عین. عزیزمنش
مجموعه تلویزیونی امامعلی(ع) یک جهش مهم در تاریخ مجموعهسازی ایرانی است. در زمینه روایی و فیلمنامهنویسی، داوود میرباقری موفق شد، با فاصله گرفتن از روایتهای اسطورهای که درباره شخصیت امام اول شیعیان وجود داشت به داستانی جذاب و متکی بر روایت تشیع از زندگی علیابنابیطالب دست پیدا کند. او با تکیه بر مثلث قطام و عمرعاص و معاویه دشمنان پیچیده امامعلی(ره) را ترسیم میکند و با شخصیتپردازی متنوع یاران امام از مالک و ابوذر و کمیل و عمار، جلوههای شخصیتی مهمترین چهره تشیع را به شکل بدیعی در برابر مخاطبان قرار میدهد. سریال امامعلی(ع) از منظر فنی بهترین جلوه همکاران میرباقری را در خود دارد؛ بازیگردانی، بازیگری، صحنه، لباس و موسیقی در سریال امامعلی(ع) کار را برای ادامه سریالسازانی که قصد ساخت سریال درباره تاریخ اسلام را داشتند سخت کرد؛ دشواریای که حتی خود میرباقری هم نتوانست بار دیگر به کیفیت کارش در سریال امامعلی(ع) برسد.
***
ایستگاه آخر
سعید مروتی
مسیری که از ابتدای دهه70 با «بانو» آغاز شد و با «سارا» و «پری» ادامه یافت با «لیلا» به ایستگاه آخر رسید. داریوش مهرجویی در اوج خلاقیت و توانایی ذهنی، راوی قصه زنهای طبقه متوسط و مرفه جامعه شد و با بهرهگیری از منابع بسیار متفاوت و متمایز از یکدیگر برای اقتباس، به مجموعهای تقریبا همگون و متوازن رسید. مسیری که با اقتباس از بونوئل در بانو شروع شده و با بهره از ایبسن و سلینجر برای سارا و پری تداوم یافته بود، در بهترین و منسجمترین این مجموعه، به قصهای از مهناز انصاریان رسید؛ قصهای پرحجم که همه مصالح لازم برای ساخت ملودرامی خالهزنکی را در خود داشت و مهرجویی در عین وفاداری به جهان اثر، روابط و شخصیتها، فیلمی ساخت که روشنفکران شیفتهاش شدند و تماشاگر طبقه متوسط تحسینش کرد. لیلا محصول ذهن بارور و مسنجمی است که خوب میداند چطور شلهزرد ابتدای فیلم را به انتهای اثر متصل کند؛ چگونه کاراکتری به ظاهر منفعل و بیش از حد همراه با اتفاقها را در محور قصه قراردهد ولی شخصیت بهجای خردکردن اعصاب تماشاگر، حس همدلی را برانگیزاند.
لیلا فیلم سلیقه و میزانسن و رنگ است؛فیلم وقار و آرامش و استادی در کار کردن با کلیشهها و طراوت بخشیدن به آنها؛اینکه جمیله شیخی مستقیم از سریال «پاییز صحرا» وارد فیلم لیلا میشود و همان تیپ مادرشوهر بدجنس را تکرار میکند ولی با سایهروشنهایی که کار استاد در روزگار سرحالی است هیئتی باورپذیر مییابد. لیلا در تداوم تجربه سارا، حیثیتی تازه به ملودرام ایرانی میبخشد و نشان میدهد با قصه عامهپسند هم میشود فیلمی منتقدپسند ساخت. مثل کارگردان همنسلش که در همان زمان، جهان تراژیک مردانهاش را بر کاراکتر سلطان بنا کرده بود، مهرجویی هم ملودرام زنانهاش را با تمرکز بر کاراکتر لیلا بهثمر میرساند. نقش و سهم بازی لیلا حاتمی در موفقیت فیلم همانقدر است که سهم مهرجویی در کشف او و پروراندن کاراکتری که آنقدر خوب درآمد که بازیگرش سالها تکرارش کرد و تحسین شنید.
عکس: محمدرضا شریفی نیا
سلطانها و مارها
مهراد رهسپار
نمایش «سلطان مار» نوشته بهرام بیضایی از دیدنیهای سال 1376 بود. البته نمایشهای خوب دیگری نیز در این سال اجرا شدند، اما نکته اجرای سلطان مار این بود که ناگهان 2 کارگردان همزمان این نمایش را به صحنه بردند. 2سال پیش از این تاریخ، گلاب آدینه کلاسی برای آموزش بازیگری مختص بانوان داشت و حاصل آن کلاس آمادهسازی نمایش سلطان مار و اجرا در جشنواره بود. همه بازیگران آن نمایش در اجرای جشنواره زن بودند، اما 2سال گذشت تا مرکز هنرهای نمایشی با اجرای عمومی آن موافقت کرد. او درباره این نمایش در گفتوگویی با رسانهها گفته بود که مرکز هنرهای نمایشی در سال 1374، اجرای این نمایش را در اولویت نمیدانسته است؛ بنابراین گلاب آدینه دست از کار میکشد و سال 1376 تصمیم به جمعکردن گروه و اجرای این نمایشنامه میگیرد، اما دست بر قضا از سوی دیگر شهره لرستانی هم این نمایش را تمرین کرده و همزمان 2اجرا از سلطان مار، نوشته بهرام بیضایی در اندک سالنهای تهران اجرا میشود. اجرای عمومی گلاب آدینه در سال 1376 دیگر کلا برعهده بازیگران زن نیست، اما نقش سیاه، که از شخصیتهای کلیدی این نمایشنامه است، توسط فقیهه سلطانی بهخوبی اجرا میشود و بسیاری از همان سال تا امروز، اجرای شلوغ و طربانگیز گلاب آدینه را به یاد دارند؛ هرچند کمتر کسی اجرای شهره لرستانی را از اجرای گلاب آدینه بهتر میدانست.
