نوع خبر 
 
غفوری‎فرد: حکم بنی‌صدر اشتباه نوشته شد/ حرف رجایی را سانسور کردند


لیلا صدری: حسن غفوریفرد در اولین دولت جمهوری اسلامی ایران، وزیر نیروی کابینه شهید باهنر بود. اختلاف‌های میان رییس‌جمهوری و مجلس را به یاد دارد و پیش از آن در دوران دانشجویی، ابوالحسن بنی‌صدر را در انجمن اسلامی دانشجویان خارج کشور، دیده بود. می‌دانست آدم متکبری است و هیچ‌کس را قبول ندارد. غفوری فرد معتقد است بنیصدر در ترورهای سال‌های اول انقلاب دست داشت.

 

***

 

چه شد که اولین رییسجمهوری اسلامی ایران عزل شد و از ایران فرار کرد؟

 

برای مسایل اجتماعی نباید دنبال یک جواب ساده چندخطی باشید. برای مسایل پیچیده اجتماعی مثل خلقیات، فکر و روش یک آدم، نمی‌شود دنبال یک جواب ساده گشت، آنهم آدمی که به چنین قدرت عظیمی رسید. باید عوامل متعددی را در نظر گرفت. بنیصدر یک آدم معمولی بود که سالها در تبعید، به تنهایی زندگی می‌کرد. حتی در انجمن اسلامی آمریکا و کانادا هم خیلی تحویلش نمی‌گرفتند. در نشست سالانه انجمن دانشجویان اسلامی قرار بود سخنرانی کند، من دبیر تشکیلات بودم و اجازه ندادم.

 

 

کجا بودید؟

 

شهر کانزاس آمریکا بودم. بنیصدر سال ۱۳۵۳ به دعوت بعضی از ایرانیها که عضو انجمن بودند به آمریکا آمد. بهعنوان دبیر تشکیلات انجمن گفتم: این سخنرانی مخالف قانون انجمن است و اجازه ندادم سخنرانی کند. یک نفر با این خصوصیات معمولی که سالها در تبعید بوده، حتی بین مسلمانان خیلی چهره محبوب و شناختهشدهای نیست. گروههای مختلفی به دلایل متعدد با او مخالف بودند. چنین آدمی اولین رییسجمهوری اسلامی شود. یعنی بعد از قرن‌ها کشوری، اولین نظام جمهوری اسلامی را بر پا کرده و بنیصدر رییسجمهوری آن نظام شد. بهعلاوه اینکه رییس شورای انقلاب نظام و فرمانده کل قوا نیز شد. البته طبق قانون اساسی، فرمانده کل قوا از شئونات رهبری است که قابل تفویض نیست، می‌شود یک نفر جانشین معین کرد.

 

 

پس چطور ابوالحسن بنیصدر فرمانده کل قوا شد؟

 

حکم او اشتباه نوشته شد. بهجای اینکه بنویسند جانشین فرمانده کل قوا، نوشته بودند فرمانده کل قوا.

 

 

اشتباه به همین کوچکی بود؟

 

بله. چون طبق قانون اساسی، فرمانده کل قوا رهبر است که نمی‌تواند این مقام را تفویض کند. مثل اینکه به یکی از دانشجویانم بگویم بهجای من سر کلاس درس بدهد، اما نمی‌توانم مدرک دکترایم را به او بدهم. فرماندهی کل قوا از شئونات ولایت فقیه و رهبری است که به هیچوجه قابل واگذاری نیست.

 

 

اگر اشتباه فقط در متن حکم بود، چرا تصحیح نکردند؟

 

