نگار حسینخانی
وقتی با هماهنگی یکی از عوامل تولید فیلم «لاتاری» به پشت صحنه آن رفتم، هیچکس نمیدانست که خبرنگاری در جمع حاضر شده است. فیلم محمدحسین مهدویان بهخاطر موضوع خاصش ماهها در انتظار پروانه ساخت بود و عدهای میگفتند اگر تهیهکننده آن سیدمحمود رضوی نبود، فیلم هیچگاه مجوز نمیگرفت. با اینکه صحنههایی از فیلم حذف شده بود، اما به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال تبدیل شد؛ فیلمی با موضوع باندهای قاچاق جنسی در کشور.
داستان از این قرار بود که امیرعلی و نوشین که قصد ازدواج دارند، امیدوارند بتوانند رضایت خانوادههایشان را جلب کنند و دررؤیای برنده شدن بلیتشان در لاتاری سر میکنند که نوشین به واسطه دوست پدرش برای کار ترجمه به دبی میرود. پس از مدتی امیرعلی خبردار میشود نوشین خودکشی کرده و برای پی بردن به راز خودکشی او به دبی میرود. او میفهمد نوشین گرفتار باندهای قاچاق جنسی شده بوده؛ موضوعی با خط قرمزهای کمابیش پررنگ که پیش از این نخستین ساخته مسعود دهنمکی را هم گرفتار کرده بود. مستند «فقر و فحشا» هم که در سال ۱۳۸۳ ساخته شد به موضوع قاچاق زنان ایرانی میپرداخت. این فیلم هرگز اجازه اکران عمومی نگرفت و اکران خصوصی آنکه قرار بود در یکی از فرهنگسراهای تهران باشد لغو شد. نیروی انتظامی از دهنمکی برای ساخت این مستند شکایت کرد و با اینکه دهنمکی تبرئه شد، اما در گفتوگو با خبرگزاری فارس اعلام کرد که اجازه ورود به دبی را ندارد. اما همه این رویاپردازیهای روی پرده از واقعیتی نشات میگرفت؛ واقعیتی در پلان و سکانسهایی سینمایی که بین اخبار روزنامه کیهان سال 79 تاخورده بود.
کیهان در یکی از شمارههای بهمنماه خود به نقل از رئیس دادگستری استان تهران مینویسد: باندی تبهکار که دختران کمسن و سال ایرانی را به کشورهای خلیجفارس قاچاق میکرد، در تهران کشف و اعضای آن دستگیر شدهاند. در این خبر آمده که این باند با شگردهای ویژه، دختران 13تا 17سال را که ویژگی مورد نظر مشتریان را داشتند انتخاب میکردند و با ترفند آنها را به خارج میفرستادند. 90درصد والدین این دختران معتاد و طلاق گرفته بودند یا بهخاطر منفعتطلبی با قاچاقچیان همکاری میکردند. این شبکه در خانهای ساکن بودند که مجهز به دوربین مخفی اطراف محل اقامت، کد رمز، تلفن همراه و... بوده است که در آن سالها عجیب و امنیتی بهنظر میآمده است. بعد دادستان در ادامه میگوید: «قوادان تهران دستگیر شدند.»؛ تهرانی که هنرمندانش چندان آزادی عمل درباره بازگویی واقعیتهایش ندارند.
***
داستان 79
من دانای کل نیستم
میلاد حسینی
«روی ماه خداوند را ببوس» به چاپ هفتادودوم رسیده و همین عدد عجیب نشان میدهد که سال 79رمانی مهم متولد شد که بدل شد به یکی از خواندهشدهترین رمانهای فارسی که به سنت رمانهای زیادخواندهشده فارسی رمانیاست کوتاه. روی ماه خداوند را ببوس مسیر نویسندهاش را هم روشن کرد و کماکان هر کتاب مصطفی مستور میتواند صف بسازد و به چاپهای متعدد برسد. درباره اقبال به آثار مستور نمیتوان به پاسخی قطعی و روشن رسید. سال گذشته در گفتوگویی با او، از جهان داستانیاش پرسیدم و او خودش هم متعجب بود از زیاد خواندهشدن کارهایش و گفت: «از اینکه کارهایم تا حدی زیاد خوانده میشوند، هم شگفتزده و هم نگرانم چون آثار من سرشار از اندوه و غم و ناکامیاند و اقبال به چنین دریافتهای تلخی از زندگی و از آن مهمتر، همدلیکردن با شخصیتهایی که مدام شکست میخورند و ناکام میمانند و رنج میکشند، به لحاظ روانشناسی اجتماعی بیشتر نگرانکننده است تا امیدبخش. حتی عشقهای داستانهای من پر از تلخی و شکست هستند. به هر حال من نسبت به زندگی بدبین هستم و اینکه نویسندهای نسبت به زندگی بدبین باشد خیلی عجیب نیست اما استقبال از آثار چنین نویسندهای، آن هم از طرف مخاطبانی که اغلب در محدوده سنی 15 تا 30 سال هستند، حتی اگر عجیب نباشد، بهشدت نگرانکننده است، چون معنای این استقبال احتمالا همذاتپنداری خواننده با چنین آثاری است».
روی ماه خداوند را ببوس به نوعی قصه شک و ایمان است. یونس راوی برای رساله دکتری فلسفه خود موضوع خودکشی دکتر محسن پارسا و دلایل این حادثه و مرگ خودخواسته را انتخاب کرده و تا آخر داستان برای تکمیل این رساله درگیر حل این معماست؛پیرنگی که حتی در کارهای متاخر مستور مانند «رساله نادر فارابی» هم دیده میشود و یک معما لایههای دیگری از داستان را درگیر میکند. طرف دیگر رویماه خداوند را ببوس، ﺳﺎﻳﻪ، ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻱ ﻛﺎﺭﺷﻨﺎﺳﻲ ﺍﺭﺷﺪ ﺍﻟﻬﻴﺎﺕ قرارگرفته با پایاننامهای درباره «مکالمات خداوند و موسی». ﻳﻮﻧﺲ 9ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻣﺬﻫﺒﻲ دیگری ﺩاﺷﺖ ﻭلی ﺣﺎﻻ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻣﺬﻫﺒﻲاش ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ و این تکهای از کشمکش داستانیاست که بخشی از استقبال از رمانهای مستور به همین نگاه نیمهعرفانی و نیمهمذهبی و پرسشهای ساده برمیگردد و قدرت اجرایی نویسنده در این رمان بیشتر از رمانهای دیگرش به چشم میآید و در پایان با کشف علت مرگ دکتر پارسا تلنگری به عقاید راوی زده میشود و اینجاست که مرگ دکتر پارسا و شک یونس به یکدیگر میرسند؛اتفاقی که مستور در رمانهای آخرش علاقهای به چنین پایانهایی از خود نشان نداده و بهنوعی با رهاکردن روایت و ادامهندادن آن، وضعیت داستانهایش را با سرانجامی دیگر رقم زده. با همه اینها روی ماه خداوند را ببوس که میتوان آن را بهترین کار مستور نامید، توانست مخاطبهایی را برای خود بیابد که چنین جنسی از جهان داستانی را بپسندند.
