دیگر مطالب این پرونده
پر بیننده ترین مطالب
آخرین مطالب
|
||||
|
||||
هادی غفاری در گفتوگو با تاریخ ایرانی: بنیصدر گفت افرادی مانند شما موجب سقوط من میشوند
تاریخ ایرانی: در فضای سالهای آغازین انقلاب، و در جو رقابتهای دور اول انتخابات ریاست جمهوری، کمتر انتقادی درباره کاندیدای مطرح و محبوب ابوالحسن بنیصدر شنیده میشد و کمتر کسی انتظار آن را داشت که بیش از یک سال از عمر دولت او رأی بر عدم کفایتش بدهند. اما در این میان هادی غفاری، عضو جامعه روحانیت مبارز و نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی، پیش از کاندیداتوری بنیصدر با حضورش مخالفت کرد و پس از آن نیز رای بر عدم کفایتش داد. حال پس از سی سال "تاریخ ایرانی" به سراغ او رفته و در این زمینه با او به گفتوگو مینشیند، هادی غفاری در سخنانش بیان میکند: «بنیصدر از همان ابتدا به دنبال تخریب افراد و زد و بند سیاسی بود» و هم چنین معتقد است: «بنیصدر روحیه دیکتاتوری داشته و همین عامل سقوطش بوده است.»
***
آشنایی شما با بنیصدر به دوره حضورتان در پاریس باز میگردد، چه ویژگی شخصیتی در بنیصدر وجود داشت که شما از همان ابتدا مخالف کاندیداتوری او در انتخابات ریاست جمهوری بودید؟
شخصیت آقای بنیصدر به چند دلیل مورد پذیرش نبود؛ اول اینکه بنیصدر برخلاف آنچه که مدعیاش بودند از سواد و اطلاعات علمی بسیار ناقصی برخوردار بودند، بنابراین او از لحاظ علمی در سطح بسیار پایینتر از آنچه ادعا میکرد و نشان میداد، بود. دوم اینکه به شدت متکبر و مغرور بود چنانچه تصور میکرد به تعبیر خودمانی، از دماغ فیل افتاده است و هیچ کس را به جز خودش قبول نداشت. سوم اینکه این آقا به شدت اهل باندبازی و زد و بند بود. او و همفکرانش درصدد بودند گروهی را عیان کنند یا گروه دیگر را بکوبند و بسیاری از وقت خود را در این فازها میگذراندند.
من در خارج از کشور هم شاهد همین مسائل ایشان بودم، او قبل از انقلاب و به عبارتی آن زمان که نه به بار بود و نه به دار، پیش از اینکه برنامهای هم باشد علیه بسیاری افراد و برای تخریب آنها کارهایی انجام میداد. علیه صادق قطبزاده، علیه دکتر یزدی و بسیاری افراد دیگر که او به چشم رقیب به آنها نگاه میکرد، اعمال و رفتاری را بروز میداد که منطقی و اخلاقی نبود. او به هیچ وجه به مبانی اصیل انقلاب اسلامی اعتقاد نداشت. من نمیخواهم در این مسأله خدایی ناکرده مبالغه کنم ولی رفتار و کردار او بیانگر این مسأله بود. نمیگویم این دیدگاه من علل متعددی نداشته است. اما علت اصلی را میتوان این موضوع دانست که بنیصدر بر رویه امام، خط و مشی و سیرت ایشان که امام از سال ۴۲ بر آن تأکید میکرد، نه اعتقاد داشت و نه در مسیرش گام بر میداشت. بزرگترین معضل او تکبرش بود و همین امر باعث میشد او حرف دیگران را نشنود و هرچه میخواهد انجام دهد. او در دوران مصدق زندگی میکرد؛ فکرش، اعمالش و همه چیزش منطبق با آن دوره بود. او به هیچ وجه باور نداشت دوران جدیدی با شرایط جدید و غیر از آنچه در سال ۳۲ بوده است، وجود دارد. بنیصدر با همان افکار مسیرش را طی میکرد.
من معتقدم مصدق اگر در آن شرایط بود و در سال ۵۷ زندگی میکرد خود را با اوضاع و احوال روز وفق میداد و خود را با زمان و مکانش منطبق میکرد. به نظر من در بنیصدر همان تعبدی هم که در بسیاری افراد وجود داشته و شاهد آن بودهایم، وجود نداشت. بنیصدر دین و عقاید دینی را من درآوردی تبیین میکرد. هر چه خودش مایل به آن بود از دین همان را برداشت میکرد. اینگونه افراد برآنند که آنچه را که به عنوان آرمان خود میدانند تفسیر و تبیین دینی میکنند و دین را آن گونه که میخواهند شکل میدهند، همانند کلیسای قرون وسطی؛ کلیسای پیش از قرن ۱۷ معتقد بود هرچه من میگویم باید مورد پذیرش قرار گیرد و دین را همان که خود تفسیر میکردند و آن برداشت من درآوردی کلیسا میدانستند. بنیصدر در آن فضا به گونهای رفتار میکرد که تمام عقاید و افکار دینی، اسلامی و حتی شیعی باید مؤید فرمایشات ایشان باشد، به جای اینکه او سخنانی را تبیین و تدوین کند که بر اساس دین و اعتقادات باشد این مذهب بود که باید در تأیید او میشتافت.
