم که دقیقاً شبیه ساواک عمل میکرد... باور عامی بود که حتی شاه یکجورهایی زیر نفوذ غریب و موذیانهٔ بریتانیا است. هیچ کس درست و حسابی نمیدانست این نفوذ چه طوری است و روی چی تأثیر گذاشته، اما باوری بود که دست از سر مملکتشان برنداشت و همیشه بود. و اشکال دسیسهآمیزی هم به خودش میگرفت، مثلاً این که مصدق در واقع عامل بریتانیا است.
شاه بخاطر ولیعهد ادارهٔ کشور را رها نکرد
شاه آن قدر ضعیف بود که نمیتوانست طمع خانوادهاش را مهار کند...پسر بزرگش را خیلی ناجور لوس کرده بود...شاه میدانست پسر بزرگش که قرار بود بعد از او شاه بشود، واقعاً چیزهایی را که برای نگه داشتن مملکت لازم است، ندارد...شاه هر دو سال یکبار تمام فرماندههای ارشد نیروی دریاییاش را مرخص و عوض میکرد...کلی از مؤسسههای بریتانیایی قراردادهایشان را با ایران به یمن شاپور ریپورتر مساعدتهای او توانستند ببندند...شاپور ریپورتر هیچوقت نباید لقب «سر» میگرفت، ولی گرفت.
شاه احساس میکرد سقراط است
یک بخشی از وجود شاه زرتشتی بود نه مسلمان...شاه قوبلایخان را هم درونش داشت ــ ما عادت داشتیم صداهایی کهن از درون او بشنویم که پیشگویی جنگ میکردند...شاه در پاسارگاد سخنرانیای کرد به لحن لابه و التماس خطاب به استخوانهای اجدادش. تقریباً داشت به روح کوروش التماس میکرد...من نمیتوانستم با اطمینان بگویم شاه مسلمان واقعی است و فکر میکنم این یکی از چیزهایی بود که باعث شد آن جشنهای دو هزار و پانصدمین سالگرد کوروش کبیر را راه بیندازد... سفیر امریکا تقریباً تا دم ربوده شدن رفت.
ما طرفدار شاه نبودیم
در نامهٔ خداحافظی نوشتم تنها ناراضیانی که قابلیت قدرت گرفتن دارند، روحانیون هستند...به من گفتند شاه سرطان پوست دارد.
دعوت ملکه، شاه را تغییر داد
گذاشتیم شاه شارجه را بگیرد، همزمان که داشتیم امارات متحده عربی را تأسیس میکردیم...برای ایران لازم بود در مورد آنجا با آن شاهراه حیاتیاش، احساس آسودگی کند و خیالش راحت باشد تا بعد بتواند از امارات تازه متحد عربی دست بردارد...ملکه سر مسابقات اسبدوانی اَسکُت از شاه و شهبانو در قصر وینزور پذیرایی کرد....به ملکه گفتم مردهای ایرانی سوار مادیان نمیشوند، حتی سوار نرهای اخته هم نمیشوند...دعوت ملکه از شاه فداکاری بزرگی بود. ملکه تعطیلات کوتاه مدتش را فدا کرد.
شاه ظرف ۲۴ ساعت شارجه را گرفت
شاه میخواست ایران را جوری بسازد که بشود پادشاهی خاورمیانه...ما اصلاً انتظار نداشتیم بتوانیم مجموعهای از شیخنشینهای کوچک را با همدیگر جمع کنیم...مذاکره کردن سر قضیه جزایر با شاه خیلی سخت بود...میتوانستیم سر تُنبها خیلی راحت و ساده به راهحل و توافق برسیم، اما در واقعیت قضیه خیلی زمان بُرد... اسدالله علم مانع میشد قضایا به سمتی برود که به بنبست برسیم...شاه موضوع شارجه را به نفع خودش تمام کرد. نصف شارجه را گرفتند و شیخ شارجه هم خبر شد و توی همان نصفهٔ دیگر ماند و کاری نکرد.
مهندس حسیبی مذاکرات نفت با مصدق را خراب کرد
سال ۱۹۵۱ یک ماهی یا در همین حدود همراه هیات اعزامی نمایندهٔ بریتانیا برای مذاکرات با مصدق رفته بودم به ایران...مصدق حوصلهٔ سفارت بریتانیا را نداشت، آنها توی بازی نبودند... شاه به آن دسته از افراد وزارت امور خارجۀ بریتانیا که اسمشان را گذاشته بود «عشق اعراب» بسیار مشکوک بود. شاه نفرت شخصی شدیدی از جهان عرب داشت...شاه توی یکی از آن دورههای معمول شک عظیمش به بیبیسی و پانوراما و همهٔ اینها بود، شکی که بعدها هم قرار بود به تناوب سروکلهاش پیدا شود. من که خیلی زود با این شک رودررو شدم.
مطالب بیشتر
محمد خاتمی شجاع و حیرتانگیز بود
فرح اصلاً نفوذی در سیاست نداشت...شاه دلش نمیخواست دربارهٔ سیاستهای داخلیاش حرف بزند.
شاه میگفت برو یک حزب مخالف راه بنداز
شاه کودکی خیلی آزارنده و پُراضطرابی داشت. کودکیاش خوش و شاد نبود، راحت نبود...آن زمان که من مشغول مذاکرات با مصدق بودم، شاه را اصلاً حساب نمیکردند، آدم عیاش و خوشگذرانی بود...شاه میگفت «چرا جوانهای من این قدر نسبت به من قدرنشناساند، من که این همه کار براشون کردهام»...شاه نمیتوانست به کسی اعتماد کند...به شاه گفتم دارین عقوبت میدین چون شما میخواین خیلی سریع زندگی مردم کشورتون رو تغییر بدین...همه چیز همین بود: «شاه عطا میکند...»
اسدالله علم رفتار انگلیسی داشت و هویدا آداب فرانسوی
اسدالله علم خودش را کمی شبیه اعیان انگلیسی میکرد...علم در مورد موضوعات مختلف، همیشه تأثیرگذارترین آدم بود...علم زندگیاش را وقف شاه کرده بود. زندگی خانوادگی نداشت...آداب و رسوم فرانسوی هیچوقت دست از سر هویدا برنداشت...شاه همیشه فکر میکرد بخش فارسی بیبیسی پر از مخالفان اوست، که حقیقت نداشت...امریکاییها هیچ وقت آدمی شبیه اردشیر زاهدی ندیده بودند. هیچوقت نتوانستند درست و حسابی هضمش کنند...آدمهای درجه دو برنامه پانوراما صحنههایی از فقر در اصفهان را نشان میدادند و شاه هم عصبانی میشد.
نیکپی میخواست نخستوزیر شود
من به لحاظ فرهنگ و تمدن، ایران را پیشرفتهتر از بریتانیا میدانم... شاه گفت: «هر وقت دوست داری به جای ایران از لغت پرشیا استفاده کن.»...ما دادگاه عالی جنایی داشتیم که دقیقاً شبیه ساواک عمل میکرد... باور عامی بود که حتی شاه یکجورهایی زیر نفوذ غریب و موذیانهٔ بریتانیا است. هیچ کس درست و حسابی نمیدانست این نفوذ چه طوری است و روی چی تأثیر گذاشته، اما باوری بود که دست از سر مملکتشان برنداشت و همیشه بود. و اشکال دسیسهآمیزی هم به خودش میگرفت، مثلاً این که مصدق در واقع عامل بریتانیا است.
شاه بخاطر ولیعهد ادارهٔ کشور را رها نکرد
شاه آن قدر ضعیف بود که نمیتوانست طمع خانوادهاش را مهار کند...پسر بزرگش را خیلی ناجور لوس کرده بود...شاه میدانست پسر بزرگش که قرار بود بعد از او شاه بشود، واقعاً چیزهایی را که برای نگه داشتن مملکت لازم است، ندارد...شاه هر دو سال یکبار تمام فرماندههای ارشد نیروی دریاییاش را مرخص و عوض میکرد...کلی از مؤسسههای بریتانیایی قراردادهایشان را با ایران به یمن شاپور ریپورتر مساعدتهای او توانستند ببندند...شاپور ریپورتر هیچوقت نباید لقب «سر» میگرفت، ولی گرفت.
شاه احساس میکرد سقراط است
یک بخشی از وجود شاه زرتشتی بود نه مسلمان...شاه قوبلایخان را هم درونش داشت ــ ما عادت داشتیم صداهایی کهن از درون او بشنویم که پیشگویی جنگ میکردند...شاه در پاسارگاد سخنرانیای کرد به لحن لابه و التماس خطاب به استخوانهای اجدادش. تقریباً داشت به روح کوروش التماس میکرد...من نمیتوانستم با اطمینان بگویم شاه مسلمان واقعی است و فکر میکنم این یکی از چیزهایی بود که باعث شد آن جشنهای دو هزار و پانصدمین سالگرد کوروش کبیر را راه بیندازد... سفیر امریکا تقریباً تا دم ربوده شدن رفت.
دعوت ملکه، شاه را تغییر داد
گذاشتیم شاه شارجه را بگیرد، همزمان که داشتیم امارات متحده عربی را تأسیس میکردیم...برای ایران لازم بود در مورد آنجا با آن شاهراه حیاتیاش، احساس آسودگی کند و خیالش راحت باشد تا بعد بتواند از امارات تازه متحد عربی دست بردارد...ملکه سر مسابقات اسبدوانی اَسکُت از شاه و شهبانو در قصر وینزور پذیرایی کرد....به ملکه گفتم مردهای ایرانی سوار مادیان نمیشوند، حتی سوار نرهای اخته هم نمیشوند...دعوت ملکه از شاه فداکاری بزرگی بود. ملکه تعطیلات کوتاه مدتش را فدا کرد.
شاه ظرف ۲۴ ساعت شارجه را گرفت
شاه میخواست ایران را جوری بسازد که بشود پادشاهی خاورمیانه...ما اصلاً انتظار نداشتیم بتوانیم مجموعهای از شیخنشینهای کوچک را با همدیگر جمع کنیم...مذاکره کردن سر قضیه جزایر با شاه خیلی سخت بود...میتوانستیم سر تُنبها خیلی راحت و ساده به راهحل و توافق برسیم، اما در واقعیت قضیه خیلی زمان بُرد... اسدالله علم مانع میشد قضایا به سمتی برود که به بنبست برسیم...شاه موضوع شارجه را به نفع خودش تمام کرد. نصف شارجه را گرفتند و شیخ شارجه هم خبر شد و توی همان نصفهٔ دیگر ماند و کاری نکرد.
مهندس حسیبی مذاکرات نفت با مصدق را خراب کرد
سال ۱۹۵۱ یک ماهی یا در همین حدود همراه هیات اعزامی نمایندهٔ بریتانیا برای مذاکرات با مصدق رفته بودم به ایران...مصدق حوصلهٔ سفارت بریتانیا را نداشت، آنها توی بازی نبودند... شاه به آن دسته از افراد وزارت امور خارجۀ بریتانیا که اسمشان را گذاشته بود «عشق اعراب» بسیار مشکوک بود. شاه نفرت شخصی شدیدی از جهان عرب داشت...شاه توی یکی از آن دورههای معمول شک عظیمش به بیبیسی و پانوراما و همهٔ اینها بود، شکی که بعدها هم قرار بود به تناوب سروکلهاش پیدا شود. من که خیلی زود با این شک رودررو شدم.
مطالب کمتر
+ آدمسوزی در سینما رکس
- آدمسوزی در سینما رکس
گفتوگوی تاریخ ایرانی با موسوی تبریزی: آتشسوزی سینما رکس کار ساواک بود
به مردم در حال فرار از سینما تیراندازی شد...دادگاه سینما رکس بهترین دادگاه بعد از انقلاب بود...آشور تحت فشار اعتراف کرد.
گوزنهایی که در آتش رکس سوختند- محمد عیدانی، استاد دانشکده هنر دانشگاه ملبورن استرالیا
در جامعه بسته و خفقانآور رژیم پهلوی وجود سینما رکس در آبادان و خرمشهر برای همه ما خیلی مهم و مطرح بود...فیلمهای مسعود کیمیایی به خصوص فیلم «خاک» او و از همه مهمتر «گوزنها» تفسیر هنری مهمی بود از فضای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی آن زمان جامعه ایران... تماشاگران فیلم «گوزنها» با مرگ فاجعهوار خود به این اثر هنری معنایی ژرفتر و جاودانی بخشیدند...آتشسوزی رکس آغاز وحشتباری برای ما بود...آیا آنهایی که به آتشسوزی رکس فکر میکنند از خود سوال کردهاند چه نوع شهروندانی آن شب در سینما حضور داشتند؟
سینماهای آبادان به روایت آمار/ شهر نفت و فیلم
قبل از انقلاب، آبادان را شهر سینماها میگفتند. قلب نفتیِ ایران، آن سالها بعد از تهران بیشترین تعداد سینماها را داشت...سینما تاج سابق که اکنون هم در آبادان پا برجاست، معماری انگلیسی دارد. برای ساختن این سینما همه چیز حتی آجرهایش را هم از لندن آوردند...سینما بهمنشیر و پیروز مخصوص کارکنان شرکت نفت و اعضای خانوادههای آن بود...تابستانها هر ماهه بیش از ۷۵ هزار بلیت در سینماهای شرکت نفت و ۷۰ هزار بلیت در سینماهای شهر به فروش میرسید.
فیلمی تکاندهنده از کشتهشدگان واقعه سینما رکس آبادان
فیلم «قصۀ شب» روایتی است مستند از فاجعه آتشسوزی سینما رکس که عباس امینی آن را در سال ۱۳۸۷ ساخت و همان سال در سینما نفت آبادان که دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس هم آنجا برگزار شده بود، با حضور مسوولان آبادان اکران شد. این فیلم مستند که تهیه کننده آن مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است، تاکنون در چندین جشنواره به نمایش درآمده است. «تاریخ ایرانی» بخشهایی از فیلم «قصه شب» را انتخاب کرده که حاوی صحنههایی تکاندهنده از قربانیان واقعه و مراسم تدفین و عزاداری آبادانیهاست.
نمایش وحشت از آرورا تا آبادان/ انگیزه قاتلان تماشاچیان سینما رکس چه بود؟
آتشسوزی سینما رکس تا پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر بدترین عمل تروریستی در تاریخ نوین بود...شرایط آتشسوزی و ناکارآمدی پلیس و نیروهای امدادگر باعث سوءظن مردم شد...کشتن چهار صد نفر انسان بیگناه برای عموم ایرانیان قابل بخشش و فراموشی نبود...ذهنیت عاملان کشتار را که بررسی کنیم با توهمی ژرف، روانگسیختگی درمانناپذیر و غرور به شدت جریحهدار شدهشان مواجه میشویم...تیرانداز آرورا نیز لابد مانند آتشزنندگان سینما رکس آبادان دچار توهم بوده و به خاطر رسیدن به شهرت و آوازه به خشونتی هراسانگیز دست زد.
ایران پس از آبادان/ گزارش مجله تایم از بازتابهای سیاسی آتشسوزی سینما رکس
تراژدی رکس سیلی از تلخی به راه انداخت؛ حس زهرآگین و یکسان نسبت به عاملان آتش زدن سینما و همچنین مقامات بیکفایت محلی که ناکارآمدیشان به طور حتم در افزایش کشتار سهیم بوده است...یکی از شاهدان بعدا این اتهام را مطرح کرد که مرکز پلیسی که تنها یک کوچه با رکس فاصله داشته هیچ کوششی برای آزادی افرادی که در دوزخ گرفتار آمده بودند نکرد....پلیس شش متهم را بازداشت کرد، یکی از آنها صاحب سینما رکس بود، اتهامش سهلانگاری در دستور به کارکنانش برای قفل کردن ورودیهای سینما برای ممانعت از داخل شدن تروریستها بود
وقایعنگاری آتشسوزی سینما رکس آبادان
مارکسیستهای اسلامی سینما رکس را آتش زدند... اسلام سوزاندن مورچه را هم حرام میداند چه برسد به انسان...گروه «انقلاب سیاه» مسوولیت آتشسوزی سینما رکس آبادان را به عهده گرفت...لااقل ذغال پسرم را بدهید میخواهم خاکش کنم، بدانم قبرش کجاست...صدای ناله و ضجه و جیز جیز ناشی از سوختن گوشت تماشاچیان آدم را منقلب میکرد... در شکم زنی که نه ماهه حامله بود جسد سوخته جنینی به خوبی پیدا بود...مرد ۴۵ سالهای که کولبار غم و درد به زانویش نشانده بود با شنیدن خبر مرگ چند تن از بستگانش سکته کرد و مرد.
ناشنیدههایی از آتشسوزی سینما رکس/ آتشنشانی باخبر نشد، شهربانی دیر رسید
اکثر کشتهشدگان واقعه سینما رکس کارگران شرکت نفت بودند...ساواک در این ماجرا به شدت دوگانه برخورد کرد...سینما رکس امکانات ایمنی خیلی ضعیفی داشت...چند شب قبل از آن شایعه شده بود که میخواستند سینما سهیلا را آتش بزنند...دو نفر از عاملین آتشسوزی از دستفروشهای سینما بودند...آتشنشانی اصلا مطلع نشد و ماموران آن هم هیچ گناهی نداشتند. اما متاسفانه بعد از انقلاب همهشان را دستگیر و محاکمه و زندانی کردند...موضوع رکس هنوز در آبادان آتش زیر خاکستر است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با مستندساز قصه شب: درباره سینما رکس همه سکوت میکنند
در آبادان یک خیابان هم به اسم شهدای سینما رکس وجود ندارد...حادثه سینما رکس مدتهاست که از تقویم حذف شده است...روایت این است که سینما را ساواک سوزانده است خیلی خب ما هم همین را میگوییم، پس بگذارید دربارهاش صحبت شود...یکسری مزایایی که به خانواده شهدا تعلق میگرفت به شهدای رکس تعلق نگرفت...بخشهایی از دادگاه رکس در فیلم حذف شد... مدیر سینما که اعدام شد گناهکار نبود...از خروجی دستشوییهای سینما نزدیک به ۲۰ نفر فرار کردند...۴ هزار تومان بابت هر جان باخته به خانوادهها دادند.
در خیابانهای آبادان با یاد سینما رکس/ همشهریان قربانیان از آدمسوزان در خرماپزان میگویند
سینما که سوخت، جنازهها را آوردند خاکستان. جنازه که نه، چربیهای سوختهٔ آدم، «صدای پوکیدن جمجمه میآمد. شعلهها شفاف بودند.»...انقلاب از همین سینما شروع شد. همین یک ماه پیش رفتم دیدم قبرها را کندهاند و زمینش را صاف کردهاند و اسمش را گذاشتهاند یادبود سینما رکس آبادان...قبری برای یادبود باقی نگذاشته بودند...همیشه دوست داشتم بدونم سینما کجای فیلم «گوزنها» آتیش گرفت. شاید جایی که "سد رسول" داد میزد: میـــای؟ یا بیـــام؟...خیلیها معتقدند مشعل انقلاب با شعلههای سینما رکس روشن شد.
عامل آتشسوزی سینما رکس؛ از اقرار در خانه تا اعتراف در دادگاه/ کبریت را من کشیدم!
من حسین تکبعلیزاده طبق یک توطئه حساب شده در معرض اتهام آدمسوزی سینما رکس آبادان قرار گرفتهام...جنازه یکی از عاملان آتشسوزی پیدا نشد.
آتشسوزی سینما رکس و عاملان نامعلومش/ آتشی که بر هیزم انقلاب افتاد
در مورد عاملان آتشسوزی سینما رکس نظریههای بسیاری شنیدهام اما هیچ شواهد قانعکنندهای وجود ندارد که یکی از آنها را اثبات کند. همان طور که حکومت شاه نیز اعلام کرده بود ماجرا نمیتوانست کار تندروهای اسلامی باشد...برخی انگشت اتهام خود را به سوی ساواک نشانه گرفتند.... اگر این کشتار را حکومت انجام داده باشد باید گفت که نسنجیدهترین کار ممکن را کرد...فاجعه سینما رکس برداشت اکثریت خاموش و مردد مردم ایران را تغییر داد تا با جنبش ضد شاه همدلی پیدا کنند.
مطالب بیشتر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با موسوی تبریزی: آتشسوزی سینما رکس کار ساواک بود
به مردم در حال فرار از سینما تیراندازی شد...دادگاه سینما رکس بهترین دادگاه بعد از انقلاب بود...آشور تحت فشار اعتراف کرد.
گوزنهایی که در آتش رکس سوختند- محمد عیدانی، استاد دانشکده هنر دانشگاه ملبورن استرالیا
در جامعه بسته و خفقانآور رژیم پهلوی وجود سینما رکس در آبادان و خرمشهر برای همه ما خیلی مهم و مطرح بود...فیلمهای مسعود کیمیایی به خصوص فیلم «خاک» او و از همه مهمتر «گوزنها» تفسیر هنری مهمی بود از فضای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی آن زمان جامعه ایران... تماشاگران فیلم «گوزنها» با مرگ فاجعهوار خود به این اثر هنری معنایی ژرفتر و جاودانی بخشیدند...آتشسوزی رکس آغاز وحشتباری برای ما بود...آیا آنهایی که به آتشسوزی رکس فکر میکنند از خود سوال کردهاند چه نوع شهروندانی آن شب در سینما حضور داشتند؟
سینماهای آبادان به روایت آمار/ شهر نفت و فیلم
قبل از انقلاب، آبادان را شهر سینماها میگفتند. قلب نفتیِ ایران، آن سالها بعد از تهران بیشترین تعداد سینماها را داشت...سینما تاج سابق که اکنون هم در آبادان پا برجاست، معماری انگلیسی دارد. برای ساختن این سینما همه چیز حتی آجرهایش را هم از لندن آوردند...سینما بهمنشیر و پیروز مخصوص کارکنان شرکت نفت و اعضای خانوادههای آن بود...تابستانها هر ماهه بیش از ۷۵ هزار بلیت در سینماهای شرکت نفت و ۷۰ هزار بلیت در سینماهای شهر به فروش میرسید.
فیلمی تکاندهنده از کشتهشدگان واقعه سینما رکس آبادان
فیلم «قصۀ شب» روایتی است مستند از فاجعه آتشسوزی سینما رکس که عباس امینی آن را در سال ۱۳۸۷ ساخت و همان سال در سینما نفت آبادان که دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس هم آنجا برگزار شده بود، با حضور مسوولان آبادان اکران شد. این فیلم مستند که تهیه کننده آن مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است، تاکنون در چندین جشنواره به نمایش درآمده است. «تاریخ ایرانی» بخشهایی از فیلم «قصه شب» را انتخاب کرده که حاوی صحنههایی تکاندهنده از قربانیان واقعه و مراسم تدفین و عزاداری آبادانیهاست.
نمایش وحشت از آرورا تا آبادان/ انگیزه قاتلان تماشاچیان سینما رکس چه بود؟
آتشسوزی سینما رکس تا پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر بدترین عمل تروریستی در تاریخ نوین بود...شرایط آتشسوزی و ناکارآمدی پلیس و نیروهای امدادگر باعث سوءظن مردم شد...کشتن چهار صد نفر انسان بیگناه برای عموم ایرانیان قابل بخشش و فراموشی نبود...ذهنیت عاملان کشتار را که بررسی کنیم با توهمی ژرف، روانگسیختگی درمانناپذیر و غرور به شدت جریحهدار شدهشان مواجه میشویم...تیرانداز آرورا نیز لابد مانند آتشزنندگان سینما رکس آبادان دچار توهم بوده و به خاطر رسیدن به شهرت و آوازه به خشونتی هراسانگیز دست زد.
ایران پس از آبادان/ گزارش مجله تایم از بازتابهای سیاسی آتشسوزی سینما رکس
تراژدی رکس سیلی از تلخی به راه انداخت؛ حس زهرآگین و یکسان نسبت به عاملان آتش زدن سینما و همچنین مقامات بیکفایت محلی که ناکارآمدیشان به طور حتم در افزایش کشتار سهیم بوده است...یکی از شاهدان بعدا این اتهام را مطرح کرد که مرکز پلیسی که تنها یک کوچه با رکس فاصله داشته هیچ کوششی برای آزادی افرادی که در دوزخ گرفتار آمده بودند نکرد....پلیس شش متهم را بازداشت کرد، یکی از آنها صاحب سینما رکس بود، اتهامش سهلانگاری در دستور به کارکنانش برای قفل کردن ورودیهای سینما برای ممانعت از داخل شدن تروریستها بود
وقایعنگاری آتشسوزی سینما رکس آبادان
مارکسیستهای اسلامی سینما رکس را آتش زدند... اسلام سوزاندن مورچه را هم حرام میداند چه برسد به انسان...گروه «انقلاب سیاه» مسوولیت آتشسوزی سینما رکس آبادان را به عهده گرفت...لااقل ذغال پسرم را بدهید میخواهم خاکش کنم، بدانم قبرش کجاست...صدای ناله و ضجه و جیز جیز ناشی از سوختن گوشت تماشاچیان آدم را منقلب میکرد... در شکم زنی که نه ماهه حامله بود جسد سوخته جنینی به خوبی پیدا بود...مرد ۴۵ سالهای که کولبار غم و درد به زانویش نشانده بود با شنیدن خبر مرگ چند تن از بستگانش سکته کرد و مرد.
ناشنیدههایی از آتشسوزی سینما رکس/ آتشنشانی باخبر نشد، شهربانی دیر رسید
اکثر کشتهشدگان واقعه سینما رکس کارگران شرکت نفت بودند...ساواک در این ماجرا به شدت دوگانه برخورد کرد...سینما رکس امکانات ایمنی خیلی ضعیفی داشت...چند شب قبل از آن شایعه شده بود که میخواستند سینما سهیلا را آتش بزنند...دو نفر از عاملین آتشسوزی از دستفروشهای سینما بودند...آتشنشانی اصلا مطلع نشد و ماموران آن هم هیچ گناهی نداشتند. اما متاسفانه بعد از انقلاب همهشان را دستگیر و محاکمه و زندانی کردند...موضوع رکس هنوز در آبادان آتش زیر خاکستر است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با مستندساز قصه شب: درباره سینما رکس همه سکوت میکنند
در آبادان یک خیابان هم به اسم شهدای سینما رکس وجود ندارد...حادثه سینما رکس مدتهاست که از تقویم حذف شده است...روایت این است که سینما را ساواک سوزانده است خیلی خب ما هم همین را میگوییم، پس بگذارید دربارهاش صحبت شود...یکسری مزایایی که به خانواده شهدا تعلق میگرفت به شهدای رکس تعلق نگرفت...بخشهایی از دادگاه رکس در فیلم حذف شد... مدیر سینما که اعدام شد گناهکار نبود...از خروجی دستشوییهای سینما نزدیک به ۲۰ نفر فرار کردند...۴ هزار تومان بابت هر جان باخته به خانوادهها دادند.
در خیابانهای آبادان با یاد سینما رکس/ همشهریان قربانیان از آدمسوزان در خرماپزان میگویند
سینما که سوخت، جنازهها را آوردند خاکستان. جنازه که نه، چربیهای سوختهٔ آدم، «صدای پوکیدن جمجمه میآمد. شعلهها شفاف بودند.»...انقلاب از همین سینما شروع شد. همین یک ماه پیش رفتم دیدم قبرها را کندهاند و زمینش را صاف کردهاند و اسمش را گذاشتهاند یادبود سینما رکس آبادان...قبری برای یادبود باقی نگذاشته بودند...همیشه دوست داشتم بدونم سینما کجای فیلم «گوزنها» آتیش گرفت. شاید جایی که "سد رسول" داد میزد: میـــای؟ یا بیـــام؟...خیلیها معتقدند مشعل انقلاب با شعلههای سینما رکس روشن شد.
آتشسوزی سینما رکس و عاملان نامعلومش/ آتشی که بر هیزم انقلاب افتاد
در مورد عاملان آتشسوزی سینما رکس نظریههای بسیاری شنیدهام اما هیچ شواهد قانعکنندهای وجود ندارد که یکی از آنها را اثبات کند. همان طور که حکومت شاه نیز اعلام کرده بود ماجرا نمیتوانست کار تندروهای اسلامی باشد...برخی انگشت اتهام خود را به سوی ساواک نشانه گرفتند.... اگر این کشتار را حکومت انجام داده باشد باید گفت که نسنجیدهترین کار ممکن را کرد...فاجعه سینما رکس برداشت اکثریت خاموش و مردد مردم ایران را تغییر داد تا با جنبش ضد شاه همدلی پیدا کنند.
مطالب کمتر
+ ۷۰ سال با روزنامه کیهان
- ۷۰ سال با روزنامه کیهان
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمود عسکریه، دبیر انجمن اسلامی کیهان (۲):میخواستیم کیهان را به صاحبان انقلاب تحویل دهیم
انجمن اسلامی کیهان مسوول تصفیه روزنامهنگاران نبود...آمدن مهدیان به کیهان برای من معماست.
محمد بلوری در گفتوگو با تاریخ ایرانی: گفتم تا سانسور هست روزنامه چاپ نمیکنم
گفتند تو با گذاشتن عکس گل سرخ، گلسرخی را تداعی کردی... بخاطر نوشتن گزارشی درباره گوگوش بازداشت شدم... سانسور به این شکل بود که هر انتقادی داری بگو اما راجع به شاه ننویس. از هر چه بود میتوانستی انتقاد کنی، از نخستوزیر گرفته تا وکلای مجلس. یک آزادی نسبی بود، اما ساواک اعمال سانسور هم میکرد...درباره چریکهای فدایی خلق ما مینوشتیم «مردان مسلح» ساواک دستور داده بود که بنویسید «خرابکار».....بازرگان طعنه زد که نطق من را هم سانسور میکنند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمود عسکریه (۱): ویزیتور یا تحصیلدار کیهان نبودم
از ابتدای جوانی تا امروز، به هیچ حزب و دسته و محفلی نپیوستهام...مامور جایی در جایی و بالاخره «دوجانبه» نبودم...توفیق یافتم مشاغل و مسوولیتهای مختلفی را در هر سه بخش اداری، فنی و تحریریه کیهان تجربه کنم؛ از سرایداری بگیرید تا سردبیری!... عکسی از من در جشن سندیکای کارکنان مطبوعات را به همه دادند تا بدانند که بیدینم!...خاتمی دستی به شانهام زد و فرمود برو به کارت بچسب که کیهان به امثال تو نیاز دارد...رفقای مارکسیست درباره من میگفتند «از شمال شهر میاد، بچه سرمایهداره!»!
نگاهی به عزل ناگهانی ابراهیم یزدی از سرپرستی کیهان/ سرمقالههایی که ناتمام ماند
حزبالله به معنای حاکمیت یک سازمان سیاسی مشخص و معینی، با تعدادی از اعضای معین و جدا از سایر افراد جامعه نیست. حزبالله به معنای حاکمیت فکر و اندیشهٔ توحیدی است...تنها راه رشد اسلامی جامعه، ایجاد جامعهٔ باز است، نه جامعهٔ بسته و زیر سلطه...پذیرش حاکمیت الله هرگز به معنای «دیکتاتوری و استبداد»، از هر نوع پرولتاریایی آن یا نوع مستضعفان و یا صلحا نیست...به کار بردن کلماتی از قبیل «لیبرالیسم، بورژوازی ملی، و سازشکار» اینها همه محصول تفکر مارکسیستی است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمد مهاجری: کیهان گهگاه به اطلاعات محرمانه دسترسی داشت
کیهان در برابر هفده، هجده روزنامه اصلاحطلب ایستاد و هر وقت که اراده میکرد به راحتی میتوانست به تنهایی به اصطلاح همه آنان را «لوله» کند...در روزنامه «صبح امروز» اخباری منتشر میشد که کاملا امنیتی و محرمانه بود، در حالی که کیهان دسترسی به این اطلاعات برای انتشار نداشت...ایراد به خبرنویسی کیهان را وارد میدانم...آقای شریعتمداری و آقای سعید امامی به شدت با هم مشکل داشتند...از دو سه روز مانده به دوم خرداد دریافته بودیم که آقای خاتمی برنده انتخابات است...شریعتمداری دایرةالمعارف جوک و لطیفه است.
دوره خاتمی از بهترین مقاطع کیهان بعد از انقلاب بود
پس از تصفیه همکارانمان دست به اعتصاب زدیم...زنگ میزدم به دفتر حزب توده یا دفتر چریکهای فدایی اکثریت یا مجاهدین خلق و نظراتشان را میگرفتم...زمانی که سفارت امریکا تسخیر شد صفحه ۵ کیهان سه ماه اختصاص پیدا کرد به اینکه «امپریالیسم چیست؟»...۱۱ سال هیچ اسمی از من در کیهان نبود...شریعتمداری وقتی آمد یک اطلاعیه داد که هر کسی بخواهد میتواند با دو ماه خدمت بازخرید شود که خیلیها رفتند...گفتند توبهنامه بنویسید و تلویحا بگویید غلط کردم...بازگشت من به کیهان اشتباه بزرگی بود.
مینو بدیعی در گفتوگو با تاریخ ایرانی(۱): در دوره بختیار هر چه میخواستیم مینوشتیم
به سرویس گزارش روزنامه کیهان میگفتند سرویس پرولتاریا...سرویس سیاسی سرویس یقه سفیدان روزنامه بود...در کیهان همه چپی بودند...از اول مهر ۵۷ تا ۱۳ آبان من هر روز جلوی دانشگاه تهران بودم و کارم تهیه خبر از تظاهرات دانشجویان بود...بعد از اعتصاب مطبوعات ما با اتفاق خوبی روبرو شدیم و آن تعیین شورای سردبیری انتخابی توسط اعضای روزنامه بود ...هوشنگ اسدی گفت تیتری زدیم که اندازه کف دست من است...کیهان برای نخستین بار عنوان امام را به کار برد.
تاریخ معاصر ایران به روایت روزنامه کیهان-۲
کیهان روزهای تلخ و شیرین و رخدادهای مهم پس از انقلاب را چگونه ثبت کرد؟ از اشغال سفارت آمریکا تا پایان اشغال خرمشهر، از شهادت مسوولان جمهوری اسلامی تا انتخاب مسوولان جدید و... هر یک تصاویری ماندگار در صفحات نخست روزنامه کیهان برجای گذاشته که نگاهی به آنها مروری است بر تحولات تاریخ معاصر ایران.
تاریخ معاصر ایران به روایت روزنامه کیهان-۱
کیهان روزهای به یادماندنی تاریخ معاصر ایران را چگونه ثبت کرد؟ از استعفای مصدق در تیر ۳۱ تا کودتا علیه وی در مرداد ۳۲، از زمامداری علی امینی تا قیام ۱۵ خرداد و انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷، همه را در آینه صفحات نخست کیهان میشود دید و مرور کرد.
گفتوگوی اختصاصی تاریخ ایرانی با سید محمد خاتمی: حکم سرپرستی کیهان را از رادیو شنیدم
گفتم شعار «مرگ بر خاتمی» را پاک نکنید...کیهان امروز نسبتی با کیهانی که امام میخواست، ندارد...کیهان فرهنگی فرصت و روزنه مهمی بود که در عرصه اندیشه و فکر و تبادل نظر گشوده شد...آقای اصغری را به عنوان مدیرمسئول معرفی کردم ولی از جاهای دیگر فشار آمد که آقای نصیری باشد...شاید توسط قلم من هم به عزیزان و بزرگانی در این مملکت جفا شده باشد. به هر حال هر کس در زندگیاش از این اشتباهات و مشکلات وجود دارد...یکی از جاهایی که بسیاری از چپها تزریق میشدند همین کیهان بود.
تسخیر کیهان به روایت مهدی سحابی/ چگونه ۲۰ روزنامهنگار را تصفیه کردند؟
در زمانی که روزنامه کیهان در ۸ صفحه منتشر میشد، بارها از زبان معترضان شنیده میشد که هر دوازده صفحه کیهان در دست کمونیستهاست!...در زمینه گرایشهای سیاسی روزنامهنگاران کیهان و بازتاب این گرایش در صفحات روزنامه مکان خاصی را باید به طرفداران حزب توده داد...روزنامهنگاران اخراجی که بعدها به گروه بیست نفر معروف شد، از دو عضو شورای سردبیری، دو روزنامهنگار با بیش از ۱۵ سال سابقه، ۷ روزنامهنگار با سوابقی بین ۶ تا ۱۰ سال و ۹ روزنامهنگار با سوابقی میان یک تا ۳ سال تشکیل میشد.
اختلافات من با خاتمی بر سر مقاله مهاجرانی اوج گرفت
از طرف آقای ابراهیم اصغرزاده به من پیشنهاد همکاری با دفتر نمایندگی کیهان در قم شد که پذیرفتم و در اواسط سال ۶۵ کار را شروع کردم...پس از یک سال حضور در سرویس مقالات با حکم آقای اصغری و موافقت آقای خاتمی عضو سردبیری روزنامه کیهان شدم...به دستور رهبری مدیر مسئول کیهان شدم...کیهان هیچگاه خنثی و بیخاصیت نبود...خدا خدا میکردم که کیهان را ترک کنم...کیهان هیچگاه از صبغه انتقادی و حلاجی کردن صریح و بیملاحظه امور کشور عاری و خالی نبود...مساله تهاجم فرهنگی یکی از محورهای مهم کاری کیهان بود.
محمد دهقانی آرانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: شاه گفت یک عده کمونیست در کیهان جمع شدهاند
کار در بارفروشی را رها کردم و رفتم کیهان خبرنگار شدم... در دوره نخستوزیری امینی رابطه دولت با کیهان خیلی خوب نبود و یک دفعه آگهیهای دولتی قطع شد، در حالی که یکی از عمدهترین منابع درآمدی ما بود... در اوایل دهه ۵۰ برخی اسامی و کلماتی مثل سازمانهای آزادیبخش، گل سرخ، استکبار و امپریالیسم امکان چاپ در روزنامه را نداشت...سمسارزاده وابسته به دربار و شاه نبود...رحمان هاتفی گفت وقتی بر میگردم که بقیه هم برگردند...۵ روز بعد از آمدن شریعتمداری پس از ۳۴ سال تقاضای بازخرید کردم.
ربع قرن کیهاننشینی در گفتوگوی تاریخ ایرانی با فریدون صدیقی: خون من لای جرز دیوارهای کیهان در جریان است
۶ ماه به فرقانی صندلی برای نشستن نداده بودند...کیهان پیش از انقلاب توانسته بود نخبگان را در تحریریه خود جمع کند...شاهچراغی فهم بسیار بالایی در روزنامهنگاری داشت...۴ بار به صورت کتبی درخواست استعفایم را به آقای صفارهرندی دادم، او به دست آقای شریعتمداری میرساند و هر بار جواب رد به آن میدادند...کیهان همچنان تیترهای جذابی دارد و جریانساز است...همکاری با آقای خاتمی جالب و جذاب بود...سانسور پیش از انقلاب در نبودن و ندادن اطلاعات بود...در دوره جنگ موضوع بر فرم غلبه داشت.
روزنامهنگاری منتقد خصلت مکتب کیهان است
رحمان هاتفی گفت روزنامهنگار موفقی میشوی...بخاطر تیتر «نامردهای ریاست جمهوری» بازداشت شدم.
کالبدشناسی تاریخی کیهان/ روزگار یک روزنامه
اساس انتشار کیهان را «حفظ وحدت ملی» و مقابله با مخاطراتی تشکیل میداد که در آن زمان کشور را مورد هجمه قرار داده بود...محل جدید کیهان روی مخروبههای یک کلیسا و یک مدرسه ارامنه، روبروی محل قدیمتر این روزنامه ساخته شد....در دی ماه سال ۱۳۵۳، در موسسه کیهان ۱۲۰۰ نفر کار میکردند که از این تعداد ۷۰۰ نفر کارگر، ۴۰۰ کارمند و حدود ۱۰۰ نفر نویسنده، خبرنگار و مترجم بودند... تیراژ کیهان در سال ۱۳۵۳ به حدود ۲۰۰ هزار نسخه رسید که یک سوم آن در تهران فروخته میشد که این تیراژ در سال ۱۳۵۵ به ۳۰۰ هزار نسخه رسید.
روزی که عکس امام خمینی در کیهان چاپ شد
از آغاز انتشار کیهان ما هم تندرو بودیم و هم چپرو، اما کدام چپ؟ چپ ملی، نه چپ وابسته... شاهنشاه فرمودند: «ما از دست کیهان و شما چه باید بکنیم؟ مسئولین مملکتی را که میبینم، از نخستوزیر گرفته تا مقامات امنیتی و وزراء و استانداران، همه از شما شکایت دارند که خبرهای آنها را چاپ نمیکنید.»...شاید به دلیل اشارۀ مقامات امنیتی بود که کیهان از ابتدا خبرهای مربوط به آیتالله خمینی را بدون عکس چاپ میکرد. با روزنامه اطلاعات قرار گذاشتیم که هر وقت بخواهیم عکس را چاپ کنیم با هم این کار را بکنیم.
فرقانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هرگاه کیهان با مردم بود تیراژ آن رشد میکرد
امیر طاهری فردی خوش قلم و با ذوق بود که ما چیزهای زیادی از او آموختیم... تحریریه کیهان در نیمه اول دهه ۵۰ ملغمهای بود از گرایشهای سیاسی و چریک فدایی و تودهای و مجاهد خلق و نیروهای مسلمان را در خود جای داده بود... مصباحزاده هیچ وقت نیروهایی که قابلیت داشتند را از دست نمیداد... عکس امام حتی در آرشیو کیهان وجود نداشت و یکی از همکاران این عکس را از منزل آورد و چاپ شد و تیراژ کیهان به بالای یک میلیون و ۲۰۰ هزار رسید ...کیهان مقاله رشیدی مطلق را چاپ نکرد.
با کمک ۵۰ هزار تومانی شاه، کیهان را راه انداختیم
فرامرزی و من دوتایی کیهان را شروع کردیم و اسم کیهان را هم فرامرزی انتخاب و پیشنهاد کرد...اعلیحضرت گفتند: «اگر من میخواهم یک روزنامهای درست بشود، اگر من میخواهم شما این کار را انجام بدهید اولین هدف ما این است که ما این نیروی خارجی را از مملکت بیرون کنیم.»...حسین فردوست صد و پنجاه هزار تومان برای خرید چاپخانه آورد...روزنامههای فکاهی نوشتند صاحب امتیاز روزنامه کیهان رادیوفروش شد و مدیر روزنامه ساعتفروش...هر چه پول میآمد توی روزنامه به مصرف خرید کاغذ میرسید.
مطالب بیشتر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمود عسکریه، دبیر انجمن اسلامی کیهان (۲):میخواستیم کیهان را به صاحبان انقلاب تحویل دهیم
انجمن اسلامی کیهان مسوول تصفیه روزنامهنگاران نبود...آمدن مهدیان به کیهان برای من معماست.
محمد بلوری در گفتوگو با تاریخ ایرانی: گفتم تا سانسور هست روزنامه چاپ نمیکنم
گفتند تو با گذاشتن عکس گل سرخ، گلسرخی را تداعی کردی... بخاطر نوشتن گزارشی درباره گوگوش بازداشت شدم... سانسور به این شکل بود که هر انتقادی داری بگو اما راجع به شاه ننویس. از هر چه بود میتوانستی انتقاد کنی، از نخستوزیر گرفته تا وکلای مجلس. یک آزادی نسبی بود، اما ساواک اعمال سانسور هم میکرد...درباره چریکهای فدایی خلق ما مینوشتیم «مردان مسلح» ساواک دستور داده بود که بنویسید «خرابکار».....بازرگان طعنه زد که نطق من را هم سانسور میکنند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمود عسکریه (۱): ویزیتور یا تحصیلدار کیهان نبودم
از ابتدای جوانی تا امروز، به هیچ حزب و دسته و محفلی نپیوستهام...مامور جایی در جایی و بالاخره «دوجانبه» نبودم...توفیق یافتم مشاغل و مسوولیتهای مختلفی را در هر سه بخش اداری، فنی و تحریریه کیهان تجربه کنم؛ از سرایداری بگیرید تا سردبیری!... عکسی از من در جشن سندیکای کارکنان مطبوعات را به همه دادند تا بدانند که بیدینم!...خاتمی دستی به شانهام زد و فرمود برو به کارت بچسب که کیهان به امثال تو نیاز دارد...رفقای مارکسیست درباره من میگفتند «از شمال شهر میاد، بچه سرمایهداره!»!
نگاهی به عزل ناگهانی ابراهیم یزدی از سرپرستی کیهان/ سرمقالههایی که ناتمام ماند
حزبالله به معنای حاکمیت یک سازمان سیاسی مشخص و معینی، با تعدادی از اعضای معین و جدا از سایر افراد جامعه نیست. حزبالله به معنای حاکمیت فکر و اندیشهٔ توحیدی است...تنها راه رشد اسلامی جامعه، ایجاد جامعهٔ باز است، نه جامعهٔ بسته و زیر سلطه...پذیرش حاکمیت الله هرگز به معنای «دیکتاتوری و استبداد»، از هر نوع پرولتاریایی آن یا نوع مستضعفان و یا صلحا نیست...به کار بردن کلماتی از قبیل «لیبرالیسم، بورژوازی ملی، و سازشکار» اینها همه محصول تفکر مارکسیستی است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمد مهاجری: کیهان گهگاه به اطلاعات محرمانه دسترسی داشت
کیهان در برابر هفده، هجده روزنامه اصلاحطلب ایستاد و هر وقت که اراده میکرد به راحتی میتوانست به تنهایی به اصطلاح همه آنان را «لوله» کند...در روزنامه «صبح امروز» اخباری منتشر میشد که کاملا امنیتی و محرمانه بود، در حالی که کیهان دسترسی به این اطلاعات برای انتشار نداشت...ایراد به خبرنویسی کیهان را وارد میدانم...آقای شریعتمداری و آقای سعید امامی به شدت با هم مشکل داشتند...از دو سه روز مانده به دوم خرداد دریافته بودیم که آقای خاتمی برنده انتخابات است...شریعتمداری دایرةالمعارف جوک و لطیفه است.
دوره خاتمی از بهترین مقاطع کیهان بعد از انقلاب بود
پس از تصفیه همکارانمان دست به اعتصاب زدیم...زنگ میزدم به دفتر حزب توده یا دفتر چریکهای فدایی اکثریت یا مجاهدین خلق و نظراتشان را میگرفتم...زمانی که سفارت امریکا تسخیر شد صفحه ۵ کیهان سه ماه اختصاص پیدا کرد به اینکه «امپریالیسم چیست؟»...۱۱ سال هیچ اسمی از من در کیهان نبود...شریعتمداری وقتی آمد یک اطلاعیه داد که هر کسی بخواهد میتواند با دو ماه خدمت بازخرید شود که خیلیها رفتند...گفتند توبهنامه بنویسید و تلویحا بگویید غلط کردم...بازگشت من به کیهان اشتباه بزرگی بود.