***
کلیدخوردن طرح کنکور یکمرحلهای
سمیرا رحیمی
برگزاری آزمون کنکور از سال 1348 که نخستین دور آن با حضور 47703نفر برگزار شد تا همین امروز، فراز و نشیبها و تغییرات زیادی را در نحوه برگزاری، نوع طرح پرسشها، تاریخ و مراحل برگزاری متحمل شدهاست. مهمترین این تحولات از سال 1376 آغاز شد؛ زمانی که نظام آموزش کشور به 2 بخش جدید و قدیم تقسیم میشد و این تفاوت باعث شده بود تا کنکور برای متقاضیان تحصیلات عالی هریک از این نظامها به شکلهایی متفاوت و به گفته گروهی از منتقدان، ناعادلانه برگزار شود.
در مهرماه سال 76 طرح یکمرحلهایشدن آزمون سراسری در مجلس مورد رسیدگی قرار گرفت و مقرر شد این طرح تا یکماه بعد در دستور کار جلسه علنی قرار گیرد. تا پیش از ارائه این طرح، آزمون کنکور نظام قدیم در 2 مرحله برگزار میشد و دانشآموزان نظام جدید نیز برای ورود به دوره پیشدانشگاهی باید در آزمونی ویژه شرکت و پس از آن، برای ورود به دانشگاه خود را برای کنکور آماده میکردند. با تصویب این طرح، آزمون دوره پیشدانشگاهی حذف شد و آزمون کنکور برای دو نظام آموزشی در یک مرحله برگزار میشد. دوگانگی نظام آموزشی در آن دوران انتقاداتی را مبنی بر نابرابری شانس قبولی میان داوطلبان نظامهای جدید و قدیم ایجاد کرده بود؛ زیرا به گفته رئیس سازمان سنجش، عواملی مانند سال اخذ دیپلم نظام قدیم یا پایان دوره پیشدانشگاهی نظام جدید، نوع گروه آزمایشی، توزیع میان داوطلبان دو نظام و تعداد داوطلبان میتوانست بر شانس قبولی داوطلبان هرنظام اثرگذار باشد. علاوه بر این، یکمرحلهایبودن کنکور نظام قدیم و دومرحلهای بودن کنکور نظام جدید از دیگر موارد نابرابری بود که مورد انتقاد داوطلبان و کارشناسان قرار داشت. حسین رحیمی، رئیس سازمان سنجش کشور در همان سال در گفتوگویی با روزنامه اطلاعات، یکی از مهمترین اهداف این سازمان را شانس قبولی یکسان برای داوطلبان نظام قدیم و جدید اعلام کرد. او همچنین با اشاره به ارائه لایحه نظام جدید توسط آموزش و پرورش به مجلس شورای اسلامی تا پایان سال 76 اعلام کرد که شکل و محتوای قطعی کنکور پس از تعیینتکلیف مجلس مشخص خواهد شد. با اینهمه اجرای طرح یک مرحلهایشدن کنکور برای داوطلبان دو نظام تا سال 77 محقق نشد.
تمهیدات دولت اصلاحات برای مهار رکود بازار مسکن
رکودی که از اواسط سال 74 در بخش مسکن آغاز شد و در سال 76 نیز همچنان ادامه داشت، منجر به نوسان شدید قیمت مسکن و افزایش نرخ اجاره مسکن شد و جمعیت بیش از 60میلیون نفری کشور را با مشکل مسکن مواجه ساخته بود. از اینرو وزارت مسکن و شهرسازی برای مقابله با این رکود و پاسخگویی به نیاز متقاضیان مسکن استیجاری، ساخت 18هزار واحد مسکونی استیجاری را آغاز کرد و وعده داد هزار واحد را تا پایان سال به متقاضیان واگذار خواهدکرد. علی عبدالعلیزاده، وزیر مسکن و شهرسازی دولت محمد خاتمی در بهمن سال 1376 افزایش سقف وام خرید و احداث مسکن برای توسعه ساختوساز و رونق بخش مسکن و احداث مسکن استیجاری را از جمله تسهیلاتی اعلام کرد که وزارت مسکن و شهرسازی برای حمایت از قشر آسیبپذیر جامعه درنظر گرفته بود.
وزیر وقت مسکن و شهرسازی سهم وزارتخانه از ساختوساز کشور را 10درصد اعلام کرد، برابر با 30تا 40هزار واحد مسکونی. همچنین براساس برنامه ارائهشده از سوی وزارت مسکن، قرار بر این بود که در سال 77، 10هزار واحد مسکونی و در سالهای بعد حدود 40هزار واحد مسکونی در سال ساخته شده و در اختیار متقاضیان قرار گیرد. همچنین کلید طرح اعطای وام 300میلیارد ریالی به انبوهسازان مسکن از سال 76 زده شد.