***
نوجوانان 15ساله پای صندوق رأی
لیلا شریف
سال80 که رسید نخستین فرصت رأی دادن برای کسانی که 15سالشان تمامشده بود، مهیا شد. آنهایی که متولد 18خرداد65 و قبل از آن بودند، در آن سال از این حق برخوردار شدند تا از میان 10نامزد ریاستجمهوری- سیدمحمد خاتمی، احمد توکلی، علی شمخانی، عبدالله جاسبی، حسن غفوریفرد، منصور رضوی، شهابالدین صدر، علی فلاحیان، مصطفی هاشمیطبا و محمود کاشانی - کاندیدای مورد نظر خود را بر صندلی رئیس دولت هشتم بنشانند.
ایستادن جوانان 15ساله در صف صندوق رأی حاصل تغییر قانون انتخابات در مجلس ششم بود. 25آبان سال79 نمایندگان مجلس حکم به اصلاح قانون انتخابات دادند و براساس ماده5 این اصلاحیه «در ماده27 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی مصوب7/9/78 سن رأی دهندگان از 16سال تمام به 15سال تمام کاهش پیدا میکند.»
البته این نخستین و آخرین تغییر در ماده مرتبط با سن رأیدهندگان در انتخابات و تعیین سن بلوغ سیاسی نبود. در نخستین سالهای انقلاب براساس تصمیمی که شورای انقلاب برای قانون انتخابات گرفت، سن 16سال تمام بهعنوان سن بلوغ سیاسی درنظر گرفته شد.
اما این قانون ثابت نماند و در سال60 تصمیم به خانهتکانی در قانون انتخابات گرفته شد. دستاورد این تغییر، اجازه حضور 15سالهها در انتخابات بود. سال 78باز حکم به اصلاح قانون انتخابات و افزایش سن رأی دهندگان از 15 به 16سال داده شد.
اما و اگرها در مورد سن و سال رأیدهندگان چنان دنبالهدار شد که یک سال بعد یعنی در سال79 درحالیکه تنها یک سال به انتخابات ریاستجمهوری مانده بود، مجلس ششم با کاهش سن رأی دهندگان به 15سال موافقت کرد.
گذر این قانون به مجلس هفتم هم افتاد. نمایندگان آن دوره مجلس با ارائه طرحی به مجلس خواهان اصلاح حداقل سن رأیدهندگان از 15سال تمام به 18سال تمام شدند. 18سال تمام خواستهای براساس معیار جهانی و برخلاف سنتهای پیشین مورد تأیید نمایندگان دور هفتم مجلس در سال85 قرار گرفت.
چندی بعد از تصویب این قانون، محمود احمدینژاد که در آن دوران سکانداری دولت نهم را برعهده داشت به مخالف تند و تیز این قانون تبدیل شد. احمدینژاد در آن سال به دانشآموزان 15ساله قول داده بود که « دولت بهزودی سن رأیگیری را به 15سال برمیگرداند؛ وقتی جوانان 15ساله در عرصههای سیاسی حاضر میشدند، دیدیم که چگونه شورآفرینی میکردند. این هدیه دولت در آغاز سال تحصیلی به جوانانی است که به مرز 15سال نزدیک میشوند و امیدوارم نمایندگان مجلس نیز به این نکته توجه کنند.»
این مخالفت چنان پر رنگ شد که در نهایت دولت نهم لایحهای بهمنظور اصلاح قانون انتخابات و کاهش سن رأیدهندگان به 15سال به مجلس فرستاد. نمایندگان روی خوش به این لایحه نشان ندادند و سن 18سال آخرین معیار سنی برای رأیدهندگان تعیین شد.
تهران و چهره غمگینش
از اعلام کاهش سن اعتیاد تا وعده خروج زندان قصر از شهر
زهرا رستگارمقدم
نزدیک به 2 دهه از انتشار این خبر گذشته است؛ روزی که نگرانی از آمار پایینآمدن سن اعتیاد خانوادهها را متعجب کرد و به فکر فرو برد. آن چند لحظه در فکر فرو رفتن هم اما نتوانست چارهای برای به دامانداختن غول اعتیادپیدا کند؛ آنقدر که ما امروز در آمار هر ساله خود این سن را از 15به 10و 8 و... تخفیف میدهیم و خبرش هم دیگر ککی در دامان هیچکداممان نمیاندازد که نالهای کنیم و فغانی سر دهیم. آن سال وقتی روزنامه کیهان در خردادماه سال 79به نقل از بختیاری، رئیس وقت سازمان زندانها، گزارش داد که آمار زندانیان موادمخدر قبل از عفو 22بهمن سال 78، 93هزار نفر بوده و پس از آن عفو به 78هزار نفر رسیده، اعلام کرد: 20اردوگاه در 20استان مورد بهرهبرداری قرار خواهد گرفت تا با این پدیده ناهنجار مبارزه کنند. بختیاری اعلام کرد که با فعالشدن این اردوگاهها، حدود 70هزار زندانی موادمخدر به این مراکز منتقل میشوند . او به خانوادهها اخطار داد که سن جرائم مربوط به موادمخدر پایین آمده است. در همان اظهارات بحث انتقال زندان قصر به خارج از شهر هم مطرح شد؛ وعدهای که بالاخره در سال ۱۳۸۳ شکل عملیاتیتری بهخود گرفت و این زندان تعطیل شد و شهرداری شروع به تخریب بخشهایی از آن کرد و قصر بهعنوان اثری ملی در سازمان میراث فرهنگی ثبت شد. اما نهایتا در سال ۱۳۹۱ قصر، به وسیله شهرداری تهران براساس معماریای که داشت، به باغ موزه تبدیل شد و آبانماه همان سال با حضور شهردار تهران و جمعی از هنرمندان برای بازدید عموم افتتاح اما سن اعتیاد مدام کمتر و کمتر شد.