مینو بدیعی در گفتوگو با تاریخ ایرانی(۱): در دوره بختیار هر چه میخواستیم مینوشتیم
به سرویس گزارش روزنامه کیهان میگفتند سرویس پرولتاریا...سرویس سیاسی سرویس یقه سفیدان روزنامه بود...در کیهان همه چپی بودند...از اول مهر ۵۷ تا ۱۳ آبان من هر روز جلوی دانشگاه تهران بودم و کارم تهیه خبر از تظاهرات دانشجویان بود...بعد از اعتصاب مطبوعات ما با اتفاق خوبی روبرو شدیم و آن تعیین شورای سردبیری انتخابی توسط اعضای روزنامه بود ...هوشنگ اسدی گفت تیتری زدیم که اندازه کف دست من است...کیهان برای نخستین بار عنوان امام را به کار برد.
تاریخ معاصر ایران به روایت روزنامه کیهان-۲
کیهان روزهای تلخ و شیرین و رخدادهای مهم پس از انقلاب را چگونه ثبت کرد؟ از اشغال سفارت آمریکا تا پایان اشغال خرمشهر، از شهادت مسوولان جمهوری اسلامی تا انتخاب مسوولان جدید و... هر یک تصاویری ماندگار در صفحات نخست روزنامه کیهان برجای گذاشته که نگاهی به آنها مروری است بر تحولات تاریخ معاصر ایران.
تاریخ معاصر ایران به روایت روزنامه کیهان-۱
کیهان روزهای به یادماندنی تاریخ معاصر ایران را چگونه ثبت کرد؟ از استعفای مصدق در تیر ۳۱ تا کودتا علیه وی در مرداد ۳۲، از زمامداری علی امینی تا قیام ۱۵ خرداد و انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷، همه را در آینه صفحات نخست کیهان میشود دید و مرور کرد.
تسخیر کیهان به روایت مهدی سحابی/ چگونه ۲۰ روزنامهنگار را تصفیه کردند؟
در زمانی که روزنامه کیهان در ۸ صفحه منتشر میشد، بارها از زبان معترضان شنیده میشد که هر دوازده صفحه کیهان در دست کمونیستهاست!...در زمینه گرایشهای سیاسی روزنامهنگاران کیهان و بازتاب این گرایش در صفحات روزنامه مکان خاصی را باید به طرفداران حزب توده داد...روزنامهنگاران اخراجی که بعدها به گروه بیست نفر معروف شد، از دو عضو شورای سردبیری، دو روزنامهنگار با بیش از ۱۵ سال سابقه، ۷ روزنامهنگار با سوابقی بین ۶ تا ۱۰ سال و ۹ روزنامهنگار با سوابقی میان یک تا ۳ سال تشکیل میشد.
محمد دهقانی آرانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: شاه گفت یک عده کمونیست در کیهان جمع شدهاند
کار در بارفروشی را رها کردم و رفتم کیهان خبرنگار شدم... در دوره نخستوزیری امینی رابطه دولت با کیهان خیلی خوب نبود و یک دفعه آگهیهای دولتی قطع شد، در حالی که یکی از عمدهترین منابع درآمدی ما بود... در اوایل دهه ۵۰ برخی اسامی و کلماتی مثل سازمانهای آزادیبخش، گل سرخ، استکبار و امپریالیسم امکان چاپ در روزنامه را نداشت...سمسارزاده وابسته به دربار و شاه نبود...رحمان هاتفی گفت وقتی بر میگردم که بقیه هم برگردند...۵ روز بعد از آمدن شریعتمداری پس از ۳۴ سال تقاضای بازخرید کردم.
اختلافات من با خاتمی بر سر مقاله مهاجرانی اوج گرفت
از طرف آقای ابراهیم اصغرزاده به من پیشنهاد همکاری با دفتر نمایندگی کیهان در قم شد که پذیرفتم و در اواسط سال ۶۵ کار را شروع کردم...پس از یک سال حضور در سرویس مقالات با حکم آقای اصغری و موافقت آقای خاتمی عضو سردبیری روزنامه کیهان شدم...به دستور رهبری مدیر مسئول کیهان شدم...کیهان هیچگاه خنثی و بیخاصیت نبود...خدا خدا میکردم که کیهان را ترک کنم...کیهان هیچگاه از صبغه انتقادی و حلاجی کردن صریح و بیملاحظه امور کشور عاری و خالی نبود...مساله تهاجم فرهنگی یکی از محورهای مهم کاری کیهان بود.
ربع قرن کیهاننشینی در گفتوگوی تاریخ ایرانی با فریدون صدیقی: خون من لای جرز دیوارهای کیهان در جریان است
۶ ماه به فرقانی صندلی برای نشستن نداده بودند...کیهان پیش از انقلاب توانسته بود نخبگان را در تحریریه خود جمع کند...شاهچراغی فهم بسیار بالایی در روزنامهنگاری داشت...۴ بار به صورت کتبی درخواست استعفایم را به آقای صفارهرندی دادم، او به دست آقای شریعتمداری میرساند و هر بار جواب رد به آن میدادند...کیهان همچنان تیترهای جذابی دارد و جریانساز است...همکاری با آقای خاتمی جالب و جذاب بود...سانسور پیش از انقلاب در نبودن و ندادن اطلاعات بود...در دوره جنگ موضوع بر فرم غلبه داشت.
کالبدشناسی تاریخی کیهان/ روزگار یک روزنامه
اساس انتشار کیهان را «حفظ وحدت ملی» و مقابله با مخاطراتی تشکیل میداد که در آن زمان کشور را مورد هجمه قرار داده بود...محل جدید کیهان روی مخروبههای یک کلیسا و یک مدرسه ارامنه، روبروی محل قدیمتر این روزنامه ساخته شد....در دی ماه سال ۱۳۵۳، در موسسه کیهان ۱۲۰۰ نفر کار میکردند که از این تعداد ۷۰۰ نفر کارگر، ۴۰۰ کارمند و حدود ۱۰۰ نفر نویسنده، خبرنگار و مترجم بودند... تیراژ کیهان در سال ۱۳۵۳ به حدود ۲۰۰ هزار نسخه رسید که یک سوم آن در تهران فروخته میشد که این تیراژ در سال ۱۳۵۵ به ۳۰۰ هزار نسخه رسید.
روزی که عکس امام خمینی در کیهان چاپ شد
از آغاز انتشار کیهان ما هم تندرو بودیم و هم چپرو، اما کدام چپ؟ چپ ملی، نه چپ وابسته... شاهنشاه فرمودند: «ما از دست کیهان و شما چه باید بکنیم؟ مسئولین مملکتی را که میبینم، از نخستوزیر گرفته تا مقامات امنیتی و وزراء و استانداران، همه از شما شکایت دارند که خبرهای آنها را چاپ نمیکنید.»...شاید به دلیل اشارۀ مقامات امنیتی بود که کیهان از ابتدا خبرهای مربوط به آیتالله خمینی را بدون عکس چاپ میکرد. با روزنامه اطلاعات قرار گذاشتیم که هر وقت بخواهیم عکس را چاپ کنیم با هم این کار را بکنیم.
فرقانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هرگاه کیهان با مردم بود تیراژ آن رشد میکرد
امیر طاهری فردی خوش قلم و با ذوق بود که ما چیزهای زیادی از او آموختیم... تحریریه کیهان در نیمه اول دهه ۵۰ ملغمهای بود از گرایشهای سیاسی و چریک فدایی و تودهای و مجاهد خلق و نیروهای مسلمان را در خود جای داده بود... مصباحزاده هیچ وقت نیروهایی که قابلیت داشتند را از دست نمیداد... عکس امام حتی در آرشیو کیهان وجود نداشت و یکی از همکاران این عکس را از منزل آورد و چاپ شد و تیراژ کیهان به بالای یک میلیون و ۲۰۰ هزار رسید ...کیهان مقاله رشیدی مطلق را چاپ نکرد.
با کمک ۵۰ هزار تومانی شاه، کیهان را راه انداختیم
فرامرزی و من دوتایی کیهان را شروع کردیم و اسم کیهان را هم فرامرزی انتخاب و پیشنهاد کرد...اعلیحضرت گفتند: «اگر من میخواهم یک روزنامهای درست بشود، اگر من میخواهم شما این کار را انجام بدهید اولین هدف ما این است که ما این نیروی خارجی را از مملکت بیرون کنیم.»...حسین فردوست صد و پنجاه هزار تومان برای خرید چاپخانه آورد...روزنامههای فکاهی نوشتند صاحب امتیاز روزنامه کیهان رادیوفروش شد و مدیر روزنامه ساعتفروش...هر چه پول میآمد توی روزنامه به مصرف خرید کاغذ میرسید.
مطالب کمتر
+ در هزارتوی جنگل سرخ
- در هزارتوی جنگل سرخ
بروم برژه، رئیس انجمن ایرانشناسی فرانسه: میرزا کوچکخان تجسم «جنگلزدگی» بود
جنگلیها درخواستهای خاص منطقهای نداشتند...در اذهان مردمی، میرزا کوچکخان به صورت نوعی «رابین هود» تجسم مییابد... یاد جنبش جنگل و رهبر آن یکی از عللی بود که فدائیان خلق ناحیهای جنگلی در گیلان را برای آغاز حرکتی چریکی انتخاب کردند...مراسم بزرگداشت خاطره شهادت میرزا با گرایشهای متضاد و تنوع انجمنهایی که یاد جنبش را استمرار میبخشند گواهی است بر اختلافها و شکافها...استناد به منطقه نه هدف که شرط محبوبیت و مردمی شدن جنبش جنگل بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با شاپور رواسانی: میرزا کوچکخان رابین هود ایران نبود
میرزا کوچکخان گفت وقتی تهران را تصرف کردیم نمایندگان مردم نوع حکومت را تعیین خواهند کرد، اما درباره نوع حکومت اظهارنظر نکرد.
جنگلیها در آینه روزنامه جنگل/ قلم بدستان تفنگ بدوش
مقصود ما عبارتپردازی و اطلاعات خارجه نیست بلکه با قلمی شکسته و افکاری خسته، با زبانی الکن میخواهیم اظهارات خود را از نظر افراد ملت بگذرانیم...جنگلیها میگویند ایرانیان باید در خانۀ خود بدون تجاوز و اذیت همسایگان براحت مشغول اصلاحات باشند...ما قبل از همه چیز طرفدار استقرار استقلال مملکت ایرانیم...بعد از احراز استقلال، اصلاحات اساسی مملکت در رفع فساد تشکیلات دولتی نقطۀ نظر ما است که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است...مقالات آتشین نوشتیم، رجزخوانیها نمودیم.
گروگانگیری برای تامین مالی جنبش جنگل
اگر کمونیزم را برگزینیم همان مردمی که به ما ایمان دارند از ما روی گردانده و حتی خواهند کوشید تا ما را از بین ببرند...کمونیست شدن چیزی نیست که فقط با اعلام کردن از طرف ما خاتمه یابد و مردم یا اقلا آنهایی که تحت رهبری ما هستند فورا آن را بپذیرند..اعلام بلشویکی از سوی ما با تمام اصولی که به عنوان اعتقادات مذهبی عنوان کردهایم منافات دارد...ما هر کسی را که با حکومت مرکزی همکاری میکرد نمیپذیرفتیم و دولت مرکزی نیز در تمام این مدت مخالف و مقابل ما بود.
ویلم فلور در گفتوگو با تاریخ ایرانی: جنگلیها ساده لوح و معصوم بودند
انتقادات ناسیونالیستها، سوسیالیستها و مذهبیها شاید به این خاطر ایجاد شده باشد که آنها احساس میکنند میرزا کوچکخان خیانت کرده است... نقد ناسیونالیستها به جنگلیها به خاطر پذیرفتن و همکاری با نفوذ شوروی به گیلان در ۱۹۲۰ و همدستی با یک نیروی خارجی بود...زمانی که روسها علاقهمندیشان را به حمایت از نهضت جنگل ابراز داشته بودند، همزمان تلاش میکردند تا سازش آتی سیاسی میان تهران و لندن در خصوص شرایط ایران را به خطر نیندازند. این نقطه نظر با میرزا کوچکخان در میان گذاشته نشد.
همراهی میرزا کوچکخان با عقاید مارکسیستی بیمعنی است
میرزا کوچکخان جوانتر از آن است که ارتباطی با جمالالدین اسدآبادی داشته باشد، ولی از میراث فکری و سیاسی او، الگوی اتحاد اسلام و آرزوی آزاد ساختن جوامع اسلامی از یوغ استعمار را درک کرده و باور داشت...میرزا در اصل طلبه بود، اما «اسلامی» به معنی طرفدار حکومت روحانیون بودن یا مدار سیاست بر شریعتگرایی گذاشتن، این طور نبود. اسلام برای میرزا یک بُعد نیرومند اتحاد است...ارزشهای عدالت اجتماعی، حکومت مردم، خودمختاری، رد ظلم و استثمار که میرزا به آنها معتقد بود، همچنان در جهت ترقی «علمی» کمونیستها بود
سفری به سرزمین جنگلیها/ در جستوجوی افسانههای میرزا کوچکخان
پیرمرد گفت: «چند سال قبل یک عده آمدند گفتند اگر کسی از رشت یا تهران آمد و از شما پرسید که این ساختمان مقرّ میرزا است بگویید بله، هست. اما...» چشمانش برق میزند و حقیقت را میگوید: «ولی آن زمان اصلاً اینجا ساختمانی نبوده.»... شاید زیر این خاکها هنوز هم اسلحههای زنگزده جنگلیها باقی مانده باشد...در گوراب زرمیخ خیلیها خود را از نوادگان و اقوام میرزا معرفی میکنند. خیلیها فامیلی «جنگلی» دارند اما پیرمردها میگویند خیلی از جنگلیها نسبتی با میرزا ندارند.
روایتی از ارتباط نهضت جنگل با حکومت کمونیستی شوروی/ قولهایی که میرزا کوچکخان از شورویها گرفت
حکومت مرکزی شوروی ذهنیت روشن و برنامه مشخصی در مورد وقایع گیلان نداشت و همه این تحولات را همانند عمل انجامشده میپذیرفت. هدف مسکو چیز دیگری بود: حداکثر بهرهبرداری از وقایع گیلان علیه انگلیس... وزیر امور خارجه شوروی در گرماگرم ماجراهای گیلان نوشت: «جمهوری ایران شوروی بدون میرزا کوچکخان هم به حیاتش ادامه میدهد. کوچکخان به عنوان یک چهره محبوب مفید است، ولی تا اندازهای هم به واسطه عدم درک کامل از سیاست انقلابی و کمتحرکی و حسابگری خود زیانآور است.»
حریق تفرقه بر هیزم نهضت/ جنگلیها پیش و پس از درگیری ملاسرا
پس از انتقال تشکیلات جنگلیان به زیده و آلیان یعنی در قلمرو ایلی حسنخان آلیانی، او در تشکیلات جنگل اقتدار و نفوذ بیرقیب یافت... کوچکخان موافق حمله به خانهٔ ملاسرا نبوده است و از این رو سازماندهی و ابتکار عمل این جریان را حسنخان و احتمالا تیمسار ثقفی به عهده داشته است...در مهر ماه ۱۳۰۰میرزا کوچکخان بیش از هر زمانی تسلط خود را بر تشکیلات جنگل از دست داده و این حسنخان آلیانی، تیمسار ثقفی و ... بودند که در خفا همه چیز را هدایت میکردند.
واکاوی واقعه ملاسرا و اتهام قتل به میرزا کوچکخان/ چه کسی حیدر عمواوغلی را کشت؟
احسان طبری واقعه ملاسرا و کشته شدن حیدرخان را ناشی از بدگمانی میرزا به دیگر اعضای نهضت و توطئه یارانش میداند...همایون کاتوزیان اختلافات میرزا کوچکخان و حیدرخان را آنگونه نمیبیند که قصد جان هم را بکنند...امیرحسین فردی نویسنده کتاب «کوچک جنگلی» معتقد است که حیدرخان به دست مجاهدان جنگل ولی خودسرانه کشته شد و میرزا در این کار نقشی نداشت...ایرج صراف بیش از همه احسانالله خان را در مظان اتهام قتل عمواوغلی میداند: «بعید نیست که تیر خلاص را هم خود احسانالله خان زده باشد.»
میرزا کوچکخان چپ اسلامی بود
میرزا کوچکخان دنبال تجزیه ایران نبود و میخواست اهداف مشروطه در سراسر ایران پیاده شود...نهضت جنگل به راحتی از سوی دستهها و گروههای مختلف سیاسی در ایران مصادره شده: اسلامگراها، سوسیالیستها و حتی ناسیونالیستها...میرزا با روسها به لحاظ فکری همراه نبود...میرزا پیرو مکتب سیدجمالالدین اسدآبادی بود...پرویز ناتل خانلری در کتاب خاطراتش مینویسد که در دوره حکومت رضاشاه کسی نمیتوانست نوشتهای در خصوص جنگل چاپ و منتشر کند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با افشین پرتو: بلشویسم برای میرزا کوچکخان ابزار دستیابی به خواستههای سیاسی بود
شما باید برای نگاه به نهضت جنگل از آن عکسها و نقاشیها و اندیشیدن به شماری از روستاییان گیلانی که در پی آنها روان بودند فاصله بگیرید. اولا همه را پاک ندانید چه آنکه اسناد بیانگر دلبستگی و وابستگی برخی از آنان به سیاستهای دیگر است...تسبیح گرداندن و گاهی استخاره گرفتن افراد بسیاری را در کنار میرزا حفظ کرد...برای میرزا کوچکخان دل بستن به آمیزهای از اسلامگرایی و ملیگرایی و بلشویسم کار سخت و قابل گریزی نبود...نهضت جنگل نامش را از درختزار نگرفته، بلکه برگرفته از روزنامه جنگل است.
درسگفتاری از هدی صابر/ جنبش جنگل؛ دستاوردها، کاستیها و ناکامیها
برای اولین بار جنبشی شکل گرفت که هم الگو داشت، هم مرامنامه... مهمترین کاستی و ناکامی جنبش جنگل این بود که حبس در منطقه شد.
مطالب بیشتر
بروم برژه، رئیس انجمن ایرانشناسی فرانسه: میرزا کوچکخان تجسم «جنگلزدگی» بود
جنگلیها درخواستهای خاص منطقهای نداشتند...در اذهان مردمی، میرزا کوچکخان به صورت نوعی «رابین هود» تجسم مییابد... یاد جنبش جنگل و رهبر آن یکی از عللی بود که فدائیان خلق ناحیهای جنگلی در گیلان را برای آغاز حرکتی چریکی انتخاب کردند...مراسم بزرگداشت خاطره شهادت میرزا با گرایشهای متضاد و تنوع انجمنهایی که یاد جنبش را استمرار میبخشند گواهی است بر اختلافها و شکافها...استناد به منطقه نه هدف که شرط محبوبیت و مردمی شدن جنبش جنگل بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با شاپور رواسانی: میرزا کوچکخان رابین هود ایران نبود
میرزا کوچکخان گفت وقتی تهران را تصرف کردیم نمایندگان مردم نوع حکومت را تعیین خواهند کرد، اما درباره نوع حکومت اظهارنظر نکرد.
جنگلیها در آینه روزنامه جنگل/ قلم بدستان تفنگ بدوش
مقصود ما عبارتپردازی و اطلاعات خارجه نیست بلکه با قلمی شکسته و افکاری خسته، با زبانی الکن میخواهیم اظهارات خود را از نظر افراد ملت بگذرانیم...جنگلیها میگویند ایرانیان باید در خانۀ خود بدون تجاوز و اذیت همسایگان براحت مشغول اصلاحات باشند...ما قبل از همه چیز طرفدار استقرار استقلال مملکت ایرانیم...بعد از احراز استقلال، اصلاحات اساسی مملکت در رفع فساد تشکیلات دولتی نقطۀ نظر ما است که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است...مقالات آتشین نوشتیم، رجزخوانیها نمودیم.
گروگانگیری برای تامین مالی جنبش جنگل
اگر کمونیزم را برگزینیم همان مردمی که به ما ایمان دارند از ما روی گردانده و حتی خواهند کوشید تا ما را از بین ببرند...کمونیست شدن چیزی نیست که فقط با اعلام کردن از طرف ما خاتمه یابد و مردم یا اقلا آنهایی که تحت رهبری ما هستند فورا آن را بپذیرند..اعلام بلشویکی از سوی ما با تمام اصولی که به عنوان اعتقادات مذهبی عنوان کردهایم منافات دارد...ما هر کسی را که با حکومت مرکزی همکاری میکرد نمیپذیرفتیم و دولت مرکزی نیز در تمام این مدت مخالف و مقابل ما بود.
ویلم فلور در گفتوگو با تاریخ ایرانی: جنگلیها ساده لوح و معصوم بودند
انتقادات ناسیونالیستها، سوسیالیستها و مذهبیها شاید به این خاطر ایجاد شده باشد که آنها احساس میکنند میرزا کوچکخان خیانت کرده است... نقد ناسیونالیستها به جنگلیها به خاطر پذیرفتن و همکاری با نفوذ شوروی به گیلان در ۱۹۲۰ و همدستی با یک نیروی خارجی بود...زمانی که روسها علاقهمندیشان را به حمایت از نهضت جنگل ابراز داشته بودند، همزمان تلاش میکردند تا سازش آتی سیاسی میان تهران و لندن در خصوص شرایط ایران را به خطر نیندازند. این نقطه نظر با میرزا کوچکخان در میان گذاشته نشد.
سفری به سرزمین جنگلیها/ در جستوجوی افسانههای میرزا کوچکخان
پیرمرد گفت: «چند سال قبل یک عده آمدند گفتند اگر کسی از رشت یا تهران آمد و از شما پرسید که این ساختمان مقرّ میرزا است بگویید بله، هست. اما...» چشمانش برق میزند و حقیقت را میگوید: «ولی آن زمان اصلاً اینجا ساختمانی نبوده.»... شاید زیر این خاکها هنوز هم اسلحههای زنگزده جنگلیها باقی مانده باشد...در گوراب زرمیخ خیلیها خود را از نوادگان و اقوام میرزا معرفی میکنند. خیلیها فامیلی «جنگلی» دارند اما پیرمردها میگویند خیلی از جنگلیها نسبتی با میرزا ندارند.
همراهی میرزا کوچکخان با عقاید مارکسیستی بیمعنی است
میرزا کوچکخان جوانتر از آن است که ارتباطی با جمالالدین اسدآبادی داشته باشد، ولی از میراث فکری و سیاسی او، الگوی اتحاد اسلام و آرزوی آزاد ساختن جوامع اسلامی از یوغ استعمار را درک کرده و باور داشت...میرزا در اصل طلبه بود، اما «اسلامی» به معنی طرفدار حکومت روحانیون بودن یا مدار سیاست بر شریعتگرایی گذاشتن، این طور نبود. اسلام برای میرزا یک بُعد نیرومند اتحاد است...ارزشهای عدالت اجتماعی، حکومت مردم، خودمختاری، رد ظلم و استثمار که میرزا به آنها معتقد بود، همچنان در جهت ترقی «علمی» کمونیستها بود
حریق تفرقه بر هیزم نهضت/ جنگلیها پیش و پس از درگیری ملاسرا
پس از انتقال تشکیلات جنگلیان به زیده و آلیان یعنی در قلمرو ایلی حسنخان آلیانی، او در تشکیلات جنگل اقتدار و نفوذ بیرقیب یافت... کوچکخان موافق حمله به خانهٔ ملاسرا نبوده است و از این رو سازماندهی و ابتکار عمل این جریان را حسنخان و احتمالا تیمسار ثقفی به عهده داشته است...در مهر ماه ۱۳۰۰میرزا کوچکخان بیش از هر زمانی تسلط خود را بر تشکیلات جنگل از دست داده و این حسنخان آلیانی، تیمسار ثقفی و ... بودند که در خفا همه چیز را هدایت میکردند.
روایتی از ارتباط نهضت جنگل با حکومت کمونیستی شوروی/ قولهایی که میرزا کوچکخان از شورویها گرفت
حکومت مرکزی شوروی ذهنیت روشن و برنامه مشخصی در مورد وقایع گیلان نداشت و همه این تحولات را همانند عمل انجامشده میپذیرفت. هدف مسکو چیز دیگری بود: حداکثر بهرهبرداری از وقایع گیلان علیه انگلیس... وزیر امور خارجه شوروی در گرماگرم ماجراهای گیلان نوشت: «جمهوری ایران شوروی بدون میرزا کوچکخان هم به حیاتش ادامه میدهد. کوچکخان به عنوان یک چهره محبوب مفید است، ولی تا اندازهای هم به واسطه عدم درک کامل از سیاست انقلابی و کمتحرکی و حسابگری خود زیانآور است.»
واکاوی واقعه ملاسرا و اتهام قتل به میرزا کوچکخان/ چه کسی حیدر عمواوغلی را کشت؟
احسان طبری واقعه ملاسرا و کشته شدن حیدرخان را ناشی از بدگمانی میرزا به دیگر اعضای نهضت و توطئه یارانش میداند...همایون کاتوزیان اختلافات میرزا کوچکخان و حیدرخان را آنگونه نمیبیند که قصد جان هم را بکنند...امیرحسین فردی نویسنده کتاب «کوچک جنگلی» معتقد است که حیدرخان به دست مجاهدان جنگل ولی خودسرانه کشته شد و میرزا در این کار نقشی نداشت...ایرج صراف بیش از همه احسانالله خان را در مظان اتهام قتل عمواوغلی میداند: «بعید نیست که تیر خلاص را هم خود احسانالله خان زده باشد.»
میرزا کوچکخان چپ اسلامی بود
میرزا کوچکخان دنبال تجزیه ایران نبود و میخواست اهداف مشروطه در سراسر ایران پیاده شود...نهضت جنگل به راحتی از سوی دستهها و گروههای مختلف سیاسی در ایران مصادره شده: اسلامگراها، سوسیالیستها و حتی ناسیونالیستها...میرزا با روسها به لحاظ فکری همراه نبود...میرزا پیرو مکتب سیدجمالالدین اسدآبادی بود...پرویز ناتل خانلری در کتاب خاطراتش مینویسد که در دوره حکومت رضاشاه کسی نمیتوانست نوشتهای در خصوص جنگل چاپ و منتشر کند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با افشین پرتو: بلشویسم برای میرزا کوچکخان ابزار دستیابی به خواستههای سیاسی بود
شما باید برای نگاه به نهضت جنگل از آن عکسها و نقاشیها و اندیشیدن به شماری از روستاییان گیلانی که در پی آنها روان بودند فاصله بگیرید. اولا همه را پاک ندانید چه آنکه اسناد بیانگر دلبستگی و وابستگی برخی از آنان به سیاستهای دیگر است...تسبیح گرداندن و گاهی استخاره گرفتن افراد بسیاری را در کنار میرزا حفظ کرد...برای میرزا کوچکخان دل بستن به آمیزهای از اسلامگرایی و ملیگرایی و بلشویسم کار سخت و قابل گریزی نبود...نهضت جنگل نامش را از درختزار نگرفته، بلکه برگرفته از روزنامه جنگل است.
مطالب کمتر
+ اسناد مذاکرات اتمی ایران و آمریکا در دهه ۱۹۷۰
- اسناد مذاکرات اتمی ایران و آمریکا در دهه ۱۹۷۰
اغما و مرگ مذاکرات؛ انقلاب برنامه هستهای ایران را متوقف کرد
تا پیش از بازنگری سیاستهای کاخ سفید پس از انتخاب کارتر، امکان ادامهٔ مذاکرات هستهای با ایران نبود... در فوریهٔ ۱۹۷۷ اکبر اعتماد، رییس سازمان انرژی اتمی ایران اعلام کرد ایران گزینهٔ ساخت تأسیسات ملی بازفرآوری در داخل کشور را کنار گذاشته است. او همچنین خبر ساخت سومین و چهارمین نیروگاه هستهای ایران را با سوخت تأمینی فرانسه اعلام کرد... در توافقنامهٔ همکاری هستهای از هیچگونه بازفرآوریای در ایران خبری نبود... انقلاب میآمد تا هر گونه امکان همکاری هستهای ایالات متحده را با ایران منتفی کند.
غفوریفرد در گفتوگو با تاریخ ایرانی: قرار بود ایران سوخت نیروگاههای هستهای منطقه را تامین کند
کشورهای غربی پیش از انقلاب برای بستن قرارداد هستهای با ایران با یکدیگر مسابقه داشتند... شاه در فاصله سالهای ۵۱ تا ۵۵ چندین قرارداد هستهای برای راهاندازی نیروگاههای اتمی منعقد کرد و قرار بود تا سال ۶۵ ما حدود ۲۲ هزار مگاوات نیروگاه هستهای داشته باشیم که دو واحد ۱۲۰۰ مگاواتی آن در همین نیروگاه بوشهر بود...آقای موسوی به من زنگ زد و گفت میخواهم از شما اجازه بگیرم و سازمان انرژی اتمی را زیر نظر دفتر نخستوزیری بیاورم. میخواهم با این موضوع فعالتر و دقیقتر برخورد کنیم.
کنفرانس تخت جمشید؛ کارزار مقابله با سیاست اتمی آمریکا
روند برگزاری کنفرانس تخت جمشید تحت تاثیر مواضع جدید آمریکا در مواجهه با انتقال تکنولوژی هستهای قرار گرفت...روزنامه واشنگتن پست همزمان با برگزاری کنفرانس تخت جمشید نوشت که مذاکرات اتمی ایران و آمریکا به دلیل اعتراض ایران به سیاست جدید کارتر متوقف شده است. اکبر اعتماد هم در آخرین روز برگزاری کنفرانس تخت جمشید گفت: «مذاکرات ما قبل از شروع انتخابات آمریکا قطع شد. چون معلوم نبود که سیاست جدید آمریکا چه خواهد بود. سیاست اتمی ایران در تهران تعیین میشود.»
انرژی اتمی، از دفتری در دانشگاه تهران تا سازمانی در وزارت نیرو/ تلاشهای اعتماد به ثمر رسید
«برنامه اتمی مملکت همین است، نه یک لغت کم و نه یک لغت زیاد، همین است، من همه را قبول دارم.» این را محمدرضا شاه پهلوی وقتی برای سومین بار گزارش اکبر اعتماد درباره برنامه اتمی ایران را مطالعه کرد به هویدا گفت...از سال ۱۳۳۵ که موضوع انرژی هستهای برای مصارف صلحجویانه در دانشگاه تهران مطرح شد، همکاری دولت و دانشگاه در این زمینه کلید خورد...سفر شاه و اکبر اعتماد به فرانسه همزمان با انتخاب ژیسکاردستن به ریاستجمهوری این کشور موجب انعقاد بزرگترین توافقنامه اتمی برای ایران در ششم تیر ۱۳۵۳ شد.
ارزیابی برنامه هستهای ایران در تابستان ۵۷/ دوره اغما و تعلیق و توقف فعالیتهای اتمی
ظاهراً منظور سرمقالهٔ ۱۵ اوت کیهان اینترنشنال تحت عنوان «زمان درخواست تعلیق تمام مذاکرات جدید بخش هستهای فرا رسیده است»، معاملهٔ خرید اورانیوم از استرالیا است... اکبر اعتماد رییس سازمان انرژی اتمی ایران استعفا داده و استعفاهای دیگری نیز در راه است...وضعیت ایران با ایالات متحده فرق چندانی ندارد. مخالفان نیروی هستهای مثل هواداران محیط زیست اجازه دارند که مخالفتشان نسبت به برنامههای اصلی نیروی هستهای را ابراز کنند. به غیر از چهار واحد که اکنون در دست ساخت هستند فعالیت هستهای متوقف شده است.
شاه گفت بمب اتمی نمیخواهیم مگر.../ نگاهی به کتاب خاطرات اکبر اعتماد
هویدا گفت: «اعلیحضرت تصمیم دارند اتم را اجرا بکنند و حالا که تو قبول کردهای، باید فوری شروع کرد.» گفتم: «آخر برنامه اتم چه هست و چه جوری؟» گفت: «من اصلا نمیدانم، دارم میروم، به هیچ وجه هیچ چی نمیدانم.»...اعتماد تا یکی دو سال اول تاسیس سازمان انرژی اتمی دقیقا نمیدانست که منویات حقیقی شاه از پیگیری شدید برای تاسیس چنین سازمان پرخرجی چیست...اعلیحضرت گفت: داشتن بمب اتمی جز اینکه امروز برای ما مزاحمت تولید کند و فشار روی برنامه غیرنظامیمان بگذارد نتیجهای ندارد.
گزارش کارشناسان از مرکز فناوری هستهای اصفهان/ بزرگی غیرمعمولی دارد، نظارت میخواهد
ایران به روشنی و به کرات ساخت جنگافزارهای هستهای را محکوم کرده است در حالی که بسیاری از همسایگانش این کار را نکردهاند. گسترش سلاحهای هستهای فقط سبب میشود که موقعیت ایران در برابر همسایگانش تضعیف شود. بنابراین گسترش جنگافزارهای هستهای از نظر ایران مطرود است... تاسیسات مجتمع فناوری هستهای اصفهان (که مرکز ملی تحقیق و توسعهٔ هستهای ایران خواهد شد) بین دو کوه و در حدود ۱۲ کیلومتری اصفهان قرار دارد.
انگیزههای ایران برای گسترش برنامه اتمی/ شاه میخواهد امکان رسیدن به سلاحهای هستهای را حفظ کند
هیچکدام از مقامهای دولت ایران توضیح قانعکنندهای ندادهاند که ایران چطور انتظار دارد ظرف ۲۰ سال آینده ۲۳ هزار مگاوات برق مازاد بر حال به دست بیاورد...این احتمال هست که شاه به نیروگاههای هستهای به چشم نمادی از ورود به جمع کشورهای صنعتی دنیا مینگرد... ایرانیها میگویند در درجۀ نخست علاقمند به دستیابی به فنآوری چرخۀ کامل سوخت هستند... وزارت نیرو و سازمان انرژی اتمی در مورد توسعۀ نیروی برق با همدیگر تعاملی ندارند...در میان اولویتهای ملی ایران، اکنون نیروی هستهای جایگاهی برجسته دارد.
گزارش محرمانه وزارت خارجه آمریکا: به همکاری هستهای با ایران علاقهمندیم
ایران تمایل دارد هشت رآکتور هستهای از امریکا بخرد که بنا به تخمین درآمدش برای ایالات متحده حدود ۶/۴ میلیارد دلار خواهد بود...الان قابل تصمیمگیری نیست که آیا ایالات متحده میتواند طی چند سال آینده تأمینکنندهٔ ایران باشد یا نه، چون هنوز قطعی نشده که تأسیسات بازفرآوری در ایران ساخته خواهد شد یا نه...ایالات متحده کماکان قویاً علاقه به دستیابی به توافقنامهای برای همکاری هستهای با ایران دارد...نگرانیهای موجود در کشور ما پیرامون امکان گسترش سلاحهای هستهای واقعاً زیاد و غیرعادی است.
توانایی هستهای در دوران بیثباتی ایران/ جانشینان شاه با مواد اتمی چه خواهند کرد؟
گفتههایی تازه از شاه دربرگیرندهٔ این هشدار است که اگر دیگر کشورهای کوچک خودشان را مجهز به سلاح هستهای کنند، ایران هم مختار است در سیاستش تجدیدنظر کنند...ایران قصد دارد طی دو دههٔ آتی بین ۱۰ تا ۲۰ رآکتور بزرگ به دست آورد... نشان میدهیم ایران را در زمرهٔ مصر و اسرائیل نمیگذاریم. شاه احتمالاً این رفتار را درک و ستایش خواهد کرد...قرار شده فرانسه رآکتورهایی با تولید حدود ۵۰۰۰ مگاوات برای ایران تأمین کند. با این حال ایرانیها به ما گفتهاند که مایلاند بخش اعظم رآکتورهای نیروگاهشان را تأمین کنیم.
مصائب مصاحبه جنجالی/ شاه گفت ایران سلاح هستهای میسازد؟!
شاه در گفتوگویی با هفتهنامۀ «لهاینفورماسیون» در پاسخ به این سوال که آیا ایران روزی به سلاح هستهای دست خواهد یافت یا نه، به نقل از متن چاپ شده، گفته «قطعا و زودتر از آنچه کسی بتواند فکرش را بکند.»... محمدرضا پهلوی در گفتوگو با لوموند: من معتقدم رقابت بر سر سلاحهای هستهای مسخره است، آدم با این سلاحها چه کار کند؟...سفیر آمریکا: در سیاست اعلام شدۀ ایران مبنی بر عدم دستیابی به سلاحهای هستۀ تغییری صورت نگرفته است. شاه گفت تمایل ایران این است که منطقۀ خاورمیانه خالی از سلاح هستهای باشد.
توقف موقت مذاکرات؛ از جدال هستهای تا کشمکش نفتی
اکبر اعتماد، رییس سازمان انرژی اتمی تأکید کرد که ایران حامی اهداف معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای است و گفت «گسترش سلاح فقط موقعیت ایران را در برابر همسایگانش تضعیف خواهد کرد، بنابراین ساخت سلاح از نظر ایران محکوم است.»... ۱۹۷۶ سال رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری امریکا بود و مذاکرات هستهای ایالات متحده با ایران موقتاً متوقف شد، اگرچه امریکا کشمکشهایی جدی با شاه بر سر قیمت نفت داشت که در ماه نوامبر تشدید هم شد و احتمالاً این موضوع هم در توقف مذاکرات مؤثر بود.
بنبست مذاکرات؛ شاه زیر بار شروط آمریکا نمیرود
معاون سفیر آمریکا در تهران در تلگرافی محرمانه این امکان را نامحتمل ندانسته که «دلیل علاقه به دستیابی به دانش هستهای و پلوتونیوم، تا حدی تمایل شاه است به حفظ [گزینۀ هستهای] برای رسیدن به تعادلی در منطقه در زمانهای که قدرت دارد به [کشورهای] هستهای منتقل میشود.»...اکبر اعتماد، رییس سازمان انرژی اتمی ایران، اصرار امریکا به دخیل بودن در تصمیمگیریها دربارۀ بازفرآوری سوخت مصرفی تأمینی ایالات متحده را نپذیرفت...اعتماد هیاتی از دانشمندان هستهای را برای تحصیل به غرب میفرستد.
آمریکا از توان اتمی شاه نگران نبود
ایالات متحده برای گسترش طرح ۲۳ رآکتور هستهای ایران را تشویق کرد که قابلیتهای اتمیاش را افزایش دهد.
مرور اسناد مذاکرات اتمی ایران و آمریکا-۱/ شاه به فکر ساخت سلاح هستهای است؟
شاه ایران یک «نیروگاه هستهای تمام و کمال» میخواست تا وقتی منابع نفتی شروع به کاهش کردند، تأمین کنندۀ انرژی مورد نیاز صنایع باشد.
مطالب بیشتر
اغما و مرگ مذاکرات؛ انقلاب برنامه هستهای ایران را متوقف کرد
تا پیش از بازنگری سیاستهای کاخ سفید پس از انتخاب کارتر، امکان ادامهٔ مذاکرات هستهای با ایران نبود... در فوریهٔ ۱۹۷۷ اکبر اعتماد، رییس سازمان انرژی اتمی ایران اعلام کرد ایران گزینهٔ ساخت تأسیسات ملی بازفرآوری در داخل کشور را کنار گذاشته است. او همچنین خبر ساخت سومین و چهارمین نیروگاه هستهای ایران را با سوخت تأمینی فرانسه اعلام کرد... در توافقنامهٔ همکاری هستهای از هیچگونه بازفرآوریای در ایران خبری نبود... انقلاب میآمد تا هر گونه امکان همکاری هستهای ایالات متحده را با ایران منتفی کند.
غفوریفرد در گفتوگو با تاریخ ایرانی: قرار بود ایران سوخت نیروگاههای هستهای منطقه را تامین کند
کشورهای غربی پیش از انقلاب برای بستن قرارداد هستهای با ایران با یکدیگر مسابقه داشتند... شاه در فاصله سالهای ۵۱ تا ۵۵ چندین قرارداد هستهای برای راهاندازی نیروگاههای اتمی منعقد کرد و قرار بود تا سال ۶۵ ما حدود ۲۲ هزار مگاوات نیروگاه هستهای داشته باشیم که دو واحد ۱۲۰۰ مگاواتی آن در همین نیروگاه بوشهر بود...آقای موسوی به من زنگ زد و گفت میخواهم از شما اجازه بگیرم و سازمان انرژی اتمی را زیر نظر دفتر نخستوزیری بیاورم. میخواهم با این موضوع فعالتر و دقیقتر برخورد کنیم.
کنفرانس تخت جمشید؛ کارزار مقابله با سیاست اتمی آمریکا
روند برگزاری کنفرانس تخت جمشید تحت تاثیر مواضع جدید آمریکا در مواجهه با انتقال تکنولوژی هستهای قرار گرفت...روزنامه واشنگتن پست همزمان با برگزاری کنفرانس تخت جمشید نوشت که مذاکرات اتمی ایران و آمریکا به دلیل اعتراض ایران به سیاست جدید کارتر متوقف شده است. اکبر اعتماد هم در آخرین روز برگزاری کنفرانس تخت جمشید گفت: «مذاکرات ما قبل از شروع انتخابات آمریکا قطع شد. چون معلوم نبود که سیاست جدید آمریکا چه خواهد بود. سیاست اتمی ایران در تهران تعیین میشود.»
انرژی اتمی، از دفتری در دانشگاه تهران تا سازمانی در وزارت نیرو/ تلاشهای اعتماد به ثمر رسید
«برنامه اتمی مملکت همین است، نه یک لغت کم و نه یک لغت زیاد، همین است، من همه را قبول دارم.» این را محمدرضا شاه پهلوی وقتی برای سومین بار گزارش اکبر اعتماد درباره برنامه اتمی ایران را مطالعه کرد به هویدا گفت...از سال ۱۳۳۵ که موضوع انرژی هستهای برای مصارف صلحجویانه در دانشگاه تهران مطرح شد، همکاری دولت و دانشگاه در این زمینه کلید خورد...سفر شاه و اکبر اعتماد به فرانسه همزمان با انتخاب ژیسکاردستن به ریاستجمهوری این کشور موجب انعقاد بزرگترین توافقنامه اتمی برای ایران در ششم تیر ۱۳۵۳ شد.
ارزیابی برنامه هستهای ایران در تابستان ۵۷/ دوره اغما و تعلیق و توقف فعالیتهای اتمی
ظاهراً منظور سرمقالهٔ ۱۵ اوت کیهان اینترنشنال تحت عنوان «زمان درخواست تعلیق تمام مذاکرات جدید بخش هستهای فرا رسیده است»، معاملهٔ خرید اورانیوم از استرالیا است... اکبر اعتماد رییس سازمان انرژی اتمی ایران استعفا داده و استعفاهای دیگری نیز در راه است...وضعیت ایران با ایالات متحده فرق چندانی ندارد. مخالفان نیروی هستهای مثل هواداران محیط زیست اجازه دارند که مخالفتشان نسبت به برنامههای اصلی نیروی هستهای را ابراز کنند. به غیر از چهار واحد که اکنون در دست ساخت هستند فعالیت هستهای متوقف شده است.
شاه گفت بمب اتمی نمیخواهیم مگر.../ نگاهی به کتاب خاطرات اکبر اعتماد
هویدا گفت: «اعلیحضرت تصمیم دارند اتم را اجرا بکنند و حالا که تو قبول کردهای، باید فوری شروع کرد.» گفتم: «آخر برنامه اتم چه هست و چه جوری؟» گفت: «من اصلا نمیدانم، دارم میروم، به هیچ وجه هیچ چی نمیدانم.»...اعتماد تا یکی دو سال اول تاسیس سازمان انرژی اتمی دقیقا نمیدانست که منویات حقیقی شاه از پیگیری شدید برای تاسیس چنین سازمان پرخرجی چیست...اعلیحضرت گفت: داشتن بمب اتمی جز اینکه امروز برای ما مزاحمت تولید کند و فشار روی برنامه غیرنظامیمان بگذارد نتیجهای ندارد.
گزارش کارشناسان از مرکز فناوری هستهای اصفهان/ بزرگی غیرمعمولی دارد، نظارت میخواهد
ایران به روشنی و به کرات ساخت جنگافزارهای هستهای را محکوم کرده است در حالی که بسیاری از همسایگانش این کار را نکردهاند. گسترش سلاحهای هستهای فقط سبب میشود که موقعیت ایران در برابر همسایگانش تضعیف شود. بنابراین گسترش جنگافزارهای هستهای از نظر ایران مطرود است... تاسیسات مجتمع فناوری هستهای اصفهان (که مرکز ملی تحقیق و توسعهٔ هستهای ایران خواهد شد) بین دو کوه و در حدود ۱۲ کیلومتری اصفهان قرار دارد.
انگیزههای ایران برای گسترش برنامه اتمی/ شاه میخواهد امکان رسیدن به سلاحهای هستهای را حفظ کند
هیچکدام از مقامهای دولت ایران توضیح قانعکنندهای ندادهاند که ایران چطور انتظار دارد ظرف ۲۰ سال آینده ۲۳ هزار مگاوات برق مازاد بر حال به دست بیاورد...این احتمال هست که شاه به نیروگاههای هستهای به چشم نمادی از ورود به جمع کشورهای صنعتی دنیا مینگرد... ایرانیها میگویند در درجۀ نخست علاقمند به دستیابی به فنآوری چرخۀ کامل سوخت هستند... وزارت نیرو و سازمان انرژی اتمی در مورد توسعۀ نیروی برق با همدیگر تعاملی ندارند...در میان اولویتهای ملی ایران، اکنون نیروی هستهای جایگاهی برجسته دارد.
گزارش محرمانه وزارت خارجه آمریکا: به همکاری هستهای با ایران علاقهمندیم
ایران تمایل دارد هشت رآکتور هستهای از امریکا بخرد که بنا به تخمین درآمدش برای ایالات متحده حدود ۶/۴ میلیارد دلار خواهد بود...الان قابل تصمیمگیری نیست که آیا ایالات متحده میتواند طی چند سال آینده تأمینکنندهٔ ایران باشد یا نه، چون هنوز قطعی نشده که تأسیسات بازفرآوری در ایران ساخته خواهد شد یا نه...ایالات متحده کماکان قویاً علاقه به دستیابی به توافقنامهای برای همکاری هستهای با ایران دارد...نگرانیهای موجود در کشور ما پیرامون امکان گسترش سلاحهای هستهای واقعاً زیاد و غیرعادی است.