گامهای نخست برای قانونیشدن شهرهای جدید
شهرهای جدید، براساس تعریف قانون، نقاط جمعیتیای هستند که در چهارچوب طرح مصوب شورایعالی شهرسازی و معماری ایران، در خارج از محدوده قانونی و حریم استحفاظی شهرها برای اسکان حداقل 30هزار نفر ایجاد میشوند. این تعریف هدف از نیاز بهوجود چنین شهرهایی را آشکار میکند، تلاش برای مقابله با هجوم جمعیت شهرستانها و روستاها به سمت شهرهای بزرگتر. قانون ایجاد شهرهای جدید، مشتمل بر 15ماده و 5 تبصره، دیماه سال 1380به تصویب مجلس و تأیید شورای نگهبان رسید، اما نخستین قدمها برای نگارش و تصویب این قانون در بهمن سال76 برداشته شدند. تا پیش از آن ساخت شهرهای جدید بر قانون تدوینشدهای متکی نبود و با استفاده از آییننامهها و مصوبات هیأت دولت انجام میشد.
در بهمن سال76 وزارت مسکن و شهرسازی لایحهای در زمینه ایجاد شهرهای جدید تهیه و تسلیم هیأت دولت کرد تا پس از تصویب، علاوه بر تخصیص بودجه به این شهرها، دستگاهها و سازمانها نیز از ایجاد شهرهای جدید حمایت کنند. ایجاد مزایای اقتصادی خاص برای ساکنان این شهرها، واگذاری زمین بهصورت اقساطی، کاهش هزینههای زیرساختی، تخصیص تسهیلات بانکی و در اختیار گذاشتن مصالح مرغوب و ارزان ازجمله تمهیداتی بود که در این طرح برای جذب ساکنین به سوی شهرهای جدید درنظر گرفته شدهبود.
***
حدیث زنده بر دار کردن
میلاد حسینی
و این آخرین باری است که کتابی از هوشنگ گلشیری در این صفحه معرفی میشود؛ رمانی که از اوایل دهه60 نوشتناش شروع شد و تا میانه دهه70 نوشتناش طول کشید و 3سال پیش از درگذشت نویسنده منتشر شد و یکی از کمدیدهشدهترین نوشتههای نویسندهاش محسوب میشود؛ گلشیریای که بسیاری از رمانها و حتی داستانهای کوتاهش بحثبرانگیز شد و یادداشتها و نقدهای زیادی پیرامونشان نوشته میشد. اما «جننامه» عملا هیچکدام اینها را ندید و بسیار کم دربارهاش صحبت شد و هیچوقت جدی نقد نشد یا تمجیدهای آنچنانی بهخودش دید و یا به کل نادیده گرفته شد؛ رمانی پانصدوچند صفحهای در 5 مجلس که به نوعی چکیده زندگی و جهانبینی رماننویس مهم عصر ماست. جننامه با کودکی پسری به نام حسین آغاز میشود؛ در حوالی پالایشگاهی در شهر آبادان با خانههایی با دیوارهای سیمانی و فضایی صنعتی. در مجلس اول، کودکی حسین زیر ذرهبین است و جزئیاتی از دهههای آغازین قرن 14شمسی تصویر میشود. برخی معتقدند روایتهایی که کودکی راوی را در جننامه شکل میدهد، بخشی از تجربههای خود هوشنگ گلشیری است در بچگی. و تأیید این نکته بخشی است که در اصفهان میگذرد و خانههای قدیمیای که روایت در آنها جلو میرود و اساسا راوی در این شهر وارد دور تازهای از زندگی و مجلسهای بعدی رمان میشود.
به جننامه که فکر میکنم به چه فکر میکنم؟ به کادوی تولد 18سالهگیام که همکلاسی قدیمی برایم همسایههای احمدِ محمود را آورد و روز بعدش رفتم همان کتابفروشی و با جننامه گلشیری تعویضاش کردم. و بعد اتفاقی عجیب افتاد و حین خواندنش متوجه شدم یک برگ از کتاب نیست و 2صفحه را از دست دادهام و کتابفروش هم نسخه دیگری نداشت تا عوضش کنم و مجبور به ادامه شدم و متأسفانه 2صفحه از کتاب را از دست دادم سر همین اتفاق ساده و چاپهای افست بیکیفیت و این از طنز روزگار است که باید کتابهایی را نخوانیم اما خیلی راحت نسخه افستش یافت میشود و دسترسی به آنها از کتابهای دیگر سادهتر هم هست و تنها ظاهرش شلخته است. تکه از دست رفته جایی بود همان اوایلِ داستان و پیشاز رسیدن به صفحهصد که در حیاط بزرگ خانهای قدیمی آفتاب میتابید به آب درون حوض و هندوانهای پاره و قاچ میشد و میرفت روی پیشدستیهای روی ایوان و نگاهِ مردی با ابهت که تکیه داده بود به پشتیای در ایوان. البته اینها یادماندهها و برداشت ذهنی من از آن صحنه است و نمیدانم چقدر وفادار ماندهام به صحنه! خاصه آنکه وسط صحنه 2 صفحه را به جلو پریدهام!
جننامه رمانی است رئال. در حالت کلی اما شانهبهشانه امر جادویی حرکت میکند و بدش نمیآید تناقضات زیست آدمهایش را با این شیوه پررنگتر کند. هوشنگ گلشیری تلاش کرده تا جننامهاش رمانی بزرگ شود و آدمهای زیادی را خلق کره و هرکدام شخصیتپردازی منحصر خودشان را دارند. گلشیری قدرت نثر و زبانش را با تخیلش در فضاسازی ترکیب کرده و نگاهی روشن انداخته به آداب و رسوم زیست ایرانی و مصایب این جنس از آدمی که سراسر در عصر التهاب زندگی کرده.
