امروز آقای دکتر مصدق برای گرفتن اختیارات تامه اقتصادی و مالی و طرح برنامه دولت در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی حضور یافتند.
از ۱۹ آذر ۱۳۳۰ به این طرف آقای دکتر مصدق نخستوزیر در جلسات مجلس شورای ملی شرکت نکرده بودند و امروز پس از هفت ماه نخستوزیر به مجلس آمد.
ساعت ده و بیست دقیقه امروز زنگ مجلس شورای ملی به صدا درآمد و نمایندگان به جلسه خصوصی رفتند ولی این جلسه در حقیقت جلسه انتظار بود و نمایندگان هنوز ورود نخستوزیر را انتظار میکشیدند.
هنگامی که عقربه کوچک و بلافاصله عقربه بزرگ ساعت مجلس از روی یازده عبور کرد مخبرین و عکاسان از یکطرف و نمایندگان از طرف دیگر که همه قریب سه ساعت ورود نخستوزیر را انتظار کشیده بودند، خسته شده و صحبت از کسالت آقای نخستوزیر به میان آوردند و این احتمال که ممکن است ایشان از حضور در جلسه امروز منصرف شده باشند، قوت گرفت. عکاسان بیشتر از دیگران از گذشتن وقت ماتم گرفته بودند و خیال میکردند سه ساعتی را که به انتظار گذراندهاند بیهوده تلف کرده و باید دست خالی برگردند.
ده دقیقه از ساعت یازده گذشت که یکی از مستخدمین مجلس آهسته در گوش یکی از مخبرین چیزی گفت و دور شد که ناگاه مخبرین و عکاسها جان تازهای گرفتند و هیجان و گرمی بین آنها مشاهده گردید. آمد و رفت شروع شد و به مامورین انتظامی که در فواصل ده قدمی پاس میدادند اطلاع داده شد که حاضر باشند، سکوت برقرار شد و ناگاه اتومبیل سیاهرنگ بزرگی با سرعت از درب چاپخانه مجلس وارد شد. خیابان مشجر و باصفای محوطه چاپخانه مجلس را دور زد و در میان سکوت مخبرین در مقابل در نزدیک تلفنخانه ایستاد. اتومبیل دیگری نیز در تعقیب اتومبیل نخستوزیر ایستاد و بلافاصله درهای اتومبیلها باز شد و یک عده ده نفری از هر دو اتومبیل خارج شدند. از این عده سه نفر سرباز و دو نفر افسر نظامی بودند که از اتومبیل دوم خارج شده و به طرف اتومبیل نخستوزیر دویدند.
شاهدی مستخدم مخصوص نخستوزیر در عقب اتومبیل را باز کرد و در حالی که نخستوزیر پیاده میشد زیر بغل او را گرفته و تا در ورودی مشایعت نمود. یک سرهنگ شهربانی نیز از اتومبیل نخستوزیر پیاده شد و او را تا داخل عمارت مجلس همراهی کرد. آقای صدیقی منشی مخصوص نخستوزیر در حالی که کارتنی زیر بغل داشت با نخستوزیر پیاده شد و به مجلس رفت.
اتومبیل حامل نخستوزیر نمره زرد رنگ داشت و متعلق به آقای سرلشکر علوی مقدم فرماندار نظامی بود. دکتر مصدق با قیافهای که حاکی از رنج کهولت بود از اتومبیل پیاده شد و با دیدن مخبرین به آنان تبسم کرد و به یکی از مخبرین که به او سلام کرد با خنده شادابی جواب سلام داد و بلافاصله وارد اطاق شد. دکتر مصدق لباس سرمهای تیرهای بر تن و عصای سیاه رنگ خود را در دست داشت. این صحنه پرهیجانی که با ورود نخستوزیر و جنب و جوش عکاسها و مخبرین و مستحفظین نخستوزیر ظاهر شده بود بیش از دو دقیقه به طول نیانجامید و بلافاصله در ورودی پشت سر نخستوزیر بسته شد و پس از چند دقیقه مستحفظین نخستوزیر که با او به داخل مجلس رفته بودند بازگشتند و مجدداً سکوت برقرار شد.
ساعت یازده و ربع آقای دکتر مصدق به مجلس آمده و به جلسه خصوصی رفتند. مذاکرات مربوط به درخواستهای آقای نخستوزیر شروع شد. ساعت یک و سه ربع بعدازظهر یکی از نمایندگان از جلسه خارج گردید و اطلاعاتی در خصوص جریان جلسه خصوصی به شرح زیر در اختیار خبرنگاران گذارد.
آقای دکتر مصدق طی ماده واحدهای از مجلس درخواست اختیارات فوقالعاده نموده و تقاضا کردهاند که این اختیارات برای اجرای اصلاحات ضروری در مورد پول، دارایی، دادگستری اصلاح امور اداری و سازمان وزارتخانهها و اصلاحات محلی داده شود. این اختیارات که به طور فوقالعاده برای اجرای منظورهای فوق از طرف قوه مقننه به رییس دولت اعطا میشود برای مدت شش ماه خواهد بود.
یکی دیگر از نمایندگان در خصوص مذاکرات جلسه خصوصی امروز گفت: «پس از طرح این موضوع عدهای از نمایندگان به مخالفت و عدهای دیگر به موافقت در اطراف آن به بحث پرداختند.»
آقایان دکتر فقیهی شیرازی و میراشرافی اظهار داشتند: باید قبلا وزرایی که برای اجرای این منظور مامور میشوند به مجلس معرفی شوند تا ما بدانیم این آقایان از عهده این کار برخواهند آمد یا نه و به علاوه مورد اعتماد مجلسین خواهند بود؟
این آقایان و چند نفر دیگر اصرار داشتند که قبل از اظهارنظر مجلس درباره این پیشنهادها، وضع کابینه و اعضاء هیات دولت روشن شود. به قرار اطلاع در پاسخ این آقایان آقای دکتر مصدق اظهار داشتهاند «وزیر برای کار انتخاب میشود و تا کار معلوم نشود انتخاب وزیر معنی ندارد. بنابراین لازم است اول تکلیف این ماده واحده روشن شود و سپس هیات دولت تعیین گردد.»
جلسه خصوصی تا ساعت ۳ بعدازظهر ادامه داشت و عدهای از آقایان نمایندگان نظریات خود را اظهار داشتند و در پایان قرار شد مذاکرات جلسه خصوصی در خارج منعکس نشود و بعداً مجلس شورای ملی در یک جلسه خصوصی راجع به نظریات آقای دکتر مصدق تصمیم بگیرد.