***
تبدیل تهدید به فرصت
اعتراض پرستاران به اکران شوکران به نفع فیلم افخمی عمل کرد
مسعود پویا
وقتی سیما ریاحی (هدیه تهرانی) پرستار بیمارستانی که مهندس خاکپور (حمیدرضا افشار) دوست محمود بصیرت (فریبرز عربنیا) در آن بستری بود، بعد از خروج از بیمارستان داخل ماشین محمود نشست، سیگار روشن کرد و با او وارد رابطه شد، فقط درام فیلم «شوکران» پیش نرفت، حاشیههای فیلم هم از همینجا آغاز شد. ارائه چنین تصویری از پرستار در انتهای دهه70 برای سینمای ایران زیادی جسارتآمیز بود. شوکران از دوم فروردین79 روی پرده آمده بود و در 2هفته تعطیلات نوروزی قافیه را به فیلم «دختران انتظار» (رحمان رضایی) که نیکی کریمی و پارسا پیروزفر بازیگرانش بودند، باخته بود. تعطیلات که تمام شد، روزنامهها نامه اعتراضآمیز پرستاران را علیه فیلم چاپ کردند. در نامهای که خطاب به رئیس جمهور نوشته شده و رسانههای منتقد دولت با تیترهای درشت به استقبالش رفته بودند، این درخواست مشهود بود: «توقیف شوکران». در بخشی از نامه پرستاران که علاوه بر فیلم شوکران از فیلم «شیدا» ساخته کمال تبریزی که پیش از آن اکران شده بود نام برده، چنین آمده: «در این فیلمها که متاسفانه تعدادشان هم کم نیست، تنها عشوهگریها، بداخلاقیها، توهین، ارتباطات نامناسب بین همکاران، بیماران و... مطرح شده، در هیچ کدام به مدرک بالای تحصیلی، ایثار آنان در جبهههای جنگ و فداکاریهای آنان اشارهای نشده است. اما جدیدا نمونهای بسیار وقیحانه اکران شده که اقدامات خلاف عرف جامعه ما را به تصویر میکشد... ما با توجه به هتک حرمتی که از این قشر زحمتکش شده است، اعتراض شدید خود را به جامعه سینماگران اعلام نموده و تقاضای عدمپخش این فیلم را در سینماهای کشور داریم».
درخواست جمعی از پرستاران که به اکران شوکران معترض بودند در نهایت به جایی نرسید. افخمی در پاسخ معترضان به سیگار کشیدن هدیه تهرانی از مادربزرگ خودش مثال زد که زنی مذهبی بوده که سیگار هم میکشیده و ارجاعی هم به ترانه معروف فرهاد داد: «خوبی زنی بود که سیگار میکشید».
جنجالی که پرستاران به پا کردند و رسانهها هم پوشش دادند در نهایت به نفع شوکران عمل کرد و دقیقا بعد از این اعتراض صنفی، فروش فیلم بالاتر رفت و در نهایت هم پرفروشترین فیلم اکران سال شد. شوکران تنها چندهفته بعد از اینکه کارگردانش با رأی میلیونی شهروندان به نمایندگی مردم تهران برگزیده شده بود، اکران شد. بهروز افخمی به عنوان یکی از نمایندگان جبهه مشارکت (حزب پیروز انتخابات مجلس ششم) از حمایت مطبوعات دوم خردادی بهرهمند بود.
در فروردین سال1352 پرستاران اعتراض مشابهی به فیلم «آرامش در حضور دیگران» ساخته ناصر تقوایی کرده بودند که نتیجهاش توقیف فیلم پس از تنها یک هفته اکران بود. بعدها گفته شد اعتراض پرستاران بهانهای برای جلوگیری از نمایش فیلم تقوایی بود که پس از 3سال توقیف، با حذف بیش از 40دقیقه، امکان اکران یافته بود. فیلم تقوایی در فروردین 52 با اعتراض پرستاران برای همیشه توقیف شد و دیگر رنگ پرده را به خود ندید. برعکس شوکران افخمی که 27سال بعد در اعتراضی مشابه، از تهدید فرصت آفرید و گیشهاش را پررونق کرد.
***
تئاتر 79
مردی به نام چولی
مهرداد رهسپار
روبرتو چولی، کارگردان آلمانی و سرپرست تئاتر روهر که در سالهای دهههای1370 و 1380 نمایشهای گوناگونی را در ایران و در جشنواره فجر اجرا کرد، تاثیر بسیاری بر تئاتر ایران و نمایشهای ایرانی داشت. همین تاثیر و گاه تقلید باعث شد که سایر گروهها در سایه او دیده نشوند و کسی در پی تاثیرپذیری از آنها نباشد. در بهمن سال1379 اعضای گروه پرتغالی شاپیتو به ایران آمدند و نمایش «لئوناردو» را در تئاترشهر اجرا کردند؛ نمایشی کمیک و بداههپردازانه درباره اختراعات لئوناردو داوینچی. اما این نمایش از موفقیتهای داوینچی نمیگفت، بلکه فقط و فقط شکستهای او را به سخره میگرفت؛ ازجمله تلاش داوینچی برای پرواز. این نمایش عامهپسند یکی از پرطرفدارترین نمایشهای اجراشده در جشنواره بود که طولانیترین تشویق ایستاده و حتی صدای «دوباره دوباره» تماشاگران حاضر در سالن اصلی تئاتر شهر را درآورد؛ نمایشی استوار بر بداههپردازی و ارتباط با تماشاگر که اگر درمییافت چیزی برای تماشاگر لذتبخش و خندهآور است، باز هم در ادامه نمایش در بزنگاهی دوباره آن را یادآوری و اجرا میکرد؛ نمایشی بدون دیالوگ، مبتنی بر حرکت که قصههایی از زندگی داوینچی را به وضوح تمام روایت میکرد. این گروه پرتغالی که در زمینههای اجتماعی، تئاتر برای کودکان خیابانی و تئاتر در زندانها کار میکرد، هرگز تئاتر ایران را تحتتأثیر قرار نداد، زیرا آن سالها، سالهای چولی و سالهای حامد محمدطاهری بود که با اجرای نمایش «سیاها»، فصلی جدید در تئاتر ایران گشود؛ سالهایی که همه گروههای تئاتر در پی تقلید از این دو کارگردان بودند.