***
آنکه گفت آری آن که گفت نه
نظرسنجی از مردم درباره گفتوگوی رئیس دولت اصلاحات با سیانان درباره رابطه با آمریکا
نگار حسینخانی
با انتخاب سیدمحمد خاتمی بهعنوان رئیسجمهور، نقطه امیدی در بهبود رابطه بین 2کشور آمریکا و ایران ایجاد شد. خاتمی در مصاحبهای با کریستین امانپور، خبرنگار شبکه خبری سیانان، در 7ژانویه 1998 باب گفتوگوی تازهای با آمریکا باز کرد؛ گفتوگویی که سروصدای زیادی در ایران به راه انداخت. 27بهمن 76 روزنامه اطلاعات نتایج نظرسنجیای را منتشر میکند که به وسیله گروه پژوهش آینده اواخر دیماه همینسال انجام شده. در این نظرسنجی که بین یکهزار و 849نفر افراد 15سال به بالا و در مناطق بیست گانه تهران انجام شده، سؤالهایی درباره مصاحبه رئیسجمهور با سیانان پرسیده شد؛ سؤالاتی که بیش از 50درصد پاسخها به آن، با نظر و پاسخهای سیدمحمد خاتمی همسو بود. اما وضعیت این جدول نظرسنجی منتشر شده از چه قرار است؟ در این نظرسنجی 67درصد مردم پیام خاتمی را صریح دانستند و معتقد بودند، این پیام موجب بهتر شدن رابطه ایران و آمریکا میشود. جالب آن است که89درصد این مردم در انتخابات ریاستجمهوری دوره هفتم شرکت کرده بودند و 87درصد از شرکتکنندگان نظرسنجی در انتخابات به خاتمی رأی داده و 85درصد باز اگر همان روز انتخابات برگزار میشد به خاتمی رأی میدادند. از همین شرکتکنندگان درنظرسنجی 80درصد مردم پیام فرستادند خاتمی را نشانه قدرت ایران و ستایش خاتمی را از تمدن و مردم آمریکا خوب دانستند. 85درصد هم بازتاب خارجی مصاحبه رئیسجمهورشان را مثبت اعلام کردند. 56درصد معتقد بودند پیام او حاوی نکات جدیدی بوده و 59درصد شرکتکنندگان با این گفته خاتمی که ما نیازی به رابطه با آمریکا نداریم موافق بودند. 71درصد هم به گفته خاتمی درباره اینکه ایران بدون برقراری رابطه با آمریکا به اهدافش میرسد موافقت کردند. 73درصد آمریکا را مسئول قطع رابطه دانستند و 60درصد از اقدامهای آمریکا علیه ایران یاد کردند و 61درصد برقراری دوباره رابطه را مستلزم عذرخواهی آمریکا و 55درصد برقراری دوباره رابطه را مستلزم رفراندوم دانستند. اما آن مصاحبه و آن نظرسنجی تنها توانستند تاریخی باشند برای آمادگی برای مذاکره ؛ تاریخی که در برجام نیز به آن استناد شد.
***
شیوه زندگی 76
عابربانک اسرار شما را لو نمیدهد!
وقتی برای نخستینبار سیستمهای ATM در سال1376 راهاندازی شد، دربرابر آن مقاومت زیادی وجود داشت
شبنم سیدمجیدی
آن زمان را بهیاد آورید که در گرما و سرما باید راههای طولانی را میرفتید تا به نزدیکترین بانک برسید. آن وقت تازه باید مدتها در صف (اگر کسی به آن توجهی میکرد) میایستادید تا نوبت برسد یک قبض برق را پرداخت کنید. شاید با آنها که نوبت را رعایت نمیکردند، دعوایتان میشد، شاید کارمند بانک از این همه شلوغی و کار زیاد کلافه بود و کارتان را با تأخیر انجام میداد و همهچیز تبدیل میشد به یک عذاب الیم. نخستین دستگاههای عابربانک را که بانک ملی در سال76 راهاندازی کرد، اوضاع کمی بهتر شد. اما همچنان برای جاافتادن این سیستمهای جدید راه زیادی در پیش بود.
احمد حاتم یزدی- کارشناس بانک- که در آن سالها مدیرعامل بانک صادرات بود، با یادآوری آن دوران به خبرنگار همشهری میگوید: راهاندازی دستگاه ایتیام یا عابربانک مستلزم چند اقدام مهم بود: اول اینکه باید سختافزار کامل در همه شعب نصب میشد. دوم، سیستم مخابراتی قدرتمند نیاز بود که بتواند اطلاعات و عدد و رقم را از یک شعبه به شعبه دیگر منتقل کند. خط تلفن ایران ضعیف بود، وسط تماس قطع میشد و نویز داشت. با نویز نمیشد عدد و رقم حساب مشتری را انتقال داد چون امکان داشت اعداد اشتباه ارسال شود یا اینکه انتقال، کامل نشود. سومین نیاز، آموزش کارکنان بانکها بود. طول کشید تا این سه با هم جمع شوند.