بعد‌ها زمان آقای هاشمی حکم را تصحیح کردند. نفر دومی را که امام تعیین کردند بهعنوان جانشین فرمانده کل قوا معرفی شد.‌‌ همان یکبار اشتباه شد. دفعههای بعد دیگر این اشتباه رخ نداد. بنیصدر از این اشتباه هم استفاده می‌کرد و هر جا می‌رفت می‌گفت من فرمانده کل قوا هستم. آنزمان استاندار خراسان بودم. به خراسان آمد و گفت: «دفعه قبل که آمدم فقط رییسجمهوری بودم، اما اینبار هم رییسجمهورم و هم فرمانده کل قوا.» خب یک آدم معمولی که اولین رییسجمهوری اولین نظام اسلامی، رییس شورای انقلابی شده که در این شورا افراد بزرگی مثل شهید بهشتی حضور دارند. فرمانده کل قوا در زمانی می‌شود که طولانیترین جنگ کشور اتفاق افتاد. رییس ستاد انقلاب فرهنگی هم بود. بانک مرکزی و وزارت امور خارجه هم تحت اختیار او بود. تمام عوامل قدرت در دستش بود. چنین مقامهایی ظرفیت بسیار بالایی می‌خواهد که شخص بتواند اینها را تحمل کند و تغییر رویه ندهد. بهاضافه اینکه شخصا از مدتها قبل می‌دانستم بنیصدر آدم بسیار متکبری است. بزرگترین اشکال بنیصدر هم همین بود. از اوایل سال ۱۳۵۸، خدمت بزرگان کشور می‌گفتم، بنیصدر را در خارج از کشور دیدهام، می‌شناسم و ارتباط داشتم، او بسیار متکبر است. بهطوریکه هیچکس غیر از خودش را قبول ندارد. یقین دارم که حتی در مسایل مذهبی و دینی هم فکر می‌کرد از امام بیشتر متوجه می‌شود. بسیاری از دوستان بنیصدر می‌گفتند چون امام از مسایل اقتصادی سر در نمی‌آورد گفتهاند مسایل اقتصادی انقلاب را آقای بنیصدر اداره کند!

 

 

از چه زمانی این حرف‌ها را مطرح کردند؟

 

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اینطور توجیه می‌کردند. سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ می‌گفتند امام مسایل اقتصادی انقلاب را به بنیصدر واگذار کردهاند. در این شرایط، بنیصدر به شدت دچار توهم شخصیت شد. حتی یک کتاب نوشت به نام «کیش شخصیت». بعضی از دوستان می‌گفتند خوب است بنیصدر یکبار کتاب خودش را بخواند. چون بهشدت خودش دچار کیش شخصیت شده بود. یکبار که بنیصدر به خراسان آمد، مردم استقبال زیادی از او کردند. استاندار خراسان بودم. هنگام برگشت در یک هواپیمای ارتشی بودیم. گفتم: «این جمعیت برای امام آمده بودند نه برای شما!» بنیصدر حرف مرا باور نکرد. به فاصله یک ماه وقتی حکم عزل فرماندهی کل قوا را صادر کردند، از مردم یک نفر هم باقی نمانده بود که جواب سلام بنیصدر را بدهد. او کسی بود که ظرفیت این مقامها را نداشت. امام می‌فرمودند: «اگر تزکیه نشوید، مقام برای شما خطرناک است.» بنیصدر نه تنها تزکیه نشده بود، بلکه زمینهها و بستر تبدیل شدن به یک دیکتاتوری مطلق در او وجود داشت و در فاصله کوتاهی مسیر طولانی از یک فرد عادی به رییسجمهوری، رییس شورای انقلاب، بانک مرکزی، فرمانده کل قوا، ستاد انقلاب فرهنگی و وزیر امور خارجه را طی کرد. بهجایی رسید که هیچکس را قبول نداشت. قبل از این ماجرا‌ها، همه کسانیکه بنیصدر را می‌شناختند این چیز‌ها را می‌دانستند.

 

شهید هاشمینژاد از اعضای خبرگان قانون اساسی می‌گفت: هر مسئولیتی که برای ولی فقیه قائل می‌شدند و تصویب می‌شد، بنیصدر به شدت عصبانی می‌شد. از اول فکر می‌کرد قله قدرت فقط باید مال او باشد، وقتی بعضی از اختیارات را به شخص ولی فقیه می‌دادند، او عصبانی می‌شد. بنیصدر آدم زیادهطلب و افزونخواه بود و در شرایطی قرار گرفت که تمام نیروهای نظامی و پادگانها در اختیارش بودند؛ آنهم در زمان جنگ که نوعی ظهور و بروز قدرت نظامی زیاد بود.

