از اول صبح امروز وضع خیابانها غیرعادی بود و کلیه خیابانهای اطراف مجلس از فاصلههای دور در محاصره قوای شهربانی و ارتش بود. مردم دسته دسته در خیابانهای شاهآباد و نظامیه و صفی علیشاه دور هم جمع شده و هر چند دقیقه یکبار یک نفر از میان آنها فریاد میزد زندهباد مصدق و به دنبال آن صدای فریاد هورای مردم بلند میشد و عدهای از سربازان و پاسبانان به تعقیب آنها برآمده و با کتک و تیراندازی آنها را متفرق میکردند و بلافاصله این عمل از طرف عدهای دیگر تکرار میشد و این وضع به همین ترتیب ادامه داشت.
مقارن ساعت ۹/۵ بود که از طرف خیابانهای شاهآباد جمعیت زیادی از مردم که بالغ بر چند هزار نفر بودند در حالی که جنازه یکی از رفقای خود را که به روی تختهای خونآلود افتاده بود و بر سر گرفته بودند به طرف بهارستان آمدند و بلافاصله یکی از افسران گارد مجلس به گروهبان مربوطه گفت افراد آماده را به اینجا بفرستید و لحظهای طول نکشید که برق سرنیزه افراد آماده در پشت میلههای آهنی بهارستان به چشم مردم خورد و این افراد آماده اسلحه خود را حاضر کرده و منتظر دستور شدند.
در این موقع بود که جمعیت مقابل در بهارستان رسید و بلافاصله در کوچک مجلس که عبور و مرور در روزهای عادی از آن صورت میگیرد بسته شد و چند سرباز هم با تفنگ آماده برای تیراندازی پشت آن قرار گرفتند.
در این موقع که جمعیت بیش از ۱۰ متر با در مجلس فاصله نداشت یکی دو تن از افسران که با عدهای سرباز و پلیس بیرون در ایستاده بودند دستها را بالا برده و دستور دادند که از آمدن مردم جلوگیری نکنند و بلافاصله جمعیت مقابل مجلس را گرفته و عدهای از درهای آهنی آن بالا رفته و فریاد میزدند: زندهباد مصدق، مرگ بر حکومت سیاه قوامالسلطنه، زندهباد وکلای واقعی مردم و عدهای نیز مرتبا فریاد میزدند و حسین مکی را از داخل مجلس طلب میکردند و یکصدا تا چند دقیقه فریاد میزدند مکی، مکی... و حاج سیدجوادی نیز در فاصله چند متری از در ورودی مجلس در میان عدهای از کارمندان مجلس ایستاده بود و اشک در چشم داشت.
مردم که دیدند از طرف قوای نظامی انتظامی ممانعتی نشد به فریاد خود افزوده و با مشت بر سر خود میکوبیدند و تقاضا داشتند که درهای مجلس باز شود. در این موقع یکی از افسران مجلس عدهای سرباز را به عجله به اطراف چاپخانه مجلس و پشت بام آنجا فرستاد و به محضی که پای آنها به روی پشت بام رسید تیراندازی شروع شد و تیر اول از داخل مجلس به روی مردم شلیک شد. اولین کسی که مورد اصابت گلوله واقع شد دو نفری بودند که زیر جنازه را گرفته بودند و پس از اصابت تیر در خون خود غلطیدند و جنازه به زمین رها شد. تا مدت ۱۵ دقیقه صدای تیر تک تک از در و دیوار مجلس شنیده میشد.
پس از چند دقیقه صدای رگبار مسلسل از بیرون مجلس به گوش میرسید و تیراندازی به شدت در بیرون مجلس و در میدان بهارستان به طرف مردم شروع شد و یکی پس از دیگری از میان جمعیت در حال فرار بودند که بر روی زمین میغلطیدند.
در این موقع نمایندگان اقلیت مجلس با عجله به اطاق رییس رفتند و با فریاد و زاری به کشتار مردم در مقابل مجلس اعتراض کردند. انگجی گفت به فرض که مردم گفتند مردهباد قوام چرا به سوی آنها تیراندازی میکنید؟ اقبال در حالیکه به زحمت جلوی گریه خود را گرفته بود خطاب به افسران گارد مجلس که گروهی در مقابل در اطاق رییس حضور یافته بودند گفت مگر شما از این ملت نیستید؟ به چه حق به سوی آنها تیراندازی میکنید؟ اقبال فریاد میزد این مجلس مال مردم نیست که اگر بود تیر به روی آنها خالی نمیکردند. پارسا فریاد میزد و به رییس میگفت تیراندازی از طرف گارد مجلس شروع شده است. آخر مگر این فشنگها با پول مردم بدبخت این کشور تهیه نشده است چرا به سینه آنها خالی میشود؟
صدای رگبار مسلسل و شلیک تفنگ تا ساعتها از خیابانها به گوش میرسید و هر آن بر شدت آن افزوده میشد. دکتر خطیبی در مجلس فریادکنان از کارکنان مجلس خواست با شیر و خورشید تماس گرفته و دستور میداد که آقا آمبولانس بفرستید که کشتهها و زخمیها را ببرند.
به نوشته روزنامه «باختر امروز»، صدای شلیک مسلسل و گلوله کماکان ادامه داشت و هر آن آمبولانسی در حالی که از زیادی کشته و زخمی درهای آن بسته نشده بود و نیمه باز بود از در مجلس میگذشت و هیجان مردم را بیشتر میکرد و در همین اوان تظاهراتی مجدد دم مجلس صورت گرفت و شمس قناتآبادی مردم را مخاطب قرار داده و قول داد که تلافی این خونهای ناحق را درآورده و عدهای خطاب به مهندس حسیبی فریاد میزدند آقای مهندس اگر قوام جرات دارد برای گرفتن رای اعتماد به مجلس بیاید. یکی دیگر فریاد زد من عضو مجمع مجاهدین اسلام هستم و مغز قوام خائن را با یک گلوله پریشان خواهم کرد. مهندس حسیبی هم خطاب به مردم گفت محال است بتوانند صدای ملت را خفه کنند.