توانایی هستهای در دوران بیثباتی ایران/ جانشینان شاه با مواد اتمی چه خواهند کرد؟
گفتههایی تازه از شاه دربرگیرندهٔ این هشدار است که اگر دیگر کشورهای کوچک خودشان را مجهز به سلاح هستهای کنند، ایران هم مختار است در سیاستش تجدیدنظر کنند...ایران قصد دارد طی دو دههٔ آتی بین ۱۰ تا ۲۰ رآکتور بزرگ به دست آورد... نشان میدهیم ایران را در زمرهٔ مصر و اسرائیل نمیگذاریم. شاه احتمالاً این رفتار را درک و ستایش خواهد کرد...قرار شده فرانسه رآکتورهایی با تولید حدود ۵۰۰۰ مگاوات برای ایران تأمین کند. با این حال ایرانیها به ما گفتهاند که مایلاند بخش اعظم رآکتورهای نیروگاهشان را تأمین کنیم.
مصائب مصاحبه جنجالی/ شاه گفت ایران سلاح هستهای میسازد؟!
شاه در گفتوگویی با هفتهنامۀ «لهاینفورماسیون» در پاسخ به این سوال که آیا ایران روزی به سلاح هستهای دست خواهد یافت یا نه، به نقل از متن چاپ شده، گفته «قطعا و زودتر از آنچه کسی بتواند فکرش را بکند.»... محمدرضا پهلوی در گفتوگو با لوموند: من معتقدم رقابت بر سر سلاحهای هستهای مسخره است، آدم با این سلاحها چه کار کند؟...سفیر آمریکا: در سیاست اعلام شدۀ ایران مبنی بر عدم دستیابی به سلاحهای هستۀ تغییری صورت نگرفته است. شاه گفت تمایل ایران این است که منطقۀ خاورمیانه خالی از سلاح هستهای باشد.
توقف موقت مذاکرات؛ از جدال هستهای تا کشمکش نفتی
اکبر اعتماد، رییس سازمان انرژی اتمی تأکید کرد که ایران حامی اهداف معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای است و گفت «گسترش سلاح فقط موقعیت ایران را در برابر همسایگانش تضعیف خواهد کرد، بنابراین ساخت سلاح از نظر ایران محکوم است.»... ۱۹۷۶ سال رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری امریکا بود و مذاکرات هستهای ایالات متحده با ایران موقتاً متوقف شد، اگرچه امریکا کشمکشهایی جدی با شاه بر سر قیمت نفت داشت که در ماه نوامبر تشدید هم شد و احتمالاً این موضوع هم در توقف مذاکرات مؤثر بود.
بنبست مذاکرات؛ شاه زیر بار شروط آمریکا نمیرود
معاون سفیر آمریکا در تهران در تلگرافی محرمانه این امکان را نامحتمل ندانسته که «دلیل علاقه به دستیابی به دانش هستهای و پلوتونیوم، تا حدی تمایل شاه است به حفظ [گزینۀ هستهای] برای رسیدن به تعادلی در منطقه در زمانهای که قدرت دارد به [کشورهای] هستهای منتقل میشود.»...اکبر اعتماد، رییس سازمان انرژی اتمی ایران، اصرار امریکا به دخیل بودن در تصمیمگیریها دربارۀ بازفرآوری سوخت مصرفی تأمینی ایالات متحده را نپذیرفت...اعتماد هیاتی از دانشمندان هستهای را برای تحصیل به غرب میفرستد.
مطالب کمتر
+ پشت پرده دربار قاجار
- پشت پرده دربار قاجار
برخورد چشماندازها؛ عکس و مدرنیته در ایران عصر ناصری
اولین عکاس بزرگ ایران خود ناصرالدین شاه بود... عکاسی ابزاری کارآمد در اختیار شاه قاجار بود تا بتواند نوعی وقایعنگاری تصویری از قدرتش به ثبت برساند و این از طریق متحدسازی قدرت حکمرانیاش در دوران هژمونی سلطنتی رخ داد... در دوران اولیه قاجاریه نقاشی پرتره از شاهان نقش اساسی در تمرین قدرت در قرن نوزدهم بازی میکرد...تاریخچه عکاسی در ایران به گونهای صمیمانه با عقاید و سیاستهای شرقی گره خورده و عمیقا با تاریخ مداخلات استثماری اروپاییان در خاورمیانه عجین است...عکاسی گذر از سنت به مدرنیته بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با آنا ونزان، استاد دانشگاه میلان: ناصرالدین شاه حرف زنان را گوش میداد
سیاستگذاران ایرانی و دیپلماتهای خارجی برای همرای کردن شاه با عقاید و خواستههای خود به دنبال کسب حمایت حرمسرا بودند...نفوذ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان دربار بر زندگی ایرانیان در دوران سلطنت ناصرالدین شاه بسیار آشکارتر از تاثیر زنان دربار فتحعلی شاه بود...علاقه آشکار ناصرالدین شاه به ملیجک بیشتر هوی و هوس درباری به نظر میرسد تا عشقی راستین...ناصرالدین شاه میخواست نشان دهد میتواند هر کس را که بخواهد به عالیترین درجات برساند، در صورتی که این امر خواست او باشد.
وقتی شاهزاده قاجار درباره تربیت زنان مینویسد/ نگاهی به کتابچه تادیبالنسوان؛ روایتی از پدرسالاری دوران ناصری
«تأدیبالنسوان» رسالهای تربیتی در موضوع تربیت زنان است که تاکنون نویسنده آن شناخته نشده است...«تادیبالنسوان» اعتراض زنان را بدنبال داشت و بیبی خانم استرآبادی را واداشت تا رساله «معایبالرجال» را در پاسخ به آن بنویسد...تأدیبالنسوان شیوه تعلیم و تربیت زن را در دوره قاجاریه و نگاه سنتی نویسنده را به زن نشان میدهد که چگونه زن را به اطاعت محض، سکوت، صبر و اجرای بیچون و چرای دستورات مرد میخواند و زنان را به سازگاری و ملایمت و محبت سفارش میکند.
بانوان قاجاری که بانیان خیر شدند/ نگاهی به کارهای عامالمنفعه فخرالدوله و زهرا سلطان
از جمله کارهای مهم فخرالدوله تأسیس آسایشگاه سالمندان در املاک موروثی واقع در کهریزک است که امروزه جزو عظیمترین مؤسسات یاریرسان به مصدومان، از کار افتادگان و سالمندان به شمار میرود...علاوه بر نگهداری ایتام و بیسرپرستان، آنچه که نام زهرا سلطان نظام مافی را بلندآوازه کرد، اهتمام وی به ساختن مسجد، کتابخانه و مدارس مختلف در شهرهای متعدد، به ویژه ایجاد آموزشگاههای حرفهای بود... در پشت پرده حرمسرای قاجار زنانی نیز بودهاند که بانی خیر شده و اقداماتی ماندگار انجام دادهاند.
دختر ناصرالدین شاه پیشگام تغییر لباس زنان قاجار شد
ناصرالدین شاه دامن رقصندگان باله در پاریس را تحسین و در بازگشت آن مدل را به زنان دربار معرفی کرد و مشوق پوشیدن لباسهای اروپایی شد.
از اندرونی تا بیرونی/ نگاهی به اندرونی شاهان قاجار و نقش و موقعیت زنان ساکن در آن
در مقایسه با حرمسرای فتحعلیشاه که زنانش بیشتر هنرمند، خطاط و شاعر بودند و دخالت آنان در امور سیاسی تقریبا محدود به شفاعت و میانجیگری بود، حرمسرای ناصری عرصهای سیاسی محسوب میشد و در دورههای مختلف حکومت او، زنان نقشی تعیین کننده در مسایل سیاسی ایفا کردند...انتخاب انیسالدوله و امینه اقدس که زنانی از طبقات پایین اجتماع بودند، به عنوان ملکه و خزانهدار حرم نشان دهنده از میان رفتن تدریجی سنتهای طبقاتی و ورود به جامعهای بود که در آن لیاقت و توانایی افراد بیش از اصل و نسب مورد توجه قرار میگرفت.
زنانی که اختیار نداشتند/ تعاملات درون حرمسرا و نقش آن در سیاست عهد ناصری
مهد علیا به مدت چهل روز بعد از مرگ محمدشاه تا روی کار آمدن ناصرالدین شاه بلامنازع حکمرانی کرد...یکی از اقدامات مشترک زنان سوگلی و بانفوذ شاه بعد از محکم کردن جای پای خود در عرصه سیاست، وارد کردن خویشان و اقوامشان در کارها و مشاغل دولتی بود...محل زندگی زنان شاه به عنوان مکان بست، ملجأ و مأمن کسانی بود که مرتکب خلافی شده و یا مورد سوءظن قرار گرفته بودند...قدرت زنان درباری در عرصهٔ سیاست برگرفته از میزان ارتباط و نسبت با پادشاه بود.
تکیه دولت؛ عرصهای برای حضور اجتماعی دربار
یکی از راههای خروج زنان از اندرونی، شرکت در مراسم تکیه دولت بود... شاه در برگزاری مراسم آیینی محرم در کنار توجه به مذهب به دنبال کسب مشروعیت در میان مردم بود... برقراری ارتباط نیمه مستقیم میان شاه و مردم از جمله ویژگیهای برگزاری مراسم مذهبی در تکیه دولت بود... برگزاری مراسم مذهبی در تکیه دولت این امکان را برای زنان عادی جامعه فراهم میآورد که همسران شاه و زنان اشراف را از نزدیک ببینند...دو ماه تبلیغات اجتماعی - دینی در حکم برگزاری یک فستیوال مذهبی و دوره آموزش اندیشههای مذهبی بود.
گپوگفت تاریخ ایرانی با محسن میرزایی، تدوینکننده خاطرات عزیزالسلطان: ملیجک دلقک شاه نبود و انحراف اخلاقی نداشت
ملیجک مدام در فکر خودکشی بود...رضا شاه احترام ملیجک را نگه میداشت...روایت علی حاتمی از ملیجک اشتباه بود.
مطالب بیشتر
برخورد چشماندازها؛ عکس و مدرنیته در ایران عصر ناصری
اولین عکاس بزرگ ایران خود ناصرالدین شاه بود... عکاسی ابزاری کارآمد در اختیار شاه قاجار بود تا بتواند نوعی وقایعنگاری تصویری از قدرتش به ثبت برساند و این از طریق متحدسازی قدرت حکمرانیاش در دوران هژمونی سلطنتی رخ داد... در دوران اولیه قاجاریه نقاشی پرتره از شاهان نقش اساسی در تمرین قدرت در قرن نوزدهم بازی میکرد...تاریخچه عکاسی در ایران به گونهای صمیمانه با عقاید و سیاستهای شرقی گره خورده و عمیقا با تاریخ مداخلات استثماری اروپاییان در خاورمیانه عجین است...عکاسی گذر از سنت به مدرنیته بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با آنا ونزان، استاد دانشگاه میلان: ناصرالدین شاه حرف زنان را گوش میداد
سیاستگذاران ایرانی و دیپلماتهای خارجی برای همرای کردن شاه با عقاید و خواستههای خود به دنبال کسب حمایت حرمسرا بودند...نفوذ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان دربار بر زندگی ایرانیان در دوران سلطنت ناصرالدین شاه بسیار آشکارتر از تاثیر زنان دربار فتحعلی شاه بود...علاقه آشکار ناصرالدین شاه به ملیجک بیشتر هوی و هوس درباری به نظر میرسد تا عشقی راستین...ناصرالدین شاه میخواست نشان دهد میتواند هر کس را که بخواهد به عالیترین درجات برساند، در صورتی که این امر خواست او باشد.
وقتی شاهزاده قاجار درباره تربیت زنان مینویسد/ نگاهی به کتابچه تادیبالنسوان؛ روایتی از پدرسالاری دوران ناصری
«تأدیبالنسوان» رسالهای تربیتی در موضوع تربیت زنان است که تاکنون نویسنده آن شناخته نشده است...«تادیبالنسوان» اعتراض زنان را بدنبال داشت و بیبی خانم استرآبادی را واداشت تا رساله «معایبالرجال» را در پاسخ به آن بنویسد...تأدیبالنسوان شیوه تعلیم و تربیت زن را در دوره قاجاریه و نگاه سنتی نویسنده را به زن نشان میدهد که چگونه زن را به اطاعت محض، سکوت، صبر و اجرای بیچون و چرای دستورات مرد میخواند و زنان را به سازگاری و ملایمت و محبت سفارش میکند.
بانوان قاجاری که بانیان خیر شدند/ نگاهی به کارهای عامالمنفعه فخرالدوله و زهرا سلطان
از جمله کارهای مهم فخرالدوله تأسیس آسایشگاه سالمندان در املاک موروثی واقع در کهریزک است که امروزه جزو عظیمترین مؤسسات یاریرسان به مصدومان، از کار افتادگان و سالمندان به شمار میرود...علاوه بر نگهداری ایتام و بیسرپرستان، آنچه که نام زهرا سلطان نظام مافی را بلندآوازه کرد، اهتمام وی به ساختن مسجد، کتابخانه و مدارس مختلف در شهرهای متعدد، به ویژه ایجاد آموزشگاههای حرفهای بود... در پشت پرده حرمسرای قاجار زنانی نیز بودهاند که بانی خیر شده و اقداماتی ماندگار انجام دادهاند.
از اندرونی تا بیرونی/ نگاهی به اندرونی شاهان قاجار و نقش و موقعیت زنان ساکن در آن
در مقایسه با حرمسرای فتحعلیشاه که زنانش بیشتر هنرمند، خطاط و شاعر بودند و دخالت آنان در امور سیاسی تقریبا محدود به شفاعت و میانجیگری بود، حرمسرای ناصری عرصهای سیاسی محسوب میشد و در دورههای مختلف حکومت او، زنان نقشی تعیین کننده در مسایل سیاسی ایفا کردند...انتخاب انیسالدوله و امینه اقدس که زنانی از طبقات پایین اجتماع بودند، به عنوان ملکه و خزانهدار حرم نشان دهنده از میان رفتن تدریجی سنتهای طبقاتی و ورود به جامعهای بود که در آن لیاقت و توانایی افراد بیش از اصل و نسب مورد توجه قرار میگرفت.
زنانی که اختیار نداشتند/ تعاملات درون حرمسرا و نقش آن در سیاست عهد ناصری
مهد علیا به مدت چهل روز بعد از مرگ محمدشاه تا روی کار آمدن ناصرالدین شاه بلامنازع حکمرانی کرد...یکی از اقدامات مشترک زنان سوگلی و بانفوذ شاه بعد از محکم کردن جای پای خود در عرصه سیاست، وارد کردن خویشان و اقوامشان در کارها و مشاغل دولتی بود...محل زندگی زنان شاه به عنوان مکان بست، ملجأ و مأمن کسانی بود که مرتکب خلافی شده و یا مورد سوءظن قرار گرفته بودند...قدرت زنان درباری در عرصهٔ سیاست برگرفته از میزان ارتباط و نسبت با پادشاه بود.
تکیه دولت؛ عرصهای برای حضور اجتماعی دربار
یکی از راههای خروج زنان از اندرونی، شرکت در مراسم تکیه دولت بود... شاه در برگزاری مراسم آیینی محرم در کنار توجه به مذهب به دنبال کسب مشروعیت در میان مردم بود... برقراری ارتباط نیمه مستقیم میان شاه و مردم از جمله ویژگیهای برگزاری مراسم مذهبی در تکیه دولت بود... برگزاری مراسم مذهبی در تکیه دولت این امکان را برای زنان عادی جامعه فراهم میآورد که همسران شاه و زنان اشراف را از نزدیک ببینند...دو ماه تبلیغات اجتماعی - دینی در حکم برگزاری یک فستیوال مذهبی و دوره آموزش اندیشههای مذهبی بود.
مطالب کمتر
+ نخستوزیری که رئیس دفتر بود
- نخستوزیری که رئیس دفتر بود
گفتوگوی تاریخ ایرانی با التون دانیل، استاد دانشگاه هاوایی: انتصاب هویدا حادثه بود و ماندن او نشانه
آنچه راجع به ایران یگانه است اینکه حاکم مستبد و نخستوزیرش هرگز نتوانستند راهی پیدا کنند تا با نخبگان اصلاحطلب پیشین آشتی کرده و آنها را در سیستم جدید ادغام کنند...هویدا انتخابی قابل قبول بود چرا که او یکی از همکاران نزدیک منصور بود و همان تکنوکراسی و بوروکراسی اروپایی را نمایندگی میکرد. در همان حال او بر خلاف امینی از ارتباط با نخبگان قدیمی و حلقههای ملیگرا که میتوانست کنترل وی را دشوار کند نیز محروم بود... دوره طولانی مدت نخستوزیری هویدا یک دستاورد منحصر به فرد بود.
مرگ مشروطه «هویدا» شد/ حکایت نخستوزیر بیاختیار و شاه پراقتدار
منصور و مشروطیت ایران واپسین نفسهایشان را با هم میکشیدند، یکی در بیمارستان پارس و دیگری در کاخ مرمر...هویدا نماینده نسلی از بوروکراتهای نظام پهلوی بود که شاه پس از خرداد ۴۲ درصدد ورود آنها به ساختار دولتی بجای نیروهای کهنهکار برآمد...هویدا گفته بود چیزی بیش از یک منشی خصوصی نیست...هویدا تسهیل کننده مسیری بود که شاه در آن عیانتر و عریانتر خویشتن خویش را بروز داد...هویدا به امینی گفته بود: نخستوزیر کیه؟ وزیر کیه؟ مجلس کیه؟ خود یک نفر است. شاه است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمدرضا ویژه: انتخاب هویدا موجب دوری از قانون اساسی مشروطه شد
روابط نخستوزیر و شاه بیش از قانون اساسی و چارچوب قانونی به معادلات سیاسی و شخصیت دو طرف مربوط میشد...نظیر همین روند انتخاب افراد سرسپرده مانند هویدا در هر سه قوه (البته تا حد کمتری در قوه قضاییه) در پیش گرفته شده بود...قدرتگیری شاه و به تبع او، دربار بیشتر حاصل معادلات سیاسی داخلی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است...ضعف شخصی مظفرالدین شاه عامل مهمی برای پیشبرد جنبش مشروطیت بود و ضعف محمدرضا شاه پهلوی در اوایل سلطنت مانع فاصلهگیری بیش از اندازه از قانون اساسی شد.
دولت موقتی که ماندگار شد/ هویدا؛ از سرپرستی دولت تا نخستوزیری
هویدا پس از معرفی اعضای هیات دولت، نحوه کار و اهداف کابینه انتخابی خود را چنین بیان کرد: «اعضای دولت جدید در حقیقت همان اعضای دولت منصور است که به دنبال تحقق هدفهای انقلاب ۶ بهمن (انقلاب شاه و مردم) است و برنامهای که تعقیب میکنند همان برنامه حزب ایران نوین و دولت منصور است.»...محمدرضا شاه به توطئهای اشاره کرد که در آن متفقین و عمالشان در ایران میخواستند: «... پادشاه باقی بماند ولی کار پادشاه کار یک نظاره بدون تاثیری باشد... قدرت و اختیارات شاه محدود بشود.»
هویدا، مسوولیت قانونی و مقدورات سیاسی - احمد بنیجمالی
هویدای دوره دوم که به کلی در خدمت نظم مستقر در آمده و به قول ابراهیم گلستان، روحش را به شیطان فروخته بود بحث چندانی را طلب نمیکند، مساله اما هویدای دوره اول است که به ادعای میلانی دغدغه اصلاح سیاسی داشت...حلقه ترقی و حزب ایران نوین قاعدتا قرار بود که در فضای گسست تاریخی ائتلاف نهاد سلطنت با الیگارشی سنتی و در راس آن زمینداران و البته حذف نیروهای میانهرو و دمکراسیخواه و چهرههای سیاسی مستقل به نیروی ائتلافی جدیدی در بلوک شکننده قدرت ایران تبدیل شود.
هویدا و ایران نوین/ حزبی که نقاب شاه بود
با اعلام نقش «نگهبان» انقلاب شاه، حزب ایران نوین توانست نخبگان مؤثر در مدرنیزه کردن ایران را به خود جذب کند. در همان زمان، عدم موفقیت در جذب حمایت مردمی و تلقی عامه از آلت دست شاه بودن نخستوزیر، سبب شد که این حزب در جامعهٔ مدام در حال تغییر ایران آیندهای نداشته باشد...هویدا سعی کرد که حزب و فعالیتهای آن را کاملاً تحت نظر بگیرد تا دیگر کسی نتواند حزب را تبدیل به ماشین شخصی خود کند...شاه هیچگاه رسماً اعلام نکرد که حضور حزب در آن برهه لازم است، چون هر آن ممکن بود آن را کنار بگذارد.
کانون مترقی منصور، پلکان ترقی هویدا/ مردان جدید شاه چگونه و از کجا آمدند؟
دوران نخستوزیری حسنعلی منصور کمتر از یک سال به طول انجامید اما به طور بالقوه پایه و اساس جریان جدیدی در نظام حکومتی ایران گذاشت... مهمترین معضل کانون مترقی همانا نداشتن پایگاه اجتماعی در ایران بود... اسدالله علم در خاطراتش نوشت: «آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیشرو و پسرو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟» اما منصور و گروه او چهار نعل میتاختند. آنان برای یکدست کردن گروههای سیاسی دست به دامن هر گروه موافق و مخالف نظام میشدند.
هویدا قربانی فرهنگ کیش شخصیت حکومتی در ایران- صادق زیباکلام
هویدا بیش و پیش از آنکه نخستوزیر کشور یا نظام باشد، نخستوزیر شاه بود...نخستوزیری هویدا پایان عصر غولها بود.
هویدا به روایت عبدالمجید مجیدی: ناراضی بود اما زورش نمیرسید
ماههای آخر حکومت هویدا همان بیحوصلگی و کلافگی را که در آن روز در هویدا دیدم، دو مرتبه دیدم که واقعا خسته شده بود... با روی کار آمدن حکومت منصور یک مطلب روشن شد و آن این بود که اعلیحضرت با گذشته خودش در واقع یک نوع قطع علقه و رابطهای کرد...اعلیحضرت دیگر نمیخواست که با آن تیپهایی که در گذشته با آنها سر و کار داشته، سر و کار داشته باشد...یکی کردن نخستوزیری با دبیرکلی حزب ایران نوین به نظر من بزرگترین اشتباه هویدا بود...عیب بزرگ هویدا این بود که آدمشناس نبود.
هویدا محصول دوره خلأ قدرت بود
منصور قصد داشت کودتا کند...در کانون مترقی هر چقدر که منصور آدم آمریکاییها بود، هویدا به سمت انگلیس متمایل بود.
مطالب بیشتر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با التون دانیل، استاد دانشگاه هاوایی: انتصاب هویدا حادثه بود و ماندن او نشانه
آنچه راجع به ایران یگانه است اینکه حاکم مستبد و نخستوزیرش هرگز نتوانستند راهی پیدا کنند تا با نخبگان اصلاحطلب پیشین آشتی کرده و آنها را در سیستم جدید ادغام کنند...هویدا انتخابی قابل قبول بود چرا که او یکی از همکاران نزدیک منصور بود و همان تکنوکراسی و بوروکراسی اروپایی را نمایندگی میکرد. در همان حال او بر خلاف امینی از ارتباط با نخبگان قدیمی و حلقههای ملیگرا که میتوانست کنترل وی را دشوار کند نیز محروم بود... دوره طولانی مدت نخستوزیری هویدا یک دستاورد منحصر به فرد بود.
مرگ مشروطه «هویدا» شد/ حکایت نخستوزیر بیاختیار و شاه پراقتدار
منصور و مشروطیت ایران واپسین نفسهایشان را با هم میکشیدند، یکی در بیمارستان پارس و دیگری در کاخ مرمر...هویدا نماینده نسلی از بوروکراتهای نظام پهلوی بود که شاه پس از خرداد ۴۲ درصدد ورود آنها به ساختار دولتی بجای نیروهای کهنهکار برآمد...هویدا گفته بود چیزی بیش از یک منشی خصوصی نیست...هویدا تسهیل کننده مسیری بود که شاه در آن عیانتر و عریانتر خویشتن خویش را بروز داد...هویدا به امینی گفته بود: نخستوزیر کیه؟ وزیر کیه؟ مجلس کیه؟ خود یک نفر است. شاه است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمدرضا ویژه: انتخاب هویدا موجب دوری از قانون اساسی مشروطه شد
روابط نخستوزیر و شاه بیش از قانون اساسی و چارچوب قانونی به معادلات سیاسی و شخصیت دو طرف مربوط میشد...نظیر همین روند انتخاب افراد سرسپرده مانند هویدا در هر سه قوه (البته تا حد کمتری در قوه قضاییه) در پیش گرفته شده بود...قدرتگیری شاه و به تبع او، دربار بیشتر حاصل معادلات سیاسی داخلی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است...ضعف شخصی مظفرالدین شاه عامل مهمی برای پیشبرد جنبش مشروطیت بود و ضعف محمدرضا شاه پهلوی در اوایل سلطنت مانع فاصلهگیری بیش از اندازه از قانون اساسی شد.
دولت موقتی که ماندگار شد/ هویدا؛ از سرپرستی دولت تا نخستوزیری
هویدا پس از معرفی اعضای هیات دولت، نحوه کار و اهداف کابینه انتخابی خود را چنین بیان کرد: «اعضای دولت جدید در حقیقت همان اعضای دولت منصور است که به دنبال تحقق هدفهای انقلاب ۶ بهمن (انقلاب شاه و مردم) است و برنامهای که تعقیب میکنند همان برنامه حزب ایران نوین و دولت منصور است.»...محمدرضا شاه به توطئهای اشاره کرد که در آن متفقین و عمالشان در ایران میخواستند: «... پادشاه باقی بماند ولی کار پادشاه کار یک نظاره بدون تاثیری باشد... قدرت و اختیارات شاه محدود بشود.»
هویدا، مسوولیت قانونی و مقدورات سیاسی - احمد بنیجمالی
هویدای دوره دوم که به کلی در خدمت نظم مستقر در آمده و به قول ابراهیم گلستان، روحش را به شیطان فروخته بود بحث چندانی را طلب نمیکند، مساله اما هویدای دوره اول است که به ادعای میلانی دغدغه اصلاح سیاسی داشت...حلقه ترقی و حزب ایران نوین قاعدتا قرار بود که در فضای گسست تاریخی ائتلاف نهاد سلطنت با الیگارشی سنتی و در راس آن زمینداران و البته حذف نیروهای میانهرو و دمکراسیخواه و چهرههای سیاسی مستقل به نیروی ائتلافی جدیدی در بلوک شکننده قدرت ایران تبدیل شود.
هویدا و ایران نوین/ حزبی که نقاب شاه بود
با اعلام نقش «نگهبان» انقلاب شاه، حزب ایران نوین توانست نخبگان مؤثر در مدرنیزه کردن ایران را به خود جذب کند. در همان زمان، عدم موفقیت در جذب حمایت مردمی و تلقی عامه از آلت دست شاه بودن نخستوزیر، سبب شد که این حزب در جامعهٔ مدام در حال تغییر ایران آیندهای نداشته باشد...هویدا سعی کرد که حزب و فعالیتهای آن را کاملاً تحت نظر بگیرد تا دیگر کسی نتواند حزب را تبدیل به ماشین شخصی خود کند...شاه هیچگاه رسماً اعلام نکرد که حضور حزب در آن برهه لازم است، چون هر آن ممکن بود آن را کنار بگذارد.
کانون مترقی منصور، پلکان ترقی هویدا/ مردان جدید شاه چگونه و از کجا آمدند؟
دوران نخستوزیری حسنعلی منصور کمتر از یک سال به طول انجامید اما به طور بالقوه پایه و اساس جریان جدیدی در نظام حکومتی ایران گذاشت... مهمترین معضل کانون مترقی همانا نداشتن پایگاه اجتماعی در ایران بود... اسدالله علم در خاطراتش نوشت: «آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیشرو و پسرو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟» اما منصور و گروه او چهار نعل میتاختند. آنان برای یکدست کردن گروههای سیاسی دست به دامن هر گروه موافق و مخالف نظام میشدند.
هویدا به روایت عبدالمجید مجیدی: ناراضی بود اما زورش نمیرسید
ماههای آخر حکومت هویدا همان بیحوصلگی و کلافگی را که در آن روز در هویدا دیدم، دو مرتبه دیدم که واقعا خسته شده بود... با روی کار آمدن حکومت منصور یک مطلب روشن شد و آن این بود که اعلیحضرت با گذشته خودش در واقع یک نوع قطع علقه و رابطهای کرد...اعلیحضرت دیگر نمیخواست که با آن تیپهایی که در گذشته با آنها سر و کار داشته، سر و کار داشته باشد...یکی کردن نخستوزیری با دبیرکلی حزب ایران نوین به نظر من بزرگترین اشتباه هویدا بود...عیب بزرگ هویدا این بود که آدمشناس نبود.
مطالب کمتر
+ شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟
- شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟
معادیخواه: شریعتی در شرایطی نبود که مقالات کیهان را انکار کند
منصوریان: برگههایی که از ساواک برای کیهان فرستاده میشد را از رحمان هاتفی گرفتم و به شریعتی دادم... مقالات کیهان برگرفته از سخنرانی دکتر شریعتی در دانشگاه اصفهان بود که پیاده شده و بطور گزینشی چاپ شده بود...جعفری: رضا براهنی را به بند شریعتی بردند تا او را راضی به مصاحبه کند...تمام نگرانی ما این بود که شریعتی را کی برای اعتراف جلوی دوربین میآورند و آیا ایشان مقاومت میکند؟ ما با وجود آشنایی که با شریعتی داشتیم، باز هم امکان اعتراف را زیاد میدیدیم، تا اینکه شریعتی بدون هیچ اعترافی آزاد شد.
محمد مهدی جعفری: شریعتی به درخواست بوتفلیقه آزاد شد
بوتفلیقه به محمدر صدر گفته: «من از شاه ایران خواستم که دکتر شریعتی را آزاد کند و آن را انجام داد تا تشکری بابت امضای قرارداد الجزایر کرده باشد.»...خوشرو: وزیر امور خارجه الجزایر دخالت بوتفلیقه در آزادی شریعتی را تائید کرد...جعفری: رفتن دکتر احسان نراقی به زندان به عنوان واسطه ساواک برای راضی کردن شریعتی به انجام مصاحبه را تکذیب میکنم... شریعتی به بهشتی گفت: «من از دوستان گله دارم که چنین گمانی در ذهنشان نسبت به من هست که ممکن است خودم مقالات را به کیهان داده باشم.»
منصوریان: شریعتی ضد مارکسیسم نبود/ جعفری: با مارکسیسم مخالف بود
جعفری: انتشار مقالات کیهان بهترین وسیله بود تا ساواک بگوید که دکتر شریعتی ضد مارکسیسم است و مجاهدین هم مارکسیست هستند...معادیخواه: چاپ مقالات کیهان برای متهم کردن سمبل جوانان مسلمان به همکاری با ساواک بود تا کاریزمای دکتر شریعتی را در میان گروههای مبارز شکند...منصوریان: شریعتی مارکسیسم را قبول نداشت. اصلا کانون نشر حقایق اسلامی تنها سنگر مبارزه با توده نفتیها بود. اعضای کانون از نظر مشی و ایدئولوژی مخالف مارکسیسم بودند و آن را مقابل اسلام میدیدند.
معادیخواه: نه با عصمت از شریعتی یاد کنیم نه با خیانت/ جعفری: وقت نقد شریعتی رسیده است
منصوریان: اولین کسی که شریعتی هنگام خروج از این کشور به او زنگ زد من بودم و اولین کسی هم که در این کشور فهمید که دکتر شریعتی کشته شده، باز خود من بودم. ولی یک بار هم نگفتهام «شهید شریعتی». آیا واقعا من شریعتی را دوست ندارم؟! شریعتی آن طور که خودش میخواست زندگی کرد و مرد. آخر چرا ما کاتولیکتر از پاپ شدهایم؟! چرا میخواهیم آنچه که خود شریعتی در زندگیاش به آن عمل نکرده را از شریعتی بسازیم؟... معادیخواه: شریعتی نمیخواست حتی به یک فرد ضربه بزند، چه رسد به دین و اسلام و ایران.
خسرو منصوریان: شریعتی بازجوی خود را فریب داد
معادیخواه: زندانی در بازجویی باید کم هزینهترین راه را انتخاب میکرد...جعفری: شریعتی خود را موظف به تبلیغ مسلحانه میدانست
مطالب بیشتر
معادیخواه: شریعتی در شرایطی نبود که مقالات کیهان را انکار کند
منصوریان: برگههایی که از ساواک برای کیهان فرستاده میشد را از رحمان هاتفی گرفتم و به شریعتی دادم... مقالات کیهان برگرفته از سخنرانی دکتر شریعتی در دانشگاه اصفهان بود که پیاده شده و بطور گزینشی چاپ شده بود...جعفری: رضا براهنی را به بند شریعتی بردند تا او را راضی به مصاحبه کند...تمام نگرانی ما این بود که شریعتی را کی برای اعتراف جلوی دوربین میآورند و آیا ایشان مقاومت میکند؟ ما با وجود آشنایی که با شریعتی داشتیم، باز هم امکان اعتراف را زیاد میدیدیم، تا اینکه شریعتی بدون هیچ اعترافی آزاد شد.
محمد مهدی جعفری: شریعتی به درخواست بوتفلیقه آزاد شد
بوتفلیقه به محمدر صدر گفته: «من از شاه ایران خواستم که دکتر شریعتی را آزاد کند و آن را انجام داد تا تشکری بابت امضای قرارداد الجزایر کرده باشد.»...خوشرو: وزیر امور خارجه الجزایر دخالت بوتفلیقه در آزادی شریعتی را تائید کرد...جعفری: رفتن دکتر احسان نراقی به زندان به عنوان واسطه ساواک برای راضی کردن شریعتی به انجام مصاحبه را تکذیب میکنم... شریعتی به بهشتی گفت: «من از دوستان گله دارم که چنین گمانی در ذهنشان نسبت به من هست که ممکن است خودم مقالات را به کیهان داده باشم.»
منصوریان: شریعتی ضد مارکسیسم نبود/ جعفری: با مارکسیسم مخالف بود
جعفری: انتشار مقالات کیهان بهترین وسیله بود تا ساواک بگوید که دکتر شریعتی ضد مارکسیسم است و مجاهدین هم مارکسیست هستند...معادیخواه: چاپ مقالات کیهان برای متهم کردن سمبل جوانان مسلمان به همکاری با ساواک بود تا کاریزمای دکتر شریعتی را در میان گروههای مبارز شکند...منصوریان: شریعتی مارکسیسم را قبول نداشت. اصلا کانون نشر حقایق اسلامی تنها سنگر مبارزه با توده نفتیها بود. اعضای کانون از نظر مشی و ایدئولوژی مخالف مارکسیسم بودند و آن را مقابل اسلام میدیدند.
معادیخواه: نه با عصمت از شریعتی یاد کنیم نه با خیانت/ جعفری: وقت نقد شریعتی رسیده است
منصوریان: اولین کسی که شریعتی هنگام خروج از این کشور به او زنگ زد من بودم و اولین کسی هم که در این کشور فهمید که دکتر شریعتی کشته شده، باز خود من بودم. ولی یک بار هم نگفتهام «شهید شریعتی». آیا واقعا من شریعتی را دوست ندارم؟! شریعتی آن طور که خودش میخواست زندگی کرد و مرد. آخر چرا ما کاتولیکتر از پاپ شدهایم؟! چرا میخواهیم آنچه که خود شریعتی در زندگیاش به آن عمل نکرده را از شریعتی بسازیم؟... معادیخواه: شریعتی نمیخواست حتی به یک فرد ضربه بزند، چه رسد به دین و اسلام و ایران.
مطالب کمتر
+ صد روز سیاه دولت سیدضیاء
- صد روز سیاه دولت سیدضیاء
سیدضیاء قویالقلم بود و آهنین فکر/ بخشهایی از خاطرات منتشرنشده باقر کاظمی درباره کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
قوامالسلطنه از محبس به مسند صدرات منتقل، تمام محبوسین را شاه احضار و اظهار لطف کرده، آزاد ساخت...راجع به آتیه من کاملا مایوسم، زیرا که اگر به جای او (سیدضیاء) جوانی مشهورتر، باهوشتر، وطن پرستتر انتخاب و عملیات او را تعقیب میکرد، جای امیدواری بود؛ یا لااقل شخص بیطرفی روی کار میآمد و کارهای خوب آقا سیدضیاءالدین را تعقیب و کارهای بد او را رد میکرد، باز درجه یاس این قدر نبود...همان شب اول و روزهای اول کودتا خیلی کارها میبایست کرده باشد و هم خود و هم مملکت را راحت کند.
ریشههای سیاسی - روشنفکری کودتای سوم اسفند در گفتوگو با علی انصاری: جمهوریخواهی بر دموکراسی ارجح بود
مشروطهخواهان جمهوریخواه بودند نه دموکراتیک...روشنفکران استدلال میکردند که ایران نیازمند حکومت قدرتمندی همچون مدل پطر کبیر است... قادر نیستم بفهمم چطور بریتانیا، آن هم تحت فرماندهی لرد کرزن، از کسی حمایت به عمل آورده که چنین موافقت صریحی با بلشویکها کرده است. باورکردنی نیست. البته ممکن است عدم حمایت انگلستان یکی از دلایلی باشد که چرا نخستوزیری سیدضیاء چندان به درازا نکشید...با فروپاشی قریبالوقوع دولت مرکزی بسیاری قانع شده بودند که تلاشهای بیشتری برای ساخت یک دولت قدرتمند به کار گرفته شود.
منصوره اتحادیه در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هنوز سید ضیاء را نمیشناسیم
کودتای سوم اسفند نه در انگلیس که در همین تهران طرحریزی شده، این را میتوان از اسناد به دست آمده از زندگی آیرونساید به چشم دید...خوی انگلیسی سیدضیاء نمیتواند مانع از آن شود که او را ناسیونالیست بخوانیم...عنوان کودتای سیاه را رجالی چون نصرتالدوله که به زندان رفته بودند، ایجاد کردند و البته هیچ تحقیق تاریخی برای رد یا اثبات سیاه بودن این کودتا و شرایط تاریخی آن دوران انجام نشده است...سیدضیاء کسی را اعدام نکرد و رفتاری که اغلب حکومتها و افراد در دوران کودتا انجام میدهند، از او سر نزد.
قدرت امپراتوری و دیکتاتوری؛ بریتانیا و خیزش رضاخان/ مقالهای از مایکل زیرینسکی، استاد تاریخ دانشگاه بویس
گزارشهای اولیه نورمن، وزیر مختار بریتانیا در ایران نشان میدهد رضاخان که تنها یکی از سه رهبر ارتش بود، به نفع سیدضیاء عمل میکرد و هیچگونه جاهطلبی سیاسیای نداشت. اما چندی بعد، رضاخان مدعی شد که در تمام مدت در رأس فرماندهی بوده است، ولی این ادعا با مدارک موجود آن دوره مطابقت ندارد...منفعتی که این کودتا برای بریتانیا داشت شهرت دست داشتن در پشت صحنه این کودتا بود و برای ملّیگرایان پیمانشکن انگلیس نیز این مساله ثابت شده بود. بیشترین بهره کودتا نصیب رضاخان شد و او در مرکز توجه ملّی قرار گرفت.
یان ریشار در گفتوگو با تاریخ ایرانی: عقده اجتماعی عامل رفتار ضداشرافی سیدضیاء بود
اگر سیدضیاء «انقلابی» توصیف میشود به معنی این است که از وضع موجود سلطنت قاجاریه ناراضی بود و در جهت اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کوشا بود، نه در راه انقلاب کمونیستی و کارگری...سیدضیاء با فرانسه از در دوستی و همکاری درآمد و در روزهای اول وانمود میکرد که هر تصمیم سیاسی یا انتصاب وزیر را با مشاورت سفارت فرانسه انجام خواهد داد اما رفتهرفته فرانسویان فهمیدند که انگلیس در این قضیه دخالت داشت...سیدضیاء طرفدار حمایت انگلیس بود تا اقتدار دولت را احیا سازد و سپس به اهداف ملی و استقلال برسد.
دولتمداری روشنفکران ایرانی در پایان قاجاریه
در آن مقطع بسیاری از روشنفکران ما، صرفنظر از تنوع دیدگاه و ایدئولوژی، پایبند به اصل تمامیت ارضی بودند و از هر جریانی که آن را مغایر با این اصل میپنداشتند (حتی جریان جمهوریخواهی) پرهیز داشتند. بحث دموکراسی و حقوق سیاسی قومیتها، آن طور که مثلا در گفتمان پسااستعماری در نیمه دوم سده گذشته به تدریج پرداخت گردید، هنوز به صورت گزینه سیاسی جذاب و نیرومندی درنیامده بود و بسیاری از روشنفکران ما دولتمدار میاندیشیدند.
سیدضیاء، عامل سرکوب روشنفکری اصیل و ملی ایران
سیدضیاء با شعار عدالت بیانیه صادر میکرد و به دلیل ناتوانیهای مدیریتی و سیاسی که داشت و نیز تضاد سیاستمداران انگلیسی در مورد ادامه کار او، سرانجام شکست خورد و پس از چند «دگرگونی» کوتاه مدت سرانجام نظام دیکتاتوری و استبداد بر جامعه تسلط پیدا کرد...به قول مرحوم مصدق «به اتکای قوای خارجی قیام کردن و به روی هموطنان تیغ کشیدن و آنان را توهین کردن و حبس نمودن کار وطنپرستان و آزاد مردان نیست.»... سیدضیاء را نمیتوان در زمره روشنفکران ایرانی اعم از جناح اصیل یا انحرافی قرار داد.
سیدضیاء فاقد خرد حکومتداری بود
من در آراء و عقاید سیدضیاء جز یک پوپولیسم بسیار پیش پاافتاده و ارزان چیز دیگری نمیبینم...اقشار متوسط به پایین جامعه مخاطب سیدضیاء بودند.
پاسخهای مازیار بهروز به پرسشهای تاریخ ایرانی: سیدضیاءالدین طباطبایی فرصتطلب بود
روی کار آمدن سیدضیاءالدین طباطبایی را نمیتوان به چرخشی از سوی یک دیدگاه خاص در انقلاب مشروطیت به سوی دیدگاه خاص دیگری دانست و شخصیت و مرام سیاسی وی را نیز در وهله اول باید در پرتوی مسایلی دید که بیشتر ربط به فرصتطلبی سیاسی او و نیز حمایت ارتش بریتانیا از او دارد...نباید اعتبار و مقام سیدضیاء را بیش از آنچه وی بود جلوه داد. سیدضیاء یکی از تحصیلکردگان آن دوران بود که نه واقعا دارای آرمانهای نظری بود، نه خود را معتقد به اصول خاصی میدانست.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمدعلی اکبری: انگلیس طراح کودتای سوم اسفند نبود
ایده کودتای سوم اسفند در شرایط حاکم شدن بنبست سیاسی در ایران شکل گرفت...به روایت ملکالشعرای بهار حتی مرحوم مدرس نیز در فکر انجام کودتا بود...کودتای سوم اسفند پدیده طراحی شده توسط دستگاه دیپلماسی و نظامی انگلستان در ایران نبوده است...مطابق اسناد تاریخی اگر قرار بود وزارت خارجه انگلستان به انجام کودتا در ایران فکر کند، قطعا کاندیدای آنها نصرتالدوله بود و نه فردی همچون سیدضیاءالدین طباطبایی...وزارت خارجه انگلیس در جریان اقدامات نیروهای سفارت خود در ایران در جریان کودتا نبود.
کابینهای که سیاه بود و مستعجل/ داستان کودتایی که برای سیدضیاءالدین طباطبایی بد فرجام بود
بنا بر نوشته عبدالله مستوفی «عده محبوسین حکومت نود روزه سیدضیاءالدین بین چهارصد، پانصد نفر گفته شدند. درباره اکثر آنها یک جهت جامعه رعایت شده و آن سابقه پانزده ساله آنها در مشروطیت است...تجربه همین دو-سه ماه ثابت کرد که روزنامهنگاران لامحاله در این کشور سیاستمداری نمیتوانند بکنند. میگویند کرم درخت از خودش است و اگر این عامل قلمی کودتا توانسته بود با عامل نظامی کنار بیاید شاید میتوانست بیشتر از این رییسالوزرای کشور باشد...بیانیه سیدضیاء با استقبال برخی از روشنفکران مواجه شد.
پاسخهای همایون کاتوزیان به پرسشهای تاریخ ایرانی: کودتای سوم اسفند ناسیونالیستی بود
کودتای سوم اسفند کار دیپلماتها و افسران انگلیسی در ایران بود و لندن در آن دستی نداشت...کودتا حرکتی از پایین بود نه از بالای جامعه.
مطالب بیشتر
سیدضیاء قویالقلم بود و آهنین فکر/ بخشهایی از خاطرات منتشرنشده باقر کاظمی درباره کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
قوامالسلطنه از محبس به مسند صدرات منتقل، تمام محبوسین را شاه احضار و اظهار لطف کرده، آزاد ساخت...راجع به آتیه من کاملا مایوسم، زیرا که اگر به جای او (سیدضیاء) جوانی مشهورتر، باهوشتر، وطن پرستتر انتخاب و عملیات او را تعقیب میکرد، جای امیدواری بود؛ یا لااقل شخص بیطرفی روی کار میآمد و کارهای خوب آقا سیدضیاءالدین را تعقیب و کارهای بد او را رد میکرد، باز درجه یاس این قدر نبود...همان شب اول و روزهای اول کودتا خیلی کارها میبایست کرده باشد و هم خود و هم مملکت را راحت کند.
ریشههای سیاسی - روشنفکری کودتای سوم اسفند در گفتوگو با علی انصاری: جمهوریخواهی بر دموکراسی ارجح بود
مشروطهخواهان جمهوریخواه بودند نه دموکراتیک...روشنفکران استدلال میکردند که ایران نیازمند حکومت قدرتمندی همچون مدل پطر کبیر است... قادر نیستم بفهمم چطور بریتانیا، آن هم تحت فرماندهی لرد کرزن، از کسی حمایت به عمل آورده که چنین موافقت صریحی با بلشویکها کرده است. باورکردنی نیست. البته ممکن است عدم حمایت انگلستان یکی از دلایلی باشد که چرا نخستوزیری سیدضیاء چندان به درازا نکشید...با فروپاشی قریبالوقوع دولت مرکزی بسیاری قانع شده بودند که تلاشهای بیشتری برای ساخت یک دولت قدرتمند به کار گرفته شود.