 

 

چه شد چنین فردی به مقطع ریاستجمهوری رسید؟

 

عوامل عجیب و غریبی دست به دست هم داد تا بنیصدر رییسجمهوری شد. بعضی از این عوامل را می‌شود گفت، اما بعضی دیگر را هنوز هم نمی‌توان مطرح کرد. مسأله اول این بود که امام اعتقاد داشتند روحانیت نظارت کند و وارد کارهای اجرایی نشود. مثلا ما به‌عنوان اعضای حزب جمهوری اسلامی از امام خواهش کردیم که پیشنهادمان (شهید بهشتی) را برای ریاست جمهوری بررسی کنند ولی امام با رییسجمهوری شدن روحانی مخالف بودند. حتی بعد از بنیصدر هم موافقت نکردند و شهید رجایی رییسجمهوری شد. وقتی آقای رجایی، آقای باهنر را بهعنوان نخستوزیر اعلام کرد، امام موافقت کردند ولی گفتند: «همین یک نفر روحانی در دولت بس است!» کسانی حضور داشتند که شناخته شده و معتمد بودند؛ مدیریت و سیاست هم بلد بودند. قابلیتهایشان را اثبات کرده بودند و مورد اعتماد مردم و امام بودند. اینها همه روحانی بودند. وقتی این افراد از دایره انتخاب بیرون بروند بهطور طبیعی خلأ ایجاد می‌شود.

 

نکته دوم این بود که کاندیدای ما آقای جلالالدین فارسی بود. توافق کرده بودیم برای او تبلیغات کنیم. اولین جایی هم که تبلیغات را شروع کردیم، استان خراسان بود. استقبال بسیار خوبی هم شد. اما متأسفانه برای آقای جلالالدین فارسی مشکلات شناسنامه ایرانی مطرح شد و قضیه منتفی شد.

 

عامل سوم این بود که در این مدت بنیصدر هیچ مسئولیت اجرایی قبول نکرده بود و در جاهای زیادی سخنرانی می‌کرد و مقدمات حضورش را در انتخابات فراهم می‌کرد. اطرافیانش هم در برنامهریزی مفصلی، گروهی با «دفتر هماهنگی رییسجمهوری» تشکیل داده بودند که کار می‌کردند. بنیصدر سخنرانی قوی بود. در دانشگاه صنعتی شریف کلاس و جلسه می‌گذاشت.

 

مشکل چهارم اینکه بین جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بر سر تعیین کاندیدا اختلاف پیش آمد. جامعه مدرسین قم دکتر حبیبی و جامعه روحانیت مبارز تهران از بنیصدر حمایت کرد. بنیصدر به شدت مدیون جامعه روحانیت مبارز تهران بود اما بعد توطئه فراوانی کرد.

 

مسأله پنجم این بود که بعد از کنار رفتن جلالالدین فارسی فرصت کافی نداشتیم که روی شخص دیگری کار کنیم. امیدوار بودیم انتخابات به مرحله دوم برسد و در مرحله دوم فرصت داشته باشیم روی دکتر حبیبی کار کنیم. آقای حبیبی در مرحله اول حتی فرصت یک سخنرانی هم پیدا نکرد. مجموع این عوامل و برنامهریزیهای گروه «دفتر هماهنگی رییسجمهوری» و بنیصدر بهعنوان چهرهای که مبارز قدیمی بود و خانواده روحانی داشت، رأی آورد. وقتی امام پاریس بودند، با ایشان ملاقات کرد و بعد گفت می‌خواهم کاندیدا شوم. بازتاب حرفش طوری شد که انگار امام به بنیصدر گفتند کاندیدای ریاست جمهوری شود. بهطور ضمنی گفت: «امام من را تأیید کرده.» در حالیکه امام سوگند خوردند که «من به بنیصدر رأی ندادم.» قبل از انتخابات وارد کار اجرایی نشده بود کسی اطلاع نداشت، ناشناخته بود. فریادهای ما متأسفانه بهجایی نرسید. التماس کردیم، خواهش کردیم و خدمت شهید بهشتی گریه کردم و متأسفانه نتیجه این شد که بنیصدر در انتخابات رأی آورد. از مدتها قبل فروردین ۱۳۵۸ پیشنهاد کرده بودم دکتر بهشتی کاندیدا شود. بعد که ایشان قبول نکرد، آقای عباس شیبانی را مطرح کردیم. مجموع این عوامل منجر به پیروزی ابوالحسن بنیصدر شد. تقریبا بلافاصله بعد از پیروزی ساز ناهماهنگ را کوک کرد. می‌گفت: «مجلس باید در خط من باشد. اگر مجلس در خط من نباشد، به مردم خواهم گفت.» می‌خواست با اینهمه پست و مقامی که گرفته بود، مجلس را هم در اختیار بگیرد. وقتی دید مجلس یک مجلس مستقل است، از‌‌ همان اول بین مجلس و رییسجمهوری اختلاف به‌وجود آمد. اولین جاییکه اختلاف رییسجمهوری و مجلس بروز کرد، بحث معرفی نخستوزیر بود.