سینما 79
آخرین روزهای کوچه ملی
عین.عزیزمنش
این عکس در سالهای پایانی دهه70 از ابتدای کوچه باربد/ ملی در خیابان لالهزار جنوبی برداشته شده است؛ در روزهایی که سینماهای این کوچه برای جذب مشتریهای بیشتر، فیلمهای خارجی اکران چندم را «دو فیلم با یک بلیت» نمایش میدادند. هنوز کیک و نوشابه خوردنی دلچسبی است و تماشای فیلمهای قدیمی «انتقام»، «صادقخان» و «قدرت طغیان» تماشاگر دارد. 4سینما در این کوچه وجود داشت که اکنون تعطیل شدهاند. سینما سحر/ مترو، سینما شهرزاد، سینما جهان / آزیتا / نیوز و سینما نادر/ رویال / ملی. کوچه باربد/ ملی که بهخاطر وجود جامعه هنر باربد در آن به این نام شناخته میشد و بعد بهخاطر سینما ملی به آن کوچه ملی هم میگفتند، تنها کوچه ایران است که در آن 4سینما وجود داشت.
تجسمی 79
مرور 3 پیشرو
علی بختیاری
از 28دی تا 3 اسفند 1379، موزه هنرهای معاصر میزبان نمایشگاه بریادماندگان بود. این نمایشگاه به مرور آثار 3 نقاش پیشرو ایرانی، سهراب سپهری، حسین کاظمی و هوشنگ پزشکنیا پرداخت. مجموعهای عظیم از نقاشیهای این 3هنرمند از کلکسیونهای دولتی و خصوصی گردآوری شد و کتابی با عنوان «به باغ همسفران» به گردآوری روئین پاکباز، توسط نشر نظر برای این نمایشگاه انتشار یافت.
***
تداعی
سحر سخایی
روانکاوان شیوهای از روایت سیال دارند. بیمار بدون آداب و ترتیب هرچه به ذهنش میآید را میگوید. این شیوه مورد استفاده بسیاری از نویسندگان هم هست. رفتن از یک اتفاق به اتفاق بعدی. لمس یک خاطره و عبور برای رسیدن به خاطره بعدی. عجیب است که از دل همین تداعی، عمیقترین دردها و ناکامیها سر بیرون میکنند.
عجیب است که آدمی اینهمه پیچیده است و این همه پیشبینیپذیر. من سال۱۳۷۹ را با روشی نزدیک به همین شیوه تداعی روایت خواهم کرد.
مرگهای بسیاری را خواهی داد. سال۱۳۷۹ پر از مرگ است.
کوچکم. نوار ویاچاس داریم و روی آن نوشته شده گنج قارون. بعد از حسنکچل علی حاتمی این فیلم را دوست دارم. کوچکم اما میفهمم این مرد خیلی زیباست؛ هم زیبا و هم مهربان. نامش محمدعلی فردین است و مامان یکبار نشانم میدهد که در انتهای یک پاساژ کوچک در میان ونک نشسته روی کوهی از فرشها. او در همین سال از دنیا میرود. او سالهاست فرش میفروشد.
«این حالِ منِ بیتو، بغض غزلی بیلب / افتادهترین خورشید زیر سم اسب شب»؛ شعر از کی بود؟ بابک روزبه. گریههای طولانی. سالهای بلوغ. عشق و غم. آغاز دبیرستان. صدای عصار خوب است. حالِ ما خوب نیست. ما دختران انتظار. زانوها توی بغل رو به البرزی که از پنجره مدرسهمان معلوم است. بین کلاسها. بیوقفهترین عاشق. نوجوانی و مرگ پدربزرگ. دختران شهر. دختران بیشاهزاده.
تیرهای چراغ برق تا چشم کار میکند پر از آدم است. به زور خودم را رساندهام امامزاده طاهر. احمد شاملو مرده است. التهاب فضا را من کمسن و سال هم میفهمم. شعرهایش را میخوانند. مردانی عصبانیاند. من میترسم.
چندماه بعد فریدون مشیری هم میمیرد. من نمیروم. او را دوست ندارم. عاشق شاملو هستم. با آن صدای عجیبش که انگار فشرده تمام زندگیاش بود. در مراسم شاملو آدمهایی آواز میخوانند. سراومد زمستون. شکفته بهارون. میترسم.
سالها بعد میفهمم ۱۳۷۹سال مرگ یک نویسنده خیلی بزرگ ایرانیاست. آن سال هنوز «نمازخانه کوچک من» و «شازده احتجاب» را نخواندهام. در سال۱۳۷۹ من گاهی به گروه آریان گوش میکنم. آلبوم «گل آفتابگردون»شان شهر را برداشته. من همان وقتی به این موسیقیها گوش میکنم که هوشنگ گلشیری دارد میمیرد. چه تضاد غمانگیزی. سال مرگ است.
فرشید امین! «نسترن ای عشق من» چرا تمام مملکت را فتح کرد؟ از این اتفاقها میافتد گاهی. آثاری محبوب قلوب مردم میشوند که با هیچ منطقی سازگار نیستند. بگذار بخندند مردم بیلبخند.
پرویز مشکاتیان کاشف یک صدای زیباست. آلبوم «کنج صبوری» هر طور هست با همآوازی سپیده رئیسسادات و علی رستمیان راهی بازار میشود. در بخشی از این آلبوم شعر ابتهاج را میخواند: خون میرود از دیده در این کنج صبوری / این صبر که من میکنم افشردن جان است. هست.
از ایران میرود. پرواز میکند و دوران تازهای از کارش را آغاز میکند. برای آزادبودنش بینهایت خوشحالم و برای ترانههایی که از آن پس خواند بینهایت غمگین. شانههای جنتی عطایی و شهیار قنبری بلند بود که آن نامها نام بودند. واروژان مردِ دلسوخته بود. بیهمه عاشقان، چگونه میخواهی از عشق بخوانی شاهماهی؟
روح زمانه من؛ کشف فرهاد مهراد. در سال۱۳۷۹ آلبوم فرهاد منتشر میشود: «برف». وقتی که من بچه بودم، خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد. شعر از اسماعیل خوئی بود. فرهاد در این سال در واقع تمام شد. او دیگر آلبومی به بازار نفرستاد. برف آخرین آلبوم رسمی فرهاد بود. نابغه دورانِ من.