او روحیات دیکتاتوری زیادی داشت و بسیار فرصتطلب بود. برای نمونه در آن زمان که بنیصدر قصد اعلام کاندیداتوری داشت ما در تهران نزد امام بودیم که بنیصدر هم به حضور امام آمد و صحبتهایی که رد و بدل شد بسیار روزمره و معمولی بود اما وقتی از اتاق بیرون آمدم شاهد آن بودم که او به خبرنگاران اعلام کرد که من به زودی اعلام کاندیداتوری میکنم، به گونهای که انگار در این دیدار امام و او به مذاکرات و بیان شروط پرداختند و امام از او خواستند و یا او این موضوع را با امام مطرح کرده و مورد قبول واقع شده است. با وجود اینکه هیچ سخنی از کاندیداتوری بیان نشده بود او اینگونه در برابر خبرنگاران سخن میگفت. این دو خصلتی که بیان کردم هر آدمی را به زمین میزد و بنیصدر هم از آن مستثنی نبود.
شما در آن دوره از اعضای جامعه روحانیت مبارز بودید، این گروه در آن دوره و بر سر کاندیداتوری بنیصدر چه دیدگاهی داشتند؟
در جامعه روحانیت مبارز یک جریانی وجود داشت که البته من قصد اتهامزنی به این دوستان را ندارم اما این افراد از شهید بهشتی چندان خوششان نمیآمد و تنها میخواستند خودشان سکاندار باشند و علم کردن بنیصدر بیشتر علم کردن نیرویی در برابر مرحوم شهید بهشتی بود. حتی در آخرین جلسهای که درباره حمایت از کاندیدتوری بنیصدر برگزار شد با تمام صحبتهایی که صورت گرفت تنها یک نفر رأی ممتنع داد و آن هم آقای امامی کاشانی بود و تنها یک نفر رأی مخالف داد که آن هم من بودم. در جلسهای که برای توجیه و معارفه بنیصدر برگزار شد، جمعیت بسیاری از علما و مردم در مدرسه عالی شهید مطهری حضور پیدا کردند، آغاز رقابتهای انتخابات بود و تنور انتخابات داغ داغ بود. این جلسه معارفه به صورتی بود که به پرسش و پاسخ میپرداختند و در این جلسه من اولین کسی بودم که سؤال کردم و در میان هیجانات جمع بلند شدم و پرسیدم: «اگر با گذشت زمان آقای دکتر ابوالحسن بنیصدر که در دکترای او هم جای شک بوده است، پس از مدتی تبدیل به سلطان ابوالحسن خان اول شود، نظر شما در این باره چیست؟» بنیصدر دستهایش را به هم زد و متکبرانه گفت: «این چه سؤالی است؟ اگر این حادثه رخ دهد، باز هم افرادی مانند آقای هادی غفاری حضور پیدا میکنند و مردم را از قیطریه به راه آهن میآورند و موجب سقوط من میشوند.» من هم بعدها در سخنرانی خود که همزمان با دوران تیره پایان کار بنیصدر بود، گفتم: «آقای بنیصدر یادت میآید آن زمان که این جواب را دادید که امثال آقای غفاری مردم را به میدان راهآهن میآورند، حال همان زمان است و اینها موجب سقوط شما میشوند.»
البته افرادی که اطراف بنیصدر بودند بیش از حد هندوانه زیر بغل او میگذاشتند. با وجود اینکه بر دکترای او در آن زمان هم شک و شبهه بود اطرافیانش خیلی با این لفظ او را میخواندند و او را بزرگ نشان میدادند. اطلاعات او بسیار ناقص بود و بسیاری این را مطرح میکردند که آیا او دید اقتصادی دارد یا خیر. اطرافیانش بیشتر افرادی بودند که زمان درگیریهای ایران، ۱۷ شهریور، ماه محرم و... در پاریس بودند و زندگی میکردند و خوش میگذراندند. آنها در متن انقلاب نبودند. البته افرادی دنیا دیده و اهل حرف بودند ولی افرادی مانند ما و امثال شهید بهشتی یا به عبارتی خط امامیها، در فضای بسته، اختناق و شکنجه و زندان زندگی کرده بودیم و آن سیاست بازیها، دغل بازیها و اینگونه فریبهای سیاسی جهان را ندیده بودیم و البته نمیخواستیم به این شیوهها هم آشنا شویم و برخورد کنیم. اما افرادی همچون بنیصدر به ایران آمدند و با همان سیاست بازیها آرای بسیاری از مردم را به سوی خود جذب کردند و پیروز انتخاب شد.