منصوره اتحادیه در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هنوز سید ضیاء را نمیشناسیم
کودتای سوم اسفند نه در انگلیس که در همین تهران طرحریزی شده، این را میتوان از اسناد به دست آمده از زندگی آیرونساید به چشم دید...خوی انگلیسی سیدضیاء نمیتواند مانع از آن شود که او را ناسیونالیست بخوانیم...عنوان کودتای سیاه را رجالی چون نصرتالدوله که به زندان رفته بودند، ایجاد کردند و البته هیچ تحقیق تاریخی برای رد یا اثبات سیاه بودن این کودتا و شرایط تاریخی آن دوران انجام نشده است...سیدضیاء کسی را اعدام نکرد و رفتاری که اغلب حکومتها و افراد در دوران کودتا انجام میدهند، از او سر نزد.
قدرت امپراتوری و دیکتاتوری؛ بریتانیا و خیزش رضاخان/ مقالهای از مایکل زیرینسکی، استاد تاریخ دانشگاه بویس
گزارشهای اولیه نورمن، وزیر مختار بریتانیا در ایران نشان میدهد رضاخان که تنها یکی از سه رهبر ارتش بود، به نفع سیدضیاء عمل میکرد و هیچگونه جاهطلبی سیاسیای نداشت. اما چندی بعد، رضاخان مدعی شد که در تمام مدت در رأس فرماندهی بوده است، ولی این ادعا با مدارک موجود آن دوره مطابقت ندارد...منفعتی که این کودتا برای بریتانیا داشت شهرت دست داشتن در پشت صحنه این کودتا بود و برای ملّیگرایان پیمانشکن انگلیس نیز این مساله ثابت شده بود. بیشترین بهره کودتا نصیب رضاخان شد و او در مرکز توجه ملّی قرار گرفت.
یان ریشار در گفتوگو با تاریخ ایرانی: عقده اجتماعی عامل رفتار ضداشرافی سیدضیاء بود
اگر سیدضیاء «انقلابی» توصیف میشود به معنی این است که از وضع موجود سلطنت قاجاریه ناراضی بود و در جهت اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کوشا بود، نه در راه انقلاب کمونیستی و کارگری...سیدضیاء با فرانسه از در دوستی و همکاری درآمد و در روزهای اول وانمود میکرد که هر تصمیم سیاسی یا انتصاب وزیر را با مشاورت سفارت فرانسه انجام خواهد داد اما رفتهرفته فرانسویان فهمیدند که انگلیس در این قضیه دخالت داشت...سیدضیاء طرفدار حمایت انگلیس بود تا اقتدار دولت را احیا سازد و سپس به اهداف ملی و استقلال برسد.
دولتمداری روشنفکران ایرانی در پایان قاجاریه
در آن مقطع بسیاری از روشنفکران ما، صرفنظر از تنوع دیدگاه و ایدئولوژی، پایبند به اصل تمامیت ارضی بودند و از هر جریانی که آن را مغایر با این اصل میپنداشتند (حتی جریان جمهوریخواهی) پرهیز داشتند. بحث دموکراسی و حقوق سیاسی قومیتها، آن طور که مثلا در گفتمان پسااستعماری در نیمه دوم سده گذشته به تدریج پرداخت گردید، هنوز به صورت گزینه سیاسی جذاب و نیرومندی درنیامده بود و بسیاری از روشنفکران ما دولتمدار میاندیشیدند.
سیدضیاء، عامل سرکوب روشنفکری اصیل و ملی ایران
سیدضیاء با شعار عدالت بیانیه صادر میکرد و به دلیل ناتوانیهای مدیریتی و سیاسی که داشت و نیز تضاد سیاستمداران انگلیسی در مورد ادامه کار او، سرانجام شکست خورد و پس از چند «دگرگونی» کوتاه مدت سرانجام نظام دیکتاتوری و استبداد بر جامعه تسلط پیدا کرد...به قول مرحوم مصدق «به اتکای قوای خارجی قیام کردن و به روی هموطنان تیغ کشیدن و آنان را توهین کردن و حبس نمودن کار وطنپرستان و آزاد مردان نیست.»... سیدضیاء را نمیتوان در زمره روشنفکران ایرانی اعم از جناح اصیل یا انحرافی قرار داد.
پاسخهای مازیار بهروز به پرسشهای تاریخ ایرانی: سیدضیاءالدین طباطبایی فرصتطلب بود
روی کار آمدن سیدضیاءالدین طباطبایی را نمیتوان به چرخشی از سوی یک دیدگاه خاص در انقلاب مشروطیت به سوی دیدگاه خاص دیگری دانست و شخصیت و مرام سیاسی وی را نیز در وهله اول باید در پرتوی مسایلی دید که بیشتر ربط به فرصتطلبی سیاسی او و نیز حمایت ارتش بریتانیا از او دارد...نباید اعتبار و مقام سیدضیاء را بیش از آنچه وی بود جلوه داد. سیدضیاء یکی از تحصیلکردگان آن دوران بود که نه واقعا دارای آرمانهای نظری بود، نه خود را معتقد به اصول خاصی میدانست.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با محمدعلی اکبری: انگلیس طراح کودتای سوم اسفند نبود
ایده کودتای سوم اسفند در شرایط حاکم شدن بنبست سیاسی در ایران شکل گرفت...به روایت ملکالشعرای بهار حتی مرحوم مدرس نیز در فکر انجام کودتا بود...کودتای سوم اسفند پدیده طراحی شده توسط دستگاه دیپلماسی و نظامی انگلستان در ایران نبوده است...مطابق اسناد تاریخی اگر قرار بود وزارت خارجه انگلستان به انجام کودتا در ایران فکر کند، قطعا کاندیدای آنها نصرتالدوله بود و نه فردی همچون سیدضیاءالدین طباطبایی...وزارت خارجه انگلیس در جریان اقدامات نیروهای سفارت خود در ایران در جریان کودتا نبود.
کابینهای که سیاه بود و مستعجل/ داستان کودتایی که برای سیدضیاءالدین طباطبایی بد فرجام بود
بنا بر نوشته عبدالله مستوفی «عده محبوسین حکومت نود روزه سیدضیاءالدین بین چهارصد، پانصد نفر گفته شدند. درباره اکثر آنها یک جهت جامعه رعایت شده و آن سابقه پانزده ساله آنها در مشروطیت است...تجربه همین دو-سه ماه ثابت کرد که روزنامهنگاران لامحاله در این کشور سیاستمداری نمیتوانند بکنند. میگویند کرم درخت از خودش است و اگر این عامل قلمی کودتا توانسته بود با عامل نظامی کنار بیاید شاید میتوانست بیشتر از این رییسالوزرای کشور باشد...بیانیه سیدضیاء با استقبال برخی از روشنفکران مواجه شد.
مطالب کمتر
+ انقلاب ۵۷؛ نگاهی از آن سو
- انقلاب ۵۷؛ نگاهی از آن سو
استفن کینزر در گفتوگوی اختصاصی با تاریخ ایرانی: تحمل شاه برای جامعه دموکراسیخواه ایران دشوار بود
شاه هر تظاهرات مسالمتآمیز خیابانی را له میکرد. جامعه مدنی سرکوب شده بود. هیچ حزب مخالف واقعی در پارلمان و یا سازمان کارگری یا سندیکای حرفهای صنف کشاورزی در کار نبود. همه چیز باید به رژیم تمکین میکرد. تنها مکانی که شاه دگراندیشی در آن را تحمل میکرد، مسجد بود که جرات حمله به آن را نداشت. وقتی مردم در کشوری مثل ایران دریافتند که راههای مسالمتآمیز به سوی تغییر بسته شده است، انقلاب به یک گزینه بدل شد...ترکیبی از افزایش انتظارات، دولت ضعیف و سرکوب منجر به انفجار شد.
نقش شبکههای مردمی در پیروزی انقلاب/ سربازان خمینی؛ از حجرههای حوزه تا غرفههای بازار- ونسا مارتین
کاسبان و بازرگانان، کانونهای آموزشی و رفاه اجتماعی و بازار سه شبکه مردمی حامی انقلاب بودند... نهضت تا مدتها گروهی بود متشکل از کانونهای پراکندهای که ارتباطات خاصی با آیتالله خمینی داشتند، اما اواخر دههٔ هفتاد به واسطهٔ سازماندهی نیروهایی در سرتاسر کشور که تعدادشان تا سال ۱۹۷۸ به حدود سی هزار نفر از علما و طلاب در مساجد و دانشگاهها رسید، ارتباطاتشان را با استانها گسترش دادند...آیتالله خمینی علناً مبارزۀ مسلحانه را محکوم نکرد، با این حال نهضت پای خودش را از مبارزۀ مسلحانه کنار کشید.
تصویر انقلاب ایران در مطبوعات بریتانیا- ونسا مارتین
رسانههای بریتانیایی سنت را فهمیدند اما از درک مدرنیتهٔ انقلاب بازماندند؛ منابع خبریشان بیشتر سرآمدان حکومت پهلوی و روشنفکران غربگرا بود. این رسانهها نه جریان مذهبی را دریافتند نه جریان چپ غیرمذهبی را...رسانههای انگلیسی و امریکایی تحولات ایران را صرفاً از دریچهٔ اثراتش بر منافع سیاسی و اقتصادی این دو کشور نگریستهاند، نه از چشم انسانهایی که در آن کشور مشغول مبارزهاند...«تلگراف» سقوط دولت بختیار را ناگوارترین شکست تبلیغات و وجههٔ غرب در خاورمیانه از زمان ماجراهای سوئز خواند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با استیو مالبرگر: انقلاب اسلامی شبیه مشروطه بود
بسیاری از ناظرین خارجی از فروپاشی سریع رژیم شاه شگفتزده شدند. این تا اندازهای به این خاطر بود که رژیم شاه تصویر قدرتمندی از خود به دنیای بیرون نمایش داده بود...در یک شرایط انقلابی حقیقی، حتی آنهایی که در انقلاب مشارکت میجویند از آنچه واقعا در حال وقوع است آگاه نیستند و حتی در نگاه به گذشته خط سیر وقایع را نمیتوان با قطعیت شرح داد...در مشروطه و انقلاب اسلامی، رژیم به نظر تحت کنترل میآمد و سپس زنجیرهای از برخی حوادث به نظر ناچیز و بیاهمیت، جرقهٔ یک جنبش وسیع را زد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با پروفسور سولیوان، استاد دانشگاه جرج تاون: اکثر آمریکاییها از انقلاب ایران بیاطلاع بودند
بیشتر آمریکاییها در زمان انقلاب ایران درگیر توافقنامه صلح کمپ دیوید، برقراری رابطه دیپلماتیک کامل با چین، تحویل دادن کانال پاناما و قتلهای فرقهای جونز تاون بودند...وقتی انقلاب رخ داد مانند یک شوک بود حتی برای بانکداران و آنهایی که مرتبا با ایران درگیر بودند...نامه پرزیدنت کارتر به شاه برای تن دادن به آزادیهای بیشتر و خشونت کمتر با فشارها از سوی برخی گروهها در ایالات متحده در ارتباط بود...محرکهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دیگر محرکهای بهار عربی شبیه انقلاب ایران است.
پاسخ رزماری هالیس به پرسشهای تاریخ ایرانی: آمریکا از ناکامی در پیشبینی انقلاب ایران رنج میبرد
ثروت نفت که به طور معمول مستقیما به سمت دولت جاری میشد، شاه را قادر میکرد تا از تکیه بر پرداختکنندگان عادی مالیات که بودجه دولت را تامین میکنند اجتناب ورزد...آمریکاییها میپنداشتند کل دنیا در مسیری بود که از سیاستهای سنتی و روابط اجتماعی- اقتصادی گرفته تا آنچه آنها مدرنیته میخواندند، از دور رهبری میشود، به عنوان مثال به سوی دموکراسی سکولار همچون ایالات متحده هدایت میشود. در آن زمان در آمریکا تقریبا باورنکردنی بود که مردم قادر باشند انقلابی را به نام مذهب سنتی اداره کنند.
نقش منازعات طبقاتی در وقوع انقلاب اسلامی/ انقلاب متقابل ایران سرمایهداری و سنتگرا- ساتیا جی. گابریل
بررسیها دربارۀ انقلاب ۱۹۷۹، در شناخت دو عامل چندان موافق نبودهاند: ۱) نقش کشمکشهای خونین در درون ردههای مختلف سرمایهداری خصوصی و ۲) اهمیت تولیدکنندگان سنتی و بیواسطه (یا خویشفرما) و نهادهای متحد با آنها در سرنگونی سلطنت...تلاشهای حکومت برای ایجاد «سرمایهداری الیگارشی» موجب ایجاد برخی بحرانهای اجتماعی شد...بازاریها تنها در کلام در زمرۀ طرفداران حکومت بودند، ولی سربازان و پیاده نظام نهادهای انقلابی را که در جریان انقلاب ۱۹۷۹ کارساز و موثر عمل کردند، تامین مالی میکردند.
رویای بیپایان شاه/ تحلیل شخصیت محمدرضا پهلوی از کودکی تا سقوط
زندگی محمدرضا از زمان تاجگذاری پدرش که نام خانوادگی پهلوی را برای خود برگزید، به رویایی بیپایان بدل شد... شاه ساعتها در دفتر کارش مینشست و کسی را به حضور نمیپذیرفت و دربارۀ آینده رویاپردازی میکرد و از این عزلتگزینیها، برنامههای جدید و عجیب و اسرافکاریهایی بیرون میآمد که کسی شهامت به پرسش کشیدنشان را نداشت...شاه که در رویای شکوه و عظمت غوطهور بود نتوانست مفهوم رو به رشد حقوق بشر و نقش و نفوذ در حال افزایش نهادهای غیرحکومتی مثل سازمان عفو بینالملل را درک کند.
ادوارد سعید و تفسیرهای غلط از اسلام و انقلاب ایران/ چرا آمریکاییها درباره انقلاب اسلامی دچار جهل عمدی شدند؟
ادوارد سعید نوشت امام خمینی هرگز در جبهه چپ آمریکایی قرار نمیگیرد و مخالفت و مبارزهٔ او با امپریالیسم آمریکایی آن چیزی نیست که آرمانگراها انتظارش را دارند...سعید تاکید میکند که غربستیزی و رویکرد مردم ایران نسبت به غرب وظیفهٔ دینی آنها نیست بلکه رویکرد غرب نسبت به جهان سوم و خاورمیانه است که سبب میشود این غربستیزی به وجود بیاید...روزنامهٔ «واشنگتن پست» بعد از سخنرانیهای آیتالله خمینی دربارهٔ ولایت فقیه نسبت به این پدیدهٔ ناآشنا واکنش نشان داد و نوشت این سیاسیترین قرائت از اسلام است.
انقلاب ایمان در ایران/ سال پایانی رژیم شاهنشاهی چگونه گذشت؟
به نظر میرسید شاه نمیدانست چگونه باید عکسالعمل نشان دهد. از طرفی به نیروهای نظامی دستور میداد که با خشونت تمام از گسترش این اعتراضات جلوگیری کنند و از سوی دیگر دستور داد کازینوها را که نماد فرهنگ غربی بودند، تعطیل کنند...در شهری چون پاریس، آیتالله خمینی بسیار راحتتر میتوانست با استفاده از وسایل ارتباط جمعی با دنیا ارتباط برقرار کند...بازرگان تمامی خصلتهایی را که ایرانیان در یک رئیس دولت جستوجو میکردند، دارا بود. او در غرب تحصیلکرده بود اما باورهای عمیق مذهبی داشت.
آغاز عصر خمینی در ایران/ هواپیمایی که فرود آمد و انقلابی که اوج گرفت
داریوش شایگان، یک فیلسوف اسلامی شناخته شده در تهران، به خبرنگار تایم گفت: «آیتالله خمینی یک گاندی اسلامی است. این محور جنبش ماست و بزرگترین دستاورد او سرنگونی رژیم شمرده میشود. من منتظر معجزهٔ دیگری هستم»...کاست بیست دقیقهای که بین مردم به «عرعرهای شاه» مشهور شده است، در سراسر ایران دست به دست میگشت و به نگرانیها از بازگشت شاه دامن میزد...بسیار محتمل است که مشاوران آیتالله خمینی در پاریس جای خود را به کسانی بدهند که حامی او در تهران بودهاند...تایید علنی بختیار اشتباه جدی آمریکا بود.
انقلاب کاست/ وقتی رخدادها از همه چیز سبقت میگیرند
روحالله خمینی رهبر یک «انقلاب از طریق نوار کاست» خوانده میشد، نوارهایی که او به واسطهشان خطابههای گزنده و آتشینش را علیه شاه در سرتاسر کشور منتشر میکرد؛ این انتشار کار مساجد و اماکن مذهبی بود. اصلیترین دعوت او به برقراری حکومتی در ایران بود بر پایهٔ ایدئولوژی اسلامی و با هدف اثرگذاری بر خارج از مرزهای ایران ــ به خصوص اثرگذاری بر امریکاییها و دقیقاً هم به همین هدفش رسید...بلندپایگان ارتش میلی به حمله به جمعیت غیرنظامیان نداشتند و خیلی زود هم سررشتهٔ اتفاقات از دستشان در رفت.
گفتوگوی اختصاصی تاریخ ایرانی با جان فوران، نظریهپرداز برجسته انقلاب: انقلاب ایران غیرخشونتآمیز بود
خواستههای آیتالله خمینی که شاه و نفوذ آمریکا باید بروند برای موفقیت انقلاب واجب بود... انقلاب ایران تا اندازهای «ساخته» شد.
انقلابی که همه را شگفتزده کرد/ بازگشت حیات به تهران خسته از ستیز
تا روز دوشنبه که ماشین ترور ساواک بالاخره از کار افتاد، هنوز انقلاب نمیتوانست اعلام پیروزی و موفقیت کند...در زندان اوین در شمال تهران، که محل نگهداری زندانیان سیاسی بود، شبه نظامیان مردمی پیروزمندانه سلول به سلول دویدند و زندانیان را آزاد کردند...سرعت نفسگیر انقلاب حتی نخستوزیر را هم شگفتزده کرده است. فهرست اعضای کابینه هنوز مشخص نیست ــ شرح سیاستها که پیشکش...در بلند مدت یکی از مسائل مهم و بحرانی، به محاکمه کشاندن وزرای پیشینی است که اکنون متهم به فساد و دزدیاند.
مطالب بیشتر
استفن کینزر در گفتوگوی اختصاصی با تاریخ ایرانی: تحمل شاه برای جامعه دموکراسیخواه ایران دشوار بود
شاه هر تظاهرات مسالمتآمیز خیابانی را له میکرد. جامعه مدنی سرکوب شده بود. هیچ حزب مخالف واقعی در پارلمان و یا سازمان کارگری یا سندیکای حرفهای صنف کشاورزی در کار نبود. همه چیز باید به رژیم تمکین میکرد. تنها مکانی که شاه دگراندیشی در آن را تحمل میکرد، مسجد بود که جرات حمله به آن را نداشت. وقتی مردم در کشوری مثل ایران دریافتند که راههای مسالمتآمیز به سوی تغییر بسته شده است، انقلاب به یک گزینه بدل شد...ترکیبی از افزایش انتظارات، دولت ضعیف و سرکوب منجر به انفجار شد.
نقش شبکههای مردمی در پیروزی انقلاب/ سربازان خمینی؛ از حجرههای حوزه تا غرفههای بازار- ونسا مارتین
کاسبان و بازرگانان، کانونهای آموزشی و رفاه اجتماعی و بازار سه شبکه مردمی حامی انقلاب بودند... نهضت تا مدتها گروهی بود متشکل از کانونهای پراکندهای که ارتباطات خاصی با آیتالله خمینی داشتند، اما اواخر دههٔ هفتاد به واسطهٔ سازماندهی نیروهایی در سرتاسر کشور که تعدادشان تا سال ۱۹۷۸ به حدود سی هزار نفر از علما و طلاب در مساجد و دانشگاهها رسید، ارتباطاتشان را با استانها گسترش دادند...آیتالله خمینی علناً مبارزۀ مسلحانه را محکوم نکرد، با این حال نهضت پای خودش را از مبارزۀ مسلحانه کنار کشید.
تصویر انقلاب ایران در مطبوعات بریتانیا- ونسا مارتین
رسانههای بریتانیایی سنت را فهمیدند اما از درک مدرنیتهٔ انقلاب بازماندند؛ منابع خبریشان بیشتر سرآمدان حکومت پهلوی و روشنفکران غربگرا بود. این رسانهها نه جریان مذهبی را دریافتند نه جریان چپ غیرمذهبی را...رسانههای انگلیسی و امریکایی تحولات ایران را صرفاً از دریچهٔ اثراتش بر منافع سیاسی و اقتصادی این دو کشور نگریستهاند، نه از چشم انسانهایی که در آن کشور مشغول مبارزهاند...«تلگراف» سقوط دولت بختیار را ناگوارترین شکست تبلیغات و وجههٔ غرب در خاورمیانه از زمان ماجراهای سوئز خواند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با استیو مالبرگر: انقلاب اسلامی شبیه مشروطه بود
بسیاری از ناظرین خارجی از فروپاشی سریع رژیم شاه شگفتزده شدند. این تا اندازهای به این خاطر بود که رژیم شاه تصویر قدرتمندی از خود به دنیای بیرون نمایش داده بود...در یک شرایط انقلابی حقیقی، حتی آنهایی که در انقلاب مشارکت میجویند از آنچه واقعا در حال وقوع است آگاه نیستند و حتی در نگاه به گذشته خط سیر وقایع را نمیتوان با قطعیت شرح داد...در مشروطه و انقلاب اسلامی، رژیم به نظر تحت کنترل میآمد و سپس زنجیرهای از برخی حوادث به نظر ناچیز و بیاهمیت، جرقهٔ یک جنبش وسیع را زد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با پروفسور سولیوان، استاد دانشگاه جرج تاون: اکثر آمریکاییها از انقلاب ایران بیاطلاع بودند
بیشتر آمریکاییها در زمان انقلاب ایران درگیر توافقنامه صلح کمپ دیوید، برقراری رابطه دیپلماتیک کامل با چین، تحویل دادن کانال پاناما و قتلهای فرقهای جونز تاون بودند...وقتی انقلاب رخ داد مانند یک شوک بود حتی برای بانکداران و آنهایی که مرتبا با ایران درگیر بودند...نامه پرزیدنت کارتر به شاه برای تن دادن به آزادیهای بیشتر و خشونت کمتر با فشارها از سوی برخی گروهها در ایالات متحده در ارتباط بود...محرکهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دیگر محرکهای بهار عربی شبیه انقلاب ایران است.
پاسخ رزماری هالیس به پرسشهای تاریخ ایرانی: آمریکا از ناکامی در پیشبینی انقلاب ایران رنج میبرد
ثروت نفت که به طور معمول مستقیما به سمت دولت جاری میشد، شاه را قادر میکرد تا از تکیه بر پرداختکنندگان عادی مالیات که بودجه دولت را تامین میکنند اجتناب ورزد...آمریکاییها میپنداشتند کل دنیا در مسیری بود که از سیاستهای سنتی و روابط اجتماعی- اقتصادی گرفته تا آنچه آنها مدرنیته میخواندند، از دور رهبری میشود، به عنوان مثال به سوی دموکراسی سکولار همچون ایالات متحده هدایت میشود. در آن زمان در آمریکا تقریبا باورنکردنی بود که مردم قادر باشند انقلابی را به نام مذهب سنتی اداره کنند.
نقش منازعات طبقاتی در وقوع انقلاب اسلامی/ انقلاب متقابل ایران سرمایهداری و سنتگرا- ساتیا جی. گابریل
بررسیها دربارۀ انقلاب ۱۹۷۹، در شناخت دو عامل چندان موافق نبودهاند: ۱) نقش کشمکشهای خونین در درون ردههای مختلف سرمایهداری خصوصی و ۲) اهمیت تولیدکنندگان سنتی و بیواسطه (یا خویشفرما) و نهادهای متحد با آنها در سرنگونی سلطنت...تلاشهای حکومت برای ایجاد «سرمایهداری الیگارشی» موجب ایجاد برخی بحرانهای اجتماعی شد...بازاریها تنها در کلام در زمرۀ طرفداران حکومت بودند، ولی سربازان و پیاده نظام نهادهای انقلابی را که در جریان انقلاب ۱۹۷۹ کارساز و موثر عمل کردند، تامین مالی میکردند.
رویای بیپایان شاه/ تحلیل شخصیت محمدرضا پهلوی از کودکی تا سقوط
زندگی محمدرضا از زمان تاجگذاری پدرش که نام خانوادگی پهلوی را برای خود برگزید، به رویایی بیپایان بدل شد... شاه ساعتها در دفتر کارش مینشست و کسی را به حضور نمیپذیرفت و دربارۀ آینده رویاپردازی میکرد و از این عزلتگزینیها، برنامههای جدید و عجیب و اسرافکاریهایی بیرون میآمد که کسی شهامت به پرسش کشیدنشان را نداشت...شاه که در رویای شکوه و عظمت غوطهور بود نتوانست مفهوم رو به رشد حقوق بشر و نقش و نفوذ در حال افزایش نهادهای غیرحکومتی مثل سازمان عفو بینالملل را درک کند.
ادوارد سعید و تفسیرهای غلط از اسلام و انقلاب ایران/ چرا آمریکاییها درباره انقلاب اسلامی دچار جهل عمدی شدند؟
ادوارد سعید نوشت امام خمینی هرگز در جبهه چپ آمریکایی قرار نمیگیرد و مخالفت و مبارزهٔ او با امپریالیسم آمریکایی آن چیزی نیست که آرمانگراها انتظارش را دارند...سعید تاکید میکند که غربستیزی و رویکرد مردم ایران نسبت به غرب وظیفهٔ دینی آنها نیست بلکه رویکرد غرب نسبت به جهان سوم و خاورمیانه است که سبب میشود این غربستیزی به وجود بیاید...روزنامهٔ «واشنگتن پست» بعد از سخنرانیهای آیتالله خمینی دربارهٔ ولایت فقیه نسبت به این پدیدهٔ ناآشنا واکنش نشان داد و نوشت این سیاسیترین قرائت از اسلام است.
انقلاب ایمان در ایران/ سال پایانی رژیم شاهنشاهی چگونه گذشت؟
به نظر میرسید شاه نمیدانست چگونه باید عکسالعمل نشان دهد. از طرفی به نیروهای نظامی دستور میداد که با خشونت تمام از گسترش این اعتراضات جلوگیری کنند و از سوی دیگر دستور داد کازینوها را که نماد فرهنگ غربی بودند، تعطیل کنند...در شهری چون پاریس، آیتالله خمینی بسیار راحتتر میتوانست با استفاده از وسایل ارتباط جمعی با دنیا ارتباط برقرار کند...بازرگان تمامی خصلتهایی را که ایرانیان در یک رئیس دولت جستوجو میکردند، دارا بود. او در غرب تحصیلکرده بود اما باورهای عمیق مذهبی داشت.
آغاز عصر خمینی در ایران/ هواپیمایی که فرود آمد و انقلابی که اوج گرفت
داریوش شایگان، یک فیلسوف اسلامی شناخته شده در تهران، به خبرنگار تایم گفت: «آیتالله خمینی یک گاندی اسلامی است. این محور جنبش ماست و بزرگترین دستاورد او سرنگونی رژیم شمرده میشود. من منتظر معجزهٔ دیگری هستم»...کاست بیست دقیقهای که بین مردم به «عرعرهای شاه» مشهور شده است، در سراسر ایران دست به دست میگشت و به نگرانیها از بازگشت شاه دامن میزد...بسیار محتمل است که مشاوران آیتالله خمینی در پاریس جای خود را به کسانی بدهند که حامی او در تهران بودهاند...تایید علنی بختیار اشتباه جدی آمریکا بود.
انقلاب کاست/ وقتی رخدادها از همه چیز سبقت میگیرند
روحالله خمینی رهبر یک «انقلاب از طریق نوار کاست» خوانده میشد، نوارهایی که او به واسطهشان خطابههای گزنده و آتشینش را علیه شاه در سرتاسر کشور منتشر میکرد؛ این انتشار کار مساجد و اماکن مذهبی بود. اصلیترین دعوت او به برقراری حکومتی در ایران بود بر پایهٔ ایدئولوژی اسلامی و با هدف اثرگذاری بر خارج از مرزهای ایران ــ به خصوص اثرگذاری بر امریکاییها و دقیقاً هم به همین هدفش رسید...بلندپایگان ارتش میلی به حمله به جمعیت غیرنظامیان نداشتند و خیلی زود هم سررشتهٔ اتفاقات از دستشان در رفت.
انقلابی که همه را شگفتزده کرد/ بازگشت حیات به تهران خسته از ستیز
تا روز دوشنبه که ماشین ترور ساواک بالاخره از کار افتاد، هنوز انقلاب نمیتوانست اعلام پیروزی و موفقیت کند...در زندان اوین در شمال تهران، که محل نگهداری زندانیان سیاسی بود، شبه نظامیان مردمی پیروزمندانه سلول به سلول دویدند و زندانیان را آزاد کردند...سرعت نفسگیر انقلاب حتی نخستوزیر را هم شگفتزده کرده است. فهرست اعضای کابینه هنوز مشخص نیست ــ شرح سیاستها که پیشکش...در بلند مدت یکی از مسائل مهم و بحرانی، به محاکمه کشاندن وزرای پیشینی است که اکنون متهم به فساد و دزدیاند.
مطالب کمتر
+ حسین علاء؛ نقشهای اول، نفسهای آخر
- حسین علاء؛ نقشهای اول، نفسهای آخر
روزگار متلاطم نخستوزیر زودگذر و وزیر دربار پایدار عصر پهلوی/ حسین علاء؛ شاهسازی که از سر باز شد
شاه به مقامی امریکایی گفت میخواهد از شرّ علاء و امثالِ او خلاص شود. گفت آنها نمیتوانند خودشان را با سرعتِ تغییرات هماهنگ کنند.
حسین علاء و نخستوزیرانی که تحمل نشدند/ آمدن به رضا، رفتن با چوب و عصا
علاء به وکلای مجلس گفته بود زمامدار در ایران یا باید مانند حکیمالملک کر باشد و یا مانند ساعد و بیات بیحواس. اگر قدری مانند رزمآرا یا هژیر زرنگ از آب درآمد بدن سالم تحویل مرده شور نمیدهد...علاء سیاستمدار بیآزاری است، پا توی کفش کسی نمیکند. کفش پسرش هم برای پای آقا جان گشاد است...توصیه علاء به شاه پس از رخدادهای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که گفته بود «بس است، آدمکشی بس است، دولت (اسدالله علم) را بیندازید، با آخوندها کنار بیایید»، جواز عزلش از وزارت دربار را صادر کرد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با منصوره اتحادیه، نویسنده زندگینامه سیاسی علاء: ضعفی در علاء ندیدم که بخواهم نادیده بگیرم
وجه تمایز علاء با دیگر رجال عصر پهلوی این بود که در تفکر ایشان تداوم وجود داشت...قائممقامالملک که با رضاشاه رابطهای دوستانه داشت، از وی میخواهد تا به علاء شغلی را محول کند زیرا این بیکاری موجب میشود تا علاء در چالههای خیابان بیفتد، چون حین راه رفتن کتاب میخواند...تفکر و عقیده علاء به لیبرالیسم و پارلمانتاریسم کاملاً از نامهها و گزارشات وی مشخص است...علاء به این نتیجه میرسد که دکتر محمد مصدق باید برود...علاء بین شاه و مصدق، آشکارا شاه را ترجیح میدهد.
حسین علاء و دانشجویان ایرانی در اروپا/ از شرابخانه صوفیان تا اداره محصلین پاریس
دکتر لطفعلی صورتگر، استاد دانشگاه تهران و ادیب نامور عصر پهلوی دوم، در اولین روزهای ورودش به پاریس به عنوان دانشجوی ایرانی مینویسد: «آقای علاء ما را در مدرسه شبانهروزی گذاشته اجازه بیرون رفتن نداد و نخواست روح ما را در بادی ورود دستخوش شکنجههای هوا و هوس نماید و این یک اقدام حکیمانه و پسندیده بود.»... اداره محصلین پاریس که بعدها در نقاط دیگر اروپا هم چنین ادارهای تاسیس شد و برخی تسهیلات ویژه برای دانشجویان تخصیص یافت، با همت و کوشش دلسوزانه علاء به مرحله اجرا درآمد.
حسین علاء و پایان سیاست بیطرفی ایران/ با سر باندپیچی شده بر سر پیمان بغداد
ضارب از فاصله یک متری به سوی سر نخستوزیر [حسین علاء] شلیک کرد، ولی گلوله اصابت نکرد، بنابراین با هفت تیر به سر نخستوزیر کوفت، خراش عمیقی به پشت سر علاء وارد آمد که موجب خونریزی شدید شد. صبح روز بعد علاء با سر باندپیچی شده به اتفاق همراهانش با قطار به سوی بغداد عزیمت نمود...نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام در اعلامیهای به علاء هشدار داده بود: «زمامداری ملت مسلمان ایران از آن تو و امثال تو نیست. فورا برکناری خود را اعلام کن.»
نگاهی به اولین دورۀ نخستوزیری حسین علاء/ دولت مستعجل
انتخاب علاء به نخستوزیری به دو دلیل بود: او وزیر دربار و از اشراف اسم و رسمداری بود که مالکان محافظهکار به او اعتماد داشتند. از سوی دیگر به عنوان دیپلمات سابق، مشهور به ضدیت با انگلیس و در نتیجه مورد قبول جبهه ملی بود...علاء نهاد سلطنت را به عنوان نقطه عطفی در ساختار سیاسی کشور قبول داشت، اما این دید او نسبت به نهاد سلطنت باعث نشد که نقاط ضعف شاه را نشناسد یا فساد اعضا خانواده سلطنتی را نادیده بگیرد...نگاه جبهه ملی به کابینه علاء مثبت بود و پشتیبانی مشروط خود را از آن اعلام کردند.
۲۴ ساعت از زندگی نخستوزیر ما
علاء جملات دو جلد کلامالله مجید را که به زبانهای انگلیسی و فرانسه چاپ شده است با متن عربی آن تطبیق میکند و غلطهای آن را تصحیح میکند... مهمترین خاطره دوران سیاسی من شکایت ایران به شورای امنیت و واگذاری دفاع از حقوق ایران به من بود. در آن موقع مسوولیتی بس خطیر در یک موقعیت حیاتی به عهده من گذاشته شده بود و من با اطلاع کامل از محظورات دولت مرکزی، مجبور شدم به خاطر حفظ استقلال و تمامیت ارضی میهن عزیز، از دستورات دولت مرکزی خارج و با تاسی به رویه متین اعلیحضرت همایونی توفیق حاصل نمایم.
کاستیها و فروکاستیهای کتاب زندگینامه سیاسی علاء/ سرگردان در دهلیزهای قدرت یا سردرگم در پستوهای تاریخ؟
علاء همچنان یکی از مهرههای پنهان و سردرگم تاریخ معاصر ایران است. ما هنوز شناخت آگاهانهای نسبت به نطق پر سر و صدای او در مجلس پنجم علیه سلطنت رضاشاه نداریم که چگونه پس از به حکومت رسیدن رضاشاه، از مدافعان سرسخت وی شد؟...نویسنده کوشش نمیکند تا به لحاظ تیپولوژی سیاسی یک تیپ از رفتار، کردار و منش سیاسی از علاء بدست دهد...اتحادیه اهمیت و نقش علاء را در غائله آذربایجان مهمتر از احمد قوام، سیدحسن تقیزاده و محمدرضا شاه میداند، اما برای این اهمیت و جایگاه سند و شواهد متقن و محکمی ارایه نمیدهد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با فریدون علاء، فرزند نخستوزیر اسبق ایران: علاء با شاه رابطه پدر و فرزندی داشت
علاء از میرزا کوچکخان خواست کشور را از هرج و مرج نجات دهد...پدرم به این نتیجه رسید که سیاستهای مصدق به ضرر کشور و شاه است.
مروری بر زندگینامه سیاسی حسین علاء/ سایههای هاشورخورده یک رجل سیاسی
علاء در میانسالی به اندازه وسع و توانش چندان سیاستورز و بازیگر نبود. یک ایرانی سادهزیست و بیآلایش ماند... علاء بیش از آنکه دیپلماتی کارکشته و سیاستورزی زیرک باشد یک دیپلمات اهل فرهنگ و ایراندوست بود... علاء در دو مقطع تاریخی حساس، نقش مهمی داشت؛ یکی سقوط قاجاریه و به تخت نشاندن رضاشاه که او به همراه سه نماینده مقتدر مجلس از مخالفان آن بودند و دیگری نقشی که در غائله آذربایجان به عنوان سفیر ایران در آمریکا ایفا نمود. او در مجلس پنجم به همراه سه وکیل دیگر با طرح پادشاهی رضاشاه مخالفت کرد.
پاسخ بنیجمالی به اتحادیه: تصویری که از علاء ارائه کردید، گزینشی است
«زندگینامه سیاسی علاء» از حیث روشی، اسنادی و محتوایی دارای اشکالات جدی و مهمی بوده و نه فقط چیزی به دانش ما در مورد این چهره سیاسی اضافه نمیکند بلکه با تدوین گزینشی و جهتدار دادهها، تصویری ناتمام از حسین علاء و رخدادهای مرتبط با وی را ارایه داده است. از حیث روشی، کتاب شباهتی به یک زندگینامه ندارد...در کتاب دکتر اتحادیه، با شخصیت فیکس و منجمد شدهای مواجه هستید که از ابتدای نوجوانی تا کهنسالی، دغدغهای جز «لیبرالیسم، پارلمانتاریسم و مشروطهخواهی» ندارد.
مطالب بیشتر
روزگار متلاطم نخستوزیر زودگذر و وزیر دربار پایدار عصر پهلوی/ حسین علاء؛ شاهسازی که از سر باز شد
شاه به مقامی امریکایی گفت میخواهد از شرّ علاء و امثالِ او خلاص شود. گفت آنها نمیتوانند خودشان را با سرعتِ تغییرات هماهنگ کنند.
حسین علاء و نخستوزیرانی که تحمل نشدند/ آمدن به رضا، رفتن با چوب و عصا
علاء به وکلای مجلس گفته بود زمامدار در ایران یا باید مانند حکیمالملک کر باشد و یا مانند ساعد و بیات بیحواس. اگر قدری مانند رزمآرا یا هژیر زرنگ از آب درآمد بدن سالم تحویل مرده شور نمیدهد...علاء سیاستمدار بیآزاری است، پا توی کفش کسی نمیکند. کفش پسرش هم برای پای آقا جان گشاد است...توصیه علاء به شاه پس از رخدادهای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که گفته بود «بس است، آدمکشی بس است، دولت (اسدالله علم) را بیندازید، با آخوندها کنار بیایید»، جواز عزلش از وزارت دربار را صادر کرد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با منصوره اتحادیه، نویسنده زندگینامه سیاسی علاء: ضعفی در علاء ندیدم که بخواهم نادیده بگیرم
وجه تمایز علاء با دیگر رجال عصر پهلوی این بود که در تفکر ایشان تداوم وجود داشت...قائممقامالملک که با رضاشاه رابطهای دوستانه داشت، از وی میخواهد تا به علاء شغلی را محول کند زیرا این بیکاری موجب میشود تا علاء در چالههای خیابان بیفتد، چون حین راه رفتن کتاب میخواند...تفکر و عقیده علاء به لیبرالیسم و پارلمانتاریسم کاملاً از نامهها و گزارشات وی مشخص است...علاء به این نتیجه میرسد که دکتر محمد مصدق باید برود...علاء بین شاه و مصدق، آشکارا شاه را ترجیح میدهد.
حسین علاء و دانشجویان ایرانی در اروپا/ از شرابخانه صوفیان تا اداره محصلین پاریس
دکتر لطفعلی صورتگر، استاد دانشگاه تهران و ادیب نامور عصر پهلوی دوم، در اولین روزهای ورودش به پاریس به عنوان دانشجوی ایرانی مینویسد: «آقای علاء ما را در مدرسه شبانهروزی گذاشته اجازه بیرون رفتن نداد و نخواست روح ما را در بادی ورود دستخوش شکنجههای هوا و هوس نماید و این یک اقدام حکیمانه و پسندیده بود.»... اداره محصلین پاریس که بعدها در نقاط دیگر اروپا هم چنین ادارهای تاسیس شد و برخی تسهیلات ویژه برای دانشجویان تخصیص یافت، با همت و کوشش دلسوزانه علاء به مرحله اجرا درآمد.
حسین علاء و پایان سیاست بیطرفی ایران/ با سر باندپیچی شده بر سر پیمان بغداد
ضارب از فاصله یک متری به سوی سر نخستوزیر [حسین علاء] شلیک کرد، ولی گلوله اصابت نکرد، بنابراین با هفت تیر به سر نخستوزیر کوفت، خراش عمیقی به پشت سر علاء وارد آمد که موجب خونریزی شدید شد. صبح روز بعد علاء با سر باندپیچی شده به اتفاق همراهانش با قطار به سوی بغداد عزیمت نمود...نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام در اعلامیهای به علاء هشدار داده بود: «زمامداری ملت مسلمان ایران از آن تو و امثال تو نیست. فورا برکناری خود را اعلام کن.»
نگاهی به اولین دورۀ نخستوزیری حسین علاء/ دولت مستعجل
انتخاب علاء به نخستوزیری به دو دلیل بود: او وزیر دربار و از اشراف اسم و رسمداری بود که مالکان محافظهکار به او اعتماد داشتند. از سوی دیگر به عنوان دیپلمات سابق، مشهور به ضدیت با انگلیس و در نتیجه مورد قبول جبهه ملی بود...علاء نهاد سلطنت را به عنوان نقطه عطفی در ساختار سیاسی کشور قبول داشت، اما این دید او نسبت به نهاد سلطنت باعث نشد که نقاط ضعف شاه را نشناسد یا فساد اعضا خانواده سلطنتی را نادیده بگیرد...نگاه جبهه ملی به کابینه علاء مثبت بود و پشتیبانی مشروط خود را از آن اعلام کردند.
۲۴ ساعت از زندگی نخستوزیر ما
علاء جملات دو جلد کلامالله مجید را که به زبانهای انگلیسی و فرانسه چاپ شده است با متن عربی آن تطبیق میکند و غلطهای آن را تصحیح میکند... مهمترین خاطره دوران سیاسی من شکایت ایران به شورای امنیت و واگذاری دفاع از حقوق ایران به من بود. در آن موقع مسوولیتی بس خطیر در یک موقعیت حیاتی به عهده من گذاشته شده بود و من با اطلاع کامل از محظورات دولت مرکزی، مجبور شدم به خاطر حفظ استقلال و تمامیت ارضی میهن عزیز، از دستورات دولت مرکزی خارج و با تاسی به رویه متین اعلیحضرت همایونی توفیق حاصل نمایم.
کاستیها و فروکاستیهای کتاب زندگینامه سیاسی علاء/ سرگردان در دهلیزهای قدرت یا سردرگم در پستوهای تاریخ؟
علاء همچنان یکی از مهرههای پنهان و سردرگم تاریخ معاصر ایران است. ما هنوز شناخت آگاهانهای نسبت به نطق پر سر و صدای او در مجلس پنجم علیه سلطنت رضاشاه نداریم که چگونه پس از به حکومت رسیدن رضاشاه، از مدافعان سرسخت وی شد؟...نویسنده کوشش نمیکند تا به لحاظ تیپولوژی سیاسی یک تیپ از رفتار، کردار و منش سیاسی از علاء بدست دهد...اتحادیه اهمیت و نقش علاء را در غائله آذربایجان مهمتر از احمد قوام، سیدحسن تقیزاده و محمدرضا شاه میداند، اما برای این اهمیت و جایگاه سند و شواهد متقن و محکمی ارایه نمیدهد.
مروری بر زندگینامه سیاسی حسین علاء/ سایههای هاشورخورده یک رجل سیاسی
علاء در میانسالی به اندازه وسع و توانش چندان سیاستورز و بازیگر نبود. یک ایرانی سادهزیست و بیآلایش ماند... علاء بیش از آنکه دیپلماتی کارکشته و سیاستورزی زیرک باشد یک دیپلمات اهل فرهنگ و ایراندوست بود... علاء در دو مقطع تاریخی حساس، نقش مهمی داشت؛ یکی سقوط قاجاریه و به تخت نشاندن رضاشاه که او به همراه سه نماینده مقتدر مجلس از مخالفان آن بودند و دیگری نقشی که در غائله آذربایجان به عنوان سفیر ایران در آمریکا ایفا نمود. او در مجلس پنجم به همراه سه وکیل دیگر با طرح پادشاهی رضاشاه مخالفت کرد.
پاسخ بنیجمالی به اتحادیه: تصویری که از علاء ارائه کردید، گزینشی است
«زندگینامه سیاسی علاء» از حیث روشی، اسنادی و محتوایی دارای اشکالات جدی و مهمی بوده و نه فقط چیزی به دانش ما در مورد این چهره سیاسی اضافه نمیکند بلکه با تدوین گزینشی و جهتدار دادهها، تصویری ناتمام از حسین علاء و رخدادهای مرتبط با وی را ارایه داده است. از حیث روشی، کتاب شباهتی به یک زندگینامه ندارد...در کتاب دکتر اتحادیه، با شخصیت فیکس و منجمد شدهای مواجه هستید که از ابتدای نوجوانی تا کهنسالی، دغدغهای جز «لیبرالیسم، پارلمانتاریسم و مشروطهخواهی» ندارد.