آلبوم «اشتیاق» خبر از صدای خوشی میدهد. بعد از سالها صدایی تازه به جان خسته موسیقی کلاسیک ایرانی دم میدمد. علیرضا قربانی ساختههای فرهاد فخرالدینی را اجرا میکند. ۱۳۷۹، سال تکثر است؛ تکثر درد و مرگ و اتفاق و شادی و بلوغ؛سالی که خبر میدهد دهه70 تمام شد. یک دهه دیگر رفت در دل تاریخ.
بازمانده
عبدالرضا نعمتاللهی
بهمن 1379، جشنواره نوزدهم فجر، آخرین حضور سیفالله داد در معاونت سینمایی وزارت ارشاد بود. از دوره مدیریت سهساله او خاطرات خوبی بر جای مانده. داد خودش فیلمساز بود و تدوین هم میکرد. ولی بعد از دوران مدیریتش از فیلمسازی دور شده بود. میگفت فیلمسازی برایش سخت شده و دنبال قصهای است که اسیرش کند. این اواخر میخواست فیلمی درباره خرمشهر بسازد که اجل مهلتش نداد. آخرین حضور خبرساز داد «فرزند صبح»، پروژه پرحاشیه بهروز افخمی بود. فیلم را قرار بود او تدوین کند اما مراحل نهایی پس از تولیدش با کلی حاشیه طی شد و چیزی به جشنواره ارائه شد که افخمی مسئولیتش را نپذیرفت! حالا بهروز افخمی قرار است امسال دوباره فرزند صبح را در جشنواره فجر ارائه کند؛ نسخهای با تدوین سیفالله داد. تصویر، مربوط است به چندماه بعد از کنارهگیری سیفالله داد از معاونت سینمایی. علی معلم و منوچهر محمدی هم در کنار او نشستهاند.
***
تغییر شیفت ورزش ایران
دوره سیزدهم،اصلا نحس نبود. ورزش ایران از نظر کیفی بهترین نتیجه تاریخی خودش در المپیک (تا آن زمان)را در سیدنی 2000 گرفت؛سالی که قرن جدید آغاز شده و البته عصر جدید ورزش ایران هم بهوجود میآمد. اگر در دهه 60 نگاه ایدئولوژیک به ورزش، خط قرمزها زیادی را بهوجود آورده بود، حالا پایان دهه 70 شمسی با انتهای قرن، همراه شده بود و تغییرات بنیادی نیز در ورزش ایران در حال وقوع بود که شاید نخستین نتیجهاش، حرکت پرشتاب به سمت ورزش حرفهای با تدوین طرح جامع ورزش کشور توسط محسن مهرعلیزاده- رئیس وقت سازمان تربیت بدنی- بود.
ایران در بازیهای دوره سیزدهم المپیک 2000 سیدنی با 35ورزشکار، 3 مدال طلا و یک برنز کسب کرد. پرچمدار ایران که در پیشانی کاروان حرکت میکرد، امیررضاخادم نماینده بعدی مجلس و معاون امروز حقوقی و مجلس وزارت ورزش بود. در این المپیک؛ حسین رضازاده با آن استیل خاص و دستهای بزرگ و بازوان پرتوان، یکی از مهمترین مدالهای ایران در تاریخ المپیک یعنی مدال طلای سنگین وزن وزنهبرداری را گرفت. او پیش از این و حتی بعدها بهعنوان سوگلی مدیران ورزش به نماد رسمی ورزش ایران تبدیل شد و تا سالهای بعدی که حتی به نمایندگی مردم تهران در شورای شهر رسید هم همچنان در محافل رسمی حضوری جدی داشت. پیش از طلای رضازاده، این حسین توکلی بود که به مدال طلا رسیده بود تا وزنهبرداری ایران با 2طلای سیدنی از همان زمان به بعد وارد سبد مدالآوری ایران در مسابقات مهم المپیک و جهانی شود. البته روایتهایی منحصربه فردی وجود دارد که مافیای وزنهبرداری جهان نگذاشت ایران سومین طلای خودش را با شاهین نصیرینیا بهدست بیاورد تا توماس از یونان سومین طلای المپیک خود را کسب کند. کشتی ایران هم یکی از بهترین تیمهای تاریخ خود را به سیدنی برده بود؛ بهنام طیبی، امیرخادم، علیرضاحیدری، علیرضادبیر، عباس جدیدی و محمد طلایی. در این تیم اما این علیرضای دبیر جوان و خوشآتیه بود که تک طلای ایران را بهدست آورد؛ تیمی که منصور برزگر سرمربیاش بود. در سیدنی اما هادی ساعی، بهترین المپین ایرانی از نظر مدال هم رخ نشان داد. او سوم شد و برنز گرفت. در سیدنی 2000 اما یک اتفاق عجیب هم برای کاروان ایران رخ داد؛ انوشیروان نوریان -کاپیتان تیم ملی بوکس- پس از اینکه تست دوپینگش درآمد، از دهکده و بازیها اخراج شد و به جای اینکه به تهران بازگردد در استرالیا اعلام پناهندگی کرد. او سال 86 پس از موافقت مسئولین به ایران بازگشت.
سیدنی 2000 تغییر بزرگ گفتمانی در ورزش ایران بهوجود آورد؛ جایی که ورزش بهعنوان پدیدهای حرفهای و پولساز مورد توجه قرار گرفت.