به نظر شما بزرگترین عامل سقوط بنیصدر چه بود؟
همانطور که گفتم روحیه بنیصدر روحیهای دیکتاتوری بود و این روحیه یعنی عدم تمکین به قانون. او بسیار متکبر و خودبزرگبین بود. آن زمان که قصد انتخاب نخست وزیر را داشت، علاقهای به انتخاب از میان تیپهای انقلابی دانا، اندیشمند، زجرکشیده و متدین مانند آقای رجایی نداشت. او به دنبال افرادی نزدیک به گروه و باند خودش بود یعنی کسی نباشد که حرف روی حرف او بزند و مخالفتی با او بکند و بالاتر از حرف خودش چیزی نباشد. اما در هر جامعهای اگر فردی بخواهد با قدرت پیش رود باید در حد و حدود خودش فعالیت انجام دهد، مراعات حد و حدود خود و دیگران یعنی مراعات قانون. اگر اینگونه بود درمییافتند اگر مردم به بنیصدر رأی دادند، به نماینده مجلس هم رأی دادند. اگر ایشان رأی آوردند، نمایندگان هم رأی آوردند و رأی آقای بنیصدر که تخم مرغ دو زرده نبوده است. رأی ۱۱ میلیونی ایشان را اگر تقسیم کنیم نسبت آن همان میزان رأی نمایندگان میشود و شاید هم برخی نمایندگان رأی بیشتری داشته باشد. متأسفانه بنیصدر به این مسائل اصلا توجهی نداشتند. ایشان نه قانون و نه نهادهای انقلاب، نه سپاه، را قبول داشتند. به امکانات این نهادها توجهی نداشت. بیشتر به دنبال باندبازی بود و از لحاظ سیاسی و اخلاقی بدش نمیآمد زد و بندهای هم داشته باشند. اما جو نظام و نهادهای انقلابی به شکلی بود که ایشان عملا نمیتوانست با آمریکا و اینگونه کشورها زد و بندی داشته باشد. تنها عامل این حوادث خوی دیکتاتوریاش بود.
در هنگام تصویب طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر، فضای مجلس چگونه بود؟ و شما جهت تصویب این طرح چه نقشی ایفا کردید؟
طبیعی بود که جو مجلس در آن دوره جو بسیار تندی علیه بنیصدر بود. علت آن هم رفتار بسیار بد بنیصدر در چند ماه گذشتهاش بود. او در این مدت با شهید بهشتی که انسان بسیار وارستهای بود به شدت درگیر شد؛ شهید بهشتی گرچه بسیار اندیشمند بود اما خوی او به گونهای بود که دیدگاهش را هرگز تحمیل نمیکرد. بر خلاف بنیصدر، او همواره بیان میکرد من یک رأی دارم و بسیار پیش میآمد به نظر مخالفین عمل میکرد. آقای رجایی هم به همین میزان منطقی بود. اما بنیصدر دوست داشت پیروزی در جنگ به نام خودش تمام شود نه به نام ایران، دنبال این نبود که جنگ با قاطعیت ایران تمام شود بلکه دنبال آن بود که جنگ با قاطعیت بنیصدر تمام شود. بنابراین، نه ارتش را کمک میکرد، نه سپاه و نظامیگری را. از سوی دیگر خودش نیز از نظامیگری هیچ اطلاعی نداشت.
من با او کار کردم او حتی فرق توپخانه ارتش را با آشپزخانه نمیفهمید. در بازدید از مناطق جنگی آشپزخانه را با توپخانه اشتباه گرفته بود. هیچ اطلاعات نظامی نداشت و از سوی دیگر با بسیاری درافتاده بود، مجلس و آرای آن را قبول نداشت و میگفت نخستوزیری آقای رجایی به من تحمیل شده است. پس فضای مجلس آمادگی کافی داشت؛ البته ما هم بیکار نبودیم و تمامی حرفهای بنیصدر را برای افراد توضیح میدادیم و تمامی نمایندگان به جز نماینده محترم مردم خواف و رشتخوار رأی موافق به عدم کفایت بنیصدر دادند. چهارشنبه 1 تير 1390 13:19
اخبار مرتبط
چهارشنبه 30 شهريور 1390
|
هاشمی رفسنجانی: جنگ شیرینترین مکروه بود/ مجلس مهمترین مانع جنگ را با برکناری بنیصدر از میان برداشت
آخرين تاريخ بازديد : شنبه 22 ارديبهشت 1403 18:18:13
|