حاتم یزدی ادامه میدهد: نخستین بانکی که در سال71 سختافزار راهاندازی عابربانک را خرید و نصب کرد، اما نتوانست از آن بهدرستی استفاده کند، بانک سپه بود. سالها گذشت. بانکی که برای نخستینبار توانست شعب ای تیام را عملاً در سال1376 راهاندازی کند بانک ملی بود و بعد از آن بانک صادرات این کار را کرد.
مدیرعامل اسبق بانک صادرات با بیان اینکه سال 80 در بانک صادرات این سیستم را راه انداختیم، ادامه میدهد: به بازنشستهها میگفتیم از ایتیام پول بگیرید و به شعبه مراجعه نکنید، اما قبول نمیکردند و میگفتند میخواهند در صف بایستند و از شعبه پول بگیرند. یا در رستوران به پرداخت پول با کارت عابربانک اعتماد نمیکردند. ناآشنایی مردم با این سیستم جدید مشکلات را دوچندان میکرد. مردم نسبت به هر چیز جدیدی مقاومت دارند. چند سال طول کشید تا میان مردم جا بیفتد. کارمند بانک از کار خسته میشد و نمیتوانست ادامه دهد. کارمند از دست مردم عصبانی بود و مردم هم از دست کارمند بانک. بهشدت همه در عذاب و شکنجه بودند. سیستم الکترونیکی مردم را نجات داد.
حاتمی یزدی درباره مشکلات کار با عابربانکها در آن زمان میگوید: از آن طرف مقاومت دستگاههای خدماترسان هم وجود داشت. شرکت مخابرات برای اینکه مردم قبض تلفن را از ایتیام پرداخت کنند، مقاومت میکرد و میگفت قبض تلفن جزو اسرار مشتری است و نمیتوانیم در اختیار سیستمهای شما قرار دهیم. جلسات پیدرپی گذاشتیم تا قانع شوند که این کار به نفع آنهاست و اسرار مشتری لو نمیرود! 5-4سال طول کشید تا شرکت مخابرات و ادارههای برق، آب و فاضلاب پذیرفتند شبکه بانکی ما به اطلاعات آنها اتصال داشته باشد.
او ادامه میدهد: یکی دیگر از محدودیتها، اسکناسهای هزارتومانی بود. آن زمان هم به هر شخص 200هزار تومان در روز پول داده میشد، اما با توجه به اینکه اسکناسهای دستگاه، هزار تومانی بود، فقط تا 40نفر میتوانستند پول بگیرند و بعد از آن باید دوباره در دستگاه پول گذاشته میشد. راهحل این بود که بهجای هزارتومانی 5هزار تومانی یا 10هزارتومانی بگذاریم. البته آن موقع اجازه این کار داده نشد. میگفتند اگر اسکناس 10هزارتومانی چاپ کنیم تورم بالا میرود. طول کشید تا این موضوع نیز حل شود.
***
اولینهای ترافیکی در سال معروف سیاسی
درباره تغییراتی که در قوانین راهنمایی و رانندگی ایجاد شد
عیسی محمدی
تهران کمکم شروع به بزرگتر شدن کرد و یکی از جنبههای این بزرگتر شدن، افزوده شدن خیابانها و بزرگراههای جدید و اتومبیلهای ریز و درشت بود. البته مدیریت حملونقل تهران از همان سال انقلاب و با حضور سازمان حملونقل و ترافیک اتفاق افتاد اما از ابتدای دهه 70 بود که بخشی از قوانین راهنمایی و رانندگی و مباحث مرتبط دیگر نیز پیدا شدند. نخستین تصویب روز هوای پاک و روز بدون خودرو، در 26بهمن سال 76 اتفاق افتاد. پیرو آن، چهارشنبه بیست و نهم بهمنماه هم از سوی شورایعالی هماهنگی ترافیک کشور، روز هوای پاک درنظر گرفته شد که هیأتوزیران هم از این مناسبت دفاع کرد. به همین دلیل بود که از سوی شورایعالی هماهنگی ترافیک کشور، بهصورت تشویقی اعلام شد که روز بیستونهم بهمنماه، از تردد خودروهای شخصی و دولتی در محدوده طرح ترافیک و مرکز شهر تهران جلوگیری خواهد شد.
ایستادن روی خط عابرپیاده، ممنوع!
از دیگر اولینهای ترافیکی در سال76، میتوان به تصویب طرح ممنوعیت توقف خودروها روی خطوط عابر پیاده در مراکز استانها اشاره کرد؛ یعنی تا قبل از این روز، خودروها اگر روی این خطوط عابرپیاده میایستادند، مشکلی نبود. این طرح از بیستم فروردینماه در تهران اجرایی شد و وقتیکه جواب داد، سعی کردند که هم در تهران آن را عمومی کنند و هم در مراکز شهرستانها؛ تا بدینوسیله کنترل ترافیکی شهرها را با سهولت بیشتری دنبال کنند.