 

 

فضای انتخاباتی دوره اول ریاستجمهوری چطور بود؟

 

در دوره اول انتخابات، استاندار خراسان بودم و طبیعتا در تهران که مرکز فعالیت بود حضور نداشتم. مردم شور و نشاط فوقالعادهای داشتند. بعد از ۲ هزار و ۵۰۰ سال نظام شاهنشاهی، اولینبار بود که مردم احساس آزادی می‌کردند. با اینکه از سال ۱۳۴۲ فعالیت سیاسی می‌کردم، اما هیچوقت صندوق رأی را ندیده بودم! امام اعتماد عجیبی به مردم داشت و این اعتماد را به مردم تزریق کرد. مردم زیر سرنیزههای شاه، شعار دادند، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ایران. ولی امام، ۵۰ روز بعد از پیروزی انقلاب، اعلام کردند مردم پای صندوق رأی بیایند. هیچجای دنیا چنین چیزی سراغ نداریم. مخالف بودیم. می‌گفتیم مردم زیر شکنجه و سرنیزه می‌گفتند «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». «رهبر ما خمینیه، نهضت ما حسینیه»، امام گفتند مردم باید با عدد و رقم و رأیگیری تکلیف را مشخص کنند که در تاریخ مکتوب بماند. انتخابات بعدی، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی بود. باز هم استقبال بسیار زیادی شد. بعد از این مرحله، رأی دادن به قانون اساسی بود که مردم مشارکت چشمگیری داشتند. مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری زیاد بود، اما کاندیدای ما دکتر حسن حبیبی سوم شد. بعضیها به بنیصدر رأی دادند چون فکر می‌کردند مورد تأیید امام است.‌‌ همان زمان به همه و به خود بنیصدر گفتم، این تأیید در حقیقت تأیید امام است، نه تأیید شما. نمی‌خواست این واقعیت را قبول کند که منجر به آن غائلهها شد.

 

 

ابوالحسن بنیصدر در داخل کشور همسو و همفکری داشت؟

 

بله. دفتر هماهنگی رییسجمهوری، گروه همفکران و همکاران بنیصدر بودند.

 

 

منظورم میان مسئولان مملکتی است.

 

بله، جامعه روحانیت مبارز تهران از بنیصدر حمایت کرد. گروهی از دانشجویان که در آمریکا، اروپا و کانادا عضو انجمن اسلامی بودند، از او پشتیبانی می‌کردند. علیرضا نوبری از جمله این افراد است که بعد‌ها رییس بانک مرکزی شد. بیشتر اطرافیان بنیصدر چهرههای شناخته شده بودند که مردم به اعتبار اینها به او رأی دادند.

 

 

مخالفتهای بنیصدر با مجلس و قانون از چه زمانی شروع شد؟

 

تقریبا از اولین روزهای شروع کار مجلس این مخالفتها شروع شد. اولین اختلاف تأیید نخستوزیر بود. نظر بنیصدر، مهندس میرسلیم بود که معرفی کرد به رأیگیری هم رسید، اما تأیید نشد. بعد از او آقای سلامتی را می‌خواست معرفی کند. از‌‌ همان اول به بنبست رسید. یک گروه حکمیت تعیین شد که آنها آقای رجایی را پیشنهاد کردند. بنیصدر آدم بددهنی بود. به آقای رجایی چیزهایی می‌گفت که نمی‌توانم بازگو کنم. گفتم: خب چرا معرفیاش کردی؟ گفت: «به من تحمیل شده». آقای رجایی وقتی بهعنوان نخستوزیر وارد مجلس شد و خودش را اینطور معرفی کرد: «من مقلد امام هستم، فرزند مجلس و برادر رییسجمهوری». یک جمله بعد از این گفت که هیچجا نگفتند و تا حالا سانسور کردند: «اما مثل خیلی از برادر‌ها، با برادرم اختلاف داریم.» از‌‌ همان دقیقههای اول معرفی هم اختلاف عیان شد. بعد هم به فاصله کمی جنگ شروع شد. بنیصدر به جبههها می‌رفت و علیه نخستوزیر صحبت می‌کرد.