مطالب کمتر
+ کار، کار انگلیسیهاست؟
- کار، کار انگلیسیهاست؟
روایت انگلیسی از ۶ روز گروگانگیری دیپلماتهای ایرانی در لندن-۱
شش نفری که سفارت ایران در لندن را اشغال کردند یک ماه پیش از روز حمله، از عراق وارد بریتانیا شده بودند... رهبر گروگانگیران خواستههای خود را مطرح کرد: «آزادی ۹۱ عربی که در زندانهای ایران محبوس هستند و تأمین گذرگاهی امن برای آنها تا بتوانند به هر مقصدی که بخواهند از ایران خارج شوند. اگر این خواستهها تا ظهر روز پنجشنبه، ۱ می برآورده نشوند، سفارت و تمام کسانی که داخل آن هستند به هوا فرستاده خواهند شد.»... تاچر گفت تروریستها اجازهٔ خروج از کشور را ندارند.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با اولین سفیر بریتانیا در تهران پس از انقلاب: از تخلیه سفارت بریتانیا افسوس میخورم
یکی از مهاجمین به سفارت بریتانیا چراغ قوه قرمز رنگ بزرگی برد که آن را برگرداند...به عنوان یک اقدام پیشگیرانه و به منظور تشویق اتباع بریتانیایی به ترک ایران دستور دادم تا تعداد کارکنان سفارت کاهش یابد...تنها تمهید امنیتی که ما اضافه کردیم کاهش مدارک و اسناد حساس کاغذی به حداقل ممکن بود...تهاجم عراق به ایران محتمل بود... بریتانیا در جنگ ایران و عراق موضعی بیطرفانه اتخاذ کرده بود...خاطره سال ۱۹۵۳ هنوز هم میتواند باعث آمادگی بسیاری برای پذیرش و تصور توطئه باشد.
دبیری: درباره مداخله انگلیسیها در ایران نباید مبالغه کرد
اینکه میگفتند «کار، کارِ انگلیسیهاست» بیپایه نبود ولی بسیاری از کارهایی که به انگلیسیها نسبت میدادند، به آنها ربطی نداشت...انگلیسیها حکومتها را بر سر کار میآوردند، مناصب را تقسیم میکردند و نمیتوان گفت که نقشی نداشتند و معصوم بودند... کتاب اسماعیل رائین درباره فراماسونری در تهران منتشر شد و مربوط به زمانی بود که رقابتهای شدیدی بین دار و دستۀ انگلیسیها و امریکاییها پیش آمده بود. عدهای میخواستند رجالِ آنگلوفیل (نزدیک به انگلیس) را تصفیه کنند و امریکاییها را جایگزین آنها سازند.
مجلسی: انگلیسیها غارت نکردند، به غیرت ما ضربه زدند
معمولا میگوییم امپریالیسم برای غارتگری به ایران آمده، درحالیکه ما در ایران جز نفت چیز دیگری برای غارت نداشتهایم...هدف انگلیس در ایران سودجویی نبوده است. انگلیسیها چیزی از ما به غارت نبردهاند بلکه قصدشان استفاده از موقعیت ایران بود...ضربههایی که انگلیسیها به ناسیونالیسم و حیثیت و غیرت ایرانی زدند موجب کینه و نفرت شد...قضاوت درباره انگلیس متاثر از انتقامجویی حزب توده بود. تودهایها بیشترین تلاش را در جهت بدنام کردن انگلیسیها انجام دادند.
تفرشی: نقش بریتانیا در سقوط شاه توهم داییجانناپلئونی است
با اینکه بسیاری دولت رضا شاه را در یک دستهبندی کاملا عمومی «دولت انگلیسی» خطاب میکنند، به نظر میآید این عنوان خیلی از لحاظ تاریخی دقیق نباشد... بریتانیا از رشد نیروهای مذهبی در ایران غفلت کرد... محور مباحث کنفرانس گوادلوپ درباره «پس از شاه» بود نه «حکومت شاه» و یا اینکه شاه باید برود و دیگری بیاید...«کار، کار انگلیسیهاست» مفری است برای فراموش کردن مشکلات و کوتاهیهای داخلی...کتاب اسماعیل رائین مملو از افسانه و واقعیت و راست و دروغ است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با کاسلر، استاد دانشگاه جیمز مدیسون: بریتانیا موجب طولانیتر شدن جنگ ایران و عراق شد
سیاست بریتانیا در جریان جنگ ایران و عراق، تا به امروز مخربترین تاثیر را بر روابط دو جانبه پس از انقلاب داشته است... هنگامی که ایالات متحده و کشورهای اروپایی سیاست ممنوعیت فروش جنگافزار به هر دو طرف را پیگیری میکردند، بریتانیا به طور رسمی، در ظاهر سیاست عدم فروش سلاح به ایران و عراق را دنبال میکرد... ادامه صادرات اسلحه به عراق، خصوصا پس از نسلکشی حلبچه رسوایی بزرگی برای دولت بریتانیا بود... مارگارت تاچر در ماجرای سلمان رشدی شانس دیگری جز قطع روابط با ایران نداشت.
مستند فراماسونها در بیبیسی/ فروغی، هویدا و شریف امامی فراماسون بودند
باقر هئیت، استاد اعظم فراماسونری، بالاترین مقام این تشکیلات در آمریکا میگوید: «فراماسونری افراد خود را برمیگزیند و دنبال طبقه ممتاز جامعه میرود.»... محمدرضا شاه که خود هیچ وقت عضو فراماسونری نبود، برخلاف پدرش رضا شاه، مخالفتی هم با فعالیتهای لژهای فراماسونری نداشت... شریف امامی فاش کرد که یک سوم اعضای مجلس سنا فراماسون هستند و به خواست او هم فراماسون شدند...پیش از انقلاب تعداد فراماسونها به ۳۳۰۰ نفر رسید.
جذابیت توسل به تئوری توطئه برای ایرانیان/ دسیسهچینی انگلیس توهم است یا واقعیت؟
هنگام انقلاب مشروطه، جمعی متشکل از بزرگانِ اصناف و مشاغل که خواستارِ تاسیس مجلس شورای ملی بودند، از سوی حکومت وقت به عنوانِ گروهی «تروریست» و «جیرهخوار انگلیس» خوانده شدند. پهلوی پدر نیز از دیدِ بسیاری از اطرافیانش و عموم مردم، به این دلیل کنار گذاشته شد که دستنشانده انگلیسیها بود ولی تاریخِ مصرف و اعتبارش تمام شده بود. سفرای امریکا و بریتانیا به این پرسش تکراریِ شاه عادت کرده بودند که «چرا سیاستهای دولتهای متبوع شما در مورد من تغییر کرده است؟»
سایه «آیات شیطانی» بر روابط ایران و انگلیس/ کتابی که دفتر رابطه را بست
ابراهیم اصغرزاده: یکی از برنامههای سیاست خارجه دولت قطع رابطه کامل سیاسی و دیپلماتیک با دولت انگلیس است و ضمناً هیچوقت این رابطه برقرار نخواهد شد مگر اینکه دولت انگلیس طبق این ماده واحده عذرخواهی کند... ایران در ۱۶ اسفند ۶۷ قطع رابطه با انگلیس را اعلام کرد و دولت بریتانیا برای خروج ۹ نفر از کارکنان سفارت ایران از خاک این کشور اولتیماتوم تعیین کرد... بنیاد ۱۵ خرداد اعلام کرد به هر ایرانی که سلمان رشدی را به قتل رساند، ۲۰۰ میلیون ریال و به هر غیرایرانی یک میلیون دلار پاداش میدهد.
اولین تجربه قطع روابط ایران و انگلیس پس از انقلاب/ ۵ ساعت اشغال سفارت، ۲۵ سال پس از کودتا
چهاردهم آبان ۱۳۵۸ یک گروه صد نفره مسلح با عنوان «پیروان خط امام و روحانیت مبارز» از دیوار سفارت انگلیس در تهران بالا رفتند و اگرچه خسارت چندانی به ساختمان سفارتخانه وارد نکردند ولی نزدیک به پنج ساعت سفارت را در اشغال خود نگه داشتند... پلیس انگلیس با دانشجویان ایرانی متحصن در مقابل سفارت آمریکا در لندن که به آزار و ضرب و شتم دانشجویان ایرانی در آمریکا معترض بودند، برخورد کرد. این تحصن با دخالت و حمله پلیس انگلیس، به دستگیری ۷۲ دانشجوی ایرانی منجر شد.
داریوش رحمانیان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: «کار، کار انگلیسیهاست»، کار حزب توده بود
بخش عمدهای از شکلگیری ذهنیت دایی جان ناپلئونی مرهون فعالیتها و تبلیغ فراوان دولت شوروی و حزب توده بود...به قول مرحوم شریعتی اگر همه دردها را گردن انگلیس بیاندازی فرافکنی است...در تاریخ انگلوفیل و روسوفیل داریم، اما نه آنقدر که همه سیاستمداران ما اینگونه بودهاند...خیلی از همین انگلوفیلها نمیگفتند که برویم نوکر انگلیس شویم، میگفتند انگلیس بهتر است چون منافع ما در این ارتباط است.
مجلسی، تفرشی و دبیری در میزگرد تاریخ ایرانی بررسی کردند/ ردپای انگلیسیها در تاریخ معاصر ایران
ضربههایی که انگلیسیها به ناسیونالیسم ایرانی زدند موجب نفرت شد... جدایی بحرین با بازگرداندن جزایر سهگانه ایرانی تاخت زده نشد.
فراز و فرودهای روابط ایران و بریتانیا پس از انقلاب/ سیاست درهای باز و سفارتخانههای نیمه باز
در پاییز ۱۹۸۰ وقتی که ما سفارت را تعطیل کردیم و سوئد را حافظ منافع خود اعلام کردیم، شرایط تقریبا به بدترین وضع خود در طول تاریخ رسیده بود...وقتی وارد تهران شدم یکی از ماموریتهایم این بود که به مسوولان کشور بگویم ما هیچ مشکلی با انقلاب ایران نداریم...در ماه مارس ۱۹۸۹، ایران بر سر ماجرای سلمان رشدی روابط دیپلماتیک خود با بریتانیا را قطع کرد... اگر به خاطر جلوگیری از غنیسازی و جنگ علیه تروریسم نبود، روابط ایران و انگلیس امروز خیلی بیش از اینها پیشرفت میکرد.
انگلیسیها در ماجرای جزایر سهگانه استخوان لای زخم گذاشتند
هیچ ارتباط رسمی بین بازگرداندن جزایر سهگانه و جدایی بحرین وجود نداشت...طبقهبندی تاریخ بر اساس فراماسون بودن یا نبودن افراد، نادرست است.
سر آنتونی پارسونز، چشم بینای بریتانیا در ایران/ سفیری که غرور و سقوط شاه را دید
دفترچهٔ یادداشتهای روزانهٔ پارسونز پر است از شرح گشت و گذارهایش در کوچه باغهای پایتخت و کشف و شهودهای او در بازار قدیمی و غریبترین کوچههای تهران...گفتم اگر این نمایش جشن هنر شیراز در شهری مثل وینچستر بریتانیا اجرا میشد حتما فاجعه به بار میآورد...در میانهٔ سال ۵۷ درست در روزهایی که رفت و آمد او به سفارت دشوارتر از همیشه بود، برای دولت متبوعش نوشت: «به نظر تزلزل جدی در شرایط دولت کنونی ایران به چشم نمیخورد.»
تاچر در ایران/ توصیههای انگلیسی و توهم شاهانه
تاچر در زمستان سال ۱۹۷۸ پس از کسب اجازه سفارت انگلستان از وزیر دربار و موافقت شاه به ایران مسافرت کرد... بعدها در اسناد محرمانه بریتانیا آمده بود که مارگارت تاچر در حاشیه سفر به ایران بیشتر نگران مدل موهایش بود تا آداب دیپلماتیکی که باید خود را به آن مقید میداشت... تاچر گفت: کشور شما نه کشاورزی و نه صنعتی است، شما نه کاپیتالیست هستید و نه سوسیالیست... بعد از انقلاب، انجمن اسلامی شرکت ملی نفت خواستار آن شد که: «آنهایی که با خانم تاچر ملاقات کردند، باید پاسخگو باشند.»
مروری بر زمینههای قطع روابط ایران و بریتانیا در دوره مصدق/ چراغهای رابطه تاریکند
مصدق: باید رویه دولت انگلستان را مخالف با شرایط دوستی که همیشه از طرف دولت ایران رعایت میشده بدانیم و روابط سیاسی موجود را بیاثر بشناسیم... در روز ۳۰ مهر ۳۱ در جلسه فوقالعاده هیات وزیران، قطع رابطه سیاسی ایران و بریتانیا به تصویب رسید...بولتن اداره اطلاعات سفارت انگلیس با چاپ شعری از حافظ نوشت: «امیدواریم در این ظلمت نوری پیدا شود.»... فاطمی: دکتر فاطمی: من درهای سفارت انگلیس را بستم، غافل از اینکه تا دربار هست، انگلستان سفارت لازم ندارد.»
روایت انگلیسی از ۶ روز گروگانگیری دیپلماتهای ایرانی در لندن-۲
بیبیسی خواستههای گروگانگیران را خلاصه و به غلط گزارش کرده بود... روز چهارم دو گروگان برای آزادی انتخاب شدند: علیقلی غضنفر، معلمی پاکستانی که بعدها معلوم شد به خاطر صدای خروپفاش که نمیگذاشت کسی بخوابد آزاد شده. دومین گروگان گنجی، زنی حامله بود...آزادی هر گروگان اطلاعات جدیدی از وضعیت گروگانها و تعداد و نوع اسلحه تروریستها به پلیس میداد...جنازهٔ لواسانی از درب جلویی سفارت بیرون انداخته شد... وابسته رسانهایِ سفارت، علیاکبر صمدزاده، را از ناحیهٔ سینه هدف قرار گرفت و جان سپرد.
مطالب بیشتر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با اولین سفیر بریتانیا در تهران پس از انقلاب: از تخلیه سفارت بریتانیا افسوس میخورم
یکی از مهاجمین به سفارت بریتانیا چراغ قوه قرمز رنگ بزرگی برد که آن را برگرداند...به عنوان یک اقدام پیشگیرانه و به منظور تشویق اتباع بریتانیایی به ترک ایران دستور دادم تا تعداد کارکنان سفارت کاهش یابد...تنها تمهید امنیتی که ما اضافه کردیم کاهش مدارک و اسناد حساس کاغذی به حداقل ممکن بود...تهاجم عراق به ایران محتمل بود... بریتانیا در جنگ ایران و عراق موضعی بیطرفانه اتخاذ کرده بود...خاطره سال ۱۹۵۳ هنوز هم میتواند باعث آمادگی بسیاری برای پذیرش و تصور توطئه باشد.
روایت انگلیسی از ۶ روز گروگانگیری دیپلماتهای ایرانی در لندن-۱
شش نفری که سفارت ایران در لندن را اشغال کردند یک ماه پیش از روز حمله، از عراق وارد بریتانیا شده بودند... رهبر گروگانگیران خواستههای خود را مطرح کرد: «آزادی ۹۱ عربی که در زندانهای ایران محبوس هستند و تأمین گذرگاهی امن برای آنها تا بتوانند به هر مقصدی که بخواهند از ایران خارج شوند. اگر این خواستهها تا ظهر روز پنجشنبه، ۱ می برآورده نشوند، سفارت و تمام کسانی که داخل آن هستند به هوا فرستاده خواهند شد.»... تاچر گفت تروریستها اجازهٔ خروج از کشور را ندارند.
دبیری: درباره مداخله انگلیسیها در ایران نباید مبالغه کرد
اینکه میگفتند «کار، کارِ انگلیسیهاست» بیپایه نبود ولی بسیاری از کارهایی که به انگلیسیها نسبت میدادند، به آنها ربطی نداشت...انگلیسیها حکومتها را بر سر کار میآوردند، مناصب را تقسیم میکردند و نمیتوان گفت که نقشی نداشتند و معصوم بودند... کتاب اسماعیل رائین درباره فراماسونری در تهران منتشر شد و مربوط به زمانی بود که رقابتهای شدیدی بین دار و دستۀ انگلیسیها و امریکاییها پیش آمده بود. عدهای میخواستند رجالِ آنگلوفیل (نزدیک به انگلیس) را تصفیه کنند و امریکاییها را جایگزین آنها سازند.
مجلسی: انگلیسیها غارت نکردند، به غیرت ما ضربه زدند
معمولا میگوییم امپریالیسم برای غارتگری به ایران آمده، درحالیکه ما در ایران جز نفت چیز دیگری برای غارت نداشتهایم...هدف انگلیس در ایران سودجویی نبوده است. انگلیسیها چیزی از ما به غارت نبردهاند بلکه قصدشان استفاده از موقعیت ایران بود...ضربههایی که انگلیسیها به ناسیونالیسم و حیثیت و غیرت ایرانی زدند موجب کینه و نفرت شد...قضاوت درباره انگلیس متاثر از انتقامجویی حزب توده بود. تودهایها بیشترین تلاش را در جهت بدنام کردن انگلیسیها انجام دادند.
تفرشی: نقش بریتانیا در سقوط شاه توهم داییجانناپلئونی است
با اینکه بسیاری دولت رضا شاه را در یک دستهبندی کاملا عمومی «دولت انگلیسی» خطاب میکنند، به نظر میآید این عنوان خیلی از لحاظ تاریخی دقیق نباشد... بریتانیا از رشد نیروهای مذهبی در ایران غفلت کرد... محور مباحث کنفرانس گوادلوپ درباره «پس از شاه» بود نه «حکومت شاه» و یا اینکه شاه باید برود و دیگری بیاید...«کار، کار انگلیسیهاست» مفری است برای فراموش کردن مشکلات و کوتاهیهای داخلی...کتاب اسماعیل رائین مملو از افسانه و واقعیت و راست و دروغ است.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با کاسلر، استاد دانشگاه جیمز مدیسون: بریتانیا موجب طولانیتر شدن جنگ ایران و عراق شد
سیاست بریتانیا در جریان جنگ ایران و عراق، تا به امروز مخربترین تاثیر را بر روابط دو جانبه پس از انقلاب داشته است... هنگامی که ایالات متحده و کشورهای اروپایی سیاست ممنوعیت فروش جنگافزار به هر دو طرف را پیگیری میکردند، بریتانیا به طور رسمی، در ظاهر سیاست عدم فروش سلاح به ایران و عراق را دنبال میکرد... ادامه صادرات اسلحه به عراق، خصوصا پس از نسلکشی حلبچه رسوایی بزرگی برای دولت بریتانیا بود... مارگارت تاچر در ماجرای سلمان رشدی شانس دیگری جز قطع روابط با ایران نداشت.
مستند فراماسونها در بیبیسی/ فروغی، هویدا و شریف امامی فراماسون بودند
باقر هئیت، استاد اعظم فراماسونری، بالاترین مقام این تشکیلات در آمریکا میگوید: «فراماسونری افراد خود را برمیگزیند و دنبال طبقه ممتاز جامعه میرود.»... محمدرضا شاه که خود هیچ وقت عضو فراماسونری نبود، برخلاف پدرش رضا شاه، مخالفتی هم با فعالیتهای لژهای فراماسونری نداشت... شریف امامی فاش کرد که یک سوم اعضای مجلس سنا فراماسون هستند و به خواست او هم فراماسون شدند...پیش از انقلاب تعداد فراماسونها به ۳۳۰۰ نفر رسید.
جذابیت توسل به تئوری توطئه برای ایرانیان/ دسیسهچینی انگلیس توهم است یا واقعیت؟
هنگام انقلاب مشروطه، جمعی متشکل از بزرگانِ اصناف و مشاغل که خواستارِ تاسیس مجلس شورای ملی بودند، از سوی حکومت وقت به عنوانِ گروهی «تروریست» و «جیرهخوار انگلیس» خوانده شدند. پهلوی پدر نیز از دیدِ بسیاری از اطرافیانش و عموم مردم، به این دلیل کنار گذاشته شد که دستنشانده انگلیسیها بود ولی تاریخِ مصرف و اعتبارش تمام شده بود. سفرای امریکا و بریتانیا به این پرسش تکراریِ شاه عادت کرده بودند که «چرا سیاستهای دولتهای متبوع شما در مورد من تغییر کرده است؟»
سایه «آیات شیطانی» بر روابط ایران و انگلیس/ کتابی که دفتر رابطه را بست
ابراهیم اصغرزاده: یکی از برنامههای سیاست خارجه دولت قطع رابطه کامل سیاسی و دیپلماتیک با دولت انگلیس است و ضمناً هیچوقت این رابطه برقرار نخواهد شد مگر اینکه دولت انگلیس طبق این ماده واحده عذرخواهی کند... ایران در ۱۶ اسفند ۶۷ قطع رابطه با انگلیس را اعلام کرد و دولت بریتانیا برای خروج ۹ نفر از کارکنان سفارت ایران از خاک این کشور اولتیماتوم تعیین کرد... بنیاد ۱۵ خرداد اعلام کرد به هر ایرانی که سلمان رشدی را به قتل رساند، ۲۰۰ میلیون ریال و به هر غیرایرانی یک میلیون دلار پاداش میدهد.
اولین تجربه قطع روابط ایران و انگلیس پس از انقلاب/ ۵ ساعت اشغال سفارت، ۲۵ سال پس از کودتا
چهاردهم آبان ۱۳۵۸ یک گروه صد نفره مسلح با عنوان «پیروان خط امام و روحانیت مبارز» از دیوار سفارت انگلیس در تهران بالا رفتند و اگرچه خسارت چندانی به ساختمان سفارتخانه وارد نکردند ولی نزدیک به پنج ساعت سفارت را در اشغال خود نگه داشتند... پلیس انگلیس با دانشجویان ایرانی متحصن در مقابل سفارت آمریکا در لندن که به آزار و ضرب و شتم دانشجویان ایرانی در آمریکا معترض بودند، برخورد کرد. این تحصن با دخالت و حمله پلیس انگلیس، به دستگیری ۷۲ دانشجوی ایرانی منجر شد.
داریوش رحمانیان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: «کار، کار انگلیسیهاست»، کار حزب توده بود
بخش عمدهای از شکلگیری ذهنیت دایی جان ناپلئونی مرهون فعالیتها و تبلیغ فراوان دولت شوروی و حزب توده بود...به قول مرحوم شریعتی اگر همه دردها را گردن انگلیس بیاندازی فرافکنی است...در تاریخ انگلوفیل و روسوفیل داریم، اما نه آنقدر که همه سیاستمداران ما اینگونه بودهاند...خیلی از همین انگلوفیلها نمیگفتند که برویم نوکر انگلیس شویم، میگفتند انگلیس بهتر است چون منافع ما در این ارتباط است.
فراز و فرودهای روابط ایران و بریتانیا پس از انقلاب/ سیاست درهای باز و سفارتخانههای نیمه باز
در پاییز ۱۹۸۰ وقتی که ما سفارت را تعطیل کردیم و سوئد را حافظ منافع خود اعلام کردیم، شرایط تقریبا به بدترین وضع خود در طول تاریخ رسیده بود...وقتی وارد تهران شدم یکی از ماموریتهایم این بود که به مسوولان کشور بگویم ما هیچ مشکلی با انقلاب ایران نداریم...در ماه مارس ۱۹۸۹، ایران بر سر ماجرای سلمان رشدی روابط دیپلماتیک خود با بریتانیا را قطع کرد... اگر به خاطر جلوگیری از غنیسازی و جنگ علیه تروریسم نبود، روابط ایران و انگلیس امروز خیلی بیش از اینها پیشرفت میکرد.
انگلیسیها در ماجرای جزایر سهگانه استخوان لای زخم گذاشتند
هیچ ارتباط رسمی بین بازگرداندن جزایر سهگانه و جدایی بحرین وجود نداشت...طبقهبندی تاریخ بر اساس فراماسون بودن یا نبودن افراد، نادرست است.
سر آنتونی پارسونز، چشم بینای بریتانیا در ایران/ سفیری که غرور و سقوط شاه را دید
دفترچهٔ یادداشتهای روزانهٔ پارسونز پر است از شرح گشت و گذارهایش در کوچه باغهای پایتخت و کشف و شهودهای او در بازار قدیمی و غریبترین کوچههای تهران...گفتم اگر این نمایش جشن هنر شیراز در شهری مثل وینچستر بریتانیا اجرا میشد حتما فاجعه به بار میآورد...در میانهٔ سال ۵۷ درست در روزهایی که رفت و آمد او به سفارت دشوارتر از همیشه بود، برای دولت متبوعش نوشت: «به نظر تزلزل جدی در شرایط دولت کنونی ایران به چشم نمیخورد.»
تاچر در ایران/ توصیههای انگلیسی و توهم شاهانه
تاچر در زمستان سال ۱۹۷۸ پس از کسب اجازه سفارت انگلستان از وزیر دربار و موافقت شاه به ایران مسافرت کرد... بعدها در اسناد محرمانه بریتانیا آمده بود که مارگارت تاچر در حاشیه سفر به ایران بیشتر نگران مدل موهایش بود تا آداب دیپلماتیکی که باید خود را به آن مقید میداشت... تاچر گفت: کشور شما نه کشاورزی و نه صنعتی است، شما نه کاپیتالیست هستید و نه سوسیالیست... بعد از انقلاب، انجمن اسلامی شرکت ملی نفت خواستار آن شد که: «آنهایی که با خانم تاچر ملاقات کردند، باید پاسخگو باشند.»
مروری بر زمینههای قطع روابط ایران و بریتانیا در دوره مصدق/ چراغهای رابطه تاریکند
مصدق: باید رویه دولت انگلستان را مخالف با شرایط دوستی که همیشه از طرف دولت ایران رعایت میشده بدانیم و روابط سیاسی موجود را بیاثر بشناسیم... در روز ۳۰ مهر ۳۱ در جلسه فوقالعاده هیات وزیران، قطع رابطه سیاسی ایران و بریتانیا به تصویب رسید...بولتن اداره اطلاعات سفارت انگلیس با چاپ شعری از حافظ نوشت: «امیدواریم در این ظلمت نوری پیدا شود.»... فاطمی: دکتر فاطمی: من درهای سفارت انگلیس را بستم، غافل از اینکه تا دربار هست، انگلستان سفارت لازم ندارد.»
روایت انگلیسی از ۶ روز گروگانگیری دیپلماتهای ایرانی در لندن-۲
بیبیسی خواستههای گروگانگیران را خلاصه و به غلط گزارش کرده بود... روز چهارم دو گروگان برای آزادی انتخاب شدند: علیقلی غضنفر، معلمی پاکستانی که بعدها معلوم شد به خاطر صدای خروپفاش که نمیگذاشت کسی بخوابد آزاد شده. دومین گروگان گنجی، زنی حامله بود...آزادی هر گروگان اطلاعات جدیدی از وضعیت گروگانها و تعداد و نوع اسلحه تروریستها به پلیس میداد...جنازهٔ لواسانی از درب جلویی سفارت بیرون انداخته شد... وابسته رسانهایِ سفارت، علیاکبر صمدزاده، را از ناحیهٔ سینه هدف قرار گرفت و جان سپرد.
مطالب کمتر
+ کارنامه و میراث خلخالی
- کارنامه و میراث خلخالی
منتجبنیا در گفتوگو با تاریخ ایرانی: خلخالی گفت احکام اعدام من زیاد نبود، سر و صدایم زیاد بود
آقای خلخالی از آقای کروبی خواست تولیت و مدیریت مدرسه عبدالعظیم حسنی را به عهده گیرند...ایشان در چندین جلسه مجمع روحانیون مبارز بیان کردند من اگر اعدام میکردم و حکم مجازاتی صادر میکردم، سر و صدا داشتم و به لفظ خودش «اشتلم» میخواندم لذا در همه جا میپیچید و البته وحشت در دل ضدانقلاب ایجاد میکرد. او میگفت من احکام اعدام و مجازاتم نسبت به بقیه آن چنان زیاد نیست و این غرضورزی است و من تنها به دلیل مصاحبه و بیان این اعمال در تیررس این مسائل قرار گرفتم.
بازخوانی گفتوگوی خلخالی با نیویورکتایمز: در روز آخرت هیچ سوالی درباره اعدامها از من نخواهد شد
یک مرد (کارتر) چقدر میتواند احمق باشد که بگوید من با چاقو اجساد را پاره کردم و مرا دیوانه خطاب کند؟ حقیقت این است که من دلم برای آن آمریکاییهای بیچاره سوخت، مخصوصا آنهایی که سیاهپوست بودند...در قوانین غربی، مجرمان و تبهکاران بهترین وکیلها را برای رهایی از چنگ قانون در اختیار دارند. بله، درست است، من هیچگاه به این قوانین توجهی نداشتم...خود شما غربیها هم در نورنبرگ دادگاه تشکیل دادید و نازیها را اعدام کردید. من تفاوتی بین این دو نمیبینم.
عبدخدایی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: به خلخالی گفتم شما شایستگی رهبری فدائیان اسلام را ندارید
به خلخالی گفتم ما نواب صفوی میخواهیم با ۲۵ سال تکامل، متاسفانه شما نواب صفوی ۲۵ سال پیش از او هم نیستید....خلخالی «فدائیان اسلام بنیانگذاران» را تشکیل داد...شهریار شفیق (خواهرزاده شاه) را ما ترور نکردیم. ما اصلا از آن جریان باخبر نبودیم، قطعا اگر مطلع میشدیم، نفی میکردیم. بنظرم آقای خلخالی هم دخالتی در این قضیه نداشت. منتهی همیشه روی موج سوار میشد... خبر ترور شفیق چون بازتاب داخلی نداشت ما سکوت کردیم.
مروری بر اندیشههای خلخالی درباره مسائل جهان سوم/ امپریالیسم به سان گربه همسایه
اسرائیل باید با قدرت اسلام نابود و متلاشی شود و هرگونه سازش به هر نحو در این زمینه، به ذلت اسلام و عرب تمام خواهد شد...مثل استعمار و میراثخوار جهانی عینا مثل همین گربه است. تا احتیاج را حس نکرده، مغرور و متکبر است و اصلا انسانهای دیگر را به حساب نمیآورد و عارش میشود بخواهد با آنها سر یک میز بنشیند...مبارزات انتخاباتی و نطقهای پارلمانی همه و همه یک کلک بیشتر نیست و در حقیقت خیمهشببازی است.
نگاهی به خاطرات خلخالی در دوران تبعید/ محکومی که حاکم شد
مادرم میگفت وقتی[به دنیا آمدی] نافت را بریدیم و در جای دوری به خاک سپردیم تا (به خیال خودش) این بچه از دسترس اَجنه در امان باشد، ولی سرنوشت بر این شد که همیشه در غربت بزرگ شوی و دور از من باشی...افسوس که تاریخنویسان ما همیشه تاریخِ کیومرث و افراسیاب و رستم و حماسههای سلطان محمود و غیره را برای ما نوشتهاند...در دورانِ مبارزاتِ روحانیت با دستگاه ایران، آقای منتظری سهم مهمی دارد...بازنمایی خاطرات همانند احکام صادره انقلابی در دوران قضاوتم ـ اعدام، حبس و... ـ برای مزاجِ خیلیها تلخ و ناگوار بود.
تقی آزاد ارمکی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: خلخالیسم هنوز زنده است
خلخالی یک جریان سیاسی در واکنش به رژیم پیشین و مفهوم جامعه پاک است...کسانی که بعدها آمدند و منتقد خلخالی شدند در خطاهای او خیلی موثر هستند، به دلیل اینکه به او اجازه دادند خودش را خیلی انقلابی جلوه دهد و خودشان در حاشیه قرار گرفتند...در انقلاب اسلامی هوشمندی امام این بود که گفتند ارتش مال ماست و شاه باید برود. اگر این رویه ادامه پیدا میکرد ما با پدیده رادیکالیسم روبرو نمیشدیم.
حاکم شرعی که رد صلاحیت شد/ خلخالی در مسیر انزوا
خزعلی، شیخ محمد یزدی، مهدویکنی و امامی کاشانی در اعتراض به رویه خلخالی محرمانه به دیدن امام خمینی میروند و خواستار عزل خلخالی از سمت حاکم شرع میشوند... هاشمی رفسنجانی: احمد آقا گفت، آقایان خلخالی و موسوی تبریزی ـ که صلاحیت نمایندگیشان را شورای نگهبان رد کرده است ـ گفتهاند خودمان را آتش میزنیم؛ لابد شوخی است...خلخالی: شما افراد انقلابی را که همیشه پشت سر امام بودند، میآیید یکسره همه اینها را کنار میگذارید و بعد هم میگویید که ما میخواهیم عمل به قانون بکنیم.
روایت ویلیام شوکراس از صادق خلخالی/ راضی از اعدام نخستوزیر، در آرزوی قتل شاه
خلخالی گفت: «اگر فرح، شاه را بکُشد نه فقط جایزه را دریافت خواهد کرد بلکه مورد عفو قرار خواهد گرفت و خواهد توانست به ایران برگردد.»...به گفته خلخالی «اکنون فرزندان شاه به فهرست محکومین به مرگ اضافه شدهاند. کوماندوهای ما که تعدادشان زیاد است، در کشورهای مختلف، به خصوص در فلسطین و امریکا آموزش دیدهاند.»...به مجردِ صدور حکمِ اعدام هویدا، خلخالی به زندان قصر شتافت و دستور داد تمام درها را قفل و تلفنها را قطع کنند. در عرض چند لحظه هویدا را به حیاط زندان بردند و تیرباران کردند.
شیخ مجاهد، شیخ تنها/ روزنامهها پس از درگذشت خلخالی چه نوشتند؟
روزنامه کیهان: آیتالله شیخ محمدصادق خلخالی پس از سالها مجاهده در راه پاسداری از شریعت محمدی به رحمت ایزدی پیوست...مجید انصاری: چرا وقتی مینویسند آقای خلخالی دستور اعدام ۲۰ نفر را در پاوه داد، نمیگویند آن افراد پوست سر مردم را میکندند و کشور را در معرض تجزیه قرار داده بودند؟...انبارلویی: برخی بنا دارند راه مصدق را بروند...روزنامه آفتاب یزد: مرگ خاموش آیتالله صادق خلخالی که روزگاری نام او لرزه بر اندام بسیاری از افراد میانداخت، از جهات مختلف عبرتآموز بود.
مرگ مردی که میخواست جور دیگری بمیرد/ آیتالله خلخالی در آینه مطبوعات خارجی
هفتهنامه «اکونومیست» در اول دسامبر ۲۰۰۳ درباره خلخالی نوشت: «او آرزو کرده بود در حین جهاد بمیرد، اما در بستر بیماری مرگ به سراغش آمد.» او سالها پیش به خبرنگار این مجله گفته بود: «در قانون شرع لازم نیست کسی وکیل داشته باشد، مفسد فیالارض باید اعدام انقلابی شود، همین و بس.»...خلخالی در اواخر دهه ۷۰ به روزنامه «نیویورک تایمز» گفته بود: «اینهایی که ما اعدامشان کردیم را باید صد بار دیگر اعدام میکردیم، اینها قبل از انقلاب جوی خون در این مملکت راه انداخته بودند.»
صادق خلخالی به روایت اکونومیست/ قاضی بذلهگوی انقلاب، حامی مغموم اصلاحات
هویدا بایست محاکمه میشد تا گذار از استبداد شاهی به وضوح برای همگان عیان شود...نایپل او را به «بذلهگویی در دادگاه» تشبیه کرد....در اواخر عمر خلخالی به شیوههای دیگری بسیار متحول و منعطف شده بود. او در دوره پایانی زندگیاش، در دفاع از مخالفان و حقوقشان سخن گفت و حمایت خود از اصلاحاتی که رییسجمهور محمد خاتمی وعده میداد را ابراز داشت؛ اصلاحاتی که دادگاهها را در برابر امیال، احساسات و خواستههای قضات کمتر آسیبپذیر میساخت.
داستان دو صادق/ خلخالی چگونه زیباکلام را محاکمه کرد؟
من به عملکرد آقای خلخالی به خصوص اتهاماتش به مرحومان شهریکندی و یارجایی اعتراض کردم و گفتم شما اساسا قرار نبوده که دیگر به کردستان بیایید. آقای خلخالی گفتند من نیام تا یک مشت جاسوس، مزدور و منافق از پشت به انقلاب خنجر بزنند و منطقه را به امریکا تحویل دهند. گفتم چه کسی گفته که من برای دموکراتها جاسوسی میکنم؟ فرمودند چه کسی نگفته؟...گفتم حکم من از طرف مهندس بازرگان رییس دولت موقت است. ایشان گفتند جرم آن امریکاییها از تو خیلی سنگینتر است.
درسی که خلخالی نیاموخت!
پشیمانم، در آن سالها میتوانستم تعدادی بیشتر از طاغوتیها را به مرگ محکوم کنم، اما کوتاهی کردم...صدام آدم فوقالعادهای است...به بازرگان اعتقاد داریم.
گفتوگوی منتشرنشده وی. اِس. نایپل با صادق خلخالی: از نهرو آموختم
قرار است ده هزار سال جمهوری اسلامی داشته باشیم...سی درصد از مقدمات انقلاب انجام شده است...دنیا ثابت نمیماند. برای همین است که من روزنامه میخوانم.
کوروش به روایت خلخالی: دروغین و جنایتکار، جاهطلب و عیاش
خلخالی در رساله خود، کوروش را زاده مادری یهودی خوانده است...او گرامیداشت روز تولد کوروش را سیاستی استعماری دانست...یقین داریم که کوروش ذوالقرنین نیست...کوروش از شدت احتیاج مجبور گردید راهِ زنی پیش گیرد...تحقیقی را که من پیرامون زندگی کوروش کردهام هیچ کدام از این به اصطلاح مورخین نکردهاند... این شبه روشنفکران نمیتوانند ببینند که آخوندها هم درباره تاریخ ایران باستان تحقیق میکنند و افرادی مثل من در برابر خیانتهای تاریخیشان میایستند.
مطالب بیشتر
منتجبنیا در گفتوگو با تاریخ ایرانی: خلخالی گفت احکام اعدام من زیاد نبود، سر و صدایم زیاد بود
آقای خلخالی از آقای کروبی خواست تولیت و مدیریت مدرسه عبدالعظیم حسنی را به عهده گیرند...ایشان در چندین جلسه مجمع روحانیون مبارز بیان کردند من اگر اعدام میکردم و حکم مجازاتی صادر میکردم، سر و صدا داشتم و به لفظ خودش «اشتلم» میخواندم لذا در همه جا میپیچید و البته وحشت در دل ضدانقلاب ایجاد میکرد. او میگفت من احکام اعدام و مجازاتم نسبت به بقیه آن چنان زیاد نیست و این غرضورزی است و من تنها به دلیل مصاحبه و بیان این اعمال در تیررس این مسائل قرار گرفتم.
بازخوانی گفتوگوی خلخالی با نیویورکتایمز: در روز آخرت هیچ سوالی درباره اعدامها از من نخواهد شد
یک مرد (کارتر) چقدر میتواند احمق باشد که بگوید من با چاقو اجساد را پاره کردم و مرا دیوانه خطاب کند؟ حقیقت این است که من دلم برای آن آمریکاییهای بیچاره سوخت، مخصوصا آنهایی که سیاهپوست بودند...در قوانین غربی، مجرمان و تبهکاران بهترین وکیلها را برای رهایی از چنگ قانون در اختیار دارند. بله، درست است، من هیچگاه به این قوانین توجهی نداشتم...خود شما غربیها هم در نورنبرگ دادگاه تشکیل دادید و نازیها را اعدام کردید. من تفاوتی بین این دو نمیبینم.
عبدخدایی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: به خلخالی گفتم شما شایستگی رهبری فدائیان اسلام را ندارید
به خلخالی گفتم ما نواب صفوی میخواهیم با ۲۵ سال تکامل، متاسفانه شما نواب صفوی ۲۵ سال پیش از او هم نیستید....خلخالی «فدائیان اسلام بنیانگذاران» را تشکیل داد...شهریار شفیق (خواهرزاده شاه) را ما ترور نکردیم. ما اصلا از آن جریان باخبر نبودیم، قطعا اگر مطلع میشدیم، نفی میکردیم. بنظرم آقای خلخالی هم دخالتی در این قضیه نداشت. منتهی همیشه روی موج سوار میشد... خبر ترور شفیق چون بازتاب داخلی نداشت ما سکوت کردیم.
مروری بر اندیشههای خلخالی درباره مسائل جهان سوم/ امپریالیسم به سان گربه همسایه
اسرائیل باید با قدرت اسلام نابود و متلاشی شود و هرگونه سازش به هر نحو در این زمینه، به ذلت اسلام و عرب تمام خواهد شد...مثل استعمار و میراثخوار جهانی عینا مثل همین گربه است. تا احتیاج را حس نکرده، مغرور و متکبر است و اصلا انسانهای دیگر را به حساب نمیآورد و عارش میشود بخواهد با آنها سر یک میز بنشیند...مبارزات انتخاباتی و نطقهای پارلمانی همه و همه یک کلک بیشتر نیست و در حقیقت خیمهشببازی است.
نگاهی به خاطرات خلخالی در دوران تبعید/ محکومی که حاکم شد
مادرم میگفت وقتی[به دنیا آمدی] نافت را بریدیم و در جای دوری به خاک سپردیم تا (به خیال خودش) این بچه از دسترس اَجنه در امان باشد، ولی سرنوشت بر این شد که همیشه در غربت بزرگ شوی و دور از من باشی...افسوس که تاریخنویسان ما همیشه تاریخِ کیومرث و افراسیاب و رستم و حماسههای سلطان محمود و غیره را برای ما نوشتهاند...در دورانِ مبارزاتِ روحانیت با دستگاه ایران، آقای منتظری سهم مهمی دارد...بازنمایی خاطرات همانند احکام صادره انقلابی در دوران قضاوتم ـ اعدام، حبس و... ـ برای مزاجِ خیلیها تلخ و ناگوار بود.
تقی آزاد ارمکی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: خلخالیسم هنوز زنده است
خلخالی یک جریان سیاسی در واکنش به رژیم پیشین و مفهوم جامعه پاک است...کسانی که بعدها آمدند و منتقد خلخالی شدند در خطاهای او خیلی موثر هستند، به دلیل اینکه به او اجازه دادند خودش را خیلی انقلابی جلوه دهد و خودشان در حاشیه قرار گرفتند...در انقلاب اسلامی هوشمندی امام این بود که گفتند ارتش مال ماست و شاه باید برود. اگر این رویه ادامه پیدا میکرد ما با پدیده رادیکالیسم روبرو نمیشدیم.
حاکم شرعی که رد صلاحیت شد/ خلخالی در مسیر انزوا
خزعلی، شیخ محمد یزدی، مهدویکنی و امامی کاشانی در اعتراض به رویه خلخالی محرمانه به دیدن امام خمینی میروند و خواستار عزل خلخالی از سمت حاکم شرع میشوند... هاشمی رفسنجانی: احمد آقا گفت، آقایان خلخالی و موسوی تبریزی ـ که صلاحیت نمایندگیشان را شورای نگهبان رد کرده است ـ گفتهاند خودمان را آتش میزنیم؛ لابد شوخی است...خلخالی: شما افراد انقلابی را که همیشه پشت سر امام بودند، میآیید یکسره همه اینها را کنار میگذارید و بعد هم میگویید که ما میخواهیم عمل به قانون بکنیم.
روایت ویلیام شوکراس از صادق خلخالی/ راضی از اعدام نخستوزیر، در آرزوی قتل شاه
خلخالی گفت: «اگر فرح، شاه را بکُشد نه فقط جایزه را دریافت خواهد کرد بلکه مورد عفو قرار خواهد گرفت و خواهد توانست به ایران برگردد.»...به گفته خلخالی «اکنون فرزندان شاه به فهرست محکومین به مرگ اضافه شدهاند. کوماندوهای ما که تعدادشان زیاد است، در کشورهای مختلف، به خصوص در فلسطین و امریکا آموزش دیدهاند.»...به مجردِ صدور حکمِ اعدام هویدا، خلخالی به زندان قصر شتافت و دستور داد تمام درها را قفل و تلفنها را قطع کنند. در عرض چند لحظه هویدا را به حیاط زندان بردند و تیرباران کردند.
شیخ مجاهد، شیخ تنها/ روزنامهها پس از درگذشت خلخالی چه نوشتند؟
روزنامه کیهان: آیتالله شیخ محمدصادق خلخالی پس از سالها مجاهده در راه پاسداری از شریعت محمدی به رحمت ایزدی پیوست...مجید انصاری: چرا وقتی مینویسند آقای خلخالی دستور اعدام ۲۰ نفر را در پاوه داد، نمیگویند آن افراد پوست سر مردم را میکندند و کشور را در معرض تجزیه قرار داده بودند؟...انبارلویی: برخی بنا دارند راه مصدق را بروند...روزنامه آفتاب یزد: مرگ خاموش آیتالله صادق خلخالی که روزگاری نام او لرزه بر اندام بسیاری از افراد میانداخت، از جهات مختلف عبرتآموز بود.
مرگ مردی که میخواست جور دیگری بمیرد/ آیتالله خلخالی در آینه مطبوعات خارجی
هفتهنامه «اکونومیست» در اول دسامبر ۲۰۰۳ درباره خلخالی نوشت: «او آرزو کرده بود در حین جهاد بمیرد، اما در بستر بیماری مرگ به سراغش آمد.» او سالها پیش به خبرنگار این مجله گفته بود: «در قانون شرع لازم نیست کسی وکیل داشته باشد، مفسد فیالارض باید اعدام انقلابی شود، همین و بس.»...خلخالی در اواخر دهه ۷۰ به روزنامه «نیویورک تایمز» گفته بود: «اینهایی که ما اعدامشان کردیم را باید صد بار دیگر اعدام میکردیم، اینها قبل از انقلاب جوی خون در این مملکت راه انداخته بودند.»
صادق خلخالی به روایت اکونومیست/ قاضی بذلهگوی انقلاب، حامی مغموم اصلاحات
هویدا بایست محاکمه میشد تا گذار از استبداد شاهی به وضوح برای همگان عیان شود...نایپل او را به «بذلهگویی در دادگاه» تشبیه کرد....در اواخر عمر خلخالی به شیوههای دیگری بسیار متحول و منعطف شده بود. او در دوره پایانی زندگیاش، در دفاع از مخالفان و حقوقشان سخن گفت و حمایت خود از اصلاحاتی که رییسجمهور محمد خاتمی وعده میداد را ابراز داشت؛ اصلاحاتی که دادگاهها را در برابر امیال، احساسات و خواستههای قضات کمتر آسیبپذیر میساخت.
داستان دو صادق/ خلخالی چگونه زیباکلام را محاکمه کرد؟
من به عملکرد آقای خلخالی به خصوص اتهاماتش به مرحومان شهریکندی و یارجایی اعتراض کردم و گفتم شما اساسا قرار نبوده که دیگر به کردستان بیایید. آقای خلخالی گفتند من نیام تا یک مشت جاسوس، مزدور و منافق از پشت به انقلاب خنجر بزنند و منطقه را به امریکا تحویل دهند. گفتم چه کسی گفته که من برای دموکراتها جاسوسی میکنم؟ فرمودند چه کسی نگفته؟...گفتم حکم من از طرف مهندس بازرگان رییس دولت موقت است. ایشان گفتند جرم آن امریکاییها از تو خیلی سنگینتر است.