***
بهاری که خزان شد
زودمرگی مطبوعات
ولی خلیلی
«سلام جامعه»؛ روزهای پرداستان مطبوعات ایران که همزمان میتوان به آن لقب «بهار» و اندکی بعد «خزان» مطبوعات را داد با این تیتر روزنامه جامعه شروع شد. جامعه (با مدیر مسئولی حمیدرضا جلاییپور و سردبیری ماشاءالله شمسالواعظین)، نخستین روزنامهای بود که بعد از پیروزی جنبش اصلاحات و ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی در بهمنماه سال1376روی کیوسکها رفت و حال و هوایی تازه در کشور ایجاد کرد تا جایی که گفته میشود تیراژ آن به 300هزار نسخه هم رسیده بود. البته در واقع از سال1377بود که جنبوجوش شدیدی در فضای مطبوعات کشور رقم خورد و نسل طلایی از روزنامهنگاران جوان کار خود را در فضایی که دولت اصلاحات تلاش میکرد برای آزادی بیان و مطبوعات بهوجود بیاورد، شروع کردند؛ احمد بورقانی معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد در ایجاد این فضا نقش عمده ای داشت؛ فضایی که از همان ابتدا نیز با موانع شدید از سوی برخی نهادها روبهرو شد و به کشمکشهای شدید و تعطیلی تعداد زیادی از روزنامهها منجر شد. اما پیش از رسیدن آن فصل تعطیلیها در فضایی که احمد بورقانی- معاون مطبوعاتی وقت - ایجاد کرد تعداد زیادی از روزنامههای جدید وارد میدان شدند که ازجمله آنها باید به روزنامه زن اشاره کرد؛ روزنامهای که قرار بود صدای زنان جامعه باشد و از این جهت اتفاقی بسیار تازه در فضای کشور و مطالبهگری محسوب میشد. این روزنامه از سوی فائزه هاشمی رفسنجانی، فرزند مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، در تاریخ 17مرداد 1377منتشر شد و سردبیری آن را ابراهیم نبوی و سپس مسعود بهنود برعهده گرفتند. در نخستین شماره این روزنامه و درباره خط فکری آن نوشته شده بود: «روزنامه بنا دارد با نگاه زنانه و برای زنان بنویسد».در سال 1377 علاوه بر روزنامههای جامعه و زن، توس (2روز بعد از تعطیلی روزنامه جامعه با همان تیم در 30تیر 1377)، صبح امروز (با مدیرمسئولی سعید حجاریان و سردبیری علیرضا علویتبار)، خرداد (با مدیرمسئولی عبدالله نوری و سردبیری علی حکمت) و... منتشر شدند. روزنامههای اصلاحطلب درآن روزگار در ایجاد فضای نشاط اجتماعی و حس مطالبهگری نقشی اساسی داشتند و رد حضور پررنگ آنها را میتوان در پروندههایی مانند قتلهای زنجیرهای، پیگیری مطالبات جنبشهای اجتماعی ازجمله دانشجویان و زنان، کوی دانشگاه و... دید.
اما روزهای طلایی مطبوعات ایران در سالهای بین 1376تا 1379با خزانهای پیدرپی و توقیفهای مکرر روزنامهها و زندانیشدن تعداد زیادی از روزنامهنگاران همراه بود اما در این بین روحیه خستگیناپذیر اهالی رسانه در آن سالها باعث شده بود که با بستهشدن یک روزنامه، هفتهنامه و یا مجله مطبوعه دیگری از سوی همان گروه راهاندازی و منتشر شود و خیلی سریع جای آن قبلی را بگیرد؛ موضوعی که باعث شده بود دستگاه قضا به این روند کار مطبوعات لقب «روزنامهها و روزنامهنگاران زنجیرهای» را بدهد؛ زنجیره بههمپیوستهای که درنهایت مسئولان وقت نهادهای امنیتی و قضایی بهخصوص سعید مرتضوی (قاضی شعبه ۱۴۱۰ مجتمع قضایی کارکنان دولت معروف به دادگاه مطبوعات) که اکنون خود پشت میلههای زندان دوران محکومیتش را پشت سر میگذارد، آن را تحمل نکردند و با توقیف گسترده روزنامهها، هفتهنامهها و مجلات در سال 1379 پاره شد. روز 5اردیبهشت سال 79 را باید روز سیاه مطبوعات ایران نامگذاری کرد؛ روزی که با حکم قضایی 12نشریه اصلاح طلب یکباره و بهصورت «فلهای» توقیف شدند؛ نشریاتی مانند روزنامه فتح، روزنامه عصر آزادگان، روزنامه آزاد، روزنامه صبح امروز، روزنامه مشارکت، روزنامه بیان، هفتهنامه پیام هاجر و ماهنامه ایران فردا و...
روز 6اردیبهشت 1379 جبهه دوم خرداد در بیانیهای به توقیف فلهای مطبوعات اعتراض کرد. در این متن بستن روزنامهها طراحی ستادهای بحرانساز در مقابله با دولت خوانده شده و آمده است: «توقیف شبانه 12 نشریه که برخلاف رویه متعارف و با تمسک به مواردی نامانوس از قوانین گذشته و خارج از ضوابط قانون مطبوعات انجام گرفت هدف از تبلیغات فشرده و زمینهسازیهای تصنعی را در هفتهها و روزهای اخیر آشکارتر میکند. این اقدام بیسابقه و سؤالبرانگیز که در مقیاس ملی و جهانی نیز جز در روند تلاشهای تحریکآمیز و خشن کمتر موارد مشابهی داشته است، تضعیف مدیریت قوه قضاییه و استقلال آن و ارکان نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار داده است».
البته در سال 1379 تعطیلی نشریات تنها به روز 5اردیبهشت ختم نشد بلکه در آخرین روز سال (29اسفند ماه) نیز با حکم سعید مرتضوی تعداد دیگری از نشریات باقی مانده که نگاهی اصلاحطلبانه و روشنفکرانه داشتند همچون مجله پیام امروز توقیف شدند تا مطبوعات ایران سال 79 را با سیاهی تمام به پایان برسانند؛ سیاهیای که با گذشت حدود 18سال از آن روزها همچنان به نوعی سایه سنگین آن بر سر رسانههای کشور باقی مانده است؛ اتفاقی که حاصل آن بیاثر کردن مطبوعات در کشور بود؛ نتیجه تلخی که باعث دورشدن مخاطبان از رسانههای داخلی و پناهبردن مردم به رسانههای خارجی و آسیب شدید جریان اطلاعرسانی در کشور شده است.
سعید مرتضوی، قاضی دادگاه مطبوعات که حکم توقیف بسیاری از روزنامهها را طی سالهای 76 تا 79 صادر کرد حالا خود پشت میلههای زندان است.
***
روز شمار انقلاب، سال 1379
روزنامهها زیر تیغ
ابراهیم جلالیان- مجید محرابی دلجو؛ خبرنگار
فروردین: شناسایی عاملان ترور سعید حجاریان به خبر اول کشور تبدیل شد. سعید عسگر، سعید حجاریان را با اسلحه ماکاروف و از ناحیه صورت ترور کرد. شورای نگهبان قانون اساسی لایحه برنامه سوم را که مجلس پیش از این به تصویب رسانده بود تأیید کرد. با پخش تلویزیونی گوشههایی از کنفرانس برلین، این کنفرانس یکی از خبرسازترین رویدادهای سال شد. 19تا 22فروردینماه شرکتکنندگان در این کنفرانس براساس سرفصلهای مطرح در چارچوب برنامه به سخنرانی پرداختند. برگزارکنندگان و جناحهای مخالف نظام در خارج، درصدد بودند کنفرانس را به جلسه محاکمه انقلاب و نظام ایران تبدیل کنند. صحنههایی از عریانشدن کامل یک مرد و رقصیدن برخی از زنان در این کنفرانس از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
25 فروردینماه افشای نام 13جاسوس صهیونیست و دستگیری آنها خبرساز و خیلی زود محاکمه این افراد در استان فارس با حضور کاردار سفارتخانههای هلند، سوئد، نماینده سفارت آفریقایجنوبی و وابسته فرهنگی سفارت استرالیا نیز آغاز شد.