افزایش 500درصدی جریمهها
در همان سال 76 نیز، در خردادماه و از سوی معاون امنیتی و انتظامی وزارت کشور اعلام شد که بخشی از جریمههای راهنمایی و رانندگی، حتی تا 500درصد افزایش خواهند یافت تا رانندگان عزیز حسابی نقرهداغ شوند و دیگر از این کارها نکنند. این موارد «سرعت غیرمجاز، تجاوز به سمت چپ، سبقت غیرمجاز و نقص سیستم روشنایی وسایل نقلیه» بودند. نخستین فرهنگسازیها برای رفتارهای ترافیکی مردم هم از همین سال به چشم خورد. تصور کنید که نیروهای راهنمایی و رانندگی، در کنار قبضهای جریمه، برگههایی چاپ شده را هم در اختیار رانندگان میگذاشتند که روی آنها نوشته شده بود «رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی نشانه تعهد اجتماعی و رشد شخصیت شماست.» و «درصورت ارتکاب تخلف رانندگی، گواهینامه شما اخذ و برابر قانون جریمه خواهید شد.» تصور کنید این فرهنگسازی، چقدر در ذهن و روان طرف مقابل باقیمیماند! نخستین تجربههای نگهداشتن عابران پشت چراغهای قرمز در چهارراهها نیز در این سال اتفاق افتاد. استفاده از کمربند ایمنی و کلاه ایمنی نیز از مهرماه 76 بود که در پی تصویب مجلس، اجباری شد. در همین سال هم بود که قوانین مربوط به تردد موتورسیکلتها، اصلاح و به آن مواردی اضافه شد. خلاصه اینکه سال 76 را نباید صرفا با دوم خرداد معروفش بشناسید بلکه باید آن را با اولینهای ترافیکیاش هم به یاد بیاورید.
***
پردهبگردان خرداد را باور کن
***
رویای فرار
عاقبت دغدغه مهاجرت روستاییان به شهر و مشکلات روستایی
زهرا رستگارمقدم
روزنامه اطلاعات در صفحه5 که ویژه گزارش است، 6روز پشت سرهم به مهاجرت و مشکلات روستاییان پرداخته است. این روزنامه در سال76 به دلایل مهاجرت روستاییان به شهرها میپردازد و مشکلاتی چون دستفروشی و فروش سیگار و... را جزو شغلهای کاذب روستاییان در شهرها بررسی میکند و پس از آن به ضرورتهای توسعه و نوسازی و بهسازی روستاها میپردازد؛ اینکه حفظ معماری سنتی روستاها با توجه به نیاز و اقلیم روستایی است. در این گزارشها که در ادامه گزارشهای سال گذشته و پیگیری آنها نوشته شده، پیشبینی شده که 25سال بعد 80میلیون جمعیت ایران شهرنشین و 20میلیون نفر در روستاها زندگی میکنند و بعد به نگرانی تأمین غذا برای این جمعیت پیشبینی شده اشاره میشود؛ دغدغهای که این روزنامه در سلسله گزارشهایش به آن پرداخته بود. این روزنامه به معماری اصیل گیلان مبتنی بر تجارب گذشته پرداخته که در طول زمان و برمبنای نیاز و تعقل تکامل یافته است و بر این موضوع تأکید دارد که توسعه روستا و ساخت مسکن روستایی باید با توجه به جغرافیا، نیاز و سبک زندگی هر شهر باشد؛ امری مغفول که همچنان نیز به آن توجه نمیشود. آن سالها عباس آخوندی -وزیر مسکن و شهرسازی- درباره توسعه روستایی میگوید: «روند کاهش جمعیت روستایی کشور معلول عوامل اقتصادی و اجتماعی گوناگونی است. در روستا بیتوجهی به مسکن روستایی مشکلاتی ایجاد کرده است». با توجه به اینکه اصل سیویکم قانون اساسی داشتن مسکن را حق هر ایرانی، چه شهری و چه روستایی میداند، همچنان این اصل، رویایی دستنیافتنی مینماید. اما از راههای پیشنهادی درباره مهاجرت از روستاها به شهر، نوعی اعتراض به وضعیت روستاها و در واقع حذف یا کاهش نابرابری است. کمکم با مهاجرت افراد بومی از روستاهای شمال به شهرهای اطراف و تهران و بازگشت بعد از چند سال به زادبوم، ترویج فرهنگ شهرنشینی و مصرفگرایی و گرایش به ساخت خانههای شهری و ناهمگون با شرایط و فرهنگ اقلیمی باعث شد که زندگی روستایی نیز ابعاد تازهای پیدا کند. سنت خانهسازی بومی فراموش شد و شهریها به شهرهای کوچک و روستاها هجوم بردند و خانهها و ویلاهایی ناهمساز با بافت روستایی بهوجود آوردند. همان سالها طرحی درباره واحدهای مسکونی روستایی تحت عنوان «بهسازی مسکن روستایی» در کشور مطرح شده بود که منبع اعتبار آن نیز از طریق تبصره52 قانون بودجه عمومی کشور بهصورت اعطای تسهیلات بانکی، پیشنهاد شد و به تصویب رسید. اما نظارت درستی برای این نوسازی اتفاق نیفتاد. بازخوانی این گزارشها بیشتر پیشبینی اتفاقی است که ما احضار کردهایم و امروز در آن زیست میکنیم؛ نگرانی تهیشدن روستاها از بافت و فرهنگ و هویت روستایی و هجوم شهرنشینان به روستاها برای ییلاق و...، ازبین رفتن کشاورزی و تورم شهرنشینی و همه آنچه در آن زندگی میکنیم و منتقد آن هستیم.