کوروش به روایت خلخالی: دروغین و جنایتکار، جاهطلب و عیاش
خلخالی در رساله خود، کوروش را زاده مادری یهودی خوانده است...او گرامیداشت روز تولد کوروش را سیاستی استعماری دانست...یقین داریم که کوروش ذوالقرنین نیست...کوروش از شدت احتیاج مجبور گردید راهِ زنی پیش گیرد...تحقیقی را که من پیرامون زندگی کوروش کردهام هیچ کدام از این به اصطلاح مورخین نکردهاند... این شبه روشنفکران نمیتوانند ببینند که آخوندها هم درباره تاریخ ایران باستان تحقیق میکنند و افرادی مثل من در برابر خیانتهای تاریخیشان میایستند.
مطالب کمتر
+ ناگفتههای تسخیر سفارت آمریکا
- ناگفتههای تسخیر سفارت آمریکا
گفتوگوی اختصاصی تاریخ ایرانی با باری روزن، گروگان سابق آمریکایی: دوست دارم به ایران برگردم
آقای عبدی حقیقتا یک «انسان» است...سیاست خارجی ایالات متحده در دوره شاه کاملا اشتباه بود...هرگز نمیتوانم به ایران داخل شوم.
روزشمار ۴۴۴ روز گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی
روز دوم: ایالات متحده آمریکا شرایط پیشنهادی ایران را در مورد بازگرداندن شاه به ایران رد میکند...شانزدهمین روز: سه نفر از گروگانها آزاد میشوند...روز پنجاهم: یک درخت نوئل از طرف آمریکا به گروگانها اهدا شد...سیصد و چهاردهمین روز: امام خمینی برای آزادی گروگانها چهار شرط اعلام مینماید...چهارصد و چهل و چهارمین روز: نیم ساعت بعد از آنکه ریگان رسما ریاستجمهوری آمریکا را عهدهدار شد، گروگانها آزاد شدند.
جان استمپل در گفتوگو با تاریخ ایرانی: آمریکاییها طرفدار حمله نظامی برای آزادی گروگانها بودند
آن موقع ما که پیشتر در ایران بودیم به شدت از فشار نظامی بر ایران حمایت میکردیم و بعدها وقتی گروگانها بازگشتند، فهمیدند که اگر کارتر کوتاه نیامده بود گروگانها چند روز - اگر نگوییم چند ساعت- با آزادی فاصله داشتند...از کنترل خارج شدن اوضاع ریاستجمهوری کارتر را نابود کرد، نه حمله نظامی در آوریل ۱۹۸۰...دولت کلینتون تلاش کرد به راهکاری با ایران دست یابد، در مراحل کلیدی با اعمال فشار شدید بر خاتمی از آن جلوگیری به عمل آمد.
سیاستسازی در خیابان/ دانشجویان در تسخیر سفارت آمریکا تنها نبودند
حزب توده دانشجویان پیرو خط امام را «جوانان مبارزی» خواند که «بیانگر صبر به پایان رسیده مردم در نبرد با امپریالیسم» بودند...نورالدین کیانوری در همراهی با تسخیرکنندگانِ مسلمان، سنگ تمام گذاشت: «اشغال سفارت امریکا، وسیله بسیار مهمی برای افشای جنایات امریکا در جهان است.»...عموم مردم با حرکتِ دانشجویان موافق بودند و از درستی آنچه «انقلابیترین اعتراضِ سیاسی علیه امپریالیسم امریکا» خوانده میشد، دفاع میکردند...یک هفته پس از اشغال سفارت در تهران، سفارت امریکا در لبنان به اشغال درآمد.
جودیث یافه در گفتوگو با تاریخ ایرانی: گروگانگیری در سفارت آمریکا علت شکست کارتر نبود
خیلی از مردم اینجا هنوز به ادعای گری سیک در کتاب «سورپرایز اکتبر» معتقدند که که نمایندگان دولت آینده ریگان، تهران را قانع کردند که آزادی گروگانها را به تاخیر بیندازد تا از طرفداری دولت ریگان بهرهمند شود...مردم پرزیدنت کارتر را به خاطر وقوع بحران گروگانگیری ملامت نکردند. شکست در جای دیگر ریشه داشت...شاه ترجیح داد به مصر برود چرا که عقیده داشت انقلاب شکست خواهد خورد و او به خانه باز خواهد گشت...اتهام خیانت به دلیل تمایل برای رابطه با ایالات متحده، یک سلاح سیاسی است.
روایت توصیفی ـ تحلیلی آیتالله موسوی خوئینیها از تسخیر سفارت آمریکا
به سیداحمد خمینی گفتم اگر امام اصل این کار را نادرست میدانند همین حالا جواب دهید و اینها میروند بیرون...گفتند اشغال لانه کار شورویهاست، کار کمونیستهاست و فلانی ـ بنده ـ این روحانی سرخ در مسکو تحصیل کرده... تا دیروز میگفتند کار شورویها بوده، امروز میگویند کار خود امریکاییهاست!...مسعود رجوی و موسی خیابانی چندین ساعت پشت سفارت ماندند و ما راهشان ندادیم...دولت مصدق یک دولت با نفوذ، تاثیرگذار، ملی و مردمی بود.
ریشههای بحران گروگانگیری در ایران/ ژتون معامله با آمریکا یا برگه بیمه انقلاب؟
لوید کارتلر بر این باور است که «اگر ما شاه را در امریکا نپذیرفته بودیم، باز هم، در عرض یک ماه تسخیر سفارت و گروگانگیری اتفاق میافتاد.»...ابتکار و شاپور تاکید کردهاند که دستور تسخیر از جانب آیتالله خمینی صادر نشده است... روبین استدلال میکند که گروگانگیری ضرورتا سیاستی برای بیمه کردن انقلاب در برابر دخالت امریکا بوده است، چون ایرانیان مطمئن نبودهاند که میتوانند از معکوس شدن انقلاب به شکلی نمایشی و بازگشت شاه بر مسند قدرت جلوگیری کنند - هر چه نباشد این اتفاق در اوت ۱۹۵۳ رخ داده بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با شیبا ملک، مترجم اسناد سفارت آمریکا: حسنین هیکل گفت شما میتوانید تا ابد اینجا بمانید
سعید حجاریان کلاس نهجالبلاغه داشت... ادامه تسخیر و نحوهٔ بیرون آمدن اسناد زیاد درست نبود...برای بیرون رفتن از سفارت باید اجازه میگرفتیم...یک پاس دم در داشتیم که بچهها دل نوشتههایشان را در دفتری آنجا مینوشتند. اما نمیدانم آن دفتر الان کجاست. چیزهای جالبی آنجا نوشته بودند...خانمها هم پاس میداند. خیلی هم بیرحمانه بود...یکسری مهمانان خاص داشتیم که میآمدند و با آقای موسوی خوئینیها صحبت میکردند، ولی بعضی مهمانها میآمدند با دانشجوها صحبت میکردند.
بهشتی را نیافتیم، کار گروگانها گره خورد
امید ما به اینکه قضیۀ گروگانگیری زودگذر باشد، روز ششم نوامبر، بر باد رفت. آیتالله خمینی علنا گرفتن گروگانها را تایید کرد و از پذیرفتن هر فرستادۀ آمریکایی امتناع ورزید...پیشنهاد کردم که ایالات متحده جزیره خارک را اشغال کند و تا زمانی که ایرانیها حاضر به مبادله گروگانها با جزیره شوند آن را نگه دارد... حس میکردم که حقوقدانان دست چپی پاریسی شاید بتوانند با دوستان دست چپی ایرانیشان (از قبیل قطبزاده) معاملهای جوش دهند، اما روحانیون جلو آن را خواهند گرفت.
گزارش تاریخ ایرانی از سخنرانی ابتکار در پژوهشکده امام خمینی: رقابت با گروههای چپ در تسخیر سفارت آمریکا موثر بود
چیزی که خیلی نگرانکننده و دردناک است این است که در اینجا و در کشور خودمان هم درباره تسخیر سفارت آمریکا تحریف تاریخ داریم...آقای بنیصدر از سیا کد داشت. او به اینکه بخواهد عملیاتی برایشان انجام دهد نرسید ولی ماهی یک بار با یک نفر از نیروهای سیا جلسات مستمر چندین ساعتهای داشت که با هم مبادله تحلیل انجام میدادند...کلیت حرکت و جمع دانشجویی سقوط دولت موقت را مدنظر نداشتند...به مادر یکی از گروگانها اجازه دادیم با فرزندش در سفارت ملاقات کند.
پاسخ عباس عبدی به باری روزن: عذرخواهی در کار نبود
متاسفانه آقای روزن مرتکب اشتباهی جدی شده است زیرا هیچگونه عذرخواهی در میان نبوده است، آنچه عقیدهام بود را در سخنرانی خود در مقر یونسکو گفتم و متذکر شدم که مساله اصلا میان اشخاص نیست همچنان که در جبهه جنگ هم هیچ کدام از سربازان دو طرف از یکدیگر عذرخواهی نمیکنند. به همین دلیل هم من در جایگاهی نیستم که موضوع را (اعم از درست یا غلط بودن اینگونه اقدامات) شخصی تلقی کنم تا بر اساس آن عذرخواهی شود... عذرخواهی انجام نشده و اگر هم میشد ماهیت جریان را از طرف گوینده تغییر میداد.
محمد هاشمی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: احمدینژاد تهدید کرد نقشه تسخیر را به دولت موقت گزارش میدهد
به سندسازی متهم شدیم...نظام میتوانست در قبال امیرانتظام بهتر عمل کند... دانشجویان داخل لانه مخالف انقلاب فرهنگی بودند.
عملیات فرار شش دیپلمات آمریکایی از ایران در روزهای گروگانگیری
نقشه سیا این بود که محمدرضا شاه را پنهان کنند و بعد جسدی تقلبی بسازند و خبر مرگ شاه را اعلام کنند و به این ترتیب ایران را برای آزاد شدن گروگانها راضی کنند...در کمتر از چهار روز مندز و دوستش جان چمبرز یک کمپانی تهیه فیلم هالیوودی جعلی تاسیس کردند. آنها برای شش عضو اصلی یک شرکت کارتهای اعتباری و پاسپورت و هویت جعل کردند...شش آمریکایی با هویتی جعلی به عنوان گروه فیلمبرداری کانادایی تهران را ترک کردند...چرخهای هواپیما جمع شده بود که مندز به پشتی صندلی تکیه داد و گفت: «بچهها نجات پیدا کردیم.»
روایت هالیوودی فرار دیپلماتهای آمریکایی از ایران/ بن افلک عملیات آرگو را به تصویر میکشد
دو ماهی است که «آرگو» به کارگردانی و تهیهکنندگی «بن افلک» در خیابانهای «لسآنجلس» فیلمبرداری میشود؛ فیلمی بر اساس خاطرات تونی مندز از ماجرای گروگانگیری تاریخی دانشجویان طرفدار امام خمینی در سفارت امریکا در تهران...شش نفر در لحظه آغاز گروگانگیری به شکل اتفاقی بیرون از سفارت بودند، و بعد موفق شدند به خانه «کن تیلور»، سفیر کانادا در تهران پناه ببرند و پس از آن از ایران بگریزند.
تسخیر سفارت آمریکا، کمونیستها را خلع سلاح کرد
میردامادی نقشه تسخیر سفارت آمریکا را تشریح کرد...آقای خوئینیها به دخترها گفتند در سفارت بمانید بهتر است.
مطالب بیشتر
گفتوگوی اختصاصی تاریخ ایرانی با باری روزن، گروگان سابق آمریکایی: دوست دارم به ایران برگردم
آقای عبدی حقیقتا یک «انسان» است...سیاست خارجی ایالات متحده در دوره شاه کاملا اشتباه بود...هرگز نمیتوانم به ایران داخل شوم.
روزشمار ۴۴۴ روز گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی
روز دوم: ایالات متحده آمریکا شرایط پیشنهادی ایران را در مورد بازگرداندن شاه به ایران رد میکند...شانزدهمین روز: سه نفر از گروگانها آزاد میشوند...روز پنجاهم: یک درخت نوئل از طرف آمریکا به گروگانها اهدا شد...سیصد و چهاردهمین روز: امام خمینی برای آزادی گروگانها چهار شرط اعلام مینماید...چهارصد و چهل و چهارمین روز: نیم ساعت بعد از آنکه ریگان رسما ریاستجمهوری آمریکا را عهدهدار شد، گروگانها آزاد شدند.
جان استمپل در گفتوگو با تاریخ ایرانی: آمریکاییها طرفدار حمله نظامی برای آزادی گروگانها بودند
آن موقع ما که پیشتر در ایران بودیم به شدت از فشار نظامی بر ایران حمایت میکردیم و بعدها وقتی گروگانها بازگشتند، فهمیدند که اگر کارتر کوتاه نیامده بود گروگانها چند روز - اگر نگوییم چند ساعت- با آزادی فاصله داشتند...از کنترل خارج شدن اوضاع ریاستجمهوری کارتر را نابود کرد، نه حمله نظامی در آوریل ۱۹۸۰...دولت کلینتون تلاش کرد به راهکاری با ایران دست یابد، در مراحل کلیدی با اعمال فشار شدید بر خاتمی از آن جلوگیری به عمل آمد.
سیاستسازی در خیابان/ دانشجویان در تسخیر سفارت آمریکا تنها نبودند
حزب توده دانشجویان پیرو خط امام را «جوانان مبارزی» خواند که «بیانگر صبر به پایان رسیده مردم در نبرد با امپریالیسم» بودند...نورالدین کیانوری در همراهی با تسخیرکنندگانِ مسلمان، سنگ تمام گذاشت: «اشغال سفارت امریکا، وسیله بسیار مهمی برای افشای جنایات امریکا در جهان است.»...عموم مردم با حرکتِ دانشجویان موافق بودند و از درستی آنچه «انقلابیترین اعتراضِ سیاسی علیه امپریالیسم امریکا» خوانده میشد، دفاع میکردند...یک هفته پس از اشغال سفارت در تهران، سفارت امریکا در لبنان به اشغال درآمد.
جودیث یافه در گفتوگو با تاریخ ایرانی: گروگانگیری در سفارت آمریکا علت شکست کارتر نبود
خیلی از مردم اینجا هنوز به ادعای گری سیک در کتاب «سورپرایز اکتبر» معتقدند که که نمایندگان دولت آینده ریگان، تهران را قانع کردند که آزادی گروگانها را به تاخیر بیندازد تا از طرفداری دولت ریگان بهرهمند شود...مردم پرزیدنت کارتر را به خاطر وقوع بحران گروگانگیری ملامت نکردند. شکست در جای دیگر ریشه داشت...شاه ترجیح داد به مصر برود چرا که عقیده داشت انقلاب شکست خواهد خورد و او به خانه باز خواهد گشت...اتهام خیانت به دلیل تمایل برای رابطه با ایالات متحده، یک سلاح سیاسی است.
روایت توصیفی ـ تحلیلی آیتالله موسوی خوئینیها از تسخیر سفارت آمریکا
به سیداحمد خمینی گفتم اگر امام اصل این کار را نادرست میدانند همین حالا جواب دهید و اینها میروند بیرون...گفتند اشغال لانه کار شورویهاست، کار کمونیستهاست و فلانی ـ بنده ـ این روحانی سرخ در مسکو تحصیل کرده... تا دیروز میگفتند کار شورویها بوده، امروز میگویند کار خود امریکاییهاست!...مسعود رجوی و موسی خیابانی چندین ساعت پشت سفارت ماندند و ما راهشان ندادیم...دولت مصدق یک دولت با نفوذ، تاثیرگذار، ملی و مردمی بود.
ریشههای بحران گروگانگیری در ایران/ ژتون معامله با آمریکا یا برگه بیمه انقلاب؟
لوید کارتلر بر این باور است که «اگر ما شاه را در امریکا نپذیرفته بودیم، باز هم، در عرض یک ماه تسخیر سفارت و گروگانگیری اتفاق میافتاد.»...ابتکار و شاپور تاکید کردهاند که دستور تسخیر از جانب آیتالله خمینی صادر نشده است... روبین استدلال میکند که گروگانگیری ضرورتا سیاستی برای بیمه کردن انقلاب در برابر دخالت امریکا بوده است، چون ایرانیان مطمئن نبودهاند که میتوانند از معکوس شدن انقلاب به شکلی نمایشی و بازگشت شاه بر مسند قدرت جلوگیری کنند - هر چه نباشد این اتفاق در اوت ۱۹۵۳ رخ داده بود.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با شیبا ملک، مترجم اسناد سفارت آمریکا: حسنین هیکل گفت شما میتوانید تا ابد اینجا بمانید
سعید حجاریان کلاس نهجالبلاغه داشت... ادامه تسخیر و نحوهٔ بیرون آمدن اسناد زیاد درست نبود...برای بیرون رفتن از سفارت باید اجازه میگرفتیم...یک پاس دم در داشتیم که بچهها دل نوشتههایشان را در دفتری آنجا مینوشتند. اما نمیدانم آن دفتر الان کجاست. چیزهای جالبی آنجا نوشته بودند...خانمها هم پاس میداند. خیلی هم بیرحمانه بود...یکسری مهمانان خاص داشتیم که میآمدند و با آقای موسوی خوئینیها صحبت میکردند، ولی بعضی مهمانها میآمدند با دانشجوها صحبت میکردند.
بهشتی را نیافتیم، کار گروگانها گره خورد
امید ما به اینکه قضیۀ گروگانگیری زودگذر باشد، روز ششم نوامبر، بر باد رفت. آیتالله خمینی علنا گرفتن گروگانها را تایید کرد و از پذیرفتن هر فرستادۀ آمریکایی امتناع ورزید...پیشنهاد کردم که ایالات متحده جزیره خارک را اشغال کند و تا زمانی که ایرانیها حاضر به مبادله گروگانها با جزیره شوند آن را نگه دارد... حس میکردم که حقوقدانان دست چپی پاریسی شاید بتوانند با دوستان دست چپی ایرانیشان (از قبیل قطبزاده) معاملهای جوش دهند، اما روحانیون جلو آن را خواهند گرفت.
گزارش تاریخ ایرانی از سخنرانی ابتکار در پژوهشکده امام خمینی: رقابت با گروههای چپ در تسخیر سفارت آمریکا موثر بود
چیزی که خیلی نگرانکننده و دردناک است این است که در اینجا و در کشور خودمان هم درباره تسخیر سفارت آمریکا تحریف تاریخ داریم...آقای بنیصدر از سیا کد داشت. او به اینکه بخواهد عملیاتی برایشان انجام دهد نرسید ولی ماهی یک بار با یک نفر از نیروهای سیا جلسات مستمر چندین ساعتهای داشت که با هم مبادله تحلیل انجام میدادند...کلیت حرکت و جمع دانشجویی سقوط دولت موقت را مدنظر نداشتند...به مادر یکی از گروگانها اجازه دادیم با فرزندش در سفارت ملاقات کند.
پاسخ عباس عبدی به باری روزن: عذرخواهی در کار نبود
متاسفانه آقای روزن مرتکب اشتباهی جدی شده است زیرا هیچگونه عذرخواهی در میان نبوده است، آنچه عقیدهام بود را در سخنرانی خود در مقر یونسکو گفتم و متذکر شدم که مساله اصلا میان اشخاص نیست همچنان که در جبهه جنگ هم هیچ کدام از سربازان دو طرف از یکدیگر عذرخواهی نمیکنند. به همین دلیل هم من در جایگاهی نیستم که موضوع را (اعم از درست یا غلط بودن اینگونه اقدامات) شخصی تلقی کنم تا بر اساس آن عذرخواهی شود... عذرخواهی انجام نشده و اگر هم میشد ماهیت جریان را از طرف گوینده تغییر میداد.
عملیات فرار شش دیپلمات آمریکایی از ایران در روزهای گروگانگیری
نقشه سیا این بود که محمدرضا شاه را پنهان کنند و بعد جسدی تقلبی بسازند و خبر مرگ شاه را اعلام کنند و به این ترتیب ایران را برای آزاد شدن گروگانها راضی کنند...در کمتر از چهار روز مندز و دوستش جان چمبرز یک کمپانی تهیه فیلم هالیوودی جعلی تاسیس کردند. آنها برای شش عضو اصلی یک شرکت کارتهای اعتباری و پاسپورت و هویت جعل کردند...شش آمریکایی با هویتی جعلی به عنوان گروه فیلمبرداری کانادایی تهران را ترک کردند...چرخهای هواپیما جمع شده بود که مندز به پشتی صندلی تکیه داد و گفت: «بچهها نجات پیدا کردیم.»
روایت هالیوودی فرار دیپلماتهای آمریکایی از ایران/ بن افلک عملیات آرگو را به تصویر میکشد
دو ماهی است که «آرگو» به کارگردانی و تهیهکنندگی «بن افلک» در خیابانهای «لسآنجلس» فیلمبرداری میشود؛ فیلمی بر اساس خاطرات تونی مندز از ماجرای گروگانگیری تاریخی دانشجویان طرفدار امام خمینی در سفارت امریکا در تهران...شش نفر در لحظه آغاز گروگانگیری به شکل اتفاقی بیرون از سفارت بودند، و بعد موفق شدند به خانه «کن تیلور»، سفیر کانادا در تهران پناه ببرند و پس از آن از ایران بگریزند.
تسخیر سفارت آمریکا، کمونیستها را خلع سلاح کرد
میردامادی نقشه تسخیر سفارت آمریکا را تشریح کرد...آقای خوئینیها به دخترها گفتند در سفارت بمانید بهتر است.
مطالب کمتر
+ ده شب بود...
- ده شب بود...
در موقعیت تئاتر و سینما/ من به این آزادی مشکوکم
میدانید که نمیتوانید نمایشی بدهید که در آن واقعیت را در مورد تاریخ ایران بگویید؟...سابقهای به وجود آمده که هر کار فرهنگی خود به خود خطرناک است...متاسفانه دعایی که کورش یا داریوش ـ یادم نیست کدام یکی ـ زمانی کردند اینجا اتفاق نیفتاد. گفت خداوند سرزمین مرا از خشکسالی و دروغ نگه دارد...روزگاری که در آن دستگاه دولت از طرفی، و جماعت با فرهنگ از طرف دیگر، به یکسان سازنده را محدود میکنند بد روزگاری است... جریانی فکری موفق شده این نسل را به صورت دلال، واسطه، شومن، و بساز و بفروش در بیاورد.
آنچه «ده شب» در انجمن گوته گذشت/ چه شنیدید؟ آزادی و آزادی و آزادی
هجدهم مهرماه ۵۶ شاید هیچکس تصوری نداشت که حرفهای آرام و با طمانینه رحمتالله مقدم مراغهای در کمتر از چند روز به جایی برسد که سعید سلطانپور آن چنان بیمحابا بتازد به سانسور، آن هم درست وقتی که ساعتی است از بند جسته و آزاده شده است...در شب پنجم باقر مومنی دیگر مراعاتی که شمس آلاحمد در شبهای اول کرد را کنار گذاشت و دقیقا از واژه سانسور استفاده کرد...در شب دهم جمعیت حاضر در باغ گوته بیش از ۱۵ هزار نفر بود.
پیام آخر کانون نویسندگان ایران/ کاری نکنید که ممیزان ریشههامان را بخشکانند
گفتید این خمار و آن ویران، این شکسته آن بسته، این آدمهای چسب و بست خورده کیانند که آمدهاند تا ما را هدایت کنند. میگوییم ما این بودیم، مایه و پایۀ آنچه مانده است از پس آن همه تندباد بیش و کم همینها بود که دیدید: چندین شکسته و چند آباد، و همین گواه آن است که ظلمت شکستن قلم و دوست با فرهنگ چهها خواهد کرد، یعنی خود نشان میدهد که وقتی نویسنده و شاعر و محقق و مترجم رابطهاش با جامعه قطع بشود سر از کدام دکه یا کاخ در خواهد آورد.
سانسور و عوارض ناشی از آن/ سانسور جلاد آزادی و ترقی است
وضع سانسور در ایران چنان است که حتی صدای روزنامۀ «کیهان» هم درآمده و از «تعبیرات و دریافتهای شخصی سانسورچیان در کار انتشار کتاب»، «محافظهکاری ماموران و بیاطلاعی آنها از تحولات طبیعی جامعه و گاه حتی کجسلیقگیهایشان» و همچنین «از تاثیر گروههای فشار» فریادش بلند شده است...در شرایط سانسور تاریخ را با زمان حال آغاز میکنند...انحلال ادارۀ نگارش و لغو سانسوری که از طرف وزارت فرهنگ و هنر اعمال میشود هنوز اولین و کمترین خواست کانون نویسندگان ایران است.
آزادی هنرمندان را گرفته یا خریدهاند
این مساله که رادیو و تلویزیون مربوط به مردم است تنها در دیار پریان مصداق دارد! ممیزی در همه جا بذر اجبار و ترس میپراکند و اجبار و ترس چون خوره اندیشه را از درون و برون میجود...کتاب، مطبوعات، فیلم، تئاتر، رادیو، تلویزیون که باید در خدمت نشر و اشاعۀ اندیشۀ سالم و فرهنگ راستین باشند، در کارگاه ممیزی رسالتشان دگرگونه و واژگونه میشود: اینجا نمک میگندد و دارو دردافزا میگردد...محروم کردن ملتی از آزادی قلم، محروم کردن او از اندیشیدن است؛ محروم کردن او از داشتن فرهنگ راستین است.
فضای حرف و فضای عمل/ همچنان به زبان ملاحظه سخن میگویم و نه صراحت
مصلحت اجتماعی ما و شما اینست که بهانه به دست دشمنان دیرین آزادی ندهیم و کاری کنیم که فضای گفتوگوی ما آنقدر ادامه یابد تا مردم، یعنی داور اصلی و نهایی هر مسألۀ اجتماعی، دریابند که حق با کیست...منظور من از جامعۀ سنتی، جامعۀ سنتها نیست، بلکه آن نوع سازمان اجتماعی گذشته است که به حکم تاریخ منسوخ شده و قدرت عملکرد تاریخی خویش را از دست داده است...ما هنگامی نویسنده، شاعر، محقق، دانشمند، فیلسوف، هنرمند و عالم حقیقی خواهیم داشت که ابناء وطن آزادانه جمع شوند، آزادانه عمل کنند.
تو پاسدار آزادی من باش و من نگهبان آزادی تو
ده شب، به صورت جمعیتی که غالبا سر به ده هزار و بیشتر میزد، آمدید و اینجا، روی چمن و خاک نمناک، روی آجر و سمنت لبۀ حوض، نشسته و ایستاده، در هوای خنک پاییز و گاه ساعتها زیر باران تند، صبر کردید و گوش به گویندگان دادید. چه شنیدید؟ ـ آزادی و آزادی و آزادی...ما خواستار آزادی اندیشه و بیان، آزادی چاپ و نشر آثار قلمی، آزادی اجتماع و سخنرانی هستیم. و این همه، بر مقتضای قانون اساسی ایران، متمم آن و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر.
شبههنرمند زائیدۀ سانسور است
در مقابل قاضی و بهآذین و دانشور و گلشیری، دهها پاورقینویس و شبه قصهنویس و مترجم کذائی هست که برای مطبوعات مبتذل خوراک تهیه میکنند، برای مقابله با شاملو و اخوان صدها شاعر قلابی شب و روز دست و پا میزنند و مانیفستهای حجیم صادر میکنند، و در برابر هزارخانی، سیصد منتقد کذائی هست...شبههنرمند با سانسور مخالف نیست، وجودش را حس نمیکند، این دو تا برادران توأمان همدیگرند.
مسائل هنر معاصر/ هنرمند راستین با نابسامانیهای جامعه مبارزه میکند
هنرمند راستین آزادیخواه است و علیه نابسامانیهای جامعۀ خود مبارزه میکند و وقتی با عوامل بازدارنده مواجه میشود محکوم به خاموشی میشود و به هر جهت، دیگر نمیتواند واقعگرا باشد. هنرمند اینک به ابهام و سمبل پناه میبرد و اقلیتی میشود که اکثریت حرفش را نمیفهمد و وقتی میان اقلیت و اکثریت فاصله افتاد درخت هنر میپژمرد. حکومتها هر قدر هم که حسننیت داشته باشند نمیتوانند برای هنرمند تصمیم بگیرند.
مفتون امینی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: ساواک هیچ دخالتی در جلسات ده شب نکرد
فضای چریکی بر جلسات ده شب حاکم بود...آقای سایه شعر «بنشینیم و بیندیشیم» را خواند که مورد اعتراض واقع شد...شاعران نیمهمشهور صمیمانهتر و شجاعتر و خوشسخنتر حاضر شده بودند...سلطانپور خلاف انتظار ما، لباس مشکی شیکی پوشیده بود، به شوخی از او سوال کردم که نکند تازه داماد شدهای که گفت: بله، در این حیص و بیص انگشتر به دست هم شدهام...شاملو در آن شبها سفر بود و داشت در جای دیگری خارج از ایران، فیلی هوا میکرد.
نوشتن از زمستان و شب جرم شد و خواندن آلاحمد و شریعتی ممنوع
کلماتی از قبیل: زمستان، شب، لاله، شقایق، جنگل، گلسرخ، چریک و... کلماتی هستند جرمآفرین و گمراهکننده و علائم رمز و ارتباط گروه کثیر ناراضیان جامعه...جلال آلاحمد، صادق هدایت، بزرگ علوی، دکتر شریعتی، اعتمادزاده (بهآذین) علیاصغر صدر حاجسید جوادی، دکتر براهنی، مهندس بازرگان، درویشیان، دولتآبادی، غلامحسین ساعدی، سیاووش کسرایی، شفیعی کدکنی، اخوان ثالث، سعید سلطانپور و دهها نفر دیگر ممنوعالقلم شدند.
ده شب غافلگیری و آغاز- سیدمحمود حسینیزاد
آن شبها از سه نظر اهمیت زیاد دارد: اصل برپایی، زمان و جنس روشنفکری - فرهنگی آن حرکت...آن شبها بیشتر از اینکه شبهای شعر و سخنرانی باشد، شبهای حرکتی بود برای آیندهای دیگر. شروع شور انقلابی مردمی که کاش درکش میکردیم. پس الان و بعد از چند سال درک میکنم که چرا با وجود سخنرانیهای واقعا خوب و بعضا تاریخی، حاضران، با آن تعداد انبوه، از خود بیخود شدند و هوارها زدند وقتی م. آزرم از تختی گفت و سحوری.
قدمان چند برابر دیوارهایی است که ممیزان ساختهاند
مساله این نیست که ممیزی بگوییم یا سانسور، میشود گفت قتل فرهنگ...داستاننویسان ما ممنوعالقلم، ممنوعالخروج و ممنوعالمطلب میشوند.
چه شد کانون نویسندگان ایران شبهای شعر برپا کرد؟
این شبهای شعر و سخنرانی نموداری از حیات تازه کانون نویسندگان ایران است...کانون نویسندگان ایران خواستار لغو سانسور و انحلال همه ادارات و سازمانهایی است که برخلاف قانون اساسی به این کار مبادرت میکنند. این یگانه شرط داد و ستد طبیعی و ثمربخش اندیشه، یگانه شرط نمو استعدادها و ارتقای سطح فرهنگ در ایران است...پیشرفت ما در گرو خلاصی از تنگنای پسند و ناپسند رسمی است.
جواد مجابی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: ده شب بزرگترین اتفاق فرهنگی در پایان یک عصر بود
طاهره صفارزاده و سعید سلطانپور هر دو یک خواسته داشتند...انگار سخنرانیهای ده شب برای تاریخ انجام شدهاند و برای آیندگان.
مطالب بیشتر
در موقعیت تئاتر و سینما/ من به این آزادی مشکوکم
میدانید که نمیتوانید نمایشی بدهید که در آن واقعیت را در مورد تاریخ ایران بگویید؟...سابقهای به وجود آمده که هر کار فرهنگی خود به خود خطرناک است...متاسفانه دعایی که کورش یا داریوش ـ یادم نیست کدام یکی ـ زمانی کردند اینجا اتفاق نیفتاد. گفت خداوند سرزمین مرا از خشکسالی و دروغ نگه دارد...روزگاری که در آن دستگاه دولت از طرفی، و جماعت با فرهنگ از طرف دیگر، به یکسان سازنده را محدود میکنند بد روزگاری است... جریانی فکری موفق شده این نسل را به صورت دلال، واسطه، شومن، و بساز و بفروش در بیاورد.
آنچه «ده شب» در انجمن گوته گذشت/ چه شنیدید؟ آزادی و آزادی و آزادی
هجدهم مهرماه ۵۶ شاید هیچکس تصوری نداشت که حرفهای آرام و با طمانینه رحمتالله مقدم مراغهای در کمتر از چند روز به جایی برسد که سعید سلطانپور آن چنان بیمحابا بتازد به سانسور، آن هم درست وقتی که ساعتی است از بند جسته و آزاده شده است...در شب پنجم باقر مومنی دیگر مراعاتی که شمس آلاحمد در شبهای اول کرد را کنار گذاشت و دقیقا از واژه سانسور استفاده کرد...در شب دهم جمعیت حاضر در باغ گوته بیش از ۱۵ هزار نفر بود.
پیام آخر کانون نویسندگان ایران/ کاری نکنید که ممیزان ریشههامان را بخشکانند
گفتید این خمار و آن ویران، این شکسته آن بسته، این آدمهای چسب و بست خورده کیانند که آمدهاند تا ما را هدایت کنند. میگوییم ما این بودیم، مایه و پایۀ آنچه مانده است از پس آن همه تندباد بیش و کم همینها بود که دیدید: چندین شکسته و چند آباد، و همین گواه آن است که ظلمت شکستن قلم و دوست با فرهنگ چهها خواهد کرد، یعنی خود نشان میدهد که وقتی نویسنده و شاعر و محقق و مترجم رابطهاش با جامعه قطع بشود سر از کدام دکه یا کاخ در خواهد آورد.
سانسور و عوارض ناشی از آن/ سانسور جلاد آزادی و ترقی است
وضع سانسور در ایران چنان است که حتی صدای روزنامۀ «کیهان» هم درآمده و از «تعبیرات و دریافتهای شخصی سانسورچیان در کار انتشار کتاب»، «محافظهکاری ماموران و بیاطلاعی آنها از تحولات طبیعی جامعه و گاه حتی کجسلیقگیهایشان» و همچنین «از تاثیر گروههای فشار» فریادش بلند شده است...در شرایط سانسور تاریخ را با زمان حال آغاز میکنند...انحلال ادارۀ نگارش و لغو سانسوری که از طرف وزارت فرهنگ و هنر اعمال میشود هنوز اولین و کمترین خواست کانون نویسندگان ایران است.
آزادی هنرمندان را گرفته یا خریدهاند
این مساله که رادیو و تلویزیون مربوط به مردم است تنها در دیار پریان مصداق دارد! ممیزی در همه جا بذر اجبار و ترس میپراکند و اجبار و ترس چون خوره اندیشه را از درون و برون میجود...کتاب، مطبوعات، فیلم، تئاتر، رادیو، تلویزیون که باید در خدمت نشر و اشاعۀ اندیشۀ سالم و فرهنگ راستین باشند، در کارگاه ممیزی رسالتشان دگرگونه و واژگونه میشود: اینجا نمک میگندد و دارو دردافزا میگردد...محروم کردن ملتی از آزادی قلم، محروم کردن او از اندیشیدن است؛ محروم کردن او از داشتن فرهنگ راستین است.
فضای حرف و فضای عمل/ همچنان به زبان ملاحظه سخن میگویم و نه صراحت
مصلحت اجتماعی ما و شما اینست که بهانه به دست دشمنان دیرین آزادی ندهیم و کاری کنیم که فضای گفتوگوی ما آنقدر ادامه یابد تا مردم، یعنی داور اصلی و نهایی هر مسألۀ اجتماعی، دریابند که حق با کیست...منظور من از جامعۀ سنتی، جامعۀ سنتها نیست، بلکه آن نوع سازمان اجتماعی گذشته است که به حکم تاریخ منسوخ شده و قدرت عملکرد تاریخی خویش را از دست داده است...ما هنگامی نویسنده، شاعر، محقق، دانشمند، فیلسوف، هنرمند و عالم حقیقی خواهیم داشت که ابناء وطن آزادانه جمع شوند، آزادانه عمل کنند.
تو پاسدار آزادی من باش و من نگهبان آزادی تو
ده شب، به صورت جمعیتی که غالبا سر به ده هزار و بیشتر میزد، آمدید و اینجا، روی چمن و خاک نمناک، روی آجر و سمنت لبۀ حوض، نشسته و ایستاده، در هوای خنک پاییز و گاه ساعتها زیر باران تند، صبر کردید و گوش به گویندگان دادید. چه شنیدید؟ ـ آزادی و آزادی و آزادی...ما خواستار آزادی اندیشه و بیان، آزادی چاپ و نشر آثار قلمی، آزادی اجتماع و سخنرانی هستیم. و این همه، بر مقتضای قانون اساسی ایران، متمم آن و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر.
شبههنرمند زائیدۀ سانسور است
در مقابل قاضی و بهآذین و دانشور و گلشیری، دهها پاورقینویس و شبه قصهنویس و مترجم کذائی هست که برای مطبوعات مبتذل خوراک تهیه میکنند، برای مقابله با شاملو و اخوان صدها شاعر قلابی شب و روز دست و پا میزنند و مانیفستهای حجیم صادر میکنند، و در برابر هزارخانی، سیصد منتقد کذائی هست...شبههنرمند با سانسور مخالف نیست، وجودش را حس نمیکند، این دو تا برادران توأمان همدیگرند.
مسائل هنر معاصر/ هنرمند راستین با نابسامانیهای جامعه مبارزه میکند
هنرمند راستین آزادیخواه است و علیه نابسامانیهای جامعۀ خود مبارزه میکند و وقتی با عوامل بازدارنده مواجه میشود محکوم به خاموشی میشود و به هر جهت، دیگر نمیتواند واقعگرا باشد. هنرمند اینک به ابهام و سمبل پناه میبرد و اقلیتی میشود که اکثریت حرفش را نمیفهمد و وقتی میان اقلیت و اکثریت فاصله افتاد درخت هنر میپژمرد. حکومتها هر قدر هم که حسننیت داشته باشند نمیتوانند برای هنرمند تصمیم بگیرند.
مفتون امینی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: ساواک هیچ دخالتی در جلسات ده شب نکرد
فضای چریکی بر جلسات ده شب حاکم بود...آقای سایه شعر «بنشینیم و بیندیشیم» را خواند که مورد اعتراض واقع شد...شاعران نیمهمشهور صمیمانهتر و شجاعتر و خوشسخنتر حاضر شده بودند...سلطانپور خلاف انتظار ما، لباس مشکی شیکی پوشیده بود، به شوخی از او سوال کردم که نکند تازه داماد شدهای که گفت: بله، در این حیص و بیص انگشتر به دست هم شدهام...شاملو در آن شبها سفر بود و داشت در جای دیگری خارج از ایران، فیلی هوا میکرد.
نوشتن از زمستان و شب جرم شد و خواندن آلاحمد و شریعتی ممنوع
کلماتی از قبیل: زمستان، شب، لاله، شقایق، جنگل، گلسرخ، چریک و... کلماتی هستند جرمآفرین و گمراهکننده و علائم رمز و ارتباط گروه کثیر ناراضیان جامعه...جلال آلاحمد، صادق هدایت، بزرگ علوی، دکتر شریعتی، اعتمادزاده (بهآذین) علیاصغر صدر حاجسید جوادی، دکتر براهنی، مهندس بازرگان، درویشیان، دولتآبادی، غلامحسین ساعدی، سیاووش کسرایی، شفیعی کدکنی، اخوان ثالث، سعید سلطانپور و دهها نفر دیگر ممنوعالقلم شدند.
ده شب غافلگیری و آغاز- سیدمحمود حسینیزاد
آن شبها از سه نظر اهمیت زیاد دارد: اصل برپایی، زمان و جنس روشنفکری - فرهنگی آن حرکت...آن شبها بیشتر از اینکه شبهای شعر و سخنرانی باشد، شبهای حرکتی بود برای آیندهای دیگر. شروع شور انقلابی مردمی که کاش درکش میکردیم. پس الان و بعد از چند سال درک میکنم که چرا با وجود سخنرانیهای واقعا خوب و بعضا تاریخی، حاضران، با آن تعداد انبوه، از خود بیخود شدند و هوارها زدند وقتی م. آزرم از تختی گفت و سحوری.
چه شد کانون نویسندگان ایران شبهای شعر برپا کرد؟
این شبهای شعر و سخنرانی نموداری از حیات تازه کانون نویسندگان ایران است...کانون نویسندگان ایران خواستار لغو سانسور و انحلال همه ادارات و سازمانهایی است که برخلاف قانون اساسی به این کار مبادرت میکنند. این یگانه شرط داد و ستد طبیعی و ثمربخش اندیشه، یگانه شرط نمو استعدادها و ارتقای سطح فرهنگ در ایران است...پیشرفت ما در گرو خلاصی از تنگنای پسند و ناپسند رسمی است.
مطالب کمتر
+ جنگ از کجا شروع شد؟
- جنگ از کجا شروع شد؟
سردار محسن رشید در گفتوگو با تاریخ ایرانی: بنیصدر در جنگ خیانت نکرد
بنیصدری که در جبهه جنگ ترک موتور مینشست و به خطوط مقدم سر میزد نمیتواند خائن باشد...بنیصدر میخواست در جنگ پیروز شویم.
ریشههای سیاست مهار دوگانه/ حمله عراق به ایران با چراغ سبز آمریکا- پروفسور ساسان فیاضمنش
امریکا به دنبال سرنگونی حکومت ایران بود و به همین دلیل صدام را تحریک کرد...بختیار و اویسی نقش مهمی در تقویت نیروهای عراقی برای حمله به ایران ایفا کردند...جنگ ایران و عراق به چشم امریکاییها یک فرصت بود تا موجب شود مقامات ایرانی گروگانها را با لوازم یدکی نظامی عوض کنند...سیاست مهار دوجانبه ایران و عراق را دولت کارتر آغاز کرد و طراحش شخص برژینسکی بود...عربستان سعودی ناظری معصوم و بیطرف در جنگ نبود، شریکی فعال بود.
بهروز قمری تبریزی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: جنگ در گوشه تاریک فراموشی تاریخی ثبت شد
هر چه بیشتر جنگ و مسائل جانبازان به صورت ابزار تقابلات جناحی و سیاسی درآید، کل جامعه تمایل کمتری به بازنگری تاریخی جنگ نشان خواهد داد و به فراموشی عمیقتر و وسیعتری تن خواهد داد. شرط اول بازنگری جامع جنگ، پایان استفاده ابزاری از آن است...رابطه جنگ و همگون و یکدست کردن قدرت سیاسی رابطهای علت و معلولی نبود...تصمیماتی که در گیر و دار جنگ گرفته شد، چه غلط چه درست، باید در چارچوب فکری همان زمان درک و بررسی شود.
مناسبات دیپلماتیک ایران و عراق از زمستان ۵۷ تا تابستان ۵۹/ فراز و فرودها در دیپلماسی نامهنگاری
عراق نخستین دولتی بود که از پیروزی ملت ایران در فروریختن نظام شاهنشاهی پشتیبانی کرد...از میانه پاییز ۱۳۵۸ کمکم زمزمههای لزوم تجدیدنظر در قرارداد الجزایر و تهدیدهای گاه و بیگاه عراق علیه ایران قوت گرفتند...با ترور طارق عزیز، بهانه مورد نیازِ صدام حسین برای شدت دادن به لحن و مواضعش علیه ایران فراهم شد...از فرودین ۱۳۵۸ تا پایان مرداد ۱۳۵۹، عراق ۳۷۹ بار به مرزهای زمینی، دریایی و هوایی ایران تجاوز کرد و تنها در شهریور ماه ۱۳۵۹ تعداد این تجاوزها ۲۵۷ مورد بوده است.
گذری بر دو سال جنگ/ پیش از تهاجم عراق تا پس از عملیات چریکی نیروهای ایرانی
وضع بسیج مبهم بود و با وجودی که خود سپاه، بسیج اولیه را تشکیل داده بود تا مدتها این کشمکش وجود داشت که اصلا بسیج دست سپاه باشد یا نباشد...جنگهای پراکنده ایذایی و حملات چریکی، مرحلهای را در جنگ دو ساله ما تشکیل میدهد که بر اثر آن نه تنها عراق مجبور گردید پیشروی را متوقف و به جای آن مشغول حفظ خود شود، بلکه تجربیات گرانقدری هم در امر جنگ به بهای خون شهدا به دست آمد...به گفته مسوولین در دو ماهه مهر و آبان، شبی نبود که ما شبیخون نداشته باشیم.
ظریفیان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: جنگ تحمیلی هویت ملی را تقویت کرد
هویت معنوی جنگ به حالت تشیع است اما نباید حضور سنیها و اقلیتهای مذهبی را در دفاع از ایران فراموش کرد. وقتی به اسم لشگرها دقت کنید میبینید که نامها مذهبیاند اما لشگر یا گردان با منطقه اعزامی هم شناخته میشوند مثل نجفاشرف اصفهان...در جنگهای ایران و روس در پیروی از فتواهای جهادی، برخی افراد برای مدتی از نقاط دیگر ایران به مناطق درگیر جنگ رفتند، این امر مقطعی بود اما در جنگ تحمیلی ما شاهد هستیم که طی مدت هشت سال مردم و قومیتهای مختلف در جنگ حضور دارند.
بیست و چهار ساعت نبرد سنگین هوایی/ نگاهی به پاسخ جنگندههای ایرانی به تجاوز هوایی عراق
بنا بود همه آنچه در سال ۱۹۶۷ اتفاق افتاد دوباره تکرار شود...جنگندههای ایرانی مهمترین پایگاههای هوایی عراق شامل الرشید در جنوب بغداد و شعیبه در نزدیکی بصره را مورد هدف قرار دادند.... برخلاف تصور عموم عملیات «کمان ۹۹» اولین حمله نیروی هوایی ایران به عراق نبود. کمان ۹۹ در شامگاه ۲۲ و بامداد ۲۳ سپتامبر برنامهریزی شد و در دومین روز جنگ انجام گرفت...اولین دسته پروازی هشتتایی زمانی از پایگاه بوشهر و در ارتفاع پایین به آسمان بغداد رسید که فانتومهای پایگاه مهرآباد بمباران را آغاز کرده بودند.