 

 

رهبر انقلاب، آیتالله خامنهای در عزل بنیصدر نقش داشتند؟

 

مقام معظم رهبری، آقای هاشمی رفسنجانی و شهید بهشتی - هیأت مؤسس حزب جمهوری - اگر هم اختلافی با بنیصدر داشتند به امام می‌گفتند. نمی‌گذاشتند مسأله به جامعه کشیده شود. با روحیه بزرگ و عقلانی سعی می‌کردند کشور را اداره کنند. شهید بهشتی حتی در بعضی جا‌ها بهظاهر از بنیصدر دفاع می‌کردند. یادم هست وقتی شهید بهشتی در دوران استانداری خراسان به مشهد آمدند. آن زمان شهید دیالمه نماینده مجلس بود که برای اولینبار با بنیصدر درافتاد. مدارک زیادی علیه بنیصدر جمع کرده بودند و به شهید بهشتی نشان دادند که همه اسناد و مدارک هم درست بود.

 

 

مدارک چه بود؟

 

یکی از آنها این بود که ابوالحسن بنیصدر که یکی از خبرگان قانون اساسی بود، نسخه نهایی قانون اساسی را امضا نکرده بود. امضای همه اعضای خبرگان قانون اساسی بود به جز بنیصدر. شهید دیالمه این سند را رو کرد. این مدرک خوبی علیه بنیصدر بود که باید شهید بهشتی از آن استقبال می‌کرد، اما با بزرگواری گفت: «شاید آن روز آقای بنیصدر در مجلس حضور نداشته!» نمی‌گذاشتند اختلافها به داخل جامعه نفوذ کند.

 

 

بنیصدر با کدام یک از جریانهای مخالف نظام جمهوری اسلامی پیوند نزدیکتری داشت؟

 

مهمترین پیوند بنیصدر با منافقان بود. از روزی که به او خبر دادند که از فرماندهی کل قوا عزل شده، به دامن منافقان پناه برد. حتی وقتی رأی عدم کفایت او صادر شد به مجلس نیامد. بعد هم با مسعود رجوی با وضعیت زننده و زشتی خودش را شبیه خانمها درست کرد و فرار کرد. با منافقان ارتباط نزدیکی داشت. با گروه نهضت آزادی - البته آن زمان مخالف نظام نبودند، اما بعد از خرداد وقتی با لایحه قصاص مخالفت کردند، امام علیه آنها صحبت کردند - و با جبهه ملی هم ارتباط داشت، اما با مسعود رجوی از ایران فرار کرد و عضو شورای مقاومت شد.

 

 

بنیصدر در غائلهها و ترورهای سال ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ نقش داشت؟

 

بله. اولین غائلهای که به پا کرد در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ بود.‌‌ همان زمان مقالهای نوشتم و گفتم که فرمانده کل قوا، عملا دارد قوای داخلی را به جان هم می‌اندازد. مدتها قبل از ترور هفتم تیر، از یکی از مقامات بزرگ مملکت که نمی‌خواهم نامش را بگویم، شنیدم: «بنیصدر گفته؛ بهشتی، هاشمی رفسنجانی، سیداحمد خمینی و خامنهای را خواهم کشت.» این مقام زنده هستند و قابلاطمینان. در جریان هفت تیر، بنیصدر حتما دست داشت. بعد هم بلافاصله حمایت کرد و گفت: «این نتیجه تندروی رژیم است!»

 

 

منبع: هفته نامه پنجره

 
جمعه 10 تير 1390  1:3

 اخبار مرتبط
آخرين تاريخ بازديد : دوشنبه 20 فروردين 1403  14:49:22
کليد واژه هاي مرتبط : بنی صدر  ;  غفوری فرد  ; 
ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیکی
نظر

ورود کد امنیتی :    Audio Version Reload Image
صفحه نخست | پرونده‌ها | پرونده‌های ویژه | گزارش‌های ویژه | تاریخ مصور | از دیگر رسانه‌ها | پاورقی | روزنگار | تاریخ جهان | کاغذ اخبار | دفتر مقالات | گزیده‌های تاریخی | تاریخ شفاهی | کتابخانه
© 2010-2011, Iranian History. All right reserved.
The Site is best viewed at a screen resolution 1200*800, optimized for mozilla firefox.
Design By ACACO.