***
پایان جنایتهای خفاش شبهای تهران
«غلامرضا خوشرو کوران کردیه». شاید این نام را کسی درست بهخاطر نداشته باشد اما با شنیدن نام «خفاش شب» یکی از مخوفترین جنایتهای دهههای اخیر در اذهان تداعی میشود. مرد 32سالهای که در بهار سال76، 9زن و دختر جوان را در غرب تهران به قتل رساند؛ اما در نهایت دستگیر و در مرداد همان سال مجازات شد. اما خفاش شب چهکسی بود و چگونه قتلهای سریالی را مرتکب میشد؟
فروردینماه سال 76 قتل چند زن جوان در غرب تهران پلیس پایتخت را با معمایی پیچیده مواجه کرد. اجساد قربانیان در محلهایی خلوت و دورافتاده کشف شده بود و شواهد نشان میداد بعد از قتل با ضربات چاقو پیکرشان به آتش کشیده شده است. در این شرایط تحقیقات برای دستگیری عامل این جنایتها آغاز شد. هر روز قتل تازهای رخ میداد و جسد تازهای کشف میشد. بعد از سومین قتل، کارآگاهان جنایی با توجه به شباهت این جنایتها به یکدیگر پی بردند که در برابر یک قاتل سریالی قرار گرفتهاند. در شرایطی که شمار قربانیان به 9نفر رسیده بود، مأموران یکی از پایگاههای بسیج غرب تهران در پست ایست و بازرسی به راننده یک خودرو مظنون شدند و او را بازداشت کردند و با انتقال این مرد به پلیس آگاهی معلوم شد که او همان خفاش شبهای تهران است.
هویت مردی که بهعنوان قاتل سریالی تهران دستگیر شده بود هنوز معلوم نبود و خیلیها به اشتباه فکر میکردند که او افغان است اما در ادامه معلوم شد که او غلامرضا خوشرو کوران کردیه نام دارد و اهل شهرستان فاروج است. بررسی سوابقش نشان میداد او پیش از این بارها دستگیر شده است که مهمترینش سال 71 بود که همراه با فرد دیگری به اتهام ربودن و آزار دختران جوان بازداشت شدند. او که آن زمان خودش را با نام دیگری معرفی کرده بود به چندین فقره سرقت مسلحانه و تجاوز اعتراف کرد. او همان سال هنگام انتقال به دادگاه توانست فرار کند اما همدستش به دار مجازات آویخته شد.
تحقیقات انجام شده نشان میداد خفاش شب از روز 13فروردین سال 76 بار دیگر جنایتهایش را آغاز کرده و تا خردادماه 9زن جوان را به قتل رسانده است. او طعمههایش را در غرب تهران بهعنوان مسافر سوار خودرواش میکرد و در ادامه آنها را مورد آزار و اذیت قرار میداد و با چاقو به قتل میرساند و در نهایت اجساد را میسوزاند.
با وجود اینکه همه شواهد و مدارک علیه خفاش شب بود اما او مدعی بود که مرتکب قتل نشده و همدستش همه زنان را به قتل رسانده است و او فقط در سرقت مشارکت داشته است. این پرونده آنچنان جنجالی شده بود که روزی نبود روزنامهها خبری درباره آن منتشر نکنند. هر روز جزئیات تازهتری از جنایتهای خفاش شب منتشر میشد تا اینکه او سرانجام در شعبه 35دادگاه عمومی تهران محاکمه و به اتهام 9فقره قتل و تجاوز، به اعدام در ملأعام محکوم شد.
سرانجام روز اجرای حکم فرارسید و صبح ۲۲مرداد سال76 درحالیکه جمعیت زیادی در اطراف ورزشگاه آزادی که برای اجرای حکم انتخاب شده بود، حضور داشتند او به دار مجازات آویخته شد. او قبل از اجرای حکم در وصیت نامهای کوتاه نوشته بود: «به هیچکس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم». هرچند اجرای حکم خفاش شب پرونده زندگی او را برای همیشه بست اما جنایتهای او برای مدتها نقل محافل بود و او را در ردیف مشهورترین جنایتکاران قرار داد.
***
ریزنویس
سال76، غیراز انتخابات ریاستجمهوری خبرهای دیگری هم داشته
محمدتقی حاجیموسی
عوضش سماق آزاده - مسئولان بهداشت کشور در سالهای گذشته یک مقدار با خوردنیهای جدید و تنقلات مشکل داشتند و هر چیز جدیدی به بازار میآمد میگفتند نخورید چون مریض میشوید؛ مثلا همان موقع میگفتند توی پفک نفت وجود دارد و دلیلش هم آتش گرفتن پفک است! داخل بستنیها هم رنگ است و شیرموز هم معلوم نیست چقدر مانده و ضمن تقویت بیش از حد، موجب مسمومیت خواهد شد. با این همه دوستان پزشک دست ما را در مواردی هم باز گذاشته بودند و با سماق مکیدن ما مشکلی نداشتند و اجازه میدادند در اوقات فراغت سماق مصرف کنیم که از همین جا از آنها تشکر میکنیم. ولی واقعا مشکل بستنی چوبی چه بود؟ چوبش مشکل داشت؟
شتر هم شترهای قدیم- قاچاقچی جماعت دلش برای کسی نمیسوزد و تا میتواند از بقیه سواری میگیرد و تنها به فکر سود خودش است. نشانه این قساوتقلب را هم میتوان در استفاده بیش از ظرفیت از شترهای بینوا دید. تابستان 76و درست در وسط تیرماه، خبر آمد که از یک کاروان شتر در کویر، 79کارتن سیگار و توتون کشف شده که طبق محاسبات ما این میزان بار را معمولا 3تا خاور هم نمیبرد و چه برسد که این بار در گرمای تیرماه کویر باشد.جادارد از همین جا ضمن محکوم کردن حرکت قاچاقچیها و تشکیل کمپین نه به خشونت علیه شترها، از شترها هم عذرخواهی و قدردانی کنیم که این همه زحمت میکشیدند تا ما سیگار بکشیم ولی خب نشد.