فرار از قرارداد الجزایر و شعار قادسیه معاصر/ نگاهی به سخنرانی صدام حسین در مجمع ملی عراق
صدام، قرارداد الجزایر که پنج سال پیش از آن (یعنی در سال ۱۹۷۵)، در حضور شاه ایران و هواری بومدین، رییسجمهوری وقت الجزایر امضا کرده بود، را در دست میگیرد و در برابر دوربینهای فیلمبرداری و عکاسیِ مقابلش پاره میکند...صدام پیاپی تاکید کرد که «عراق جزئی از ملت عرب است» و اصرار دارد که «جنگ با ایران به منظور احقاق حقوق از دست رفته اعراب است.»...نطق صدام انتقاد بخشهایی از ملتِ واحد عرب را نیز برانگیخت.
نسل جنگ در عراق(۳ و پایانی)/ شکاف بین ناسیونالیسم دولتی و میهنپرستی مردمی
در ۲۰ آگوست ۱۹۸۸، روزی که آتشبس اعلام شد، عراق وارد دوران بیثباتی خود شد...نسل جنگ، که تشنه آسایش و امنیت اجتماعی بودند، انتظار داشتند هر چه سریعتر بسیج عمومی نیروهای ارتش لغو شود تا بتوانند سهم بیشتری از ثروت ملی به دست بیاورند...در طول ۸ سال جنگ بین ایران و عراق، به طور میانگین روزانه حدود ۳۰۰ نفر کشته میشدند اما در طول جنگ دوم خلیجفارس روزانه حدود ۴۰۰۰ نفر انسان جان خود را از دست میدادند.
نسل جنگ در عراق(۲)/ گذر از عربیسم به ناسیونالیسم عراقی
با ادامه جنگ در خاک ایران، شور و اشتیاق در میان نسل جنگ در عراق که در میدانها در حال مبارزه بودند، کاهش یافت و کم کم جای خود را به خستگی مفرط داد...در فاز دوم جنگ که تقریباً ۶ سال به طول انجامید، از می ۱۹۸۲ تا جولای ۱۹۸۸، عراق بیشتر در موضع دفاعی قرار داشت...گذر از عربیسم محض (القومیه) به میهنپرستی عراقی (الوطنیه) با استفاده از هنر و ادبیات در این دوره اتفاق افتاد.
گفتوگوی تاریخ ایرانی با گری سیک، عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا: شهادت میدهم برژینسکی با صدام ملاقات نکرد
گری سیک پس از ۳۱ سال پرده از مهمترین راز آغاز جنگ ایران و عراق برداشت... ایالات متحده به ایران هشدار داد که صدام در حال آماده شدن برای حمله است.
نسل جنگ در عراق(۱)/ نمونهای از ناسیونالیسم دولتی ناموفق
گروههایی که نسل جنگ محسوب میشوند، حدود ۵/۵ میلیون از جمعیت عراق را تشکیل میدادند که تقریبا نیمی از جمعیت ۱۲ میلیونی این کشور در زمان جنگ است...۳ میلیون مردی که جزو نسل جنگ به شمار میآیند، برای ارتش سرمایه بسیار بزرگی به شمار میآمدند و مجبور بودند تا پیوستن به آن، تلفات جنگ را تحمل کنند. با افزایش تجهیزات جهانی، افراد مسنتر هم به میدان جنگ کشیده شدند اما آنها به نسبت نسلی که ما تعریف کردیم، وظایف کمتری برعهده داشتند.
شرایط داخلی ایران و عراق در آغاز جنگ/ رویای نبرد قادسیه و تهدیدی که جدی گرفته نشد
ابتدای شهریور ۱۳۵۹ که من از تهران عازم ترکیه بودم، در مجله دفاعی جینز دیفنز در داخل هواپیما خواندم که ژنرال اویسی، فرماندار نظامی تهران در دوره پهلوی به عراق رفته است و با کمک این رژیم قرار است به همراهی ۵ هزار سرباز به خوزستان وارد شود و با فرماندهی این نیروها حکومت ایران را ساقط کند. وقتی من این مطلب جینز دیفنز را برای مسوولان ایرانی ارسال کردم، آن را جدی ندانستند و در واکنش به آن گفتند که رژیم صدام کاری از پیش نمیبرد و هر چه انجام دهد به ضرر خودش خواهد بود.
سردار حسین علایی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: احتمال جنگ را میدادیم اما غافلگیر شدیم
بنیصدر قصد خیانت نداشت...ایران از روز اول حمله، به دنبال دفع تجاوز عراق و پایان دادن به جنگ بود...خواستیم عراق تنبیه شود...با آزادسازی خرمشهر ما خاکمان را به طور کامل پس نگرفتیم...در روزهای اول جنگ ما حتی وزیر امور خارجه هم نداشتیم. البته من معتقدم که دستگاه دیپلماسی ایران در طول جنگ میتوانست خیلی قویتر عمل کند...هیچ مقطعی از دوران جنگ نیست که رفتار ایران منطقی و طبق قوانین بینالمللی نبوده باشد.
سیاست امریکا در ایران و عراق؛ مفید یا مضر؟
واکنش سریع امریکا به جنگ ایران و عراق که با تجاوز عراقیها در ۱۹۸۰ آغاز شد، بیش از آنکه برآمده از قهرمانبازی و انساندوستی باشد، نتیجهٔ نگرانی از قیمت نفت و ترس از استفادهٔ شوروی از این موقعیت برای دست یافتن به خلیج فارس بود...امریکا مهمترین عاملی بود که موجب شد عراق در جنگ شکست نخورد...استفادهٔ عراق از سلاح شیمیایی علیه ایرانیان هم با فعالیتهای دیپلماتیک امریکا لاپوشانی شد.
مطالب بیشتر
سردار محسن رشید در گفتوگو با تاریخ ایرانی: بنیصدر در جنگ خیانت نکرد
بنیصدری که در جبهه جنگ ترک موتور مینشست و به خطوط مقدم سر میزد نمیتواند خائن باشد...بنیصدر میخواست در جنگ پیروز شویم.
ریشههای سیاست مهار دوگانه/ حمله عراق به ایران با چراغ سبز آمریکا- پروفسور ساسان فیاضمنش
امریکا به دنبال سرنگونی حکومت ایران بود و به همین دلیل صدام را تحریک کرد...بختیار و اویسی نقش مهمی در تقویت نیروهای عراقی برای حمله به ایران ایفا کردند...جنگ ایران و عراق به چشم امریکاییها یک فرصت بود تا موجب شود مقامات ایرانی گروگانها را با لوازم یدکی نظامی عوض کنند...سیاست مهار دوجانبه ایران و عراق را دولت کارتر آغاز کرد و طراحش شخص برژینسکی بود...عربستان سعودی ناظری معصوم و بیطرف در جنگ نبود، شریکی فعال بود.
بهروز قمری تبریزی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: جنگ در گوشه تاریک فراموشی تاریخی ثبت شد
هر چه بیشتر جنگ و مسائل جانبازان به صورت ابزار تقابلات جناحی و سیاسی درآید، کل جامعه تمایل کمتری به بازنگری تاریخی جنگ نشان خواهد داد و به فراموشی عمیقتر و وسیعتری تن خواهد داد. شرط اول بازنگری جامع جنگ، پایان استفاده ابزاری از آن است...رابطه جنگ و همگون و یکدست کردن قدرت سیاسی رابطهای علت و معلولی نبود...تصمیماتی که در گیر و دار جنگ گرفته شد، چه غلط چه درست، باید در چارچوب فکری همان زمان درک و بررسی شود.
مناسبات دیپلماتیک ایران و عراق از زمستان ۵۷ تا تابستان ۵۹/ فراز و فرودها در دیپلماسی نامهنگاری
عراق نخستین دولتی بود که از پیروزی ملت ایران در فروریختن نظام شاهنشاهی پشتیبانی کرد...از میانه پاییز ۱۳۵۸ کمکم زمزمههای لزوم تجدیدنظر در قرارداد الجزایر و تهدیدهای گاه و بیگاه عراق علیه ایران قوت گرفتند...با ترور طارق عزیز، بهانه مورد نیازِ صدام حسین برای شدت دادن به لحن و مواضعش علیه ایران فراهم شد...از فرودین ۱۳۵۸ تا پایان مرداد ۱۳۵۹، عراق ۳۷۹ بار به مرزهای زمینی، دریایی و هوایی ایران تجاوز کرد و تنها در شهریور ماه ۱۳۵۹ تعداد این تجاوزها ۲۵۷ مورد بوده است.
گذری بر دو سال جنگ/ پیش از تهاجم عراق تا پس از عملیات چریکی نیروهای ایرانی
وضع بسیج مبهم بود و با وجودی که خود سپاه، بسیج اولیه را تشکیل داده بود تا مدتها این کشمکش وجود داشت که اصلا بسیج دست سپاه باشد یا نباشد...جنگهای پراکنده ایذایی و حملات چریکی، مرحلهای را در جنگ دو ساله ما تشکیل میدهد که بر اثر آن نه تنها عراق مجبور گردید پیشروی را متوقف و به جای آن مشغول حفظ خود شود، بلکه تجربیات گرانقدری هم در امر جنگ به بهای خون شهدا به دست آمد...به گفته مسوولین در دو ماهه مهر و آبان، شبی نبود که ما شبیخون نداشته باشیم.
ظریفیان در گفتوگو با تاریخ ایرانی: جنگ تحمیلی هویت ملی را تقویت کرد
هویت معنوی جنگ به حالت تشیع است اما نباید حضور سنیها و اقلیتهای مذهبی را در دفاع از ایران فراموش کرد. وقتی به اسم لشگرها دقت کنید میبینید که نامها مذهبیاند اما لشگر یا گردان با منطقه اعزامی هم شناخته میشوند مثل نجفاشرف اصفهان...در جنگهای ایران و روس در پیروی از فتواهای جهادی، برخی افراد برای مدتی از نقاط دیگر ایران به مناطق درگیر جنگ رفتند، این امر مقطعی بود اما در جنگ تحمیلی ما شاهد هستیم که طی مدت هشت سال مردم و قومیتهای مختلف در جنگ حضور دارند.
بیست و چهار ساعت نبرد سنگین هوایی/ نگاهی به پاسخ جنگندههای ایرانی به تجاوز هوایی عراق
بنا بود همه آنچه در سال ۱۹۶۷ اتفاق افتاد دوباره تکرار شود...جنگندههای ایرانی مهمترین پایگاههای هوایی عراق شامل الرشید در جنوب بغداد و شعیبه در نزدیکی بصره را مورد هدف قرار دادند.... برخلاف تصور عموم عملیات «کمان ۹۹» اولین حمله نیروی هوایی ایران به عراق نبود. کمان ۹۹ در شامگاه ۲۲ و بامداد ۲۳ سپتامبر برنامهریزی شد و در دومین روز جنگ انجام گرفت...اولین دسته پروازی هشتتایی زمانی از پایگاه بوشهر و در ارتفاع پایین به آسمان بغداد رسید که فانتومهای پایگاه مهرآباد بمباران را آغاز کرده بودند.
فرار از قرارداد الجزایر و شعار قادسیه معاصر/ نگاهی به سخنرانی صدام حسین در مجمع ملی عراق
صدام، قرارداد الجزایر که پنج سال پیش از آن (یعنی در سال ۱۹۷۵)، در حضور شاه ایران و هواری بومدین، رییسجمهوری وقت الجزایر امضا کرده بود، را در دست میگیرد و در برابر دوربینهای فیلمبرداری و عکاسیِ مقابلش پاره میکند...صدام پیاپی تاکید کرد که «عراق جزئی از ملت عرب است» و اصرار دارد که «جنگ با ایران به منظور احقاق حقوق از دست رفته اعراب است.»...نطق صدام انتقاد بخشهایی از ملتِ واحد عرب را نیز برانگیخت.
نسل جنگ در عراق(۳ و پایانی)/ شکاف بین ناسیونالیسم دولتی و میهنپرستی مردمی
در ۲۰ آگوست ۱۹۸۸، روزی که آتشبس اعلام شد، عراق وارد دوران بیثباتی خود شد...نسل جنگ، که تشنه آسایش و امنیت اجتماعی بودند، انتظار داشتند هر چه سریعتر بسیج عمومی نیروهای ارتش لغو شود تا بتوانند سهم بیشتری از ثروت ملی به دست بیاورند...در طول ۸ سال جنگ بین ایران و عراق، به طور میانگین روزانه حدود ۳۰۰ نفر کشته میشدند اما در طول جنگ دوم خلیجفارس روزانه حدود ۴۰۰۰ نفر انسان جان خود را از دست میدادند.
نسل جنگ در عراق(۲)/ گذر از عربیسم به ناسیونالیسم عراقی
با ادامه جنگ در خاک ایران، شور و اشتیاق در میان نسل جنگ در عراق که در میدانها در حال مبارزه بودند، کاهش یافت و کم کم جای خود را به خستگی مفرط داد...در فاز دوم جنگ که تقریباً ۶ سال به طول انجامید، از می ۱۹۸۲ تا جولای ۱۹۸۸، عراق بیشتر در موضع دفاعی قرار داشت...گذر از عربیسم محض (القومیه) به میهنپرستی عراقی (الوطنیه) با استفاده از هنر و ادبیات در این دوره اتفاق افتاد.
نسل جنگ در عراق(۱)/ نمونهای از ناسیونالیسم دولتی ناموفق
گروههایی که نسل جنگ محسوب میشوند، حدود ۵/۵ میلیون از جمعیت عراق را تشکیل میدادند که تقریبا نیمی از جمعیت ۱۲ میلیونی این کشور در زمان جنگ است...۳ میلیون مردی که جزو نسل جنگ به شمار میآیند، برای ارتش سرمایه بسیار بزرگی به شمار میآمدند و مجبور بودند تا پیوستن به آن، تلفات جنگ را تحمل کنند. با افزایش تجهیزات جهانی، افراد مسنتر هم به میدان جنگ کشیده شدند اما آنها به نسبت نسلی که ما تعریف کردیم، وظایف کمتری برعهده داشتند.
شرایط داخلی ایران و عراق در آغاز جنگ/ رویای نبرد قادسیه و تهدیدی که جدی گرفته نشد
ابتدای شهریور ۱۳۵۹ که من از تهران عازم ترکیه بودم، در مجله دفاعی جینز دیفنز در داخل هواپیما خواندم که ژنرال اویسی، فرماندار نظامی تهران در دوره پهلوی به عراق رفته است و با کمک این رژیم قرار است به همراهی ۵ هزار سرباز به خوزستان وارد شود و با فرماندهی این نیروها حکومت ایران را ساقط کند. وقتی من این مطلب جینز دیفنز را برای مسوولان ایرانی ارسال کردم، آن را جدی ندانستند و در واکنش به آن گفتند که رژیم صدام کاری از پیش نمیبرد و هر چه انجام دهد به ضرر خودش خواهد بود.
سردار حسین علایی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: احتمال جنگ را میدادیم اما غافلگیر شدیم
بنیصدر قصد خیانت نداشت...ایران از روز اول حمله، به دنبال دفع تجاوز عراق و پایان دادن به جنگ بود...خواستیم عراق تنبیه شود...با آزادسازی خرمشهر ما خاکمان را به طور کامل پس نگرفتیم...در روزهای اول جنگ ما حتی وزیر امور خارجه هم نداشتیم. البته من معتقدم که دستگاه دیپلماسی ایران در طول جنگ میتوانست خیلی قویتر عمل کند...هیچ مقطعی از دوران جنگ نیست که رفتار ایران منطقی و طبق قوانین بینالمللی نبوده باشد.
سیاست امریکا در ایران و عراق؛ مفید یا مضر؟
واکنش سریع امریکا به جنگ ایران و عراق که با تجاوز عراقیها در ۱۹۸۰ آغاز شد، بیش از آنکه برآمده از قهرمانبازی و انساندوستی باشد، نتیجهٔ نگرانی از قیمت نفت و ترس از استفادهٔ شوروی از این موقعیت برای دست یافتن به خلیج فارس بود...امریکا مهمترین عاملی بود که موجب شد عراق در جنگ شکست نخورد...استفادهٔ عراق از سلاح شیمیایی علیه ایرانیان هم با فعالیتهای دیپلماتیک امریکا لاپوشانی شد.
مطالب کمتر
+ از اشغال ایران تا انتقال سلطنت
- از اشغال ایران تا انتقال سلطنت
گفتوگوی تاریخ ایرانی با استفانی کرونین: رضا شاه به اندازه چماق از هویج استفاده نکرد
متفقین میترسیدند رضا شاه توسط افسران حامی متحدین سرنگون شود... اشتباه رضا شاه شکست در تامین یک پایه سیاسی برای رژیم خود بود...ایرانیان به تصمیم متفقین برای انجام آنچه خودشان در انجامش بسیار ضعیف بودند خوشامد گفتند و رضاشاه از قدرت خلع شد. البته طبقه روشنفکر پس از آن با واقعیتهای اشغال روبرو شد که مشقت بیکرانی برای مردم عادی و همچنین دشواریهای سیاسی برای خود روشنفکران بوجود آورد.
هوشنگ طالع در گفتوگو با تاریخ ایرانی: انگلیسیها نظر موافقی به محمدرضا شاه نداشتند
بیگانگان به دنبال فروپاشی سلطنت در ایران بودند...انگلیسیها و روسها در پی آن بودند که ایران را جمهوری کنند. فروغی گزینه انگلیسیها برای ریاستجمهوری بود. ساعد مراغهای را هم روسها میخواستند به ریاستجمهوری برسانند...هم فروغی و هم ساعد به پیشنهاد روس و انگلیس جواب رد دادند و هر دو به قانون اساسی مشروطه استناد کردند.
نشستن بر تخت شاهی(۴)/ پدر و پسر؛ روایت جزیره و جنازه
شاه سفر غمانگیز پدرش را در دوران تبعید به دقت دنبال و هر بار فرصتی پیش میآمد در مورد رفتاری که نسبت به او میشد به مقامات انگلیسی اعتراض میکرد...شاه به صدرالاشراف گفت: یکی از مهمترین آرزوهای من این بوده است که پدرم را با احترامات دینی و قانونی کامل به ایران برگردانم...آیتالله بروجردی توصیه کرد جسد رضا شاه را به قم نبرند.
نشستن بر تخت شاهی(۳)/ وراثت تاج در خاندان پهلوی
همان روزی که فروغی به سمت نخستوزیری منصوب شد، سفیر انگلستان و وزیر امور خارجه شوروی به ساعد، سفیر ایران در اتحاد شوروی گفتند که رضا شاه باید برود... اشرف «مردی بسیار کهنسال» را دید که با دو همراه جلو میآمد: «نزدیکتر که شدند از اینکه تشخیص دادم این پیرمرد در لباس غیرنظامی پدرم است، حیرت کردم. در مدتی کمتر از یک ماه به نظر میرسید به قدر بیست سال پیر شده است.»
سهم نفت در اشغال ایران/ جنگ بر سر راهها و چاهها
از اوایل آبان ۱۳۱۸ ستاد مشترک آلمان به گروهی ماموریت داد تا راهی برای اشغال حوزههای نفتی که در کنترل شرکت نفت ایران و بریتانیا قرار داشتند، یا خرابکاری در پالایشگاه نفتی آبادان و دیگر تاسیسات نفتی جنوب پیدا کنند...در دستورالعملی که مقامات لندن دو روز پیش از هجوم متفقین به فرماندهان عالی خود در منطقه ارسال داشتند، آشکار است که هجوم به ایران چه ارتباط مهم و گستردهای با وضعیت مناطق نفتی و اهمیتِ کنترلِ جریان انرژی داشته است.
قدیمی قیداری در گفتوگو با تاریخ ایرانی: فروغی فرصت تاریخی بزرگی را از ایران گرفت
بیتدبیری و مخالفت رضا شاه کار را به اشغال و تغییر در سلطنت ایران کشاند...در آن موقعیت ویژه فروغی حفظ ساختار موجود و سلطنت را مهمترین وظیفه خود میدانست...فروغی از آن شخصیتهایی نبود که از این موقعیت ویژه در راستای رهایی ملت از استبداد و نظام سلطنتی استفاده نماید. او آدمی عافیتطلب و آرامشخواه بود. آن هم در زمانی که شرایط سیاسی و اجتماعی و بینالمللی بسیار مساعدتر از دوره سقوط قاجار برای استقرار یک نظام حکومتی مترقی به نظر میرسید.
نشستن بر تخت شاهی(۲)/ توافق ناکام رضا شاه با متفقین
رضا شاه تصور میکرد هدف بعدی هیتلر بعد از شوروی، ایران است...رضا شاه به محمد ساعد، سفیر خود در مسکو دستور داد بیطرفی مطلق ایران را اعلام کند...روسها نخستین کسانی بودند که به طور رسمی موضوع حمله به ایران را مطرح کردند...ایدن و نه چرچیل، هیچ یک مایل نبودند قوای شوروی در ایران ریشه بدوانند...سفارت آلمان در تهران از دولت درخواست کرد که به اداره پلیس دستور دهد در صدور روادید خروج برای اتباع آلمانی تعجیل کند.
نگرانی متفقین از نفوذ نازیها در ایران؛ توهم یا واقعیت؟
آمارهای دولتی ایران نشان میدهد که در دو سال نخست جنگ، نیمی از تجارت خارجی ایران با آلمان انجام میشد...موضع بیطرفی که میبایست به معنای در پیش گرفتنِ رفتاری مشابه نسبت به تمام طرفهای درگیر در جنگ باشد، در عمل رعایت نمیشد...دهها تن از ماموران گشتاپو با همکاری فرماندهان نظامی ارتش ایران، یک شبکه وسیع اطلاعاتی را هدایت میکردند...زمانی که بریتانیاییها خواستار تحویل فوری آلمانیهای مقیم ایران شدند، دولت ایران تعلل کرد تا فرصتی برای فرار یا مخفی شدن عدهای از آنها فراهم شود.
آمریکا و اشغال ایران/ آخرین امید پهلوی پدر و اولین متحد پسر
سوم شهریور ۱۳۲۰ رضا شاه تلگرافی به روزولت فرستاد و در آن نوشت که ایران به عنوان کشوری بیطرف و صلحجو که قصدی جز حفظ آسایش و اصلاح امور داخلی خود ندارد، دچار مصائب ناشی از جنگ شده است. هشت روز بعد، پاسخ روزولت به رضا شاه نوشته شد که در آن به پادشاه ایران اطمینان داده میشود که جای هیچگونه نگرانی از بابت بریتانیاییها و روسها وجود ندارد...اشغال ایران امریکا را در جایگاه قدرت حامی ایران در مواجهه با تحمیلهای بریتانیا و شوروی نشاند.
روایت انگلیسی از اشغال ایران/ چرچیل داوری را به تاریخ سپرد
از نظر چرچیل مهمترین مساله در خصوص اشغال ایران، انتخاب میان دو گزینه بود: مقابله با کشورگشایی نازیها و متحدانشان یا تن دادن به قواعد و عرف بینالمللی و مراعات جوانب سیاسی و اخلاقی و انسانی ماجرا...از دید چرچیل، به عنوان مهمترین طراح اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، این اشغال نه تنها با ضرورتهای استراتژیک و مقتضیات جنگ سرنوشتسازی چون جنگ جهانی دوم قابل توجیه است بلکه به باور او حتی میتوان از آن به مثابه وظیفهای اخلاقی یاد کرد!
به رضا شاه گفتم جنگ با روس و انگلیس به صلاح کشور نیست
فروغی دستی به ریش خود کشید و گفت: من در حالی هستم که اگر سقف خانهام به سرم فرود آید و بمیرم، راضی هستم، زیرا از چنگال این شاه خلاص میشوم... اعلیحضرت باید یکی از دو راه را انتخاب فرمایید: یکی آنکه اگر تصمیم به جنگ گرفتهاند، ستاد ارتش را به همدان ببرند و با لشگرهای کرمانشاه و کردستان و لرستان و خوزستان در برابر نیروی انگلیس بجنگند؛ شق دوم این است که راه به آنها بدهید و پیمان ببندید که پس از جنگ از غنائمی که به دستشان میآید سهمی به ایران بدهند.
شترها باید بروند/ نگاهی به یادداشتهای سر ریدر بولارد، وزیر مختار انگلیس در ایران
ورود قوای متفقین به خاک ایران تنها با چند مورد مقاومت ناچیز برخورد کرد و رضا شاه نیز در روز سوم به ارتش ایران دستور آتشبس و عدم مقاومت داد... اهمال دولت ایران در تسلیم اتباع آلمانی به آنجا کشید که دو دولت متفق (شوروی و انگلیس) متذکر شدند که برای تحقق هرچه سریعتر خواستههایشان عنقریب قوای خود را در حوالی تهران مستقر خواهند نمود...لازم به تذکر نیست که انگلیسیها اصولا هیچ مداخلهای در امر کودتای ۱۹۲۱ (سوم اسفند ۱۲۹۹) نداشتند!
سقوط رضا شاه و روشنفکران مشروطهخواه در گفتوگو با مازیار بهروز: پشتوانه اجتماعی مانع اشغال ایران نمیشد
حکومت رضا شاه از پایه اجتماعی خاصی برخوردار نبود و این واقعیت باعث میشود که حکومت وی اساسا شکننده باشد... رضا شاه روحیه خود را تا حدودی باخته بود.
داریوشِ قرنِ بیستم/ گزارش تایم در سال ۱۹۳۸ درباره حکومت رضا شاه پهلوی
برای رضا شاه تاریخ خیلی مهم بود، حتی وقتی هنوز کلنلِ سوارهنظام بود خودش را داریوشِ قرن بیستم میدید. وزیرِ جنگِ حکومتِ بیشاه که شد (شاهِ بیعملِ سابق رفته بود به پاریس) رفتارش بیشتر شبیه یک پادشاهِ بزرگِ ایرانی بود...«والاترین انسانِ زندهٔ دنیا» خودش چند سال پیش ماجرا را جمعبندی و خلاصه کرد: «من یک سربازم ــ یک سربازِ ساده ــ و عاشقِ شغلمام.»
نشستن بر تخت شاهی(۱)/ جانشین رضا شاه: ولیعهد پهلوی یا قاجار؟
رضا شاه از جمله ایرانیهای نادری بود که خیلی از آلمانها خوشش نمیآمد...وزیر مستعمرات هندوستان: شاهزاده حسن قاجار، شاه مشروع است.
تاریخ ایرانی برای اولین بار منتشر میکند/ گزارش وزارت امور خارجه ایران درباره شبیخون متفقین در شهریورماه ۱۳۲۰
دولت ایران در برابر تهدید و توقع متفقین بیکار ننشسته و برای رفع سوءتفاهم و اینکه وجود آلمانها در ایران جنبه سیاسی نداشته و استخدام آنان صرفا به منظور استفاده اقتصادی و صنعتی برای پیشرفته کشور بوده است، به اقدامات احتیاطی متوسل گردید و به کار تعدادی از آلمانها خاتمه داد... متفقین به بهانه اینکه اقدام دولت ایران برای اخراج کافی نیست به یک سلسله اقدامات تهدیدآمیز در مرزها و آبهای ایران مبادرت ورزیدند...اعلیحضرت رضا شاه کبیر مصلحت دیدند از سلطنت کنارهگیری فرمایند.
مطالب بیشتر
گفتوگوی تاریخ ایرانی با استفانی کرونین: رضا شاه به اندازه چماق از هویج استفاده نکرد
متفقین میترسیدند رضا شاه توسط افسران حامی متحدین سرنگون شود... اشتباه رضا شاه شکست در تامین یک پایه سیاسی برای رژیم خود بود...ایرانیان به تصمیم متفقین برای انجام آنچه خودشان در انجامش بسیار ضعیف بودند خوشامد گفتند و رضاشاه از قدرت خلع شد. البته طبقه روشنفکر پس از آن با واقعیتهای اشغال روبرو شد که مشقت بیکرانی برای مردم عادی و همچنین دشواریهای سیاسی برای خود روشنفکران بوجود آورد.
هوشنگ طالع در گفتوگو با تاریخ ایرانی: انگلیسیها نظر موافقی به محمدرضا شاه نداشتند
بیگانگان به دنبال فروپاشی سلطنت در ایران بودند...انگلیسیها و روسها در پی آن بودند که ایران را جمهوری کنند. فروغی گزینه انگلیسیها برای ریاستجمهوری بود. ساعد مراغهای را هم روسها میخواستند به ریاستجمهوری برسانند...هم فروغی و هم ساعد به پیشنهاد روس و انگلیس جواب رد دادند و هر دو به قانون اساسی مشروطه استناد کردند.
نشستن بر تخت شاهی(۴)/ پدر و پسر؛ روایت جزیره و جنازه
شاه سفر غمانگیز پدرش را در دوران تبعید به دقت دنبال و هر بار فرصتی پیش میآمد در مورد رفتاری که نسبت به او میشد به مقامات انگلیسی اعتراض میکرد...شاه به صدرالاشراف گفت: یکی از مهمترین آرزوهای من این بوده است که پدرم را با احترامات دینی و قانونی کامل به ایران برگردانم...آیتالله بروجردی توصیه کرد جسد رضا شاه را به قم نبرند.
نشستن بر تخت شاهی(۳)/ وراثت تاج در خاندان پهلوی
همان روزی که فروغی به سمت نخستوزیری منصوب شد، سفیر انگلستان و وزیر امور خارجه شوروی به ساعد، سفیر ایران در اتحاد شوروی گفتند که رضا شاه باید برود... اشرف «مردی بسیار کهنسال» را دید که با دو همراه جلو میآمد: «نزدیکتر که شدند از اینکه تشخیص دادم این پیرمرد در لباس غیرنظامی پدرم است، حیرت کردم. در مدتی کمتر از یک ماه به نظر میرسید به قدر بیست سال پیر شده است.»
سهم نفت در اشغال ایران/ جنگ بر سر راهها و چاهها
از اوایل آبان ۱۳۱۸ ستاد مشترک آلمان به گروهی ماموریت داد تا راهی برای اشغال حوزههای نفتی که در کنترل شرکت نفت ایران و بریتانیا قرار داشتند، یا خرابکاری در پالایشگاه نفتی آبادان و دیگر تاسیسات نفتی جنوب پیدا کنند...در دستورالعملی که مقامات لندن دو روز پیش از هجوم متفقین به فرماندهان عالی خود در منطقه ارسال داشتند، آشکار است که هجوم به ایران چه ارتباط مهم و گستردهای با وضعیت مناطق نفتی و اهمیتِ کنترلِ جریان انرژی داشته است.
قدیمی قیداری در گفتوگو با تاریخ ایرانی: فروغی فرصت تاریخی بزرگی را از ایران گرفت
بیتدبیری و مخالفت رضا شاه کار را به اشغال و تغییر در سلطنت ایران کشاند...در آن موقعیت ویژه فروغی حفظ ساختار موجود و سلطنت را مهمترین وظیفه خود میدانست...فروغی از آن شخصیتهایی نبود که از این موقعیت ویژه در راستای رهایی ملت از استبداد و نظام سلطنتی استفاده نماید. او آدمی عافیتطلب و آرامشخواه بود. آن هم در زمانی که شرایط سیاسی و اجتماعی و بینالمللی بسیار مساعدتر از دوره سقوط قاجار برای استقرار یک نظام حکومتی مترقی به نظر میرسید.
نشستن بر تخت شاهی(۲)/ توافق ناکام رضا شاه با متفقین
رضا شاه تصور میکرد هدف بعدی هیتلر بعد از شوروی، ایران است...رضا شاه به محمد ساعد، سفیر خود در مسکو دستور داد بیطرفی مطلق ایران را اعلام کند...روسها نخستین کسانی بودند که به طور رسمی موضوع حمله به ایران را مطرح کردند...ایدن و نه چرچیل، هیچ یک مایل نبودند قوای شوروی در ایران ریشه بدوانند...سفارت آلمان در تهران از دولت درخواست کرد که به اداره پلیس دستور دهد در صدور روادید خروج برای اتباع آلمانی تعجیل کند.
نگرانی متفقین از نفوذ نازیها در ایران؛ توهم یا واقعیت؟
آمارهای دولتی ایران نشان میدهد که در دو سال نخست جنگ، نیمی از تجارت خارجی ایران با آلمان انجام میشد...موضع بیطرفی که میبایست به معنای در پیش گرفتنِ رفتاری مشابه نسبت به تمام طرفهای درگیر در جنگ باشد، در عمل رعایت نمیشد...دهها تن از ماموران گشتاپو با همکاری فرماندهان نظامی ارتش ایران، یک شبکه وسیع اطلاعاتی را هدایت میکردند...زمانی که بریتانیاییها خواستار تحویل فوری آلمانیهای مقیم ایران شدند، دولت ایران تعلل کرد تا فرصتی برای فرار یا مخفی شدن عدهای از آنها فراهم شود.
آمریکا و اشغال ایران/ آخرین امید پهلوی پدر و اولین متحد پسر
سوم شهریور ۱۳۲۰ رضا شاه تلگرافی به روزولت فرستاد و در آن نوشت که ایران به عنوان کشوری بیطرف و صلحجو که قصدی جز حفظ آسایش و اصلاح امور داخلی خود ندارد، دچار مصائب ناشی از جنگ شده است. هشت روز بعد، پاسخ روزولت به رضا شاه نوشته شد که در آن به پادشاه ایران اطمینان داده میشود که جای هیچگونه نگرانی از بابت بریتانیاییها و روسها وجود ندارد...اشغال ایران امریکا را در جایگاه قدرت حامی ایران در مواجهه با تحمیلهای بریتانیا و شوروی نشاند.
روایت انگلیسی از اشغال ایران/ چرچیل داوری را به تاریخ سپرد
از نظر چرچیل مهمترین مساله در خصوص اشغال ایران، انتخاب میان دو گزینه بود: مقابله با کشورگشایی نازیها و متحدانشان یا تن دادن به قواعد و عرف بینالمللی و مراعات جوانب سیاسی و اخلاقی و انسانی ماجرا...از دید چرچیل، به عنوان مهمترین طراح اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، این اشغال نه تنها با ضرورتهای استراتژیک و مقتضیات جنگ سرنوشتسازی چون جنگ جهانی دوم قابل توجیه است بلکه به باور او حتی میتوان از آن به مثابه وظیفهای اخلاقی یاد کرد!
به رضا شاه گفتم جنگ با روس و انگلیس به صلاح کشور نیست
فروغی دستی به ریش خود کشید و گفت: من در حالی هستم که اگر سقف خانهام به سرم فرود آید و بمیرم، راضی هستم، زیرا از چنگال این شاه خلاص میشوم... اعلیحضرت باید یکی از دو راه را انتخاب فرمایید: یکی آنکه اگر تصمیم به جنگ گرفتهاند، ستاد ارتش را به همدان ببرند و با لشگرهای کرمانشاه و کردستان و لرستان و خوزستان در برابر نیروی انگلیس بجنگند؛ شق دوم این است که راه به آنها بدهید و پیمان ببندید که پس از جنگ از غنائمی که به دستشان میآید سهمی به ایران بدهند.
شترها باید بروند/ نگاهی به یادداشتهای سر ریدر بولارد، وزیر مختار انگلیس در ایران
ورود قوای متفقین به خاک ایران تنها با چند مورد مقاومت ناچیز برخورد کرد و رضا شاه نیز در روز سوم به ارتش ایران دستور آتشبس و عدم مقاومت داد... اهمال دولت ایران در تسلیم اتباع آلمانی به آنجا کشید که دو دولت متفق (شوروی و انگلیس) متذکر شدند که برای تحقق هرچه سریعتر خواستههایشان عنقریب قوای خود را در حوالی تهران مستقر خواهند نمود...لازم به تذکر نیست که انگلیسیها اصولا هیچ مداخلهای در امر کودتای ۱۹۲۱ (سوم اسفند ۱۲۹۹) نداشتند!
داریوشِ قرنِ بیستم/ گزارش تایم در سال ۱۹۳۸ درباره حکومت رضا شاه پهلوی
برای رضا شاه تاریخ خیلی مهم بود، حتی وقتی هنوز کلنلِ سوارهنظام بود خودش را داریوشِ قرن بیستم میدید. وزیرِ جنگِ حکومتِ بیشاه که شد (شاهِ بیعملِ سابق رفته بود به پاریس) رفتارش بیشتر شبیه یک پادشاهِ بزرگِ ایرانی بود...«والاترین انسانِ زندهٔ دنیا» خودش چند سال پیش ماجرا را جمعبندی و خلاصه کرد: «من یک سربازم ــ یک سربازِ ساده ــ و عاشقِ شغلمام.»
تاریخ ایرانی برای اولین بار منتشر میکند/ گزارش وزارت امور خارجه ایران درباره شبیخون متفقین در شهریورماه ۱۳۲۰
دولت ایران در برابر تهدید و توقع متفقین بیکار ننشسته و برای رفع سوءتفاهم و اینکه وجود آلمانها در ایران جنبه سیاسی نداشته و استخدام آنان صرفا به منظور استفاده اقتصادی و صنعتی برای پیشرفته کشور بوده است، به اقدامات احتیاطی متوسل گردید و به کار تعدادی از آلمانها خاتمه داد... متفقین به بهانه اینکه اقدام دولت ایران برای اخراج کافی نیست به یک سلسله اقدامات تهدیدآمیز در مرزها و آبهای ایران مبادرت ورزیدند...اعلیحضرت رضا شاه کبیر مصلحت دیدند از سلطنت کنارهگیری فرمایند.
مطالب کمتر
+ ایران بین دو کودتا
- ایران بین دو کودتا
انور خامهای در گفتوگو با تاریخ ایرانی: کودتای ۲۵ مرداد آمریکایی و ۲۸ مرداد انگلیسی بود
فرماندهی و مدیریت کودتای دوّم که در روز ۲۸ مرداد انجام شد با انگلیسیها بود و اینها چون در روش با آمریکاییها متفاوت اقدام میکردند توانستند کودتا را به پیروزی برسانند...انگلیس آلترناتیوی جز شاه نداشت به همین دلیل با وجود اینکه شاه بسیار به امریکاییها نزدیک بود انگلیسیها مجبور شدند در حکومت بعد از کودتا به محوریت بودن افراد نزدیک به آمریکا تن دهند.
جمهوریخواهی فاطمی و مشروطهطلبی مصدق در گفتوگو با احمد بنیجمالی/ مصدق به دنبال بازگرداندن شاه بود
مصدق به خواستههای ضدسلطنتی فراگیر مجال بروز نمیداد...مصدق تغییر نظام سیاسی را نمیخواست...به لحاظ اقتصادی و علیرغم تحریمها و بحرانهایی که وجود داشت فکر میکنم دولت مصدق در حال سقوط نبود، در حوزه سیاسی هم با توجه به عدم مهارت و سادهنگری دستاندرکاران کودتا، براندازی مصدق چندان قطعی نبود به شرط آنکه خود مصدق میل بیشتری به بقاء داشت.
دوره کوتاه بین دو کودتا به روایت حسین فاطمی
دیگر باید به دوازده سال توطئه، دوازده سال تحریک برادران و خواهران و مادر و دوازده سال اغراض و شهوات اجنبی خاتمه داد...ملت ایران تشنه انتقام است و میخواهد تو را که به هیچ چی او ابقا نکردی در روی میز متهمین دادگاه و آنگاه بر چوبه دار ببیند...انگلیسها هنوز خیال میکردند از دربار بیشرم، از دربار منفور، از دربار دشمن ملت و از یک قانون پلیدی و انقراض کاری ساخته است...«فراری بغداد» نوکری و بردگی انگلیس را بر پادشاهی ملت خود ترجیح داد.
کودتا تا کودتا؛ روز اول: ۲۵ مرداد ۳۲/ روزی که قرار بود مصدق، فاطمی و ریاحی اعدام شوند
روزنامه «شورش» در شماره روز بیست و چهارم مرداد خود نوشته بود: «خبر میرسد که دوباره افسران ضدملی و دستنشانده دربار به کمک عدهای از ورشکست شدههای سیاسی و جمعی از اراذل حاکمه به دستور جاسوسان انگلیسی و آمریکایی قصد کودتا و در هم شکستن قدرت نهضت ملی ایران را دارند.»..تیتر روزنامه «باختر امروز» آنچه میتوانست ۲۵ مردادماه را به روزی دیگر تبدیل کند، افشا میکرد: «قرار بود ساعت ۵ صبح امروز مصدق، فاطمی و ریاحی را اعدام کنند...»
سند منتشرنشدهای از وزارت امور خارجه بریتانیا/ روایت انگلیسی از کودتای ۲۸ مرداد
باورِ عمومی این است که موفقیتِ کودتا ناشی از این بوده که خوب طراحی شده بود، نقشهاش مخفی مانده بود، و برای تحققش هم پولِ حسابی موجود بود.
کودتا تا کودتا؛ روز دوم: ۲۶ مرداد ۳۲/ رامسر به بغداد، خلاف جهت آب
یونایتدپرس خبرهای ایران را با این عنوان شروع کرد: به زودی پنج شاه در دنیا خواهد ماند...دکتر شایگان از دکتر مصدق خواست رفتهها را رفته اعلام کند و مقام قانونی به جای آنها مستقر سازد، شاه را مستعفی اعلام کند...دکتر فاطمی بر خلاف دیگر سخنرانان اشارهای به مشروطه و شورای سلطنتی نکرد. او تنها اراده و حق قانونی مردم در سرنوشتشان را مطرح کرد و همچون دیگر سخنرانان مردم را از توطئه بیگانگان بیمناک کرد.
کودتا تا کودتا؛ روز سوم: ۲۷ مرداد ۳۲/ مسافر آواره رم
تشکیل شورایعالی سلطنتی در واقع باب دل مصدق بود. او خود را وفادار به سوگندی میدانست که در اعتقاد به رژیم مشروطه یاد کرده بود و برای همین با کسانی که آن روزها به دنبال تغییر رژیم از شاهنشاهی به جمهوری بودند، همصدا نشد...در میان صداهای احزاب معترض، صدای جمهوریخواهی حزب توده بیش از بقیه به گوش میرسید...روزنامه اطلاعات در عصر روز بیست و هفتم نوشت پرونده کودتای ۲۵ مرداد که صبح روز یکشنبه تنها چند برگ داشت، در این روز به هفتصد صفحه رسید.
فریدون مجلسی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: کودتای ۲۸ مرداد اصولا داخلی بود
مصدق به عنوان حقوقدانی ناب، حقوق ملی را حتی به منافع ملی ترجیح میداد...در کودتای ۲۸ مرداد عوامل خارجی حضور اجرایی نداشتند.
مطالب بیشتر
انور خامهای در گفتوگو با تاریخ ایرانی: کودتای ۲۵ مرداد آمریکایی و ۲۸ مرداد انگلیسی بود
فرماندهی و مدیریت کودتای دوّم که در روز ۲۸ مرداد انجام شد با انگلیسیها بود و اینها چون در روش با آمریکاییها متفاوت اقدام میکردند توانستند کودتا را به پیروزی برسانند...انگلیس آلترناتیوی جز شاه نداشت به همین دلیل با وجود اینکه شاه بسیار به امریکاییها نزدیک بود انگلیسیها مجبور شدند در حکومت بعد از کودتا به محوریت بودن افراد نزدیک به آمریکا تن دهند.
جمهوریخواهی فاطمی و مشروطهطلبی مصدق در گفتوگو با احمد بنیجمالی/ مصدق به دنبال بازگرداندن شاه بود
مصدق به خواستههای ضدسلطنتی فراگیر مجال بروز نمیداد...مصدق تغییر نظام سیاسی را نمیخواست...به لحاظ اقتصادی و علیرغم تحریمها و بحرانهایی که وجود داشت فکر میکنم دولت مصدق در حال سقوط نبود، در حوزه سیاسی هم با توجه به عدم مهارت و سادهنگری دستاندرکاران کودتا، براندازی مصدق چندان قطعی نبود به شرط آنکه خود مصدق میل بیشتری به بقاء داشت.
دوره کوتاه بین دو کودتا به روایت حسین فاطمی
دیگر باید به دوازده سال توطئه، دوازده سال تحریک برادران و خواهران و مادر و دوازده سال اغراض و شهوات اجنبی خاتمه داد...ملت ایران تشنه انتقام است و میخواهد تو را که به هیچ چی او ابقا نکردی در روی میز متهمین دادگاه و آنگاه بر چوبه دار ببیند...انگلیسها هنوز خیال میکردند از دربار بیشرم، از دربار منفور، از دربار دشمن ملت و از یک قانون پلیدی و انقراض کاری ساخته است...«فراری بغداد» نوکری و بردگی انگلیس را بر پادشاهی ملت خود ترجیح داد.
کودتا تا کودتا؛ روز اول: ۲۵ مرداد ۳۲/ روزی که قرار بود مصدق، فاطمی و ریاحی اعدام شوند
روزنامه «شورش» در شماره روز بیست و چهارم مرداد خود نوشته بود: «خبر میرسد که دوباره افسران ضدملی و دستنشانده دربار به کمک عدهای از ورشکست شدههای سیاسی و جمعی از اراذل حاکمه به دستور جاسوسان انگلیسی و آمریکایی قصد کودتا و در هم شکستن قدرت نهضت ملی ایران را دارند.»..تیتر روزنامه «باختر امروز» آنچه میتوانست ۲۵ مردادماه را به روزی دیگر تبدیل کند، افشا میکرد: «قرار بود ساعت ۵ صبح امروز مصدق، فاطمی و ریاحی را اعدام کنند...»
کودتا تا کودتا؛ روز دوم: ۲۶ مرداد ۳۲/ رامسر به بغداد، خلاف جهت آب
یونایتدپرس خبرهای ایران را با این عنوان شروع کرد: به زودی پنج شاه در دنیا خواهد ماند...دکتر شایگان از دکتر مصدق خواست رفتهها را رفته اعلام کند و مقام قانونی به جای آنها مستقر سازد، شاه را مستعفی اعلام کند...دکتر فاطمی بر خلاف دیگر سخنرانان اشارهای به مشروطه و شورای سلطنتی نکرد. او تنها اراده و حق قانونی مردم در سرنوشتشان را مطرح کرد و همچون دیگر سخنرانان مردم را از توطئه بیگانگان بیمناک کرد.
کودتا تا کودتا؛ روز سوم: ۲۷ مرداد ۳۲/ مسافر آواره رم
تشکیل شورایعالی سلطنتی در واقع باب دل مصدق بود. او خود را وفادار به سوگندی میدانست که در اعتقاد به رژیم مشروطه یاد کرده بود و برای همین با کسانی که آن روزها به دنبال تغییر رژیم از شاهنشاهی به جمهوری بودند، همصدا نشد...در میان صداهای احزاب معترض، صدای جمهوریخواهی حزب توده بیش از بقیه به گوش میرسید...روزنامه اطلاعات در عصر روز بیست و هفتم نوشت پرونده کودتای ۲۵ مرداد که صبح روز یکشنبه تنها چند برگ داشت، در این روز به هفتصد صفحه رسید.