اردیبهشت: شروع اینماه با تعطیلی بازار تهران و چند شهر دیگر از جمله تبریز، مشهد، اصفهان و اردبیل در اعتراض به کنفرانس برلین همراه شد. رهبر معظم انقلاب هم در اول اردیبهشتماه در مصلای تهران در دیدار جمع زیادی از مردم و جوانان با ایشان، در بخشی از بیاناتشان به مسئله مطبوعات در کشور پرداختند و فرمودند: من نه با آزادی مطبوعات مخالفم، نه با تنوع مطبوعات. اگر بهجای20 عنوان روزنامه، 200 عنوان روزنامه در این کشور در بیاید، بنده خوشحالتر هم خواهم بود و از اینکه روزنامههای کشور زیاد شوند، هیچ احساس بدی ندارم. رهبر انقلاب در ادامه گفتند: اما امروز مطبوعاتی پیدا میشوند که همه همتشان، تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در مردم و خوانندگانشان نسبت به نظام است! 10عنوان، 15عنوان روزنامه، گویا از یک مرکز هدایت میشوند؛ با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف. 5 اردیبهشت ماه هم روند اعتراضات به کنفرانس برلین ادامه پیدا کرد و حوزههای علمیه سراسر کشور تعطیل شد و همزمان 8روزنامه با حکم دادگستری تهران بهدلیل انتشار مطالب ضددین و امنیت ملی توقیف شدند. دادگاه ویژه روحانیت هم حکم بازداشت یوسفی اشکوری را به اتهام حضور در کنفرانس برلین صادر کرد. 10اردیبهشتماه روزنامه صبح امروز و مشارکت توقیف شدند. حکم عاملان ترور حجاریان صادر شد و سعید عسگر به 15سال حبس و سیدمحسن مجیدی به 10سال حبس محکوم شدند.
خرداد: خرداد این سال را اعدام علیرضا کرمی، رباینده هواپیمای شرکت نفت در آذر سال 72 خبرساز کرد. او نهم مرداد 78در کشور بازداشت شده بود. ششمین نشست سران 10کشور عضو سازمان همکاریهای اقتصادی(اکو) هم در همین ایام اعلامیه تهران را تصویب کردند. روزنامه کیهان در این روز تیتر زد که خاتمی از روند جهانیسازی انتقاد کرد. آیتالله هاشمی رفسنجانی هم در خطبههای نمازجمعه درخصوص فعالیت مافیای رسانههای غرب علیه ایران هشدار داد. او گفت: شبکه خطرناک مطبوعات غرب امروز از نیروهایی مثل خبرنگار و روزنامهنگار استفاده میکند.
تیر: بعد از سخنان هاشمی رفسنجانی، فعالیت شبکههای خبری CNN و CBS در ایران ممنوع اعلام شد. شبکه CBS با پخش برنامهای ایران را متهم به شرکت در انفجار هواپیمای پانامریکن در لاکربی کرده و کریستن امانپور اتهاماتی واهی به ایران زده بود. روزنامه بیان هم بهدلیل داشتن شاکی خصوصی توقیف شد. در اینماه محمدباقر قالیباف با حکم رهبر انقلاب به فرماندهی نیروی انتظامی منصوب شد. سیدمحمد خاتمی در همینماه برای سفری سه روزه راهی آلمان شد. اما خبرهای قضایی هنوز هم در اینماه حرف اول را برای گفتن داشت. دادگاه پس از برگزاری 16جلسه، حکم متهمان حادثه کوی دانشگاه تهران را اعلام کرد. براساس گزارش روزنامه کیهان طبق گزارش شعبه 7دادگاه نظامی تهران، سرتیپ نظری بیگناه شناخته شد.
مرداد: هوگو چاوز، رئیسجمهور ونزوئلا به تهران سفر و با سیدمحمد خاتمی دیدار و گفتوگو کرد. بخش مهمی از دیدار دوطرف به هماهنگی اجلاس کشورهای صادرکننده نفت که مهرماه 79در ونزوئلا برگزار شد اختصاص پیدا کرد. هوگو چاوز بعدها در دولت نهم از نزدیکترین دوستان محمود احمدینژاد رئیسجمهور وقت شد. حضور احمدینژاد در مراسم ختم چاوز و دیدار با مادر او هم بعدها برای او دردسرساز شد.
شهریور: التهابات سیاسی در کشور در برخی نقاط هنوز ادامه دارد. در پی ممانعت از سخنرانی سروش و کدیور در خرمآباد اوضاع در این شهر نا آرام میشود. همایش گفتوگوی تمدنها با سخنرانی سیدمحمد خاتمی- رئیسجمهور ایران- بهطور رسمی در مقر سازمان ملل در نیویورک برگزار شد. در این همایش سران 30کشور جهان حضور داشتند. این همایش پاسخی به ابتکار خاتمی در زمینه نامیدن سال 2001بهعنوان سال گفتوگوی تمدنها بود. سیدهادی خامنهای- مدیرمسئول روزنامه حیاتنو- به دادگاه ویژه روحانیت احضار شد.
مهر: سیدمحمد خاتمی در مراسم آغاز سال تحصیلی به دانشگاه تهران رفت و با توصیه دانشجویان به صبر و بردباری گفت که دانشگاه باید کانون اعتدال و تأثیرناپذیر از جریانهای مخالف سیاسی در جامعه باشد. سیدمحمد خاتمی در سفر به کوبا عالیترین نشان دولتی کوبا را از فیدل کاسترو، رهبر این کشور گرفت. رهبر معظم انقلاب در سفر به قم در جمع علما، اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم به تبیین وظیفه خطیر حوزههای علمیه در ایجاد تمدن اسلامی همراه با علم و اخلاق پرداختند. دور جدیدی از مذاکرات ایران و عراق برای حل مشکلات بجا مانده از جنگ برگزار شد.