منظورتون چیه؟ - بعضی وقتها آدم از نتیجه یک فعالیتی آگاهی ندارد و بعدا که فهمید چه کاری کرده دودستی میکوبد توی سرش و کاسه چه کنم چه کنم دستش میگیرد. نمونهاش پیام یکی از مخاطبین به روزنامه اطلاعات که گفته برخورد منشی پزشکان بهخصوص پزشکان معروف با مراجعین خوب نیست و عطوفت ندارند و خشونت به خرج میدهند. ثمره این پیام حالا این شده که برای استخدام یک منشی مطب پزشک غیرمعروف حتی شما باید هزار و یک آپشن منحصر به فرد داشته باشی و این شغل هم برای ما از حیز انتفاع ساقط شد. بد بود قبلا منشیها سبیل چخماقی داشتند؟ حالا خوب شد؟
وقتی ملت نفتی بودند - یک آقای کارشناسی در سال 76 گفته که هر ایرانی در سال10 بشکه نفت مصرف میکند و این خیلی بد است و باید جلویش گرفته شود. ما که آن موقع بچه بودیم و نمیتوانستیم پاسخ وی را بدهیم ولی الان از فرصت استفاده کرده و جوابش را میدهیم. آن موقع هر بشکه نفت نهایتا 20دلار بوده و 10تایش میشده 200دلار که با دلار 600تومانی آن موقع هم حساب کنید یعنی ما سالی 120هزار تومان خرج داشتهایم که الان میشود 6 تا بسته اینترنت 4گیگابایتی. همین نوگلان باغ زندگی که بعضیهایشان با 2گیگاش هم دچار مشکل میشوند. حالا اگر پاسخی هست ما در خدمتیم.
الان همه مشکلات کشور حل شده؟ - از نیمه دهه70 به بعد اوضاع زندگی مردم رو به بهبود گذاشت و مردم کمی احساس راحتی کردند که این مسئله ناراحتی بعضی مسئولین را به همراه داشت و دنبال راهی بودند تا حرص ما را دربیاروند؛ مثلا وزیر آموزش و پرورش یکهو همین جوری صبح از خواب بلند شد و اعلام کرد تعطیلات تابستانی بچهها زیادی طولانی است و معضل است و باید اصلاح شود. البته ایشان نگفت که آیا این بزرگترین مشکل کشور یا سیستم آموزشی کشور است یا چه؟ البته این را هم نگفت که فرض کنید بچهها یکماه دیگر هم در تابستان به مدرسه بروند. برق دارید؟ کولر دارید؟ آب دارید؟ پول دارید؟ اصلا کلا ماذا فازا؟!
همین دورهمیها رو دوست داریم - ایرانیها از اول مردم خونگرمی بودند و همیشه دوست داشتند دور هم جمع شوند و بگویند و بخندند و خوش بگذرانند؛ نمونهاش رسم و رسومات ما که همهشان بر مبنای بالای 20نفر تنظیم شده و هر چه جمعیت بیشتر، شور و حال بیشتر. همین فرهنگ در اردیبهشت 76 و وقتی دمای هوای قشم روی 45درجه قرار داشت باعث شده بود هزاران مسافر به این جزیره تازه کشف شده بروند و بخواهند ضمن تفریح و خوشگذرانی و گشتوگذار، یک مقدار محدودی کالا هم با خودشان بیاورند و بفروشند. این ازدحام البته آنقدر زیاد شد که دولت سفر به قشم را موقتا ممنوع اعلام کرد تا اقلا توی گمرک قشم یک کم هواخور وجود داشته باشد و مسافرین از خفگی نمیرند؛ تصمیمی که یکی از بهترین تصمیمات تاریخ دولتهای ایران بعد از حمله مغول بوده است. البته 2روز بعد این سفر آزاد شد!
تولید ملی، افتخار ملی - وقتی عروسکهای باربی به سمت ما تهاجم کردند، مسئولان فرهنگی تصمیم گرفتند با دارا و سارا به جنگ آنها بروند که اکنون بعد از 21سال میبینیم چقدر هم موفق عمل کردهاند و با انجام عملیات فریب علیه باربی حالا حتی یک دانه دارا و سارا هم باقی نمانده و تنها خاطراتشان در یاد ماست. البته ناگفته نماند که طراحی ظاهر این عروسکها و بهت و ترس موجود در چشمانشان یکی از دلایل عدماقبال کودکان به آنها بود.
ما فقط نگاه میکنیم - 15اسفند سال76، نماینده رئیسجمهور در امور بازسازی مناطق جنگ زده اعلام کرد که «کار بازسازی مناطق جنگزده کشور پایان یافته است». این جمله از سوی گوینده آنقدر طبیعی گفته شده که خود ما الان به عقل و چشممان شک کردهایم و داریم فکر میکنیم پس آن چیزهایی که ما دیدیم چیست؟ یعنی ما هنوز هم خوابیم؟ الان یعنی در سال97، مناطق جنگ زده همهشان بازسازی شدهاند؟ پس آن مسئول منظورش چه بوده؟ آیا شوخی کرده؟ توی روز درختکاری حس طنز داشته یا چه؟
***
انعکاسهای سال 76 در قاب