فریدون مجلسی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: کودتای ۲۸ مرداد اصولا داخلی بود
مصدق به عنوان حقوقدانی ناب، حقوق ملی را حتی به منافع ملی ترجیح میداد...در کودتای ۲۸ مرداد عوامل خارجی حضور اجرایی نداشتند.
مطالب کمتر
+ زنان مشروطهخواه
- زنان مشروطهخواه
تصمیم گرفتند زنان را نبینند/ نادیدهانگاری زنان از فردای پیروزی مشروطه
اگر چه زنان دوشادوش مردان مبارزه میکردند اما بهگاه پیروزی مشروطه از سوی رهبران مشروطهخواه نادیده گرفته و حذف شدند و نام زنان در کنار نام مجانین قرار گرفت و حق رای در انتخابات مجلس مشروطه به آنان داده نشد. مساله دردناک این است که حتی روشنفکران مشروطهخواه که پیشتر در نوشتهها و گفتههای خود از لزوم حضور اجتماعی زنان سخن میگفتند به یکباره سکوت اختیار کردند و شاهدان خاموش حذف اجتماعی زنان شدند.
از تاسیس مدرسه و یتیمخانه تا تحریم اجناس روسی/ نقشآفرینی زنان در عرصههای عامالمنفعه پس از انقلاب مشروطه
زنان، به دنبال حضور سیاسی، کم کم تشکلهای خود را سامان داده، به انجام کارهای اجتماعی متمایلتر شدند...از مهمترین انجمنهایی که به دنبال برپایی مجلس اول شورای ملی زمینه فعالیتهای بعدی زنان را فراهم ساخت، باید انجمن مخدرات وطن را نام برد که اعضای آن تلاش خود را بر تأسیس یتیمخانه، مدرسه دخترانه، اکابر و تحریم اجناس روسی معطوف میکردند.
طلسم گشوده شد و زنان پا به میدان گذاشتند/ نگاهی به بیداری زنان از پی مشروطه
در فرهنگ مردمحور ایران نخستین بار در دورۀ مشروطه بود که حقوق زن مطرح شد. حمایت آزادیخواهان و پیشگامان توانست محدودیتها و محرومیتهای زن را تا اندازهای جزیی کاهش دهد اما نتوانست ساختار وضعیت او را دگرگون کند...دستاورد مشروطه برای زنان نزدیکتر کردن زن به هویت زنانه، خودباوری و دگرگونی نظام اندیشگی او بود.
زنان غایب بودند/ نگاهی گذرا به نقش زنان در نهضت مشروطه
زنان پیش از مشروطه جز معدودی از زنان درباری یا متعلق به خانوادههای اشراف، در پایینترین سطح فرهنگی، آموزشی و بهداشتی قرار داشتند و نمیتوان نمونهای تاریخی یافت که زنی نقش مستقیم در انقلاب مشروطه (از نظر فکری) داشته باشد...انقلاب مشروطه و تحولات فکری آن عصر، بستر مناسبی برای حضور زنان فراهم کرد که آنان توانستند با استفاده از این فرصت، نقش موثری در پیشبرد اهداف آن روز خود که متناسب با نیازهای زمانهشان بود، داشته باشند.
نقشآفرینی زنان ایرانی ارمنی در انقلاب مشروطه/ مقالهای از حوری بربریان، استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا
در اوایل قرن بیستم زنان ارمنی به طور گستردهای در جنبش ملیخواهانه ایران و جنبش زنان ایرانی در جریان انقلاب مشروطه مشارکت کردند.
گفتوگو با منصوره اتحادیه درباره تاریخنگاری مشروطهخواهی زنان/ غایبان بزرگ تاریخنگاری ایرانی
تحصیل زنان و دختران از همان مشروطه تبدیل به یک مساله شد...بررسی و پژوهش روی عکس و نامههای زنان به روزنامهها موضوع کاملا دست نخوردهای است.
مطالب بیشتر
تصمیم گرفتند زنان را نبینند/ نادیدهانگاری زنان از فردای پیروزی مشروطه
اگر چه زنان دوشادوش مردان مبارزه میکردند اما بهگاه پیروزی مشروطه از سوی رهبران مشروطهخواه نادیده گرفته و حذف شدند و نام زنان در کنار نام مجانین قرار گرفت و حق رای در انتخابات مجلس مشروطه به آنان داده نشد. مساله دردناک این است که حتی روشنفکران مشروطهخواه که پیشتر در نوشتهها و گفتههای خود از لزوم حضور اجتماعی زنان سخن میگفتند به یکباره سکوت اختیار کردند و شاهدان خاموش حذف اجتماعی زنان شدند.
از تاسیس مدرسه و یتیمخانه تا تحریم اجناس روسی/ نقشآفرینی زنان در عرصههای عامالمنفعه پس از انقلاب مشروطه
زنان، به دنبال حضور سیاسی، کم کم تشکلهای خود را سامان داده، به انجام کارهای اجتماعی متمایلتر شدند...از مهمترین انجمنهایی که به دنبال برپایی مجلس اول شورای ملی زمینه فعالیتهای بعدی زنان را فراهم ساخت، باید انجمن مخدرات وطن را نام برد که اعضای آن تلاش خود را بر تأسیس یتیمخانه، مدرسه دخترانه، اکابر و تحریم اجناس روسی معطوف میکردند.
طلسم گشوده شد و زنان پا به میدان گذاشتند/ نگاهی به بیداری زنان از پی مشروطه
در فرهنگ مردمحور ایران نخستین بار در دورۀ مشروطه بود که حقوق زن مطرح شد. حمایت آزادیخواهان و پیشگامان توانست محدودیتها و محرومیتهای زن را تا اندازهای جزیی کاهش دهد اما نتوانست ساختار وضعیت او را دگرگون کند...دستاورد مشروطه برای زنان نزدیکتر کردن زن به هویت زنانه، خودباوری و دگرگونی نظام اندیشگی او بود.
زنان غایب بودند/ نگاهی گذرا به نقش زنان در نهضت مشروطه
زنان پیش از مشروطه جز معدودی از زنان درباری یا متعلق به خانوادههای اشراف، در پایینترین سطح فرهنگی، آموزشی و بهداشتی قرار داشتند و نمیتوان نمونهای تاریخی یافت که زنی نقش مستقیم در انقلاب مشروطه (از نظر فکری) داشته باشد...انقلاب مشروطه و تحولات فکری آن عصر، بستر مناسبی برای حضور زنان فراهم کرد که آنان توانستند با استفاده از این فرصت، نقش موثری در پیشبرد اهداف آن روز خود که متناسب با نیازهای زمانهشان بود، داشته باشند.
گفتوگو با منصوره اتحادیه درباره تاریخنگاری مشروطهخواهی زنان/ غایبان بزرگ تاریخنگاری ایرانی
تحصیل زنان و دختران از همان مشروطه تبدیل به یک مساله شد...بررسی و پژوهش روی عکس و نامههای زنان به روزنامهها موضوع کاملا دست نخوردهای است.
مطالب کمتر
+ انقلاب ایران به روایت نایپل
- انقلاب ایران به روایت نایپل
بخش یازدهم و پایانی: عدالت، وحدت، انتقام
در تظاهراتی دستچپی توی دانشگاهِ تهران، زدوخوردِ جدی شده بود، با چوب و چاقو؛ کلی آدمِ دیگر هم مجروح شده بودند. دوشنبه گروههای اسلامی ستادِ سازمان کمونیستیای را که بهزاد طرفدارش بود، تسخیر کرده بودند، همه را بیرون ریخته بودند، اسناد و مدارک را دور ریخته بودند، تمامِ اسلحهها را هم ضبط کرده بودند ــ نارنجک، خمپاره، گازِ اشکآور، تفنگهای بلژیکی و روسی.
بخش دهم: مقبرهٔ متروک شاعر بزرگ
مقبره فردوسی بر خلاف انتظارم قدیمی نبود. نو بود، شاه آن را ساخته بود، بنای چهارگوشِ مرتفعی از مرمر که در هر گوشش ستونهایی با نشانههای پیشااسلامی داشت، جزو کوششهای شاه برای یادآوریِ گذشتهٔ پیشااسلامِ ایران. تمام کتیبهها را خراب کرده بودند، هر اشارهای به شاه یا خانوادهٔ شاهی یا حکومت شاهی را محو کرده بودند، هر جا حروف برجسته بودند با یک کفِ دست سیمان یا گچ، زمخت پوشانده بودند.
بخش نهم: نمایش وحدت انقلابی
سخنران، امامِ جمعه، آیتالله طالقانی بود که بهشدت دوستش داشتند. طالقانی حکم به برگزاری این مراسم نمازِ جماعت در دانشگاه تهران داده بود تا نمایشی باشد از وحدتِ انقلابی، وحدتی چنان وحدتِ مردمان در روزگارِ پیامبر و قبایلِ صحرایی. طالقانی پیر بود و تقدیرش این بود که چند هفته بعدترش بمیرد...، عکسهایی بود از آدمهایی که زمان شاه کشته شده بودند.یکیشان جنازهٔ هویدا بود، نخستوزیر شاه که بهدستورِ خلخالی آخرِ شب با عجله و بهزور از سلول بیرونش آورده بودند و با دوتا گلوله کارش را ساخته بودند.
بخش هشتم: دیدار با خلخالی
روزنامه «آیندگان» بهدست مدعیالعموم اسلامی در تهران تعطیل شده بود. به روزنامه اتهامِ نشرِ «ایدئولوژیها و اعتقاداتِ انحرافی در میان جامعه مسلمانِ انقلابیِ ایران» زده بودند و کوشش برای «ایجاد اختلاف میان گروههای مختلفِ مسلمانِ ایران» ــ اشاره به اقلیتهای قومی و غیرشیعه بود ــ و تقلب در رقم تیراژِ روزنامه از طریق فرستادن نسخههای غیرکامل به بعضی جاهای کشور، تا بتوانند از کاغذ روزنامه «برای انتشار مطالبی بهقصد تفرقهافکنی میان ملت» استفاده کنند.
بخش هفتم: مهمان آیتالله
در قم لباسِ روحانی عاریه نبود؛ مالِ خودشان بود و هنوز معنا و اهمیت داشت؛ اینجا خاورمیانهٔ اسلامی هنوز زنده و سرپا بود و نظامِ تحصیلات عالیهاش آدمهایی از عصرِ ظلمتِ اروپا را هم مبهوت و مسحورِ خودش کرده بود...این شهرِ بیابانی با دیوارهای سفیدش که دورِ حیاطهایی پایینتر از سطح زمین را میگرفتند، با پیادهروهای صافی که سرتاسرشان ردیفِ درخت بود، باغهای محصورش با درختهای انبوهشان ــ الگوی شهرهای کوچکی بود که من خیلی دورتر در امریکای مستعمرهٔ اسپانیا دیده بودم.
بخش ششم: پیامِ صلح
توی قم این زندگیِ مرتب و منظمِ نماز و سخنرانی، شرح و بازتفسیر، در اواخرِ دورانِ شاه کموبیش از بین رفته بود. [آیتالله] خمینی تبعید شده بود، نیروهای امنیتی شهر را دست گرفته بودند؛ و پلیس مخفی حتی طلبههای پاکستانی را به ستوه آورده بود. طلبهای که سمتِ چپِ مدیر نشسته بود، با صدایی که هِی آرامتر میشد، گفت: «اگه اینجا انقلاب نمیشد، اسلام کلاً نیستونابود شده بود.»
بخش پنجم: شهرِ مقدس
خلخالی همان اواخر مصاحبههایی کرده و تأکید کرده بود روی درستیِ قضاوتهایش؛ در تهران شایعه بود مغضوب شده و دارد با این مصاحبهها سعی میکند اعتبار و آوازهاش را حفظ کند و توی چشم باشد. به «تهران تایمز» گفته بود «شاید» برای چهارهزار نفری در تهران حکمِ مرگ داده باشد... خلخالی به «تهران تایمز» گفته بود هویدا چهطور مرده. اولین گلوله خورده به گردن هویدا؛ ولی کار را تمام نکرده. بعد مأمور اعدامش ــ یک روحانی ــ به هویدا دستور داده سرش را بالا بگیرد؛ گلولهٔ دوم خورده به سرش و او را کُشته.
بخش چهارم: اتحاد، تسلیم، بیچهرگی، بهشت
سخنرانیها یک آن قطع نمیشدند. وزیر کار و تأمین اجتماعی یک سخنرانی کرد و عکسش رفت به صفحهٔ اولِ روزنامهها: گفت مسجد فقط جای عبادت نیست بلکه «مبدأ شکلگیری جنبشهای ضداستعماری است؛ نشانگرِ وحدت، فکر و عملِ ملت». وحدت: این موضوع گزارشی مفصل دربارهٔ نماز جمعه در «تهران تایمز» بود، «چرا اسلام قابلیت انقلابی شدن دارد؟»
بخش سوم: خون و انتقام
زمانِ حاکمیتِ شاه همهچیزِ ایران مالِ او بود. مملکت را بیلیاردها دوشیده بود؛ گذاشته بود شرکتهای خارجی مملکت را به تاراج ببرند؛ مملکت را پُرِ مستشار و تکنسینِ خارجی کرده بود. این خارجیها دستمزدهای هنگفت میگرفتند و توی خانههای بزرگ زندگی میکردند؛ آمریکاییها که حتی شبکهٔ تلویزیونی خودشان را داشتند. مردمِ ایران حس میکردند مملکتشان را از دست دادهاند و شاه واقعاً هیچ اهمیتی به دین و مذهبِ گرانقدرِ شیعه نمیداد.
بخش دوم: جمعه انتخابات
یادم آمد امروز انتخابات است، دومین آزمونِ خواستِ مردم پس از انقلاب. اولی رفراندوم بود، مردم آن موقع به جمهوری اسلامی رأی داده بودند. این یکی انتخابات «مجلس خبرگان» بود، که قرار بود قانونِ اساسیِ اسلامی را بنویسد...روی دستگاه تلویزیون برگهٔ سفیدی بود از وسط تاشده و قائم ایستاده. فهرستِ برنامههای هفتگیِ بخشِ انگلیسیزبان و «بینالمللیِ» تلویزیون ایران. بخش انگلیسی مدتها بود معلق و بلاتکلیف مانده بود. ورقه مال شش ماه پیش بود. انقلاب خیلی بهیکباره واردِ این هتل شده بود.
وی. اس. نایپل و سفرنامههایش؛ یک مرور پرشتاب
دو سفر نایپل به ایران یکی در تابستان ۱۳۵۸ بود و یکی در اردیبهشت ۱۳۷۶، و هر بار تصویری متفاوت پیشرویش قرار گرفته، تصاویری که از مقایسهشان میتوان رد گذر زمان و تغییرات را به وضوح دریافت. گزارشهایش از این دو سفر بیش از آنکه روایت سیاستِ دوران باشند، تصویر پرجزئیات جامعه و مردماناند. از امروز و طی ده قسمت ترجمهٔ گزارش سفر اولش را برای اولین بار در «تاریخ ایرانی» خواهید خواند، داستان روزهای پرشور و ملتهبِ پس از انقلاب اسلامی.
گفتوگوی منتشرنشده صادق خلخالی با نایپل: هویدا را من کشتم
قراره ده هزار سال جمهوری اسلامی داشته باشیم. مارکسیستها راهِ همون لنینشونو برون؛ ما هم راهِ خمینی رو میریم.
بخش اول: عهد ابدی
تهران انقلابی از سرگذرانده بود. اما زندگیِ معمول به صورتهایی عجیب و غریب جریان داشت... شمالِ تهران انگار خیال بود...جنوب تهران صدایش درنیامد و ساکت ماند.
مطالب بیشتر
بخش یازدهم و پایانی: عدالت، وحدت، انتقام
در تظاهراتی دستچپی توی دانشگاهِ تهران، زدوخوردِ جدی شده بود، با چوب و چاقو؛ کلی آدمِ دیگر هم مجروح شده بودند. دوشنبه گروههای اسلامی ستادِ سازمان کمونیستیای را که بهزاد طرفدارش بود، تسخیر کرده بودند، همه را بیرون ریخته بودند، اسناد و مدارک را دور ریخته بودند، تمامِ اسلحهها را هم ضبط کرده بودند ــ نارنجک، خمپاره، گازِ اشکآور، تفنگهای بلژیکی و روسی.
بخش دهم: مقبرهٔ متروک شاعر بزرگ
مقبره فردوسی بر خلاف انتظارم قدیمی نبود. نو بود، شاه آن را ساخته بود، بنای چهارگوشِ مرتفعی از مرمر که در هر گوشش ستونهایی با نشانههای پیشااسلامی داشت، جزو کوششهای شاه برای یادآوریِ گذشتهٔ پیشااسلامِ ایران. تمام کتیبهها را خراب کرده بودند، هر اشارهای به شاه یا خانوادهٔ شاهی یا حکومت شاهی را محو کرده بودند، هر جا حروف برجسته بودند با یک کفِ دست سیمان یا گچ، زمخت پوشانده بودند.
بخش نهم: نمایش وحدت انقلابی
سخنران، امامِ جمعه، آیتالله طالقانی بود که بهشدت دوستش داشتند. طالقانی حکم به برگزاری این مراسم نمازِ جماعت در دانشگاه تهران داده بود تا نمایشی باشد از وحدتِ انقلابی، وحدتی چنان وحدتِ مردمان در روزگارِ پیامبر و قبایلِ صحرایی. طالقانی پیر بود و تقدیرش این بود که چند هفته بعدترش بمیرد...، عکسهایی بود از آدمهایی که زمان شاه کشته شده بودند.یکیشان جنازهٔ هویدا بود، نخستوزیر شاه که بهدستورِ خلخالی آخرِ شب با عجله و بهزور از سلول بیرونش آورده بودند و با دوتا گلوله کارش را ساخته بودند.
بخش هشتم: دیدار با خلخالی
روزنامه «آیندگان» بهدست مدعیالعموم اسلامی در تهران تعطیل شده بود. به روزنامه اتهامِ نشرِ «ایدئولوژیها و اعتقاداتِ انحرافی در میان جامعه مسلمانِ انقلابیِ ایران» زده بودند و کوشش برای «ایجاد اختلاف میان گروههای مختلفِ مسلمانِ ایران» ــ اشاره به اقلیتهای قومی و غیرشیعه بود ــ و تقلب در رقم تیراژِ روزنامه از طریق فرستادن نسخههای غیرکامل به بعضی جاهای کشور، تا بتوانند از کاغذ روزنامه «برای انتشار مطالبی بهقصد تفرقهافکنی میان ملت» استفاده کنند.
بخش هفتم: مهمان آیتالله
در قم لباسِ روحانی عاریه نبود؛ مالِ خودشان بود و هنوز معنا و اهمیت داشت؛ اینجا خاورمیانهٔ اسلامی هنوز زنده و سرپا بود و نظامِ تحصیلات عالیهاش آدمهایی از عصرِ ظلمتِ اروپا را هم مبهوت و مسحورِ خودش کرده بود...این شهرِ بیابانی با دیوارهای سفیدش که دورِ حیاطهایی پایینتر از سطح زمین را میگرفتند، با پیادهروهای صافی که سرتاسرشان ردیفِ درخت بود، باغهای محصورش با درختهای انبوهشان ــ الگوی شهرهای کوچکی بود که من خیلی دورتر در امریکای مستعمرهٔ اسپانیا دیده بودم.
بخش ششم: پیامِ صلح
توی قم این زندگیِ مرتب و منظمِ نماز و سخنرانی، شرح و بازتفسیر، در اواخرِ دورانِ شاه کموبیش از بین رفته بود. [آیتالله] خمینی تبعید شده بود، نیروهای امنیتی شهر را دست گرفته بودند؛ و پلیس مخفی حتی طلبههای پاکستانی را به ستوه آورده بود. طلبهای که سمتِ چپِ مدیر نشسته بود، با صدایی که هِی آرامتر میشد، گفت: «اگه اینجا انقلاب نمیشد، اسلام کلاً نیستونابود شده بود.»
بخش پنجم: شهرِ مقدس
خلخالی همان اواخر مصاحبههایی کرده و تأکید کرده بود روی درستیِ قضاوتهایش؛ در تهران شایعه بود مغضوب شده و دارد با این مصاحبهها سعی میکند اعتبار و آوازهاش را حفظ کند و توی چشم باشد. به «تهران تایمز» گفته بود «شاید» برای چهارهزار نفری در تهران حکمِ مرگ داده باشد... خلخالی به «تهران تایمز» گفته بود هویدا چهطور مرده. اولین گلوله خورده به گردن هویدا؛ ولی کار را تمام نکرده. بعد مأمور اعدامش ــ یک روحانی ــ به هویدا دستور داده سرش را بالا بگیرد؛ گلولهٔ دوم خورده به سرش و او را کُشته.
بخش چهارم: اتحاد، تسلیم، بیچهرگی، بهشت
سخنرانیها یک آن قطع نمیشدند. وزیر کار و تأمین اجتماعی یک سخنرانی کرد و عکسش رفت به صفحهٔ اولِ روزنامهها: گفت مسجد فقط جای عبادت نیست بلکه «مبدأ شکلگیری جنبشهای ضداستعماری است؛ نشانگرِ وحدت، فکر و عملِ ملت». وحدت: این موضوع گزارشی مفصل دربارهٔ نماز جمعه در «تهران تایمز» بود، «چرا اسلام قابلیت انقلابی شدن دارد؟»
بخش سوم: خون و انتقام
زمانِ حاکمیتِ شاه همهچیزِ ایران مالِ او بود. مملکت را بیلیاردها دوشیده بود؛ گذاشته بود شرکتهای خارجی مملکت را به تاراج ببرند؛ مملکت را پُرِ مستشار و تکنسینِ خارجی کرده بود. این خارجیها دستمزدهای هنگفت میگرفتند و توی خانههای بزرگ زندگی میکردند؛ آمریکاییها که حتی شبکهٔ تلویزیونی خودشان را داشتند. مردمِ ایران حس میکردند مملکتشان را از دست دادهاند و شاه واقعاً هیچ اهمیتی به دین و مذهبِ گرانقدرِ شیعه نمیداد.
بخش دوم: جمعه انتخابات
یادم آمد امروز انتخابات است، دومین آزمونِ خواستِ مردم پس از انقلاب. اولی رفراندوم بود، مردم آن موقع به جمهوری اسلامی رأی داده بودند. این یکی انتخابات «مجلس خبرگان» بود، که قرار بود قانونِ اساسیِ اسلامی را بنویسد...روی دستگاه تلویزیون برگهٔ سفیدی بود از وسط تاشده و قائم ایستاده. فهرستِ برنامههای هفتگیِ بخشِ انگلیسیزبان و «بینالمللیِ» تلویزیون ایران. بخش انگلیسی مدتها بود معلق و بلاتکلیف مانده بود. ورقه مال شش ماه پیش بود. انقلاب خیلی بهیکباره واردِ این هتل شده بود.
وی. اس. نایپل و سفرنامههایش؛ یک مرور پرشتاب
دو سفر نایپل به ایران یکی در تابستان ۱۳۵۸ بود و یکی در اردیبهشت ۱۳۷۶، و هر بار تصویری متفاوت پیشرویش قرار گرفته، تصاویری که از مقایسهشان میتوان رد گذر زمان و تغییرات را به وضوح دریافت. گزارشهایش از این دو سفر بیش از آنکه روایت سیاستِ دوران باشند، تصویر پرجزئیات جامعه و مردماناند. از امروز و طی ده قسمت ترجمهٔ گزارش سفر اولش را برای اولین بار در «تاریخ ایرانی» خواهید خواند، داستان روزهای پرشور و ملتهبِ پس از انقلاب اسلامی.
بخش اول: عهد ابدی
تهران انقلابی از سرگذرانده بود. اما زندگیِ معمول به صورتهایی عجیب و غریب جریان داشت... شمالِ تهران انگار خیال بود...جنوب تهران صدایش درنیامد و ساکت ماند.
مطالب کمتر
+ ۸۵ سال با روزنامه اطلاعات
- ۸۵ سال با روزنامه اطلاعات
روزنامه اطلاعات در گذر تاریخ - ناصرالدین پروین
اطلاعات پرسابقهترین روزنامهٔ فارسیزبان دنیا است که نخستین شمارهاش در ۱۹ تیر ۱۳۰۵ منتشر شد...رضاشاه در واپسین روزهای سلطنتش دستور توقیف روزنامه را صادر کرد...بعد از سرنگونی دولتِ مصدق، اطلاعات موضعی بسیار محافظهکارانه گرفت و مصلحتش را در این دانست که همسو با خط مشی دولتهای مختلفی باشد که از پی هم سرِکار آمدند...روزنامه تحت مدیریت دعایی، همچنان شمارگان بالایی داشت و بهنسبت کیهان مشیِ متعادلتری را دنبال میکرد.
احمد شیرزاد در گفتوگو با تاریخ ایرانی: نسلی از روزنامهنگاران فعال در روزنامه اطلاعات تربیت شدند
ما بیشتر از اینکه اطلاعات را روزنامهای سیاسی تلقی کنیم باید آن را یک روزنامه اجتماعی- مردمی محسوب کنیم...با حضور آقای دعایی و ورود تیم جدید خبرنگاران که اکثرا جوان بودند، در مطبوعات ایران تحول بزرگی صورت گرفت...روزنامه اطلاعات و پیشرفتهای آن مدیون آقای دعایی است.
اطلاعات؛ ۸۵ سال قبل/ به بهانه سالگرد تاسیس پرسابقهترین روزنامه ایران
روزنامههای تهران یکی پس از دیگری طالب خبرهایی میشدند که عباس مسعودی تهیه میکرد...به دلیل موانعی از جمله خلف وعده روزنامهها در پرداخت حق اشتراک اخبار و در نتیجه بروز مشکلات اقتصادی، مرکز اطلاعات که مسعودی آن را به زحمت پیش میبرد، آن چیزی نشد که او در سر رویایش را داشت...به قول دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، «ناف اطلاعات را در روز ازل، به نام علی اکبر مشیر سلیمی و به کام عباس مسعودی بریده بودند.»
کارنامه و عملکرد بنیانگذار اطلاعات در گفتوگو با بهرام مسعودی: پدرم تیراژ را مانند رای اعتماد مردم به روزنامه میدانست
اطلاعات بچهٔ پدر من بود...پیدایش کیهان با اطلاعات متفاوت بود و برای تأسیس روزنامه کیهان دربار سرمایهگذاری کرده بود. البته تأسیس روزنامه کیهان یک عامل پیشرفت اطلاعات هم بود و ما هر روز مقایسه میکردیم که یک وقت خبری داخل کیهان باشد که ما چاپ نکرده باشیم و این در حالی بود که ما هیچ پولی از دولت دریافت نمیکردیم.
ناگفتههای دعایی در گفتوگو با تاریخ ایرانی/ رویکرد روزنامه اطلاعات به مصدق، شریعتی و بازرگان تا همکاری با آلاحمد، صالحیار، صابری و مهاجرانی
سردبیر اصلی روزنامه را آقای مهندس موسوی پیشنهاد داده بودند...به صابری گفتم قول میدهم مطلب شما را همیشه بعد از چاپ بخوانم ...ما مهاجرانی را به عنوان یک عنصر فهمیده، مطلع، خوش بیان و خوش قلم کشف کرده بودیم... اطلاعات پیشگام ترویج از مرحوم دکتر شریعتی بود... به خودمان اجازه نمیدادیم که گذشته درخشان و خدمات ارزشمند آقای بازرگان و یارانشان را فراموش کنیم...مصدق مظلومی بود که رژیم وابسته و دیکتاتور دستنشاندهای به او ستم کرد...اجازه ندادیم که در اطلاعات به مرحوم مصدق بیحرمتی و جسارت شود.
مطبوعات پیش و پس از انقلاب در گفتوگو با معادیخواه/ اطلاعات برای خودکفایی، مؤسسه مطبوعاتی شد
نامه رشیدیمطلق در روزنامه اطلاعات واکنشی بود به مراسم اربعین حاج آقا مصطفی...روزنامههای دوره شاه وابسته به رژیم بودند اما در میان این روزنامهها کیهان مردمیتر و آزادتر محسوب میشد... سیاست رژیم شاه اینگونه بود که کیهان از آزادی بیشتری برخوردار باشد... دولت به طور طبیعی از حضور هر دو روزنامه استقبال میکرد چون نیروهای انقلاب برخی به جریان فکری روزنامه اطلاعات گرایش داشتند و برخی به جریان فکری کیهان.
روایت دعایی از فراز و فرودهای روزنامه اطلاعات در سه دهه اخیر
مانع از دفع خیلی از جریانات شدیم... در اینکه مانع از بیحرمتی و جفای به شخصیتها بشویم، صددرصد موفق بودیم.
ماجرای توقیف روزنامه اطلاعات/ روزی که امام گفت من لنین نیستم
دعایی: دیدیم در صفحات لایی که روز قبل چاپ شده است عبارتی چاپ شده که غلط چاپی زشتی در آن وجود دارد. ما لایی را جمع کردیم...امام این سؤال برایشان پیش آمد که چرا روزنامهای که لایی ندارد چاپ شده است...تصادفاً همان روز در قسمت لایی روزنامه، مطلبی از کتاب مباحث اقتصادی استاد مطهری نقل شده بود و امام قبلاً دستور داده بودند که در این کتاب تجدیدنظر شود... جلال رفیع: دعایی گفت ما میدانیم که شما لنین نیستید، شما هم میدانید که ما استالین نیستیم.
پشت صحنه تحریریه اطلاعات در سال ۶۱
«نامه سال ۶۱»، شرح کار و بارهایی است که معمولاً در طول یک روز بر سر و روی عضو شورای سردبیری روزنامه اطلاعات در آن روزگار انبار و آوار میشده است.
از مسعودی تا دعایی؛ اطلاعات سرمایه ملی ایران
نکتهای که چه در سخنان شیرین و شخصیت جذاب سید محمود دعایی، که کمتر کسی را در چنین موقعیتی به فروتنی، خوشرویی و توانایی ذهنی او دیده و شناختهام، و چه در سخنان سایر کارکنان این مجموعه مشاهده کردم، عدم تلاش برای جدایی تاریخ موسسه از ابتدای تاسیس آن و بنیانگذارش است...اطلاعات امروز بیانگر آن است که چگونه تداوم یک حرکت رسانهای و فرهنگی- اجتماعی مایه فخر و مباهات کشور میشود.
مطالب بیشتر
روزنامه اطلاعات در گذر تاریخ - ناصرالدین پروین
اطلاعات پرسابقهترین روزنامهٔ فارسیزبان دنیا است که نخستین شمارهاش در ۱۹ تیر ۱۳۰۵ منتشر شد...رضاشاه در واپسین روزهای سلطنتش دستور توقیف روزنامه را صادر کرد...بعد از سرنگونی دولتِ مصدق، اطلاعات موضعی بسیار محافظهکارانه گرفت و مصلحتش را در این دانست که همسو با خط مشی دولتهای مختلفی باشد که از پی هم سرِکار آمدند...روزنامه تحت مدیریت دعایی، همچنان شمارگان بالایی داشت و بهنسبت کیهان مشیِ متعادلتری را دنبال میکرد.
احمد شیرزاد در گفتوگو با تاریخ ایرانی: نسلی از روزنامهنگاران فعال در روزنامه اطلاعات تربیت شدند
ما بیشتر از اینکه اطلاعات را روزنامهای سیاسی تلقی کنیم باید آن را یک روزنامه اجتماعی- مردمی محسوب کنیم...با حضور آقای دعایی و ورود تیم جدید خبرنگاران که اکثرا جوان بودند، در مطبوعات ایران تحول بزرگی صورت گرفت...روزنامه اطلاعات و پیشرفتهای آن مدیون آقای دعایی است.
اطلاعات؛ ۸۵ سال قبل/ به بهانه سالگرد تاسیس پرسابقهترین روزنامه ایران
روزنامههای تهران یکی پس از دیگری طالب خبرهایی میشدند که عباس مسعودی تهیه میکرد...به دلیل موانعی از جمله خلف وعده روزنامهها در پرداخت حق اشتراک اخبار و در نتیجه بروز مشکلات اقتصادی، مرکز اطلاعات که مسعودی آن را به زحمت پیش میبرد، آن چیزی نشد که او در سر رویایش را داشت...به قول دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، «ناف اطلاعات را در روز ازل، به نام علی اکبر مشیر سلیمی و به کام عباس مسعودی بریده بودند.»
کارنامه و عملکرد بنیانگذار اطلاعات در گفتوگو با بهرام مسعودی: پدرم تیراژ را مانند رای اعتماد مردم به روزنامه میدانست
اطلاعات بچهٔ پدر من بود...پیدایش کیهان با اطلاعات متفاوت بود و برای تأسیس روزنامه کیهان دربار سرمایهگذاری کرده بود. البته تأسیس روزنامه کیهان یک عامل پیشرفت اطلاعات هم بود و ما هر روز مقایسه میکردیم که یک وقت خبری داخل کیهان باشد که ما چاپ نکرده باشیم و این در حالی بود که ما هیچ پولی از دولت دریافت نمیکردیم.
ناگفتههای دعایی در گفتوگو با تاریخ ایرانی/ رویکرد روزنامه اطلاعات به مصدق، شریعتی و بازرگان تا همکاری با آلاحمد، صالحیار، صابری و مهاجرانی
سردبیر اصلی روزنامه را آقای مهندس موسوی پیشنهاد داده بودند...به صابری گفتم قول میدهم مطلب شما را همیشه بعد از چاپ بخوانم ...ما مهاجرانی را به عنوان یک عنصر فهمیده، مطلع، خوش بیان و خوش قلم کشف کرده بودیم... اطلاعات پیشگام ترویج از مرحوم دکتر شریعتی بود... به خودمان اجازه نمیدادیم که گذشته درخشان و خدمات ارزشمند آقای بازرگان و یارانشان را فراموش کنیم...مصدق مظلومی بود که رژیم وابسته و دیکتاتور دستنشاندهای به او ستم کرد...اجازه ندادیم که در اطلاعات به مرحوم مصدق بیحرمتی و جسارت شود.
مطبوعات پیش و پس از انقلاب در گفتوگو با معادیخواه/ اطلاعات برای خودکفایی، مؤسسه مطبوعاتی شد
نامه رشیدیمطلق در روزنامه اطلاعات واکنشی بود به مراسم اربعین حاج آقا مصطفی...روزنامههای دوره شاه وابسته به رژیم بودند اما در میان این روزنامهها کیهان مردمیتر و آزادتر محسوب میشد... سیاست رژیم شاه اینگونه بود که کیهان از آزادی بیشتری برخوردار باشد... دولت به طور طبیعی از حضور هر دو روزنامه استقبال میکرد چون نیروهای انقلاب برخی به جریان فکری روزنامه اطلاعات گرایش داشتند و برخی به جریان فکری کیهان.
ماجرای توقیف روزنامه اطلاعات/ روزی که امام گفت من لنین نیستم
دعایی: دیدیم در صفحات لایی که روز قبل چاپ شده است عبارتی چاپ شده که غلط چاپی زشتی در آن وجود دارد. ما لایی را جمع کردیم...امام این سؤال برایشان پیش آمد که چرا روزنامهای که لایی ندارد چاپ شده است...تصادفاً همان روز در قسمت لایی روزنامه، مطلبی از کتاب مباحث اقتصادی استاد مطهری نقل شده بود و امام قبلاً دستور داده بودند که در این کتاب تجدیدنظر شود... جلال رفیع: دعایی گفت ما میدانیم که شما لنین نیستید، شما هم میدانید که ما استالین نیستیم.
از مسعودی تا دعایی؛ اطلاعات سرمایه ملی ایران
نکتهای که چه در سخنان شیرین و شخصیت جذاب سید محمود دعایی، که کمتر کسی را در چنین موقعیتی به فروتنی، خوشرویی و توانایی ذهنی او دیده و شناختهام، و چه در سخنان سایر کارکنان این مجموعه مشاهده کردم، عدم تلاش برای جدایی تاریخ موسسه از ابتدای تاسیس آن و بنیانگذارش است...اطلاعات امروز بیانگر آن است که چگونه تداوم یک حرکت رسانهای و فرهنگی- اجتماعی مایه فخر و مباهات کشور میشود.
مطالب کمتر
+ ۳۰ سال پس از چمران
- ۳۰ سال پس از چمران
تاسیس انجمنهای اسلامی دانشجویان آمریکا در گفتوگو با محمد هاشمی: کنفدراسیون دانشجویان چمران را اخراج کرد
من خاطرات خود از قیام ۱۵ خرداد را میگفتم و چمران با قلمی شیوا آنها را به رشته تحریر در میآورد... بعد از آقای چمران رکودی در انجمنهای اسلامی حاصل نشد.
از ارتش خلقی تا ارتش انقلابی/ نگاهی به چالشهای چمران در دوره وزارت دفاع
شعار انحلال ارتش از شعارهایی است که ضدانقلاب از روزهای اول مطرح کرده و هنوز هم بدنبال آنست...در ارتش بیش از دوازده هزار نفر تا بحال پاکسازی شده است...یک ارتش پانصد هزار نفری اگر میخواست با ملت بجنگد، میلیونها کشته میدادند نه شصت هزار نفر، نه هفتاد هزار نفر، ارتش به ملت پیوست...دوست عزیز ما آقای دکتر روحانی مسالهای را مطرح کردند که تیپ «نوحد» را منحل کنید. یکی از مشکلات بزرگ همین جاست که تیپی را که بهترین رزمندگان ما هستند منحل کنیم، آنها را بیرون بریزیم.
چمران؛ آموزگار روشنفکران دیندار مدعی - سید محمدصادق خرازی
از مصطفی چمران سخن کم گفته نشده، ولی به فضیلتهای فردی و شخصی او کمتر از ویژگیهای سیاسی و جهادی و دینیاش پرداخته شده است...در نظر روشنفکری دینی چون چمران، مهمترین خدمتی که دین میکند به اخلاق است. او با رفتارش انتظار اخلاقی از دین داشت و با توسل به گوهر دین به تجلی حق و عدالت مشروعیتی چندان میداد.
گفت میدانم این سفر آخر من است/ ناگفتههای علیاصغر غروی از شهید چمران
من به مرحوم چمران گفتم که "شما با این همه خستگی و کارشکنی که معتقدید آنجا هست، دیگر برنگردید چرا که من شنیدهام که امام خمینی هم مایلند که شما رییس جمهور شوید." چمران گریه کرد و گفت که من مرگم را از خدا خواستهام و دیگر به هیچ چیز این دنیا علاقهای ندارم و فقط آرزوی من وصال محبوب است و میدانم که این سفر آخر من است. چمران گفت: «میروم که برنگردم.»
چمران، مردی که سهم خدا شد!- غلامعلی رجایی
چمران، همو که برادرش مهدی میگوید در زندگی چنان زاهدانه میزیست که پس از آنکه با رأی نمایندگان ملت بر مسند وزارت دفاع نشست، جایی نداشت و در زیرزمینی در نخستوزیری شب را به سحر میرساند...همو که عادل عون میگوید اگر میدید دانشآموزی در درسی ضعیف است به رغم فعالیتهای طاقتفرسای نظامی در طول روز خود تا پاسی از شب بیدار میماند و با او کار میکرد.
معادیخواه در گفتوگو با تاریخ ایرانی: به چمران جفای بسیاری شده است
میخواهند از چهرههایی مثل چمران برداشت ابزاری کنند، این امر شخصیت افراد را لوث میکند؛ در حالیکه به ظاهر در توصیف شخصیت آنها مبالغه میشود و گاهی حرفهای غیرواقعی و بیحساب درباره این افراد زده میشود، اما آن بایستههایی که در معرفی این شخصیتها نیاز هست به درستی صورت نمیگیرد... البته به تمام کسانی که از چهرههای آنها استفاده تبلیغاتی میشود این ظلم شده است.
بانی امل در وادی مقاومت/ نگاهی اجمالی به دوران حضور چمران در لبنان
مهندس بازرگان، مصطفی چمران را به امام موسی صدر معرفی کرد...ابراهیم یزدی: در سازماندهی حرکت المحرومین، دکتر چمران آرام و بی صدا، نقش برجستهای داشت...امام موسی صدر رئوس، سیاستها، و خطوط کلی برنامه را مشخص میکرد، اجرای برنامه با دکتر چمران بود...در بحبوحه پیروزی انقلاب ۵۷، چمران در نظر داشت که پانصد رزمنده از سازمان «امل» را تجهیز نموده و خود را به معرکه نبرد در ایران برساند.
مهدی چمران در گفتوگو با تاریخ ایرانی: پیام امام پاسخ محکمی به ادعاهای اخیر درباره چمران است
قیاس چمران با چهگوارا نادرست است...فیلم آقای حاتمیکیا تنها به برشی از زندگی دکتر چمران در پاوه محدود میشود.
از غربت برکلی تا مصیبت پاوه/ نگاهی به یادداشتهای چمران در آمریکا و ایران
خدایا خسته و واماندهام، دیگر رمقی ندارم، صبر و حوصلهام پایان یافته، زندگی در نظرم سخت و ملالتبار است...آقای سید موسی صدر بود که توانست در مدت کمی شیعیان لبنان را سر و سامانی دهد، برای آنها کسب هویت کند، به آنها افتخار و غرور و احترام ببخشد...انقلابی آن است که هنگام صلح، به انقلابیگری تظاهر نکند، ولی هنگام خطر، در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد...انقلابی آن نیست که با شعارات تند، بخواهد انقلابیگری خود را بر دیگران تحمیل کند.
مطالب بیشتر
تاسیس انجمنهای اسلامی دانشجویان آمریکا در گفتوگو با محمد هاشمی: کنفدراسیون دانشجویان چمران را اخراج کرد
من خاطرات خود از قیام ۱۵ خرداد را میگفتم و چمران با قلمی شیوا آنها را به رشته تحریر در میآورد... بعد از آقای چمران رکودی در انجمنهای اسلامی حاصل نشد.
از ارتش خلقی تا ارتش انقلابی/ نگاهی به چالشهای چمران در دوره وزارت دفاع
شعار انحلال ارتش از شعارهایی است که ضدانقلاب از روزهای اول مطرح کرده و هنوز هم بدنبال آنست...در ارتش بیش از دوازده هزار نفر تا بحال پاکسازی شده است...یک ارتش پانصد هزار نفری اگر میخواست با ملت بجنگد، میلیونها کشته میدادند نه شصت هزار نفر، نه هفتاد هزار نفر، ارتش به ملت پیوست...دوست عزیز ما آقای دکتر روحانی مسالهای را مطرح کردند که تیپ «نوحد» را منحل کنید. یکی از مشکلات بزرگ همین جاست که تیپی را که بهترین رزمندگان ما هستند منحل کنیم، آنها را بیرون بریزیم.
چمران؛ آموزگار روشنفکران دیندار مدعی - سید محمدصادق خرازی
از مصطفی چمران سخن کم گفته نشده، ولی به فضیلتهای فردی و شخصی او کمتر از ویژگیهای سیاسی و جهادی و دینیاش پرداخته شده است...در نظر روشنفکری دینی چون چمران، مهمترین خدمتی که دین میکند به اخلاق است. او با رفتارش انتظار اخلاقی از دین داشت و با توسل به گوهر دین به تجلی حق و عدالت مشروعیتی چندان میداد.
گفت میدانم این سفر آخر من است/ ناگفتههای علیاصغر غروی از شهید چمران
من به مرحوم چمران گفتم که "شما با این همه خستگی و کارشکنی که معتقدید آنجا هست، دیگر برنگردید چرا که من شنیدهام که امام خمینی هم مایلند که شما رییس جمهور شوید." چمران گریه کرد و گفت که من مرگم را از خدا خواستهام و دیگر به هیچ چیز این دنیا علاقهای ندارم و فقط آرزوی من وصال محبوب است و میدانم که این سفر آخر من است. چمران گفت: «میروم که برنگردم.»
چمران، مردی که سهم خدا شد!- غلامعلی رجایی
چمران، همو که برادرش مهدی میگوید در زندگی چنان زاهدانه میزیست که پس از آنکه با رأی نمایندگان ملت بر مسند وزارت دفاع نشست، جایی نداشت و در زیرزمینی در نخستوزیری شب را به سحر میرساند...همو که عادل عون میگوید اگر میدید دانشآموزی در درسی ضعیف است به رغم فعالیتهای طاقتفرسای نظامی در طول روز خود تا پاسی از شب بیدار میماند و با او کار میکرد.
معادیخواه در گفتوگو با تاریخ ایرانی: به چمران جفای بسیاری شده است
میخواهند از چهرههایی مثل چمران برداشت ابزاری کنند، این امر شخصیت افراد را لوث میکند؛ در حالیکه به ظاهر در توصیف شخصیت آنها مبالغه میشود و گاهی حرفهای غیرواقعی و بیحساب درباره این افراد زده میشود، اما آن بایستههایی که در معرفی این شخصیتها نیاز هست به درستی صورت نمیگیرد... البته به تمام کسانی که از چهرههای آنها استفاده تبلیغاتی میشود این ظلم شده است.
بانی امل در وادی مقاومت/ نگاهی اجمالی به دوران حضور چمران در لبنان
مهندس بازرگان، مصطفی چمران را به امام موسی صدر معرفی کرد...ابراهیم یزدی: در سازماندهی حرکت المحرومین، دکتر چمران آرام و بی صدا، نقش برجستهای داشت...امام موسی صدر رئوس، سیاستها، و خطوط کلی برنامه را مشخص میکرد، اجرای برنامه با دکتر چمران بود...در بحبوحه پیروزی انقلاب ۵۷، چمران در نظر داشت که پانصد رزمنده از سازمان «امل» را تجهیز نموده و خود را به معرکه نبرد در ایران برساند.
از غربت برکلی تا مصیبت پاوه/ نگاهی به یادداشتهای چمران در آمریکا و ایران
خدایا خسته و واماندهام، دیگر رمقی ندارم، صبر و حوصلهام پایان یافته، زندگی در نظرم سخت و ملالتبار است...آقای سید موسی صدر بود که توانست در مدت کمی شیعیان لبنان را سر و سامانی دهد، برای آنها کسب هویت کند، به آنها افتخار و غرور و احترام ببخشد...انقلابی آن است که هنگام صلح، به انقلابیگری تظاهر نکند، ولی هنگام خطر، در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد...انقلابی آن نیست که با شعارات تند، بخواهد انقلابیگری خود را بر دیگران تحمیل کند.
مطالب کمتر