آبان: مهدی کروبی- رئیس مجلس- در نطقی گفت که ایراد اتهام ارتداد و محاربه به حسن یوسفی اشکوری غیرقابلقبول است. من ایشان را مسلمان میدانم هر چند دیدگاه او را درباره حجاب نمیپذیرم. اظهارات روحالله حسینیان- رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی- در دفاع از سعید امامی- متهم اصلی قتلهای زنجیرهای- و ادعای او مبنی بر اینکه داروی نظافت را به زور به سعید امامی خوراندهاند با واکنش سازمان قضایی نیروهای مسلح همراه شد. این سازمان با انتشار اطلاعیهای اظهارات حسینیان را از مصادیق تشویش اذهان عمومی خواند و خواستار پیگرد قانونی حسینیان از طریق دادگاه ویژه روحانیت شد. سیدمحمد خاتمی در سفری به ژاپن درباره سرمایهگذاری ژاپنیها در حوزههای صنعت و نفت مذاکره کرد. مجلس با قرائت گزارشی از حمله به سخنرانی سروش و کدیور در خرمآباد اعلام کرد بعضی از اجتماعکنندگان اسلحه داشتند که باعث ایجاد رعب و وحشت شده بودند بهطوری که نیروی انتظامی را از انجام وظیفه در ایجاد نظم و برخورد قانونی با اخلالکنندگان بازداشته بود. پایانماه آبان رهبر معظم انقلاب به استان مرکزی سفر کردند.
آذر: در دومین جلسه شرکتکنندگان در کنفرانس برلین، اکبر گنجی در دفاع از خود گفت: در این کنفرانس 20تا 25دقیقه فرصت سخنرانی داشته و در موقعی که در جلسه بود نه زنی عریان شده و نه کسی رقصیده است. او گفت: فحاشی و دیگر اقدامات معاندین در این کنفرانس هیچ ارتباطی به سخنرانان کنفرانس ندارد، مگر آنکه سخنرانان آنان را همراهی کرده باشند که در این کنفرانس این عمل صورت نگرفت.
دی: جلسات دادگاه متهمان قتلهای زنجیرهای به ریاست محمدرضاعقیقی و 18 نفر از متهمان این پرونده برگزار شد. براساس کیفرخواست صادره، متهمان ردیف یک و دو بهعنوان آمریت در قتل، ردیف 3، 4 و 5 بهعنوان مباشرت در قتل و 13نفر دیگر بهعنوان معاونت در قتل تحت پیگرد قرار گرفتند. مجلس با تأکید بر مصوبه خود درباره استفساریه قانون مطبوعات که در شورای نگهبان رد شده بود تصمیم نهایی درباره این موضوع را به مجمع تشخیص مصلحت نظام سپرد. این استفساریه در پی احضار و برخورد با روزنامهنگاران و توقیف رسانهها انجام شده بود. در این استفساریه 95نماینده مجلس پرسیده بودند آیا قانون اقدامات تأمینی مصوب سال1339 شامل حال مطبوعات میشود؟ حجتالاسلام علیزاده در یک کنفرانس مطبوعاتی از تبرئه قطعی قاضی سعید مرتضوی در پرونده شکایت همسران زندانیان روزنامهنگار خبر داد. 2روز بعد نیز در جلسه علنی مجلس گزارش کمیسیون اصل90 درباره رسیدگی به شکایات عمادالدین باقی، احمد زیدآبادی، ماشالله شمسالواعظین و اکبر گنجی- 4روزنامهنگار زندانی- نسبت به طرز کار قوه قضاییه قرائت شد. تبعیض میان متهم و شاکی، تحریف اظهارات متهم در دادگاه، اعمال فشار بر متهم در جریان دادرسی، بیطرف نبودن قاضی و عدماجازه ملاقات و استفاده از تلفن ازجمله موارد شکایت این روزنامهنگاران زندانی از عملکرد قوهقضاییه بود. مجلس به 5وزیر پیشنهادی رئیسجمهور برای ترمیم کابینه رأی مثبت داد. رحمان دادمان(وزیر راه)، احمد مسجدجامعی(وزیر ارشاد)، اسحاق جهانگیری(وزیر صنایع و معادن)، احمد معتمدی(وزیر پست و تلگراف) و محمود حجتی (وزیر جهادکشاورزی) شدند.
بهمن: سیدمصطفی تاجزاده- معاون سیاسی وزارت کشور- بهعنوان متهم پرونده وقایع خرمآباد به مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت احضار شد. بشار اسد- رئیسجمهور سوریه- در راس هیأتی بلندپایه به تهران سفر کرد. این نخستین سفر بشار اسد به تهران از زمان بهدست گرفتن منصب ریاستجمهوری سوریه بود. او تیرماه سال79 رئیسجمهور سوریه شد. حکم متهمان قتلهای زنجیرهای اعلام شد. مصطفی کاظمی، مهرداد علیخانی، حمیدرسولی و محمد عزیزی به حبس ابد محکوم شدند، علی روشنی، محمود جعفرزاده و علی محسنی به قصاص نفس محکوم شدند. 8نفر به 2و نیم تا 10سال حبس محکوم شدند و 3نفر تبرئه شدند. سیدمحمود هاشمی شاهرودی- رئیس قوه قضاییه- در نامهای به مجلس از رویکرد خانه ملت نسبت به وضعیت قضایی زندانیان مطبوعاتی انتقاد کرد و نوشت: نمایندگان محترم بایست در این بلندا، مکانت مجلس را پاس دارند و سلوک و گفتار خویش را بر این مدار نهند. رایگان کردن امتیازات و منزلت نمایندگان در پیشگاه دفاع از معدودی متخلف، مورد انتظار ملت ایران نیست.
اسفند: سید مصطفی تاجزاده- رئیس ستاد انتخابات کشور- که بهخاطر انتخابات مجلس ششم و صحت انتخابات تهران به دادگاه احضار شده بود در نامهای به آیتالله هاشمی شاهرودی نسبت به رویه دادگاه و برخوردهایی که با وی میشود اعتراض کرد. تاجزاده به یک سال حبس تعزیری، 39ماه انفصال از خدمات دولتی،6سال محرومیت از هیأتهای اجرایی در انتخابات و 400هزار ریال جریمه نقدی محکوم شد. خاتمی در راس یک هیأت بلندپایه سیاسی اقتصادی بهمنظور دیداری 3روزه از مسکو به روسیه رفت.
***
آلبومی از عکسهای سال 79